ما، احزاب کمونیست و کارگری امضا کننده زیر که برای صلح و پیشرفت در خاورمیانه مبارزه می ‌کنیم، بدینوسیله عمیق ‌ترین نگرانی خود را از تشدید بی‌سابقه وضعیت در منطقه با حملات چند جانبه اسراییل به لبنان و تهاجم همه ‌جانبه به این کشور ابراز می ‌داریم. این امر، همان ‌طوری که قابل پیش ‌بینی بود، منجر به حملات موشکی تلافی ‌جویانه ایران به اهداف اسراییلی شده است که در پی حملات اسراییل به لبنان و دیگر تجاوزات تحریک ‌آمیز به حاکمیت ایران صورت گرفته است
ما بر این باوریم که اگر روند کنونی تحولات ادامه یابد، منطقه در چرخه ‌ای از درگیری فرو خواهد رفت که می ‌تواند به ساده گی به جنگی جهانی بینجامد. این امر امنیت تمام کشورها و مردم منطقه ما را به خطر می ‌اندازد.
در اسراییل، دولت نتانیاهو، که در اجرای جنگی نسل ‌کشانه در غزه طی ۱۲ ماه گذشته، ترور رهبران سیاسی در تهران و بیروت، و اکنون در تهاجم به لبنان و توسل آشکار به تاکتیک ‌های ترور برای حذف دشمنانش در آنجا، آشکارا قوانین بین‌ المللی را نقض کرده است، به دنبال درگیری نظامی مستقیم با ایران است تا جنگ را در سراسر خاورمیانه گسترش دهد. این اقدام با همدستی دولت‌های امریکا و بریتانیا صورت می ‌گیرد و هدف اساسی آن اجرای طرح‌ هایی تهاجمی برای ترسیم مجدد نقشه سیاسی خاورمیانه و تحمیل سلطه امپریالیستی آنهاست.
دولت اسراییل همچون آتش ‌افروز وحشی در خاورمیانه عمل می ‌کند، در حالی که قدرت‌ های غربی همچنان به پوشش دادن، حمایت و تسلیح کامل آن ادامه می ‌دهند، زیرا اسراییل بازوی دراز و فولادین آنها در منطقه به شمار می ‌رود. این در حالیست که اسراییل بارها و به طور گستاخانه‌ای به جامعه بین ‌المللی، تحت نظارت سازمان ملل متحد و همچنین حاکمیت قانون بین‌المللی، بی‌اعتنایی کرده است.
ما حل قطعی، صلح ‌آمیز و سیاسی مساله فلسطین را محور اصلی وضعیت کنونی در خاورمیانه می ‌دانیم. بنابراین، ما خواستار آتش ‌بس فوری و کامل و پایان جنگ نسل‌ کشانه در غزه و کرانه باختری و خروج تمامی نیروهای اسراییلی از این سرزمین‌ها هستیم ، آزادی تمام زندانیان فلسطینی در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ های اسراییل ، آزادی تمام گروگان ‌های اسراییلی باقی‌ مانده در غزه و همچنین اقدامات فوری، ملموس و قانونی برای به رسمیت شناختن و اجرای یک دولت کاملاً مستقل فلسطینی در مرزهای ۴ جون ۱۹۶۷ مطابق با قطعنامه‌ های مربوطه سازمان ملل. طبق قوانین بین‌المللی، اشغال غیرقانونی فلسطین باید پایان یابد.
علاوه بر این، ما خواستار خروج فوری تمام نیروهای نظامی اسراییل از خاک لبنان هستیم و همبستگی خود را با مبارزه مردم لبنان و فلسطین و حمایت از حق اساسی و غیرقابل سلب آنها طبق قوانین بین‌المللی برای مقاومت در برابر تهاجم و اشغال خارجی اعلام می ‌کنیم. همچنین خواستار پایان دادن به بمباران و هدف ‌گیری نظامی مواضع در لبنان، سوریه، ایران، یمن و فراتر از آن هستیم.
در ادامه، ما خواستار پایان دادن به تمام صادرات تسلیحات نظامی، مهمات و همچنین کمک ‌های فنی به اسراییل هستیم تا آن را مجبور به عقب ‌نشینی از ماجراجویی خطرناک نظامی در فلسطین، لبنان و دیگر کشورهای خاورمیانه کنیم.
ما خواستار اجرای بدون تأخیر یا مانع احکام دیوان بین ‌المللی دادگستری (ICJ) در مورد جنگ نسل‌کشانه اسراییل در غزه هستیم.
ما از همه طرف‌ها می‌ خواهیم به درخواست‌های سازمان ملل متحد توجه کنند تا صادقانه از سناریوی کابوس ‌وار یک جنگ فراگیر که هر لحظه نزدیک ‌تر می ‌شود و فاجعه ‌ای برای تمام مردم منطقه خواهد بود، عقب ‌نشینی کرده و از آن جلوگیری کنند.


احزاب شبکه همبستگی (SolidNet) که این بیانیه مشترک را امضا کرده‌اند.

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۴ـ ‍۲۳۱۰

Copyright ©bamdaad 2024

 

اعلامیه حزب آبادی افغانستان

در تقبیح کشتار بی رحمانه هموطنان ما در منطقه مرزی کلگان سراوان ـ ایران

 

با اندوه فراوان اطلاع حاصل نمودیم که دراثر تیراندازی نیروهای مرزی جمهوری اسلامی ایران در منطقه کلگان سراوان ولایت سیستان - بلوچستان بروز یکشنبه ۲۲ میزان ۱۴۰۳ خورشیدی حدود ۲۶۰ تن ازهموطنان ما به شکل بی ‌رحمانه‌ به قتل رسیده و بیش از۶۰ تن دیگر به شدت زخمی شده اند. چنانکه از گزارش‌های منتشرشده برمی آید دراین جنایت هولناک بخش وسیع ازکشته شده‌ گان را جوانان و نوجوانانِ افغان تشکیل می‌ دهند که بنا برشرایط ناگوار اقتصادی و اجتماعی وطن را ترک نموده برای پیدا نمودن کار و تامین معیشت به جمهوری اسلامی ایران پناه برده بودند.

