اولین نظام جمهوری در افغانستان و پایان سلطنت چهل ساله محمدظاهرشاه
میرمحمدشاه رفیعی
۲۶سرطان۱۳۹۸مصادف بود با چهل وششمین سالروز تاسیس نظام جمهوری والغای سلطنت درافغانستان. تاسیس نظام جمهوری در افغانستان با آن که درعدم حضور و سهم گیری مستقیم مردم و نیروهای سیاسی فعال جامعه صورت گرفته است یک رویداد مهم سیاسی و اجتماعی درکشور ما محسوب می گردد که زمینه تحولات وتغییرات مهمی را درکشور و منطقه به میان آورد ولو که این تغییرات دربسی از موارد منفی، خونین و غیرقابل تحمل برای مردم و آینده کشورما بوده است.
رویداد۲۶سرطان را میتوان یک کودتای نظامی افسران جوان و با تحصیلات عالی نظامی خواند که تحت رهبری یک فرد خاص که کرکتر و شخصیت مخصوص به خود را داشت و بنابرغرور و خودخواهی هایش نقش کلیدی وتعین کننده را دراین رویداد به عهده گرفته و تا آنجا پیش رفت که این رویداد را بدون درنظرداشت ماهیت آن وبدون درنظرداشت اینکه این رویداد تا چه اندازه نتایج عملی وتحولات بنیادی به نفع مردم درپی داشت یا نه؛ آن را انقلاب نامید.
اما نکته قابل توجه این است که برخلاف نظریات مخالفین کودتای۲۶سرطان وطرفداران وفادار به شاه و دهه دموکراسی می توان گفت که نظام شاهی در اواخردهه چهل خورشیدی و درآستانه ی سال ۱۳۵۲ درحالت نابسامانی و سردرگمی و درتقابل جدی با منافع و خواست های مردم قرار داشت، چنانچه طی مدت ده سال هفت حکومت تشکیل گردید که نمایانگر عدم ثبات سیاسی وتشدید رقابت های محافل حاکمه بود و تضادهای گوناگون سراسر جامعه مارا فراگرفته بود و حکومت ها نمی توانستند به یک سمت معین حرکت کنند. حکومت های به ظاهر حامل اندیشه های بورژوا دموکراتیک در تعامل با پارلمانی که اکثراً نماینده ملاکان فیودال بود قرار داشتند. ملاکان فئودال و ارتجاع داخلی در محلات وادارات دولتی از نفوذ قابل توجه برخوردار بودند. حکومت های ایجاد شده فاقد پایگاه استواراجتماعی وطبقاتی غیرحزبی بودند، درحالی که نیروهای اپوزیسیون راست و چپ دارای تشکیلات وسیع و منظم گردیده و از آن جمله نیروهای ترقیخواه ودموکراتیک دهه چهل کشور از انسجام بیشتر و رهبری ومدیریت آگاه وباصلاحیت برخوردار بودند که اعتقاد راسخ به منافع علیای کشور داشتند.
اما نیروهای راست وچپ افراطی با استفاده ازدموکراسی وشرایط وفضای مساعد که انفاذ قانون اساسی ۱۳۴۳ بوجودآورده بودبه تحریکات و آشوب های گسترده در سراسرکشور مبادرت می ورزیدند. حکومت های دهه دموکراسی توان مقابله با آشوب ها و تحرکات غیرقانونی را نداشتند ودربرآورده ساختن مطالبات مردم واحزاب سیاسی که برمبنای موازین اعلام شده دموکراسی واحکام قانون اساسی هم صورت میگرفت ناتوان بودندو اراده ی اجرای خواست ها و نیازمندی های مردم را نداشتند.
حکومت های دهه دموکراسی استقلالیت لازم در اتخاذ تصامیم مهم ملی را نداشتند. صدراعظم و وزرا برپایه اعتماد شخصی شاه و خانواده اش تعین ومعرفی می گردیدند که بنابر شواهد، اعمال نفوذ قدرت های بزرگ استعماری مانند امریکا و انگلیس هم دراین زمینه قابل انکار نمی تواند باشد. بنابرآن صدراعظم و وزرا در صدد کسب رضایت شاه وخانواده او بودند وتوجه به کسب رضایت مردم ورفع نیازمندی ها واحتیاجات جامعه نداشتند.
درآستانه رویداد۲۶سرطان فساد اداری و سواستفاده از مقام وقدرت اجرایی، استبداد وستم اجتماعی وملی ؛ مظالم و بیرحمی های ملاکان و اربابان قدرت وسرمایه روبه گسترش بود. مخارج زنده گی روزتا روز بالا میرفت و توده های مردم، احزاب و نهادهای سیاسی –اجتماعی نسبت به وعده های حکومت مأیوس ودلسرد بودند درهرگوشه وکنار کشوربی اعتمادی و نارضایتی ها نسبت به نظام و اربابان قدرت دیده میشد.
با وجود همه این نابسامانی ها وحالات بحرانی امکانات وشرایط لازمه برای بقای نظام شاهی مشروطه وتحقق دموکراسی نیز وجود داشت.البته درصورتیکه حکومت ها می توانستند درمقابل نفوذ ملاکان واربابان فئودال اقدامات قاطع انجام دهند وزمینه برای تشکیل یک پارلمان واقعاً ملی ودموکراتیک؛و تشکیل حکومت پاسخگو و نماینده مردم مساعد میشد و راه های قانونی برای ایجاد وتشکل وفعالیت گسترده تر احزاب سیاسی مساعد میگردید.
اما برخلاف توقع و اراده مردم وبدون توجه به شرایط جهانی محافل مستبد حاکم درکشور کوشش میکردند تا با اوضاع دشوار اقتصادی واجتماعی و ناهنجاری های سیاسی و نارضایتی های شدید مردم صرف با شعارهای میان خالی و توهم دموکراسی، وحدت ملی و آشتی طبقاتی مقابله کنند ومتصدی تسلط دیکتاتوری خشن واستبداد مطلق بودند درحالی که این سیاست حکومت های اخیر نظام سلطنتی موردحمایت و پشتیبانی نیروهای دست راستی وارتجاع داخلی نیزقرار داشت وبعضی از وزرا از این جریانات درداخل حکومت نماینده گی میکردند.
درهمچو اوضاع و احوال نا بسامان اجتماعی رقابت برای تمرکز قدرت وتسلط همه جانبه بر نهادهای دولتی میان جناحهای مختلف حکومتی و خاندان سلطنتی تشدید گردیده بود.
ازجمله ی اشخاص مهم وابسته به خاندان سلطنتی یکی هم محمد داوود پسرکاکای شاه وشخصیت شناخته شده بودکه مدت ده سال را درانتظار رسیدن به قدرت وتصاحب همه جانبه اختیارات دولتی گذشتانده بود.محمد داوود توانست با انجام یک کودتای نظامی به نظام سلطنتی پایان بخشد و نظام جمهوری مخصوص به خود را مستقرسازد.
سقوط والغای سلطنت واعلام اولین نظام جمهوری درافغانستان به نام ،کرکتر و شخصیت محمد داوود، غرور وآرزوهای شخصی وی بیشتر مربوط است که در بعضی ازحالات به نیازمندی های جامعه وقوانین تغییر و تحول اقتصادی وسیاسی اجتماعی توجه لازم صورت نگرفته است.
محمدداوود طبیعت بلند پروازانه داشت، دردامان ناز ونعم دربارشاهی تربیت یافته بود و درایام جوانی و بدون داشتن تجارب لازم از امورحکومت داری، مسوولیت های بزرگ و بااهمیت نظامی وملکی را عهده دار شده بود و به مثابه حاکم مطلق العنان وظایف محوله را انجام داده بود.
محمدداوود پس از ده سال در دهم مارچ ۱۹۶۳ (مطابق حوت ۱۳۴۱ هـ.ش )ازمقام مطلقهء صدارت پائین آورده شد و ده سال دیگر را درمنزل خود که با رفاه مادی کامل همراه بود تحصن نمود، در طی این مدت ارتباطش با خانواده سلطنتی قطع گردید وبه ندرت درمحضرعام ظاهر می گردید و بیشتر در روزنهم سنبله مراسم جشن پشتونستان حضورمی یافت. اما در طی همین مدت دوستان شخصی وطرفداران اش گاهگاهی در مورد شخصیت ونیات خیرخواهانه اش نسبت به مردم و مصالح علیای کشورتبلیغ می نمودند. البته از تقوایی که محمدداوود در تمام زندگی خود داشت نمی توان انکار کرد.
درمورد شخصیت وخصوصیات زندگی محمدداوود قبل از کودتای ۲۶سرطان نظریات متعدد موجود است چنانچه بعضی ها اورا یک فرد مستبد وتمامیت خواه و متمایل به نظریات قومی می شناسند وبعضی ها اورا از جمله افراد ترقیخواه وحامی نهضت روشنفکری در دهه سی میدانند. کم نیستند آنهائی که غرور و خودخواهی های محمدداوود را منشا سقوط نظام سلطنتی در یک زمان کاملاً غیرمناسب که کشور آمادگی قبول همچو تغییر را نداشت و باعث بروز حوادث ناگوار انقطاب جامعه و نا امنی های گسترده تا زمان حال گردیده، می دانند. اما با وجود تمام نظریات موافق ومخالف در مورد محمدداوود با قاطعیت می توان گفت که اقدامات محمدداوود در جهت رشد اقتصادی و تحقق پلان های پنج ساله اقتصادی واجتماعی که ازسال ۱۳۳۵ آغاز گردید؛ همچنان تعقیب سیاست بیطرفی وعدم انسلاک که وی تعقیب کرده بود وتعهدش به جنبش عدم انسلاک ازنمونه های برجسته وبا اهمیت نکات مثبت وی می باشد. محمدداوود در گسترش معارف و فرهنگ در دوره صدراتش دست آوردهای قابل توجه دارد واقدامش به خاطر رفع حجاب اجباری زنان تا هنوز به مثابه یک کارنامه مثبت وقابل افتخار در حافظه تاریخ جا دارد.
