قتل های زنجیری محصول  فرهنگ عصبیت و خشونت 

 

طالب خیانت می کند    دولت حمایت می کند

علی رستمی 

این شعار بسیج کننده ای بود ،که با صدای خشمګین حاوی تنفروانزجار از حلقوم وحنجره هزارها هموطن ما دررستاخیز ۲۰عقرب سال۱۳۹۴ خورشیدی باشنده گان شهرکابل که درآن تمام اقشار زحمتکش کشور اشتراک داشتند، درهرکوچه وبازارشهر کابل طنین افگن شده بود.

چهاردهه واندی هست که افغانستان به قبرستان مردم بی دفاع  وزحمتکش اقوام مختلف ما، که ناشی از کشتار بیرحمانه  نیروهای اجنبی و بیگانه  رادیکال دینی ومذهبی ، به نام های مختلفی گاهی بنام اخوانی ، جهادی ، القاعده، طالب داعش وغیره  تبدیل شده است. این نیروها میلیون ها انسان سرزمین کشور ما را وابسته به گروهای سیاسی ومذهبی و قومی بی گناه متهم نموده و به قتل رسانیده اند. این قتل ها چه بشکل گروهی وفردی بر بنیاد عقاید دینی و مذهبی به طور شنیح ومتحجر گرانه وبربرانه به مانند قرون وسطی وقبل ازآن ِ با گردن زدن وسربریدن ها صورت می گیرد. شاهد این ادعای  ما عبارت از قتل های زنجیری عده از هموطنان بی دفاع ومظلوم ما که توسط طالبان ،القاعده و داعش در ولایت ها وشهرهای مختلف مانند ننگرهار، غزنی، کنر، جوزجان ، بدخشان، فاریاب ،بامیان و زابل صورت گرفته است ،می باشد. ازجمله دراین اواخر هفت تن از هموطنان ولایت غزنی که درولایت زابل سال پار ازجانب طالبان ربوده شده بود، بعد از یکسال  آنها را با بریدن سرهای شان به قتل رسانیده که درجمله آنها دختر نوجوان هفت ساله شکریه نام و دوخانم میانه سال شامل بوده است . برعلاوه این عمل نابخشودنی غیر انسانی، اندی پیش رخشانه دختر جوان نسبت دوستی مشروع با پسری جوان در ولایت غور توسط حاکمان خود ساخته طالب وحشی بسیار ناجوانمردانه و غیرانسانی در مقابل چشمان مردم سنگسارو به قتل رسانیده شد،که این همه اعمال وحشیانه  خشم تنفروانزجار عمیق مردم  کشور ما را از جمله باشنده گان شهر کابل و ولایت غزنی و سایر ولایت های افغانستان را به وجود آورده، با اعتراضات  وتظاهرات بزرگی گسترده  خیابانی یکجا با خانواده های شهدا با جنازه هفت تن از غزنی  که باخود به کابل آورده بودند ،به تاریخ ۱۱نوامبر ۲۰۱۵ درشهر کابل براه انداختند ، آنرامحکوم کردند.

 این رستاخیز برای رسانیدن صدای  حق خواهی و تحقق عدالت ، علیه ناهنجاری ها واستبداد اداری دولت  واعمال جنایتکارانه طالبان وسایر گروه های تروریستی به گوش دولت اسلامی افغانستان بود ؛که خواهان محکمه و دستگیری عاملین این قضایا شده اند. همه با یک صدا باشعارهای نابودی وسرنگونی دشمنان مردم افغانستان شده واَعمال و کردار غیر مسوولانه و ساز شکارانه « حکومت وحدت ملی» را با دشمنان مردم محکوم نموده وخواستار استعفای رهبری حکومت وحدت ملی شده اند.هم چنان از دولت خواهان تحقق  هر چه سریع ترعدالت ، قانونیت وعمل قاطع علیه تمام گروه های تروریستی که درافغانستان به اشکال مختلف فعالیت دارند گردیدند .بای ک صدا می گفتند: مدارا وعقب نشینی وبی تفاوتی درمقابل خون شهدای بی گناه خیانت به امر ملی وناموس وطن می باشد . نباید دشمنان سوگند خورده عقب گرا که با پشتبانی مستقیم مادی ومعنوی دشمنان خارجی ومنطقه وی در قتل های زنجیری ذیدخل هستند، برادر ویا مخالفین خطاب شوند؛ بلکه با تعریف وموضع گیری مشخص به مثابه دشمن صلح آرامی وزنده گی مصوون مردم ما شناخته شوند .وعلیه آنها اقدام جدی و قاطع برای نابودی شان با کمک جامعه بین المللی تدابیر اتخاذ گردد.

طوریکه در طول  پانزده سال ازحضور نظامی کشورهای جهانی درراس امریکا وهم پیمانان شان هویداست ،که نه تنها دشمنان مردم ازجمله القاعده وطالب که بهانه اصلی برای ازبین بردن آنها درکشور ما لشکر کشی شد، نابود نه شده، بلکه به تعدادشان افزایش یافته و بر علاوه درپهلوی آن گروهی دیگر تروریستی بنام « داعش » سربلند کرده، که  باعث ترور وقتل هزارها نفر هموطن ما در ولایات مرزی وغیره نقاط کشورشده است.  این همه اَعمال را  زیرنام   « الله اکبر » به سبک وسنت  دوران جهالت و توحش  که درصدراسلام معمول بود، سرو گردن می زنند و آنر اجرای احکام شرعیت اسلامی یعنی « جهاد » وانمود می سازند.

تاریح گواهی می دهد، زمانیکه دین اسلام به وجود آمد،قبلآ درهرگوشه جهان مردم نظر به شرایط  موجود ،هرقوم وقبیله خدا و دین  جداگانه خویش را داشتند ، آنرا نیایش می کردند، درپهلویهم با مدارا زنده گی داشتند وعلیه یکدیگر عمل خشونت امیز نمی گردند وبه خاطر خدایان خویش یکدیگر را به قتل نمی رسانیدند.  پیدایش دین اسلام در سرزمین عربستان  فرهنگ وعقیده واداب جدید رابه نام تمدن اسلامی به وجود آورد و همیشه  درحال صعود بود و به زودی درجهان گسترش یافت. مردم  ویا به خاطر ترس و ارعاب و یا به زور و جنگ و یا به شکل مسالمت امیز دین اسلام را قبول می کردند. ومشترکآ درجهت رشد آن عمل می نمودند. برای اینکه یک هدف وجود داشت، انهم تامین منافع دینی وارزش ها آن درمیان سرزمین های مختلف .این عمل ازیک سو مضر وخانمانسوز برای مردمی که دارای عقاید سنتی  بودند و نمی خواستند ، از عقاید خود منصرف و دین جدیدی را بپذیرند تمام میشد؛ از سوی دیگرزمینه سازِز ادغام نژادها واقوام وقبایل مختلف با سنت وعادات مختلف وآشنایی با دین وفرهنگ نو بود ، که باعث پیدایش تمدن جدید با ابعاد وسیع وفراگیر منطقه وی در میان ملل مختلف میشد.  طوریکه کانت فیلسوف المانی گفته بود : «جنگ وسیله  اجتناب ناپذیر است برای آنکه ملل با فرهنگ را به حق خود برساند. »

بر اساس این زد وخوردهای عقیدوی بود ،که مناسبات اقتصادی وسیاسی در  نقاط  مختلف جهان گسترش میافت. اما زمانی که این تمدن ها دامنگیر نفاق و اختلافات فرقه یی مذهبی  وقومی شدند. هرفرقه باور های خود را نسبت به دیگری مقدس دانسته ،علیه همدیگر از هیچ گونه ظلم ،استبداد و کشتاروحشیانه  دریغ نمی کردند، این ها در روند تاریخ اهسته اهسته ازهم پاشیده و نزول کرده ، از خود صرف نام وتاریخ چیزی دیگری باقی نماندند.  

