مکث مختصری به برنامه ۳۱۴ آقای شفیع عیار
عبدالوکیل کوچی
همه می دانند که چرخ گردون درگردش وهوا پرتنش است خصوصاً درین اواخرکه اوضاع جوی دنیا توفانی و جو سیاسی طغیانی شده و جوامع بشری از هرکدام آنها تاثیرپذیر . روند بلا انقطاع زمان با حمل زمانه ها درهر برهه ای از تاریخ جو سیاسی جوامع را متحول وتفکرات انسانی را هدفمند تر می سازد در راستای نگرش ها ونظرهای متعدد درین اواخر آقای شفیع عیار را در ملاقات کارل مارکس ، فریدریش انگلس ولادیمیر ایلچ لنین یافتم که توجه را بیشتر از پیش بخود جلب می نمود . همان طوری که فرموده اند چای نخوردم و تمام حواسم را متوجه صحبت های نازنین آقای عیار نمودم وبا دقت تمام گوش فرادادم که صحبت های ایشان شکل یک فراخوان بزرگ برای نجات وطن را ارایه میکرد . همانطوری که ایشان فرموده اند این برنامه بسیار مهم از برنامه های در چند سال اخیر است اینکه چطور پس از چهار دهه جنگ وآنهم درین مقطع زمانی مشخص و مطرح می شود به هر حال ، ماهی را هروقت که از آب بکشی تازه است . به این امید روی متن ومحتوای برنامه یاد شده نقاط نظر مختصری ارایه می گردد .بآنکه ابراز نظر کار صاحبنظران ، کارشناسان ،محققان وسروران قلم است واما فراخوان عمومی گسترده تر از آنست تا هرکس نظر خود را لااقل بیان کند.
نظراول اینست که هر فراخوان و دعوت به منظور ایتلاف ، وحدت و اتحاد که بخاطر نجات وطن ارایه می شود کار شریفانه و قابل پشتیبانی است در صورتی که بر مبنای تفکر سالم ،آگاهانه ، هدفمند ، اصولی ، مسُولیت پذیری ، تحمل همدیگر، نواندیشی وعاری از تعصبات ، اغراض ، امراض وهرنوع خود محوری باشد. زیرا تجارب گذشته نشان داد که اهداف ناسالم وخود محوری ، وطن را به پرتگاه سقوط کشانید اینکه آقای شفیع عیار روی اشتباهات هرجناح وگروه ها تماس گرفتند نیز نظر بدی نیست زیرا بقول معروف : هرکس کارمیکند اشتباه نیزمیکند. انسان فرشته نیست بلکه آدم است اگر ما اشتباهات را خود برجسته نسازیم ودر زمانش راه حل نیابیم نسل های بعدی این کار را خواهند کرد با یک تفاوت که بار مسولیت ما نیز سنگین تر خواهد شد . ودرصورت مبارزه با اشتباهات وکاستی ها در صورت بدون اعراض که وحدت و اتحاد مردم شریف افغانستان را ضمانت کند رهکارخوبی خواهد بود .ازاین چه بهتر که تشکل نهاد جدید با چه خوب کلمه یعنی آب می آغازد وا ین نشانگر مزایاییست که میتوان آنرا بفال نیک گرفت . آب منبع حیات، با آنکه می گویند آب شکل هرظرف را بخود می گیرد ولی چه فرق می کند که هر ظرف را زود تر اشغال هم کرده می تواند . جناب مولانا میفرماید :
هرکجا درد است دوا آنجا رود هرکجا ظرف است آب آنجا رود
همچنان به گفته آقای عیار همین قطره قطره آب اگر یکجا می شود امواج خروشان ودریا بوجود می آید :
قطره قطره تا بهم یکجا شویم موج نیرومند این دریا شویم
امید وارم این قطرات زمانی بهم یکجا شود ، سیل شود ،خروشان شود ، کاخ ستمگران را از بیخ وبن برکند ومردم افغانستان را از گرو زورمندان آزاد سازد .
هرچند فراخوان سراسری سازمان آب به مثابه موضوع مهم جلب توجه نموده همچنان طرح ها ، نظریات ، صحبت ها و کلمات عاطفی وابزاری پرامون آن ( موقعیت فکری و محدوده جغرافیایی این نهاد را واضح و آشکار می سازد ) باید گفت هر جریان که از قطرات شروع می شود ومراحل جوی وجویبار را طی نموده ؛همچون دریای خروشان از موقعیت و محدوده جغرافیای خود عبور کرده به سوی بحر ره می گشاید، آنگاه به نیروی بزرگ سرآسری مبدل می گردد وجهانی را شاداب خواهد ساخت اما در غیر ای نصورت علم ثابت کرده است که اگر آب به محدوده معین وجغرافیای کوچک منحصر بماند بدون شک که گنده خواهد شد .به امید جریان همیشه روان وفراگیر وگسترده می رویم به نظر دومی :
نقطه نظردوم بنا به فرموده آقای عیار بحث های علمی مطالعات کلان می طلبد . روی این اصل با روحیه آزاد اندیشی خاطر نشان می گردد که آقای عیار به مثابه انسان فرهنگی و فعال سیاسی درآغاز صحبت های شان مسایل را خوب شروع کردند پسان دیده می شود که که در میان برنجها ریگهای نیزباقی مانده ودر صورتی که ریگها را بتوانیم از برنج جدا کنیم به هدف نزدیک خواهیم شد که بقول معروف این کار را تا جایی ما وتا جایی زمان حل خواهد کرد . به همین خاطر است که می گویند تاریخ را نسل های بعدی وبی طرف خوبتر واقعبینانه ترمی نویسند . آقای شفیع عیار وقتی مکتب های بزرگ سیاسی ، آثار کبیر مارکس ،انگلس ولنین را با زبان شیرین وصاف وعام فهم به تعریف می گرفتند ودر عین حال طوریست که گویا توفانی در عمق بحر آرام کلامش موج میزند واز آن بخوبی معلوم بود که چنین تعاریف ، با اهداف اصلی مارکسیزم به توجه ودقت بیشتر نیازمند است . زیرا فاز دوم سوسیالیزم یعنی کمونیزم را تنها به یک جامعه مرفه آنهم مشابه به دوره کمون اولیه شبیه سازی کردن در واقع کتمان یک دوره درخشان ونهایت پیشرفته تاریخ را نشان میدهد که بنام بهشت روی زمین پیشبینی شده است . درحالی که معشیت ومزیت کمون اولیه ده ها هزارسال پیش وبا تفاوت زمانی تا کمونیزم که در آثار مارکسیزم لنینیزم آخرین مرحله تاریخ ، نقطه اوج دانش بشری ، با تکنالوژی پیشرفته ، و بالا ترین سطح خرد انسانی واخلاق عمومی جامعه واقتصاد اتوماتیزه را پیشبینی میکند . بازهم آقای عیارچنین جامعه پیشرفته را تنها به اشتراک غذا ومعشیت ، کور ، کالی ، دودی خلاصه کرده وبزعم خودش درسطح کمون اولیه یعنی مغاره ها تنزلش میدهد ( فرق ماه من و ماه گردون + هست از روی زمین تا آسمان ) اما در جای دیگری با وجود تعاریف علمی وپیشرفته ای ازمرحله کمونیزم که خود در وصف آن بیان فرموده است بازهم مطابق عادت ، هموطنان روشنفکر خود را بنام کمونستان یاد نموده که فرموده های بالایی شان را نفی میکند. درجای دیگری آقای عیار انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر را که در اثر مبارزات چندین ساله کارگران و زحمتکشان روسیه تحت رهبری حزب لنین بوسیله کارگران وسایر زحمتکشان روسیه به پیروزی رسیده است آنرا به یک خیزش نظامی تنزیل داده وطبقه کارگرصنعتی وپرولتر را تنها به جامعه اروپایی نسبت می دهند واز موجودیت طبقه کارگر روسیه که برای اولین بار در تاریخ بشریت