این همه اجراآت و دستآوردهای دوره صدارت محمدداوود توانست اورا به مثابه یک فردقابل احترام وشخصیت بزرگ سیاسی در اذهان مردم جا دهد. برنامه های اقتصادی واجتماعی محمدداوود در دهه دموکراسی توسط دوکتورمحمدیوسف ونوراحمداعتمادی ادامه یافت؛ بعضی از دستآوردهای این دوره تا هنوز در اقتصاد کشور سهم قابل توجه دارد؛ مانند شاهراه سالنگ، پروژه وادی ننگرهار، بندهای برق در مسیر دریای کابل و....
محمد داوود طی مدت طولانی هواداران وطرفداران شخصی خودرا از میان افسران جوان وسایربخش های جامعه تنها برپایه اعتماد و وفاداری به خودش به دورش جمع کرد وخیلی آرام طی مدت طولانی ضرورت برانداختن نظام سلطنتی را به آنها تلقین واین امر را توسط آنها جامه عمل پوشانید.اگرچه ازطرف عده ی از شخصیت های مهم سیاسی وافسران اردو از عواقب نامیمون این عمل به وی هشدار داده شده بود اما محمدداوود برخلاف این هشدارها و با توجه به نظریات ومشاوره عده ی محدود از سیاسیون و افسران عالیرتبه به این برنامه ی خویش عمل کرد.
باوجود گذشت چهل وشش سال وارائه اسناد متعدد در مورد علل وانگیزه کودتای ۲۶ سرطان نظریات وعقاید مختلف وجود دارد اما آنچه خیلی به واقعیت و یقین قرین ونزدیک است این که مداخله بیرونی در این کودتا وجود نداشت. این کودتا اگرچه عواقب نامیمون و از بین رفتن نظم ودسپلین عسکری را در پی داشت به ابتکار ومدیریت شخص محمدداوود و عده ای از افسران جوان صورت گرفته است .این کودتا توانست یک نظام سلطنتی به ظاهرمشروطه و درحال احتضار و آغشته به فساد را سرنگون و به جای آن نظام جمهوری ای را مستقرسازد که درگام نخست مورد تائید و استقبال مردم و نیروهای ترقیخواه کشور قرار گرفت.
اعلان نظام جمهوری و وعده های داده شده ازطرف محمد داوود دراولین اعلامیه نظام جمهوری دربامداد ۲۶سرطان وبیانیه ی خطاب به مردم افغانستان به مثابه خط مشی سیاسی و پروگرام اجتماعی حاکمیت نوین امیدواری های زیادی را برای گشایش راه به سوی رشد سریع اقتصاد ملی و تلاش برای رفاه اجتماعی بوجود آورد و موجب پیروزی وتسلط سریع نظام جدید بر اوضاع واحوال اجتماعی گردید.
کودتای ۱۷جولای ۱۹۷۳ در افغانستان از ابتکارعمل خود افغان ها به رهبری محمد داوود بود و ادعاهای مداخله بیرونی ازجمله دست داشتن اتحادشوروی ونیروهای فعال دموکراتیک در کشور درآن کودتا کذب محض وساخته وبافته ی ارتجاع سیاه و دشمنان مردم افغانستان است.
اظهارات غیرمسولانه بنابر بدگمانی ها؛ ادعاهای دروغین و زمینه سازی وتوجیه مداخلات بعدی صورت گرفته است. اتحاد شوروی و نیروهای دموکراتیک کشور در ۲۶سرطان ۱۳۵۲ درمقابل یک عمل انجام شده قرارگرفتند و درمطابقت به وعده ها وتعهدات رسمی از نظام جمهوری افغانستان به رهبری محمدداوود پشتیبانی بعمل آوردند که درآن زمان به موقع وکاملاً طبیعی بود وعملی بود درمطابقت به منافع ملی وخواست واراده ی مردم؛ چنانچه علاوه بر نیروهای دموکراتیک وترقیخواه کشور،اکثریت مردم افغانستان و شخص محمد ظاهر که توسط این کودتا خلع صلاحیت گردیده بود، تحت تاثیرافکارعامه حاکم درآن زمان حمایت خود را از نظام جمهوری به رهبری محمد داوود اعلام کرد.درمورد استقبال و پشتیبانی گسترده مردم ازنظام جمهوری کارکردها وسوابق درخشان اجتماعی محمدداوود نیز نقش وتاثیر به سزایی داشت.
نیروهای راست افراطی و کشورهای ارتجاعی در منطقه ازهمان آغاز اعلام نظام جمهوری به شدت برعلیه آن قرارگرفتند این موضعگیری های خصمانه اهداف وانگیزه های متعددی داشت که از جمله خصوصیات شخصیت سیاسی محمدداوود وکارنامه های گذشته ی او ازجمله درزمینه ی رفع حجاب اجباری زنان،عشق وعلاقه وافر به ترقی کشور وتلاش برای تحول اقتصادی درافغانستان، ودفاع از داعیه حق تعین سرنوشت پشتون ها و بلوچ های آنطرف خط دیورند را میتوان در عوامل این برخوردهای خصمانه برعلیه نظام جدید جمهوری در افغانستان دخیل دانست. درکوشش های متعدد برای کودتا برعلیه داوود خان نقش وتاثیرگزاری کشورهای ارتجاعی درمنطقه تا مداخلات کشورهای بزرگ استعماری وامپریالیستی واضح ومبرهن میباشند.برعلاوه اشتباهات مکرر زمامداران نظام جمهوری وشخص محمدداوود در سقوط جمهوری اول نقش مهم وبرجسته ی داشت.
محمد داوود به تعهدات خود که برای مردم در زمینه تحقق نظام جمهوری به عمل آورده بود پشت پا زد و به نیروهایی که به اصل نظام جمهوریت باور نداشته وخاصیت ارتجاعی ومحافظه کارانه داشتند متمایل گردید و اعتماد بی حد وغیرضروری به وعده های میان تهی و عوام فریبانه شاه ایران و حکام سعودی نمود، که این عوامل باعث گردیدند تا نظام جمهوریت از حمایت بیدریغ وهمه جانبه ی نیروهای دموکراتیک وترقیخواه کشور محروم گردیده و به دامان ارتجاع وامپریالیزم جهانخوار سقوط کند.
اعلام سیستم تک حزبی با وجودی که احزاب متعدد سیاسی در جامعه فعال و موجود بودند یکی دیگر از اشتباهات محمدداوود محسوب می گردد. محمدداوود آزادی بیان را ازبین برده و به سازمان های اجتماعی صنفی و مطبوعات آزاد اجازه فعالیت نداد و همچنان شخص محمد داوود چندین پست و مقام مهم دولتی را به صورت انحصارگرایانه وخودخواهانه رهبری می کرد مثل مقام ریاست جمهوری، شورای وزیران، وزارت خارجه و وزارت دفاع.
اولین نظام جمهوری افغانستان که دریک فضای اعتماد و مطابق خواست ومیل مردم ایجادگردیده بود به طرز خونینی سرنگون گردید.
منبع : ماهنامه حقیقت زمان ، ارگان نشراتی حزب آبادی افغانستان
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۸۰۸
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است.
Copyright © bamdaad 2019
مواد سوخت شعله های جنگ مردم افغانستان است
آیا صلح امید است یا آرمان!
علی رستمی
مدت چهل سال از جنگ های خانمانسوز تجاوزکارانه ونیابتی کشورهای زورمند جهانی در راس امریکا ومتحدینش درافغانستان به بهانه های مختلفی سپری میشود. درآتش این جنگ مردم بلیه دار و بی دفاع شهروندان کشور به مثابه مواد سوخت آن ازبین میروند وصدمه بزرگ مادی ومعنوی را متقبل میشوند . این جنگ غیرمتعارف توسط حلقات جهانی و منطقوی برای تامین منافع خویش دروجود گروه های بنیاد گرایی دینی که ساخته وبافته خودشان است مانند :مجاهد ، القاعده، طالب داعش وغیره براه انداخته شده است.این گروه های تحجرگرا همه به مثابه پدیده های تاریک در روند تاریخ با نفی یکدیگر بوجود آمده وازوجود آنها کشورهای بیگانه به حیث ابزارو وسیله برای رسیدن به هدف برضد کشورهای رقیب خود استفاده کرده اند.
طوریکه نویسنده مشهور امریکایی جانیلی ویلینا درکتاب جنگ نیابتی درافغانستان مینویسد: « علاوه، و برخلاف عقیده رایج که معتقدست جنگ در افغانستان در سال ۲۰۰۱ ترسایی شروع شده است، دقیق تراست که گفته شود جنگ در سال ۱۹۷۹ آغاز شد.
در حقیقت، دلیلی که چرا این کشور در شرایطی است که تا به امروز ادامه دارد، به تصمیمی برمی گردد که دولت کارتر در سال ۱۹۷۹ جهت سرنگونی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و بی ثباتی افغانستان گرفت.»