 حافظه  بشری هیچ گاهی اَعمال دستگاه تفتیش عقاید کلیسا وجنگ های صلیبی  سی ساله را با دین اسلام وسایر مخالفین عقده وی شان فراموش نمی کند ،که چه گونه پیروان هردو دین  همدیگررا  بیگناه و ناحق کشتار نموده و زمین ها ودریاها را از رنگ خون همدیگر سرخ ساخته بوده اند .

 خشونت دینی ومذهبی اسلامی، در عرصه  های عمومی براساس واکنش های عصبیت، بسیج برای پیروزی دین ومذهب و دفاع ازدین اسلام نیست ، بلکه بی اعتمادی به نفس و فقدان آزادی عمل بنیادگرایان دینی  ترس از دوزخ و بهشت می باشد. البته تاریخ به ما می آموزد، که جای فرهنگ کهنه را نه اصول کهنه ، بلکه فرهنگ جوان تر و برتر می گیرد. ظهور فرهنگ نو یا دانش های نو درجامعه فرهنگ کهنه را عقب را نده وکهنه جای خود را به نو واگذار می نماید .  دراین مقطع گذار ازنو و کهنه هست که عصبیت وخشونت ،بنا براصول فرهنگ و دانش کهنه، در ذهن حامیان فرهنگ کهنه  تداعی می شود وآنرا به مثابه وسیله و ابزار برای حفظ وسرکوبی اندیشه نو بکار میبرد. انسانهای ناراضی ومتحجر که با رسم و رواج و اداب گذشته خوی گرفته و ذهن شان توسط آن قفل شده وبه اسانی نمی توان آنراباز نمود ،یا در نهایت  دست به خشونت وجنگ به نام دفاع از اعتقادات و باورهای حاکم درجامعه اقدام می نماید واز خود عصبیت نشان می دهد. ابن خلدون دانشمند عرب «عصبیت» ویا «عصبیه» را به معنای:« عِرق یا رگ قبیله یی  » می نامد و نویسنده گان غربی آنرا به معنای:«  وطن پرستی ،جنبده گی دولت، قوه حیاتی یک قوم، و روح عام میدانند. »

تشدید خشونت وعصبیت علیه فرهنگ های بیگانه خارج از دین و فرقه های مذهبی اسلام به ویژه درمقابل فرهنگ غربی   که ازجانب بنیادگریان دینی مانند: سلفیست ، وهابیت و اخوان المسلمین  تبلیغ میگردد ،یک توهم  وابزار فریب پیش نیست. این عصبیت برآن است که تا از احساس عقاید اسلامی، باورمندان بی خبر از دنیای فلسفه و تاریخ  که در گروه آن ها قرار دارند ، در شرایط مختلف به نفع خود استفاده نمایند.طوری که امروز در شرق میان عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی به کمک امریکا  و انگلیس  وغیر دولت های غربی، ازاین ها به صفت سپهر مدافعه آرمان ها واهداف خود که بنام داعش والقاعده  وغیره فعالیت دارند ،استفاده می برند . برای اینکه تمام این گروه ها واحزاب متذکره مستقیم  وغیرمستقیم  ساخته و تمویل کننده  شرایط مادی ومعنوی آنها کشورهای غربی در راس امریکا و انگلیس  بوده، که برای تامین منافع خویش روی کار آورده اند.

طوری که امروز روشن هست  برخی از  کشورهای اسلامی  دارای سرشارمنابع طبیعی  از جمله نفت و گازمی باشند؛ این باعث شده که هرکدام خریدار و مشتری های خوب  ودل سوز برای خود در جهان داشته باشند،هر کدام به نوع ارتباط خویش را درجهان بالخصوص با کشورهای ثروت مند در راس امریکا وانگلیس وشرکای آن تامین کرده و درمنطقه به مثابه حلقه اساسی ارتباطی برای تامین منافع سیاسی واقتصادی آنها فعالیت می نمایند. این امر زمینه بروز اختلافت میان برخی ازاین کشورهای نفت خیز، براساس اقتصادی ازیک سو، وازسوی دیگر مخالفت های مذهبی باعث کشمکش و جنگ ها و تعرض واشغال سرزمین های همدیگر شده اند . بناً این کشورهای برای پیروزی اهداف خویش ونابودی بنیادهای اقتصادی و سیاسی مخالفین خود به فرهنگ گذشته اسلامی بر بنیاد آموزه های اسلامی رجوع نموده و از وجود گروهای تروریستی : القاعده ، طالب و داعش وغیره زیر نام جهاد ، با استفاده از فرهنگ « تفکیری » که در صدراسلام مروج بود،آنها را  با مدرن ترین سلاح مجهز نموده وبه جنگ های منطقه وی  با پشتبانی کشورهای غربی در راس امپریالیزم امریکا وجهان غرب ،گسیل  میدارند .   

 کشورهای بزرگ سرمایداری که از لحاظ مالی ومعنوی پرقدرت هستند ،می کوشند ، از این اختلاف ها به نفع خود استفاده نمایند، تا هژمونی جهان را بدست داشته باشند. بنابراین غرض تحقق اهداف راهبردی جیوپولیتیک  خود به شیوه های مختلفی به کشور های اسلامی مداخله نموده ؛ وآنها را به دور اقمار خویش بسیج  می سازد. کشورهای که به خواست شان تن نمی دهند ، به ملاحطه تعصبات دینی ومذهبی با کمک و پشتبانی کشورهای هم پیمان خود ازگروه های افراطی دینی ومذهبی فوق علیه کشورهای مخالف ِمورد نظرخویش جهت پیاده نمودن اهداف خود استفاده می کنند.

 درکشور ما نیز این گروهک های تروریستی برای دوهدف در طول پانزده سال با حضور فعال و گسترده باحفظ  و حمایت کشورهای منطقه وی و بین المللی وجود دارند.

یکی ـ برای تامین منافع  پاکستان  درافغانستان ؛  

دو ـ برای تامین منافع امریکا.

این کروهک های تروریستی به مثابه شمشیر داموکلوس بالای زمامداران  دولت افغانستان  برای تامین منافع و اهداف شان  قرار دارد. هر زمانی که از اهداف مطروحه کشور های متذکره عدول نمایند  ازاین گروه ها به شیوه های گوناگونی  برای بی ثباتی وضع سیاسی  وامنیتی  درافغانستان  به کار گرفته میشود . به این منظور تا به حال صدها حملات مسلحانه تروریستی و انتحاری وآدم ربایی در نقاط مختلفی کشورانجام داده اند که  تظاهرات و راهپمیایی  بیست عقرب سال جاری مصداق این امر میباشد ، که با عکس العمل گسترده مردم مواجه  گردید. این قیام مردم نماد تاریخی بود، که از جانب جامع مدنی و جوانان قهرمان و بالنده وطن علیه همه  ناهنجاری ها و تَعمال تروریستی گروه های طالب وداعش  که در ولایات کشور انجام داده بودند ، راه اندازی شده بود. این همآیش و راهپیمایی   لرزه  به اندام  دولت اقای غنی وعبدالله  وارد کرده و اولین باری بودکه هم چون طیف وسیع وگسترده  از جوانان آراسته بدون رهبران وعکس های تنظیم های جهادی ، صدای بر حق  مظلومان و رنجبران  زحمتکش کشور را به جهانیان بلند نمودند. این تظاهرات نمایانگر وحدت  وهم یکپارچکی ملی کشور میان اقوام و قبایل افغانستان را به نمایش گذاشت. نسل جوان بالنده شگوفان وپر افتخار نواندیش با نفس تازه و نیروی سرشار از وطن پرستی بر بنیاد خرد ورزی و روشنگری در پشاپیش این راهپیمایی قرار داشتند . این امرنشانه استقلال اندیشه وی فردی در مقابل فرهنگ سنت گرایی وپدرسالاری قرون وسطایی میباشد. تاریخ این را به اثبات رسانیده هرزمانی که افزارهای عناصر کهنه علیه موج جنبش نوگرای قرار گیرد روبه زوال و نابودی می باشد.

