یادبود ازشخصیت والامقام، نستوه و قهرمان دگراندیش شادروان داکتراناهیتا راتب زاد
رستمی
دوسال قبل زنی مبارز، نستوه وقهرمان ، دلداده راه آزادی وانسانیت وعدالت اجتماعی که این آرمانها تبلور شخصیت وی درروند زنده گی فردی واجتماعی اش شده بود، ازمیان یاران ودلباخته گان طریقتش راهی سفر دایمی گردید وبه ابدیت پیوست . جاویدان نام بانو داکتراناهیتاراتب زاد در ماه اکتوبر ۱۹۳۱ در محله گذر گاه کابل چشم به جهان گشود ؛ و درهفتم دسمبرسال ۲۰۱۴ به عمر۸۳ سالگی درکشور المان درغربت دوری ازوطن چشم ازجهان بست.
شاد روان داکتر اناهیتا راتب زاد ازجمله زنان سرشناس و پیشتاز جنبش مترقی و دمکراتیک ملی افغانستان بود، که درپهلوی سایر زنان ومردان مترقی وعدالت پسند درفش مبارزه عدالت خواهی راعلیه تبعیض جنسی ونابرابری های اجتماعی ، اقتصادی وسیاسی برای حقوق حقه زنان وسایر خلق های زحمتکش و بی دفاع کشور که درزیر چتر مردسالاری واستبداد ظالمانه مناسبات حاکم فیودالی وماقبل ان قرار داشتند به اهتزاز درآورد. اناهیتا راتب زاد زن کنشگر سنت شکن با درک از آرزوهای هموندان اجتماعی خود یک جا با آنها زنجیر ظلم واستبداد تحجرگرایی رابدریدند ؛ و در راهی بیشتری آزادی زنان قاطعانه با استواری مبارزه نمودند. اناهیتا با درک وتحلیل جامعه افغانی با تجربه محیط خانواده گی که متاثر ازروش ها و رویکردهای ظالمانه طبقات اشراف جامعه که درچنگ مناسبات وقوانیین ملوک الطوایفی وخان و ملک بازی قرار داشت به مبارزه و قیام خیست.توانست که به زودی درمیان جمعی از روشنگران وتحصیل کرده گان زنان پیشتاز واگاه مترقی نام ونشان افتخارآمیزرا کمایی نماید. صدها بانوان جوان ونوجوان را درحلقه های اهداف پیشرونده عمل آزادی خواهی ومحقق ساختن حقوق زنان با مردان از لحاظ سیاسی ، اجتماعی واقتصادی دریک صف جمع نمود ه وآنها را اگاهانه در راه این ارمان سازماندهی نمود ، بعداً این صف با ایجاد سازمان دموکراتیک زنان افغانستان که به ابتکار وی بوجود آمد، مبارزه اگاهانه انقلابی را درمیان اجتماعی زنان افغانستان باگام های متین واستوار پیش برده وتا آخرین قدرت وتوان برای تحقق آرمان های خویش مبارزه کردند.
ارسطو فیلسوف شهیر یونان میگفت:« هیچ فردی انسان نیست مگر آنکه عضو جامعه یی باشد.» اناهیتا چنان شخصیت بود که نه تنها خود را عضو فعال وپیش گام جامعه می دانست ،بلکه خصلت اجتماعی انسان را در روند تاریخ عملی ساخت. از اجتماع برخاست ؛ با اجتماعی زنده گی کرد وبرای تحقق آرمان های اجتماعی انسان ازهمه منافع شخصی و خانواده گی خود برای تحقق ارمان که به اوسوگند یاد کرده بود ، وفادار وجامه عمل پوشاند.علیه هرنوع دسایس وعمال خاینانه دشمنان آرمان خویش تا آخرین لحظات زنده گی خود سر تعظیم فرو نیآورد ؛ و به آن وفادار وآنرا باقلب و وجود خود به گورستان برد. شادروان اناهیتا راتب زاد وظایف خطیری را که تاریخ به عهده اش گذاشته بود، با امانت داری وبا ایمان انجام داد، سراپای دوران زنده گی بانو اناهیتا سرشار از وطن ومردم پرستی وآزادی زنان ازقید ظلم واستبداد سنت ظالمانه عقب مانده قرون وسطی سپری شده است. او مطمین ترین طریقه دوامدار برای نیل به اهداف آزادی زنان را قلب پاک ،شعور واراده اگاه بر شالوده تیوری مترقی وپیش رو زمان که انسان را ازقید محرومیت های مادی ومعنوی نجات بدهد ، می دانست.