امریکا ومتحدیشن بازهم بعداز بیست یک سپتمبر ۲۰۰۱ برای تحقق ارمان وهداف جیوپولیتکی خود به افغانستان این بار مستقیماً با خود کامه گی و اقتدارگرانه برای دستگیری بن الادن رهبر القاعده لشکر کشی کرد که درآنزمان امارات اسلامی طالبا ن درافغانستان استوار بود ،سرنگون شد . بعد ازسرنگونی امارات طالبان حکومت موقت نظر به فیصله کنفرانس بن به رهبری حامد کرزی شکل گرفت که بعداز سپری شدن موعد حکومت موقت ، و با براه اندازی انتخابات ریاست جمهوری به حیث رییس جمهور دولت اسلامی افغانستان درچند دوره انتخاب که درحدود سیزده سال به حیث رییس جمهور به کار خود ادامه داد. زمانیکه امریکا حکومت طالبی را سرنگون کرد، عده یی آنها به قتل رسیده وعده یی دیگری دستگیر زندانی شده وعده قلیلی ان به قریجات در پاکستان فراری ومخفی شدند. اما دیری نه گذشت این گروه مکار ساخت انگلیس و پاکستان دوباره خون خشونت وانتقام جویی شان به جوشش آمده وباپشتبانی کمک های مادی ومعنوی دولت پاکستان قوت نظامی گرفته ، و حمله های دهشت افکنانه انتحاری خود را برای ترس ارعاب و کشتارهای رنگارنگ مردم آغاز کردند؛ هر روزه کمیت آنها افزایش یافته و از لحاظ تکتیک نظامی نیرومند میشدند ،که تا به حال این روند ادامه دارد .دولت جمهوری اسلامی افغانستان در زمان حامد کرزی و اشرف غنی ، برای بیرون رفت ازاین بحران بوجود آمده مشی مصالحه ملی را با گروه های مخالف ازجمله با طالبان اعلام نمود. به این اساس طالبان نیز حاضر به مذاکره با شروط مختلفی با دولت افغاسنتان گردیدند که نتایج به ارمغان نه آوردند وخصومت ها و حمله های انتخاری و جنگ های چریکی گروهی ادامه یافت که هرروز تلفات سنگی به نیروهای نظامی و ملکی زیر تسلط دولت وارد میشود . بالاخره امریکا دراواخر حکومتداری اشرف غنی رییس جمهور دولت اسلامی افغانستان، برای نجات این بن بست حاضر شد، تا با تعین نماینده ویژه خود آقای زلمی خلیل زاد وبا کمک کشورهای عربی روسیه ، ایران و چین برای حل مناقشه میان دولت اسلامی افغانستان وطالبان داخل مذاکره شود.به این منظور دید وبازدید های را با اشتراک سران گروه های جهادی وسایر احزاب سیاسی و گروهاوشخصیت های مستقل سیاسی و اجتماعی انجام داده تا در این روند او را کمک کنند. ناگفته نباید گذرکرد که هرکدام ازاین کشورها،گروه ها واحزاب سیاسی خواست ها و اهداف معین را برای تامین منافع خود تعقیب میکند. نشست های را که خلیل زاد به طور جداگانه تا به حال در دوبی ، قطر ، انجام داده ،فیصله ها ونتیجه آن مبهم و به طوردقیق افشا نه شده است. تمام اقدام وی بدون نماینده دولت افغانستان ومشوره آن با طالبان صورت گرفته است. همچنان نشست وسیع به خواست طالبان باسران جهادی وشخصیتهای اجتماعی سیاسی و مستقل در روسیه واسلام اباد صورت گرفت، نتیجه آن امیدوارکننده وملموسی نیست. یگانه رویداد مهم که دراین نشست ها رخ داده عبارت از پیشنهاد طالبان درزمینه خروج عساکر امریکا ازافغانستان و عدم به رسمیت شناختن دولت فعلی افغانستان که درموجودیت عساکر امریکایی به قدرت رسیده میباشد. به این دلیل مذاکره مستقیم را با دولت افغانستان رد میکنند، به گمان اغلب به توافق نزدیک شده باشند!
این زورآزمایی ها زمانی پدید شد که حامد کرزی در دوران حکومتداری خود بااستفاده از شناخت های قومی ومنطقه وی پیشنهاد صلح را به آنها ارایه کرده تا شریک دولت خود بسازد. به این رو وزیردفاع اسبق امریکا درکتاب خود درمورد افغانستان تحریر نموده است:« حامد کرزی طالبان را یکجابا اعضای القاعده و داعش که از جنگ درسوریه شکست خورده بود اند ازخاک پاکستان به شمال افغانستان زیر نام مهاجرین وقبایل کوچی توسط هواپیماهای نظامی امریکا انتقال میداد».
این عمل باعث افزایش نیرومندی طالبان والقاعده وداعش درافغانستان شد که زمنیه سقوط و اشغال عده یی از ولایات کشور مساعد گردید؛ این روند هنوزهم ادامه دارد. جای سوال اینجاست که چرا دولت های قبلی و حال با داشتن نیروهای نظامی ملی وخارجی نه توانستند که تجاوزهای نظامی وخواست های مشروع وغیرمشروع پاکستان را مهار بسازند؟.
اختلاف های تاریخی اخص سرحدی درتمام دوران حکومت های قبلی بعد از نادرخان به بعد یک نوع سیاست بهانه جویانه برای دریافت مقاصد استراتیژیکی راه اندازی کردیده که همه تعقیب کننده سیاستهای مشابه بوده، به نتایج مثبت نایل نه شدند. برعکس باعث خصومت ها وجنگ های تبلیغاتی و نظامی کردیده است. کشورهای که خود درحل قضایای افغانستان مانند امریکا وانگلیس از لحاظ تاریخی دخیل هستند، به نوع دراین روند نمی خواهند عمیقاً پیش بروند وتصمیم مشخص به نفع یکی ازآنها بگیرند!. با رویکردهای محاقظه گرانه برای حفظ منافع خویش عمل نموده نه می خواهند برضرر منافع یکی ازآنها موضع گیری نماید. درحالیکه می تواند با درنظرداشت اسناد تاریخی راهی سومی راکه به ضررهردوکشور نه باشد زیر نظر هیات با صلاخیت با موجودیت نماینده سامان ملل متحد تصمیم اتخاذ نمایند.
« نه باید گره که بادست باز شود ،با دندان بازکردد!»، به این رو معلوم میشود که این ابرقدرت ها نمی خواهند که این دوکشور وسایر همسایگان خویش درصلح برادری که با عده یی آنها، دارای مناسبات فرهنگی وتاریخی دارند دوست باشند. بلکه هردو کشور را درسیاست های شان جداگانه درعقب پرده تشویق نموده تا بالای اجرای خواست های خود پافشاری نمایند تا آب را گِل الود نمایند وماهی بگیرند! به جای صداقت ،همدردی وهمدلی بشری منافع اقتصادی و نظامی خود را تحمیل نموده اند، به گفته نیچه: « سیاست حذف تقابل است » . طوریکه تاریخ معاصر کشور شاهد است ، یگانه چالش که سر راهی این معصله قرارگرفته خودخواهی ،اقتدارگرایی و خصومتهای قومی و زبانی میباشد که جناح های متعصب قومی از این غایله به نفع خود استفاده نموده و وضع را بیشتر پیچیده وبغرنج ساخته اند . هیچگونه رویکرد ابتکارانه در عمل که ناشی از معرفت تاریخی ،علمی باشد،ازجانب رهبران دولت موجود وگذشته صورت نگرفته است؛برای مردم بنیاد اختلاف ها که چه میباشد، واز کجا آغاز یافته اگاهی داده نه شده است .درحالیکه بدون اگاهی تاریخی ازادی وصلح واقعی دریک کشور بوجود نمی اید، به گفته کانت:« بهترین عامل پیشرفت وتکامل انسآنها دریک جامعه تعلیم وآموزش واگاهی دادن به مردم است . درآن جا تنها اگاهی انبار دانش واطلاعات نیست بلکه تفکیک خوب بد شروخیر است». به این رو باید مردم به طور شفاف براصل واقعیت ها اگاهی حاصل نمایند ؛جایگاهی اصلی این چالش ها ازموضع تاریخی ،علمی مطابق به وضع جهانی و ارزشهای حقوق بین الدول ومدنی مورد بررسی وتحلیل درحضور نماینده گان مردم قرارگیرد ، وغرض تفاهم ملی نظرجمعی مردم مطالبه شود تا درتصمیم نهایی اراده مردم نیز شامل باشد. شوربختانه دولتمندان ما مقاصد خود را درلابلای الفاظ متداول سیاسی که برای اکثریت مردم گنگ وقابل درک نیست تبلیغ مینمایند، به خاطراینکه اکثریت مردم اگاهی سیاسی ، دانش تاریخی وسواد کافی بالا ندارند ، تا آنرامانند نخبه گان سیاسی درک و هضم نمایند. تا مردم درحل قضایا بزرگ جامعه بر شالوده پرسشگری واراده خردمندانه جمعی عمل نکنند ، تفاهم وهمدلی وصلح پایداردریک کشوربوجود نخواهد امد. باداشتن اگاهی سیاسی است که انسآنها به آزادی رسیده وبه گفته مارکس تاریخ خود را میسازند.
چنانچه نشست های صلح زیر نام تفاهم «بین الاافغانی » ( طالب و کسانیکه دراین نشست ها اشتراک ورزیدند همه نماینده گی ازمردم افغانستان میکنند!) که با طالبان درکشورهای عربی تابحال انجام شده هیچگونه اطلاع دقیق مردم از این فیصله ها ندارند که درمورد سرنوشت آینده یی شان چه تصمیم اتخاذ گردید ویا میگردد؟.
چگونه صلح بوجود خواهد آمد؟ ایا پیش از انتخابات ریاست جمهوری وبعد ازآن ویا راهی سومی درپیش است؟ طوریکه خبرنگار تلویزیون طلوع درشهر دوحه به تاریخ ۷ جولای ۲۰۱۹ با آقای خلیلیزاد مصاحبه داشت، دراین زمینه از آقای خلیل زاد پرسش نمود، اما وی جواب قناعت بخش وشفاف ارایه نکرد که جزییات هنوزدرهاله ابهام قراردارد.
مردم نمی دانند که این دشمنی واختلاف های ما با همسایگان و اخص با پاکستان برای چیست؟
علت پیدایش طالب و داعش القاعده به خاک افغانستان برای چیست؟
اگر مبارزه علیه امریکاست ، نظر به اسناد تاریخی اینها خود دست پرورنده امریکا ، انگلیس و پاکستان استند، تجهیزسلاح وتربیه نظامی وپناه دادن به ایشان دراین سرزمین با مشوره امریکا وانگلیس صورت گرفته وتمام تجهیزات مادی ومعنوی شان از جانب آنها با کمک عربستان سعودی انجام میشود. حتا عده یی از طالبان نمی داند که چرا امروز ما با جهادیون که علیه آنها قیام کردیم ،آنها را رافضی و زندیق ضد اسلام میگفتیم، وحکومت را ازنزدی شان گرفتیم وسرنگون شان ساختیم چرا بازهم باایشان مذاکره وصلح میکنیم؟
اگر آنزمان خطا کار ومقصر بودند، حالاچه باعث شد که مانند موسیچه بی گناه ،مورد ترحم قرار گرفته اند.
