روشنفکری چیست ؟
رحیم حبیبی
مقدم بر تبلور و وقوف بر واژه روشنفکر، التزام بر انتباه واژه روشنگری است.
جامعه ما بخاطر ریشه های عود و عمیق سنت ها ، سخت عقب افتاده است .اندرباب این عقب افتده گی ، توسعه نیافته گی ، سیرقهقرایی و افول گرایش ، همه صاحب نظران اهل پژوهش ، انگاره های زیادی را از نظر فکری خویش به تراوش داه اند که بحث ما درین محور تمرکز ندارد ، اما برای نجات ازین مخمسه دست و پاگیر که چون تارهای عنکبوتی همه افکار ما را در هم تنیده و ما را در چارچوب های معین انجمادی بست و پیچ نموده باب سخن را باید گشود ، چه باید کرد تا راه های روشن تری را تبین دهیم تا بتوانیم برای نجات ازین داربست های مخوف که ما را از قد بر افراشت حتم، عنان و افسار زده و الکن ساخته است .
روشنگری درهمچو وضع از اساسی ترین ابزاریست که می تواند برای رهایی ما را استعانت رساند.
این روشنگری می تواند بدون تفکر و ایدلوژی قالب شده انجام یابد ، این روشنگری بدون این که در بستر فکری راست و یا چپ بسته بندی و یا درقاموس ادبیات راست و یا چپ ، تعریف گردند ، می تواند به خوبی با روال و خصوصیات افکاری و فرهنگی مردم همطراز گردد .
روشنگری را غیر از روشنفکر کسی نیست که ایده های و آرمان های روشنگری به میدان ممارثت بکشاند.
تعریف روشنفکر ، بسیار ساده و بسیط و بدون ارجاع به قاموس های پیچیده سیاسی است که بسا علما و دانشمندان با ادبیات و کلید واژه های منحصر به خویش بدان به تعریف و تاوویل بر خاسته اند . اما به باور من با همه همسویی با تعاریف دانشمندان عرصه سیاست و ادبیات من بدین باور هستم که ، روشنفکر یعنی فرد عصیانگرا و معترض در برابر همه بی عدالتی ، ستم ، گستاخی و نابرابر ی و در یک کلمه در برابر همه انواع تعدی و گستاخی همه جامعه . روشنفکر یعنی مرد منتقد و پرخاشگر در برابر طبقات حاکم گستاخ و حرف ناشنو .
اگر قیاس و گمان برین گفته محور یابد که این تعریف را به میدان و جولانگاه ممارثت و عمل بکشانیم پس روشنفکر چه باید بکند ؟
وظیفه یک روشنفکر اینست که نه از مقام یک دماگوگ یا پوپولیست بلکه از درون مخیله ، وجدان از روی حقیقت و ایمان به گفته ها و باورهایش ، باید برای رهایی جامعه ، رهایی مردم و رهایی انسانهای که از ماهیت زنده گی شان بهره انچنانی ندارند ، قد بیافرازد و دست به افشا گری بزند .
به گونه الگو روشنفکر وقتی نگاه می کند که د رجامعه رنج است ، در جامعه بی عدالتی است ، در جامعه تعدی و گستاخی و تطاول و گردن کشی است ، وقتی سردمادران حاکمیت با عربده و خط و نشان کشی بر گلوی اش پا می گذارد و او را از حق مسلمش ، باز می دارد ، وقتی که غارت ، چپاول و قلدری است ، وقتی که حاکمان بیگانه پرست ومفتخوار اند ، وقتی که درد و تالم و انحطاط چار اندام جامعه را به سختی بهم می فشارد و صدهای بلیه عظیم دیگرکه سخت جامعه را در داربست های مخوف بست و پیچ کرده است ، روشنفکر وظیفه دارد در برابرش قد علم کند . این قد و علم کردن ، به معنی برداشتن تفنگ و به جبهه جنگ شتافتن نیست ، بل روشنفکر با قلم خویش ، با زبان خویش مهر سکوت را بشکند و مردمان مسکوت ، الکن و آن های را که از مزیت ونوعیت زنده گی چیزی نمی دانند ، بیدار سازند و جامعه را اگاهی دهد .
گناه بزرگتراز این نیست که در برابر همه انواع بی عدالتی که گوشه اندک آنها تذکار یافت ؛ سکوت کرد . سکوت در حقیقت خود جنایت است یا با جنایت همراه و مددکار!