اناهیتا راتب زاد در روند زندهگی خود برای بدست آوردن نیازها و مایحتاج مردم خود و بویژه زنان کشور خود ، درمقابل هرنوع زور گویی ها وعوامل قدرت طلبانه نیروهای ارتجاعی و سیاه مبارزه کرده و مطابق زمان کنش نشان داده هست.
اناهیتا راتب زاد با عمل خلاق و دوران ساز ، تاریخ خود را ساخت ونامش جاویدان در سرلوحه مبارزه جنبش عدالت خواهی برای برابری ومساوات میان مرد و زن قرار گرفته ونامش جاویدانه درمصحف تاریخ با خط زرین از جایگاهی والای انسانی برخوردار هست.
روح و روانش شاد ، خاطرات وآرمانهای والای انسانیش جاویدان باد!
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۰۶۰۹
قوم گرایی و پیامد های فاجعه بار آن
داکترحبیب منگل
قوم گروهی از انسانهاست که اعضای آن دارای اصل و نسبی یک سان و مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری و مذهبی هستند که به آبا و اجداد شان برمی گردد. این مشترکات علایم ثانوی انسان ها را تشکیل می دهد ؛ نه ماهیت آن را .
ماهیت انسان ها را آدمیت وبشریت او تشکیل می دهد .
قوم گرایی وقومداری رفتاری اجتماعی و طرز تلقي عاطفی ایی است كه به رجحان بخشيدن و ارزش نهادن مفرط به آن گروههای اجتماعی محلی يا ملی كه شخص به آن تعلق دارد، میانجامد. در اين ديدگاه ارزش ها ؛ آداب و رسوم و عادات گروه خويشتن به هنجارها ومقدسات و عقايد قالبی و تصاوير ذهنی از پيش ساخته خرافات و تفوق طلبی و تنگ نظری و افزون خواهی نژادی ؛ قومی ومذهبی ودرسیاست به منفعت مبدل می شود . دراین جاست که سیاست مداران وافراد سودجو ، موقعيت طلب و ستمگر از افكار قومداری مردم استفاده می كنند و بر دوش مردم سوارمی شوند وفاق اجتماعی وملی را ازبین می برد و موجب ا نقطاب و جنگ های قومی و نژادی می شوند .
طایفه وقـوم از بقایای فـورماسیون برده داری و فیـودالی است ودر کشور توسعه نیافتـه مانند کشور ما در دوران گذار به سرمایه داری نیز به مشاهده می رسد وقوم گرایی از عقب مانده گی وعقب گرایی و بینش ومنش کهنه عشیره ایی و استبدادی ؛ استبداد و حکومت های استبدادی ناشی شده و می شود و فرایند انسجام و وفاق اجتماعی ؛ توسعه سیاسی و دموکراسی شدن و تشکیل ملت - دولت ؛ تامین وتعمیق وحدت ووفاق ملی و ثبات سیاسی یک کشور را برهم می زنند .
قوم گرایی که در کشور پیشینه دردناک داشته است ؛ شوربختانه اکنون نیز توسط قوم گرایان یا گروه ها ی تفوق طلب وتنگ نظر وافزون خواه قومی ؛ نژادی مذهبی دامن زده می شود وبه یک ویروس کشنده وچالش فاجعه بار مبدل شده است .
بنابر آن قوم گرایی ازنام هرقوم مردود است و مبارزه فراگیر برای زدودن آن از عمده ترین وظایفی است که دربرابر نیروهای فارغ از ذهنیت ومنش قوم گرایی ؛ انسان دوست و بشردوست ؛ ترقی خواه ؛ دموکرات و داد خواه کشور قراردارد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۳۰۹
باید وحدت کنیم
یاسین بیدار
اوضاع نارام و نا بسامان وطن قبل از همه نیروها و حلقه های روشنفکر افغانستان را قطع نظر از اینکه در کجای دنیا ساکن اند می طلبد تا دست به دست هم داده در راه نجات کشور از حالت تاثر آور کنونی دست به کار شوند. خواست امروز در واقع صدای سهمگین و هیبتناک مادر وطن است که ما نند شلاق بر شانه های فعالان و اثر گذاران سیاسی ما نواخته می شود و همه را برای همکاری و تساند دعوت می نماید.