مشکل اساسی مردم افغانستان از این نقطعه شروع میشود که هدف اصلی نزد همه گنگ است وشفاف نیست، یکی امارات اسلامی می خواهد ، دیگری حکومت خلافت اسلامی صدراسلام میخواهد، زمانی علیه روسیه به نام کقر میجنگیدند، زمانی دوستی میکنند وبه گفته مردم « آب نمک » میشوند ازآنجا به سوی قبیله مسلمانان از میان صدها دیوارهای کفرو قبرهای کافران به خداوند ادای احترام میگذارند.
هرروز درکشوری جدید نشست صورت میکرد بالاخره این غایله به کجا وچگونه پایان خواهد یافت. از یک سو در دوحه نشست و سخن از صلح زده میشود، ازسوی دیگر انتحاری ها مکرر درکابل غزنی صورت میکرد که به اثران صدها نفر کشته و زخمی میشوند. این روند صلح است، یا روند جنگ و صلح ستیزی.
بنابراین دراین وضع حساس تاریخی وظایف نیروهای مترقی ودموکرات و جوانان روشنگر وبا سواد است ، تا مردم را برشالوده یی مدارک تاریخی با جراات روشنگرانه ازواقعیت ها اگاه ساخت ،نه باید بازهم شکست های تاریخی که پیآمدهای تلخ امروزی را باخود دارد دوباره تکرار شود ،مردم باید خود سرنوشت خود را برای اقدام به آرمان صلح وامید دوستی را با کشورها اتخاذ نمایند؛
« صلح هم آرمان است وهم امید». صدا وخواستهای مردم رابه گوش مسوولین نهادهای مدنی جهان وملی رسانید، مردم را از زیر سلطه گروه هایکه به نام قوم « بزرگ و کوچک »، زبان ودین مذهب قراردارد، رها بخشید، این سنت گرایی کهنه را اربین برد.چنانچه هگل فیلسوف المان میگوید: « آزادی چیزی نیست که با شعار سیاسی به دست آید، آزادی زمانی به دست میاید که فرد به دنبال مفهوم آن باشد وآنرا پیدا کند.»
کنفرانس که با نماینده گان گلچین مردم افغانستان وطالبان برای مشوره کردن غرض رسیدن به صلح ملی درافغانستان، به ابتکار کشورالمان در دوحه بتاریخ ۷ جولای ۲۰۱۹ تدویر یافته بود، بعد از دو روز بتاریخ ۸ جولای ۲۰۱۹ با قطعه نامه که حاوی کلی گویی وحرف های تکراری وعدم مسوولیت پذیری است به پایان رسید.
بعدازطالب با داعش چه باید کرد؟
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۹ـ ۲۹۰۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است.
Copyright © bamdaad 2019
شباهت های ماموریت صلح خلیلزاد با شوارد نادزی، صلح خواهد آمد؟
عبدالاحمد فیض
افغانستان ازمعدود کشورهای است که بیشترین فرصت های تاریخی خود را درمنازعات ورویاروی های داخلی بعلت مداخلات خارجی، فقدان رهبری ملی وفرزندان ناخلف ازدست داده است و به اطمینان میتوان اذعان داشت که تمامی نبردهای خونین وتباه کن که دربیش ازچهاردهه دراین وطن بوقوع پیوست وکماکمان جریان دارد فقط درمحورمنافع ونیات بیگانگان ودر وجود مزد بگیران گماشته شده انجام گردیده است، فلهذا ازهمین جهت است که بحران این وطن حاوی کرکترخودی نبوده واراده ملی یا تمایلات مشروع وعادلانه ساکنان این کشورکه کم سابقه ترین زیان های ناشی ازجنگ های نیابتی یا تحمیلی را بدوش کشیده اند ، هیچ زمانی درخاتمه جنگ که ازمنابع بیرونی آبیاری میشود نقشی نداشته واین عاملان خارجی جنگ خواهد بود که برپایه منافع واهداف ملی خود درمورد تداوم یا خاتمه جنگ تصمیم خواهند گرفت.
مردم وتاریخ این کشورسیاست وتصمیم گیری سالهای اخیردهه هشتاد ترسایی کریملین را در وجود بدنام ترین ومنفور ترین چهره تاریخ یعنی گورباچف هرگزازیاد نخواهند برد، رهبری کشوری که با اتخاذ یک تصمیم عجولانه ونابخردانه که درمقیاس جهان تجاوزتوصیف شد بنام همکاری انترناسیونالیستی با اعزام نیروی نظامی که نیازی به وجود قشون بیگانه نبود وارد افغانستان شده و زمینه مداخلات گسترده غرب ومتحدین منطقوی آنها را تحت پوشش کمک به افغانها درمبارزه بخاطرآزادی دربرابرتجاوزمساعد نمود و سبب گردید که کشورما به جولانگاه رقابت های جهانی مبدل گردد.
رهبری مسکومداخلات بیشرمانه گوناگونی درسطوح مختلف درامورافغانستان و به زیان منافع ملی این کشورانجام داد که ازجمله سازماندهی کودتاهای مختلف درامرتغیر رهبری دردولت و سطوح بلند حزبی و دولتی و تماس مخفیانه با گروه های مختلف درگیرجنگ وقوماندانان بومی بود که با اصل همکاری های متقابل وماهیت روابط دوجانبه بگونه واضح درتقابل قرارداشت وگروموف فرمانده چهارستاره شوروی درمصاحبه با اسپونیک ازتماس های مکررخود به عنوان قوماندان عمومی نظامیان شوروی با فرماندهان محلی بوضوح پرده برداشته است.
روسها دراواخیرسال(۱۹۸۶) رویکرد فرار و تسلیمی مخفیانه را اتخاذ و به منظور روپوش گذاشتن به تخطی های آشکار مسکونسبت به تعهدات آنها دربرابر بحران گسترده افغانستان به تعقیب روند مذاکرات چهارجانبه وحمایت ازعملیه صلح ملل متحد روآورد وبا شتاب نامتعارف به قصد فرارازافغانستان معاهده صلح ژنیو را بدون ضمانت های با اعتبارحقوقی واجرایی نسبت به قطع کامل مداخلات رژیم نظامی پاکستان وقطع مساعدت های تسلیحاتی و مالی به شورشیان ضد دولتی وقت با ایالات متحده و پاکستان به امضا رسانید، معاهده ننگین که زمینه را به آغازبیرون شدن قشون شوروی ازپانزدهم می (۱۹۸۸) ازقلمروافغانستان مساعد ودرپانزدهم فبروری (۱۹۸۹) خاتمه یافت. مسکو درطی این مدت نه تنها تشدید حملات پیکارجویان مخالف دولت متحدش ومضاعف شدن ارسال تسلیحات گوناگون ومتنوع را ازدول حامی ادامه جنگ برضد کابل شاهد بودند بلکه مسکو در سپتامبر(۱۹۸۹)به قطع کامل همکاریها با کابل تصمیم گرفت وزمینه برای تحقق سناریوی ادامه خونریزی وجنگ بگونه تعمدی برای سالیان متمادی مساعد گردید.
واشنگتن نیزبا توظیف آقای خلیل زاد و گشایش باب تفاهم با جنبش طالبان سعی دارند تا ازبن بست اوضاع کنونی تحت لوای مذاکره بین الافغانی خود را بیرون کشد وشکست سیاسی واخلاقی خود را با مصالحه با گروهی جبران نماید که هفده سال قبل رژیم طالبان را به اتهام حمایت ازتروریزم با تهاجم گسترده نظامی وبدون مجوزحقوقی سر نگون ساخت.امریکا با شعاردفاع ازحقوق بشر، دموکراسی ومبارزه با دهشت افگنی به استقرارهزاران نیروی مسلح درقلمرو افغانستان مبادرت ورزید، واما طوریکه جهان شاهد است که نیروهای غرب ازانجام عملیات ضد تروریستی درمکان های اصلی وپناه گاه های مطمیین دهشت افگنان دربیرون ازمرزهای کشوردرهفده سال کذشته علی الرغم این که حملات درپرتو قطعنامه های ضد تروریستی ملل متحد ومعاهدات دوجنانبه فی مابین واشنگتن- کابل مشروعیت دا شت ابا ورزید و واشنگتن به تداوم مناسبات راهبردی با اسلام آباد درمقایسه با کابل ارجحیت داد وچنین راهبرد یک بام ودوهوا موجب شد که گروه متلاشی شده وبه شدت متشت طالب به هدایت کشورهای پیرامون درحضورقشون ناتو مجددا احیا وصفحه جدیدی جنگ وخونریزی یکباردیگر دامنگیراین وطن گردد.هکذا کنارآمدن غرب با دولت های فاسد دراین کشور وعدم رویکرد مبارزه موثردربرابرگروه های متعدد تروریستی منجمله گروه داعش بیانگراین واقعیت است که امریکا در تمام مدت حضورسیاسی و نظامی درکشورمصروف انجام ماموریت اطلاعاتی درمواجهه با قدرت های منطقوی ازقلمرو افغانستان بوده که با اصل وضعیت حقوقی وامنیتی حضور ایالات متحده یعنی مبارزه با تروریزم درتقابل قرارداشت.