این بار نخست نیست که ما با چنین برخورد خشن و ظالمانه مقامات امنیتی ایران دربرابر پناهجویان افغان روبرو میشویم . طی چند دهه اخیرجهانیان شاهد نمونه های بیشماری از لت و کوب ، حبس ، شکنجه ، بیداد ، به آتش کشیدن و کشتار پناهجویان افغان درجمهوری اسلامی ایران بوده اند.

ما درحالیکه اعتراض شدید خود را دربرابر این نوع برخوردهای ضدانسانی ابراز میداریم ، از مقامات مسوول جمهوری اسلامی ایران تقاضا مینماییم تا با احترام و پابندی به روحیه حسن همجمواری و پیوندهای عمیق دینی و تاریخی ، احترام به ارزش های اعلامیه جهانی حقوق بشر و تعهدات سپاریده شده در برابرمهاجرین مسوولین این حادثه المناک را مورد ماخذه قرارداده و در آینده از تکرارچنین اقدامات ظالمانه جلوگیری نمایند.

ما از وضع ناگواراقتصادی واجتماعی که درنتیجه فرمانروایی سرمایه داران ، شرایط جنگ با امریکا و اسراییل و تعذیرات ظالمانه کشورهای امپریالیستی بر مردم زحمتکش و مسلمان ایران تحمیل شده است آگاه هستیم . ولی این شرایط هیچگاه کشتار ظالمانه پناهجوی افغان را نمی تواند توجیه نماید. این جنایت آشکار نباید با سکوت سهمگین و شرم‌آور بدرقه گردد.

هموطنان زحمتکش !

حزب آبادی افغانستان نسبت این رخداد غم ‌انگیز به خانواده های سوگوار و کافه مردم شرافتمند افغانستان مراتب همدردی و تسلیت خود را پیشکش نموده ، روح شهدای این فاجعه را شاد و قریب رحمت حق میخواهد .

ما برای مجروحان این حادثه آرزوی صحت یابی می نماییم.

در این لحظات غم و اندوه یکبار دیگر توجه بشریت مترقی و دادخواه ، دولت های مردمی و نهاد های بین المللی را به مساله مهاجرینی که در نتیجه جنگ ، سلطه استعمار، غارت منابع طبیعی ، تخریب محیط زیست توسط انحصارات ستمگرامپریالیستی و سایرعوامل مجبور به ترک خانه و کاشانه شان میشوند جلب مینماییم. امروز اتحادیه اروپا با کشیدن دیوارهای آهنین بدور این اتحادیه ، برنامه های برگشت اجباری پناهجویان ازجمله پناهجویان افغان و سوری را رویدست گرفته است. این برنامه ها درضدیت آشکاربا تعهدات این کشورها به مندرجات اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های سازمان ملل متحد در باره پناهجویان میباشد.

مهاجرت یک حق انسانیست، حقوق همه پناهجویان باید درمطابقت با قوانین پذیرفته شده بین المللی بدون تبعیض رعایت گردد.

حزب آبادی افغانستان

۲۷ میزان  ۱۴۰۳ خورشیدی

 

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۴ـ ‍۱۷۱۰

 

Copyright ©bamdaad 2024

 

کرونولوژی مختصر مبارزات پشتون های آنطرف خط دیورند

 

محمد ولی

گرچه مبارزه پشتون های سرحدی کم از کم ۴۰۰ سال یعنی از زمان مبارزه خوشحالخان ختک علیه مغولها در هندوستان را در برمیگرد اما اوج مبارزات ضداستعماری و بعدآ خلاف مظالم دولت ایجاد شده انگلیس بنام پاکستان طی قرن نزده و ۲۰ برجستگی منطقوی و جهانی دارد .

تاریخ رسم قبایل آزاد زیستن و آزاد بودن است . اطاعت از سران قبایل ، ملک ها ، خوانین و روحانیون ، رعایت دود و دستور قبیله ، انتقام ، جرگه ، عفوه ، گذشت ، مهمان نوازی وغیره که می‌ شود آنرا زیر نام ( پشتونولی ) خلاصه کرد جز زنده گی قبایل است . نا آگاهان و متعصبین ( پشتونولی ) پشتون گرایی و به گفته خود شان ( شوونیسم پشتونی ) نام می نهند که درست نمی ‌باشد.

پس از سلطه استعماری انگلیس بر هندوستان سیاستمداران کار کشته انگلیس با درک اینکه از راه  زور بر قبایل مسلط نمی‌ شوند راه خریداری سران قبایل و روحانیون را پیش گرفتند و نظم انگلیسی را با تقرر پولیتکل اجنت ها در آن مناطق برقرار کردند. .

ـ  در زمان وقوع جنگ اول افغان و انگلیس سال ۱۸۴۱ مردمان قبایل از امیر دوست محمد خان خواهش شامل شدن در جنگ علیه انگلیس را نمودند اما امیر مطیع انگلیس با آنها موافقت نکرد .

ـ  در جنگ دوم افغان و انگلیس سال ۱۸۷۸ قبایل خیبر از آغاز حرکت قوای انگلیس بسوی کابل دست به حملات چریکی زده قطعات عسکری آنرا تحت ضربه درآوردند، انگیس ها مجبور شدند به تعداد شش ‌هزار نیروی نظامی اضافی را برای امنیت مسیر حرکت بکار بگذارند.

ـ  به اثر شدت قیام‌ ها در سال ۱۸۸۸ جنرال رابرتس سی هزار نفر دیگر را به قوایش افزود . این قیام‌ ها تا ۱۸۹۳ ادامه داشت .

ـ  با امضای معاهده دیورند قبایل وزیر و مسعود بر عملیات شان شدت دادند ، یک تولی انگلیس را با ذخیره گاه سلاح نابود کردند . در سال ۱۸۹۵ سران مسعود و بلوچ با دو هزار مرد مسلح نزد امیر عبدالرحمن خان آماده تقاضای همکاری نمودند اما امیر تابع انگلیس به آنها جواب رد داد .

ـ  در سال ۱۹۱۵ جنگ جهانی اول بزرگان بلوچ و پشتون نزد امیر حبیب الله آمده از دعوت هیات آلمان- ترک در مبارزه بر ضد انگلیس در هندوستان حمایت کردند ولی امیر به آنها جواب صریح نداد.

