دروغ ها و افسانه ها پیرامون درگیری مسلحانه اسراییل درغزه
یانیس واروفاکیس
دوستان،
تبریک و تشکر از اینکه علیرغم تهدیدها، علیرغم حضور پولیس زره پوش در مقابل محل برگزاری، علیرغم حضور گسترده مطبوعات المان، علیرغم دولت المان، علیرغم سیستم سیاسی المان که شما را به دلیل حضور در اینجا مورد سرزنش قرار می دهد، اینجا هستید.
اخیراً یک روزنامه نگار المانی از من پرسید :چرا برگزاری یک کنگره فلسطین *، آقای واروفاکیس؟ من با سخنان حنان العشراوی پاسخ می دهم: « ما نمی توانیم به کسانی که به سکوت واداشته شده اند اعتماد کنیم که از رنج خود برای ما بگویند.»
امروز استدلال العشراوی غم انگیزترهم تأیید و هم تقویت شده است: زیرا ما نمی توانیم به کسانی که به سکوت واداشته شده اند، به کسانی که قتل عام شده اند و گرسنگی می کشند، تکیه کنیم تا از قتل عام و گرسنگی برای ما بگویند. اما دلیل دیگری هم برای کنگره فلسطین وجود دارد: زیرا انسان های شریف، المانی ها، به سمتی خطرناک به سوی جامعه یی بی قلب سوق داده می شوند، و در حالی که یک نسل کشی دیگر به نام این کشور و با همدستی آن انجام می شود.
من نه یهودی هستم و نه فلسطینی. اما من به طرز باورنکردنی افتخار میکنم که در اینجا در میان یهودیان و فلسطینی ها هستم ، صدای خود را برای صلح و حقوق بشر جهانی با صداهای یهودی برای صلح و حقوق بشر جهانی متحد کنم ، همراه با صداهای فلسطینی برای صلح و حقوق بشر جهانی. اینکه ما امروز اینجا با هم هستیم، گواه این است که همزیستی نه تنها ممکن است، بلکه در حال حاضر اتفاق می افتد. همین الان.
«چرا یک کنگره یهودی نه، آقای واروفاکیس؟»، همان روزنامه نگار المانی که ظاهراً خودش را باهوش می دانست از من پرسید. من مشکلی با سوال او نداشتم. زیرا اگر حتا یک یهودی به خاطر یهودی بودن مورد تهدید قرار گیرد، من ستاره داوود را بر روی سینه خود می گذارم و بدون قید و شرط همبستگی خود را ارایه می دهم. برای روشن تر کردن موضوع: اگر یهودیان در جایی از جهان مورد حمله قرار گیرند، اولین کسی خواهم بود که برای برگزاری یک کنگره یهودی برای اعلام همبستگی خود تلاش می کنم. به همین ترتیب اگر فلسطینی ها به دلیل فلسطینی بودن قتل عام شوند ( طبق این عقیده اکنون آن فلسطینی هایی که مرده اند باید همه عضو حماس بوده باشند ) من کوفیه خود را می پوشم و همبستگی خود را اعلام می کنم، به هر قیمتی که تمام شود. حقوق بشر جهانی یا جهانی است یا هیچ چیز نیست. در این راستا، من به سوال روزنامه نگار المانی با چند سوال خودم پاسخ دادم:
آیا دو میلیون یهودی اسراییلی که ۸۰ سال پیش از خانه های خود به یک زندان روباز پرتاب شدند، هنوز در این زندان روباز بدون دسترسی به دنیای خارج، با حداقل غذا و آب، بدون شانس برای یک زنده گی عادی، بدون امکان سفر به جایی، و برای ۸۰ سال به طور مرتب بمباران می شوند؟
نه !
آیا یهودیان اسراییلی عمداً توسط یک ارتش اشغالگر گرسنه نگه داشته می شوند، در حالی که فرزندانشان روی زمین می غلتند و از گرسنگی فریاد می زنند؟
نه !
آیا هزاران کودک زخمی یهودی بدون پدر و مادر بازمانده وجود دارد که در میان ویرانه های خانه های سابق خود می خزند؟
نه !
آیا یهودیان اسراییلی امروز توسط مدرن ترین هواپیماها و بمب های جهان بمباران می شوند؟
نه !
آیا یهودیان اسراییلی نسل کشی کاملی را در اندک زمینی که هنوز می توانند آن را مال خود بدانند تجربه می کنند، جایی که دیگر درختی برای سایه گرفتن یا میوه ای برای خوردن وجود ندارد؟
نه !
آیا امروز کودکان یهودی اسراییلی به دستور یک کشورعضو سازمان ملل متحد توسط تک تیراندازان کشته می شوند؟
نه !
آیا یهودیان اسراییلی امروز توسط باندهای مسلح از خانه های خود رانده می شوند؟
نه !
آیا اسراییل امروز برای بقای خود می جنگد؟
نه !
اگر پاسخ هر یک از این سوالات مثبت بود، من امروز در کنگره همبستگی یهودیان شرکت می کردم.
دوستان، امروز ما دوست داشتیم با کسانی که دیدگاه های متفاوتی با ما دارند، یک بحث مدنی، دموکراتیک و مبتنی بر احترام متقابل در مورد چگونگی دستیابی به صلح و حقوق بشر جهانی برای همه، یهودیان و فلسطینیها، بادیه نشینها و مسیحیان از اردن تا مدیترانه داشته باشیم. متأسفانه، کل سیستم سیاسی المان تصمیم گرفته است که این اتفاق نیفتد.
دربیانیه ای مشترک، نه تنها CDU/CSU یا FDP، بلکه SPD** ، سبزها و به طور قابل توجهی دو رییس حزب چپ، برای اطمینان از اینکه چنین بحث متمدنی که در آن می توان نظرات مختلفی داشت، هرگز در المان رخ نخواهد داد، با هم متحد شدند.
من به شما می گویم: شما می خواهید ما را ساکت کنید. ما را ممنوع کنید. ما را شیطانی جلوه دهید. ما را متهم کنید. به همین دلیل است که شما به ما چارهای جز پاسخ گویی به اتهامات شما با اتهامات خودمان نمی دهید. شما این را انتخاب کردید. نه ما.