افزون براین چنانچه تذکاریافت واشنگتن دیگرمنافع اش را درگرو دوام همکاری با اداره نظامی پاکستان که میزبان گروه های مسلح ضد افغانستان وکانون اصلی بی ثباتی منطقه پنداشته میشود، میداند و ترجیح میدهد تا با قربانی ساختن منافع یک کشوربشدت وابسته و واگذاری حق تعین سرنوشت امروز و فردای آن بمثابه یک امتیاز بزرک راهبردی به دست آن کشور،منافع سیاسی وامنیتی خود را تامین نمایند، لذا توظیف آقای سفیردریک ماموریت مشابه به ماموریت شوارد نازی وزیرخارجه شوروی دردهه هشتاد فقط با این تفکیک که نماینده صلح واشنگتن باب مذاکره مستقیم را با شورشیان بازنموده است تفاوت چندانی ندارد زیرا هفت دورنشست ها با طالبان برجسته ساخت که هیات امریکایی فقط درچهارچوب تمایلات وخواست های پاکستان و جنبش طالبان که شرط کاهش خشونت و ترک منازعه مسلحانه درکشور را به بیرون شدن نظامیان خارجی وتعهدات واهی ضد دهشت افگنی توصیف می نمایند، سعی دارد به توافقی با جنبش طالبان دست یابد، اینکه توافقات این چنینی متضمن تامین صلح، ثبات پایدار، منافع ومصالح افغانستان خواهد بود به باورآگاهان، دولت موجود ومردم قبل برین درصحبت های مقامهای امریکائی از پامپیو وزیرخارجه تا سفیرایالات متحده جان بس درکابل که اظهارداشته است که کشورمتبوعش مسوولیت حل مشکلات افغانستان را ندارد، مستحضرهستند همچنان قطعنامه پایانی مذاکرات قطرمیان طالبان ونماینده گان طیف های سیاسی ازکابل دردوحه بوضاحت ثابت ساخت که جنبش طالب با اعتماد به نفس ازموضع قوی ومطمیین قطعنامه را بروفق خواست این گروه طوری تسوید نمودند که بیانگرنفی یک نظام مبتنی برآرای عمومی واحیای نظام اسلامی درپرتو قرایت سختگیرانه این جنبش یعنی امارت اسلامی است، لذا این همه انکشافات دراماتیک درحالی امکان تحقق مییابد که مردم ما ازاقشارگوناگون از روند یک صلح عادلانه که به مشارکت و ادغام مخالفان مسلح درساختارهای قدرت درچهارچوب نظام سیاسی وحقوقی موجود بیانجامد صادقانه حمایت مینمایند وابهامی وجود ندارد که هرگونه تعاملات وتوافقات مجهول درزمینه صلح نتیجه جز دوام بحران نه داشته وبه ختم جنگ منجرنخواهد شد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۹ـ ۲۳۰۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است.
Copyright © bamdaad 2019
ملاک حقیقت عمل است نه حرف
دردمند
محمد اشرف غنی در دیداری که بتاریخ ۶ الی ۷ سرطان سال ۱۳۹۸ با سران دولت پاکستان داشت از آنها خواست که راهبرد متقاعد کننده ای در پیش بگیرند تا از وابسته گی میان اسلام آباد و طالبان برای پایان جنگ در افغانستان کار گرفته شود و از تخطی های نظامیان پاکستانی به نخست وزیر آن کشور هشدار داد.
وی در سخنرانی اش در انستیتیوت مطالعات راهبردی اسلام آباد گفت، طالبان و پاکستان وابستگی نیرومند به هم دارند، وی تاکید نمود من نمیخواهم به مسایل گذشته بپردازم اما میخواهم میان راهبرد تفاوت قایل شوم یکی راهبرد بد است که به معنی نبود راهبرد نیست بلکه به معنی اشتباهات گذشته است. امروز در پاکستان در لحظه ای قرار داریم که راهبرد بد شناخته شده است و ما بسوی ساختن این که راهبرد خوب چه است به پیش میرویم.
محمد اشرف غنی زمانی به پاکستان سفر نمود که دو روز قبل از آن وزیر خارجه امریکا در دیداری که با محمد اشرف غنی، سایر مقامات ذیصلاح دولتی و سران احزاب سیاسی و تنظیم ها داشت گفت ماموریت واشنگتن اینست که تا دو ماه آینده با طالبان به یک توافق صلح دست یابد، وی از دست یافتن صلح به وقت تعیین شده از سوی امریکا را یک پیشرفت خواند.
خلیل زاد نماینده وزارت امور خارجه امریکا، دور هفتم مذاکره با نماینده گان طالبان را به تاریخ هشتم سرطان آغاز شد امید وار کننده خوانده افزود، از نزدیک شدن صلح با طالبان خوشبین است.
مردم و آگاهان امور دید گاه های خویش را از طریق وسایل اطلاعات جمعی، محافل و مجالس در رابطه به دسترسی به صلح پایدار، ملاک حقیقت عمل را دانسته نه وعده های سر خرمن را میافزایند، در حالی که در قرآنکریم صلح خیر خوانده شده، در آیت دیگری از قرآنکریم ترجمه: (تمام مومنان با هم برادر اند بین شان صلح کنید و بالای صلح عادلانه تاکید شده). نیاکان ما نیز گفته اند خون به خون شسته نمیشود.
مردم ما هر لحظه بخاطر رسیدن به اهداف فوق لحظه شماری نموده میگویند هر گامی که در این راه صادقانه برداشته شود بزرگترین امیدواری های میلیون ها مردم مسلمان افغانستان برآورده می شود.
طوری که مشاهده می شود تا هنوز کشور ها و ادارات استخباراتی منطقه و جهان و متحدین شان در عمل بخاطر تامین صلح و ثبات واقعی و پایدار گام های عملی، علمی، اساسی و انطباقی را به منافع کشور و مردم ما بر نداشته اند.
تمویل نمودن هراس افگنان از جمله داعش، طالب و ده ها گروه های که بر ضد کشور ما به جنگ های خونین ادامه میدهند اثبات ادعای ماست.
از جانب دیگر کشوری که اعضای پارلمان آن بیش از دو ماه به نسبت نداشتن فرهنگ و اخلاق تحمل پذیری نتوانستد طبق اصول وظایف داخلی ولسی جرگه بخاطر انتخاب رییس موفق شوند. سران گروه ها و احزاب سیاسی آن بخاطر جلب حمایت سران پاکستان مساله خط دیورند را بزرگترین عامل عمده بخاطر رسیدن به صلح می خوانند، به نسبت افزایش جنگ های خونین از جمله بمبارد مان های هوایی، آدم ربایی، سرقت های مسلحانه، ماین گذاری روی جاده، مساجد، مکاتب، شاهراه ها روزانه ده ها تن افراد بیگناه قربانی می شوند. به نسبت مشکلات اقتصادی و افزایش بیکاری، فقر، گسترش فساد، عدم تطبیق یکسان قانون و عدالت اجتماعی بیش از سه میلیون تن به مواد مخدر مبتلاگردیده، صد ها هزار کودک از ناحیه سؤ تغذی رنج میبرند، بیش از چهل فیصد در زیر خط فقر قراردارند، میلیون ها تن بیجاه شده گان داخلی را تشکیل می دهند و شش میلیون تن با قبول توهین، تحقیر به کشورهای منطقه و جهان مهاجرت نموده، صد ها فابریکه بزرگ و کوچک تولیدی، موسسات خدماتی، تجارتی، دولتی و مختلط به نرخ کاه ماش لیلام گردیده، ده ها هزار دستگاه خصوصی از جمله پیشه وری به نسبت عدم حمایت لازم از تولیدات داخلی از جمله تثبیت مالیات غیرعادلانه عمده فروشان و کرایه مارکیت های دولتی، خصوصی، عدم توجه به حل مشکلات راه های ترانزیتی با کشورهای همسایه، نبود دستگاه های پروسس و صدور میوه و گدام های ذخیره و نبود منابع قرضه دهنده با ربح عادلانه، عدم توجه به تقویه جنبش کوپراتیفی و تورید اجناس و مواد کم کیفیت، تجملی، غیر ضروری یا اجناس و موادی که در داخل تولید و خواست های هموطنان ما را مرفوع می نمود ورشکست شده و کارگران و کارمندان ماهر آن نیز غرض کاریابی به خارج از کشور مهاجرت نمودند، کسر بیلانس تجارت نود چهار فیصد، یعنی واردات نود و چهارفیصد و صادرات شش فیصد در سال های گذشته بود. به نسبت مداخلات استخباراتی کشور های منطقه و جهان بخاطر دستیابی به ثروت های مادی و معنوی کشور ما و کشور های آسیای میانه جنگ نیابتی و تحمیلی نسبت به گذشته چندین مرتبه افزایش یافته است.
دشواری های فوق سبب ناامیدی و ایجاد فرسنگ ها فاصله بین مردم، بازیگران سیاسی و کشور های که عملاً در افغانستان حضور نظامی دارند، گردیده است. پس در این شرایط حساس و سرنوشت ساز می توان با اظهارات چرب و گرم، وعده های سر خرمن پروسه صلح را با امضا پروتوکول طی دو ماه در کشور ما عملی ساخت؟
در نهایت امر زمانی می توان به یک صلح پایدار در کشور امیدوار بود که با جلب همکاری صادقانه مردم وحدت و یکپارچه گی مردم و سران احزاب، نهاد های که خواهان یک افغانستان آزاد، مترقی، صلح دوست و سربلند می باشند مداخله ادارات استخباراتی منطقه و جهان را کاهش داد، در غیر از آن نمی توان با انجام بازی های ریا کارانه، دوگانه و خصمانه به تامین صلح واقعی دست یافت، زیرا که ملاک حقیقت عمل است نه حرف.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۹ـ ۲۷۰۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است.
Copyright © bamdaad 2019
دموکراسی اقتصادی راهیست بسوی عدالت اجتماعی*
دیپلوم انجینر عمر محسن زاده
هنوز چند روزی از نبشته پیشین نگارنده نگذشته بود که گفتمان تازه ای در برخی از کشورهای اروپایی پیرامون « سوسیالیزم دموکراتیک » و مُدل اقتصادی آن براه افتاد . کیوین کوونَرت رهبر سوسیالیست های جوان المان در مصاحبه ای با روزنامه « سایت » درباره بدیل های سرمایه داری بحران زده کنونی سخن گفت و تحقق پاره ای از اندیشه های اساسی « دموکراسی اقتصادی » را مطرح نمود .