ـ  با نشر اعلامیه اعلیحضرت امان الله خان در مورد استرداد استقلال کشور، در پشاور کمیه ۳۲ نفری سران قبایل با ۲۰۰ نفر اعضای انقلابی از این اعلامیه استقبال کردند و تصمیم ضربه از عقب به قوای انگلیس را اتخاذ نمودند اما انگلیس‌ها به شکل ظالمانه به این اقدامات جواب دادند ، مجاری آب بر پشاور را قطع کردند و بعدآ به شهر حمله نمودند، در آن زمان ۲۳ هزار مبارز وزیری و مسعود هیجان برپا کردند و وسایل آذوقه رسانی و خطوط مخابراتی انگلیس را نابود نمودند وجعبه خانه شانرا به آتش کشیدند ، همه ملیشه های پشتون قوای انگلیس را ترک کردند و تا توانستند به کشتار انگلیس‌ها پرداختند .

 - قبایلی ها که طی نیم قرن ۲۲ بار مورد لشکر کشی انگلیس ‌ها قرار گرفتند ۵۵ هزار نیروی رزمی مسعود و وزیر مانع کلان در برابر تهاجم قوای بریتانیا به افغانستان شدند اما انگلیس‌ها با یک نیروی ۶۲ هزار نفری و ۵۲ بال طیارات جنگی علیه قبایل عملیات کردند .

ـ  از نوامبر سال ۱۹۱۹ تا سال ۱۹۲۰ پشتون های آنطرف دیورند لاین، ۶۱۱ حمله مسلحانه علیه انگلیس‌ها انجام دادند که حاصل آن دوهزار سپاهی انگلیس کشته و ۱۱۰ میلیون روپیه مخارج جنگی بر بریتانیا بود .

ـ  در سال ۱۹۳۷ طیارات انگلیس، مناطق قبایلی را بمباران نمود ، دولت افغانستان در مورد به جامعه ملل احجاج نمود .

ـ  در سال ۱۹۴۹ روسای قبایل پشتون ضمن گردهمایی فیصله کردند تا اتحاد و همبستگی شانرا حفظ و تقویت نمایند .

ـ  در سال ۱۹۵۰ در چهار سده پشاور از یازده تا پانزده جنوری جرگه بزرگی دایر شد و شخصی بنام مرزا علم به اتفاق آرا در راس حکومت پشتون ها انتخاب گردید و ۴ خواست ذیل را اعلان کرد :

۱ـ  پاکستان تمامیت و استقلال هفت میلیون پشتون را برسمیت بشناسد .

۲ـ  کلیه مامورین لشکری و کشوری پاکستان خاک پشتون ها را ترک نمایند .

۳ـ  نسبت کمبود وسایل طبع و نشر از دولت افغانستان تقاضای همکاری صورت گیرد .

۴ـ  از سازمان ملل متحد تقاضای برسمیت شناسی صورت گیرد .

اما حکومت پاکستان با حمله وحشیانه نظامی بر این جرگه عده ای را کشت ، عده ای را زخمی و صدها تن را زندانی ساخت .

پس از تشکیل پاکستان آزادیخواهان پشتون و بلوچ یا کشته می‌شوند و یا بار بار به زندان ها می افتند که چنین حالت طی ۷۶ سال ادامه دارد .

لبه تیغ مظالم تروریستی پاکستان متوجه پشتون ها و بلوچ هاست که بارها آزادی خواهان و عدالتپسندان را سر به نیست کرده ، اعدام نموده و زندانی ساخته است که آخرین جنایت را در کشتن هیله من وزیر انجام داد .

حرکت بزرگی که از یازده اکتوبر آغاز شده است شاید بتواند تاثیر قوی بر تغیر سیاست نظامی ‌گری پاکستان در مورد پشتون ها و بلوچ ها بجا گذارد .

خدا کند دست های مرموز استخباراتی دولت و اجنت های مخرب آن دراین جرگه موثر نیافتد و جرگه مسیر عدالت خواهی ، خونخواهی و ختم جنایات نظامی های پاکستان را بدرستی بپمیاید.

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۵/ ۲۴ـ ‍۱۲۱۰

Copyright ©bamdaad 2024

 

ترامپ یا هاریس: قرعه اوکرایین وفال انتخابات امریکا

 

اسد الله کشتمند

تاسه هفته دیگر، یکی ازبااهمیت ترین و پرسروصدا ترین انتخابات امریکا در پیش رو است. اوضاع متشنج کنونی ونقش دست اول امریکا در تمام جنجال های قاره ما به مثابه یکی ازعوامل عمده این امرباعث آن شده است تا این دوره از انتخابات امریکا، این اندازه در مرکز توجه مردمان جهان قرار گیرد و این توجه بیشتر پیرامون اوضاع اوکرایین متمرکز شود. از قضا دو شخصیت نه چندان درخشان صحنه سیاسی امریکا در مرکز این ماجرا قرار گرفته اند. امریکایی ها بین ترامپ و هریس یکی را باید انتخاب کنند. شاید این دو به دلایل مختلف، به ویژه شخصیت های ناپخته وحساسیت برانگیز و با توجه به کم تجربه گی آنها درعرصه سیاست خارجی (علیرغم اینکه ترامپ یک دوره ریاست جمهوری را پشت سرگذاشته است) بدیل های نه چندان مناسب انتخابات امریکا باشند. اگر ما شرایط بعد از جنگ جهانی دوم را(که امریکا در صحنه بین المللی نقش تعیین کننده ای را احراز کرده است) در نظر بگیریم، این دو کاندید را از لحاظ کاریزما و ورود درسیاست های بزرگ و استراتیژیک بین المللی به طور قطع با افرادی مانند روزولت، آیزنهاور ،کندی ، نیکسون و کارتر نمی توان مقایسه کرد. درست است که افراد یاد شده در دوران های متفاوتی از امروز و با الزامات سیاسی دیگری وارد این کارزار شده بودند و دولت پنهان در آن زمان نقشی به مراتب کم رنگ تر از امروز را ایفا می نمود ولی مردم امریکا اصولاً می توانند انتطار داشته باشند که روسای جمهورشان از لحاظ شخصیتی با درنظرداشت نقش تعیین کنده امریکا درعرصه جهانی درسطح بالاتری قرار داشته باشند. بی هوده نیست که برخی از تفسیرگران حوزه سیاست بین المللی انتخاب بین این دو را انتخاب بین طاعون و وبا نامیده اند. امروزه امریکا تا گلو در تبعات منفی سیاست خارجی خود که افرادی با چنین کاریزمایی در زیر سایه دولت پنهان، دربالانرین مقامات آن قرار داشتند غرق شده است و با چنین افرادی است که باید سیاست خود را در عمل پیاده کند.