چطور ممکن است که دل و دماغ و روح کسی ، به درد مردم خو نکند و رگه هایش برای درد مردمش در تپش نه افتد و مردمش را از عذاب ، درد ، تالم و مصایب زنده گی که حق شان نیست ، اگاه نسازد . وظیفه یک روشنفکر اگاه ، رسالتمند و متعد این است که دست و آستین برزند و مردم را از مزایای زنده گی شان اگاه سازند انها را با دانش و فهم خویش از حق و وظایف شهروندی شان اگاه سازد و بدین گونه است که ما می توانیم توده های مردم را به اگاهی برسانیم و آنها را برای یک دادخواهی بزرگ بسیج نماییم در غیر آن در پستوهای تنگ و تاریک زنده گی منحصری خویش ، نه تنها خود محصور باقی خواهیم ماند بلکه مردم نیز گله وار بدون اگاهی از مزیت زنده گی به زیست و روزمره گی های ساده خود عادت خواهند داد .
در گام بعدی این روشنفکران و اگاهان و کسانی که به زادگاه خویش مهر می ورزند ، کسانی که اهل قبول مسولیت اند ، بایست بدون اندک ترین تانی و تاخیر بدور احزاب و حلقات معین فکری خود حلقه بزنند و واحد های سیاسی خود را ایجاد نمایند و یا اینکه طیف های وسیع از کتله های چکیده از احزاب همسو نگر بدور از تفکرات خرده روشنفکری و میراث ناپسند سنتی منم و تویی ، بدور منافع بزرگ ملی نه خرده روشنفکری ، حلقه بزنند و همدیگر پذیر شوند و بعداً شما خواهید دید که ازین جمع آمد های کوچک ، چه حزب بزگ سیاسی به میدان نبرد پرسه خواهد زد .
این رویا و خیال نیست ، این افسانه نیست ، این وابسته با فداکاری و از خودگذری است ، این حقیقت است ، این وابسته به حرکت همه ماست ، این نوع تعهد است ، تعهد به انسان های رنج مند و تکیده کشور ، تعهد روشنفکر ی تعهد به دیکر گونی تعهد به باژگونی تعهد به بر انداختن عناصر فاسد و طبقات حاکم بی مسوولیت . این وابسته به برداشتن اولین گام است و این راه ، راه نجات است .
گام نخست تفاهم خودی است ما بایست احساسات و عقلانیت مانرا با هم عجین سازیم .
گام دوم این جامعه به کنار آمدن و همسوی نیاز دارد نیاز به تفاهم نیاز به ایتلاف ها و از آنجاست که وحدت ها به میان خواهد امد
ما فرصت های زیادی را از دست دادیم و اگر کنار نیایم بازهم فرصت ها را از دست خواهد رفت و ما در برابر این جامعه فلاکت زده و نیازمند به پیش داوری روشنفکران رسالتمند نیاز جدی داریم و در غیر آن کماکان در بدبختی درد و تالم باقی خواهیم ماند و ما کماکان شرمسار تاریخ .
همسویی همدیگر پذیری نیاز زمان است .
من حتا در نوشته پیشن خود تحت عنوان باید وحدت کنیم بر برخی ازین مسایل استشاراتی نمودم اما اینبار اکیدا ابرام میدارم که روشنفکران اگر یخن این بقالان سیاسی حاکم در کشور را نگیرند و به دادخواهی نپردازند ، از مردم بدون انگیزه و بدون اندیشه . بدون برنامه و بدون فهم و اگاهی سیاسی ، نباید اقضا داشت که انها به قیام برخاسته و این حاکمیت نامیمون را بزیر بکشند . این کار در صورتی ممکن است که نسل نو دردمند برخاسته از متن جامعه که همه دردو رنج جامعه را با گوشت و پوست خود احساس می کنند و خوب می دانند که این حاکمیت برای چور چپاول و غارت آمده است . این حاکمیت در طی ۱۵ سال از حضور نامیمون خود نشان دادند که ذره ای برای درد و الام مردم نه تنها تفکر و اندیشه نمی ورزند بل آمده اند تا از نام قوم ، زبان و سمت خویش ، مردم را به جان هم بیندازند . این گفته های من افسانه نه بلکه حقیقت های تلخ و سنگین تاریخ است .
