۵۰ سال از کودتای چیلی: یادبود و درس‌ها

 



نوشته وزیر امور خارجه روسیه سرگیی لاوروف

 
پنجاه سال پیش، در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ ترسایی در چیلی اتفاقی رخ داد که جهان را به شدت تکان داد. در نتیجه یک کودتای خونین، دولت « وحدت مردم»  سرنگون شد و دیکتاتوری نظامی یک هیات حاکمه به رهبری جنرال پینوشه بر سرکار آمد. در سراسر جهان، تصاویری از هواپیماهای جنگنده ای که برفراز کاخ ریاست ‌جمهوری در مرکز سانتیاگو پرواز می ‌کردند و از رییس‌جمهور قانونی سالوادور الینده که در آخرین لحظات زنده گی خود کلاه آهنی بر سرداشت و با اسلحه ‌ای در دست، از پایه‌ های دموکراتیک دولت خود دفاع می ‌کرد، دیده می ‌شد.
کودتاچیان توسط بزرگ ‌ترین شاعر و برنده جایزه نوبل چیلی، پابلو نرودا، خشمگینانه محکوم شدند: «مجازات‌ کننده گان تاریخ چیلی، یوزپلنگ ‌هایی که پرچم پیروزی را پاره می ‌کنند». نرودا اندکی پس از کودتا «درگذشت» و به حق به عنوان یکی از قربانیان افسانه‌ای شناخته می ‌شود.
کودتا در چیلی دوردست، کشورما را نیز تکان داد، جایی که سالوادور الینده به خوبی شناخته شده بود و از مسکو بارها و بارها، حتا به عنوان رییس‌ جمهور، بازدید کرده بود. اتحاد جماهیرشوروی به طور فعال در جنبش بین‌المللی همبستگی با مردم چیلی شرکت کرد و به بسیاری از مهاجران سیاسی پناه داد. ما آزادی قهرمانانه پسر این کشور، لوییس کورولان، را از زندان اردوگاه کار اجباری خواستیم و به دست آوردیم و از برگزاری یک مسابقه فوتبال مهم در ورزشگاه ملی سانتیاگو خودداری کردیم، که به زندان تبدیل شده بود و با خون وطن ‌پرستان چیلی آغشته شده بود. در کشورما، مردم آهنگ ‌های ویکتور خارا را که به طرز وحشیانه‌ای اعدام شد، می‌ خواندند: «ما پیروز خواهیم شد» و «تا زمانی که مردم متحد باشند، شکست‌ناپذیرند».
من از گفتن این امر باکی ندارم: تراژدی چیلی به تراژدی ما تبدیل شده است، تاریخ چیلی به بخشی از تاریخ ما تبدیل شده است.
رویدادهای نیم قرن پیش، سنت دموکراتیک چیلی را به مدت ۱۷ سال قطع کرد، به نقطه عطفی در تاریخ مدرن این کشور تبدیل شد و درس‌های مهمی را برای جهان و نسل‌های آینده ارایه کرد.

به طور گسترده شناخته شده است که دولت «وحدت مردم » به رهبری سوسیالیست سالوادور الینده در سال ۱۹۷۰ به عنوان نتیجه اعلام آزادانه اراده رای ‌دهنده گان چیلی در چارچوب رویه انتخاباتی پیش‌بینی شده در قانون اساسی جمهوری به قدرت رسید. در عین حال، پروژه « وحدت مردم » اهمیت بین ‌المللی واضحی داشت و برغلبه بر وابسته گی به خارج و تقویت پایه‌ های ملی و امریکای لاتینی متمرکز بود. ایتلاف چپ‌گرا به دنبال استقلال سیاسی و اقتصادی چیلی بود و روش‌های تأثیرگذاری بر کشورها مانند تبعیض، فشار، مداخله یا بلوکاد را رد کرد. ایتلاف چپگرای « وحدت مردم » می‌ خواست توافق‌هایی را که به کشور تعهداتی تحمیل کرده است که حاکمیت آن را محدود میکند را بررسی و در صورت لزوم فسخ کند. ایتلاف قصد داشت روابطی با همه کشورها، صرف نظر از گرایش سیاسی و ایدیولوژیکی آنها، ایجاد و حفظ کند. ایتلاف سازمان کشورهای آمریکایی (OAS) را به عنوان ابزاری از امپریالیزم امریکای شمالی می ‌دید و خواستار ایجاد یک سازمانی بود که واقعا نماینده کشورهای امریکای لاتین باشد.
طرح‌های استراتیژیک رهبری چیلی، از دیدگاه منطق نواستعماری شناخته‌ شده کاخ سفید، تقریباً برای ایالات متحده امریکا یک تهدید وجودی محسوب می ‌شد. واشنگتن از آن زمان تا اکنون به شدت از این ایده که کشورهای دیگر حق دارند مدل توسعه سیاسی و اقتصادی خود را انتخاب کنند، و از آن پیروی کنند، و یا از منافع ملی خود پیروی کنند، حاکمیت ملی خود را تقویت کنند و یا به هویت فرهنگی و تمدن‌ساز خود احترام بگذارند، متنفر است.
نمی ‌خواهم وارد توسعه سیاسی و اقتصادی چیلی در آن زمان شوم. این یک موضوع کاملاً داخلی چیلی است و فقط خود مردم چیلی می ‌توانند آن را قضاوت کنند. اما بدیهی است که بسیاری از مشکلاتی که دولت الینده با آن مواجه بود، نه تنها به طور قابل توجهی تشدید شد، بلکه مستقیماً توسط سیاستمداران و شرکت‌های غربی ایجاد شد.
اسناد منتشر شده از آرشیف های امریکایی تنها تایید کننده‌ آن چیزی هستند که بلافاصله پس ازکودتا دیگر یک راز نبود. حتا قبل از روی کار آمدن الینده، در واشنگتن برای برکناری او، با استفاده از کل زرادخانه سیاسی و فشار سیاسی، مقدمات لازم فراهم شد. همه چیز در خدمت بی ‌ثبات کردن اوضاع داخلی بود.
در این راستا از روش‌های مختلفی استفاده شد: یک جنگ اقتصادی چند وجهی ( شامل انزوای خارجی و تهدید به محدودیت‌های علیه شرکای خارجی چیلی)، تامین مالی مخالفان، سازمان‌های مدنی انتقادی و معروف به « ستون پنجم »، فشار اطلاعاتی و روانی و همچنین گمراه کردن مردم از طریق رسانه‌ های تحت کنترول، تحریک به مهاجرت متخصصان و ایجاد سردرگمی در جنبش کارگری، تاسیس و حمایت از سازمان‌های راست ‌گرا و گروه‌های جنگجوی رادیکال و همچنین فشار سیاسی، تحریک و خشونت علیه حامیان دولت جدید. به عبارت دیگر،امریکایی‌ها به طور فعال از همه چیز استفاده کردند که بعداً نام کلی « انقلاب‌های رنگی» را به آن اعطا شد.
خود الینده در دسامبر ۱۹۷۲ ترسایی از تریبون مجمع عمومی سازمان ملل متحد، به صورت احساسی وضعیت را به جهان‌ اینگونه منتقل کرد: « آنها می ‌خواستند ما را از جهان جدا کنند، ما را ازنظر اقتصادی خفه کنند. آنها می‌ خواستند تجارت ما با مس، مهمترین محصول صادراتی ما را فلج کنند و از ما امکان گرفتن قرضه های خارجی را بگیرند. ما می‌ دانیم که اگر از تحریم مالی و اقتصادی که کشور ما درمعرض آن قرار دارد، پرده برداریم، نه تنها برای افکار عمومی جهان، بلکه حتا برای برخی از هموطنان مان نیز دشوار است که آن را درک کنند، زیرا این یک حمله آشکار نیست که همه جهان از آن اطلاع دارد. برعکس، این حمله به صورت مخفیانه و غیرمستقیم انجام می‌ شود، اما این امر آن را برای چیلی کمتر خطرناک نمی ‌کند. »
امروزه اسناد گسترده‌ای در دسترس عموم است که نقش غیرقابل انکار و سخیفانه وزارت امورخارجه ایالات متحده امریکا، سازمان استخبارات مرکزی  (CIA) و سایر مقامات امریکایی در این رویدادها را نشان می‌دهد. به عنوان مثال، می ‌توانید به اسناد منتشر شده در سال ۱۹۹۸ ترسایی در مورد « پروژه فوبلت»  مراجعه کنید ( عملیات‌های CIA که هدف آنها سرنگونی الینده بود.) سیمور هرش، یک روزنامه‌نگار آمریکایی شناخته‌شده و بی‌طرف و برنده جایزه پولیتزر، یکی از اولین کسانی بود که فعالیت‌های مخرب کاخ سفید را در مورد چیلی در سپتامبر ۱۹۷۴ افشا کرد. و در سال ۱۹۸۲ ترسایی او تحقیقی در این زمینه را منتشر کرد: « قیمت قدرت. کیسینجر، نیکسن و چیلی». یک مطلب بسیار آموزنده.
سیاستمداران امریکایی بسیار ریاکارهستند. طبق اسناد سیا، رییس ‌جمهور نیکسن پس از آن دستور داد اقداماتی انجام شود تا اقتصاد چیلی « آه از نهادش بلند شود ». سفیر ایالات متحده  امریکا درسانتیاگو، ادوارد کرری، این موضع را اینگونه توضیح داد: « ما هرکاری در توان داریم انجام خواهیم داد تا چیلی را به فقر و فلاکتی تلخ بیفگنیم. و این یک سیاست بلند مدت خواهد بود.:« امریکایی ‌ها تحریم‌ هایی علیه مس چیلی، یک ماده خام استراتیژیک که از طریق فروش آن کشور درآمد ارزی اصلی خود را کسب می ‌کرد، سازماندهی کردند. آنها حساب‌های چیلی را در بانک‌ های خود مسدود کردند. کسب ‌وکارهای داخلی شروع به انتقال سرمایه به خارج از کشور، تعدیل نیرو و کمبود مصنوعی مواد غذایی کردند.