در جامعه ایکه داد از آزادی بیان درآنست باید این گونه دگراندیشی و راه جویی برای حل حاد ترین پرابلم های زنده گی با استقبال و قدردانی روبرو می شد ، ولی واکنش سردمداران سرمایه دربرابرگفته های کوونَرت شدید ، عصبانی ، خشم آلود و تهدید آمیز بود. رهبری سوسیال دموکراسی المان ، به ویژه جناح اقتصادی آن با دل ریش و بدون مولِش اعلام نمود که از خواسته های رهبر جوانان خود فاصله میگیرد وبا او همنوا نیست .
سبزهای المان مهرخاموشی برلب زدند و لیبرال ها به کوونَرت مشوره دادند تا به جای مارکس برنامه « گودسبرگ » حزب سوسیال دموکرات المان را بخواند و از اجتماعی سازی شرکت موترسازی « بی ام وی »** خود داری کند . اما پروفیسور اولریش براند استاد دانشگاه ویانا در نوشته ای درهمین رابطه از کوونَرت سپاس نمود و بحث در باره آینده سرمایه داری را بنا بر بحران های موجود سیاسی ، اقتصادی ، اقلیمی و زیست محیطی در سراسرجهان از اشد ضروریات دانست. او بیان نمود که سخن های کوونَرت نشانه ای از نارضاییتی عمومی است زیرا کنسرن های بزرگ و بازیگران بازارهای مالی به خواست ها مردم توجهی ندارند و برای آنها تنها « بونوس منیجر » ( پاداش مدیریت ) مهمتر از آینده بشریت است .
از بحران زیست محیطی ( ایکولوژیک ) بیش از پنجاه سال میگذرد ولی اقتصاد سرمایه داری تا هنوز در هیچ راه حلی گام نگذاشته است . برغم همه بگو مگو های دلتنگ کننده پیرامون « نو آوری سبز » ، « اقتصاد سبز » و ... ، شیوه تولید جهانی و شیوه زنده گی تغیر نیافته و انگیزه آن هم در اینست که این گونه تغیرهیچگاهی بدون اجتماعی سازی صنایع کلیدی صورت گرفته نمی تواند . بایست عرصه های مرکزی سیستم اقتصادی رهبری شوند و شالوده اصل « سمتگیری به نیاز » ها در اولویت ها قرار گیرند . پروفیسور براند دلیل بر آشفتگی شدید سرمایه را در برابر اظهارات کوونَرت در این میداند که او با مطرح ساختن « مساله قدرت » از خط قرمز پای پیش تر گذاشته و ثروتمندان بزرگ چون خانواده های کوانت ، البرشت ، اوتو ... و دیگران را که تنها نیم در سد جمیعت المان را تشکیل میدهند برانگیخته و سلطه آنانرا بر اقتصاد ، رسانه ها و سیاست مورد سوال قرار داده است . اولریش براند با خوشنودی و امیدواری از جنبشی یاد میکند که هم اکنون در کشورسویس بخاطر دموکراتیزه سازی اقتصاد جریان دارد و افاده میدارد که اقتصاد تنها تشبث خصوصی نیست بل امرهمگانی و وابسته به مردم است و برای آینده بهتر باید به در باره آینده فکر شود. ۱
البته افزون بر این گفتمان تازه و کهنه در اروپا ، پیرامون « دموکراسی اقتصادی » در دیگر نقاط جهان به ویژه در امریکای لاتین و برخی از کشورهای آسیایی و افریقایی نیز اندیشه های فراوانی گِرد آمده اند و آنها اینک آهسته آهسته به شکل مُدون و تکامل یافته در همسانی با شرایط سرمایه داری کنونی تبارز میکنند . برای شناخت ژرف تر گفتمان امروزی در باره « دموکراسی اقتصادی » بیهوده نخواهد بود تا دیده شود که آبشخور این دید اقتصادی کدام چشمه هایی تیوریک بوده اند و سیر تکامل آن چه فرود و فرازی را داشته است .
پیشینه گفتمان و انگاره ها
کسانی که به اندیشه های کارل مارکس آشنایی دارند میدانند که او برای رسیدن به « سوسیالیزم » عالی ترین سطح رُشد نیروهای مولده و پیشرفت اجتماعی را درنظر داشت و به جنبش واقعی ای چشم دوخته بود که « حالت یا وضعیت » موجود و برخاسته از شرایط موجود را تغیر دهد .
و. ا. لنین هم می پنداشت که گذار به سوسیالیزم در کشور کمتر رُشد یافته روسیه تنها پس ازیک مرحله میانی ممکن خواهد بود . هر دو همچنان باور داشتند که تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریای صنعتی و حزب شان پیش شرطی برای آغاز ساختمان سوسیالیزم خواهد بود . مارکس در باره نظم اقتصادی اشتراکی بنا بر این امر که روند تکامل خود اصول سازماندهی سیستم نو را در دامان سرمایه داری پدید می آورد تنها به صورت عام نظر داد و از هرگونه خیال پردازی بی مورد دوری جُست. او درچارچوب تیوری « اجتماعی سازی » خود که هدف آن لغو مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید و حل تضاد های طبقاتی بود پیرامون تولید بزرگ ، افزایش کمیت و نقش پرولتاریا ، انقلاب اجتماعی ، محو بازار و استقرار مالکیت عامه در اقتصاد سخن گفت ولی هیچگاهی نظم « اقتصاد پلان شده » را به طور مشخص تعریف نکرد . از این رو چگونگی ساختار وعملکرد این اقتصاد موضوعی بود که رویکرد نیروهای ضد سرمایه داری را به خود جلب نمود و گفتمان نیروهای چپ را در باره « اجتماعی سازی » که با « دموکراتیزه سازی » جامعه ارتباط تنگاتنگی دارد به درازا کشانید . در آغاز سده پیشین ترسایی جنبش های سوسیالیستی در سراسر جهان بر آمد شگرفی داشت و برای نخستین بار باید طرح نظم اقتصادی سوسیالیستی ریخته میشد . واژه « دموکراسی اقتصادی » در همین بحبوبه شکل گرفت و هدف آن رسیدن کارگران مزدبگیر و زحمتکشان به عدالت اجتماعی از راه دموکراتیزه سازی اقتصاد بود . البته انگیزه های اخلاقی چون اصول و ارزش های انسانی ، دلایل اقتصاد سیاسی مارکسیستی ، مکلفیت های دولت بمثابه حامی منافع مردم و نیاز های نظم اجتماعی در تدوین زودتر این اندیشه اثر گذار بودند .
اتحادیه های آزاد کارگری المان فریتس نفتالی را موظف ساخت تا تیوری « دموکراسی اقتصادی » را تدوین نماید . او در سال ۱۹۲۸ ترسایی کتابی با این سرنام نوشت ودر آن تز اساسی خود را مبنی بر اینکه حقوق سیاسی دموکراتیک به دموکراتیزه سازی اقتصاد ضرورت دارد معرفی نمود . نفتالی که در آن سالها سوسیال دموکرات بود و سوسیالیزم می خواست میگفت : « سرمایه داری پیش از آنکه شکستانده شود باید خم شود .» همزمان با او دانشمند مارکسیستی دیگر بنام رودولف هیلفردینگ که از او در نوشته های پیشین در رابطه با تیوری اقتصادی ارزش مارکس یاد آوری شد و پژوهش ارزشمندی در باره لیبرالیزم و آینده نیولیبرالیستی آن دارد طرح « سرمایه داری سازمان یافته » را تدوین نمود و پلانگذاری اقتصاد را از راه شوراهای اجتماعی و شوراهای اقتصادی پیشکش نمود . نظریات نفتالی با اندیشه های مارکس در باره ماهیت طبقاتی دولت و ضرورت مبارزه طبقاتی در مغایرت قرار داشت و اندیشه های هیلفردینگ بنا بر بحران اقتصادی جهان سرمایه داری و پپامدهای آن هیچگاهی در عمل برآورده نگردید .اما اتحادیه های آزاد کارگری المان برنامه نفتالی را پذیرفت و با تک روی زمینه های انشعاب جنبش کارگری جهانی را فراهم نمود .
پُرواضح است که هواداران دگرگونی های اجتماعی از طریق انقلاب از همان آغاز با طرح « دموکراسی اقتصادی » موافق نبودند و آنرا بمثابه اختراع سوسیال دموکراسی در جهت سازش طبقاتی مردود می شمردند. درتقابل با آنها سوسیال دموکراسی تلاش نمود تا از راه نفوذ اشکال غیرسرمایه داری در زنده گی اقتصادی چون تاسیس بانک های کارگری ، شرکت های خانه سازی ، تشبثات کوپراتیفی اتحادیه های کارگری و عامه ، سهیم شدن اتحادیه های کارگری در موسسات اداره خودی ، مداخله دولت در سیاست اقتصادی ،دموکراتیزه سازی مناسبات کار ، مشارکت کارگران و زحمتکشان در تصمیمگیری های شورا های تصدی ها ، درهم شکستاندن انحصار آموزش سرمایه داران و... گام هایی را در جهت دموکراتیزه سازی اقتصاد بر دارد و آنها را بنام « اجتماعی سازی از پاهین » برخ دیگران بکشاند . پیآمد های این چنین سیاست « اجتماعی سازی » هر چند دستآورد هایی را با خود داشت ولی نظام سرمایه داری را نه تنها « خم » نکرد بل در راستای تحکیم آن با جلو گیری از انقلاب اجتماعی کمک رساند . سوسیال دموکراسی المان پس از برنامه « گودسبرگ » خود به تدریج راه اجتماعی سازی را ترک گفت و طرح دموکراسی اقتصادی را بدور انداخت .