تصورات مختلفی درباره فرجام این انتخابات و مسلماً نگرانی های معینی در رابطه با انتخاب هریک ازاین دو کاندید وجود دارد. درچنین وضعی سناریوهای مختلفی میدان جولان پیدا می کنند ویکی از این سناریوها را شاید بتوان برپایه نقش دولت پنهان، صرفاً در رابطه با اوضاع کنونی جهانی در ریاست جمهوری رساندن ترامپ و یا کاملا هریس مورد ارزیابی قرارداد.

نخست باید گفت که درشرایط امروزی قدرمسلم این است که انتخابات امریکا می تواند در واقعیت به صحنه خیمه شب بازی دولت پنهان مبدل شود و واقعیت بعدی این است که در وضع کنونی درعملکرد دولت پنهان، لابی صهیونیست نقش بسیار بزرگ و گاهی تعیین کننده را ایفا می نماید و در نتیجه این انتخابات بیشتر تابع تحولات اوضاع بین المللی خواهد بود.

ازسالها پیش به اینسو درباره « دولت پنهان » صحبت به میان می آید. ببینیم این دولت پنهان که طوریکه ازنامش پیدااست « پنهان» است و فقط علایم عملکرد آن را می توان تشخیص داد، چیست ودر این انتخابات چه نقش احتمالی را می تواند ایفا کند؟

قبل از همه باید گفت که روحیه و شیوه دولت پنهان در هرزمان و در هرجایی می تواند وجود داشته باشد ولی امروزه نقشی را که دولت پنهان امریکا درسطح جهانی ایفامی نماید یکی از پدیده های تاثیر گذار با تبعات بزرگ جهانی است که باید مورد توجه قرارداد. اینجا ما در باره نقش دولت پنهان در سایه مرکز سرمایه داری انحصاری دنیا یعنی ایالات متحده امریکا را مدنظر داریم. تعریفی که ویکی پدیا در باره این دولت می دهد چنین است:« دولت پنهان ـ deep state » اصطلاحی است در اشاره به دولتِ قدرتمند تر از دولتِ انتخابی. دولت پنهان، دولتی بالفعل اما مخفی است که با استفاده از امکانات دولتی با هویتی مجهول در تشکیلات رسمی نظام، به‌گونه‌ ای سازمان‌ یافته و برای مقاصدی غیر از منافع ملی در حال فعالیت است.»

به نظرمن تعریف دقیق تری را که با استفاده از اطلاعات گسترده ای که درباره هریک از ارکان این نیروی پنهانی(که شمایل کلی آن چندان پنهانی هم نیست- زیرا تنها شکل گیری و تکمیل متداول ومتداوم آن با تأنی، بی سروصدا، دور از انظار و به شیوه خودبخودی اما آگاهانه صورت می گیرد) می توان ارایه کرد و همه میتوانند دراختیار داشته باشند، این است که دولت پنهان یا بهتر گفته شود« دولتِ درسایه » (نه «دولت سایه » احزاب مخالف درسیستم انتخاباتی مانند انگلستان) متشکل ازتمام مراجع تاثیرگذار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فنی ، تکنولوژیک و فرهنگی به ویژه رسانه ای است که در طول زمان با نوعی تفاهم نانوشته درراستای منافع طبقاتی سیستم موجود ورود پیدا کرده وسیستمی ازعملکرد نامریی و مفهوم شده را بنیاد نهاده که درهمه شرایط به طورسیستماتیک عمل می کند و در طول زمان به معیار عمل هریک از ارکان آن مبدل شده است.

در واقع روان دولت پنهان درسراسر رگ و پی سیستم سرمایه داری ریشه دوانیده و در همه جا به شیوه عملکرد خود بخودی ایدیولوژیک سرمایه داری به طور اتوماتیک عمل می کند. دولت پنهان درچنین شرایطی به تشکیلات منظم و روابط زنجیره ای نیاز ندارد زیرا سیّالیت اطلاعات کار موضع گیری بامعیارهای پذیرفته شده تفاهمی را آسان ساخته و همه ارکان دولت درسایه (که خودسیّال و درحال تغییر و تکمیل دایمی است) می دانند که معیارها کدام هااند. این معیارها که اساس آن منافع طبقاتی و اصول برخورد جهانی برآمده از این منافع و دیدگاه راس سیستم سرمایه داری جهانی که امروزه ایالات متحده امریکا است به وسیله اندیشکده های شناخته شده دنیای سرمایه داری مانند دانشگاه استانفورد، اندیشکده فریدمن، رند کورپوریشن، نهاد اوپن سوسایتی جورج سوروس، سی آی ای، وغیره و شخصیت های مطرح دنیای سیاسی مانند برژینسکی، کیسینجر، پول وولفوویتس، جورج فریدمن، مارگریت تاچر، تونی بلیر، باراک اوباما، بیل گیت، ایلان ماسک ونماینده گان مستقیم و دست اندرکار کمپلکس های صنعتی نظامی و انحصارات بزرگ سرمایه داری درطول زمان (نه به یک بارگی) و در مواقعی که چنین اقدامی مطرح باشد، وارد میدان و معیار عمل واقع می شوند. سرمایه داری به عنوان یک سیستم بسیار پیشرفته و باتجربه تمام زوایای منافع خود را مورد مطالعه و ارزیابی قرارداده و همه سناریوهای احتمالی را هم با استفاده از نهادهای پژوهشی خود در نظر گرفته است. دو فاکتورعمده به مثابه تکانه های بزرگ یعنی فروپاشی سیستم سوسیالیستی (به مثابه عامل بازدارنده) و پیشرفت های تکنولوژیک عمدتاً در عرصه دیجیتال نقش حکومت پنهان در عرصه جهانی را به شدت متحول ساخته است. با ظهورهوش مصنوعی این تحول دردرجه بالاتری قرارگرفته وحکومت پنهان جهت به کاربست انحصاری آن درهمه عرصه ها به ویژه درعرصه جنگ وخرابکاری تلاش های بی سابقه ای رابراه انداخته است. فاکت های عدیده ای نشان می دهد که حکومت پنهان بعد از فروپاشی شوروی مرزهای عمل خود را به ویژه در اروپا وسعت بخشیده است. سیستمی را که برپایه آن دولت پنهان با مرکزیت امریکا عمل می کند، درجریان حوادثی نزدیک به یک قرن اخیر ازجنگ جهانی دوم به بعد گام به گام تحکیم گردیده است. مزید برآن افراد برای دولت پنهان در دو سطح جهانی (تا اکنون عمدتاً اروپایی) و منطقه ای به طورنامریی ونرم و به شیوه مجرد انتخاب و در نقاط حساس جا به جا می شوند. مسلماً مرکز ومغز متفکر اصلی دولت پنهان را باید در واشنگتن تصور کرد. درسطح جهانی و به طریق اولی در مقیاس کشورهای پیشرفته سرمایه داری از واشنگتن است که افراد به طور عام برای خدمت در کادر دولت پنهان انتخاب و روانه میدان عمل می شوند.