۲۵ سال قبل وقتی حاکمیت حزب وطن سقوط نمود و حزب وطن با ۲۰۰ هزار عضو در سراسر جهان متلاشی و متواری شد اوضاع آشفته وطن همه را واداشت تا بخاطر نجات وطن در هر کجایی که بودند بلا فاصله دوباره دست به کار شوند و در صورت ممکن حزبی یا جریانی را راه اندازی کنند تا مگر بتوانند بخشی از نارامی های روانی و دلواپسی های شان را مدا وا نمایند. این تلاش های بسیار شریفانه و وطنپرستانه تا حال به چندین تجمع منتج شده است.
عمق و پهنای بحران کشور به آن حدی است که این حلقات به تتنهایی حتی امکان دیدن کامل آنرا ندارند چه رسد به حل آن به این سبب در طی یکنیم دهه سپری شده مساله راه اندازی یک جریان بزرگترپیوسته مطرح بوده است واقداماتی هم از مدت ها به اینطرف در داخل و خارج کشور راه افتیده است. اما در هر گامی که بر داشته ایم و یا خواسته ایم برداریم و هر تلاشی که انجام داده ایم حرکت ما نه به پیش که به عقب بوده است و از هر تلاش ما ناکامی و درد سر های ناخواسته بجا مانده است.
هر بار با همان مشکل بر میخوریم که بار ها برخورده ایم. تجربه یک وحدت عملی را در سال ۲۰۰۸ در اروپا انجام دادیم. چهار حزب راجستر شده مدت های طولانی به مذاکره و مباحثه نشستند و بعدا هم اجلاس بزرگ ۵۰۰ نفری را که از سراسر دنیا روشنفکران آمده بودند در شهر ایندهوون کشور هالند دعوت نمودند. اما بخاطر آنکه عده ای غیر واقع بین و یا خود بزرگ بین که هدف شان از اجماع بزرگتر کرسی بزرگتر برای خود شان بود „است" تمام آن همه تلاش هارا بر هم زدند و به ناکامی مواجه ساختند. چون شکل گیری اجماع را بسودخود ندیدند. این تجربه تلخ را بعدا در "حزب واحد" از سر گذشتاندیم و از آغاز تا انجامش را دیدیم و تجربه کردیم و بیاد داریم که چگونه حاصل تلاش و زحمت صد ها عضو و فعال سیاسی ما اختطاف گردید.
وقت آن فرا رسیده است که باید از خود پرسید که جریانات "ترقیخواه" افغانی در کجا ایستاده مانده اند؟ و چرا پس از شکست حاکمیت خود , در بیست سال اخیر پیوسته بن بست ها و شکست ها را از سر می گذراند.؟ حلقات "چپ" افغانی بمثابه پر عده ترین و با تجربه ترین فعالان سیاسی افغانی چرا نمی توانند روی پای خود بایستند؟ از یکدهه بدینسو فعالان "چپ" افغانی مصممانه تلاش شباروزی بخرچ داده اند تا یک جریان وسیع و محکم سیاسی را راه اندازی کنند اما از هیچ گوشه صدای دلنوازی به گوش نمی رسد.؟ مشکل ما در کجا است؟ چرا ما اینقدر بیچاره شده ایم.؟
این پرسشها با بسیار سر سختی در تمام مجامع و محافل و نشست های ما مطرح میگردد اما مثل آنکه ما ارائه پاسخ درست به این پرسش ها را به کدام آینده نا معلوم موکول کرده ایم , و یا اینکه ما اصلا به این پرسش ها پاسخ منطقی ارائه کرده نمیتوانیم بهمین سبب از پرداختن به آن طفره می رویم.