شما ما را به نفرت یهودی ستیزی متهم می کنید. ما شما را به بهترین دوستان یهودی ستیزان متهم می کنیم، زیرا حق اسراییل برای ارتکاب جنایات جنگی را با حق دفاع یهودیان اسراییلی برابر می دانید.
شما ما را به حمایت از تروریزم متهم می کنید. ما شما را به معادل دانستن مقاومت مشروع در برابر یک دولت آپارتاید با جنایات علیه غیرنظامیان متهم می کنیم. جنایاتی که من همیشه آنها را محکوم کردهام و محکوم خواهم کرد، فارغ از اینکه چه کسی آنها را مرتکب شود ، فلسطینیها، شهرک نشینان یهودی، خانواده خودم، هرکس که باشد. ما شما را به عدم به رسمیت شناختن تعهد مردم غزه برای فروریختن دیوار زندان سر باز که ۸۰ سال است در آن محبوس شدهاند متهم می کنیم و این اقدام فرو ریختن دیوار شرم ( که به اندازه دیوار برلین غیرقابل دفاع است ) را با اقدامات تروریستی برابر می دانید.
شما به ما اتهام می زنید که تروریزم حماس در ۷ اکتوبر را کم اهمیت جلوه می دهیم. ما به شما اتهام می زنیم که پاکسازی قومی ۸۰ ساله فلسطینیان توسط اسراییل و ایجاد یک سیستم آپارتایدی زره پوش در اسراییل/ فلسطین را کم اهمیت جلوه می دهید. ما به شما اتهام می زنیم که سال ها حمایت نتانیاهو از حماس برای خرابکاری در راه حل دو دولتی که ادعا می کنید از آن حمایت می کنید را کم اهمیت جلوه می دهید. ما به شما اتهام می زنیم که تروریزم بی سابقه ارتش اسراییل علیه مردم غزه، کرانه غربی و شرق بیت المقدس را کم اهمیت جلوه می دهید.
شما به ما، سازمان دهندگان کنگره امروز، اتهام می زنید که به نقل از شما، « علاقه ای به صحبت درباره امکانات همزیستی مسالمت آمیز در خاورمیانه درسایه جنگ غزه نداریم ». آیا این جدی است؟ مگر عقل تان را از دست داده اید؟
ما شما را به حمایت از یک دولت المان متهم می کنیم که پس از ایالات متحده، امریکا بزرگترین تامین کننده سلاح به دولت نتانیاهو است که می خواهد با این کار فلسطینی ها را قتل عام کند تا راه حل دو دولتی و همزیستی مسالمت آمیز بین یهودیان و فلسطینیان را غیرممکن سازد.
ما به شما اعتراض می کنیم که هرگز به سوالی که هر المانی باید به آن پاسخ دهد، پاسخ نمی دهید: چه مقدارخون فلسطینی باید ریخته شود تا حس گناه مشروع شما برای هولوکاست پاک شود؟
برای روشن شدن موضوع: ما به دلیل مخالفت با سیستم سیاسی و رسانه های المان که برخلاف آنها، نسل کشی و جنایات جنگی را فارغ از اینکه چه کسی آنها را مرتکب می شود، محکوم می کنیم، در کنگره فلسطین در برلین حضور داریم. ما آپارتاید در سرزمین اسراییل/ فلسطین را رد می کنیم، صرف نظر ازاینکه چه کسی در قدرت باشد ، همانطور که آپارتاید در ایالت های جنوبی امریکا یا افریقای جنوبی را رد کردیم. ما خواهان حقوق بشر جهانی، آزادی و برابری برای یهودیان، فلسطینیها، بادیه نشینها و مسیحیان در سرزمین باستانی فلسطین هستیم.
و برای اینکه در مورد سوالات مشروع و مغرضانه ای که همیشه باید آماده پاسخ گویی به آنها باشیم، شفاف تر باشیم: آیا من جنایات حماس را محکوم می کنم؟ من هر جنایتی را، صرف نظر از اینکه عامل یا قربانی چه کسی باشد، محکوم می کنم. چیزی که من محکوم نمی کنم، مقاومت مسلحانه در برابر سیستم آپارتایدی است که به عنوان بخشی از برنامه ای آهسته سوز اما بی وقفه پاکسازی قومی طراحی شده است. به عبارت دیگر: من هر حمله ای به غیرنظامیان را محکوم می کنم، در حالی که در عین حال هرکسی را که جان خود را برای فروریختن دیوار به خطر میاندازد، ستایش می کنم.
آیا اسراییل برای بقای خود می جنگد؟ نه، اینطور نیست. اسراییل یک کشور دارای سلاح هستهای است. شاید مدرن ترین ارتش جهان است و کل زرادخانه ماشین جنگی ایالات متحده امریکا در پشت سر خود دارد. هیچ تناسبی بین تسلیحات حماس، گروهی که می تواند به اسراییلیها آسیب جدی وارد کند ندارد، حماس به هیچ وجه قادر به شکست ارتش اسراییل یا جلوگیری از ادامه نسل کشی تدریجی فلسطینیان تحت سیستم آپارتایدی که با حمایت دیرینه امریکا و اتحادیه اروپا ساخته شده است، نیست.
آیا اسراییلیها به حق از اینکه حماس آنها را نابود کند می ترسند؟
البته که می ترسند!
یهودیان هولوکاستی را تجربه کردهاند که به دنبال آن پوگروم ها و یهودی ستیزی عمیقی بود که قرن ها اروپا و امریکا را فراگرفته است. طبیعی است که اسراییلی ها اگر ارتش اسراییل تسلیم شود، در وحشت یک پوگروم جدید زنده گی کنند. دولت اسراییل با تحمیل آپارتاید به همسایگان خود و رفتار با آنها مانند انسانهای پست، آتش یهودی ستیزی را شعله ور می کند، متعصبان را در میان فلسطینیها و اسراییلیهایی که فقط می خواهند یکدیگر را نابود کنند، تقویت می کند و در نهایت به ناامنی وحشتناکی که یهودیان را دراسراییل و دیاسپورا می بلعد، دامن می زند. آپارتاید علیه فلسطینیان یک ایده وحشتناک است وقتی صحبت از دفاع از خود اسراییل می شود.
در مورد یهودی ستیزی:
یهودی ستیزی همیشه یک خطر واضح و حاضر است. و باید ریشه کن شود، به خصوص در میان صفوف چپ جهانی و فلسطینی هایی که برای حقوق مدنی فلسطینی ها مبارزه می کنند ، در سراسر جهان.