روی سخن من برای طرح انقلاب ، کودتا و یا بر اندازی نظام نیست ، منظور من بر انداختن چهره های فاسد ، دست نشانده و متطاول است که تاریخ چهره های شانرا عریان ساخته است . ما باید اپوزیسیون بزرگی را از طیف های فکری همسو تشکیل دهیم و حزب بزرگ سیاسی را در جامعه نهادینه بسازیم آن وقت خواهید دید که چه تغیری بزرگی در سرنوشت مردم ، مستولی خواهد شد
بیاید از جبن ترس و معامله ، گذر کنیم و با اعتماد به نفس و ایمان به نیروی مردم به ویژه جوانان که هر آن تشنه تغیر وضع هستند در برابر وضع سیاسی مواضع مانرا روشن سازیم . چون با اغماض ، بلوف و از جا نه جنبیدن ما استطاعت انرا نخواهیم داشت که برای استحاله و باژگونی وارد تغیر شویم .
از حـادثه ترسند ، آن قـصر نشیـنان
ما خانه بدوشان ، غم سیلاب نداریم
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۱۱۷
خادمان صادق وطن را گرامی می داریم
میرعبدالواحد سادات
در روزگار عجایب و غرایب کنونی که با شکست ارزش ها رقم خورده است و به خیانت عصایی پادشاهی می بخشند و مفاهیم جاودان راستی ، درستی ، صداقت ، صفا و وفا به طاق نسیان گذاشته شده است ، شاید طرح این مفاهیم اهورایی نوعی « بدعت » پنداشته شود . بسیار ضرور است تا نسل جوان وبالنده کشورآگاه باشند که در کشور شان همیشه چنین نبوده است که کلمات دولتمرد و سیاستگر، جنرال ، والی و قوماندان مرادف با چور، چپاول و قاچاق و... باشد ، بدینرو ارجگذاری به خادمان صادق وطن در پهلوی تبجیل و ارجگذاری ، نوعی ضرورت تاریخی و اجتماعی به خاطر بیداری وجدان جامعه پنداشته می شود.
بسیار بجا خواهد بود تا خادمان صادق وطن راکه برمبنای حب الوطن من الایمان با اخلاص و فداکاری در خدمت وطن و مردم بوده اند ، گرامی بداریم و از شخصیت ،کار، مبارزه و عرق ریزی صادقانه شان ارجگذاری نماییم.
میدان پر طلاطم سیاست با شکست ها و مد وجذرها رقم میخورد و در تمام این خم و پیچ ها ، آنچه جاویدان و در تارک تاریخ باقی میماند ، عبارت از تلاش صادقانه ، پاکی صداقت بوطن و مردم میباشد.
در کوره « شور وشر پسندان » ، کسانی مورد حرمت ما قرارداردکه به مصداق سخن معروف گاندی بزرگ ( که بشکل منظوم توسط شاد روان موسی نهمت حقوقدان شهیروطن ما بیان گردیده است ) : « صداقت مذهبم ، ایمانم احساسات انسانی » ، معرف شخصیت ، اندیشه و عملکرد او باشد.
یکی ازین محبان وطن و مردم شخصیت با اعتبار ملی ، وطندوست و مردمی ، شادروان جمیل نورستانی میباشد که بمثابه چهره برجسته دولتی وجنرال با وقار و در عین حال بحیث یک منور متعهدووفادار ، به آرمان ترقی خواهی و اندیشه های مترقی ، در نبرد تاریخی علم وجهل از جایگاه شایسته برخوردارمیباشد.
درحالیکه فقدان حاکمیت قانون ، پاشنه آشیل افغانستان درگذار به پروسه « دولت ــ ملت » محسوب میگردد ، باید زحمات کسانی مورد قدر شناسی قرار گیرد که در شرایط دشواربخاطرانفاذ قانون و تقویت و استحکام ارگانهای حراست حقوق ، تلاش نموده اندو حیثیت معماران سیستم های مدرن امن ونظم عامه وپولیس را دارا میباشند و شادروان نورستانی یکی ازین رجال ارجمند پنداشته می شود.
مرحوم نورستانی که بعد از فراغت لیسه عالی حبیبیه ، شامل اکادمی پولیس وقت گردید ، طی سالیان متمادی در ارگانهای حراست حقوق و عهده داری مسولیت پولیس در نواحی مختلف شهر کابل و بحیث قوماندان امنیه آن شهرو در دهه هشتاد تا سطح عالی معینیت وزارتهای امنیت و داخله و رتبه تورن جنرال ( مل پاسوال ) با کمال امانت داری ، پاکی و صداقت ، مصدر خدمات شایسته بوطن و مردم گردید.