شهروندان کشور ما بالخصوص جوانان دانشمند وتحصیل کرده مطابق رسم و سنن پرافتخار نهضت  تاریخی مبارزرین عدالت خواه و استقلال طلبان  کشور در این رستاخیز ملی  نقش برازنده  دارند. طوریکه گفته اند: « اگرخلق اهی کشد طوفان شود ، اگر پای بکوبد زلزله شود.»

 واقعآ امروز طوفان بعد ازسکوت فضای تاریک وخفقان شهر کابل را برای ابد ازبین برده وجامعه مدنی ما داخل مرحله جدیدی ازتاریخ عدالت خواهانه خود گردیده است. ابعاد این دادخواهی و انتقام جویی از دشمنان خلق های کشور ما ساده و سطحی نه بوده، بلکه ریشه های توده یی داشته که تا عمق  جامعه درمیان تمام نیروهای ملی ومترقی ودموکرات وهمه زحمتکشان افغانستان ، فرورفته وفراگیر میباشد.

هانارانت زنی فیلسوف المانی گفته است:«  اگر بدانیم که انسان به چه جنایت هایی نسبت به هم نوع اش تواناست باید احساس گناه کنیم اگر از دخالت در سیاست طفره برویم.»  

 طفره رفتن از حرکت وکنشی دادخواهانه و انقلابی که شرایط ذهنی وعینی ان آماده شده گناه هست . جوانان کشور ما باید به مثابه نیروی پیشتازدرهمه حرکت ها ی دادخواهانه درمسیر تاریخ درتحولات و تغییرات کشور خود در صف اول مبارزه وطن پرستانه قرار داشته باشند. آینده به جوانان وپیش آهنگان این نسل بالنده وقهرمان تعلق دارد .

 زنده باد جوانان پر افتخار این نیروی رزمنده پیشتاز کشور !

مستحکم باد وحدت وهمبسته گی خلق های زحمتکش افغانستان!

بامداد ـ دیدگاه ـ ۶ /۱۵ ـ ۱۶۱۱

۵۰ سال پس از قتل عام ۵۰۰ هزار نفر دراندونزیا، دادگاه مردمی

برگزار می‌ شود

 

پس از گذشت نزدیک به نیم قرن از قتل‌عام حداقل ۵۰۰ هزار تا یک میلیون نفر در اندونزیا و اجرا نشدن عدالت درباره این جنایت، « دادگاه بین‌المللی مردمی ۱۹۶۵ » تحقیق از شاهدان و بازمانده گان این واقعه را آغاز خواهد کرد.

پس ازکودتای نافرجام در اکتبر ۱۹۶۵ ترسایی از سوی گروهی از افسران ناراضی٬ جنرال سوهارتو٬ فرماندهی ارتش اندونزیا را برعهده گرفت و حزب کمونیست این کشور را به سبب دست داشتن در کودتا مقصر دانست. سوهارتو که پس از کودتا به مدت ۳۱ سال تحت عنوان رییس‌ جمهور برسر قدرت بود، طی کمتر از یک سال و با حمایت سیا و برخی از دولت‌های دیگر غربی، پس از کودتای ۱۹۶۵ ترسایی صد ها هزاران تن از مخالفان را به بهانه « کمونیست بودن » در خیابان‌ ها، مزارع و زندان‌‌ها کشت و علاوه بر آن هزاران نفر نیز به اردوگاه‌ های کار اجباری فرستاده شدند٬‌ بی‌ خانمان یا ناپدید شدند و یا مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفتند.

کشتار و سرکوب مخالفان در اندونزیا که از آن به عنوان بدترین قتل‌ عام قرن بیستم یاد می‌ شود٬ محدود به فعالان کمونیست نبود و شمار زیادی از فعالان جنبش زنان، سوسیالیست‌ها٬ روشنفکران ٬‌اعضای اتحادیه‌ های کارگری٬ فعالان مدنی٬ اقلیت‌های چینی ‌تبار و بسیاری از مردم معمولی را نیز هدف آن قرار گرفتند.

« دادگاه مردمی بین‌المللی ۱۹۶۵ » که  از ۱۹ تا ۲۲ عقرب ۱۳۹۴ (۱۰ تا ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵ ) در شهر لاهه برگزار می ‌شود ،‌ با بررسی مدارک به جا  مانده ازاین جنایات، گواهی شاهدان و تطبیق آنها با قوانین حقوقی بین‌المللی و قوانین داخلی اندونزیا، رخدادهای ۱۹۶۵- ۱۹۶۶ترسایی در اندونزیا را بررسی خواهد کرد.

با وجود اینکه این دادگاه مردمی نمی ‌تواند حکمی رسمی و قابل اجرا و پیگیری صادر کند و توانایی تامین عدالت و جبران خسارت به قربانیان را ندارد، اهمیت آن به خاطر ایجاد فضایی عمومی برای شنیده شدن صدای قربانیان و گفت ‌وگو درباره این رخداد در داخل اندونزیا و همچنین در افکار عمومی بین‌المللی است.

در شرایطی که دولت اندونزیا سیاست انکار این کشتارها را در پیش گرفته، بسیاری از عاملان این جنایات هم چنان در مناصب رسمی خود در اندونزیا برجا مانده‌اند و به جای عذرخواهی و جبران خسارت قربانیان و خانواده‌ های آنها، سالگرد این قتل‌عام در کتاب‌های درسی گرامی داشته می‌ شود و خانواده‌ها را از رفتن به مکان‎‌ هایی که عزیزان‌ شان در آن کشته‌ شده‌اند، ممنوع می ‌کنند. پس از انتشار اخبار مربوط به برگزاری دادگاه بین‌المللی مردمی ۱۹۶۵، دولت اندونزیا که از سوی این دادگاه برای حضور در دادگاه و پاسخ دادن به اتهامات دعوت شده است، نمایش فیلم‌های مستند « بازی کشتن» و « چهره سکوت »  را لغو و با اذیت و آزار فعالان و دانشجویان داوطلب همکار این دادگاه مردمی، سعی در اختلال در روند روشن شدن حقیقت و تحقق عدالت داشته است.

شادی صدر، حقوقدان ایرانی و مدیر «عدالت برای ایران» که به‌ دلیل تحقیقات‌اش در زمینه جنایت‌های فراموش شده و فعالیت‌هایش در زمینه مبارزه با مصوونیت مسوولان نقض حقوق بشر در ایران برای قضاوت در این دادگاه دعوت شده است، سر جفری نایس، که اسلوبودان میلوسویچ را تحت پیگرد قانونی قرار داد٬ هلن جارویس، استاد دانشگاهی که در مورد اندونزی و نسل‌ کشی در این کشور مطالعه می‌ کند٬ میریلا فانون مندس فرنس٬ رییس گروه کاری سازمان ملل برای مردم افریقایی تبار٬ جان گیتینگز٬‌ روزنامه‌ نگار و استاد دانشگاه در مطالعات صلح٬ سیس فلینترمن٬ استاد دانشگاه و متخصص در زمینه حقوق بشر٬ زاک یاکوب٬ قاضی و عضو سابق کنگره ملی افریقا اعضای هیات قضات این دادگاه هستند.

شادی صدر می‌ گوید: «  این دادگاه مردمی تلاشی برای فشارآوردن به دولت اندونزیا برای قبول مسوولیت اش در قبال قربانیان، خانواده های آنان و جامعه اندونزیا از یک‌ سو ؛ و وادار کردن جامعه بین المللی به انجام وظیفه خود در برابر قربانیان که پنجاه سال است به تاخیر افتاده، از سوی دیگر است.»