چرا فلسطینی ها به دنبال اهداف خود با وسایل مسالمت آمیز نیستند؟
آنها این کار را انجام داده اند. سازمان آزادیبخش فلسطین (پ ال اوـ ساف ) اسراییل را به رسمیت شناخته و ازمبارزه مسلحانه دست کشیده است. و آنها در ازای آن چه به دست آوردند؟ تحقیر مطلق و پاکسازی قومی سیستماتیک. این امر حماس را به وجود آورد و آن را در چشم بسیاری از فلسطینی ها به عنوان تنها جایگزین برای یک نسل کشی آهسته در سایه آپارتاید اسراییل جلوه داد.
اکنون باید چه کرد؟
چه چیزی می تواند صلح را به اسراییل/ فلسطین بیاورد؟
یک آتش بس فوری. آزادی همه گروگان ها: گروگان های حماس و هزاران نفر توسط اسراییل اسیر شده اند. یک روند صلح تحت نظارت سازمان ملل متحد، که با تعهد جامعه بین المللی برای پایان دادن به آپارتاید و تضمین حقوق برابر برای همه تقویت می شود. در مورد اینکه چه چیزی جایگزین آپارتاید خواهد شد، اسراییلی ها و فلسطینی ها باید بین راه حل دو دولتی و راه حل یک دولت فدرال سکولار واحد تصمیم بگیرند.
دوستان،
ما اینجا هستیم چون انتقام گرفتن به جای سوگواری اشتباه است. ما اینجا هستیم نه برای انتقام، بلکه برای تبلیغ صلح و همزیستی در اسراییل و فلسطین. ما اینجا هستیم تا به دموکرات های المانی، از جمله رفقای سابق مان در حزب چپ، بگوییم که به اندازه کافی خود را شرمنده کردهاند ( که ظلم به اضافه ظلم مساوی حق نیست ) و اینکه اجازه دادن به اسراییل برای فرار از جنایات جنگی به التیام زخم های گذشته المان کمکی نمی کند.
فراتر از کنگره امروز، ما در المان وظیفه داریم گفتمان را تغییر دهیم. ما وظیفه داریم اکثریت قریب به اتفاق المانی های شریف را متقاعد کنیم که حقوق بشر جهانی مهم ترین چیز است. اینکه « هرگز دیگر» واقعاً به معنای «هرگزدیگر» است. برای هیچ کس، چه یهودی، چه فلسطینی، چه اوکرایینی، چه روسی، چه یمنی، چه سودانی، چه روآندایی ، برای همه، در همه جا.
در این راستا، خوشحالم که اعلام کنم حزب سیاسی المانی MERA25 از DiEM25*** در انتخابات پارلمان اروپا در جون آینده درانتخابات شرکت خواهد کرد ( برای به دست آوردن صدای بشردوستان المانی که مشتاق هستند کسی در پارلمان اروپا المان را نماینده گی کند و همدستی اتحادیه اروپا را در نسل کشی محکوم کند ) همدستی که بزرگترین هدیه اروپا به یهودی ستیزان در اروپا و جاهای دیگر است.
من به همه شما سلام می رسانم و پیشنهاد می کنم که هرگز فراموش نکنیم که هیچ یک از ما آزاد نیستیم، تا زمانی که حتا یک نفر از ما در زنجیر باشد.
*پولیس فدرال به دلیل «احتمال حضور» واروفاکیس به عنوان سخنران در کنگره فلسطین، «اعلامیه تعقیب برای ممنوعیت ورود به المان» را در چارچوب قانون آزادی رفت و آمد اتحادیه اروپا صادر کرده است، همانطور که در پاسخ مقامات به وکلای این سیاستمدار که به دفتر روزنامه « یونگه ولت» رسیده است، آمده است، این اقدام فقط در صورتی امکان پذیر است که «خطری برای امنیت و نظم عمومی» وجود داشته باشد. در صورت «حضور برنامه ریزی شده در کنگره به عنوان سخنران فعال» ، ممنوعیت ورود این سیاستمدار » بررسی می شد ـ یونگه ولت .
**احزاب حاکم : سوسیال دموکرات المان ، حزب سبزها و حزب دموکرات آزاد و
احزاب اپوزیسیون دموکرات میسحی ، اتحاد سوسیال مسیحی ـ بامداد
« دموکراسی در اروپا ـ جنبش ۲۰۲۵ـ DiEM25»
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۴ـ ۲۵۰۵
Copyright ©bamdaad 2024
اسپانیا، ایرلند و ناروی کشور فلسطین را برسمیت میشاسند
به گزارش روزنامه ال پاییس، بر اساس گزارش های رسانههای مختلف، دولتهای اسپانیا، ناروی و ایرلند امروزچهارشنبه، تاریخی را که در آن کشور فلسطین را به رسمیت می شناسند اعلام کردند.
به گزارش تارنمای آرتی ویای، یوناس گار استور صدراعظم ناروی به عنوان نخستین کشور دقایقی پیش اعلام کرد که کشور فلسطین را در ۲۸ ماه می به رسمیت می شناسد و از سایر کشورها خواست تا از آن پیروی کنند.
صدراعظم ناروی گفت: جنگ کنونی غزه کاملاً روشن کرده است که دستیابی به صلح و ثبات باید بر اساس حل مساله فلسطین باشد.
چنان که منابع دولت اسپانیا نیز پیشتر اعلام کردند، پدرو سانچز صدراعظم این کشور نیز برنامه دقیق خود را در نشست امروز کنگره اعلام کرد.
روزنامه « آفتنپوستن ـ Aftenposten » و شبکه تلویزیونی «انآرکی ـ NRK » به نقل از منابع رسمی ناشناس ساعاتی پیش خبر دادند که دولت ناروی نیزبرنامه خود برای به رسمیت شناختن فلسطین را امروز اعلام خواهد کرد.
خبرگزاری رویترز نیز به نقل از یک منبع آگاه گزارش داد که دولت ایرلند به صورت رسمی، کشور فلسطین را امروز چهارشنبه به رسمیت خواهد شناخت.