محترم همایون « بها » که از دوره ابتداییه مکتب ، لیسه عالی حبیبیه ، اکادمی پولیس با روانشاد نورستانی یکجا بوده و از کار و فعالیت مرحومی شناخت دقیق دارد ، طی یاداشت مینویسد : « مرحوم جمیل نورستانی شخص پاکنهاد ، وظیفه شناس ، صادق ، مهین پرست ، انسان دوست ، صمیمی و دوست داشتنی بود ، وجدان بیدار ومناعت نفس قوی داشت ، وظایفش را صادقانه و با موفقیت انجام میداد و درین راستا با انضباط و دسپلین جدی بود و در برابر خیانت ونادرستی ، حساس وپر خاشگر بود ، گرچه در مقامات بلند دولتی صادقانه ایفای وظیفه کرد ، اما بیشتر مورد حسادت عناصر شیطان صفت و نا پاک وناباب قرارمیگرفت و پس از مدت کوتاه از وظایف تبدیل و برکنار می گردید . »
محترم جنرال خلیل سکندری از همسلکان و همکاران مرحومی ، در رابطه به شیوه کار شادروان نورستانی طی یاداشتی می نگارد : « مرحوم جمیل نورستانی در طول مدت ماموریت و به خصوص در هنگام تصدی پست های پر مسولیت قوماندانی امنیه شهر کابل ، معاونیت اول وزارت امنیت دولتی و معین وزارت داخله همیشه دروازه خود را بروی مراجعین باز نگهمیداشت واین شیوه کارباعث شکایت مشاورین خارجی میگردید و اما جنرال با وقار فقط و فقط به کار و خدمت بمردم اهمیت میداد . »
شادروان نورستانی به مثابه شخصیت با اعتبار ملی و با فکر واندیشه ملی و افغانستان شمول ، تعلق قومی را در خدمت اهداف بزرگ ملی قرار داد و بدینترتیب هم برای قوم نورستان و هم برای مجموع کشور مصدر خدمات شایسته گردید. .
شادروان نورستانی بمثابه یک جنرال با تحصیل و مجرب از موقعیت سوق الجیشی نورستان به خوبی آگاه بود و بدرستی از پلان استخبارات پاکستان مطلع بود که میخواستند از اراضی نورستان برای عبور باند های تبهکار به شمال و شمال شرق افغانستان استفاده نمایند واز جانب دیگربحیث یک شخصیت مردمی از درد و الم مردم و مشکلات تاریخی مردم نورستان شناخت دقیق داشت ، بدینرو همراه با بزرگان آگاه و مشران خیر اندیش قومی ، تلاش وسیع را انجام داد تا جرگه های صلح و مشارکت مردمی را سازماندهی نمایند .
محترم خیراله سکندری همکار بسیار نزدیک مرحومی چشم دید های خود را طی یاداشتی به قید تحریر آورده و در همین ارتباط می نویسد : « روی این اصول سرانجام بزرگان وقت نورستان دور هم جمع شدند و آمادگی شانرابخاطر امنیت و صلح ابراز داشتند ، ذوات آتی : مرحوم محمد اگبر شور ماچ ، دگروال حبیب اله نورستانی ، دگرمحی الدین خان ، مرحوم موسی آتش ، دگروال دین محمد خان ، محمد علی خان و ... سایر بزرگان اشتراک مساعی داشتند . » . چنانچه محترم خیراله سکندری می نویسد ، در نتیجه این تلاش ها وکارموثر در امر صلح و خدمت گذاری به مردم ، شاد روان نورستانی طرح ایجاد ولایت نورستان را مطرح و بعد از تلاش های زیاد و مشترک در سال ( ۱۳۶۷ ش ) ، از طرف رییس جمهور وقت داکتر نجیب اله شهید منظور و شخصیت سرشناس نظامی و قومی جنرال سرور خان نورستانی بحیث اولین والی ولایت نورستان مقرر گردید .