قتل‌عام و سرکوب در اندونزیا شباهت‌های بسیاری به کشتارها و خشونت‌های دولتی پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران دارد. در ایران نیز همچون اندونزیا٬ مقامات رسمی هیچ ‌گاه تلاشی برای احقاق حق قربانیان یا شناسایی و مجازات عاملان این جنایات نکردند و تلاش‌های انجام شده در این زمینه فقط از سوی فعالان و سازمان‌های حقوق ‌بشری و سیاسی در داخل و خارج از کشور بوده است. باقی ‌ماندن عاملان جنایت در سمت‌های دولتی و رسمی خود از دیگر مشابهت‌ های ایران و اندونزیا است.

برای پیگیری روند برگزاری « دادگاه بین‌المللی مردمی ۱۹۶۵» می توانید اخبار آن را از وب سایت این دادگاه دنبال کنید، جلسات دادگاه را از طریق برنامه livestream به صورت آن‌ل این تماشا کنید و یا در صورت امکان در جلسات دادگاه که در شهر لاهه هلند برگزار می شوند شرکت کنید./ص م

بامداد ـ دیدگاه ـ ۶ /۱۵ ـ ۱۵۱۱

طالبان ، بن لادن و لشکر طیبه؛ قهرمانان پاکستان!

 (تبصره و تحشیه ارتجالی)

 

 

محمد عالم افتخار

مقارن با سفر نواز شریف صدراعظم پاکستان به امریکا و صدور اعلامیه مشترک از طرف  زعمای دولتین  پرویز مشرف رییس اسبق ارتش پاکستان و دیکتاتور نظامی متقاعد این کشور  طی مصاحبه هایی با روزنامه گاردین انگلیس، تلویزیون امریکایی سی ان ان ، شبکه خبری دنیا نیوز پاکستان، آژانس فرانسپریس و پایگاه های رسانه ای دیگری حرف و حدیث های مشابه و حدوداً غیر منتظره ای بر زبان آورد.

او همان طالبان را که رهبر ابرقدرت دنیا ـ بارک اوباما ـ و نواز شریف در عالی ترین سطح سیاست و طی مهم ترین سند دیپلوماتیک مشترک از ایشان تقاضا کردند که با دولت افغانستان مذاکره و مصالحه نمایند؛ با توصیف به عنوان « قهرمانان پاکستان» ضربه محکمی زد و بطلان داعیه آن‌ ها را به مثابه « مجاهدان آزادیزادی آزادی  افغانستان » مسجل تر نمود.

مشرف عامدانه طالبان را؛ آنهم نه به تنهایی که در ردیف دار و دسته های اسامه بن لادن و الظواهری و لشکر طیبه و حافظ سعید و ذکی الرحمن لکهی...« قهرمانان پاکستان » خواند که علی الظاهر مشتی هم به دهن بارک اوباما و نواز شریف می نوازد. این دیکتاتور سابق پاکستان که یکی از طراحان پروژه انهدام افغانستان به شمار می آید  اعتراف نمود که ما از بسیار وقت بدین سو از طالبان که عمدتاً پشتون هستند حمایت می کنیم .

طبق گزارش های متعدد پرویز مشرف در ویلای شخصی اش که در منطقه ساحلی کراچی واقع است با Jonathan Boone نماینده  روزنامه معروف انگلیسی زبان Guardian گاردین چاپ لندن در اسلام آباد گفته است:

« ما طالبان را از دهه ۱۹۹۰ آموزش دادیم و به جنگ فرستادیم. طالبان، حقانی، اسامه بن لادن و ایمن الظواهری آن زمان قهرمانان ما بودند. »

مشرف همچنین گفت که « لشکر طیبه » را نیز پاکستان در دهه ۱۹۹۰ آموزش داد و حمایت کرد تا فعالیت های شورش گرانه خود را در منطقه کشمیر راه اندازی کند. وی افزود « در دهه ۱۹۹۰ لشکر طیبه و ۱۱ و یا ۱۲ گروه دیگر تشکیل شد. ما تمامی آن ها را حمایت کردیم زیرا آن ها در کشمیر تا سرحد مرگ خود می جنگیدند.»

در یک مصاحبه تلویزیونی مشرف می گوید: چهره هایی چون حافظ سعید و ذکی الرحمن لکهوی از لشکر طیبه نیز زمانی قهرمانان پاکستان بودند....

در این اعترافات صریح؛ منهای تته پته هایی؛ لُب و لُباب سخن همین است که طالبان؛ همراه با القاعده اسامه بن لادن و گروه های اکستریمیست سیاسی ـ مذهبی دیگر چون لشکر طیبه برای رژیم ملیتاریستی و تروریست پرور اسلام آباد؛ همان سرمایه استراتیژیک و « قهرمانان پاکستان » بوده اند و بس.

آقای مشرف به نماینده گاردین گفته است که حامد کرزی (رییس حمهور سابق افغانستان) تحت سیطره نیروهایی قرار داشت که با پاکستان دشمنی عنعنه وی را در سر می پرورانیدند . سازمان اطلاعات ارتش پاکستان نیز برای تضعیف حکومت کرزی از تقویت طالبان دریغ نه نمود  چون که ما نه می خواستیم که هند در افغانستان برنده شود .

جنرال  مشرف می‌ گوید: « مسلماً ما در جست و جوی گروه‌ هایی بودیم که بتوانند با هر اقدام هند علیه پاکستان برخورد کنند. اینجاست که وظیفه استخبارات مطرح می‌شود. استخبارات ( پاکستان) با طالبان در تماس بود و قطعا هم باید در تماس باشد. »

پرویزمشرف، طی مصاحبه‌ با شبکه خبری «دنیا‌ نیوز» پاکستان نیز  به همه این موارد اذعان و تصریح کرده: در دهه ۱۹۹۰ درگیری‌ها برای آزادسازی در کشمیر آغاز شد. در آن زمان لشکر طیبه و ۱۱ یا ۱۲ گروه دیگر تشکیل شدند. ما از آنها حمایت کردیم و آنها را برای مبارزه در کشمیر آموزش دادیم.

در بازی‌های بزرگ استخبارتی و جنگ منفعت‌ های بزرگ که در افغانستان ادامه دارد، یقیناً ‌پاکستان نقش مهمی داشته و از سال‌ها به این‌ سو یکی از بازیگران میدان بوده است. بنابراین، از دید ناظران اظهارات اخیر پرویزمشرف راجع به طالبان و جنگ در افغانستان را بی‌ هدف نمی ‌توان دانست. 

روشن است که با این افشا‌گری‌های خود رییس‌جمهور اسبق پاکستان، ضربه محکمی را بر نام طالبان و داعیه آن‌ها در افغانستان وارد کرده است؛ اگر‌چه از قبل معلوم بود که طالبان اختیار خود را ندارند. مگر به نظر میرسد که بازی سیاسی و استخباراتی که تحت نام طالبان درافغانستان در طول بیش از یک دهه ادامه داشته است، اکنون در حالت تغییر است و وارد یک مرحله جدید می ‌شود.

در زمان اقتدار رسمی یکی از سیاست‌های پرویز مشرف در قبال افغانستان همین بود که اسلام‌ آباد را مدافع حقوق پشتون‌های افغانستان جلوه داده، آن‌ها را علیه حکومت مرکزی تحریک کند. مشرف همواره این را تبلیغ می ‌کرد که حکومت حامد کرزی یک حکومت غیر‌پشتون‌هاست که به زعم او گویا کمتر از۱۵  فیصد نفوس افغانستان می باشند و روی همین دلیل طالبان برای حقوق اکثریت ۸۵ فیصدی!  علیه حکومت می‌ جنگند. مشرف با شعار حمایت از پشتون ‌های افغانستان، هم‌ چنان می ‌خواست ‌نفاق را میان اقوام افغانستان دامن بزند.

البته به طور قطع این یک توهین بسیار بزرگ به مردم افغانستان خواهد بود اگر بگوییم که پاکستان از پشتون‌های افغانستان حمایت کرده ‌یا می ‌کند. منجمله حامد کرزی حین نشر اظهارات مشابه پرویز مشرف طی سخنرانی در یک مرکز تحقیقاتی دهلی جدید  سخنان او را با عصبانیت رد کرد. 