در سالهای نود سده پیشین ترسایی از برنامه گسترده « دموکراسی اقتصادی » به غیر ازحق مشارکت کارگران در تصمیم گیری های محدود قانونی در سطح تصدی ها چیز دیگری باقی نماند و اندیشه مبارزه اقتصادی از پایین بباد فراموشی سپرده شد . پس از فروپاشی سیستم سوسیالیستی اتحاد شوروی و برخی کشورهای دیگر ، به ویژه ناکامی « اقتصاد پلان شده » موجود از یک سو و فراموشی « دموکراسی اقتصادی »از سوی دیگر در شرایطی که نیولیبرالیزم با پیروزی خود پایان تاریخ را اعلام نموده بود سوال دگرگون سازی مناسبات اجتماعی در عرصه اقتصاد بار دیگر مطرح گردید و هواداران دموکراسی و داد اجتماعی با ارزیابی تجارب « اجتماعی سازی » در « سده کوتاه » و با در نظر داشت امکانات و شرایط کنونی در جست و جوی طرح و راهبردی گردیدند که با خواست ها و مطالبات زمان ما همسانی داشته باشد .
رویکرد نوین و ضرورت بازنگری
گفتمان امروزی پیرامون « دموکراسی اقتصادی » بر بنیاد اندیشه های ژرف و تامل واقعبینانه استوار است و جهات گوناگون موضوع را با دوراندیشی مورد توجه قرار میدهد . دریغا که پرداختنِ سیستماتیک به این اندیشه ها و بیان مفصل نکته نظرهای علمی و متنوع از عهده این جستار بر نمی آید و این مختصر مهر فشرده گی را بر جبین دارد که ناگزیر بسا از مسایل را ناگفته ، باز ناشده و بدون تاویل و تفسیر میگذارد . با آنهم چکیده هایی از اندیشه های اصلی در این پهنه چنین اند :
چنانکه گفته آمد اجتماعی سازی وسایل اساسی تولید نظریه بنیادی مارکس برای حل « مساله اجتماعی » و ایجاد جامعه واقعاً انسانی یعنی آزاد ، پیشرفته ، دموکراتیک ، مبتنی برعدالت و همبستگی اجتماعی و رعایت کرامت انسانی بود .
دموکراسی اقتصادی هم در رابطه با « اجتماعی سازی » مطرح گردید و غایه آن بر اندازی سیستم سرمایه داری و ایجاد سوسیالیزم پس از سپری شدن یک « مرحله گذار» و آنهم از راه مسالمت آمیز و غیرانقلابی بود . در برابر این راهبُرد ، آزمون « اقتصاد سوسیالیستی » بر مبنای « پلانگذاری مرکزی » قرار داشت . تجربه نوین برای مارکس شناخته نبود و به ویژه بنا بر خصلت مرحله گذار با تصور او درباره « اقتصاد اشتراکی بدون بازار » همخوانی نداشت .برخی از تصورات دیگر مارکس که با « تیوری اجتماعی سازی » او مربوط اند چون وقوع انقلابات اجتماعی در نتیجه گسترش « تولید بزرگ » و افزایش کمی پرولتاریا برآورده نگردید . حتا امروز که روند پرولتاریزه شدن بیشترین کمیت باشنده گان جهان با تندی بیمانندی به پیش میرود جو انقلابی مساعدی بوجود نیامده است . ساده سازی « کار» چنانچه در روند تولید میخانیکی دیده میشود درعرصه «سازماندهی و بوروکراسی » نیز راه نیافت و بر خلاف ، «مدیریت » و «انسجام » امور بغرنج تر گردید و امکان این را که روزی هر کارگری وظیفه « رهبری » را به عهده گیرد از نظر انداخت . تلاش در جهت اجتماعی سازی و تجارب حاصله از نتاییج تطبیق آن ، چه از راه انقلابی و چه از راه ریفورمیستی بیانگر اینست که اجتماعی سازی بمثابه هدف اساسی و تحقق نیافته هنوز هم در رأس خواسته ها و مبارزات نیرو های دموکرات و داد خواه در سراسر جهان قرار داشته وباید در همسانی با نیاز های زمان ما سر از نو در دستور کار قرار گیرد . از دید امروزی دموکراسی اقتصادی حق مشارکت همه شهروندان در تصمیمگیری های سیاسی ـ اقتصادی و تقویت اثرگذاری های دموکراتیک بر پروسه های اقتصادی و اجتماعی است. این حق بایست در گام نخست حق اشتراک کارگران و زحمتکشان در تصمیم گیری های کنسرن ها ، شرکت های صنعتی ، مالی و تجاری از یکسو و مداخله فعالانه اجتماعی و دولتی در امور سیاسی و اقتصادی بمنظور تعین مکلفیت های اجتماعی اصل « مالکیت » باشد . از آن جاییکه قدرت سرمایه از تملک و در اختیار داشتن وسایل تولید سر چشمه میگیرد باید مرزهای آزادی « مالکیت بر وسایل تولید » بخاطر عدالت و آسایش مردم تعین شود و حق مالکیت در ارتباط با معیارهای اجتماعی تثبیت و تعریف گردد .در سرمایه داری کنونی قدرت و ثروت در دست یک اقلیت ناچیز تمرکز دارد و این امر گوهر دموکراسی را به مخاطره افگنده و حاکمیت مردم را آنچنانیکه ژان ژاک روسو تعریف نموده به چالش کشیده است . از این رو : قدرتی که مشروعیت ندارد نباید مناسبات اجتماعی را تعین کند .
دموکراتیزه سازی اقتصاد خواهان دموکراتیزه سازی « قدرت » در اقتصاد ملی است . تا اکنون کسی نتوانسته است تا حق « تسلط تنهایی » کنسرن های بزرگ و شرکت های سرمایه داری خصوصی را بر اقتصاد مورد سوال قرار دهد و از خصوصی سازی لگام گسیخته ملکیت و ثروت های عامه چنانچه در کشور ما دیده شد جلوگیری کند . اما دموکراسی اقتصادی لغو این حق و این خصوصی سازی پیش تازنده را میخواهد و تلاش دارد تا از راه « اجتماعی سازی از پایین » ، استقرار اشکال مالکیت دولتی ، کمونی ، کوپراتیفی ، خصوصی و اجتماعی و گونه های دموکراتیک فعالیت های اقتصادی ، اقتصادی را ایجاد نماید که بر مبنای اهداف و همبستگی اجتماعی اتکا داشته و تشبث گرایی جمعی را در خدمت اهداف جمعی قرار دهد .در این اقتصاد باید حفاظت ملکیت عامه اعم از منابع طبیعی ، زیر ساخت ها ، ثروت های مادی و معنوی ، موسسات تولیدی ، خدماتی و اجتماعی چون فابریکه ها ، دوایر رسمی ، شفاخانه ها ، مکتب ها ، دانشگاه ها ، ترافیک عامه، پرورشگاه ها ، کودکستان ها ، مراکز دینی ، مراکز فرهنگی ، پول مالیات و... همه و همه در دست مردم باشد و همه شهروندان از طریق اتحادیه ها و سازمان های مربوطه خویش در عرصه های تولید ، مصرف ، تجارت ، هنر ، مطبوعات ، رسانه ها و ...در شکلدهی زنده گی اقتصادی خویش سهم بگیرند . امروز نیرو های مولده نوین اساسات اجتماعی سرمایه داری را دگرگون میسازد و مناسبات تغیر یافته سرمایه با دولت ناکامی های دولت را در امر شکلدهی دموکراتیک جامعه نشان میدهد . نیولیبرال ها با خودستایی عجیبی از « دولت ناتوان » سخن میگویند و بر این « دولت ناتوان » خواسته ها و دساتیر خود را تحمیل میکنند . دموکراسی اقتصادی به افسانه « دولت ناتوان » باور ندارد و این کهن ترین موسسه بنیاد مدنی بشر را برای « روند اجتماعی سازی نوین » خیلی ضروری میداند . برای اینکه اقتصاد دموکراتیک به شکل مسلط اقتصادی در چارچوب ملی تبدیل شود باید نقش ، ساختار و محتوای فعالیت های دولت در جهت اجتماعی سازی تغیر یابد و هماهنگی سرتاسری اجتماعی ایجاد گردد . پُرواضح است که بدون تغیر و اصلاح دولت های « دموکراسی نماینده گی » چنین امری ناممکن است . بایست دموکراسی های نماینده گی به اشکال دموکراسی های پایه ، مستقیم ، پیوند دهنده و عالی ترین شکل آن یعنی دموکراسی ریشه یی یا رادیکال تغیر یابد و زمینه های اثر گذاری حکومت خودی و مشارکتی مردم را در پروسه های تصمیمگیری و ریفورم دولت فراهم سازد . همه سازمان ها و تشکلات اقتصاد اجتماعی باید دارای نقش سیاسی گردند و انحصار سیاسی دولت های موجود درهم شکستانده شود . هرگاه حقوق حاکمیت تا به سرحد ابتکار قانونگذاری به واحد های کوچک سیاسی ـ اجتماعی انتقال یابد روند سیاسی شدن جامعه تسریع خواهد گردید . پیآمد مهم سیاسی شدن ساختارها و جنبش های مردمی ، جامعه مدنی و کثرت گرایی دولت در این خواهد بود که « اقتصاد بازار» در جهت اقتصاد مشورتی تغیر خواهد یافت و همه چیز را تصمیم دسته جمعی در یک پروسه باز تعین خواهد نمود . تا اکنون پیوسته شنیده ایم که « بازار " های سرمایه داری خود بهترین نمادی از دموکراسی است و گویی هیچ کسی اراده خود را بر آن ها تحمیل نمی کند و آن ها را در نظارت ندارد . اما بازار ها دست نامریی ندارند بل نیرو های نامریی آنها را سازماندهی میکنند . از این رو ایجاد پارلمان ها و اتاق های اقتصادی در سطوح محلی ، منطقه یی و بخش های گوناگون اقتصادی دیگر و همچنان گفتمان و رایزنی مردم پیرامون مقررات ، اهداف و پلان های رُشد اقتصادی ـ اجتماعی چهره بازار را تغیر خواهد داد و بر آن اثر خواهد گذاشت . در چنین حالتی پروسه های مبادله باقی میماند ولی آنانیکه بازارها را رهبری و تنظیم مینمایند نا شناختگی ، نا پیدایی و مسوولیت نا پذیری خود را از دست خواهند داد و شفافیت بازار رونما خواهد شد . امروز از اقتصاد بدون بازار که در آن تصمیم در باره تولید و مصرف به صورت مستقیم و مرکزی گرفته میشود سخنی در میان نیست . در نظم نوین اقتصادی مساله اساسی اینست که بازارها در آن کدام نقشی را ایفا مینمایند .در این نظم باید همه فعالیت های اقتصادی مشروعیت حاصل نما ید و حاکمیت نیرو های بازار به چالش کشیده شود . اگر حکومت های دموکراتیک چون برخی از کشور های امریکای لاتین در حمایت از اقتصاد اجتماعی قرار گیرند در آنصورت استراتیژی دگرگونی های اجتماعی از پاهین زود تر بر آورده شده و گسترش پروسه های مشارکتی راه تحولات اجتماعی را هموار خواهد ساخت . دموکراسی اقتصادی و دموکراسی سیاسی رادیکال استراتیژی کنونی چپ های نو است . این دو با تعریف مارکس از جامعه عادلانه بمثابه « جنبش واقعی » و اشارات او در باره « حالت گذار » همسانی دارد . تحقق دموکراتیزه سازی اقتصاد از پایین حالت گذار را به و جود می آورد . در این حالت اساسات موجود جامعه سرمایه داری از میان نمی رود ولی توده های مردم توان آنرا بدست می آورند تا دگرگونی تدریجی جامعه سرمایه داری را براه اندازند و زیر پای سیستم را سست کنند .