یوغ اسارت برده گی وزنجیر غلامی را شکستاند نام برده نمی شود . با آنکه مرا به چنین صحبت های ایشان غرضی نیست ولی از آنجایی که گپ بر سر تحلیل بزرگترین آثار مکتب سیاسی باشد نمی توان آنرا به قطب های معین قسمت کرد زیرا آقای شفیع عیار منحیث انسان آزاد و آزاد اندیش این راهم بدرستی میداند که تاریخ با جوامع انسانی رابطه همگانی دارد . دربخش دیگری آقای عیار نبودن تشناب در زندان پلچرخی را کلایه آمیز به دوران پرچمی وخلقی نسبت می دهند در حالیکه آقای شفیع عیار خود بهتر می دانند که زندان پلچرخی با تمام کامپلکس آن در زمان محمد داود خان به هرنیتی که بوده اعمار گردیده است نه در زمان پرچمی وخلقی . ساختن زندان پلچرخی نتیجه چرخشی بود در افکار محمد داود خان درآنکشور عربی که از اول تا بحال حاضر به افغانستان تروریست صادر میکند . یکی از شنیده گی های آنوقت بیادم آمد که می گویند زمانی که سه چهار تن از وزرا ی کابینه محمد داود خان جهت کنترول از کار زندان پلچرخی به آنجا رفته بودند غوث الدین مرحوم وزیر فواید عامه بود. در ابتدا وزرا نقشه ساختمان را مطالعه کردند دیدند که اتاق ها بسیار خورد وخفه کن است کسی از میان وزرا گفته بود که باید کمی کلانتر ساخته شود، وزیر دیگر گفته بود برای ما نیست واما غوث الدین فایق گفته بود که شما اختیار تان ولی من به خود یک اتاق کلانتر می سازم واما هیاات درهمان لحظه متوجه تشناب ها نشده بودند. بهر حال جریان جنگ تباه کن نزدیک به چهار دهه نشان داد که کشورهای مدافع اسلام برای اسلام کار نمی کردند؛ بلکه بخاطر چپه کردن حریف بین المللی خود برای فریب مردم مسلمان افغانستان اشک تمساح می ریختند همین اکنون مجاهدینی که همه با الهام و پشتیبانی از سوی خارج وخارجی ها بلااستثنا به قدرت رسیدند این پیش بینی در تصور شان نبود
که در پاکستان وکشورهای عربی وقدرتمندان دیگر از میان آنها طالب واز میان طالب داعش بجان شان می سازند وهمه از یک آبخوره آب می نوشند. تا جایی که هردو گروه بعدی در جنگ با دولت مجاهدین مانند اینکه پسر و نواسه با پدرکلان خود به جنگ برخیزد این نمونه مثال ها در احزاب وسازمانها ی سیاسی نیز وجود دارد ولی دوام جنگ چهل ساله در ذهن و دماغ قدرت مندان غیر قابل تصور بود که تا هم اکنون وطن در آتش آن می سوزد وحالا بعضی هایشان از ولی نعمتان دیروزی خود دهان به شکایت میگشایند
ازین مسایل که بگذریم با توجه به اصل مطلب :
پیشنهادات آقای شفیع عیار بآنکه دارای مطالب ارزشمندی است ولی پیش از آنکه موجز ومشخص باشد با عام گویی وابراز آرزوها عجین می باشد که با حرف های عمومی ونامشخص نمی شود به یک نیروی واحد و قابل قبول رسید وبر مبنای آن وطن را به این ساده گی نجات داد؛ بلکه چنین طرح ها با یک تحلیل همه جانبه ، بسیارعلمی ، با میکانیزم عملی و قابل قبول نیاز دارد تا این جنبش به یک حرکت ملی سراسری بیانجامد و راه حلی برای نجات وطن از حالت کنونی پیدا شود . گرچه آقای عیار فرمودند که در برنامه های بعدی روی همین موضع صحبت هایی وسفرهایی خواهند داشت ولی بیایید همه چیز را از ابتدا و درآغاز درست اساس گذاریم اگر هدف آقای عیار مردم بی طرف بود در آن صورت کارش آسان وجذب وجلبش بیشتر می بود واگر برنامه موثر وهدفمندی را می خواهد اساس گذارد به مطالعه بیش تر احزاب وگروه ها وشخصیت های مستقل ملی ومردمی نیازمند است که این کار مستلزم تلاش های پیگیر می باشد تا طرحی به میان آید که به اصول ومعیار های اصولی موثر وعملی همه جانبه وبا نتیجه تمرکز داشته باشد وگذشته از همه برنامه کاری چنین طرحی روشن ومشخص باشد تا بر مبنای آن بتوان با شریک نظریات در عمل آنرا به صورت جمعی تحقق بخشید .زیرا سازنده اول در سرنوشت مردم خود مردم هستند واین مردم هستند. که روابط سالم ملی و بین المللی را ایجاد می کنند به این ترتیب هر کاروانی نیازمند سپیده دم قله هایست که صبح روشن را در پی داشته باشد معلوم شود که فروغ نهاد مطرح شده از کدام افق خواهد تابید .
بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۶ـ ۱۱۳۰
فیدل کاستر ابرمرد والگوی تاریخی مبارز جنبش چپ جهانی درگذشت
علی رستمی
فیدل کاسترو به روز ۲۶ نومبر ۲۰۱۶ ترسایی با وطن ومردم خود بعد از هفتادسال مبارزه سیاسی به عمر نود سالگی پدرود حیات گفت ، روح روانش شاد وخاطراتش گرامی باد.
فیدل آلخاندرو کاسترو ابر مرد تاریخی جنبش چپ جهان، این مبارزِ سربه کف راه آزادی وعدالت اجتماعی که درجهان الگو بود، ازمیان همرزمان و خلق قهرمان خویش رخت بست. فیدل کاسترو این مبارز نستوه ، به تاریخ ۱۳ اگست ۱۹۲۶ترساییی درشهر بیران واقع درایالت اورینه کوبا بدنیا آمده وبعد ازسپری نمودن دوره جوانی درمکتب خصوصی واقع درشهر سانتیاگو کوبا و بعدآ درهاونا دردانشکده حقوق پوهنتون هاوانا تحصیل خود را به پایان رسانید. کاسترو در دروران جوانی به مبارزه آغاز نمود . کاسترو در سال ۱۹۴۷ ترسایی عضو حزب مردم کوبا شد که درآنوقت بنام حزب اردتدوکس شهرت داشت . کاسترو سپس رهبر چپ آن حزب شد. کاسترو از عنفوان جوانی علاقمند به مبارزه علیه بی عدالتی های که درکشورش وجود داشت عضوی گروهی مسلح که علیه نظام رافایل تروخینو در جمهوری دومینیکن مبارزه می نمودند، شد.جنبش انقلابی کوبا که از ۱۹۵۳ ترسایی به مبارزه آغازکرد، هدف شان سرنگونی رژیم فاسد باتیسا که نماینده گی از قشر اشراف زمیندار امریکایی شمالی می کرد ند، بود .دهقانان به شکل فجیع بهره کشی می شدند. این جنبش یک جنبش ملی و رهایی بخش بود .سپس جنبش کمونیستی به شکل چریکی بوجود آمد، وایدیالوژ ی مارکسیزم راکاسترو در حزب رسمی ساخت. کاسترومانند لینن ومائومبارزه خلاق نظر به شرایط عینی جامعه مبارزه را پیش گرفت . کاسترو مبارز سرسخت علیه نظام کاپیتالیسی واستثمارانسان از انسان بود و دراین راه جانبازانه مبارزه نمود تا اینکه پیروز شد. با پیروزی انقلاب اکتوبر وایجاد دولت بزرگ شوراها درجهان که برای اولین بارنظام سوسیالیستی درجهان بوجود آمد،به مثابه الگوی جهانی برای همه احزاب مترقی جنبش سوسالیستی ورهایی بخش درجهان تبارز نمود و ازهمه جنبش های انقلابی حمایت و پشتبانی می کرد،که بالای این جنبش اثرگذاشت.