روحیه گریز از انتقاد سبب شده است که ما اصلا از گفتمان بگریزیم و این نیاز جدی و اساسی لحظه کنونی را به یک آینده نا معلوم موکول کنیم. این تنها نیست, اقدامات روز مره ما نیز با شرایط کنونی ما مطابقت نمی کند. در اقدامات ما این واقعیت کمتر انعکاس می یابد که ما آن حزب "بزرگ" دیروز نیستیم , اینکه ما دیگر حزب حاکم نیستیم و اینکه تعداد اعضای سابق حزب که امروز در حلقات تازه تشکیل شده متشکل نشده اند بمراتب بیشتر از آنانی اند که تشکلات تازه را بوجود آورده اند. این حقیقت که ما یک جریان شکست خورده ای هستیم که در ۷۰ کشور متواری شده ایم. و این حقیقت که در واقع همه چیز را از سر می آغازیم. ما حق نداریم از خود چیزی فراتر از آنچه هستیم افاده بدهیم. مردم اعمال ما را بر رسی میکنند و ما در واقع در برابر چشم مردم که خیلی ها موثر تر از هر کمره تلویزیون کار میکند عمل میکنیم.
آنچه از این تمهید مختصر نتیجه می شود این است که این احزاب و حلقات بر روی درک های متفاوت از زندگی و سیاست بوجود آمده اند به این سبب هرکدام به زبان جداگانه و غیر قابل فهم برای دیگران سخن گفته ایم و میگوییم و اینکه گرفتاری ذهنی هر یک از ما این است که از هویت خود یا بی خبریم و یا دیگران را بی خبر گذاشته ایم.
به این سبب الزاما باید :
الف) قبل از برداشتن گام اول لازم است و این نه برای جدایی است بلکه برای این است که هویت خود را بی هیچ ابهامی برای خود و برای دیگران روشن نماییم و پیش از آنکه گامی برای اتحاد و ایتللاف و هر شکل و هر نوع همکاری دیگر برداریم و برای خود و برای دیگران روشن کنیم که جهان را چگونه می بینیم و چه میخواهیم تا همگان با چشم و دست باز در کنار صفحه شطرنج سیاست بنشینیم.
ب) در حالیکه هنوز بر سر آنچه میخواهیم دید روشنی و یا لا اقل سخن روشنی نداریم و برای اینکه هویت مان را برای خود و برای دیگران روشنتر کنیم لازم داریم که پیش از همه خود مان بر سر آنچه میخواهیم به گفتگو بنشینیم و به طرح های مشترکی برسیم. و با دید باز و واقعگرایانه ببینیم که ما در کجا و در چه وضعی قرار داریم. تجربه نشان داد که گرد هم آمدن جمعی نا سازگار و نا پایدار که کار شان سر نگرفته به آخر می رسد به درد لحظه کنونی نمی خورند. در چنین اوضاعی باید دست از خیالبافی ها برداریم و در ایجاد یک اجتماع واقعی گام های واقعبینانه برداریم.
طوریکه دیده شد قسمت اعظم تجمعات و حلقات ساخته شده امروزی ریشه در افتخارات و انتقادات از دیروز دارد و تکیه گاه های شان را دید گاه ی دیروز از زندگی و سیاست تشکیل میدهد. فکر ترقیخواه دیروزی ما در واقع ریشه در بنیاد های فکری قرن نزده و اوایل قرن بیستم داشت که تجربه عملی قرن بیستم عدم کار آیی انرا در سراسر جهان بخصوص در کشور ما به اثبات رسانید. دیگر آن نسخه های قرن نزدهم و اوایل قرن بیستم درد های قرن بیست و یکم را مداوا کرده نمی تواند. دلبستن به آن خود و دیگران را فریب دادن است. بنابران ایجاب میکند که با جرات و رسما با آن وداع کرد.
سوالیکه بیست سال قبل باید مطرح میگردید امروز سر بلند میکند و آن اینکه ما اصلا به کدام سو می رویم؟ اینکه از کجا امده ایم همه با تفصیل میدانند اما اینکه به کجا می رویم کمتر کسی پاسخی دارد و کمتر کسی به آن پرداخته است. این پرسش بنیادی یک پرسش متمم دیگرنیز باخود دارد که بحیث پیشوند باید مطرح گردد و آن اینکه چرا و چگونه به اینجا رسیدیم؟ گرچه تاجائیکه دیده میشود در بسی موارد از مطرح شدن سوال متمم طفره رفته میشود اما پرسش با سماجت تمام خود را بر ما تحمیل میکند.