این در حالی است که روزنامه گاردین گزارش داد که سه مقام دولت ایرلند، سیمون هریس صدراعظم ، مایکل مارتین معاون صدراعظم و ایمون رایان وزیر حمل و نقل، صبح امروز یک کنفرانس مطبوعاتی برای اعلام این تصمیم برگزار می کنند که پیش از این انتظار می رفت برای پایان ماه جاری میلادی برنامه ریزی شود.
سیمون هریس نیز امروز اعلام کرد که در اقدامی مشترک با اسپانیا و ناروی با هدف دستیابی به «صلح دایمی » میان رژیم صهیونیستی و فلسطین، در ۲۸ ماه می آینده، فلسطین را به عنوان یک کشور به رسمیت می شناسد.
به گفته رسانه ها، در حال حاضر مشخص نیست که آیا بلجیم و سلوونیا به کشورهای اتحادیه اروپا که فلسطین را به رسمیت می شناسند، میپیوندند یا خیر.
وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی به رسمیت شناختن فلسطین را محکوم کرده است و در پیامی از طریق شبکه اجتماعی ایکس مدعی شده این اقدام « به تروریزم بیشتر و بی ثباتی در منطقه منجر می شود و هرگونه چشم انداز صلح را به خطر می اندازد ».
اسپانیا این روزها نقش رهبری اروپا را بر عهده گرفته است و شرکای خود را برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین هماهنگ می کند.
بامداد ـ سیاسی ـ ۶/ ۲۴ـ ۲۴۰۵
Copyright ©bamdaad 2024
لابی اسراییل در امریکا چیست و کیست؟
دکتر سروش سهرابی
درهفته های گذشته و بخصوص پس از جنبش دانشگاهی گسترده در امریکا، چرایی و چگونگی و چیستان های جنبش صهیونیزم و دولت اسراییل و رابطه آن با سیاست های امریکا دوباره مورد توجه قرارگرفتند. در این نوشتار نگاهی متفاوت به آنچه با عنوان لابی اسراییل از آن یاد میکنند خواهیم داشت.
در ابتدای گسترش جنبش دانشجویی، روسای دو دانشگاه معروف امریکا بیشتر بدلیل واکنش ملایم به دانشجویان با یادآوری قانون اساسی امریکا و آزادی بیان، با فشار حامیان مالی دانشگاه ها و حمایت ضمنی دولت امریکا مجبور به استعفا شدند.
واکنش دولت امریکا و بدنبال آن دولتهای اروپایی از ابتدای جنگ خاورمیانه آن بود که هر نوع انتقادی از دولت اسراییل را برابر با یهود ستیزی بدانند و از مجازات های نقدی تا زندان برای آن در نظر گرفتند. این رویکردها را بسیاری و از جمله اندیشمندانی همچون دکتر مرشهایمر، نظریه پرداز برجسته امریکایی و نویسنده کتاب پرآوازه ای در همین مورد ناشی از نفوذ « لابی اسراییل » یا به گفته برخی لابی یهودی دانستند.
چنین توضیحاتی پیش از این نیز بسیار ارایه شده است و از انجا که لابی اسراییل در امریکا ارگانی شناخته شده و قانونی و آشکار و پرسرو صداست این توضیح به ساده گی مورد قبول قرارمیگیرد بدون آنکه معلوم شود که لابی اسراییل دقیقا چیست و به چه معناست.
در کشور امریکا لابی های بسیاری در فعالیت هستند و تلاش برای تاثیر بر سیاست های داخلی یا خارجی قانونی شمرده می شود. از طرف دیگربه نظر میرسد که لابی گری برای دولت های دیگر یا موسسات و شرکت ها و... از منابع درآمد بسیاری از نماینده گان و دارنده گان جایگاه سیاسی و اجتماعی در امریکا می باشد.
داستان تلاش برای تاثیر بر سیاست های امریکا از طرف دولت شاهنشاهی ایران نمونه ای از آن است. شاید مهمترین وظیفه سفرای ایران در امریکا و معروفترین آنها اردشیر زاهدی لابی گری بود و این وظیفه را با روش های مختلف از فراهم کردن وسایل تفریح و برگزاری میهمانی های بزرگ تا اهدای هدایایی مثل فرش و خاویار و شامپاین و پول انجام میدادند. کشورهای دیگر همچون عربستان سعودی یا امارات متحده عربی و قطر و بسیاری از کشورهای ثروتمند نیز تلاش های مشابهی انجام میدهند و همه این گونه تلاش ها را با عنوان لابی گری میشناسند.
اولین تفاوت لابی گری این کشورها با اسراییل همینجا چهره نمایی میکند چون همه این کشورها برخلاف اسراییل هزینه بسیاری را برای ارتباط با سیاستمداران یا کسانی که آنها را موثر در تصمیم گیری ها میپندارند میپردازند و با وجود این هیچیک از این لابی ها گسترده گی و توانایی های لابی اسراییل را ندارد و نتایج قابل قیاسی از این لابی گری ها را نمیتوانیم مشاهده کنیم.
مثلا از جمله لابی گری های انجام شده در دوران پیش از انقلاب برای خرید اسلحه بود. ایران از سویی خود را متحد غرب برای مقابله با شوروی میدانست و از طرف دیگر برای خرید تجهیزات امریکایی میبایستی مبالغ دیگری را نیز برای لابی گری و واسطه کردن افراد مختلف از روسای جمهور و وزرا و نماینده گان پارلمانی و .... برای حمایت از فروش اسلحه به ایران هزینه کند. مشابه همان تلاش ها هم اکنون از طرف کشورهایی مثل عربستان و کشورهای خلیج فارس تکرار می شود و انها برای خرید تجهیزات نظامی مجبور به هزینه هایی برای پیدا کردن واسطه هایی که امکان این خرید ها را فراهم کند هستند.
بسیاری از کارگزاران حکومت پیش از انقلاب بر این باور بودند که اگر از نظر امریکا ایران قرار است نقش ژاندارم منطقه و جناح جنوبی ناتو را بازی کند دلیلی ندارد که هزینه های آن را خود پرداخت کند. در حالیکه چنانکه دیدیم نه تنها بهای درخواستی این تجهیزات که هزینه های لابی گری و پیدا کردن واسطه های با نفوذ نیز باید پرداخت میشد. از آخرین نمونه این گونه لابی گری ها میتوان به موافقت امریکا با فروش مقادیر زیادی اسلحه به عربستان اشاره کرد که با پرداخت مبالغ بسیاری به افراد مختلف و از جمله داماد دونالد ترامپ ممکن شد.