متبارزترین نمونه های آن همین زمام داران تازه به دوران رسیده اروپایی مانند خانم اورسولا فوندرلاین،آقای امانویل مکرون ومدیران ارشد ناتو وغیره وغیره است. ارتباطات و گذرهمه این شخصیت ها از دهلیزهای دولت پنهان در امریکا بر کسی پوشیده نیست. این افراد در کادر کلوب ها یا اندیشکده های سرّی چون کلوب یا کنفرانس بیلدربرگ، تا حدی درفوروم داووس وغیره دوره آموزشی خود را تکمیل می کنند. مثلاً همین آقای امانویل مکرون درسال ۲۰۱۲ برای « ستاژ» درخدمت بانک روچیلد قرارگرفت و به « سیلی کان ولی » روانه شد و در ظرف دو سال دو میلیون دلار درآمد داشت. در برگشت به فرانسه باسرعت سرسام آور تا مقام ریاست جمهوری بالا رفت. طبیعی است که انتخاب افراد نه براساس یک وظیفه سیستمی بلکه ظاهراً به طور انفرادی صورت می گیرد ولی اینکه چه سفارشاتی از جانب چه مقاماتی صورت می گیرد و چه ترفندهایی بکبار می رود، شاید براساس یک نظم نسبی و محدود عملی شود.

عملکرد سیستم سرمایه داری امریکا طی بیشتر از سه ربع قرن اخیر نشان می دهد که متناسب به نضج و قوام سیستمی دولت پنهان، نهادهای رسمی دولتی با راحتی وبدون کوچکترین مقاومت به تدریج در راه تابعیت کامل از این نهاد نامریی غیرقانونی سرنهاده اند و دساتیرحکومت پنهان جزو قوانین نانوشته درآمده و مسلماً گام به گام این روند در اروپای وابسته به امریکا هم راه باز می کند. تصورما ازحکومت پنهان به کلی ناقص ازآب درخواهد آمد اگر نقش پرتاثیرونیرومند لابی صهیونیستی و نهادهای نیرومند آن را دراین معادله سهیم  ندانیم ، امرروشنی است که درامریکا هیچکسی نخواهد توانست رییس جمهورشود مگر اینکه تایید« آیپک» (کمیته امورعمومی امریکا واسراییل) را با خود داشته باشد ویا درفرانسه بعد ازدوره ریاست جمهوری ژاک شیراک، « کریف » (شورای نماینده گی نهادهای یهودی فرانسه) نقش عظیمی را در صحنه سیاسی و رسانه ای ایفا می کند.

در رابطه با اوضاع کنونی و نقش دولت پنهان در انتخابات امریکا باید یادآورشد که سایه جنگ اوکرایین سراسر پهنه این انتخابات را پوشانیده است. امریکا و اقمار آن (عمدتاً کشورهای عضو ناتو و اتحادیه اروپا) تا اکنون درجنگ اوکرایین هرآنچه از دست شان در ضدیت با روسیه برمی آمد انجام داده اند؛ از کمک های مستقیم و بی سابقه نظامی تمامی غرب جمعی و ناتو گرفته تا کمک های سیل آسای اقتصادی و تحمیل بیشتر از هژده هزار تحریم علیه روسیه تا بسیج تمام امکانات اطلاعاتی و فضایی امریکا و ناتو تا فشار سیاسی و دیپلوماتیک، تا توطیه و بازی اوپراتیفی واعمال صاف و ساده شیوه های تروریستی، تا وارد کردن ده ها هزار مزدور جنگی از اقصی نقاط جهان، و غیره وغیره کارگرفته اند و درآخر با درمانده گی از اینجا و آنجا صدایی برای آغاز مذاکرات را درمی آورند. در چنین فضایی انتخابات امریکا به زودی راه می افتد. دراین انتخابات دو کاندید، ترامپ وهاریس دو شیوه برخورد ظاهراً متفاوتی را نسبت به اوضاع جنگ در اوکرایین در پیش گرفته اند. در واقع این دو برخورد می تواند انعکاس دقیق نوع سناریو و انتظار بخش های مختلفی از سیاست های استراتیژیست های دولت پنهان امریکایی باشد. چگونه؟ در واقع امریکایی ها همیشه برای وضعیت های بحرانی سناریوهای مختلفی را آماده دارند تا در بزنگاه حوادث دست شان خالی نباشد. طوریکه می بینیم اوضاع جنگ اوکرایین طبق خواست همیشگی امریکایی ها به پیش نمی رود. احتمال تغییر ناگهانی درعرصه جنگ ناممکن نیست. تا اکنون ترامپ به مثابه پایان دهنده جنگ اوکرایین شهرت یافته است وکاملا هریس به روسی فوبی و روس هراسی اش ادامه داده است.