حالا ما در واقع باید دو سوال را پاسخ بگوئیم. اول اینکه چگونه بدینجا رسیدیم؟ دوم اینکه از اینجا کجا می رویم.؟ در پاسخ به سوال اول , ما به بر رسی همه جانبه دیروز نیاز داریم. باید تمام مولفه های دیروز را روشن و آفتابی کنیم و ببینیم دلیل شکست ما در چه بوده است. شکست دیروز صرفا سیاسی نبود . نظام فکری و نظام کاری ما هردو معضله داشت. بهمین سبب متلاشی شد. و دوم اینکه در تحت اوضاع نا بسامان و فوق العاده مایوس کننده فعلی کشور , اوضاع شدیدا خطر ناک منطقوی و بین المللی چشم انداز جریانات "ترقیخواه“ „چپ" ما به کدام سو خواهد بود. و قبل از آن این سوال را با ید مورد ارزیابی و تحلیل قرار دهیم که جریان "ترقیخواه" یعنی کدام جریان؟ و اینکه در اطراف کدام اندیشه های رهنما باید بسیج شد؟ وغیره . به این سوال ها هرکس مطابق درک و ذوق خویش پاسخ ارائه نموده اند.
ما در حزب متحد ملی افغانستان به این سوال ها با دقت و به تفصیل پرداخته ایم و دید گاه های خود را بدون کم و کاست و بدون پیرایه و پرداز بیان داشته ایم وبخود می بالیم که ما با طرح ها و دیدگاه های روشن و مشخص روی صحنه گام گذاشتیم. این مسایل اندیشه ای و ارزشی را بخاطر آن مطرح می نماییم و باید مطرح نماییم که پارتنر های ما در پروسه وحدت بدانند که بدون گفتمان صمیمانه و رفیقانه و نتیجه گیری های روشن و بدون خدشه نمی توان "حزب واحد" ساخت. میتوان ا تحاد کرد , میتواند ایتلاف کرد اما نمی توان "حزب واحد“ شد.
گفتیم خواست زمان و صدای مادر وطن ما را بسوی یکی شدن ها می کشاند. اما خواست زمان و صدای مادر وطن هر گز بمعنی تطبیق بر نامه های نا پخته و ناسنجیده , خود محوری و تحمیل اراده یک گروه یا حلقه کوچک تحت نام "وحدت"بر یک اجتماع بزرگ نمی باشد. خواست زمان این است که اقدامات سیاسی با دیگر الزامات اجتماعی وقت و زمان مطابقت و همنوائی داشته باشد. باید با تحمل و برده باری بدون شتاب و عجله بی مورد قدم به قدم و ارام آرام صفوف وطنپرستان را آرایش داد و در این راه باید همه را بدون استثنا در نظر گرفت. به خواست ها و انتقادات دیگران گوش فرا داد. از دیگران آموخت. باید به این حقیقت تن داد که ما یکی از رهروان هستیم که تعداد از ما بهتران در صفوف و اطراف ما کم نیستند.
احزاب و سازمانهای نوبنیاد که هنوز از لحاظ فکری صاحب هویت نشده اند و توده های مردم همه را بنام حزبی های دیروز میشناسند و بااندیشه های جدید شان کمتر آشنائی دارند, حتی خود این حلقات هم درک روشن از آنچه میخواهند وآنچه موعظه میکنند ندارند. آنچه هم دارند بخاطر اهداف بلند پروازانه تشکیلاتی در بعضی موارد معروض به زیر پا شدن است. و چه بسا که افکار واندیشه ها که سنگ پایه های احزاب و سازمانها و ساختار های سیاسی واجتماعی را می سازند, بخاطر تمایلات و اهداف تشکیلاتی, بخصوص در اروپا که همه فعالین سیاسی مانند مرغان پریده , خود را تابع کسی و یا چیزی نمیدانند , بدون خم ابرو زیر پا قرار میگیرند. در بسا حالات ارزش ها و ضد ارزش ها به ساده گی جا عوض میکنند.