در مُدل های دموکراسی اقتصادی توجه اساسی به خاصیت دموکراتیک پروسه های پلانگذاری و هماهنگی آن ها با اقتصاد ملی مبذول میگردد . اقتصاد پلان شده بنا بر تجربه تلخ در برخی از کشور ها دارای بار منفی است و اقتصاد دان های نیو لیبرال با استناد به آن تلاش دارند تا هر گونه پلانگذاری اقتصاد را نا ممکن بدانند ، در حالیکه در سرمایه داری نیز پلان وجود دارد : پلان بودیجه دولتی ، پلانگذاری های دراز مدت کنسرن ها و همه شرکت های بزرگ ، پلان های تولید وغیره . در نظام سرمایه داری مراجع پلانگذاری اقتصاد ملی چون بانک های مرکزی و یا دفاتر پلانگذاری مرکزی نمی توانند بر کنسرن ها و موسسات بزرگ مالی اثر گذار باشند و یا آنها را رهبری کنند . از این نگاه پلانگذاری آنها بی نتیجه است . این امر باید در اقتصاد دموکراتیک به طور بنیادی تغیر یابد و بر همه موسسات تولیدی و مالی مقررات و رهنمود های سمت دهنده وضع گردد . چنان کاری تنها از طریق پروسه های تصمیمگیری بر پایه قوانین رسمی و مدیریت مراجع مشروع برآورده شده میتواند . بدینترتیب همه اشکال فعالیت های اقتصادی مانند تولید ، مصرف ، سرمایه گذاری ، خرید ، فروش ، قرضه دهی ، بازار یابی و... از سلطه و یکه تازی سرمایه خصوصی بیرون می آید و خصلت سیاسی کسب مینماید . برای اینکه عنصری از « سوسیالیزم بازار » با یک نظم اقتصادی دموکراتیک هم پیوندی حاصل نماید باید بازار ها به طور چشمگیری اجتماعی شوند و زیر نظارت موسسات دموکراتیک قرار گیرند . در نظم اقتصاد دموکراتیک بازارها هر گز نمیتوانند مرجع با صلاحیت نهایی و مسوول حل پرابلم های ناشی از تضاد منافع باشند .از این رو « سوسیالیزم بازار » باید بر میکانیزم های تکیه داشته باشد که بازار را تصیح نماید و نتایج بازار را پیوسته مورد گفتمان قرار دهد .۲
اگر تصمیمگیری های درست و مشارکت فعال مردم وجود داشته باشد در آن صورت پلانگذاری ها میتوانند به پیروزی های چشمگیری نایل شوند . در این روز ها برخی از دانشمندان غربی دگرگونی های فن آوری دیجیتال و هوش مصنوعی را خطر جدی برای دموکراسی دانسته و از عواقب بد آن هوشدار میدهند . دموکراسی اقتصادی بر خلاف آنها باور دارد که این فن آوری و شبکه انترنیت ابزار بسیار سودمندی در تطبیق مُدل های آن بوده و زمینه های ابتکارات شهروندان را فراهم میسازد . تصمیم چند روز پیش رسانه فیسبوک مبنی بر ترویج پول فیسبوکی یکی از نمونه های پروژه های دموکراسی اقتصادی در شرایط نوین است که موقف انحصاری بانک های بزرگ را در انتقال پول از یک جا به جای دیگر تضعیف مینماید و مصرف کننده گان را از پرداخت اجرت اضافی باز میدارد . چنین ابتکاراتی جنبش های ضد سرمایه داری را تقویه و دورنما های نوی را برای اِکمال طرح دموکراسی اقتصادی میگشاید . گفتمان پویای کنونی پیرامون دموکراسی اقتصادی تا هنوز به پایان نرسیده و از راه بازنگری ایده های تازه ایرا پیشکش مینماید . نکات زیرین را میتوان منحیث نتیجه گیری های با اهمیت این گذارده بشمار آورد :
ـ دولت های بورژوایی مظهر ساده سیاسی مناسبات سرمایه داری نیستند ، بل میدان مبارزه طبقاتی اند که در آن درهمسانی با تناسب نیروهای طبقاتی و فراکسیون های سرمایه قوانین و مقررات معتبری برای تعین رابطه میان سرمایه و سازمان عمومی اجتماعی وضع میگردد . از آن جاییکه مُدل های انباشت سرمایه با گونه های مختلف نظم سیاسی پیوند دارند نمی توان تصور کرد که دموکراسی اجتماعی این مُدل ها را تغیر ندهد . برای براندازی سرمایه داری باید در میکانیزم های عملکرد اقتصادی آن مداخله صورت گیرد و منطق و قدرت آن متوقف گردد . کلید حل در این راستا بدست گرفتن قدرت تصمیم گیری در اقتصاد و جامعه توسط مردم و گروه های اجتماعی است .
ـ امروز رسالت مبارزه ضد سرمایه داری را نه تنها پرولتاریا ی صنعتی بدوش دارد بلکه در این نبرد همه نیروهای غیرپرولتری به ویژه جنبش های اجتماعی از پابین شریک اند . سلاح امروزی همه آنها « دموکراسی » و نه نخنیک نظامی است . این دموکراسی را باید درهمه سطوح در مقابله با منافع و صلاحیت های کنسرن های بزرگ و نخبه گان سیاسی آنها برآورده سازیم . مردم باید در برابر سرمایه داری ایستاده گی نمایند تا جنبش اکثریت به پیروزی رسد .
ـ بد بینی در برابر دموکراسی اقتصادی جنبه تاریخی دارد . اینکه مشارکت و دموکراسی اقتصادی انقلابی و یا آشتی طبقاتی خواهد بود امروز وابسته به این می باشد که نیروهای چپ و جنبش های اجتماعی تا چه اندازه در برآورده ساختن دگرگونی های اجتماعی در راه بر آندازی سرمایه داری توفیق بدست می آورند و مرام خویش را عملی میسازند . برغم همه بحران های شدید سرمایه داری و خطرات جنگ های نو باز هم تعمیل سیاست دموکراتیک ممکن است . ازاین چانس باید بهره گرفت و در سواد آموزی سیاسی و بسیج مردم کوشید .
ـ دموکراسی اقتصادی نظر به پروسه های بین المللی شدن اقتصاد نمیتواند تنها در چارچوب دولت ملی بر آورده گردد . برای این کار باید مقررات جهانی وضع گردد تا قدرت مرز ناشناس سرمایه را به عقب راند و مهار کند .
ـ رُشد نیروهای مولده نوین ضرورت تعریف امروزی واژه « کار» و « کارگر » و درتناسب با آن سیاست جدید اجتماعی کار را می طلبد . مشارکت ساده در تصمیمگیری ها نتیجه مطلوب را بر آورده نمی سازد و هنوز به مفهوم دموکراسی اقتصادی نیست . مشارکت باید با سمتگیری اجتماعی در اقتصاد بازار پیوند گسست ناپذیر داشته باشد .
ـ اگر نیروهای چپ موفق گردند طرح دموکراسی اقتصادی را برآورده سازند درآن صورت اتحاد نوی را با میلیون های انسان کره زمین ما ایجاد خواهند نمود . این اتحاد زمینه های تطبیق دموکراسی رادیکال و استراتیژی ریفورم برای تنظیم بازار ها و تسلط احتمالی بر آنها را فراهم خواهد نمود .
دموکراسی اقتصادی برای جامعه افغانی نیز کاربُرد گسترده و با تصورات بسیاری از احزاب و سازمان های دموکرات و داد خواه مطابقت دارد . باید این طرح درهمسانی با شرایط ملی و بین المللی مورد توجه قرار گیرد .
پانویس ها
۱ ـ روز نامه استاندارد ، ویانا ـ اتریش مورخ ۱۳ ماه می ۲۰۱۹
۲ ـ سوسیالیزم بازار طرح تیوریک نظم اقتصادی سوسیالیستی است که در آن وسایل تولید اجتماعی میشوند ولی واگذاری وسایل مالی ، مواد و نیروهای مولده در تابعیت با مقررات بازار قرار دارند . یوگوسلاویا پیشین نمونه ای از این نظم اقتصادی بود .
* مارکسیزم در حال و آینده ـ دموکراسی اقتصادی
بخش هفتم ، قسمت دوم ( ۲ )
** BMW
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۶۰۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است.
Copyright © bamdaad 2019