برخلاف اینگونه لابی گری ها، در مورد اسراییل و لابی منسوب به آن شاهد رویداد های مشابهی نبوده ایم. اسراییل نه تنها هزینه ای برای لابی گری پرداخت نمیکند که از کمکهای بیدریغ مالی و نظامی امریکا و کشورهای بزرگ اروپایی برخوردار است و این درباره ماهیت واقعی این لابی ابهام ایجاد می کند. یکی از دلایلی که به جای عنوان لابی اسراییل از لابی یهودی نام برده میشود برای ایجاد ابهام بیشتر در این باره است هر چند آنچه بعنوان لابی اسراییل شناخته میشود به جز یهودیان و گاهی دیگر ادیان، بیشتر متشکل از مسیحیانیست که خود را صهیونیست مسیحی میدانند و از قدرتمند ترین چهره های سیاسی و اجتماعی امریکا به شمار میروند و نشانه ای از اینکه این پشتیبانی را بدلیل دریافت پول از اسراییل انجام میدهند در دست نیست. در واقع نتیجه کار این لابی بر خلاف لابی های دیگر همواره انتقال پول به به سمت اسراییل و گاهی بر خلاف سیاست های رسمی امریکا بوده است. برای مثال کمک هایی که به بهانه ها ی مختلف به شهرک های صهیونیست نشین انجام میشود از مالیات کمک کننده گان در امریکا کسر میشود، در حالی که سیاست رسمی امریکا به جز دوران ترامپ و قبول بیت المقدس به عنوان پایتخت اسراییل از طرف او تا اکنون قانونی دانستن کلونیهای صهیونیست ها و اشغال گری های پس از سال ۱۹۶۷ ترسایی نبوده است. به جز این گونه کمک های غیررسمی با کاهش درآمد مالیاتی دولت امریکا، کمک های رسمی و اعلام شده دولت امریکا به اسراییل به بیش از پنج هزار دلار برای هر اسراییلی در سال بالغ میشود. یعنی امریکا به هر اسراییلی حدود ۵۰۰ دلار در ماه معاش می دهد.
کمک های بسیاری نیز از طرف شرکتها و موسسات مختلف به لابی موسوم به اسراییل انجام میشود که این کمک ها نیز به کاهش مالیات شرکت های پرداخت کننده منجر و در درجه اول برای گسترش جایگاه این انجمن و حمایت از همراهان آن و ایجاد یک قشر سیاسی و اجتماعی همسو با اسراییل و مقابله با مخالفان آن مصرف میشود. برای مثال جو بایدن آنچنان که گفته میشود در تمام مراحل زنده گی سیاسی و اجتماعی خود از کمک های مادی و معنوی لابی اسراییل برخوردار بوده است و علت پیشرفت او را نه در شایستگی هایش که در این کمکها میدانند، کمک هایی که او همواره قدردان آن بوده است. در امریکا همه سیاستمداران از هر گروهی میدانند که مخالفت با آنچه به لابی اسراییل موسوم شده است نتایج بدی برای زنده گی سیاسی آنها خواهد داشت.
به این ترتیب میتوان گفت که ابهامی بدلیل استفاده از یک عنوان برای دو پدیده متفاوت به وجود آمده است که می تواند از شناخت بهتر آنچه به آن لابی اسراییل یا صهیونیست میگویند جلوگیری کند.
استفان والت و جان مرشهایمر در سال ۲۰۰۶ ترسایی مقاله مفصلی را با عنوان لابی اسراییل و سیاست خارجی امریکا منتشر کردند که هم مورد استقبال و هم تهاجم قرار گرفت. خلاصه نوشته ها و سخنرانی های این دو پس از انتشار دیدگاه هایشان آنست که سیاست های امریکا در حمایت از اسراییل نه بدلیل ارزش های مشترک اخلاقی و اجتماعی همچون دموکراسی یا نیاز امریکا به همراهی اسراییل با اهداف استراتیژیک او یا همراهی اسراییل در مبارزه با تروریزم وغیره که بدلیل نفوذ لابی اسراییل است. استفن والت در اولین سخنرانی معرفی و بحث در باره نوشته هایشان در دانشگاه ام آی تی گفت که لابی اسراییل خواهان تحریم یا واکنش شدید نسبت به معرفی کتابشان بوده است و از جمله موانع بررسی لابی اسراییل را تاریخ یهودستیزی و نیز هولوکاست دانست بی آنکه در باره سواستفاده از این دو مقوله چیزی بگوید.
در این اولین سخنرانی و بحث خواسته این دو اندیشمند امکان گفت وگو در مورد این سوژه تابو و واکنش برانگیز یعنی نقش لابی اسراییل در سیاست های امریکا بود. اگر سیرسخنرانی های این دو و بخصوص پروفسور مرشهایمر را بررسی کنیم متوجه سخت تر شدن تدریجی گفتمان او می شویم هر چند از همان آغاز این بحث ها در سال ۲۰۰۶ اعتقادشان بر این بود که این روشنگری ها به جز امریکا برای اسراییل هم سودمند خواهد بود.
به این ترتیب است که او در سال ۲۰۱۴ ترسایی و پس از حمله اسراییل به غزه آینده اسراییل را سیاه ارزیابی می کند و به تازه گی و پس از ماه ها نبرد که در آن چشم انداز پیروزی اسراییل روشن نیست از نسل کشی و کشتار جمعی توسط اسراییل میگوید و خواهان تشکیل کمیسیون مستقل تحقیق برای بررسی کشتار غیرنظامیان اسراییلی توسط ارتش اسراییل در هفتم اکتوبرمیگردد.
درمورد اینکه آنچه این دو اندیشمند هوادار سیاست واقع گرایانه در مورد پدیده موسوم به لابی اسراییل نوشته اند کف یا سقف اندیشه های آنان است فقط میتوان گمانه زنی کرد. با این حال میتوان متوجه نشانه هایی از نانوشته و ناگفته ها در نوشته ها و سخنرانی های این دو شد که فراتر از عنوانیست که برای نوشته خود انتخاب کرده اند.