درصورتی که پیشنهادهای اخیر پوتین درزمینه تغییر دوکتورین نظامی روسیه درعرصه کاربرد سلاح هسته ای تمایلات جنگ طلبانه غرب جمعی را لگام بزند و غرب از هوس ضربه زدن به قلب روسیه به وسیله اوکرایین مجهز به سلاح های دوربرد باز بماند، مسلماً تغییر بزرگی در میدان جنگ وارد خواهد شد. چنانچه تحلیل گران مستقل و برجسته کنونی اوضاع اوکرایین چون ژاک بو، اسکات ریتر،الکساندرمرکوری، جون مرشایمر، نیکولای مرکوویچ (فرانسوی)، اسلوبودان دسپوت (سویسی) و عده زیاد دیگری به هرحال معتقداند که دروضع کنونی فروپاشی ارتش اوکرایین یک احتمال بسیار نیرومند است، در صورتی که این اتفاق بیفتد امریکا اصولاً پلان« ب » برای اوکرایین را روی صحنه خواهد آورد. در این صورت آیا ترامپ همان پلان« ب » امریکایی ها نمی تواند باشد؟

امیدوارم چنین برداشت نشود که گویا، ترامپ وکاملا هریس را دولت پنهان برای چنین روزی آماده ساخته است ، این دو شخصیت زاده شرایط امروزی قدرت یکه تاز امریکایی است که درهمین فضا پرورش یافته اند و معیارهای عمل شان مانند تمام یک نسل از سیاستمداران امریکایی برپایه زورگویی و نشاندن قانون امریکا به جای قوانین بین المللی است، که این خود میتواند با سناریوهای دولت پنهان درهمآهنگی طبیعی قرارداشته باشد، مثلاً در زمان جنگ سرد قبلی مگر می شد که علیرغم میل درونی حکومت پنهان، یک رییس جمهور امریکا اعلام  کند که فلان منطقه فلان کشور از این به بعد مال فلان کشور است (مثلاًمنطقه تپه های جولان سوریه)؟

درنتیجه، انتخاب هریک به پیشرفت روسیه درجنگ ارتباط خواهد داشت؛ نه به خاطر این که پیروزی بیشتر روسیه باعث ارتقای صرفاً شانس یکی از آنها خواهد شد بلکه به خاطر این که روند تکامل وضع و تناسب قوا در این جنگ باعث آن خواهد شد که واشنگتن بااستفاده از این وقفه ای که درروند حوادث سیاسی داخل امریکا وارد می شود بار دیگر پایه سیاست اوکرایینی خود را براساس توان و امکاناتی که در این عرصه برایش باقی مانده است به روز سازد و در نتیجه یکی از این « گلادیاتورها » را برای چهارسال دیگر روی صحنه بیآورد، اگرجبهه های جنگ حکومت دست نشانده و پوشالی کیف فرو بپاشد، مناسب ترین راه برای امریکا این خواهد بود که ترامپ را وارد میدان کند و برای فرار از آبروریزی از زبان او باهمان ساده لوحی بگوید که جنگ را درظرف ۲۴ یا ۴۸ ساعت تمام می کند. با شناختی که از امکانات و شیوه عمل دولت پنهان پیدا است، ترامپ به هیچ روی نمی تواند ازحیطۀ نفوذ آن به دور باشد ، ترامپ یکی از واریانت های مطرح سیستم سرمایه داری امریکا و بدون اینکه خود بداند، یکی از واریانت های تولید شده دولت پنهان است. ترامپ ظاهراً غیرقابل پیش بینی و شاید بتوان تصور کرد که واریانت معترض تر دولت پنهان است.

امریکا اگر بازهم توان و نیرنگی در چنته داشته باشد و دوام جنگ را بازهم ممکن بداند، مسلماً کاملا هریس روس هراس را وارد میدان خواهد کرد، زیرا دولت پنهان توان این را دارد که در آخرین لحظات هر نیرنگی را که خواسته باشد از آستین درآورد؛ طوریکه « الگور » را پس زد تا « جورج بوش »  پسر(که براساس نظرسنجی های همان انتخابات اول به حیث فردی کمی پایین تراز میانگین اتباع امریکایی ازلحاظ قوای فکری وآماده گی و فهم سیاسی و فرهنگی معرفی شد) رییس جمهور شود و یا اینکه بایدن را در آخرین « لحظات » پیروز میدان درآورد.

 

پ.ن: برداشت ازترم های «حکومت» و « دولت » درایران و افغانستان متفاوت است.

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۴ـ ‍۱۴۱۰

Copyright ©bamdaad 2024

 

 

 ارتش اسراییل مصمم است انتقام عملیات نظامی بی نتیجه سال ٢٠٠۶ را بگیرد

 

 دمیتری نفیودوف  

عملیات جدید نیروی هوایی اسراییل در لبنان که روز گذشته آغاز شد و با تهاجم زمینی دیگری همراه بود، رسماً توسط تل‌اویو به عنوان تضمین امنیت بازگشت شهروندان این کشور که به دلیل اقدامات خصمانه حزب ‌الله، حماس و دیگر گروه‌های تندرو عرب فلسطین، مناطق شمالی کشور را ترک کرده و یا در حال ترک هستند، توجیه می‌ کند.