گزارشی که به سنا ارایه شد با عنوان «عملیات مخفیانه ایالات متحده  امریکا در چیلی ـ ۱۹۶۳-۱۹۷۳ » نشان می‌ دهد که در سال ۱۹۷۱، معاملات چیلی با بانک صادرات و واردات ایالات متحده امریکا به طور کامل متوقف شد و بانک جهانی از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳ هیچ وامی را به چیلی اعطا نکرد.
شرکت‌های امریکایی در واقع به طور مستقیم در عملیات‌ های مخرب غیرقانونی سیا مشارکت داشتند. این شرکت‌ها شامل شرکت مخابراتی بدنام ITT نیز می ‌شد که با رژیم نازی همکاری می ‌کرد و دولت سالوادور الینده تلاش کرد آن را ملی کند.
این شیوه عملیاتی واقعاً ماکیاولیستی به عوامل کودتای این کشور امریکای جنوبی کمک کرد تا به هدف خود برسند. و به دلیل موفقیت « آزمایش » آنها، این سری از اقدامات مخرب به نوعی الگو تبدیل شده است که واشنگتن و ماهواره‌های آن هنوز هم علیه دولت‌های مستقل در سراسر جهان از آن استفاده می ‌کنند.
غرب به طور مداوم در حال نقض یک اصل اساسی منشور سازمان ملل متحد ، مانند عدم مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر است. این موارد شامل دور سوم انتخابات ریاست ‌جمهوری اوکرایین در اواخر سال   ۲۰۰۴ ترسایی ، « انقلاب ‌های رنگی » در یوگوسلاویا، گرجستان و قرقیزستان است. سرانجام، حمایت آشکار از کودتای خونین در کیف در فبروری ۲۰۱۴ ترسایی  و تلاش‌های پیگیرانه برای تکرار سناریوی به قدرت رسیدن خشونت‌آمیز در بلاروس در سال ۲۰۲۰ ترسایی.
نباید از « دکترین مونرو» نیز غافل شد که امریکایی‌ها احتمالاً می‌ خواهند آن را به سراسر جهان گسترش دهند تا کل سیاره را به « حیاط خلوت » خود تبدیل کنند.
یک چیز دیگر این است که چنین خطی نواستعماری و آشکارا ریاکارانه غرب جمعی به طور فزاینده‌ ای توسط اکثریت جهان رد می‌شود که ظاهراً از ارعاب و فشار، از جمله خشونت، جنگ ‌های اطلاعاتی کثیف و بازی‌های جیوپولیتیکی با مجموع صفرخسته شده است. کشورهای جنوب و شرق جهانی می‌ خواهند سرنوشت خود را در دست بگیرند، سیاست داخلی و خارجی ملی را دنبال کنند و برای استعمارگران سابق « خود را قربانی» نکنند.
روابط دیپلوماتیک بین روسیه و چیلی بلافاصله پس از سرنگونی رژیم پینوشه در مارچ ۱۹۹۰ ترسایی از سر گرفته شد. من مطمین هستم که این امر در آینده نیز ادامه خواهد یافت، صرف نظر از گرایش‌های فرصت ‌طلبانه‌ای که ممکن است برخی از سیاستمداران چیلی به آن‌ها مبتلا باشند. چیزهای زیادی وجود دارد که ما را به هم پیوند می ‌دهد ، جنبه‌ های مشترک تاریخ، اقیانوس آرام بزرگ، تجارت و همکاری اقتصادی، تبادل فرهنگی و آموزشی بشردوستانه. روسای جمهور چیلی، پاتریسیو آیلوین، ریکاردو لاگوس و میشله باشله که اگرچه از گرایش‌های سیاسی متفاوتی برخوردار بودند، اما همیشه برای توسعه روابط دوستانه بین دو کشور بسیار تلاش کردند، در سال‌های مختلف به روسیه سفر کرده‌اند. من تردید ندارم که سنت‌هایی که توسط سالوادور الینده پایه‌ گذاری شد و توسط جانشینان واقعی او ادامه یافت، به نفع مردم کشورهای ما تقویت خواهد شد.

( امضا سرگیی لاوروف )

 

ترجمه از مجله هفته

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۳ـ ‍۱۷۰۹

Copyright ©bamdaad 2023

 

روزهای خونین یازده ام سپتامبر:

خلق متحد هرگز شکست نخواهد خورد !

 

 

 پنجاه سال پیش در یازده ام سپتامبر ۱۹۷۳ ترسایی خونتای نظامی در تحت رهبری اگوستو پینوشه حکومت قانونی « جبهه وحدت مردمی » را در کشورچیلی در امریکای جنوبی سرنگون نموده ، رسیس جمهور منتخب مردم ، سالوادور الینده را به قتل رسانید . کورت پالم نویسنده وکارگردان اتریشی خاطراتی دارد از آنروزهای کودتا سیاه  و رخدادهای سال های هفتاد سده پیشین که آنها را در روزنامه استاندارد چنین می نگارد :

 روزها بود که از اردو خبری نداشتم تا اینکه در اوایل بهار سال ۱۹۷۵ م کمیسیون منصفه ، جلبیه ای را صادر و مرا احظار نمود . این کمیسیون وظیفه داشت تا توجیه عمل مرا درامتناع از انجام خدمت سربازی دراردو مورد بررسی قرار دهد . اجلاس کمیسیون بار دیگر در سالونی در شهر فوکلابروک ( ایلت اوبراوسترایش ـ اتریش ) دایرگردید و من این بار در آن به تنهایی شرکت داشتم . از بوی پراگنده در اتاق که عرق و پاهای ناشسته را به یاد می آورد دانستم که باید پیش از من در آنجا نشست جلب سربازان صورت گرفته باشد .

در کنار میز پنج تن ، سه نفر با یونیفورم و دو نفر با لباس ملکی نشسته بودند . فضا سرد و در برابر من خصمانه بود . یکی از آن یونیفورم پوش ها را به یاد آوردم ، او کسی بود که در نشست قبلی بمن خاطرنشان کرده بود که ما همدیگر را باردیگر خواهیم دید . یکی از آن دو نفر ملکی در شروع متونی از قوانین را که در آن از جزای زندان سخن گفته میشد برای هراسانیدن من بخوانش گرفت . من بیانیه ایرا آماده ساخته بودم تا بخوانم ولی برایم اجازه سخن گفتن داده نشد . از آنجایی که در کشور المان هم چنین کمیسیون هایی وجود داشت من میدانستم که آنها پرسش های درگیرکننده ایرا مطرح خواهند ساخت ، به گونه مثال آنها خواهند پرسید که اگر با معشوقه ات در جنگلی به گردش بروی و در آنجا به ناگهانی روسی بالای او تجاوز کند آیا برای نجات او از سلاح استفاده خواهی کرد ؟ در واقع کمیسیون در اینجا هم این سوال را مطرح کرد . پاسخ من آرام و پراگماتیک بود : نخست ، من معشوقه ندارم و دوم ، من هیچگاهی مسلح به گردش در جنگل نمی روم .