در واقع پروژه صهیونیزم از زمان پیدایش آن در دهه چهارم قرن نوزدهم توسط انگلستان دارای ابهاماتی بود که تا اکنون نیز تلاش کافی برای روشن کردن آنها انجام نشده است. میتوان گفت نه تنها شاهد روشنایی بیشتر در این باره نیستیم که تلاش همیشه بر افزایش ابهام آن همچون بسیاری از موضوعات دیگر بوده است. لابی اسراییل هم یکی از همین ابهام هاست که باید آن را دقیق کرد و جایگاه و کارکرد و نقش آن را مشخص کرد.
( منبع : راه توده )
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۴ـ ۱۶۰۵
Copyright ©bamdaad 2024
خارکوف بلاگردان جنگ دربرابرناتو؟
اسد کشتمند
امروز حتا روس ستیزترین غربی های جنگ طلب هم به این نتیجه رسیده اند وبعضی ازآنها زیرلب اذعان می کنند که کاراوکرایین روبه اتمام است. درعین زمان سردمداران ناتوهمچنان به آخرین مانورها متوسل می شوند وهرروز وضع را متشنج ترساخته و بشریت را درمعرض خطرنابودی کامل قرارمی دهند. برای آنها اهمیتی ندارد که هرروزصدها تن ازعساکر اوکرایینی بیهوده نابود می شوند. همان ۲۵ فوری سال ۲۰۲۲ یعنی یک روزبعد ازآغازعملیات ویژه روسیه دراوکرایین که زلنسکی، خواهان مذاکره شده بود ویاهمان ماه مارچ ۲۰۲۲ که به وساطت ترکیه درشهر«انتالیا »خواهان آتش بس واعلام بیطرفی اوکرایین شده بود، رژیم کنونی اوکرایین می توانست تا حدودی جان خود را سالم به درببرد و با چنین باختی میدان را ترک نکند ، ولی غربی ها نگذاشتند چنین شود و آگاهانه اوکرایین رابه کشتارگاه فرستادند. به امید اینکه بتوانند با آخرین اوکرایینی ها روسیه راتضعیف کنند. دیدیم که چنین نشد وامروز روسیه درمیدان جنگ دست بالا را دارد. ده روزقبل ارتش روسیه برای مصوون ساختن نواحی« بلگورود » و« کورسک » به پیشروی درشمال « خارکوف » آغازکردند. دراین آغازنبرد روس ها با سرعتی که برای غربی ها تعجب آوربود پیشرفت کرده اند و این پیشرفت ها ادامه دارد. دراینکه ارتش روسیه قادراست با راحتا نسبی درجبهه «خارکوف » پیشروی کند، شکی نیست اما ازدید استراتیژیک بالنسبه درازمدت آیا واقعاً به پیشروی درهمین منطقه ادامه خواهند داد؟ آیا آزاد سازی شهربزرگی با حدود یک میلیون وسه صد هزارجمیعت باهمین سی چهل هزارسربازی که روسیه وارد این منطقه کرده است، می تواند امکان پذیرباشد؟ ونهایتاً این دیلم مطرح است که آیا دراوضاع کنونی تنها آزادسازی مناطق روس نشین که درحقیقت همیشه جز روسیه بوده اند هدف استراتیژیک است یا ناممکن ساختن پیوستن اوکرایین به پیمان ناتو اولویت بیشتردارد؟ من معتقدم که ایجاد شرایط ناممکن ساختن پیوستن اوکرایین به ناتومهمتر ازهمه ملحوظات دیگراست، حتا اگر روسیه دراین بازی استراتیژیک عمداً مناطقی ازآنچه را سرزمین تاریخی روس ها می داند، به عنوان دامی درجهت لگام زدن خواست نیونازی های مسلط « برکیف » درجهت پیوستن به ناتوهمچنان درابهام وضع کنونی یعنی وابسته ماندن با ظاهرحقوقی به اوکرایین قراربدهـد.
بعضی ها یورش ارتش روسیه به مواضع رژیم اوکرایین در« خارکوف » را عملیات انحرافی و نوعی فریب عملیاتی تلقی می کنند تا توجه حداکثر رژیم وابسته به ناتو را به «خارکوف » کشانیده و اولویت برترخود درمناطق دیگرراعملی سازد ، چنانچه دیدیم نیروهای روسی همزمان درجهات دیگری هم پیشروی داشتند. درهرصورتی دورساختن تهاجم تروریستی نیروهای راکتی و توپ خانه ای اوکرایین برعلیه اهالی غیرنظامی مناطق « بلگورود » و « کورسک » هدف اولی و اساسی همین عملیات اخیربوده است. همه علایم نشان دهنده این است که درحال حاضرروسیه قصد فتح « خارکوف » را ندارد ولی اگر فروپاشی ارتش اوکرایین که علیرغم کمک های سرسام آورغرب جمعی، بسیارشکننده و صدمه پذیرشده است، ازهمین جا شروع شود، همه پیش بینی ها برهم خواهد خورد. بهرحال دیده شود وضع چگونه پیشرفت خواهد داشت. بغرنجی های صحنه های جنگ را تنها متخصصین ودست اندکاران صحنه عمل می توانند بهتر درک و توضیح کنند و راه حل را مطرح سازند. اما به طورکلی و با دیدی ازبیرون، چندان دشوارنیست سنجیده شود که امریکا و ناتوقصد دارند اوکرایین رانه تنها از راه جنگ بلکه بهروسیله ممکن قربانی منافع خود سازند و تمام صحنه های جنگ منجمله سرنوشت « خارکوف » هم ملهم ازاین امراست. درنتیجه هرنوع تحرک و واکنش ارتش روسیه را برپایه این امرکلی باید دید. دوسال جنگ نشان داد که چنین است. چنانچه درآغازماه جنوری سال گذشته « لیندسی گراهام » سناتورامریکایی با صراحتا که جای هیچ شک و شبهه ای باقی نمی گذاشت گفت که ما تا آخرین اوکرایینی برعلیه روسیه می جنگیم. این به اندازه کافی روشن است که اوکرایین فی النفسه، برای امریکا هیچ اهمیتی ندارد ، اما وسیله بسیارمهمی برای دست یابی به هدف اساسی اش یعنی تضعیف روسیه است. مسلماً استراتیژیست های امریکایی تنها به تضعیف روسیه نه که به تقسیم آن به چند کشورکمربسته بودند وشاید تا هنوزهم چنین خواب های خامی را درسرمی پرورانند. تا اکنون که امریکایی ها با قربانی ساختن بی دریغ اوکرایینی ها به اهداف تعیین شده خود دست نیافته اند، به ساده گی حاضرخواهند بود حتا با از دست رفتن بخش های دیگری ازسرزمین اوکرایین توافق کنند به شرط اینکه اوکرایین کوچک تری را با شرایط عضویت به ناتو واردعرصه کنند ، کوچکی و بزرگی اوکرایین دراین صورت برای امریکا هیچ اهمیتی ندارد. هرکسی جای استراتیژیست های امریکایی بود دروضع کنونی که امیدهای بلندپروازانه قبلی به نتیجه نرسیده است، اصولاً می خواست با امکاناتی نوین هدف تعیین شده اولی یعنی تبدیل نمودن اوکرایین به مثابه پایگاه کامل ناتو را عملی سازد. و این چگونه می تواند امکان پذیرشود؟ شاید بتوان تصورکرد که امریکایی ها درصورت پیروزی روسیه یعنی آزادسازی کامل « دونباس » و متصل کردن آخرین بقایای« زاپاروژیه » و « خرسون » به سرزمین مادری وهمچنان آزادسازی« نیکولایف » و « اودسا » و احتمالاً « خارکوف» وضع به میان آمده ازنتیجه جنگ را ازسرناچاری پذیرفته وبه « زلنسکی » دستوربدهند تا قرارداد صلح را امضا کند. درست است که چنین وضعی اگر درعمل پیش بیاید ازدید بیرونی ظاهراً به نفع روسیه و باعث شکست قطعی وسرافگنده گی برای اوکرایین است اما برای امریکایی ها که این امرمی تواند زمینه سازپیاده سازی نقشه های استراتیژیک شان باشد، وضعیتی ازسرناچاری قابل قبول خواهد بود یعنی اینکه دراین صورت اوکرایین یک کشوردرحال مناقشه نبوده و برپایه منشورناتومی تواند بدون هیچ مانعی وارد ناتوشود ، اینکه در این صورت، اوکرایین درهم کوبیده شده و توهین شده است برای امریکایی ها پشیزی ارزش ندارد ، ارزش اوکرایین برای امریکا دربه خدمت درآوردن آن درهر وضع و احوالی است. آیا به چنین سناریویی مگر روس ها و امریکایی ها بارها نیندیشیده اند؟ عقل سلیم حکم می کند که حتماً و با جزییاتی صد بار بیشتراز آنچه به ذهن ماخطورمی کند، به آن اندیشیده اند. دراین صورت اگر روال حوادث چنین پیشرفتی داشته باشد، منطقاً ایا روس ها اجازه خواهند داد حوادث چنین سمتی رادرپیش گیرد؟ با آن همه تجربه ای که روس ها دراین سه دهه ازسرگذشتانده اند، بعید به نظرمی رسد اجازه بدهند چنین احتمالاتی شانس تحقق بیابند. به طوریقین می توان گفت که چنین سناریوهایی دراطاق های فکری هر دو طرف بارها مورد سنجش قرارگرفته است. واقعیت های میدانی وتوازن کنونی قوا به ویژه توانمندی کنونی روسیه و تجربه ای را که درطول بیشتراز بیست سال اخیردرروابط جنجالی خود باغرب به دست آورده است، شاید شرایطی را فراهم سازند که امریکایی ها امکان تحقق بخشیدن چنین سناریویی را نداشته باشند. اما بهرحال درنهایت امر، امریکایی ها بعد ازآن همه سرمایه گذاری و تلاش و دشمنی حداکثری با روسیه راهی نخواهند داشت جزاینکه در پی راه اندازی آخرین تلاش ها برای تطبیق این سیاست باشند. پس درصورتی که علیرغم سخت جانی واقعیت های میدانی چنین سناریویی بتواند به یکی ازوریانت های صحنه عمل مبدل شود، واکنش عملی روس ها چگونه خواهد بود؟ دریک دیدکلی، تصورغالب براین است که روس ها باختم جنگ و آزادسازی کامل مناطق روس نشین ضمانت های اجرایی مبنی بر بیطرفی اوکرایین وعدم پیوستن آن به پیمان های نظامی و به طریق اولی به ناتو را به مثابه شرط سنگ پایه ای حل مناقشات کنونی مطرح خواهند کرد، درغیرآن صلح عملی نمی شود. اما واقعیت این است که علیرغم اینکه اگرچنین راه حلی مطرح باشد، آیا روس ها برپایه تجربه تاریخی خود برای لحظه ای هم به عهد و پیمان و« ضمانت » های غربی ها اعتماد خواهند کرد؟ مسلم است که نه! دراین مقطع است که باید دید چه راه حل های دیگری میتواند وجود داشته باشد واین سوال مطرح می شود که پس روس ها چه باید بکنند که هم جنگ خاتمه بیابد وهم غایله به ناتو پیوستن اوکرایین درآینده دوباره مطرح نشود؟ درچنین مقطعی است که این فرضیه می تواند شکل بگیرد که روس ها کاراشغال تمام مناطق روس نشین را درشرایط کنونی یکسره نخواهند کرد. اصولاً آن ها می توانند موانعی را سرراه پیوستن اوکرایین به ناتو درآینده ایجاد کنند و آرزوی رژیم متمایل به نیونازیزم اوکرایین برای پیوستن به ناتو را مانند زخمی ناسورخونین دردل آن باقی بگذارند ، چنین امری ممکن نیست مگراینکه درآخرکار به گفته مردم ما « خاربغلی » رابرای طرف مقابل دراوکرایین باقی بگذارند تا هیچ گاهی اوکرایین نتواند به ناتو بپیوندد وبه تخته خیزتجاوزعلیه روسیه مبدل شود. دراین صورت عمده ترین طرح و وریانت عملی، دیرپا ومستحکم راچگونه میتوان تصورکرد؟ مشکل است جوابی قاطع دراین مورد داشت زیرا دروضع جنگی کنونی دراوکرایین که تغییرات روی صحنه لحظه ای است و ورد و فاکتورهای بسیارعدیده وبا اهمیت خارجی دردرون این وضع میدان چندان بازی برای سنجش دقیق و پیش بینی حوادث باقی نمی گذارد، اما به طورکلی وبا دیدی استراتیژیک و«برای فردا » میتوان تصورکرد که باییستی منطقه ای روس نشین ولی دارای اهمیت برای هردوطرف همچنان دراختیاراوکرایین کوچک شده باقی بماند تا همواره هردوطرف ادعای حاکمیت برآن را مطرح بسازند. مهم این است که اوکرایین وغرب جمعی توان حل آن را نداشته باشند و روسیه دربرابر، دست بالاتررا همچنان دارا باشد. درچنین بازی ای که مسلماً بی درد وبی خطرنخواهد بود، مناسب ترین نقطه ای راکه روس ها می توانند به مثابه دامی سنگین ومطمین دربرابرناتوقراربدهندوریانت « خارکوف مورد مناقشه » است. « خارکوف» هم برا ی روس ها اهمیت بالایی دارد وهم دومین شهربزرگ اوکرایین کنونی بعداز « کیف » یعنی پایتخت کشوراست. در روس بودن خارکوف هیچکس شکی ندارد ولی اوکرایین هم به هیچ دلیلی نمیتواند ازحاکمیت خود براین شهرمهم صرفنظرکند. درنتیجه خارکوف همچنان به مرکز داغ مناقشه دوطرف باقی خواهد ماند. بیهوده نیست که درمورد حمله روسیه به شمال « خارکوف » چند روزقبل« پوتین » درجواب روزنامه نگاران درباره ادامه عملیات درخارکوف واشغال این شهرگفت: « امروزچنین برنامه ای وجود ندارد » یعنی اینکه علیرغم پیشرفت های محسوس درشمال « خارکوف » واقعاًروسیه فعلاً تصمیم ندارد آن را آزاد کند.