اسراییلی‌ها در ٢٠ سپتامبر، به بزرگترین حمله به بیروت از سال ٢٠٠۶ و سومین حمله از زمان آغاز جنگ علیه غزه در ٧ اکتوبر ٢٠٢٣ دست زدند. پیش از این، در ٢ جنوری، صالح العاروری، رهبر حماس، و در ٣٠ جولایه، فواد شکر، فرمانده اصلی نظامی حزب ‌الله حذف شد. بعد از حذف فواد شکر، این بار ابراهیم محمد عقیل و فرماندهی نیروهای رضوان، نیروهای ویژه حزب ‌الله هدف قرار گرفت. حزب‌الله کشته شدن ١۶ جنگجوی خود، از جمله دو فرمانده عالی ‌رتبه نیروهای رضوان – ابراهیم عقیل و احمد محمود وهابی را تأیید کرد. در میان کشته شده گان، احمد محمود وهابی، رییس مرکز آموزشی این گروه شیعه که مسوول عملیات علیه ارتش اسراییل در مرز لبنان و اسراییل بود نیز دیده می ‌شود. فرماندهان کشته شده بدست اسراییلی‌ها که در جلسه شرکت داشتند، از تجربه رزمی گسترده‌ای برخوردار بودند، از جمله در سوریه، که برخی از آن‌ها در عملیات علیه داعش ممنوعه در روسیه شرکت کردند (و در آنجا متحمل خسارات سنگین شدند). به گزارش وزارت بهداشت لبنان، در میان کشته شده گان سه کودک ۴، ۶ و ١٠ ساله، هفت زن و تعدادی اجساد ناشناس نیز وجود دارند. ۶٨ نفر مجروح شد. بر اساس اطلاعات رسمی اسراییل، ۴٩۶ فعال، از جمله فرماندهان بلند پایه که دارای پست‌های کلیدی بودند و تجربه طولانی در این سازمان داشتند، کشته شدند.

رژیم نتانیاهو مانند گذشته برای تحقق اهداف سیاست خارجی خود با استفاده از سخت ‌ترین روش‌های ممکن (از جمله، انفجارهای گسترده وسایل الکترونیکی از راه دور که قبلاً منجر به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی شد)، صرفاً بر اساس ملاحظات بقای خود و گسترش بیشتر درگیری منطقه‌ ای عمل می‌ کند و با احساس مصوونیت کامل و بی ‌توجه به اعتراض‌های شفاهی ضعیف، به دنبال ایجاد واقعیت‌های جدید است. بسیار قابل تامل است که یک روز پس از ورود آموس هوخشتاین، فرستاده امریکا به اسراییل برای ایجاد آرامش در مرز اسراییل و لبنان، انفجار پیجرها شروع شد. او تقریباً یک سال در جستجوی یک توافق دیپلوماتیک بین بیروت و اورشلیم [غربی] بود که بتواند به حملات موشکی که ده‌ها هزار نفر را مجبور به فرار از مناطق مرزی در هر دو طرف کرده است، پایان دهد (در همین حال، امریکایی‌ها به پمپاژ سلاح به رژیم نتانیاهو ادامه می‌دادند ).

شمال اسراییل، در محدوده مرزهای خود از اوایل دهه ١٩۵٠ تا اواسط دهه ١٩۶٠، ٨٠ درصد از قلمرو منطقه تاریخی الجلیل را تشکیل می‌ دهد که در ابتدا در سال ١٩۴٧ به دولت هرگز ایجاد نشده اعراب فلسطین اختصاص یافت و متعاقباً توسط صهیونیست‌ها اشغال گردید (از جمله، تمام الجلیل). تا به امروز، تعداد پناهنده گان عرب از این منطقه در لبنان، بر اساس داده‌های موجود، بیش از ١٠٠ هزار نفر است و در سوریه  حداقل ۵٠ هزار (و این فقط تعداد پناهنده گان رسمی است که در آنجا ثبت نام کرده‌اند). این عامل به تنهایی به تندرو شدن مقاومت ضداشغالگری اعراب الجلیل و فلسطینی به طور کلی کمک می ‌کند.

 

به گفته منابع اسراییلی، جمعیت عرب الجلیل به لطف سیاست‌های ظاهراً « طرفدار عرب» تل‌آویو در منطقه، با سرعت بیشتری نسبت به جمعیت اسراییل رشد داشته است. در عین حال، ساکنان دایمی عرب الجلیل شامل شهروندانی می ‌شوند که برای کار فصلی (دوره بهار- پاییز) از لبنان، سوریه ( از طریق لبنان)، از مناطق همسایه «خودمختاری» فلسطین وغیره می‌آیند. ثانیاً، مهاجران اسراییلی که رسماً برای اقامت موقت به الجلیل می ‌رسند، بعنوان شهروندان آن در نظر گرفته نمی ‌شوند. اما، بر اساس برآوردهای موجود اسراییل، حداقل نیمی از جمعیت شهرک ‌نشینان «موقت»، از جمله کیبوتس‌هایی که مقامات اسراییلی با حمایت مالی دولت از سوی ایجاد می ‌کنند، دایمی محسوب می ‌شوند.

همانطور که عامل خارجی دویچه وله می‌ نویسد (٩ دسامبر ٢٠٢٣)، حق بازگشت فلسطینیان، از جمله به الجلیل در قطعنامه شماره ٣٢٣۶ مجمع عمومی سازمان ملل متحد درسال ١٩٧۴ و پیش از آن در کنوانسیون ژنیو ١٩۵١ گنجانده شده است. با این حال، این حق « نقش برجسته‌ ای در مذاکرات فلسطین و اسراییل در اسلو در سال ١٩٩۴ ایفا نکرد و اصلاً در قطعنامه‌ های شورای امنیت سازمان ملل درباره درگیری بین اسراییلی‌ها و فلسطینی‌ها دیده نمی‌ شود».

بر اساس آخرین داده‌های سازمان ملل متحد، تا جولای ٢٠٢٣، حدود ٢۵٠ هزار پناهنده فلسطینی در لبنان زنده گی می ‌کنند (بر اساس برآوردهای دیگر، در واقع حدود ۵٠٠ هزار نفر)، که حداقل ۶۵ درصد از این تعداد در جنوب لبنان اسکان یافته است. علاوه بر این، حدود ٨٠ درصد از پناهنده گان فلسطینی در لبنان، از همان ابتدا در زیر خط فقر زنده گی می‌ کنند. در سوریه  بیش از ۶٠٪. زیرا، مقامات دمشق ضمن کمک مالی و ارایه مراقبت‌های پزشکی رایگان به فلسطینی‌ها، زنده گی روزمره و اشتغال آن‌ها را تسهیل می‌کنند.