« به به ، عقل عالم ! گذشته از این ، آدمی با موهای دراز، با کسانی درستی روبرو شده ایم . آیا تو چرس هم میکشی ؟ »

من با سرگشته گی پرسیدم که چرا این را میخواهید بدانید ؟ »  برای اینکه کسانی که از خدمت سربازی ابا می ورزند بیشتر چرسی اند . و یک چیز را برایت خاطر نشان میسازم که اگر پولیس ترا درچرس کشی گرفتار کرده باشد ،‌ما از آن با خبر خواهیم شد . »

لجوجانه جواب دادم که هیچ چیزی را بدست نخواهید آورد. پس ازاینکه چندین مراتبه امتناع خویش را از انجام خدمت سربازی به نسبت دلایل وجدانی وانمود کردم یکی از آن یونیفورم پوش ها دوسیه ای را باز نمود و با ژست پیروزمندانه شماره ای از روزنامه دانش آموزان را بیرون آورد. من از مدت چهار سال مدیر مسوول آن روزنامه ، و ده ها مقاله را در آن به نشررسانیده بودم .

وحدت خلق

 در یکی ازهمین شماره ها در رویه اول با خط درشت نوشته شده بود : خلق متحد هر گز شکست نخواهد خورد !

این شعار جنبش همبستگی بین المللی با مردم چیلی پس ازکودتای خونین علیه حکومت سلوادور الینده به تاریخ ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ ترسایی بود .

من زمانیکه دربامداد روز دوازدهم سپتامبر۱۹۷۳ م از طریق رادیو از این کودتا با خبرشدم جهانی در برابر چشمانم فرو ریخت . من هموند حزب کمونیست شده بودم زیرا به چیزی چون عدالت باور داشتم و این باور را من از شمولیت خود در کلیسای کاتولیک بدست آورده بودم . اما آنچه که در چیلی اتفاق افتاد درست رویدادی در مقابل عدالت بود ، بیداد فریاد برانگیز بود و من از اتفاقات در چیلی چنان شوکه شده بودم که نمی توانستم درک کنم که جهان چگونه با بی تفاوتی نظاره می کند که حکومت دموکراتیک و انتخابی سرنگون شود و هزاران انسان شکنجه و ناپدید گردند و به قتل برسند .

هیچگونه تحریمی صورت نگرفت

کودتاچیان استدیوم چیلی را به زندانی مبدل کرده بودند که در آن ویکتور خارا، خواننده مشهور چیلی جابجا شده بود . زمانیکه سربازان او را شناختند انگشتانش را بریدند تا او گیتار خود را نواخته نتواند .اما او صدای خود را بلند کرد و سرود «  ما پیروز میشویم ! » را خواند . او را کوبیدند و با ۴۴ مرمی از دهن ماشینداری به زندگی اش خاتمه بخشیدند . امروز استدیوم چیلی بنام او یاد میشود : استدیوم ویکتورخارا  !

من از همان روز اول درجنبش همبستگی چیلی فعال بودم و با خود می اندیشیدم که بالاخره حالا باید در برابر چشمان همه انسان ها خصلت واقعی امپریالیزم ایالات متحده امریکا روشن شده باشد. همچنان من از روز اول میدانستم که در پشت سر این کودتا نه تنها کنسرن های بزرگ  و بزرگ مالکین چیلی ، بل شرکت هایی چون کنسرن غول پیکر ایالات متحده امریکا مانند ای تی تی  ( کورپوریشن تلفون و تلگراف بین المللی ) و سازمان استخبارات سیا  قرار داشتند . با وجودیکه ثبوت دست داشتن کنسرن ها و سیا در این کودتا گرانسنگ بود بازهم دولت های بسیاری از ابراز اعتراض و یا وضع تحریمات در مقابل دیکتاتوری نظامی در زیر رهبری اگوستو پینوشه خودداری کردند . این امر برای من غیرقابل فهم بود و من با انزجار میتودهای شکنجه گری سربازان را در زندان ها واردو گاه ها مطالعه می کردم . آنها موش های زنده را در شرمگاه های زنان داخل میکردند ،‌دانشجویان چپ را از هوا پیما ها به بحر می انداختند  ، با انبور ناخن های پای مخالفین را میکشیدند ، سرگین حیوانات را در دهن شان فرومی بردند و با شوک برقی شکنجه می کردند . ما گروه کوچکی در شهر فوکلابروک بودیم که اعلامیه ها را پخش می کردیم تا مردم از حوادث چیلی خبرشوند ولی هیچ کس علاقه نمیگرفت .ما شبانه پلاکات های را نصب میکردیم ولی در روز بعد همه آنها را دور میساختند . ما محافل معلوماتی را بر گزار میکردیم و نمایشگاه هایی را در باره جبهه همبستگی چیلی برپا میکردیم ولی تنها اشخاص اندکی در آنها سهم میگرفتند. من با مادر و پدرخود هم صحبت کرده نمیتوانستم چونکه آنها نه سلوادور الینده و نه جبهه وحدت مردمی را می شناختند .آنها همچنان نمیدانستند که من چرا برای مردمی کارمیکنم که ده هزار کیلومتر دورتر از ما زندگی میکنند . آنها گرفتاری های دیگری داشتند نسبت به اینکه مصروف کودتای چیلی شوند. اما همه اینها برای من غیرقابل فهم بود زیرا از دید من فریاد از بیعدالتی تا به آسمان میرسید ومن یقین داشتم که باید در برابر آن کاری انجام شود. من ازمکتب پاگریزی می کردم تا در مظاهراتی در ویانا و لینز شرکت کنم . پس از مظاهره ای در لینز من در گاهنامه خود یگانه کلمه را یادداشت کردم : سرخوردگی !

زمانیکه اگاه شدم که درگردهمایی بزرگی در شهر دورتموند المان خانم سلوادور الینده ، هورتنسیا بوسی ده الینده و گروه هنری مشهور چیلی بنام« اینتی ایلیمانی  » حضور می یابند ، موتر خواهرم را به عاریه گرفتم و با دوستان چندی به دورتموند رفتم . میخکوب شده به بیانیه خانم الینده گوش نهادم و زمانیکه گروه« اینتی ایلیمانی » آهنگ  خود را بنام «  پیروز میشویم ـ  Venceremos » می سرود و هزاران نفر آنرا زمزمه میکرد اشک های تاثر از چشمانم جاری شد .

به یکباره گی پاسیفیست ؟

در روزنامه دانش آموزان مقاله ای در باره چیلی نوشتم و در آنها بدون بدفهمی خواهان مبارزه مسلحانه  برعلیه دیکتاتوری پینوشه شدم :‌ « ما خواهان کمک مادی برای قربانیان خونتای فاشیستی و پیشتیبانی از مقاومت مسلحانه علیه دیکتاتوری نظامی در چیلی می باشیم . »  این مقاله ماه جنوری سال ۱۹۷۴ م مرا افسرکمیسیون به خوانش گرفت و در پایان آن پرسید : امروزهم از این نظر پیروی میکنید و یا اینکه به یکباره گی پاسیفیست شده اید ؟ صدای پایین طعنه آمیز او دراین پرسش بخوبی شنیدنی بود. من در مخمصه ای قرارگرفته بودم زیرا حدس نمی زدم که اعضای کمیسیون منصفه از روزنامه دانش آموزان اگاه باشند . همچنان نمیدانستم که آنها چگونه این مقاله را پیدا کرده اند . اما مثل اینکه آن روزنامه را کسانی بیشتری نسبت به انچه ما فکر میکردیم میخواندند . از آنجاییکه مواضع من در آن مقاله روشن بود فایده ای نداشت تا کناره روی کنم . از این رو به تعرض پرداختم و از دید مارکسیستی حمایت خود را از مبارزه مسلحانه در چیلی توضیح نمودم . من همچنان روی آوردم به دینیات آزادیبخش امریکای لاتین و بگونه مثال از گوستاوو گوتیریس در پیرو ، و یا از کامیلیو توریس در کولمبیا یاد کردم . البته این نام ها برای اعضای کمیسیون همه ناآشنا بودند. زمانیکه واکنش این آقایان پنجگانه را درپایان گفتارخود مشاهده کردم متیقن شدم که درخواست من مبنی بر امتناع از خدمت سربازی در ارتش رد خواهد شد . شگفتی من زمانی بیشتر شد که ششماه بعد نامه ای از سوی وزارت داخله به دستم رسید و در آن پیشنهادم مبنی برانجام خدمت مدنی پذیرفته شده بود. قلبم سبک شد و خاطرم جمع شد که موهایم را کوتاه نمی کنند . از خوشی زیاد در روزنامه دانش آموزان مقاله ای نوشتم و سرنامه را چنین برگزیدم :  دورباد روزنامه دیواری ارتش درمکاتب!