بدین اساس در سال ۱۹۵۹ ترسایی با مبارزه خسته گی ناپذیر فیدل کاسترو وهمرزم وفادارش چه گوارا انقلاب سوسیالیستی برای اولین باردرامریکای لاتین در زیر گلوی امپریالیزم امریکا به پیروزی رسید .پایه های نظام نوین سوسیالیستی را درکشوری خود اساس گذاری نمود. از آن وقت به بعد کاسترو در دوجبهه دست و پنجه نرم میکرد: یکی برای از بین بردن میراث شوم بقایای نطام کهنه و فرسوده وایجاد جامعه سوسیالیستی . ازسوی دیگر علیه امپریالیزم جهانی که می خواست آنردرنطفه خنثی وازبین ببرد . اما به اثر جانفشانی حزب ومردمش توانست که فیدل کاسترو موفق بیرون آید ودرکشور خود عدالت اجتماعی را گسترش دهد. او مخالف حمله صدام به کویت و تجاوز امریکا و ناتو به عراق ، لیبیا وسوریه بود وآنرا محکوم کرده وجنایت بشری می دانست.امپریالیزم امریکا « ۶۳۸ » بار توطیه ازبین ببرد کاسترو را توسط سی آیی ای به راه انداخت ، اما جان سالم بدر برد. علاوتاً ایالات متحده امریکا تحریم های اقتصادی را برضد رهبری کاسترو بکاربست.اگر این تحریم های نمی بود، امروز کوبا یک کشور کاملآ بیشرفته با داشتن قشر متوسط عالی می بود وزنده گی بیش تر وشایانی خلق کوبا نسبت به حال می داشتند.
بازهم کاسترو با رفقایهمرزمش از راه های پرخم وپیچ مبارزه موافقانه عبورکرده و الگو جنبش سوسیالیستی درجهان تبدیل گردید.
آرمانهایش پیروز وخاطراتش گرامی باد!
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۶ـ ۱۱۳۰
« فیدل کاسترو برای همیشه درقلب انسان های سیاره ما خواهد بود»
تاسف شخصيت ها و رهبران جهان از درگذشت فرمانده فيدل
شی جین پینگ منشی عمومی کمیته مرکزی حزب کمونیست و رییس جمهوری چین روز ۲۶ نوامبر با ارسال پیامی به راوول کاسترو دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست و رییس شورای دولتی کوبا در گذشت فیدل کاسترو را به نماینده گی از حزب کمونیست، دولت و مردم چین و همچنین از طرف خودش تسلیت گفت.
در پیام شی جین پینگ آمده است: فیدل کاسترو بنیانگذار حزب کمونیست و سوسیالیسم و رهبری بزرگ برای مردم کوبا بود. او تمام نیروی خود را صرف آزادی ملت و دفاع از حق حاکمیت کوبا و گسترش سوسیالیسم در این کشور کرد و سهمی به سزا در توسعه سوسیالیسم در کوبا و جهان داشت. رفیق فیدل کاسترو، یکی از شخصیتهای بزرگ زمان ما بود و یاد وی در تاریخ و خاطر مردم زنده خواهند ماند.
رییس جمهوری چین تاکید کرد: رفیق فیدل کاسترو، در عمر خود برای دوستی چین و کوبا تلاش کرد و توسعه سریع روابط چین و کوبا ظرف ۵۶ سال پس از برقراری روابط سیاسی به خاطر زحمات وی بود. با درگذشت او، مردم چین یک رفیق صمیمی و دوست صادق را از دست دادند.
لی که چیانگ نخست وزیر چین نیزدر همین روز پیام تسلیت خود را برای راوول کاسترو ارسال کرد.
ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه شنبه از فیدل کاسترو تقدیر کرد و پدر فقید انقلاب کوبا را « نمادیک عصر» توصیف کرد.
بر اساس بیانیه ای که کرملین منتشر کرد، پوتین در پیامی خطاب به راوول کاسترو رییس جمهور کوبا اعلام کرد: «این سیاستمدار ممتاز نماد یک عصر در تاریخ مدرن جهان قلمداد می شود.»
پوتین افزود: «فیدل کاسترو یک دوست صادق و مورد اعتماد روسیه بود.»
مادورو ، دنباله روی میراث فیدل کاسترو
نیکلاس مادورو، رییس جمهور ونزویلا در پیامی به مناسبت درگذشت فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا، ضمن یادآوری روابط نزدیک دو کشور، خواستار « دنباله روی از میراث » پدر انقلاب کوبا شد.
مادورو در صفحه تویتر خود نوشت: « همه انقلابی های جهان! ما باید میراث او (فیدل) را دنبال کنیم و مشعل استقلال، سوسیالیسم و میهن پرستی را دوباره در دست بگیریم.»
اولاند فیدل کاسترو را شخصیت قرن بیستم نامید
رییس جمهور فرانسه فیدل کاسترو رییس جمهور سابق و فقید کوبا را شخصیت قرن بیستم نامید.
فرانسوا اولاند با انتشار بیانیه ای در مورد مرگ فیدل کاسترو گفت کاسترو با همه امیدها و سرخورده گی هایی که به همراه داشت انقلاب کوبا را تحقق بخشید. وی بازیگر جنگ سرد و شخصیت قرن بیستم بود.
پیام تسلیت روسای جمهور هند و مکسیکو
پراناب موکرجی رییس جمهور هند در پیامی در صفحه تویتر خود نوشت درگذشت فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا ، رییس جمهور سابق این کشور و دوست هند را تسلیت می گویم.
انریکه پنا نیتو رییس جمهور مکسیکو نیز ضمن ابراز تاسف برای درگذشت فیدل کاسترو ، اعلام کرد کاسترو دوست مکسیکو بود و به برقراری روابط بر اساس اعتماد ، گفت و گو و همبسته گی کمک کرده بود.
وزیر امور خارجه ایران محمد جواد ظریف در پیامی درگذشت رهبر فقید کوبا را تسلیت گفت.
متن پیام دکتر ظریف بدین شرح است:
درگذشت جناب آقای فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا را که شخصیتی کم نظیر در مبارزه علیه استعمار و استثمار و الگوی مبارزات استقلال طلبانه ملت های ستمدیده بود؛ به دولت و ملت مقاوم و انقلابی کوبا تسلیت عرض می کنم و از خداوند متعال برای این بزرگمرد فقید آرامش روح و برای دولت و ملت کشور کوبا صبر مسلت می نمایم.