تعهد روشنفکرانه برای دسترسی به آرمان معین , اصل انکار ناپذیر و گریز ناپذیر در فعالیت های سیاسی پنداشته می شود. اما متاسفانه در طی دو دهه اخیر در فعالیت های سیاسی – تشکیلاتی ما دیده شد که در بسا موارد رابطه ها نه بر بنیاد تعهدات که بر بنیاد داد و گرفت ها ( مصلحت ها , جور آمد ها) شکل میگیرند . از آنجا ئیکه داد وگرفت ها معمولا مقطعی صورت میگیرند پایدار باقی نمی مانند. به همان منوالی که بوجود می ایند به همان منوال هم از بین می روند. و این مبارزه روشنفکرانه ما را از محتوا تهی میکند.
نکته قابل ذکر که فعالان سیاسی ما در طیف وسیع از نظر دور انداخته اند و فعالیت سیاسی را در تشکیل خلاصه میکنند , تمرکز و توجه به تحقیق وپژوهش و شکافتن مسایل مبرم سیاسی- اجتماعی ست. آنچه یک فعال سیاسی را در شرایط کنونی, که ساختار های سیاسی تازه سر بلند میکنند, بیشتر از منزلت تشکیلاتی , اثر گذار می سازد و بحیث فعال سیاسی زنده نگه میدارد, کمیت وکیفیت کار تحقیقی سیاسی, فکری و اندیشه ای میباشد. روشنائی بخشیدن به زوایای تاریک مسایل سیاسی , تیوریک و اندیشه وی, تنویر کردن اذهان عامه و فعالان سیاسی, بخودی خود کاریست قابل اهمیت و ستایش و ماندگار. با روی آوردن به تحقیق و پژوهش ,ما میتوانیم بسیاری از معضلات کنونی جریانات سیاسی مان را حل کنیم.
فراتر از آن نیازجدی به شکستاندن حصار سیاسی „حزبی دیروز" و باز کردن راه در میان مردم حس می شود.ساختار هاییکه در طی دو دهه سپری شده روی کار آمده است همه واقعا از همان اعضای حزب وطن ( حزبی های دیروز) بوده اند. " حزبی های دیروز" تا حال موفق نشده اند که خود را با مردم خلط کنند و در ساختار های جدید مردم غیر حزبی های دیروز را جذب نمایند. این حالت عمدتا نتیجه موضع گیری ها وبرخورد های افراطی و اورتودوکس „ حزبی های دیروز" بوده است که مردم غیر حزبی از آن رم میکنند.
باید جوش خوردن با مردم , فرا گرفتن از مردم وتنویر کردن مردم ومهمتر از همه کشاندن پای مردم به تشکلات و ساختار های تازه شکل گرفته سیاسی را فرا گرفت. و این مهمترین و دشوار ترین بخش کار و فعالیت یک حزب سیاسی بخصوص نهاد های تازه تشکیل شده از چکیده های حزب وطن دیروز را تشکیل میدهد. برای این منظور کار وسیع و دوامدار تنویری و تبلیغی نیاز است. عام ساختن اندیشه ها و افکار سیاسی و جلب توجه مردم به آن, کاریست بس دشوار و زمان گیر. برای انجام چنین رسالت به افراد متعهد, با وقف , مبتکر وصاحب فهم و فراست سیاسی نیاز است.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۵/ ۱۶ـ ۲۷۰۸
نمی شــود
با زور سوته و با جنگ نمی شود
با مکر و فتنه و با رنگ نمی شود
با زور برچــه و تیر و کـمـان هیـچ
با عقده و تعصب و نیرنگ نمی شود
با رهبــران فـاقـــد فهـــم و اراده یى
با آن وزیر جنگ ز پا لنگ نمی شود
با دزد و جانى و مزدور و مرتجع
با مرمى تفنگچه و تفنگ نمی شود
آهنگ همدلى که نباشد دریـن وطـن
آهنگ ملک ما و تو آهنگ نمی شود
صلح و صفا و همدلى و هم برابرى
بیدون خلط ایده و فرهنگ نمی شود
سلاته ى رنگین و لـذیـذ فغـان ستــان
بى پیاز و رومى و بادرنگ نمی شود
بى ازبک و هــزاره و پشتــون بـاغ مــا
بى تاجیک و هنود و دگر رنگ نمی شود
قــربان پشــه هــاى دیار پشه یى اش
بى آن بلوچ دلاور و با ننگ نمی شود