شادروان نورستانی در دوران زنده گی و کار ومبارزه و اجرایی وظایف دولتی ، زنده گی پر فراز و نشیب را سپری ومشقات تحمیلی و سبکدوشی و موقوفی را با شکیبایی متحمل و حتی روزگار پر مشقت و مرگ و زنده گی زندان مخوف « امین » نتوانست عزم و اراده آهنین او تاثیر منفی بجا گذارد . در مورد شخصیت بلند زنده یاد نورستانی ، جناب صمد اظهر ازسابقه داران جنبش مترقی افغانستان و از همسلکان و همرزمان مرحومی ، طی یاداشتی به مناسبت وفات او موارد را متذکر می گردد که با هم یکجا بخوانش می گیریم : « نسلی از عاشقان تجدد ، عدالت و دموکراسی راستین مردمی ، با تبعیت از قانون طبیعت ، رختهای سفر بربسته ، یکی پی دیگربه ابدیت می پیوندند . فقدان هریکی از آنها چنان خلایی را ایجاد می کند که پر کردن آن در شرایط موجود بس سنگین و دشوار است . جمیل نورستانی درین ذمره با خصلت مردم داری و استعداد خاصش در آنگاه ها به مرکزی مبدل شده بود که شماری از روشن ضمیران کادر افسری پولیس بدورش حلقه زده و از رهنمای هایش بهره می بردند . شادروان جمیل نورستانی با شرافت و خوشنامی زیست و وظایف سپرده شده را با دقت و به بهترین وجه به انجام رسانید . ذهن و روانش تا آخرین لحظات زنده گی با وطنش ، با مردمش و با جنبش از رمق افتاده اش بود».
تعلق خاطر شادروان نورستانی به ( ح د خ ا ـ حزب وطن ) و عضویت او در حزب از آرمان شریفانه او به خاطر خدمت گذاری به وطن و مردم ناشی گردیده و در تحقق این اهداف شریفانه با ایثار و شجاعت ، مردانه وارو با صفا و وفا رزمید.
زنده یاد نورستانی اهل دوستی و رفاقت و بسیار رفیق دوست بود و درین هفته که بنام رفاقت و رفیق تجلیل و یادهانی می گردد ، از او بحیث نماد و بهترین سمبول رفیق و رفاقت تبجیل بداریم . بی جهت نبوده است که شادروان نورستانی ، دوستی ، برادری و رفاقت بی آلایشانه با یاران قدیم تا به شش دهه داشت و پیوسته پاس این سرمایه معنوی زنده گی خود را داشت و گویی کلام بی بدیل حضرت ابوالمعانی بیدل ، ملاک عمل او بود که :
نمی دانم کدامین شیوه دشوار است در عالم نفس در خون تپید و گفت ، پاس آشنایی ها
درسال های که به غربت اجباری کشانیده شد و در جرمنی زنده گی می نمود ، بار ها به دنمارک بدیدار یار قدیم ، ندیم و کریم خود مرحوم خیر محمد ( گل آغا ) می آمد ودر دید وادید ها با دوست سابقه دار خود شادروان خیر محمد کارگر ، خاطرات دوران جوانی و فوتبال را تازه می ساخت ، دوستان و یاران مقیم دیار غربت ما خاطرات بسیار خوب و فراموش نا شدنی از نشست ها و مجالس با ایشان دارند .
این جنرال با وقار وطن در زنده گی شخصی اهل طرب و مویسقی بود ، به هنرمندان علاقمند و آنانرا قدر و ستایش می کرد و خود نیز با رمز و راز ، دنیایی سحرانگیزموسیقی آشنا و هارمونیه مینواخت و ناله های دل را با ملاحت و به سیاق خاص خود ، زمزمه می کرد .
شادروان نورستانی در زنده گی شخصی به شهادت پسر عزیز شان ، فرهاد جان نورستانی ، انسان بسیار صمیمی و رفیق مشفق فرزندان بود ، در بدحادثه ترافیکی شهر پراگ که خانم عزیزیش وفات یافت ، در دهه چهل زنده گی قرار داشت و تا اخیر عمر خواست در پهلوی فرزندان عزیز خود باشد و مهر و عطوفت را دوچندان بر آنان ارزانی دارد .