پرویز مشرف  آن زمان در یک مصاحبه با خبرگزاری فرانس پرس گفته بود که اگر هندوستان برای ایجاد یک « افغانستان ضد پاکستان » تلاش کند  پاکستان از گروه قومی پشتون‌ها برای مقابله با هندوستان استفاده خواهد کرد.
حال حامد کرزی که در زمان حکومتش برای مدت‌های طولانی اسلام آباد را به تلاش برای بی ‌ثبات ساختن حکومت افغانستان متهم می ‌کرد گفت که هرگونه اظهاراتی مبنی بر این که پشتون‌ ها به خواست پاکستان عمل خواهند کرد  توهینی به بزرگ ‌ترین گروه قومی افغانستان است.
کرزی گفت: « این اظهارات بسیار مایه تاسف بود. افغانستان تاریخ پنج هزار ساله دارد. گفتن این که پشتون‌ها به عنوان ابزار مورد استفاده ( پاکستان نو تولد) قرار خواهند گرفت  توهینی به پشتون ‌ها و به همه مردم افغانستان است ».

اغلب صاحب نظران در حال حاضر، ناممکن می‌ دانند که پاکستان دست از استفاده از تروریسم و افراطیت منحیث افزار سیاست خارجی  بردارد؛ تا چه رسد که با تروریسم مبارزه صادقانه کند. گروه‌های افراطی و تروریستی پاکستان از لحاظ سیاسی و اجتماعی در بطن جامعه آن کشور نفوذ قابل ملاحظه‌ای دارند و در حال تغییر‌دادن پاکستان به یک کشور کاملاً افراطی‌ اند. شاید به ‌وجود‌ آوردن پاکستان در سال۱۹۴۷ در جغرافیای جهانه به همین هدف بوده باشد تا این سرزمین چنین نقش افراطیت ‌پروری و تروریسم ‌پروری را ایفا بدارد.

یکی از سوالات اساسی همین است که چرا پرویز مشرف بعد از سال‌ ها انکار مطلق از حمایت کشورش از طالبان و خاصتاً از احیای دوباره آن‌ها بعد از سال ۲۰۰۲ در افغانستان اکنون پرده از حقایق هولناک برمی‌ دارد. پاسخ این است که پرویز مشرف تنها یک افسر‌ بلند‌ رتبه متقاعد نظامی و رییس‌جمهور اسبق پاکستان نیست و اکنون هم یک ماموریت جدید اردوی پاکستان و استخبارات آن کشور را در لباس ملکی و به شکل غیر‌رسمی به پیش می‌برد. 

اردوی پاکستان و سازمان استخباراتی آن، بعد از تقاعد هم  افسران بلند‌رتبه و میان ‌رتبه را به مأموریت‌ های مختلف و مهم در داخل و خارج کشور به شکل غیر‌رسمی می ‌گمارند. به طور مثال، جنرال حمید ‌گل از چندین سال بدین ‌سو ماموریت تبلیغات و پیشبرد کمپاین جنگ روانی سازمان استخبارتی آن کشور را از طریق رسانه‌ ها و نشست‌های داخلی و خارجی به عهده داشت. تعدادی از افسران متقاعد اردوی پاکستان در تبانی با گروه‌های تروریستی آن کشور چون « لشکر طیبه وغیره» در طول یک دهه گذشته برای تربیه، آموزش و سوق ‌دا‌دن طالبان و دیگر عناصر افراطی برای جنگ در افغانستان به شکل قراردادی‌ها، خارج از تشکیلات رسمی به وظیفه گماشته شده اند. جنگ در افغانستان طی سال‌های گذشته توسط همین مهره‌های متقاعد اردو و استخبارات پاکستان به‌ راه انداخته و به پیش برده شده است.‌

نظامیان پاکستان نظر به خصومت رسمی که در برابر افغانستان دارند، همیشه مخالف مطلق تقویت اردو و دیگر نیروهای امنیتی ما بوده‌اند. تقویت اردوی ملی افغانستان از لحاظ کمیت و کیفیت برای پاکستان همیشه مایه تهدید و نگرانی بوده است. چنانکه یک « قهرمان پاکستان » هم همین نواز شریف صدراعظم حالیه میباشد که به ادعای موکد و مکرر بر اعلای خودش  نابود کردن اردوی توانا و قوای انتظامی مجهز افغانستان در زمان « انقلاب اسلامی » را با دستان لومپن های جهادی در کارنامه دارد. لذا تاکید اسلام‌آباد هم مبنی بر فرستادن افسران افغان برای آموزش به پاکستان به هدف نفوذ در نیروهای اردوی ملی جدید افغانستان است،‌ نه همکاری آن کشور با افغانستان.

مبصر سایتی به نام « نواندیشی » در رابطه به هنگامه های بالا می نویسد که « نفوذ هند در افغانستان مهمترین نگرانی نظامیگران پاکستان از زمان سقوط طالبان در این کشور بوده است. چنانچه بصورت ذهنی و تخیلی سعی میکنند برخی افغان ها را ملیشه های هند بدانند، که بزرگترین جفای نابخشودنی درحق ملت بزرگ افغان است. با این نوع اظهارات حتا موشها هم به خنده می آیند.»

واقعیت این است که  ما با اینکه شنیده ایم  ژنوم موش ها  قریب ۱۰۰ فیصد شبیه انسان ها می باشد، معهذا خنده آنها را که ثبوتی بر حد معینی از شعور عالی باشد، درین یا سایر موارد ندیده ایم اما بدبختانه تعدادی از همقطاران خود ما درین راستا احساسی ندارند که منجمله به صورت خنده متبارز فرمایند!

و فراتر از این؛ طی سالیان پسا طالبانی در افغانستان  «قهرمانان پاکستان» در دولت و نهاد های سیاسی، اقتصادی، امنیتی، رسانه ای و مذهبی افغانستان نیز نفوذ روز افزون پیدا کرده و اکنون فریاد ها و نالش ها از صدر تا ذیل جامعه بر آسمانست که « ستون پنجم » پاکستان در حال تباه کردن استقلال، تمامیت ارضی و کلیه شیرازه حیات ملی مردمان افغانستان میباشد.

شک نیست که فرزندان ما چند ماه و سالی پس تر شاهد تجلیل و بزرگداشت تک تک « قهرمانان پاکستان » در وجود « ستون پنجم » آن کشور ملیتاریستی در میهن ما؛ از جانب همین پرویز مشرف و یا هم مسلکان جوانتر او خواهند بود و درین راستا صد ها جلد کتاب مستند و مهیج روایی و داستانی از قبیل « تلک خرس » و « خاموش مجاهد » و نیز فیلمنامه های همانند (سریال ۲۴)  و مماثل ها بیرون خواهند داد.

 

یاد داشت:

در صورتیکه علاقه به تفحص و تحقیق درین استقامت دارید؛ محضاً مطالب در رابطه به فرمایشات پرویز مشرف را در گوگل سرچ کنید و منجمله اگر حیف وقت و پول تان نمی شود این ویدیو را ببینید و گوش نمایید:

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۰۹۱۱

 

از تروریزم داعشی اینجا تا آنجا

ع. بصیر دهزاد

انفجارات و حملات تروریستی پاریس در ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵  در تاریخ خونین اروپا بعد از جنگ دوم جهانی ثبت شد. جهان غرب به لرزه آمد ، محلات و بنا های  مشهور در جهان با سه رنگ بیرق فرانسه  چراغان شدند ،میلیون ها انسان با قلب های خونین شان  فوتو های شان را نیز به عنوان انزجار و نفرت در برابر تروریزم و همدردی با قربانیان پاریس سه رنگ ساختند. من فوتوهای هموطنان با قلب و با عاطفه ( خود قربانی تروریزم) خود را نیز در صفحات فیس بوک  دیدم که با تروریزم در فرانسه  عین احساس عاطفی و بشری خود را بیان نمودند. من هم خواستم یک باری دو فوتوی متفاوت خود را ، یکی با سه رنگ بیرق فرانسه و دیگرش با سه رنگ بیرق افغانستان به عنوان غم شریکی و انزجاز در برابر اعمال داعشیان بی رحم بگذارم . در برابر داعشیانی که نمی توان نام انسان را به چنین قساوت و خصلت حیوانی بالای شان گذاشت، آنانکه هفت هموطن من را نیز در هفته پیش گلو بریدند  و در میان دختر زیبا روی خورد سال را که هنوز باید یک طفل می بود و هنوز حق داشت تا از بازی طفلانه اش لذت میبرد، نیز سر بریدند. هر باری که به فوتوی این طفل معصوم دیدم بار بار جلو اشکم را نتوانستم بگیرم.