رییس جمهور بولیویا: بهترین یادبود برای کاسترو همبسته گی ملت هاست
اوو مورالس، رییس جمهور بولیویا تاکید کرد بهترین راه برای بزرگداشت فیدل کاسترو، رهبر فقید انقلاب کوبا، تقویت اتحاد میان ملت های جهان است.
رییس جمهور بولیوی که از درگذشت کاسترو بسیار متاثر بود، به نماینده گی از مردم کشورش تسلیت و همدردی خود را به خانواده فیدل، دولت و مردم کوبا اعلام کرد.
بشار اسد در پیامی به راوول کاسترو رییس کوبا، درگذشت رهبر فیدل کاسترو را تسلیت گفت / دمشق - سانا
رییس جمهور سوریه دکتر بشار اسد در پیامی به راوول کاسترو روس رییس جمهور کوبا، درگذشت رهبر فیدل کاسترو را به وی ، رهبری و ملت دوست کوبا تسلیت گفت و برای مردم کوبا سربلندی و پیروزی آرزو کرد.
عبدالعزیزبوتفلیقه رییس جمهوری الجزایر: از دست دادن کاسترو، خسارت بزرگی برای ملت الجزایر محسوب می شود!
عبدالعزیز بوتفلیقه رییس جمهوری الجزایر به دنبال درگذشت فیدل کاسترو رهبرانقلابی کوبا، هشت روزعزای عمومی درکشورش اعلام کرد.براساس این گزارش، عبدالعزیز بوتفلیقه در پیامی ضمن تسلیت به مقامات کوبا به دنبال مرگ کاسترو، هشت روز عزای عمومی در کشورش اعلام کرد. در پیام تسلیت بوتفلیقه آمده است: یک دوست خوب و همراه ۵۰ ساله خود را از دست دادم. ازدست دادن کاسترو، خسارت بزرگی برای ملت الجزایر محسوب می شود.
وی افزود: ملت الجزایر روابط بسیار خوبی با کاستروی فقید داشت.
قانونگذار روس: مرگ کاسترو ضایعه ای برای مردم کوبا و بشریت
کنستانتین کاساچف رییس کمیته امور بین المللی دومای دولتی روسیه روز شنبه مرگ فیدل کاسترو رهبر سابق کوبا را ضایعه ای برای مردم کوبا و بشریت دانست.
وی از اهمیت تاریخی در سراسر جهان برخوردار بود و تاثیر واقعی بر تاریخ جهان گذاشت و این موضوعی است که درباره هر سیاستمداری نمی توان گفت.
گنادی زیوگانف در باره درگذشت فیدل کاسترو: سکوی عظیم سیاست از میانمان رفت
گنادی زیوگانف صدرکمیته مرکزی حزب کمونیست و رییس فراکسیون حزب کمونیست درمجلس دومای روسیه در سوگ رهبر انقلاب کوبا فیدل کاسترو وی را پایه گذار سیاست اخلاقی بشریت دانست و در مورد وی چنین سخن راند: او حامی سیاستی بود که در درجه اول به انسان های معمولی و زنده گی شایسته ای برای کارگران و جهانیان با تفکر چپ باشد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۶ـ ۱۱۲۷
چپ بر روی امواج رای توده ها به قدرت برمی گردد
داکترآرین
احزاب چپ در پرتو شرایط نو و فرصت استثنایی نوینی که در جهان میسر گردیده است برای رسیدن به آماج های سیاسی و برقراری دولت های مورد حمایت مردم وارد مرحله نوین سیاسی و اجتماعی می شوند.
بعد از شکست سیستم جهانی سوسیالیستی و فروپاشی « اتحاد جماهیر شوروی سابق » و پیروزی ناگهانی غرب بر بلوک شرق و پایان « جنگ سرد!» زمامداران امریکا جهان را یک قطبی اعلان نموده و پیاده نمودن آیدیای « جهانی شدن » را مکلفیت خویش خواندند، جنبش چپ که از این تغییر ناگهانی ضربه شدیدی را متحمل شده بود و آماده گی برخورد با شرایط نو را نداشت؛ در سراسر جهان گرفتار بحران تشکیلاتی و سردرگمی سیاسی شده و درهمه جا این پرسش جدی برای چپ مطرح بود که چه باید کرد؟ بدین گونه جنبش چپ ناکامی و پایان جنگ سرد را پذیرفته و این همان پیروزی و آرزوی بود که غرب انتظار آن را بی صبرانه می کشید ، اما متاسفانه که برای غرب این پیروزی نه تنها پایان جنگ سرد نبود، بلکه آغازیک حمله و مرحله تازه ای از جنگ سرد با سیاست نو بود، سیاست که نه با تکیه بر ایدیالوژی سرمایه داری و فلاسفه بوژوازی، نه با شیوه های دیپلوماتیک که در دوران جنگ سرد جهت نشان دادن برتری سیستم سرمایه داری و نمایاندن چهره بشردوستانه بوژوازی بخاطر رشد مادی و معنوی و آبادی و عمران کشورهای « جهان سوم » و توسعه نیافته انجام داده می شد، بلکه با شعار های فریبنده « دفاع از جامعه مدنی و شهروندی، دفاع از حقوق فردی و سیاسی و اجتماعی، دفاع از حقوق بشر، آزادی مطبوعات و انتخابات آزاد » آغاز شده و صدور دموکراسی را بخصوص به کشورهای مسلمان در آسیا و افریقا ضروری و تحقق آنرا وظیفه خویش دانستند. سیاست نو با ماهیت و شکل جدیدی با تکیه بر گروه های راست افراطی و پشتیبانی همه جانبه از آنان به اهداف « جهانی سازی » پرداخت. تعدادی از سازمان ها و گروه های « چپ گرا و چپ نما » هم دل به این شعار ها بسته در مواضع سازش و همکاری با نیروهای راست و راست افراطی قرار گرفتند و شماری از احزاب چپ حالت غیرفعال و مترصد را گرفت و رقم محدودی همچو گذشته به مبارزات خویش ادمه دادند.