زمانیکه رادیو در یازده ام سپتامبر ۲۰۰۱ م  به ساعت سه پس از نیم روز برای نخستین بار از حمله به مرکز تجارت جهانی در نیویارک گزارش داد در لحظه ای نخست  فکر کردم که این یورش انتقام دیرترمبارزان مقاومت چیلی خواهد بود . به زودی سرود «  گذر کوندور  »  به یادم آمد و تصویری از عقاب بزرگی در ذهنم متبادر گردید که همانند یک فیلم خیالی بر این نماد سرمایه داری امریکا تازیده بود .

ای کوندور با شکوه کوه های اندن

مرا به خانه برگردان ، به کوه های اندن

ای کوندور ،

میخواهم برگردم به میهن عزیزم.

این را که در فرجام هواپیما ها بر دو برج مرکز تجارت بین المللی تعرض کردند و حملات دلایل دیگر داشتند سپس از طریق اخبار تلویزیون دانستم .

 

روزنامه استاندارد ، اتریش

نهم سپتامبر ۲۰۲۳ ترسایی

برگردان از عمرمحسن زاده

 

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۳ـ ‍۱۱۰۹

Copyright ©bamdaad 2023

 

 

 

 

عربستان سعودی و امارات متحده عربی از پیوستن به بریکس چه انگیزه هایی دارند؟

 

بعد از مدت‌ها انتظار برای عضویت اعضای جدید در گروه کشورهای بریکس، با برگزاری نشست سران این گروه در افریقای جنوبی و حضور سران برخی کشورهای داوطلب عضویت از جمله ایران، سرانجام رییس ‌جمهور آفریقای جنوبی به‌عنوان میزبان نشست سران خبر داد که این گروه از ۶ کشور ایران، عربستان سعودی، امارات عربی متحده، اتیوپیا، مصر و ارجنتاین برای عضویت به‌عنوان اعضای جدید به گروه بریکس دعوت کرده است.

 تغییر اعضای گروه بریکس، که در ابتدای تشکیل به‌عنوان بلوک قدرت‌ های نوظهور جهانی معرفی و در فضای پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ ترسایی یکی از مظاهر جهان پسا امریکایی و خیزش قدرت‌های غیرغربی محسوب می ‌شد، معادلات جدیدی را در رقابت‌ های ژیواکونومیک و ژیوپلیتیک بین‌المللی ایجاد خواهد کرد و رخداد مهمی است.

عضویت احتمالی دو کشور حاشیه جنوبی خلیج فارس که به‌ طور سنتی در مدار غرب و امریکا قرار داشتند، نشان از آغاز روند جدیدی در چندجانبه ‌گرایی و تعاملات سیاسی- اقتصادی در جهان دارد. البته اگر عربستان و امارات و سایر کشورهای دعوت ‌شده، حضور در بریکس را بپذیرند و از ‌ماه جدی ۱۴۰۲ عضو این بلوک شوند، بریکس علیرغم چالش ‌های جدی داخلی، ساختاری و بین‌المللی، یک کانون قدرت جهانی خواهد بود.

چرا عضویت احتمالی عربستان و امارات حایز اهمیت است؟

۱ ـ داشتن روابط دوجانبه گسترده و در عین حال ادامه همکاری با اعضای بریکس در گروه‌های چندجانبه و ساختارهای نوین بین ‌المللی، وزن و اهمیت روابط را افزایش و نشان می ‌دهد. روابط گسترده هند و چین با امارات و عربستان، بسیار حایز اهمیت است. در واقع، باید یادآوری کرد که عربستان بزرگ ‌ترین شریک تجاری بریکس درخاورمیانه است. ماه گذشته ترسایی نیز نخست ‌وزیر هند به امارات سفر کرد و دو طرف توافق کردند در حوزه پرداخت‌های مالی و تسویه‌ تجارت بین دو کشور، از ارزهای ملی استفاده کنند.
در صورت تسری این روند به بریکس با مشارکت سایر اعضای این بلوک و به موازات گسترش ساختاری و رفع چالش‌های مختلف، بانک بریکس (بانک توسعه جدید) و ارز مورد توافق بین دو کشورها می ‌توانند دو ابزار مهم در روند کاهش وزن دلار در تجارت جهانی باشد، امری که مورد خوشایند امریکا نیست و اتفاقا متحدان سنتی آن در خلیج فارس، نقش کلیدی در آن ایفا می‌ کنند.

الف :بریکس نمادی از «رژیم ‌سازی و ساختارسازی جدید در صحنه بین ‌المللی» است که قدرت‌های غیرغربی و نوظهور در آن ایفای نقش می ‌کنند و اقتصاد و تجارت، محوریت زیادی در آن دارد. شانگهای با کارویژه امنیتی - سیاسی و بریکس با کارویژه تجاری- مالی- اقتصادی، غیرغربی هستند و اتفاقا عربستان تمایل به عضویت در اولی دارد و برای عضویت در دومی نیز نیز دعوت شده است. در حالی که کشورهای اصلی محور غرب در لیست مدعوین افریقای جنوبی قرار نداشتند، روابط کشورهایی مانند امارات و عربستان با چین در قالب بریکس و حتا شانگهای، نشان می ‌دهد که دو متحد کلیدی غرب در خلیج فارس در مسیر اتحاد های جدید و ادامه روابط با همه بازیگران و اتحادها و بلوک ‌ها قرار گرفته ‌اند و با درک صحیح از روند تغییر مناسبات قدرت و افزایش تعداد و وزن بازیگران غیرغربی در جهان کنونی، سعی دارند با همه کشورها و بلوک‌ها « کار کنند » و خود را از مزایای روابط با همه بازیگران، محروم نکنند.
عضویت آنها در بریکس، نه به معنای ضدامریکایی شدن این کشورها و خود بریکس است و نه به معنای شرقی شدن آنها ، بلکه روندی است که نشان می ‌دهد در تحولات کنونی باید با همه قطب‌های قدرت روابط را افزایش داد تا از فرصت‌ها نهایت استفاده را بُرد.
ب: به موازات پذیرش اعضای جدید در شانگهای و بریکس، رخداد دیگری به وقوع پیوسته و آن ادامه گسترش روابط « جنوب جهانی » با یکدیگر است. در واقع، دیگر عربستان و امارات منتظر اجازه امریکا و غرب و تاسیس سازمان‌ های غرب‌ محور نیستند، بلکه در پی افزایش روابط با جهان غیرغربی و کشورهای در حال توسعه نیز هستند.
عربستان و امارات، همزمان با حفظ روابط با غرب، با روسیه و چین نیز روابط خود را افزایش داده ‌اند. ریاض از سویی میزبان نشست جده برای صلح در اوکرایین است و از سوی دیگر میزبان سامانه‌های ضد موشکی امریکا،  از یک‌ طرف بزرگ ترین شریک تجاری بریکس در منطقه است ، از سوی دیگر همچنان به لحاظ امنیتی، با امریکا هماهنگی دارد ، هم روابط با ایران را با محوریت چین عادی‌ سازی کرده و هم در پی کسب امتیاز لازم برای آغاز روابط دیپلوماتیک با رژیم صهیونیستی است. این امر نشان از روابط پیچیده کشورها برای کسب منافع بیشتر در جهان درهم‌ تنیده‌ی کنونی دارد.