منحیث حسن ختام ، کلام حضرت حافظ را به خوشنودی روح زنده یاد نورستانی با هم می خوانیم و یاد این خادم صادق وطن رادر پنجمین سالروز وفات او گرامی می داریم :
هر گز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریده عالم دوام ما
یاداشت :
در نوشتن این یاد نامه و گرامیداشت از یادداشت های ذوات آتی استفاده گردیده است :
ـ یاداشت محترم صمد ازهر به مناسبت وفات مرحوم نورستانی،
ـ یاداشت محترم خلیل سکندری در رابطه به کار و زنده گی مرحوم نورستانی،
ـ یاداشت محترم همایون بها در رابطه به سوابق تحصیلی و کاری مرحوم نورستانی،
ـ یاداشت محترم خیراله سکندری در رابطه به کار و فعالیت دولتی و مردمی مرحوم نورستانی،
ـ یاداشت ارسالی محترم فرهاد جان نورستانی در رابطه به مرحوم نورستانی،
ـ استفاده از یاداشت ها و چشم دید های نویسنده.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۵۱۱
رویکرد ترامپ به افغانستان تغییر یا ثبات؟
فرزاد رمضانی بونش
فراتاب
سرانجام روز (۸ نوامبر) انتخابات ریاست جمهوری امریکا فرا رسید و دونالد ترامپ پیروز شد. در این میان نتیجه انتخابات ایالات متحده امریکا بدون شک در کنار تغییرات در ساختار کاخ سفید، تاثیرات مستقیم در وضعیت افغانستان نیز خواهد داشت. در این بین اگرنگاهی به جایگاه افغانستان در مناظرات داشته باشیم باید گفت در سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ ترسایی در کمپین های انتخاباتی باراک اوباما، افغانستان موضوع اختلاف بود اما در واقع در سه مناظره تلویزیونی، دونامزد انتخابات ریاست جمهوری امریکا علاقمندی خاصی به این موضوع نشان ندادند. در واقع با وجود شانزدهمین سال حضور امریکا در افغانستان موضوع افغانستان در مناظرههای انتخاباتی امریکا وقتی را به خود اختصاص نداد. در واقع سکوت هر دو رقیب در خصوص افغانستان یا طولانی ترین نبرد ناتو را از یک سو میتوان به این مساله مرتبط دانست که تنشها در موارد مختلف از جمله سیاست خارجی، اشتغال مهاجران غیر قانونی، قوۀ قضائیه و مسایل عراق و سوریه مورد بی توجهی به افغانستان شد و در بعد دیگری هم میتوان گفت که از موضع باراک اوباما سیاست امریکا در قبال افغانستان تغییر استراتژیک ایجاد نخواهد کرد.
برخی در داخل افغانستان بر این نظرند که اگر ترامپ به قدرت در امریکا برسد، وضعیت برای افغانستان بدتر خواهد شد اما در روبروی نیز معتقدند سیاست های هر دو نامزد در قبال افغانستان، تا حدی از اصول مشترک برخوردار بوده و هر که رییس جمهور شود به همان سیاستی خواهند رفت که طی این سال ها در افغانستان شاهد بوده ایم.
رویکرد ترامپ به افغانستان تغییر یا ثبات؟
رویکرد رفتاری گذشته ترامپ نشان می دهد وی در سال ۲۰۱۴ ترسایی سیاست اوباما در برابر رییس جمهور پیشین افغانستان حامد کرزی را نقد کرده بود و در یک سال گذشته در کنارمرتبط کردن جامعه افغانستان با تروریسم در۲ اکتبر هم با ابراز نگرانی در مورد به بن بست رسیدن نظامیان امریکا در افغانستان گفته بود که امریکا درحمله به این کشور دچار اشتباه شده است. دراین میان وی پس از آن اعلام کرد حمله امریکا به افغانستان پس از حادثه ۱۱ سپتامبر درست بوده و نیروها باید در افغانستان باقی بمانند.
آنچه مشخص است در وضعیت کنونی چالش های گسترده ای درافغانستان وجود دارد. در این میان جدا از چالش های سیاسی و اقتصادی عمده چون مشکلات اقتصادی و اختلافات درونی در دولت وحدت ملی متغیرهایی چون بحران های امنیتی و انفجار بمب ، نگاه طالبان تهاجمی به ولایات افغانستان، رشد ۱۵ درصدی تلفات کودکان ، میزان تلفات و ترک خدمت در ارتش افغانستان ، حضور داعش در افغانستان، افغانستان به عنوان دومین منبع عمده مهاجران در جهان، گفت گوهای غیر رسمی میان طالبان و حکومت افغانستان، موافقت نامه کابل و حکمتیار ، حضور بیش از ۸۰۰۰ سرباز و جنگ۸۰۰ میلیارد دلاری امریکا در افغانستان مد نظر در هر نوع نگاه آتی امریکا به افغانستان خواهد بود.