اکنون عین داعشی ، عین عمل قساوت و حیوانی اش را در پاریس انجام میدهد. این عمل بربری در پاریس باید جهان را تکان میداد که هنوز با گلو بریدن هفت هموطن من در کشوز قربانی تروریزم سازمان داده شده ، تو سط داعشیان فرستاده شده تکان نخورده بود و حتا آب از آب چندان تکان نخورده بود .

وقتی به تبارز احساسات مردم جهان  دیدم که همه در شهر ها جمع شدند و گل گذاشتند،  ولی در کشور من تظاهرات خیابانی صد هزار نفری دستگاه حکومت را لرزاند. یک حرکت بزرگ مدنی که بی پیشینه بود. تظاهر کننده گان با خواست های مدنی و عدالتمندانه کابل را به شور آوردند. همه انسان های وطن خواه و عدالت خواه گفتند که « ما بخاطر ابراز نفرت برتروریستان و تقبیح  این فاجعه  و عمل حیوانی در برابر هزاره های ما ، ما هم امروز هزاره هستیم.»

من خود را شریک غم هر دو، هموطن هزاره من و قربانیان پاریس  میدانم. ولی خواستم یکبار جلو اشک هایم را بگیرم و احساساتم را لحظه کنار گذارم و عقده گلو را فروبرم ، به چیزی دیگر بیاندیشم که چه باید کرد ، آیا می توانم  آرزو ها و آنچه ممکن و در توان است به توانایی دیگران گره زنم  و بگویم که :

واقعه فرانسه تکرار عین جنایات ضد انسان و انسانیت است که روزانه در افغانستان، عراق و سوریه واقع میگردند. در جای یزیدی ها را قتل عام می کنند و در جای دیگر هزاره هموطن مرا. در جای با سر های بریده شده فتبال می کنند و در وطن من سر اسران جنگی را با وحشت  غیر قابل تصور میبرند.

چه تفاوتی است بین این و آن جنایات؟

 خواست من این است که شعار های ضد تروریزم در فرانسه با اضافت افغانستان، عراق و سوریه یکجا گردند و نشان داده شود که این انسان و آن انسان هر دو مظلوم و قربانی تروریزم سازمان یافته  اند.

از ۵۰۰۰۰  داعشی که در عراق و سوریه می جنگند ، می کشند و سرمی برند و حتا یک دختر را به یک قطی سگرت تبادله می کنند، بیش از نصف آن خارجی ها و حدود ۲۴۰۰۰ آن از کشورهای مختلفه غربی اند که به مهارت های جنگی در آنجا ها جنگ می کنند.

فرانسه این عمل ترور را اقدام جنگی تلقی نمود. خوف دارم که حادثه ۹/۱۱ نیویارک با عین عواقب بعدی آن یک بار دیگر تکرار و عامل یک بی ثباتی و سلب بیشتر حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور های مانند سوریه و عراق گردد. دولت  فرانسه که یکی از کمک کننده گان تروریستان در سوریه  و کمک کننده گان گروه های تندرو اسلامی سال های دهه هشتاد در افغانستان بود، اکنون حرف از یک جنگ وسیع تحت نام ( قلع و قمع  داعش) در داخل عراق و سوریه می زند. با چنین یک تکروی نظامی عواقب ثبات منطقه و شیوع تروریزم بیشتر خواهد بود. تشویش دارم که نشود کشور سوریه با یک هدف قبلاٌ تنظیم شده به سه یا چهار قسمت تقسیم گردد و سرنوشت تقسیم برلین بعد از جنگ دوم جهانی در آنجا تکرار گردد. اینان که تروریست آفریدند، کمک کردند، سلاح مدرن دادند ، همچنان همه آن  تروریستان یکبار در جنگ در سوریه اشتراک نمودند ومرتکب جنایات شدید جنگی و ضد بشری شدند، ، بعد از بازگشت شان در آغوش مصوونیت گرفتند، حاضر به اعتراف اشتباه شان نیستند ونخواهند گفت که « ما کشت خود را خود درو می کنیم ». اگر تونی بلرانگلیسی  بعد از۱۲ سال در مورد عراق اشتباه خود را بیان می کند، جز یک مکر و تکرار شیوه امریکایی – انگلیسی گریز از انجام یک جرم نیست که پلان شده ومطابق  اهداف دورنمایی اشتراتیژیک شان بوده است. او گستاخانه خاک در چشم جهانیان میزند.

برای مبارزه قاطع، هدفمندانه  و عملی  بر علیه تروریزم چه ضرور است وکدام راه ها میتوانند موثر باشند:

سازماندهی عملیات مشترک نظامی بر ضد داعش ، طالبان ، القاعده ( در حال شکل گیری مجدد در افغانستان) و جبعه النصره با اشتراک نیروهای نظامی دول برزگ مانند امریکا، روسیه، چین، فرانسه، انگلستان، استرالیا، کانادا و تعداد از کشور های دیگر تحت رهبری مستقیم ملل متحد و ایجاد یک کمیسیوو ن نظامی ( مرکز قوماندانی مشترک) متشکل از نظامیان برجسته این کشور ها در یک کوردینیشن که « به صورت قطعی » خارج از  اداره، قومانده و رهبری ناتو.

این عملیات همگون در سه کشور عراق، سوریه  و افغانستان آغاز و اجراٌ گردند.

دول ژاندارم و تنظیم  کننده گان کمک های نظامی ، تسلیحاتی و پولی به گروه های تروریستی ( قطر، پاکستان، عربستان سعودی ، ترکیه ، امارات متحده و اسراییل) در صورت ادامه کمک تحت فشار و تهدید توسط این کمیسیوون قرار گیرند.

دول غربی با صداقت  و به هدف مبارزه قاطع بر ضد تروریزم به کمک و فرصت و میدان دادن بیشتر به شکل گیری و مراکز جلب و جذب جوانان به ایده های ایده های تروریستی و بنیادگرایی داعشی  در مساجد که بیشتر در کانادا، المان و فرانسه خطرناک ترین ها اند، خاتمه دهند.

در افغانستان:

دولت افغانستان موضع دوگانه و دهان پر آب خود را کنار گذارد. با قاطعیت و شجاعت هدف و شیوه مبارزه با تروریزم توسط امریکا ، انگلستان و دیگر کشور های ناتو را با دول شان مطرح و وضاحت گیرند که آنها بلاخره چه می خواهند و چه گونه باید به تعهدات شان وفا نمایند ، نه اینکه با سیاست های دوگانه وا ستریوتیپ شان طرف های درگیر را در یک جنگ طولانی و فرسایشی نگهدارند و در پی اهداف استراتیژیک خود باشند. دولت افغانستان باید موقف خود را در برابر این دول روشن سازد. باید این مساٌله مورد بحث پارلمان افغانستان نیز قرار گیرد.