ج : با پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق؛ تصلب ساختاری ناشی از تفوق دو ابَرقدرت نیز پایان یافت. در فضای پساجنگ سرد، کشورها و بازیگران متوسط نیز توانایی بازیگری متناسب با قدرت ملی خود را پیدا کردند و توانستند هم با شرق و هم با غرب جهان فارغ از روابط ایدیولوژیک کار کنند. در این فضای روابط بین ‌المللی بود که بریکس متولد شد ، بلوک و نه سازمانی که اگرچه با چالش‌های درونی ( از جمله رقابت‌های چین و هند) مواجه است، اما اعضای آن در عین تلاش برای افزایش وزن خود در نظام بین‌المللی، با غرب جغرافیایی اختلافات جدی دارد ، اما همزمان سعی در مدیریت روابط با امریکا و اروپا نیز دارند.
هند و چین، دو عضو بریکس و شانگهای هستند، اما با امریکا و اروپا و سایر کشورهای مهم نیز روابط گسترده ‌ای دارند. این امر در مورد بازیگران منطقه ‌ای مانند عربستان و امارات نیز صدق می ‌کند. روابط پیچیده و چند بعدی آنها با غرب هویتی- سیاسی- نظامی و امنیتی در کنار روابط سیاسی و اقتصادی آنها با چین، روسیه، هند و حتا ایران، نشان می ‌دهد در ساختار کنونی نظام بین‌المللی، می‌ توان و البته باید با همه کشورها و مناطق رابطه مبتنی بر منافع دوجانبه و چند جانبه ایجاد کرد.
د ـ تحولات مفهومی، در روابط بین ‌المللی و مدیریت روابط خارجی، مورد توجه ریاض و ابوظبی قرار گرفته است. مفهوم قدرت، دیگر منحصر به امور نظامی و مفهوم روابط، دیگر منحصر به یک جهت و یک منطقه نیست. قدرت ملی ابعاد مختلفی دارد و روابط نیز حتا با کشورهای کوچک ذره‌ای در مواقع خاص، مسایل کشور را حل می‌ کنند. سرمایه‌ گذاری امارات و عربستان در امور زیرساختی و اقتصادی در کنار توجه به ریزکشورهایی مانند جیبوتی، این تحولات مفهومی و عملی را تایید می ‌کنند.
 ه ـ نکته بعدی، تعریف گسترده از منطقه است. اگر بلوک شرق در چند منطقه خاص، اعضای مشخصی داشت، اکنون بلوک جنوب جهان و کشورهای در حال توسعه ، در همه مناطق اعضای قدرتمند و موثر دارد. بریکس، از افریقا و خاورمیانه تا امریکای لاتین سر برآورده و کشورهایی مانند عربستان و امارات، دیگر رقابت و همکاری لزوما بر محور هویتی- سیاسی بنا نمی‌ کنند. مسایل اقتصادی، تجاری و همکاری‌های مختلف برای بریکس و اعضای آن در مناطق مختلف اولویت دارد. در این فضا، رقبای امریکا در عین همکاری با کاخ سفید، از درون بلوک متحدان آن یارگیری کرده‌اند و قدرت نسبی و چانه ‌زنی را افزایش داده‌اند. بریکس با اعضای جدید خود، در آغاز راه یک جهان چند قطبی با حضور پررنگ کشورهای در حال توسعه است./تسنیم

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۳ـ ‍۲۹۰۸ 

Copyright ©bamdaad 2023

 

درغرب افریقا چه می‌ گذرد؟

 

 

بورکینافاسو و مالی چهارمین و سومین تولید کننده بزرگ طلا همراه با ذخایر فراوان مس و دیگر مواد معدنی کمیاب در افریقا هستند. صنعت طلا در بورکینافاسو به‌ تنهایی سالانه حداقل ۲ میلیارد دلار سود به‌همراه دارد که بیشتر آن به شرکت‌های معدنی کانادایی و استرالیایی می ‌رسد درحالی که ۴۰ درصد از مردم بورکینافاسو زیر خط فقر زنده گی می ‌کنند.

 

 

اخبار مربوط به کودتای نظامی در کشور نیجر در غرب افریقا محکومیت دیگرباره غرب استعمارگر را موجب شده است. این کودتا در منطقه ساحل افریقا حداقل دهمین کودتا از سال  ۲۰۰۸ ترسایی تا اکنون در غرب افریقاست:

در کشور بورکینافاسو ، (سال‌های ۲۰۱۴، ۲۰۱۵، و ۲۰۲۲)،

درکشور مالی ، (سال‌های ۲۰۱۲، ۲۰۲۰، و ۲۰۲۱)،

در کشور موریتانی ، (سال ۲۰۰۸)،

در کشورگمبیا ، (سال ۲۰۱۴ ) ،

در کشور گینه ، (سال ۲۰۲۱) و  همه کودتاها تا حدودی با آموزش‌های نظامی ایالات متحده  امریکا از طریق «ستاد فرماندهی افریقای ایالات متحده امریکا ـ افریکومAFRICOM »ارتباط داشته‌اند.

درعین‌ حال، این کودتاها به‌ خصوص در کشورهای افریقایی فرانسوی ‌زبان رخ داده‌اند و با واکنش شدید علیه قدرت استعمارگر سابق همراه  بوده‌اند. بنابراین، آیا این رویدادها را نمونه ‌‌ای از واکنش نواستعماری ایالات متحده امریکا در برابر امپریالیزم غربی می ‌توان خواند که به بازسازی نیروهای نهفته انقلابی در منطقه منجر می ‌شوند؟ یا این مانوری درازمدت در بین نیروهای امپریالیستی است یا بکلی دلیلی دیگر دارد؟

برای درک تحول ‌های رخ داده در گذشته و اکنون درافریقا مهم آن است که استعمارنو را بخشی از روند تحول امپریالیزم بدانیم. برجسته‌ ترین تحلیلگر پدیده امپریالیزم، و. ا. لنین آن را « مرحله سرمایه ‌داری انحصاری» نامید. توصیفی مشهور که قوام نکرومه، رییس ‌جمهور فقید و رهبر استقلال کشور افریقایی گانا  از دولت در شرایط وجود استعمار نو در افریقا کرد این ‌گونه است: اساساْ « دولتی است که در تیوری مستقل است و همه ظواهر جهانی حاکمیتی مقتدر را دارد، ولی در‌واقعیت امر نظام اقتصادی و درنتیجه… سیاستی است که از خارج هدایت می‌شود».

مردم افریقا قرن ‌ها از برده گی، ظلم، و استثمار استعمارگران اروپایی رنج بردند. قدرت‌های امپریالیستی اروپا در کنفرانس سال ۱۸۸۵در برلین، این قاره را رسماً بین خود تقسیم کردند. آن‌ ها حاکمیت سیاسی و اقتصادی را از مردم این قاره، بدون نظرخواهی از آنان، ربودند. ارزش اضافی به‌ دست آمده از این قاره با چنین استثماری به کشورهای استعمارگر صادر شد. این روند استعمارگران اروپایی را ثروتمند کرد و هزینه‌ اش بر عهده کل افریقا بود که شرایط «توسعه نیافتن » این قاره را به‌ وجود آورد که درواقع، آن ‌گونه که مایکل پارنتی توصیف کرد، در روند استثمار بیش از حد پایانی طبیعی می ‌تواند باشد.

حتا پس از جنبش‌های استقلال‌ طلبانه اواسط قرن بیستم در افریقا، همه صنایع و حقوق معدنی کشورهای افریقایی عمدتاً در دست انحصارهای چند ملیتی و تراست‌های مستقر در کشورهای استعمارگر باقی ماند و به‌‌ رغم استقلال ملت‌های افریقا، استثمار سیستماتیک در افریقا را در اساس حفظ کردند، پدیده‌ای که « استعمار نو» نام گرفت. به‌عنوان مثال، تمام سنگ آهن تولید شده در کشور سوازیلند، واقع در جنوب افریقا، پس از کسب استقلال سیاسی این کشور، متعلق به شرکت توسعه سنگ آهن سوازیلند (SIODC) بود. با وجود کسب استقلال اسمی کشور، این شرکت که انحصار تولید سنگ آهن را دراختیار داشت به ‌طور مشترک متعلق به سرمایه ‌داران ایالات متحده امریکا و بریتانیا نیز بود.

شرکت بازرگانی و صنایع معدنی گلنکور (Glencore) مستقر در سوییس، درحال حاضر بزرگ ‌ترین استخراج کننده کوبالت (سنگ معدنی در کاربرد برای تولید انواع باطری ) در جهان است و بزرگ ‌ترین معدن ‌های این فلز در جمهوری دموکراتیک کنگو استخراج می ‌شود. بر اساس گزارش خبرگزاری بلومبرگ، اگرچه عملکرد انحصار اصلی کوبالت در کنگو از سوی گلنکور ممکن است به‌ دلیل سرمایه‌ گذاری رو به ‌رشد شرکت‌های چینی به‌ زودی به پایان رسد، ولی این شرکت کماکان بر این کشور و منابع طبیعی آن تسلط دارد. این نمونه‌ ها نمایانگر این واقعیت هستند که غارت مردم و قاره افریقا از سوی امپریالیزم غرب هم ‌اکنون نیز پروژه‌ای استعماری همراه با نسل‌ کشی درجریان است و صرفاً بخشی از تاریخ گذشته نیست.

فرانسه، نخستین استعمارگر

یکی از بدترین امپراتوری‌ های استعمارگر فعال در این منطقه، فرانسه است. سرکوب خشونت‌آمیز جنبش استقلال ‌طلبانه الجزایر از سوی فرانسه چیزی کم ‌تر از نسل ‌کشی‌ای گسترده و وحشیانه‌ نبود و ادامه عملیات نسل ‌کشی در بیش از صد سال پیش در هاییتی و مناطق دیگر در طول تاریخ، مانند قتل توماس سانکارا، رهبر انقلاب بورکینافاسو از سوی فرانسه بود.