اولین اقدامات «جهانی شدن » و جهانی ساختن از تهاجم آشکار به کشورهای ضعیف و حمله به آیدیولوژی های مترقی و مهین پرستانه و ملی گرایانه شروع شد و جهت تحلیل توانایی های فکری و ایده های عدالت خوا هانه و مترقی درکشورهای آسیا، افریقا و امریکای لاتین بخش اکثر مطبوعات و رسانه های گروهی و جامعه مدنی تسخیر، تهدید و یا خریده شد، در مدرسه ها تروریست تربیه می شد، مکاتب و دانشگاه ها در خدمت بنیاد گرایی و رژیم های بنیاد گرا قرار گرفته و تلاش صورت گرفت تا جوانان و نوجوانان را از اندیشه های ملی و مسیر مبارزات ترقی خواهانه منحرف و بدور داشته با پخش خرافات و خیالات آنان را گمراه و یا خنثی سازند. اماکن دینی و مذهبی در جهان به مراکز تبلیغ خشونت، تربیت و تشویق تروریزم تبدیل گردید، مفاهیم دموکراسی، حقوق بشر وعدالت اجتماعی بی اهمیت و فرهنگ های صداقت، شرافت، ترقی، میهن پرستی، صلح و دوستی یا نابود و یا به انحراف کشانده شد، آثار مترقی که با عث خودآگاهی خلق ها و روشنی اذهان می شد مردود گردیده و از بین برده شد و از گسترش و اهمیت اندیشه های عدالت خواهی و واژه های چون حاکمیت ملی، استقلال ملی، تمامیت ارضی، افتخارات ملی و هویت ملی با تمام قوت جلوگیری بعمل آمد، در کشورهای که دموکراسی! صادر می شد قوای مسلح آن منحل و یا سطح رزمی آنان به صفر ضرب می گردید، دولت های ارتجاعی و پوشالی و دست نشانده یا تعیین و تحمیل گردیده و یا در نتیجه ای انتخابات جعلی، رسوا و سرتا پا تقلب به قدرت می رسیدند که زمام داران دزد، رهزنان و گروهای بنیاد گرا، تکنوکراتان غربی و فساد پیشه بر مسند قدرت تکیه زده، بیت المال را غارت و کشور ها را با خلق های آن به لیلام می گذاشتند. فقر، مرض، قعطی و گرسنه گی زنده گی را در «جهان سوم » تهدید نموده، کشت و قاچاق مواد مخدر گسترده شد که چندین میلیون نفر از زن، مرد و طفل مبتلا به مواد مخدر و چند میلیون دیگر قربانی آن گردید، دین، مذهب، ملیت و زبان به ابزار جنگ و تفرقه، انجام دادن انتحار، انفجار و ترور به ادامه سیاست و دوام حاکمیت تبدیل گردید. مناسبات میان دولت ها، احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشور ها به ابتذال گرفته شد، سازمان ملل به ارگان بی خاصیت و بی صلاحیت تبدیل گردیده و قوانین بین المللی آشکارا نقض می شد. هرکشوری به هرجای که خواست به هر بهانه ای تهاجم نمود و به هر شکل که توانست در امور داخلی دیگران مداخله و دخالت کرد، کودتا های رنگین سازمان داده شد و کشورها بی امنیت و بی ثبات گردید، هزاران نفر در جنگ های تحمیلی کشته و به میلیونها انسان خانه، کاشانه و میهن خویش را رها نموده ؛ روانه ای دیار بیگانگان شدند و به هزاران مهاجر تعمه ای نهنگان دریا شدند. به اختلافات مرزی میان کشورها دامن زده شد همسایه به جان همسایه افتاد و هیچ کشور مستقل خویش را در امن احساس نمی نکرد یک نوع قانون جنگل در جهان انسانیت حاکم می شد.
به این ترتیب حاکمیت سیستم جهانی امپریالیستی و فروپاشی سیتم جهانی سوسیالیستی به عنوان حافظ توازن نیروها در دنیا و پشتیبان جنبش های چپ و مترقی در جهان، ضربه محکمی را بر احزاب چپ و دولت های دموکراتیک و مردمی وارد ساخت. پشت جنبش های چپ و مترقی در صحنه جهانی خالی گردید و چپ در میدان نبرد تنها ماند، جنبش های کارگری و آزادی بخش پارچه، پارچه شد و اکثریت احزاب پیشاهنگ و انقلابی انشعاب بالای انشعاب را از سر گذراندند، دولت های چپ و ترقی خواه یا تسلیم شده و یا به کشورهای مستقل، وابسته و کوچک تجزیه گردید. هزینه های نظامی جهت صدور دموکراسی! و سرکوب نیروهای ترقی خواه و وطن پرست و به اسارت در آوردن و غارت ملت های دیگر به میلیونها و چاپ چند ترلیون دالر رسید، هر صدایی عدالت خواهی خفه و هر کوششی برای دفاع از میهن، صلح و امنیت در جهان محکوم و یا در محاکمات فرمایشی بین المللی که دارای نام ها و القاب نهایت انسانی اند جنایت محسوب می گردید. آتش جنگ و بی ثباتی کشورها را فرا گرفته و خلق های آن میان شعله های آتش می سوخت و فریاد بی داد می کشیدند. زندان ها در نقاط مختلف جهان از بی گناهان پر شد و به هزاران نفر تحت شکنجه قرار گرفت، ده ها هزار پیر و جوان و طفل قربانی جنگهای تهاجمی و حملات هوایی گردیدند، زیر نام دفاع از دین و مذهب از دین دوکان ها ساختن و به ادیان ومذاهب توهین گردید. جوامع انسانی به وحشت کشانده شد تا جایی که انسان ها را در مظهر عام، سنگسار نموده، سوختانده و سربریدن، فرهنگ و انسانیت را تا آن سطح پایین آوردند که این جنایات را همگان با بی تفاوتی، بی عاطفه گی و سنگدلانه یا اینکه اصلا چیزی مهمی رخ نداده به آن نگاه نموده و اکثرا از این حوادث تکان دهنده احساس راحتی و خوشی می نمودند، سازمان های خیریه و ارگانهای حقوق بشر منفعل، محاصره و یا خریده شد به ده ها دستگاه رادیو و تلویزیون اساس گذاری شد و از آن طریق ترس، ناامیدی، نفرت و بنیاد گرایی تبلیغ گردید که با قضاوت های جانبدارانه سیاه را سفید؛ و سفید را سیاه معرفی می کردند. قانون و حاکمیت قانون به پاره کاغذهای بی ارزش و بی اثر تبدیل شده بود، زمامداران دولتی مانند « کنه » به قدرت چسپیده و بی خبر از عاقبت خویش به چپاول مردم مصروف و به خاطر تمدید قدرت اش حاضر به هر بی آبرویی و انجام جنایت بودند. وجدان، انسانیت و کرامت انسانی با پول ، سرمایه و قدرت اندازه و قضاوت می شد، نفس در سینه ای مردم جهان قید گردیده بود و جهان به طرف یک طغیان عظیم و یک انقلاب جهانی می رفت، انقلاب بدون برنامه و بدون رهبر برخواسته از نفرت و کینه توده های بزرگی از مردم جان برکف و با وجدان، نسبت به تمام بی عدالتی ها، ظلم، ستم، فساد و زور گویی ها.
خلاصه اینکه خشونت در جهان به اوج خود رسید و گروه های تروریستی در چپاول، غارت و کشتار بی گناهان از آزادی عمل بی سابقه ای برخوردار گردیدند، تمدن ها در جهان به ریختن آغاز کرد، به جای اینکه اقتصاد، فرهنگ، رفاه اجتماعی، سیاست، علم و صنعت و تکنولوژی بسوی « جهانی شدن » برود، بر عکس جنایت، فساد و بربریت و تروریزم بطرف « جهانی شدن » حرکت نمود. تروریزم مرزها و قاره ها را درنوردیده و جهان را در مجموع با انتحار، انفجار و ترور به تهدید و ابتزار گرفت، تروریزم این « طاعون » قرن بیست و یک به هیچ چیز و هیچ کس رحم نمی نمود، آثار باستانی از تمدن های جهان باستان وحشیانه ویران گردید. هرج و مرج، بحران اقتصادی، بیکاری های گسترده، عوامفریبی کشور ها را فرا می گرفت، جهان درگیر دشمنی ها و هزاران پدیده ای خطرناک دیگر اجتماعی شد، جنگ ها بخاطر گسترش نفوذ اقتصادی وسیاسی در جهان بر پا گردیده و کشتار بی گناهان گسترده تر گردید، تحریکات نظامی و سلطه جویی ها روز تا روز افزایش می یافت و جهانیان را به ورطه جنگ جهانی سوم نزدیک می گردید.