بى قندهار و بلخ و هرات و اروزگان
بى کوچى قلات و یکاولنگ نمی شود
ساز وطن به طبــع دل هر کــدام مــان
بى طبله و بدون دف و چنک نمی شود
اى واعظى بیا و سرودى به ما بگـو
با جبن و انزوا و دلى تنگ نمی شود
( زبیر واعظى )
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۵ /۱۶ ـ ۲۸۰۸
« مردم بزرگ و رهبران کوچک »
میرعبدالواحد سادات
در بزرگی مردم افغانستان هرچه بگوییم کم گفته ایم . مردمی که طولانی ترین جنگ تحمیلی تاریخ را با تمام مشقات و عواقب خونبار آن متحمل می گردند ، دوسال قبل با اشتراک در انتخابات حماسه آفریدند وبه جهانیان پیام دادند که :
صلح ، ثبات ، تغییر و حاکمیت قانون می خواهیم ؛ وافغانستان حق دارد و مردم آن مستحق می باشند تا به شاهراه بازسازی و ترقی گذار نمایند . اظهرمن الشمس است که درانتخابات چنانچه این قلم درهمان وقت نیز نوشته بود ، کدام نیلسن ماندیلا کاندید نبود تا مردم به خاطر گل روی او قربانی بدهند ، مردم از فساد و فساد سالاران ، تاجران دین، تیکه داران « جهاد » و دکانداران قوم به بینی رسیده اند و می خواستند و می خواهند تا حاکمیت قانون درکشور استقرار یآبد و قانون بدون هر نوع تبعیض و تمایز حقوق هر شهروند افغان را تامین و تضمین نماید. اما متاسفانه تقلب گسترده توسط هردو تیم در دور دوم ، عدم تمکین به قانون ، با نوعی مهندسی سکانداران دولت وقت و دسایس بیرونی زمینه های آشوب طلبی را مساعد و بهانه برای پا درمیانی بلند قد ترین وزیر خارجه جهان فراهم ساخته شد .
آقای « ک » با طرح « فضولی » که در آستین داشت ، دموکراسی نو پا را سلاخی و حاکمیت ملی افغانستان را که به صورت انحصاری به مردم تعلق دارد ، تقسیم و به دو تیم رقیب به مثابه غنیمت ، باج و تحفه داد. معنی ساده این گستاخی به حقوق مردم افغانستان آن بود که : امریکا به خاطر مدیریت درست بحران به حکومت شکننده تر ، دست نگرتر و محتاج تر ضرورت دارد ، در غیر آن کدام عقل سلیم می پذیرد که هم شمارش مجدد آرا و با مصارف گزاف تجویز گردید و همزمان و قبل از وقت موافقت نامه سیاسی تقسیم قدرت را برآنان امضا نمود.
من در آن وقت قصه از مثنوی شریف و این کلام حضرت مولانا را نوشتم:
شیر بی یال ودم واشکم که دید ؟
این چنین شیری خدا کی آفـرید ؟
از قدیم شنیده ایم که : بار کج به منزل نمی رسد . آقایان « ع » و « غ » منافع ملی و ثبات سازی را همیشه دلیل این شهکار شان وانمود نموده اند و متاسفانه در عمل حاکمیت ملی را در وجود الیگارشی تیمی خلاصه ساخته و هربار تمام جنگ و جدل شان بر تقرر نزدیکانشان می باشد . در حالیکه هفده ولایت در معرض تهدید بلند امنیتی قراردارد و همه روزه فرزندان فداکار مردم در قوای مسلح قربانی می دهند ، آقایان با خیانت به آرمان و اراده مردم بزرگ از عقب دیوار های قصر همانند امباق ها همدیگر را طعنه می دهند ( جالب بود که حتا در همانروز جنگ های زرگری ، درمجلس یاد وبود مزحوم حشمت کرزی دستان همدیگر را بلند نمودند).
دیر یا زود مردم از شر فساد سالاران ، تاجران دین و « جهاد » و دکانداران قوم نجات خواهند یافت و اما تاریخ مضحکه « رهبران کوچک » را با مردم بزرگ ، حماسه آفرین و فداکار به زشتی باز گو خواهد کرد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۶ـ ۲۳۰۸