سانکارا ابتدا در سال ۱۹۸۳ ترسایی به ‌مقام نخست وزیر مستعمره مستقل « ولتای علیا » منصوب شد، ولی اختلاف‌هایش با حکومت مستقر در « جامعه فرانسوی » به دستگیری او منجر شد. با به‌ پا خواستن توده‌ها به انقلاب، مردم سانکارا را آزاد کردند و او را به‌ مقام رییس‌ جمهور این کشور انتخاب کردند. نام این کشور به بورکینافاسو (یعنی: سرزمین مردمان فسادناپذیر) تغییر داده شد و مردم آن با لقب « بورکینابی»  به ‌معنای « ایستاده گان » نامیده ‌شدند.

این کشور جوان با رهبری سانکارا و گرایش‌های مارکسیستی او پشتیبانی استعماری سرمایه ‌داری فرانسه را نپذیرفت و اتحاد افریقا در برابر استعمار نو غرب را خواستار شد. سانکارا از بورکینافاسو و تمام افریقا خواست تا از نظر غذا، انرژی، پوشاک، و جز این‌ها، به خودکفایی برسند. بورکینافاسو با رهبری او « کمک » صندوق جهانی پول (IMF) ، اسپ تروای مورد حمایت ایالات متحده امریکا - را نیز رد کرد.

سانکارا در کودتایی که فرانسه در سال ۱۹۸۷ ترسایی سازمان ‌دهی کرد و به ‌وسیله بلز کمپایوره رهبری شد، سرنگون و به‌ دست او به‌ قتل رسید. کمپایوره در مقام دیکتاتوری عامل و واسطه همراه با حمایت فرانسه استعمارگر بر بورکینافاسو تا سال ۲۰۱۴  حکومت کرد. فرانسه از « فرانک سی‌اف‌ای »  (واحد پولی‌ای که در افریقا رواج دارد و پشتوانه‌اش خزانه فرانسه است) همچون یکی از ابزارهای مهم کنترول نواستعماری‌اش بر کشورهای افریقایی زیر سلطه‌اش استفاده می ‌کند. این واحد ارزی بر کشورهایی که استقلال سیاسی‌ شان را حتا به ‌دست آوردند تحمیل شد. فرانک سی ‌اف‌ای بین ارز اصلی فرانسه و دیگر ارزهای کشورهای نیمه‌ مستعمره نرخ تبدیلی‌ای ثابت دارد و بنابراین سطح رقابت داخلی و صادراتی در میان کشورهای افریقایی را پایین نگاه می‌ دارد.

در جون سال ۱۹۶۰،  میشل دوبره، نخست ‌وزیر وقت فرانسه، به لیون امبا  رهبر کشور افریقایی  گابون، گفت: « ما به ‌شرطی استقلال اعطا می‌ کنیم که دولت مستقل تلاش کند به توافق ‌های همکاری احترام بگذارد… هیچ‌ یک بدون دیگری پیش نمی ‌رود.»

دو بانکی که انحصار رسمی بر فرانک سی‌اف‌ای را دراختیار دارند یکی بانک کشورهای افریقای مرکزی (BEAC) و دیگری بانک مرکزی کشورهای افریقای غربی (BCEAO) هستند. هر دوی آن ‌ها از سوی فرانسه کنترول می ‌شوند و به ‌دلیل نرخ ثابتی که بدان اشاره شد و اکنون در بین فرانک سی‌اف‌ای و یورو وجود دارد همچون ابزاری برای بهره کشی از آن ‌ها استفاده می ‌شود.

سرمایه‌ داران فرانسوی از راه چنین اعمال نفوذ‌هایی سیاست‌های اقتصادی بسیاری از کشورهای افریقا را از درون اتاق ‌های هیات ‌مدیره خود به‌ طورکامل کنترول کرده و این دو بانک مرکزی را به سپردن بخش زیادی از ذخایر ارزی ‌شان در خزانه‌ داری فرانسه ملزم می ‌کنند. در ابتدا حجم این ذخایر ۱۰۰ درصد بود که سپس در سال ۱۹۷۳  به ۶۵ درصد و در سال ۲۰۰۵  به ۵۰ درصد کاهش یافتند. با تحمیل این شرایط اجباری، حاکمیت اقتصادی غرب و شمال افریقا همچنان به ‌صورت کامل زیر کنترول فرانسه بود.

بورکینافاسو نه نخستین و نه آخرین کشوری بود که ظلم و ستم نواستعماری فرانسوی ‌ها را طرد می‌ کرد. مردم کشور افریقایی گینه، با رهبری احمد سکوتوره، مبارز پان‌افریقایی و فعال کارگری، در سال ۱۹۶۰ واحد پول فرانک سی‌اف‌ای را به ‌کنار گذاشتند. سیلوانوس المپیو، رهبر کشور افریقایی کشور توگو، نیز تلاش کرد فرانک سی‌اف‌ای را طرد کرده و بانک مرکزی‌ای ملی را در سال ۱۹۶۲  در کشور به‌ پا کند. کشورهای افریقایی مالی، به‌ رهبری مودیبو کیتا، جمهوری دموکراتیک مدغاسکر، در سال ۱۹۷۵،  کشورموریتانیا در سال ۱۹۷۲، کشورهای سنیگال، و کامیرون همگی یا تلاش کردند یا به‌ طورکامل از زیر سلطه فرانک سی‌اف‌ای خارج شدند.

این وقایع در دوران اوج جنبش« عدم تعهد»  یعنی هنگامی‌ که برخی از این کشورهای افریقایی به ‌طورآشکار مسیر سوسیالیستی یا کمونیستی را دنبال نمی ‌کردند یا در پی ایتلاف با اتحاد جماهیر شوروی نبودند اتفاق افتادند، بلکه تلاش می ‌کردند تا به حاکمیت کامل در امور داخلی و خارجی ‌شان دست یابند. همه این جنبش‌ها درنهایت از جانب فرانسه تضعیف شدند و بسیاری از رهبران ‌شان، بدون توجه به موضع ‌گیری‌های ایدیولوژیک‌شان، در کودتاهای خشونت‌آمیز خودشان ترور یا دولت‌شان سرنگون شد.

ایالات متحده امریکا، دومین استعمارگر

تا همین اواخر خاطره عصر افریقای انقلابی همراه با سرکوب شدن‌شان به ‌فراموشی سپرده می ‌شدند، ولی اکنون پویایی‌های جیوپلیتیک و طبقاتی به‌ طورچشمگیر تغییر کرده‌اند. ظهور ایالات متحده در جایگاه امپراتوریی سلطه ‌طلب در جهان پس از جنگ جهانی دوم، گاهگاه بروز اقدام‌ هایی متضاد در بین قدرت‌های امپریالیستی را موجب شده است. ایالات متحده دارای ۲۹ پایگاه نظامی شناخته شده در قاره افریقا دارد، در حالی که فرانسه فقط در ۱۰ کشور پایگاه نظامی دارد.

بسیاری از کشورها در غرب و شمال افریقا که از آن ‌ها نام برده شد، برای چندین دهه میزبان حضور نظامی همراه با استثمارگری اقتصادی غرب و توسعه نیافته گی خویش بوده‌ اند. بر اساس پژوهش‌های موسسه « ترای کانتیننتال» ، پس از ویرانی لیبیا با رهبری ناتو و جنگ‌ های امپریالیستی ایالات متحده امریکا در غرب آسیا ( ازجمله خاورمیانه )، گروه‌های افراطی اسلامی « از جنوب الجزایر تا ساحل عاج و از غرب مالی تا شرق نیجر را زیر سلطه خشونت‌شان گرفتند» . این امر به قدرت‌های غربی بهانه ‌ای داد تا مداخله‌ های نظامی ‌شان مانند عملیات در مالی در سال ۲۰۱۴ ترسایی را آغاز کنند. نیروهای فرانسوی پایگاه‌هایی جدید در این کشور ساختند ولی نتوانستند با شورش‌ های فزاینده اسلام ‌گرایان مقابله کنند.

اهمیت منطقه « ساحل صحرا » را نمی ‌توان نادیده گرفت. بورکینافاسو و مالی چهارمین و سومین تولید کننده بزرگ طلا همراه با ذخایر فراوان مس و دیگر مواد معدنی کمیاب در افریقا هستند. صنعت طلا در بورکینافاسو به‌ تنهایی سالانه حداقل ۲ میلیارد دلار سود به‌همراه دارد که بیشتر آن به شرکت‌های معدنی کانادایی و استرالیایی می ‌رسد درحالی که ۴۰ درصد از مردم بورکینافاسو زیر خط فقر زنده گی می ‌کنند.