درست در چنین شرایطی مردم امریکا و به خصوص سیاست مداران بزرگ امریکا ( هیات های انتخاب ) این وضع وحشتناک جهان را با تمام ژرفای آن درک نمودند و به این نتیجه رسیدن که بدون یک تحول سیاسی و تغییر سیاست سلطه بلامنازع بر جهان که در دو دهه ای اخیر دنبال می شد کاهش تشنج بین المللی، برگشت صلح و امنیت به کشورها، روابط دوستانه ملل و همکاری دولت های بزرگ جهان جهت نابودی تروریزم، جلوگیری از ریختن دریا های خون در جهان و همزیستی مسالمت آمیز غیرممکن است و به همین اساس هم بود که طرح های جنگ طلبانه، آتش افروزانه و تشنج زای خانم کلنتون در حالیکه تمام گروه های مافیایی، ارتجاعی، متقلب، مزدور و مستکبر از او دفاع مادی و تبلیغاتی می نمودند به شکست مواجه شده، طرح ها و برنامه های رییس جمهور منتخب امریکا آقای دونالد ترامپ به پیروزی رسید، که نگارنده در نوشته قبلی ام از آن استقبال و تبریک گفتم.
سیاست خوب آنست که از هرعمل نیک و انسانی به نفع بشریت، بنفع صلح و ثبات در جهان باید استقبال کرد، حتا اگر یک خون کم بریزد، یک خانواده درصلح زنده گی نماید، به یک فامیل غذای کافی برسد، یک طفل به مکتب برود و در یک کوچه آتش جنگ خاموش گردد. هنر سیاست در ظرافت و باریک بینی آنست، در تحلیل و تجزیه علمی رویداد ها و وقایع است، در تشخیص درست وضع، در گرفتن تصمیم صحیح و به موقع، در تمیز دادن دقیق جناح های گوناگون، در طبقه بندی دشمنان و مخالفین و دراتخاذ تاکتیک ها و شعارهای علمی و عملی جهت رسیدن به اهداف و استراتیژی می باشد.
بعد از این مقدمه طولانی بازهم پرسش جدی به میان می آید که حالا چه باید کرد؟
حالا که راست افراطی، بنیاد گرایی و تروریزم دیگر خریدار ندارد، یتیم و بی سرپرست شده اند. حالا که احزاب چپ روی امواج رای توده های مردم به قدرت بر می گردند، هفته گذشته احزاب چپ در کشورهای بلغاریا و ملداویا در انتخابات به پیروزی رسیدند در کشورهای ایتالیا و فرانسه چپ آماده گی می گیرد و دربقیه کشورهای اروپایی درسال آینده جهان شاهد پیروزی های احزاب و نیروهای چپ و صل خواه خواهند بود.
اما نیروهای چپ که درافغانستان سال های دشواری را گذشتانده اند چه گونه به قدرت بر خواهند گشت؟
به باور نگارنده سه امکان موجود است:
۱- همانطوریکه تنظیم ها و احزاب اسلامی قدرت سیاسی را به شکل مسالمت آمیز از نیروهای چپ تسلیم شده بودند باید شرافتمندانه دریک روند صلح آمیز و میکانیزم عادلانه دولت را به شورای متشکل از تمام احزاب و نیروهای چپ و مترقی و وطن پرست و ملی به مردم افغانستان دوباره تحویل بدهند. به خاطری که در بیست و پنج سال اخیر به جز از بدبختی، جنایت، فساد، چور و چپاول، تجاوز، فریب، مواد مخدر، جنگ و خون، وطن فروشی، بی ثباتی و بی امنیتی، تروریزم و بنیاد گرایی چیزی دیگر به مردم افغانستان تحفه ندادند و دستاوردی ندارند. ادامه دولت وحدت ملی! ادامه بدبختی های بیش تر مردم افغانستان است، ادمه انفجار، ادمه انتحار و ادامه فساد گسترده تر و تفرقه ای بیشتر است.
در این مورد از تجارب جمهوری فدراسیون روسیه می توان استفاده کرد: زمامدار بی صلاحیت و بیکاره ای مانند آقای باریس یلتسن را تاریخ روسیه به یاد ندارد در نتیجه سیاست های اشتباه آمیز و غیرمسوولانه او هزاران فابریکه بسته شد و چندین میلیون کارگر بی کار گردید، فقر، جنایت، فساد و گروپ های مافیایی سرتا سر کشور را فراگرفت، ثروت های طبعیی روسیه به لیلام گذاشته شد، غارت و چپاول گردید. چیزی به تباهی کامل کشور نمانده بود، که وجدان آقای یلتسن به یکباره گی بیدار شده و تصمیم گرفت تا قدرت را از آنهای که گرفته بود دوباره به آنان تسلیم نماید، زیرا خودش و تیم کاری اش نتوانستند به مردم و میهن خدمت نموده و کشور روسیه را از بدبختی های بی شماری که دامنگیرش شده بود نجات بدهند به این ترتیب آقای بوریس یلتسن باوجود دشمنی قدیمی با حزب کمونیست شوروی و سازمان امنیت، یکی از اعضای سابقه دار حزب کمونیست روسیه و کارمند سازمان امنیت (کی گی بی) را به جای خویش انتخاب نموده و پیش از آنکه معیاد ریاست جمهوری اش به پایان برسد دولت را برای آقای ولادیمیر پوتین تحویل داد به این ترتیب آقای یلتسن علی رغم سازشکاری ها، لغزش ها و اشتباهات نابخشودنی خویش، خود را برایت داد، زیرا تصمیم او نهایت بجا و به وقت و انتخابش مساعد و مستعد بود که خود را سزاوار ریاست جمهوری ثابت نموده !
و کشورش را از پرتگاه نابودی نجات داد. به همین سبب است که تاریخ روسیه از آقای یلتسن به نیک نامی یاد نموده و موزیم بزرگی بنامش در قلب شهر مسکو اعمار گردیده است.
۲ ـ تشکیل دولت ایتلافی یعنی تحقق و پیاده نمودن « طرح برای رسیدن به صلح » است، که نگارنده به تاریخ دوم ماه فبروری سال جاری نوشته و پیشنهاد نمود ه ام و در آرشیف سایت های وزین، وطندار، بامداد و آزادی رو موجود می باشد. نگارنده بیشتر به همین زمینه تاکید می کند.
۳ ـ آماده گی نیروهای چپ برای اشتراک در انتخابات آینده و برگشت پیروزمندانه آن به قدرت سیاسی در افغانستان است، باید آشکارا تذکر داد که شرط این پیروزی وحدت نیروهای چپ و کشیدن « کاندید مشترک » به میدان نبرد انتخاباتی است، یعنی کاندید با اعتبار سیاسی، نیک نام و از سابقه داران چپ که هم پیروزی را آسان و هم دولت را عالمانه و موفقانه رهبری می نماید.