در واقع هر چند کلینتون شناخت خوبی از افغانستان داشت ولی نگاهی به مواضع ترامپ نشان می دهد که وی هر چند بر پرداخت هزینههای نظامی ارتش امریکا توسط متحدان ، مبارزه با تروریسم و کاهش حضور نظامیان امریکایی در منطقه تاکید کرده اما قدرت گیری « خلافت اسلامی » و کاهش حضور راهبردی در منطقه را نیز برنمی تابد و به نظر می رسد از تبدیل شدن افغانستان به یک دولت ناکام نیز می هراسد. در این بین حضور نظامی درازمدت در افغانستان با رویکردهای ترامپ ناهمخوان است و مخالف تلاشهایی برای ملتسازی در افغانستان است و بیشتر در نگاهی کوتاه مدت بر جنگ بر ضد تروریسم و نگرانیهای امنیتی توجه میکند. در کنار این نیز ممکن است ترامپ خواستار همکاریهای امنیتی بیشتر افغانستان و هند در جهت فشار و کنترول پاکستان گردد. در این بین با توجه به سخنان اخیر سفیر امریکا در کابل (با پیروزی هر یک از نامزدان رابطه و همکاری این کشور با افغانستان ادامه پیدا خواهد کرد) باید گفت با وجود نامشخص بودن و تردیدهایی در مورد خطوط بنیادین رویکرد ترامپ در افغانستان، پیوند دادن افغانستان با تروریسم و کاهش حمایتهای نظامی از افغانستان نیز در کوتاه مدت مد نظر نخواهد بود.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۱۱۱
انتخاب چهل وپنجمین رییس جمهور اضلاع متحده امریکا و
رسوایی امپراتوری نیولیبرالیزم
علی رستمی
دونالد ترامپ از حزب جمهوری خواهان به حیث رییس جمهوراضلاع متحده امریکا انتخاب شد. پیروزی دونالد ترامپ به حیث رییس جمهور آینده اضلاع متحده امریکا، نمایانگر شکست سیاست های نخبه گان مشی نیولیبرالیزم وگلوبالیزم درجهان است. هرچند مشکل وپیش ازوقت هست که بگویم ترامپ می تواند ویا خواهد توانست ، خارج ازچنبره وچتراهداف سیاست داخلی وخارجی کنگره گام فراخ تر می گذارد ، برای این که سگ زرد برادر شغال هست واوهم جزو نخبه گان الیگارشی مالی درامریکا می باشد!
اما شواهد درگوشه وکنار جهان بالخصوص درمیان کشورهای اروپایی مانند خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و رشد ملی گرایی در فرانسه ، اتریش، هالند و المان وغیره نشان میدهد که سیاست های امپریالیزم جهانی در راس امریکا مواجه به شکست بوده و اتحاد جهانی امپریالیزم آهسته آهسته روبه زوال می باشد. سوال اینجا پیدا می شود که چرا این فشار یک باره گی بالای سیستم بزرگ غول پیکر اقتصادی که بزرگ ترین اقتصاد جهان را تشکیل می دهد بوجود امده هست؟ مولفه های زیادی ناشی از عدم رضایت مردم بر بنیاد تضادهای اجتماعی درعرصه های سیاسی و اقتصادی درگذشته و حال که جامعه امریکا را به سوی دوقطبی شدن کشانیده شده هست ، درآستانه انتخابات ریاست جمهوری امریکا بروز کرد، ازجمله اساس ترین موضع عبارت از انتقال اقتصاد صنعتی امریکا به کشورهای هند، چین و سایرکشورهایی آسیایی، افریقایی واروپای شرقی برای کسب سود سرمایه بیشترکه درآنجا نرخ مزد نیروی کار ارزان بوده که این امر باعث شده، تا بزرگ ترین بنیادهای اقتصاد صنعتی امریکا ورشکست شده و ازبین برود. این امرعامل بیکاری نود میلیون کارگردرشهرهای بزرگ پرجمعیت امریکا، گردیده است. درپهلوی آن هزینه های هنگفت نظامی برای سازوکار پایگاهای نظامی و تجاوز ولشکرکشی برای غضب منابع طبیعی کشورهای جهان سوم ازجمله درشرق میانه مانند: عراق ، لیبیا ، سوریه ، یمن ، سومالیا وافغانستان وتداوم خونریزی، اشغال وتقویه گروه های تروریستی داعش و طالبان دراین کشورها و ایجاد آشوب وهروج ومرج درکشورهای ونزویلا،مالی و نیجریه وغیره، ایجاد پایگاه های نظامی دراروپایی شرقی وسایر عوامل سر به سرهم داده وشرایط قسمی رقم خورد که کاندید ها ی ریاست جمهوری امریکا درآستانه انتخابات ریاست جمهوری دور ۴۵ خشم وکینه خودرا علیه سیاست های اقتصادی و نظامی رهبران احزاب قبلی سنتی امریکا برشالودره روحیه مردم بلند نمایند. رونالد ترامپ برعلاوه سخنرانی های نژاد پرستانه خود برشالوده روحیه ملی مردم بالای این چالش ها تماس گرفته وآن را دراولویت اجرای وظایف خویش بعداز پیروزی اعلام کرده است. ترامپ باپیش کشیدن شعارهای ملی گرانه برای تقویه دوباره اقتصاد ملی امریکا و جلو گیری ازمهاجرین و سرازیر شدن اعضای بنیادگریان اسلامی که در صفوف القاعده و داعش در شرق میانه جنگیده اند وجلوگیری ازفعالیت تخریبکارنه تروریستی آنها که هنوز توسط ایتلاف نظامی امریکا و کشورهای غربی نابود نه شده اند وعهده ای نابودی کامل آنها وپایین آوردن هزینه های نظامی وتقلیل پایگاه های نظامی را درجهان به مردم پیش کش کرده هست، که مورد توجه و پشتبانی هواخواهانش قرارگرفته، تا بالاخره برنده شد.این مولفه های همه وهمه زایده سیاست های قبلی دولت های جمهوری خواهان و دموکرات ها درگذشته بوده است که هنوزهم ادامه دارد.