در همین حال، در سال ١٩٨٢، پس از اولین حمله گسترده اسراییل به لبنان، از جمله به بیروت و کشتار آواره گان فلسطینی در اردوگاه‌های صبرا و شتیلا توسط فالانژیست‌های محلی با حمایت ارتش اسراییل، در تل‌اویو پروژه دیرینه اوایل دهه ١٩۵٠، که تقریباً ٨٠ درصد از جنوب لبنان (منطقه الناقوره) را به اسراییل ملحق می ‌کرد، به خاطر آوردند. البته، پس از آن، برنامه‌ های توسعه‌ طلبانه به دلایل مختلف کنار گذاشته شد، با این حال، با توجه به اوضاع بعدی و فعلی در جنوب سرزمین سروها، گمان نمی ‌رود اسراییل این پروژه را رها کرده باشد.

نزدیکی سیاسی و دیپلوماتیک بین بیروت و دمشق که برای نیروهای امپریالیستی بسیار نگران ‌کننده است، تمایل تل‌اویو به «مجازات»  لبنان و تقسیم سیاسی و سرزمینی آن را تشدید کرده است. وزرای خارجه سوریه و لبنان، فیصل مقداد و عبدالله بوحبیب، پس از دیدار در پایان اکتوبر ٢٠٢٣ ترسایی در دمشق، طی بیانیه مشترک، در پاسخ به پیشنهاد اسراییل مبنی بر انتقال جمعیت عرب نوارغزه به جنوب این بخش و در امتداد مرز آن با مصر، «هر گونه تلاش برای جابجایی اجباری مردم فلسطین» را قاطعانه رد کردند. در بیانیه مشترک همچنین آمده است که نظامیان اسراییل مرتکب جنایات جنگی علیه فلسطینی‌ها می‌شوند… لازم است به اشغال سرزمین‌ های فلسطین، لبنان و بلندی‌های جولان توسط اسراییل پایان داده شود و یک کشور مستقل فلسطینی به پایتختی بیت‌المقدس تشکیل گردد.

عروسک خیمه ‌شب بازی جنوب «لبنان آزاد» ١٩٧٩-٨۵

لازم به ذکر است که در سال‌های ١٩٧٩-١٩٨۵، طبق پروژه تل‌آویو، تلاش‌هایی برای تشکیل یک شبه‌ دولت دست‌نشانده بنام «لبنان آزاد»  در جنوب سرزمین سروها با همکاری جنایتکاران «ارتش جنوب لبنان» به عمل آمد. از اواسط دهه ١٩٨٠، ارتش اسراییل کنترول نوار باریکی (به طول ٧٠ کیلومتر و عرض تقریباً ٢۵ کیلومتر) در امتداد مرز لبنان با الجلیل را در دست دارد. در هر صورت، اگر تصمیمی برای آغاز مرحله زمینی جنگ سوم لبنان گرفته شود، تجربه انبوهی برای اشغال جنوب لبنان با برنامه ‌ریزی مشخص وجود دارد.

پی‌نوشت: در شامگاه ٢١ سپتامبر، موج جدید حملات هوایی گسترده ارتش اسراییل با استفاده از مهمات پرقدرت در جنوب لبنان آغاز شد. انهدام انبارهای موشکی حزب‌الله که متناوباً بصورت بی ‌رویه به سمت شمال اسراییل شلیک می ‌شود، هدف اسراییلی‌ها اعلام شده است. اما با اطمینان می ‌توان گفت که این پایان کار نخواهد بود. به گفته راندا اسلیم از موسسه خاور نزدیک واشنگتن، حمله پیجری ١٧ سپتامبر « از نظر دامنه و شیوه، یک حادثه تاریخی» و حاوی « یک پیام جدی » به حزب‌ الله بود: « ما می‌توانیم به شما در هر نقطه دسترسی داشته باشیم. این، روحیه‌ ها را به شدت تضعیف می‌ کند. جنگ، دیگر در مرزها نیست. این حمله، جنگ را وارد خانه‌ها و بازارهای آن‌ ها در سراسر لبنان کرد».

نوک پیکان مبارزات جنبش حزب ‌الله، اسراییلی‌ها را که مناطق جنوبی کشور را در جریان جنگ داخلی لبنان در سال‌های ١٩٧۵-١٩٨٠ تصرف کردند، هدف گرفته بود. تاکتیک‌های چریکی قطعات شبه‌ نظامی شیعه لبنان به خروج اجباری ارتش اسراییل از منطقه در سال ٢٠٠٠ ترسایی منجر شد. هدف از جنگ ٣٣ روزه اسراییل علیه لبنان در تابستان ٢٠٠۶، شکست نظامی و سیاسی حزب ‌الله اعلام شده بود. اما، کارزار نظامی به دلیل تاکتیک‌ های رزمنده گان حزب ‌الله برای مقابله با خودروهای زرهی اسراییل، نتیجه غیرمنتظره‌ داشت و خط مرجعیون- حاصبیا را خفه کرد. مثلا، واحد‌های ضد تانک حزب ‌الله متشکل از ١٢ تا ١۵ نفر، مجهز به تجهیزات ضد تانک کورنت و فاگوت، تعداد قابل توجهی از تانک‌ های «مرکاوا» را که قبلاً آسیب ‌ناپذیر تلقی می ‌شدند، منهدم کردند.

پیروزی واقعی نظامی در «جنگ ژوییه» محبوبیت حزب‌الله لبنان را به طور قابل توجهی افزایش داد.

(رجوع کنید به: الکساندر کوزنتسوف، جنبش‌های شیعی و گروه‌های نیابتی در چارچوب سیاست خاورمیانه‌ای جمهوری اسلامی ایران - شرق، مجله جوامع آفریقایی-آسیایی: تاریخ و مدرنیته. ٢٠٢٣. شماره ٢ )

در عین حال، شکی نیست که اسراییلی‌ها بلافاصله به تجزیه و تحلیل دلایل شکست خود شروع کردند و با استفاده از روش‌های مختلف برای انتقام آماده می ‌شدند و همچنانکه اکنون می‌بینیم، در هیچ چیز توقف نکردند. به نوشته نیویورک تایمز، اسراییل طبق یک برنامه چند ساله دستگاه‌های آماده منفجر شدن در ساعت ایکس را با کمک شرکت‌های متقلب تولید کرد./ ا.م.شیری

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۴ـ ‍۳۰۰۹ 

Copyright ©bamdaad 2024