نیروهای سیاسی ، احزاب سیاسی، نهاد های مدنی و مدافع حقوق و عدالت باید با در نظر داشت استفاده از حقوق مشروع و شهروندی شان بردولت پسیف و دهان پر آب کنونی فشار وارد نمایند تا موقف خود را در برابر خارجیها و بر مبنای منافع علیای افغانستان روشن نماید و با اتخادذ یک سیاست مستقل  و آبرومندانه وارد میدان عمل گردد.

متاٌسفانه تعداد زیاد احزاب سیاسی در انجماد فکری قرار دارند و در برابر قضایای گرم و داغ سیاسی کشور در حالت پسیف و محافظه کارانه  برخورد  دارند و در برامد های رسانه ئی از تبارز موقف اپوزیسیونی خویش در ترس و واهمه اند.

من تدویر یک کنفرانس بزرگ متشکل از احزاب سیاسی را روی سه هدف در مقطع کنونی ضروری میدانم:

 اولاٌـ  پیرامون موقف مسوولانه دولت و ناتو ( عمدتاٌ امریکا  و انگلستان ) در برابر هراس افگنی طالبان و داعش در افغانستان. ( آقای عبدلله عبدلله با اشتباه بزرگ و نتیجه گیری  ناسنجیده گفته امریکاییان را تکرار می کند که گویا داعش در افغانستان یک تهدید است ولی خطر بزرگ نیست. این آقای دست زیر آلاشه نشسته هنوز در خواب بچه گی است و خود را از سیاست پسیف سمبولیک بیرون نساخته است. او به سربریدن ها توجه ندارد، به کشتن موسفیدان در جلال آباد و اروزگان نمی بیند و جهان را از موقف مرغابی بودن خود می بیند که آب تا بند پایش است).

دوم ـ  پیرامون موقف واضح و روشن دولت افغانستان در برابر پاکستان. سناتور پاکستانی به حق گفته است که طالبان دشمنان پاکستان نیستند. این تکرار عین پیام برای سومین بار است که مقامات پاکستانی عین موضوع را روشن بیان می کنند، ما چه امیدی دیگر از نقش پاکستان برای آوردن صلح و کوشش برای مذاکرات با طالبان دشته باشیم.؟ دولت باید در روابط اش با پاکستان و سطح روابط دیپلوماتیک اش تجدید نظر نماید.

سوم ـ پیرامون اینکه دولت باید تحت فشار قرار گیرد تا موضوع انتقال داعشیان از پاکستان به داخل افغانستان و انتقال داعشیان - طالبان اوزبک و تاجیک توسط بس ها و هلیکوپتر تا به داخل و متعاقباٌ به شمال کشور به ملت توضیح دهد.

روشنفکران ما باید در درد آلام و قربانی شدن هموطنان توسط تروریستان اگر هزاره قربانی می شود، باید لحظه هزار بود، اگر هموطن ما در بازار پکتیکا و میدان ورزشی پکتیا قربانی ترور می شوند ، باید لحظه پشتون بود و اگر سربازان تاجیک در بدخشان سر بریده می شوند ،باید لحظه تاجیک و درد و غم شان را حس نمود و خود را یک لحظه در حالت آنها قرار دهیم.

ما نباید از این بیش جرم ضد انسان و انسانیت طالب را و یا جرم گروه های غیر مسوول مربوط به تنظیم های جهادی سابق  را که جنایت میآفرینند، به خاطر تاجیک بودن و پشتون بودن خود رو پوش گذاریم، یکی را براات دهیم  بر دیگری رنگ قومی دهیم.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۱۵۱۱

به پیش بسوی تدویر کنگره حزب ملی ترقی مردم افغانستان

داکتر آرین

 

مساله وحدت دوحزب برادر و رفتن به طرف کنگره حزب به موضوع بحث نیروهای مترقی و سازمان های سیاسی در خارج و داخل میهن ما تبدیل شده است که بدون تردید ایجاد حزب واحد، یک پارچه، بزرگ و سراسری متشکل از وطن پرستان ترقی خواه و تحول طلب در زنده گی سیاسی کشور اهمیت به سزایی دارد و متضمن ایجاد بزرگترین و نیرومند ترین جنبش در سیستم سیاسی افغانستان می باشد.

وحدت و پایه گذاری (حزب ملی ترقی مردم افغانستان) به مثابه یک واقعیت تاریخی روندی بود دموکراتیک که به خواست و کوشش تمام اعضای حزب به سر انجام موفقیت آمیز خود رسید و درکنفرانس وحدت به تاریخ ٣٠ اسد ١٣۹۴ خورشیدی در شهر زیبای کابل اساسنامه و برنامه حزب به اتفاق آرا تصویب شد، که « اصول و اهداف » آن الی تدویر کنگره حزب چه در افغانستان و چه در پهنه بین المللی پاسخ گوی روند سیاسی موجود و غنی از تجربیات تاریخی جنبش ترقی خواهانه و عدالت خواه میهن ما ست.

وحدت به مثابه یک ضرورت تاریخی، اجتماعی و سیاسی ضامن توانایی در مبارزه ، حضور و مشارکت میهن پرستان در کارزار سیاسی کشور است، دوحزب برادر که ریشه آنرا در ژرفای گذشته های دور میتوان جست و جو کرد دارای پیشینه و تاریخ پربار مبارزات و کارنامه های مشترک سیاسی اند و در تاریخ جنبش های آزادی بخش میهن ما دارای افتخارات و از جایگاهی ویژه برخوردار بوده و همواره دستآورد های با ارزش را برای میهن، مردم و وطن ما به ارمغان آورده اند که میتوان به آن مباهات کرد.

مبارزات مشترک این جنبش ترقی خواهانه در رستاخیز فکری و معنوی کشورما و در تشکل های سیاسی و اجتماعی آن، بزرگ و انکار ناپذیر است، این حقیقتی است آشکار و هیچ نیروی قادر به کتمان آن نیست و نخواهد بود. تاریخ گواه آنست هرگاهی که این دو حزب برادر به یکدیگر نزدیک شده، اندیشه و عمل خویش را در جهت حل مسایل سیاسی و اجتماعی جامعه تمرکز داده اند، در مبارزه مشترک خویش به پیروزی های تابناک، به آزادی و به استقرارحاکمیت زحمتکشان، دموکراسی و عدالت اجتماعی دست یافته و هر زمانی که وحدت حزب خدشه دار شده است سرنوشت و موجودیت حزب به مخاطره افتاده و حتا نتوانسته از دست آوردهای خویش پیروزمندانه پاسداری نموده و پیامدهای تاثر انگیزی داشته است.

 هم چنان به صراخت گفته می توانیم که در تاریخ سیاسی یک قرن گذشته در افغانستان هیچ فعالیتی، تصمیمی و عملی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بدون سهم گیری و حضوراین جنبش ترقی خواه صورت نگرفته، و اگر صورت گرفته یا به طور وسیع و موثر انجام داده نشده یا به شکست مواجه شده و یا به فاجعه انجامیده است و ما همگان شاهد حاکمیت های مفتضح ٢۵ سال اخیر در افغانستان هستیم  که هیچ یک از مسایل حاد کشورما مانند مساله ارضی و زراعتی، مساله ملی، مساله زنان، مساله صنعتی کردن کشور، مساله احیای قوای مسلح و بلند بردن سطح فعالیت های محاربوی، مساله آزادی های دموکراتیک، مساله پیشرفت علم و فرهنگ، مساله صحت، مساله رفاه اجتماعی و از همه مهمتر مساله صلح  و امنیت و از بین بردن تروریزم در کشور حل نگردیده، که در این موارد در بیانیه رفیق عبدالحی مالک رییس حزب ملی ترقی مردم افغانستان  در کنفرانس حزب  و در تیزس  « موقف حزب ملی ترقی مردم افغانستان در رابطه به اوضاع کنونی » به حد کافی و به طور همه جانبه تماس گرفته شده است.