ذخایر عظیم سنگ اورانیوم در نیجر یک ‌سوم انرژی مورد استفاده فرانسه برای روشنایی را تامین می ‌کند. با این حال، بیش از ۸۰ درصد مردم نیجر از نیروی برق محروم هستند و تقریباً همین درصد از مردم در فقر زنده گی می ‌کنند. سازمان ملل متحد در سال گذشته گزارش داد که ۱۸ میلیون نفر از مردم منطقه « ساحل صحرا » را خطر گرسنگی تهدید می‌ کند. سازمان ملل متحد درعین‌ حال گزارش داد تقریباً ۳۰ درصد از ذخایر معدنی جهان، ۱۲ درصد از ذخایر نفتی، ۸ درصد از ذخایر گاز طبیعی، ۶۵ درصد از زمین‌های قابل کشت، و ۱۰ درصد از منابع تجدید پذیر آب شیرین در افریقا قرار دارند.

در سال ۲۰۱۴ رژیم دیکتاتوری کامپایوره که دولت سوسیالیستی بورکینافاسو در زمان سانکارا را سرنگون کرده بود به‌همین ترتیب سرانجام با کودتایی دیگر سرنگون شد. این رویداد در دوره برخاستن موج کودتاها در این منطقه رخ داد که همه گی با آموزش‌های « ستاد فرماندهی افریقای ایالات متحده  افریکوم (  » فرمانده ایی که برای نظارت نواستعماری ایالات متحده  امریکا در افریقا ایجاد شده بود، پیوندهایی عمیق داشتند. با این حال، این کودتاها از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۲۱  به‌ نظر می ‌رسد موجب برقراری نظام‌ های بورژوازی‌ کمپرادور با رهبرانی سرسپرده غرب بوده‌ اند.  کودتاهای اخیر در مالی، بورکینافاسو (هر دو در سال ۲۰۲۲) و اکنون نیجر، خصلت طبقاتی و جهانی‌ای متفاوت به‌ خود گرفته ‌اند و به‌ نظر می ‌رسد که هر کدام این کودتا‌ها از سوی گروهی از افسران نظامی افریقایی رهبری می‌ شود که در « ستاد فرماندهی افریقای ایالات متحده امریکا آموزش‌ شان را  دیده اند: آسیمی گویتا در مالی، ابراهیم ترایوره در بورکینافاسو، و عبدالرحمان تیچانی در نیجر همگی تا حدودی از فرماندهی افریقای ایالات متحده امریکا آموزش نظامی دیده‌اند.

نتیجه عکس

بنابراین، عقل سلیم حکم می ‌کند که این رهبران نظامی عمداً در کشورهای بی ‌ثبات مورد حمایت قرار می‌ گیرند، زیرا غرب گمان می ‌کند آنان قدرت حفظ نظم نواستعماری غرب و ادامه دادن به «جنگ جهانی علیه ترور » را داشته باشند که در وهله نخست ظهور نیروهای تندرو در منطقه ساحل صحرا را موجب شد. درعین ‌حال، به ‌نظر می ‌رسد آنچه رخ می ‌دهد دقیقاً خلاف همه وعده‌های داده شده و لفاظی‌های سرآغاز هر کودتا است.

کیلم دوتامبلا، نخست‌وزیر کنونی بورکینافاسو که به ‌مناسبت بزرگداشت چهل ‌وچهارمین سالگرد انقلاب نیکاراگوا از این کشور دیدار می ‌کرد، در اشاره مستقیم به روابط تاریخی میان سانکارا و ساندینیست‌های انقلابی، گفت: «وقتی به اینجا می‌ آمدم بسیاری از مردم به من می ‌گفتند: اگر دانیل اورتگا را ملاقات کردیید درودهای ما را به او برسانید. بنابراین من از جانب همه بورکینایی‌ها به او درود می ‌فرستم. »

ابراهیم ترایوره، رییس‌جمهور بورکینافاسو که فقط حضورش در نشست اخیر « روسیه و افریقا » در سن پترزبورگ اهانتی تلقی می‌ شود به امپریالیزم غرب، این پرسش را مطرح کرد:  « چرا افریقای غنی از منابع طبیعی فقیرترین منطقه جهان باقی مانده است؟ » ،  و ادامه داد: « چندین دهه است که کشورهای افریقایی به ‌صورتی خشن و وحشیانه از استعمار و امپریالیزم رنج می ‌برند چندان که آن را شکلی مدرن از برده‌ داری می ‌توان نامید. سران کشورهای افریقایی نباید مانند دست‌ نشانده امپریالیست‌ها رفتار کنند. ما باید اطمینان حاصل کنیم که کشورهای ما ازجمله در زمینه تامین مواد غذایی خودکفا باشند و بتوانند تمام نیازهای مردم‌مان را برآورده کنند.” او صحبت خود را با تکرار سخنان چه‌گوارا، انقلابی مشهور، به‌ پایان رساند: « پیروز باد مردم ما! » «یا وطن یا مرگ ! »

کودتای نیجر، بی ‌درنگ از سوی دولت مکرون در فرانسه تهدید شد. به ‌گزارش رویترز، دفتر مکرون در بیانیه‌ای اعلام کرد: « رییس‌ جمهور هیچ حمله‌ای علیه فرانسه و منافع آن را تحمل نخواهد کرد. »  فرانسه و ایالات متحده امریکا کمک‌ های‌ شان را به این کشور قطع کرده‌اند تا از انجام هرگونه تغییر احتمالی مشابه آنچه در بورکینافاسو و مالی رخ داد جلوگیری کنند. نیجر در واکنش به کاهش کمک ‌های کشورهای غربی صادرات اورانیوم و طلا به فرانسه را متوقف کرد. رهبری جدید نیجر به ایالات متحده گفته است: « کمک ‌های خود را نگه دارد و به میلیون‌ها بی‌ خانمان ایالات متحده بدهد… خیریه از خانه آغاز می ‌شود.»

ولادیمیر پوتین، رییس‌ جمهور روسیه، در نشست « روسیه و افریقا » در اواخر ماه جون  اعلان کرد دولت او مقدار۹۰ درصد از بدهی‌های کشورهای افریقایی به روسیه را که حدود ۲۳ میلیارد دلار است خواهد بخشید و تأمین برنامه‌های توسعه زیرساختی و همچنین دسترسی به غذا و فناوری را نوید داد. علاوه بر این، به شش کشور افریقایی (  بورکینافاسو، زیمباوه، اریتریا، مالی، سومالیا، و جمهوری افریقای مرکزی) مقدار ۵۰ هزار تُن غلات رایگان داده شد. به ‌نظر می ‌رسد همه این اقدام‌ ها در جهت تضعیف نفوذ قدرت‌های امپریالیستی غربی باشد.

آینده منطقه « ساحل صحرا » چگونه خواهد بود؟

منطقه ساحل در قرن بیستم پوتنسیال انقلابی‌ای شدید را شاهد بود و درنتیجه ده‌ها سال به‌ گونه‌ای وحشیانه‌ سرکوب می‌ شد. انباشت ظلم و ستم همراه با پویایی‌های جیوپلیتیکی‌ فزاینده به‌ نظر می ‌رسد به نقطه جوش طبقاتی رسیده است و وضعیتی ناپایدار در سراسر این منطقه به ‌وجود آورده است. مردم این منطقه آشکارا از استثمار نظام استعماری و بحران‌هایی دایمی رنج کافی برده‌ اند. آیا این کودتاها علیه امپریالیزم هستند و به انقلاب منجر خواهند شد؟ باید منتظر ماند، هرچند توده‌ها در برخی موارد به خیابان آمده‌اند و از دولت جدید حمایت می‌ کنند. البته اعتراض‌هایی نیز برای بازگرداندن رییس ‌جمهور سابق و  زندانی، محمد بازوم، صورت گرفته است.

تضادهای طبقاتی در کشورهای زیر کنترول استعمارِنو فرانسه و غرب هرگز بهبود اقتصادی برای میلیون‌ها نفر از مردم این منطقه را سبب نشد. در عوض، مردم زحمتکش و ستمدیده دریافته‌اند کیفیت زنده گی‌ شان در سیر دهه‌ها فقط بدتر شده است. ممکن است آموزش نظامی رهبران کودتا به‌ وسیله ایالات متحده امریکا نمونه ‌ای دیگر از نتیجه عکس این سیاست خارجی باشد. پیش از این نیز کودتاهای بسیاری وجود داشته ‌اند، ولی هیچ‌ یک نتوانستند از ادامه نفوذ فرانسه و مقاومت در برابر استعمار نو ایالات متحده امریکا موفق از کار درآیند. آیا روند رهایی ملی آغاز شده است؟ باید منتظر ماند.