درچهارچوب چنین سناریویی همه مناطق دیگر به شمول« نیکولایف » و « اودسا » آزاد خواهند شد. دروضع کنونی وبهرحالی آزادسازی« اودسا » ازاولویت بسیارمبرمی برخورداراست، یکی بخاطراینکه قطع تماس اوکرایین با دریای سیاه برای روسیه ازاهمیت بالایی برخورداراست تا حملات سلاح های ناتو برعلیه نیروی های روسیه دردریای سیاه کاهش یابد و کنترول دریای سیاه برای روسیه آسان ترشود ،و ازجانب دیگرتداوم سرزمینی با « پردنستریا » فراهم شود. درجنگ بسیار بزرگی که امروزروسیه برعلیه ناتو به پیش می برد، به قربانی هم نیازاست. شاید « خارکوف » همان قربانی ای باشد که برای زنده ماندن و بزرگ ماندن روسیه و ایجاد سد دربرابراقدامات تعرضی امریکا و ناتو بلاگردان این وضع شود. بهرحال اما می توان سنجید که « خارکوف » قربانی دایمی نخواهد بود. به علت اینکه تقریباً ازسه طرف باسرزمین مادری وصل است و هرگاهی لازم باشد این سرزمین مادری به دادش می رسد. درچنین وضعی نباید ازیاد برد که درهمه جنگ های بزرگ پاتیزان ها درکنارارتش سرخ نقش بسیاربزرگ و حتا گاهی تعیین کننده داشته اند و این عامل جنگ پارتیزانی در « خارکوف » شاید بیشترازهرجای دیگری به عنوان مکمل فعالیت های ارتش روسیه زمینه مساعد برای عمل و پیروزی داشته باشد. ازجانب دیگرازاین امربسیاربا اهمیت نیزباید یاد کردکه درصورتی که جنگ پایان بیابد قرارداد صلح با شرایط مطرح شده ازجانب روسیه که به احتمال قوی طرف برنده جنگ خواهد بود بسته خواهد شد. احتمال زیادی وجود دارد که اصولاً قرارداد صلح شبیه قرارداد « مینسک » خواهد بود. دراین صورت« خارکوف » درکادر اوکرایینی که به احتمال بسیار قوی فدرالی خواهد بود و حقوق همه اتنی ها و زبان ها درکادر قانون ضمانت اجرایی خواهند داشت، به زنده گی خود ادامه خواهد داد و به مثابه « شمشیرداموکلس » برسرهواخواهان پیوستن به ناتوهمچنان درهوا خواهد چرخید.
ـ متن بالا اولین مقاله ایست که بعد ازآغازجنجال های صحی پُست می کنم.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۴ـ ۲۳۰۵
Copyright ©bamdaad 2024
پیام همدردی حزب آبادی افغانستان به مصیبت دیدگان سیلاب های اخیر
مصیبت جاری شدن سیل ویرانگر دربخشهایی از افغانستان عزیزما که متاسفانه منجر به جان باختن و مصدومیت صدها تن ازهموطنان و بروز خسارات سنگین مالی در ولایات بغلان، بدخشان، غور و هرات شد، قلب همه مردم عذاب دیده افغانستان را به درد آورد. دراثرریزش باران های شدید و جاری شدن سیلاب درچند ولایت افغانستان تعداد زیادی ازهموطنان ما جان خود را از دست داده و صدها تن دیگر مجروح و مفقودالاثر شده اند.
چنانکه منابع معتبر بین المللی گزارش دادند بارش های سیل آسا به تنهایی درولایت بغلانِ بیش از ۳۰۰ کشته برجای گذاشته و زیان های هنگفت مالی به مردم وارد کرده است. ویرانی منزل مسکونی ، اراضی کشاورزی و مالداران روستایی باعث بی سرپناهی و مهاجرت هموطنان با شهامت و درد دیده ما گردید .
حزب آبادی افغانستان دراین اندوه بزرگ همدرد و همراه مردم زحمتکش و ستم دیده کشوراست ، و به خانواده های جان باختگان حوادث اخیرتسلیت گفته، خواهان رسیده گی هرچه سریعتر به وضعیت آسیب دیدگان سیلاب میباشد.
ضمن عرض تسلیت به بازمانده گان قربانیان سیل اخیرو آرزوی رحمت وغفران الهی برای عزیران از دست رفته، ازهموطنان شرافتمند و با احساس ، نهادهای مسوول بین المللی و بشریت خیرخواه درخواست مینماییم تا هرچه زودتر به کمک قربانیان این آفت طبیعی اقدام نمایند.
حزب آبادی افغانستان
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۴ـ ۱۲۰۵
Copyright ©bamdaad 2024