نگارنده پیشنهادات برای کنگره حزب دارد که طی نوشته دیگری ارایه خواهم کرد، اما آنچه در این میان برجسته تر است می خواهم بگویم: اکنون که پروسه ادغام سازمان های حزبی جریان دارد روند ادغام نباید برفعالیت ها در بخش های دیگرحزبی سنگینی نماید و یا به پروسه موهوم  ایتلاف احزاب و سازمان های دموکرات و ترقی خواه افغانستان  تبدیل گردد، زیرا زمان به نفع وطن پرستان و ترقی خواهان در حرکت است در داخل کشور وضع و شرایط آماده برای کار سیاسی و مبارزه میان مردم و جوانان می باشد، تروریزم شرارت پیشه هر روز از روز پیش در جامعه منفور تر شده و مردم به مقاومت علیه آنان برخواسته اند، جوانان از خرافات و اندیشه های تاریک نفرت دارند، کارد فساد و جنایات و بی عدالتی ها به استخوان مردم رسیده است، توده ها در جست و جوی یک سازمان با اعتبار سیاسی و یک رهبر شجاع، مردمی، مهین پرست، دلسوز، صادق و با تقوا اند. در خارج در صحنه بین المللی« مبارزه جهانی » تازه آغاز شده است، که در چهارچوب این مبارزه جهانی از یک طرف افغانستان برای امریکا و غرب از لحاظ استراتیژیکی برای نقشه های جهانی تامین و تثبیت منافع شان دارای اهمیت « یگانه » و بی «همتا » است، به خصوص در شرایط حاضر که افغانستان در محاصره کشورهای عضو پیمان « شانگهای » قرار گرفته و سیاست ممالک غربی را این سازمان به تزلزل مواجه کرده و به اهداف استرتیژیکی آنان در جهان و در منطفه آسیب زده است، از جانب دیگر کشور ما در همسایگی  چین، هند، کشورهای آسیای میانه و نزدیک به روسیه قرار گرفته است که آنها امنیت و ثبات را در کشورهای خویش مربوط به صلح و ثبات لازم چه از نظر سیاسی وچه از لحاظ اقتصادی در منطقه می دانند و از این رو افغانستان دارای اهمیت حیاتی برای آنان می باشد و در نقشه های درازمدت تلاش دارند تا تناسب قوا را در سطح جهانی بنفع خود تغییر بدهند و نقش خویش را در بازار های اقتصادی جهان بیشتر سازند، بدین ترتیب می بینیم که افغانستان در این « مبارزه جهانی » از یک ویژه گی خاص برخوردار است که استفاده خوب از این ویژگی و اتخاذ سیاست درست میتواند صلح را در میهن ما جایگزین جنگ نماید.

 سیاست، با شعور و مبارزه راه می گشاید، رهبری میشود و به پیش می رود و ضرور است تاکید نمایم . نگارنده نمی خواهد در جدال این «مبارزه جهانی » که هر روز شدت می گیرد و حادتر میشود سیاست یک جانبه را توصیه نمایم، گرفتن یک طرف در شرایط کنونی به هیچ وجه پایه علمی و عملی نخواهد داشت، بلکه ضروراست تا ملاک قضاوت ما دوستی، همکاری و احترام متقابل باشد و هر دستی که بخاطر کمک و یاری به مردم و میهن ما دراز میشود باید آنرا فشرد و قدر کرد، دوستان افغانستان، دوست ما و دشمنان آن دشمن ما می باشد.   

از همین سبب است که سرنوشت میهن و مردم ما مصرانه می خواهد تا به مبرم ترین خواست دوران کنونی و تقاضای روند سیاسی در افغانستان کنگره حزب ملی ترقی مردم افغانستان به مثابه بزرگترین حزب مترقی و سیاسی و پیشاهنگ، پاسخ مسوولانه بدهد: که آیا نیروهای تاریک اندیش و ضد ترقی و یک مشتی از غارتگران جان و مال مردم افغانستان به حاکمیت سیاسی خود ادامه بدهند و جنگ ادامه سیاست و منافع باشد؟ و یا جامعه و مردم افغانستان را که در برابر بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تنها مانده است نجات داده و رهبری سیاسی و اجتماعی جامعه را به جنبش مردمی و بخواست و تصمیم همه خلق بدل نمود و اندیشه و عمل مشترک آنان را در جهت مبارزات مسالمت آمیز بخاطر اعمار یک افغانستان آزاد، مترقی و سعادتمند، فارغ از ظلم، جنایت، جنگ و تروریزم  تمرکز داد؟

اگر سوال دوم را انتخاب و به آن پاسخ  بدهیم، جواب آن عملی ساختن یک انقلاب است یعنی یک تحول کیفی و بنیادی و مسالمت آمیز و این انقلاب استراتیژی و تاکتیک انقلابی می خواهد که با درنظر داشت شرایط و حوادث در کشور و شرایط و حوادث بین المللی  روشن، علمی، عملی و واضح در « کنگره حزب » تدوین شود، تا بتواند باعث تحول کیفی و عامل پیروزی گردد، آشکار است که نبرد برای چنین برنامه، نبردی است دشوار از تاریک اندیشان و فساد پیشه گان گرفته تا گروهای بنیاد گرا و تروریست، از مغرض و مریض تا  آنانیکه آتش را پکه میزنند به ستیز برخاسته، زهرپاشی نموده، تفرقه انداخته و بخاطر جلوگیری از آن مقاومت می کنند و به هر شیوه ای توسل خواهند جست، حزب ما باید هوشیار تر از آن باشد تا بتواند بر سدهای زیادی غلبه نموده و از  « گردنه های » دشواری عبور نموده و رنج و زحمات زیادی را متحمل شده و از آزمون های خطرناکی بگذرد.

 با درک این مسایل و به اتکا بر تجارب گذشته می توان گفت: تنها سیاست روشن که بر اساس دانش و تجربه انقلابی استوار باشد و با رشادت و جسارت انقلابی عملی گردد در میدان های مبارزات اجتماعی و سیاسی پیروز گردیده و مردم بدورآن حلقه میزنند و از اعتبار بین المللی برخوردار می شود. لذا تا تدویر« کنگره حزب » کار سیاسی و سازمانی عظیمی در برابر حزب ملی ترقی مردم افغانستان  قرار دارد که دربخش سیاسی باید اسناد کنفرانس وحدت را به زبان مردم برای شان توضیح و تشریح کرد و مژده تدویر کنگره حزب را به گوش تمام مردم افغانستان به خصوص وطنپرستان کشور و اعضای سابق حزب رساند و در بخش سازمانی کارزار وسیع جلب و جذب به حزب را با شیوه ها و تجارب که رفقا یاد دارند برپا کرد، دراین صورت با وجود کوتاهی زمان نگارنده باور کامل دارم که   حزب ملی ترقی مردم افغانستان  با نفوس دوچند کنگره حزب را تدویرخواهد کرد،  زیرا از یک طرف ماهیت اسناد « کنفرانس وحدت » را  مسایل، راه ها، دردها و پرابلم های عینی اجتماعی تشکیل داده و به سود و منافع مردم است و از جانب دیگر گرداننده گان سیاست حزب با اعتبار ترین سیاستمداران و رزم آزموده ترین میهن پرستان که نزدیک ترین پیوند را با  خلق های زحمتکش افغانستان دارند تشکیل می دهد. و تمام اعضای حزب باید بکوشند در این کارزار بزرگ نقش شایسته خود را ایفا نمایند، وحدت دو حزب برادر محمل ها و شرایط مساعد حرکت به پیش و پیروزی ها را در کارزار اجتماعی و سیاسی میهن ما فراهم ساخته است و گام بزرگ دیگری که باید برداشت و به  « وحدت حزب » معنا، مفهوم، ارزش و نیرو می بخشد تدویر افتخار آمیز و موفقانه کنگره  حزب ملی مترقی مردم افغانستان  است.

 

به پیش بسوی تدویر موفقانه کنگره حزب!

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۰۷۱۱