کودتا یا تعلیق فرایند قانون اساسی راه‌حلی نهایی برای وضعیت بسیار بد نیجر نیست، ولی ادامه وضعیت پیش از کودتا در نیجر( یکی از آسیب دیده ‌ترین و فقیرترین کشورهای مستقل جهان) نیز کاملاً غیرقابل دفاع است. آنچه مسلم است اینکه، امپریالیزم غرب برای حفظ موقعیت اش به تسلط بر افریقا نیاز دارد. تنها زمان نشان خواهد داد که آیا نظام سرکوبگر نواستعماری دوباره حمله‌ ور خواهد شد یا مردم افریقا خواهند توانست درنهایت حاکمیت ملی خویش را به‌ طور‌کامل بدست آورند.

وضعیت هرگونه تحول یا  تغییر یابد، مردم این کشورها بیش از هرزمانی دیگر به همبستگی جهانی ناظرانی نیازمندند که در بیرون از افریقا زنده گی می ‌کنند. نیازهای فوری مردم نیجر باید برآورده شوند. تحریم مواد غذایی اساسی و کمک‌ های بشردوستانه به مردم کمک نخواهد کرد. کمک ‌های واقعی نباید همچون ابزاری برای مجازات از سوی قدرت های غربی استفاده شوند. با هرگونه تلاش نیروهای امپریالیستی (چه ایالات متحده یا فرانسه) برای مداخله نظامی باید مقابله شود. زیرا چنین مداخله‌ای احتمالاً مقدمه‌ای برای جنگ داخلی و درگیری بیشتر خواهد بود. مردم زحمتکش و ستمدیده جهان باید در پی صلح و عدالت (در افریقا و برای همه نوع بشر در جهان) متحد شوند./«نامه مردم »

 

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۳ـ ‍۰۹۰۹

 

Copyright ©bamdaad 2023

 

 برگهایی از تاریخ مبارزات استقلال طلبانه مردم افغانستان

« درتاریخ معاصر افغانستان روزهای روشن و تاریک ، روزهای فتح و شکست ، روزهای خوشی و غم ، روزهای افتخار و افسرده گی ملی زیاد است که عندالوقت هر کدام آنرا باید با آب و تاب و رنگ حقیقی خودش رسم کنیم  تا ملت روزهای آفتابی و ابرآلود  زنده گانی خود و کشور خود را ببینند. روز ۲ نوامبر سال ۱۸۴۱ که مصادف به ۱۷ رمضان ۱۲۵۷ هـ ق میباشد ، روزتصمیم ، عزم ، ثبات ، قهر و غلبه ملی است.»

( علامه احمد علی کهزاد ، مورخ شهیر کشور )

 

حرکتی که به تاریخ ۲ نوامبر ۱۸۴۱ از طرف جمع محدودی در شهر کابل آغازیافت و رنگ جنبش و قیام ملی بخود گرفت در تاریخ معاصر افغانستان از لحاظ عظمت واقعه و تاثیر بی سابقه است و چون معرف روح آزادیخواهی ملت میباشد ، یادآوری آن نهایت ضروری است .

یکصدو یازده سال قبل ( در وقت نگارش متن ـ بامداد ) استعمار ، استبداد و تجاوز به وجود « مکناتن » « شاه شجاع » و « برنس » تجسم نموده و از شیرپور ، بالاحصار و محله خرابات دست بهم داده و مانند هیولای غیرمریی ولی مدهش و ستمکار برافغانستان حکمفرمایی میکرد.

قوای فرنگی* در سیاه سنگ و چونی شیرپور درقلعه های مختلف حومه شهر تمرکز داشت  و دسته دیگر در سیاه سنگ بنام شاه شجاع  ولی به امر صاحب منصبان اجانب با توپ و توپخانه در پیرامون موقف شاه  در بالاحصار افتاده بود . نظام الدوله وزیر خاینی که اجرای مقاصد اجنبی کمال آرزوی او بود در میان مکناتن و شاه شجاع کارهایی را سر به راه  میکرد که باید ملت را زبون ، قوم را سرافگنده و مملکت را به پرتگاه نیستی سوق دهد.

۱۸۴۱ سال سوم سلطنت دوم شاه شجاع است که باید آنرا سال سوم تجاوز و اشغال مملکت بدست فرنگی حساب کرد. نیرنگ استعمار اجنبی که در این سه سال در وجود عناصر مفسد و وطن فروش خوب ریشه دوانیده بود از مراتب کامیابی های ظاهری لذت می برد. وضع مالیات تازه ، اخذ دسته های جدید عسکری، صرف حصه معاش سران غلزایی به تنخواه  و تجهیزات نظامی ، نقشه دستگیری و تبعید روسای متنفذ قوم به هندوستان ، بی بازخواستی ، حق تلفی ، بی امنی ، حقارت های شخصی ، تجاوز به مال و جان و حتی ناموس مردم که از هر کدام بوی استعباد ** قوم و ذلت ملت می آمد ، ذهنیت عامه را از هر رهگذر آماده ساخت تا هر طوری شود این دستگاه ستم و تعدی را از میان بردارند.

قراریکه همه میدانند دسته یی از روسای قوم و سران ملت که اسمای ایشان زیب صفحات تاریخ است با ایمان قوی و اعتماد به نفس بار اول در خانه عبدالله خان اڅکزایی جمع شده اساس جنبش آزادی قوم و نجات ملت و مملکت  را از استعمار و استعباد خود و بیگانه گذاشتند و صبح ۲ نوامبر ۱۸۴۱ در حالیکه هنوز حرکت و رفت و آمد در شهر پیدار نشده بود ، چهار نفر از از سران مجاهد قوم : عبدالله خان اڅکزایی ،امین الله خان لوگری ، سکندر خان ، عبدالسلام  خان در میان جمع محدودی از مردمان شهر به اطراف باغجه و خانه الکساندر برنس گردآمدند.

برنس میخواست با فرستادن نماینده باب مذاکراتی را بازکند ، سکندر خان با ضرب شمشیر سر نماینده را جدا کرد تا ابداْ حرفی از او شنیده نشود .

خود برنس بر بام برآمد و میخواست با اعطای پول مجاهدین ملی را تطمیع کند. چون این اسلحه کارگر نه افتاد ، امر به ضرب گلوله باری داد . در اثر رفتار بالمثل مجاهدین چند نفر از فرنگی ها به ضرب گلوله کشته شد. که در آنجمله کپتان برادفت ، هم شامل بود. سپس برادر برنس ،چارل برنس ، کشته شد و مجاهدین خود را به در خانه برنس رسانیده آنرا آتش زدند و خود او را تکه تکه کردند.

آتشی که بامداد روز ۲ نوامبر۱۸۴۱ در خانه برنس درخرابات بدست ملیون مشتعل شد ، آتشی بود که شعله های آنرا شاه شجاع و، مکناتن و الفنستن از بالاحصار ، شیرپور و سیاه سنگ تماشا میکردند ولی کسی به خاموش کردن آن موفق نشد.

برنس امید زیادی به امداد قوای بالاحصار داشت ، واقعاْ کپتان کمپل ، با غندعسکر بنای مداخله را گذاشت ، ولی تمام افراد کمکی تباه و توپ های شان بدست غازی ها افتاد و در حالیکه آفتاب روز ۲ نوامبر عقب کنگره های حصار تاریخی کوه های کابل غروب میکرد ، نیروی ملی به موفقیت های درخشانی در نفس شهر کابل نایل آمده و قهر و این اضطراب هر دو محقق و لازم و ملزوم یکدیگر بود و بالاخره شدت همین قهر و توسعه همین اضطراب منتج بر آن شد که ملت افغان فایق و اجنبی  و اجنبی پرستان معدوم شوند.

 

*فرنگی : مردم عوام و نویسنده گان ملی افغانستان انگلیس ها را بنام « فرنگی » و یا « انگریز » یاد نموده و مینمایند.

**استعاد به معنای برده گی بکار رفته است. (  بامداد )

 

برگرفته از کتاب « رجال و رویداد های تاریخی افغانستان »

مولف : اجمد علی کهزاد

چاپ اول : ۱۳۳۱ ، انجمن تاریخ افغانستان

برگه ۱۴۰ ـ ۱۴۲( چاپ دوم ، دانش کتابخانه ، پشاور )

بازتایپ : تارنمای بامداد

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۴/ ۲۳ـ ‍۱۹۰۸ 

Copyright ©bamdaad 2023