هوشدار می دهم که : چپ بعد از گذشتاندن شرایط ناگوار خارجی و داخلی، وضع و شرایط موجود سیاسی، وقت کم در اختیار دارد گذشت هر روز، هر هفته، و هرماه زمان را کمتر و انتخابات را نزدیک تر می سازد. زمان برای نیروهای چپ نهایت مهم و ارزشمند است و نه باید یک روز هم هدر برود و فدای جروبحث های بی نتیجه و ذهنی گری ها و منفی بافی های مایوس کننده، خودخواهی ها و پیش گویی های عالمانه شود. ورق برگشته و زمان به نفع وطن پرستان و نیروهای چپ و مترقی در حرکت است، مردم در مورد همه و همه چیز قضاوت نموده اند و جهان هم الترناتیف دیگر که با بنیاد گرایی، تروریزم و فساد مبارزه نماید به جز از وطن پرستان و ترقی خواهان ندارد.
اگرازاین شرایط استثنایی و فضای نوین سیاسی جهان که میسر شده است در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک استفاده بجا و لازم صورت نگیرد و اشتراک نیروهای چپ فعال و چشمگیر نباشد، تاریخ و نسل های آینده در مورد ما قضاوت خوب نخواهد داشت، هرقدر فشرده تر و مردمی تر شوید به همان اندازه به پیروزی نزدیکتر می شوید.
اما چطور یک انتخابات آزاد، دموکراتیک و عادلانه را می توان سازمان داد که رای مردم در آن تعیین کننده باشد؟
تدویر منصفانه و کشیدن آن از نمایش و تقلب بازهم مربوط به اتحاد و همکاری همه جانبه نیروهای چپ و مترقی می شود که توانایی دفاع از حق مردم و جلوگیری از یک انتخابات غیردموکراتیک و خودکامه را داشته باشند . به منظور کوتاه ساختن دست خیانتکاران از تقلب در انتخابات می توان از تجربه ذیل که در بسیاری از کشورهای پیشرفته و دارای دموکراسی مروج است استفاده کرد:
۱ـ شخص رای دهنده داخل مرکز رای دهی شده، اسم و نمبرتذکره او دراسناد توسط اشخاص موظف ثبت و فورمه برایش داده می شود.
در این صورت مرده گان، فراری ها، اشخاص واهی و اشخاص بی تذکره از رای دادن محروم می گردند.
۲ـ انگشت شخص رای دهنده رنگ نمی شود، بلکه ماشین الکترونیکی آن را عکاسی و ثبت کست مخصوص خویش می نماید که با مرکز انتخاباتی در پایتخت کشور وصل است.
در این صورت نه انگشت رای دهنده را طالب قطع می کند و نه کمپیوتر یک انگشت را دوبار ثبت می نماید و چند صدهزار دالر که جهت مصارف و خریداری رنگ تخصیص داده شده است به خزانه دولت اندوخته می شود.
۳- فورمه رای دهی بعد از خانه پری و انتخاب کاندید مورد نظر توسط رای دهنده، به ماشین الکترونیکی دیگر ثبت و اسکن یا عکاسی می شود که به مرکز وصل است.
دراین صورت اگر کاندیدی اوراق بیشتر را داخل صندوق انداخته و بخواهد خیانت نماید با تعداد انگشت های ثبت شده و اوراق اسکن شده سر نخورده و یکی نمی باشد و از این نوع خیانت و تقلب هم جلوگیری به عمل می آید.
۴ ـ در مرحله آخر رای دهنده فورمه خویش را به صندوق مخصوص رای دهی می اندازد که بعد از شمارش آرا و نشانی شد ناظرین و نماینده گان احزاب سیاسی به مرکز انتخاباتی در پایتخت انتقال داده می شود.
در این صورت اگر صندوق های رای مردم از بدخشان تا به کابل توسط « خر » هم انتقال داده شود افزودن و یا کم نمودن اوراق رای دهی به این صندوق ها بی مفهوم است.
۵ ـ در ختم رای دهی در همان روز به مقابل ناظرین از تمام احزاب و سازمان ها رای ها حساب شده به مرکز ایمیل می شود و اوراق رای دهی بعد از نشانی شد تمام ناظرین به مرکز انتقال داده می شود یعنی یک رای سه بار به کمپیوتر ثبت می شود و سه بار توسط انسان ثبت و « نشانی شد » می گردد به این مفهوم که در اخیر باید شش سند ثبت و نوشته شده و انتقال داده شده باهم سر خورده و یکی باشد.
در این صورت ۹۰ فیصد از تقلب و خیانت جلوگیری شده، تنها یک راه خیانت و تقلب باز است که آن خریدن اشخاص به طور انفرادی و گرفتن رای آنان است.
نا گفته نباید گذاشت که تمام وسایل الکترونیکی در کشورهای دوست و دونر افغانستان موجود است می توانند کمک نمایند و هم می توانند بالای دولت افغانستان بفروشند و فایده دیگر این میکانیزم در آن است که دولت می تواند پنخاه فیصد از بودجه ای که برای مصرف و خرچ پروسه انتخابات تخصیص داده شده است صرفه جویی نموده و برای یک پروژه دیگر اجتماعی بخرچ برساند.
یادداشت: منظور نگارنده از« چپ» تمام نیروها و احزاب مترقی سیاسی است که باورمند به دموکرسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی، ترقی و پیشرفت جامعه و پشتیبان صلح، ثبات، همکاری و دوستی تمام ملل و مردم جهان اند.
نه به معنی جانبدارانه و کلاسیک آن.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۶/ ۱۶ـ ۱۱۲۷
روشنفکری چیست ؟
رحیم حبیبی
مقدم بر تبلور و وقوف بر واژه روشنفکر، التزام بر انتباه واژه روشنگری است.
جامعه ما بخاطر ریشه های عود و عمیق سنت ها ، سخت عقب افتاده است .اندرباب این عقب افتده گی ، توسعه نیافته گی ، سیرقهقرایی و افول گرایش ، همه صاحب نظران اهل پژوهش ، انگاره های زیادی را از نظر فکری خویش به تراوش داه اند که بحث ما درین محور تمرکز ندارد ، اما برای نجات ازین مخمسه دست و پاگیر که چون تارهای عنکبوتی همه افکار ما را در هم تنیده و ما را در چارچوب های معین انجمادی بست و پیچ نموده باب سخن را باید گشود ، چه باید کرد تا راه های روشن تری را تبین دهیم تا بتوانیم برای نجات ازین داربست های مخوف که ما را از قد بر افراشت حتم، عنان و افسار زده و الکن ساخته است .
روشنگری درهمچو وضع از اساسی ترین ابزاریست که می تواند برای رهایی ما را استعانت رساند.
این روشنگری می تواند بدون تفکر و ایدلوژی قالب شده انجام یابد ، این روشنگری بدون این که در بستر فکری راست و یا چپ بسته بندی و یا درقاموس ادبیات راست و یا چپ ، تعریف گردند ، می تواند به خوبی با روال و خصوصیات افکاری و فرهنگی مردم همطراز گردد .
روشنگری را غیر از روشنفکر کسی نیست که ایده های و آرمان های روشنگری به میدان ممارثت بکشاند.
تعریف روشنفکر ، بسیار ساده و بسیط و بدون ارجاع به قاموس های پیچیده سیاسی است که بسا علما و دانشمندان با ادبیات و کلید واژه های منحصر به خویش بدان به تعریف و تاوویل بر خاسته اند . اما به باور من با همه همسویی با تعاریف دانشمندان عرصه سیاست و ادبیات من بدین باور هستم که ، روشنفکر یعنی فرد عصیانگرا و معترض در برابر همه بی عدالتی ، ستم ، گستاخی و نابرابر ی و در یک کلمه در برابر همه انواع تعدی و گستاخی همه جامعه . روشنفکر یعنی مرد منتقد و پرخاشگر در برابر طبقات حاکم گستاخ و حرف ناشنو .
اگر قیاس و گمان برین گفته محور یابد که این تعریف را به میدان و جولانگاه ممارثت و عمل بکشانیم پس روشنفکر چه باید بکند ؟
وظیفه یک روشنفکر اینست که نه از مقام یک دماگوگ یا پوپولیست بلکه از درون مخیله ، وجدان از روی حقیقت و ایمان به گفته ها و باورهایش ، باید برای رهایی جامعه ، رهایی مردم و رهایی انسانهای که از ماهیت زنده گی شان بهره انچنانی ندارند ، قد بیافرازد و دست به افشا گری بزند .
به گونه الگو روشنفکر وقتی نگاه می کند که د رجامعه رنج است ، در جامعه بی عدالتی است ، در جامعه تعدی و گستاخی و تطاول و گردن کشی است ، وقتی سردمادران حاکمیت با عربده و خط و نشان کشی بر گلوی اش پا می گذارد و او را از حق مسلمش ، باز می دارد ، وقتی که غارت ، چپاول و قلدری است ، وقتی که حاکمان بیگانه پرست ومفتخوار اند ، وقتی که درد و تالم و انحطاط چار اندام جامعه را به سختی بهم می فشارد و صدهای بلیه عظیم دیگرکه سخت جامعه را در داربست های مخوف بست و پیچ کرده است ، روشنفکر وظیفه دارد در برابرش قد علم کند . این قد و علم کردن ، به معنی برداشتن تفنگ و به جبهه جنگ شتافتن نیست ، بل روشنفکر با قلم خویش ، با زبان خویش مهر سکوت را بشکند و مردمان مسکوت ، الکن و آن های را که از مزیت ونوعیت زنده گی چیزی نمی دانند ، بیدار سازند و جامعه را اگاهی دهد .
گناه بزرگتراز این نیست که در برابر همه انواع بی عدالتی که گوشه اندک آنها تذکار یافت ؛ سکوت کرد . سکوت در حقیقت خود جنایت است یا با جنایت همراه و مددکار!
چطور ممکن است که دل و دماغ و روح کسی ، به درد مردم خو نکند و رگه هایش برای درد مردمش در تپش نه افتد و مردمش را از عذاب ، درد ، تالم و مصایب زنده گی که حق شان نیست ، اگاه نسازد . وظیفه یک روشنفکر اگاه ، رسالتمند و متعد این است که دست و آستین برزند و مردم را از مزایای زنده گی شان اگاه سازند انها را با دانش و فهم خویش از حق و وظایف شهروندی شان اگاه سازد و بدین گونه است که ما می توانیم توده های مردم را به اگاهی برسانیم و آنها را برای یک دادخواهی بزرگ بسیج نماییم در غیر آن در پستوهای تنگ و تاریک زنده گی منحصری خویش ، نه تنها خود محصور باقی خواهیم ماند بلکه مردم نیز گله وار بدون اگاهی از مزیت زنده گی به زیست و روزمره گی های ساده خود عادت خواهند داد .
در گام بعدی این روشنفکران و اگاهان و کسانی که به زادگاه خویش مهر می ورزند ، کسانی که اهل قبول مسولیت اند ، بایست بدون اندک ترین تانی و تاخیر بدور احزاب و حلقات معین فکری خود حلقه بزنند و واحد های سیاسی خود را ایجاد نمایند و یا اینکه طیف های وسیع از کتله های چکیده از احزاب همسو نگر بدور از تفکرات خرده روشنفکری و میراث ناپسند سنتی منم و تویی ، بدور منافع بزرگ ملی نه خرده روشنفکری ، حلقه بزنند و همدیگر پذیر شوند و بعداً شما خواهید دید که ازین جمع آمد های کوچک ، چه حزب بزگ سیاسی به میدان نبرد پرسه خواهد زد .
این رویا و خیال نیست ، این افسانه نیست ، این وابسته با فداکاری و از خودگذری است ، این حقیقت است ، این وابسته به حرکت همه ماست ، این نوع تعهد است ، تعهد به انسان های رنج مند و تکیده کشور ، تعهد روشنفکر ی تعهد به دیکر گونی تعهد به باژگونی تعهد به بر انداختن عناصر فاسد و طبقات حاکم بی مسوولیت . این وابسته به برداشتن اولین گام است و این راه ، راه نجات است .
گام نخست تفاهم خودی است ما بایست احساسات و عقلانیت مانرا با هم عجین سازیم .
گام دوم این جامعه به کنار آمدن و همسوی نیاز دارد نیاز به تفاهم نیاز به ایتلاف ها و از آنجاست که وحدت ها به میان خواهد امد
ما فرصت های زیادی را از دست دادیم و اگر کنار نیایم بازهم فرصت ها را از دست خواهد رفت و ما در برابر این جامعه فلاکت زده و نیازمند به پیش داوری روشنفکران رسالتمند نیاز جدی داریم و در غیر آن کماکان در بدبختی درد و تالم باقی خواهیم ماند و ما کماکان شرمسار تاریخ .
همسویی همدیگر پذیری نیاز زمان است .
من حتا در نوشته پیشن خود تحت عنوان باید وحدت کنیم بر برخی ازین مسایل استشاراتی نمودم اما اینبار اکیدا ابرام میدارم که روشنفکران اگر یخن این بقالان سیاسی حاکم در کشور را نگیرند و به دادخواهی نپردازند ، از مردم بدون انگیزه و بدون اندیشه . بدون برنامه و بدون فهم و اگاهی سیاسی ، نباید اقضا داشت که انها به قیام برخاسته و این حاکمیت نامیمون را بزیر بکشند . این کار در صورتی ممکن است که نسل نو دردمند برخاسته از متن جامعه که همه دردو رنج جامعه را با گوشت و پوست خود احساس می کنند و خوب می دانند که این حاکمیت برای چور چپاول و غارت آمده است . این حاکمیت در طی ۱۵ سال از حضور نامیمون خود نشان دادند که ذره ای برای درد و الام مردم نه تنها تفکر و اندیشه نمی ورزند بل آمده اند تا از نام قوم ، زبان و سمت خویش ، مردم را به جان هم بیندازند . این گفته های من افسانه نه بلکه حقیقت های تلخ و سنگین تاریخ است .
روی سخن من برای طرح انقلاب ، کودتا و یا بر اندازی نظام نیست ، منظور من بر انداختن چهره های فاسد ، دست نشانده و متطاول است که تاریخ چهره های شانرا عریان ساخته است . ما باید اپوزیسیون بزرگی را از طیف های فکری همسو تشکیل دهیم و حزب بزرگ سیاسی را در جامعه نهادینه بسازیم آن وقت خواهید دید که چه تغیری بزرگی در سرنوشت مردم ، مستولی خواهد شد
بیاید از جبن ترس و معامله ، گذر کنیم و با اعتماد به نفس و ایمان به نیروی مردم به ویژه جوانان که هر آن تشنه تغیر وضع هستند در برابر وضع سیاسی مواضع مانرا روشن سازیم . چون با اغماض ، بلوف و از جا نه جنبیدن ما استطاعت انرا نخواهیم داشت که برای استحاله و باژگونی وارد تغیر شویم .
از حـادثه ترسند ، آن قـصر نشیـنان
ما خانه بدوشان ، غم سیلاب نداریم
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۱۱۷