از آنجایی که تجربه تاریخی نشان داده که نظام سرمایداری در شرایط مختلفی تاریخی برای رشد وتکامل نظام سرمایداری و گسترش اهداف امپریالیستی خود برای تحکیم رهبری جهانی خود، با تغیر و جابجا کردن مهره های جدید یکجا با پیش کشدن شعارهای ملی و بین المللی ونژاد پرستانه حتا با رویکردهای سرمایداری علیه سرمایداری اقدام کرده است . به گفته کارل مارکس :« سرمایداری با دانه های که افشانده نابود خواهد شد». سیاست های تجاوزکارنه نظامی وتنظیم برنامه های اقتصاد غیرعادلانه ومتضاد درجهان فقیر فقیرتر می شود ، سرمایدار سرمایدارتر! . ثروت جهانی به دست اقلیت نحبه گان سرمایه که تعداد شان به ۸۸ تن که برابر با ثروت ۳ ونیم میلیارد نفردر دنیا می باشد، تراکم نموده است. به گفته مارکس« همان نسبت که ثروت ساخته می شود فقر نیز آفریده می شود».
کشورما که در طول چهاردهه براساس اهداف نظامهای نیولیبرالیستی ، میدان کشمکش های ایدیالوژیکی ولانه گروه های تروریستی بنیاد گرایی اسلامی جهان تبدیل شده که هرروز این روند با موجودیت عساکر ناتو امریکا، وضع بد تر و زشت تر به خود گرفته ودر باتلاق ناامنی ها وزد وخوردهای گروهی ترویستی داعش والقا عده فرو رفته که بدون همکاریشفاف ودلسوزانه نیروهای قدرتمند جهانی ، بیرون رفت ازاین وضع ناممکن خواهد بود! بناً مردم ما آرزو دارند ، تا رییس جمهور جدید امریکا که با شعارهای انتخاباتی خود در اسکان رهبری بزرگترین کشورجهان قرار می گیرد ، و حل مناقشات منطقه وی ،عدم مداخله نظامی را به مردم امریکا وجهان وعده داده است امیدوار هستیم، هرچه زودتردرعمل پیاده شود، تا جهان از ورطه جنگ جهانی و تروریسم بین المللی که جهان را تهدید می کند نجات یابد و سایه آن ازبالای مردم زحمتکش جهان بالخصوص افغانستان دورشود و مردم جهان بتوانند درفضای امن زنده گی نمایند. با تضعیف سیاست های تجاوزکارانه درجهان، مناقشات منطقه وی هم حل خواهد شد، تا برکت آن بالای کشورما هم تاثیر بگذارد ومردم ما بتوانند بدون مداخله کشورهای خارجی ، مستقلانه قدرت و اختیار سیاسی را بدست آورند و حکومت دل خواه و واقعی خود را انتخاب نمایند. تا ازتجزیه و نفاق ملی نجات پیدا کنند و مردم ما برادرانه و بدون تفرقه های قومی و محلی و زبانی باهم به مانند سابق زیست و وفاق ملی را در پرتو آرمان های شهروندی تقویه وبوجود آورند.
یا این که بازهم سیاست های لیبرالی وجهان گشایی با میتود و رویکرد جدیدی برای رشد امپراتوری امریکا زیر شعارهای نژادپرستانه ملی شکل دیگری خواهد گرفت، تا اهداف عقب پرده خویشرا درعمل تحقق بخشند.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۶ـ ۱۵۱۱
بایـد وحــدت کنیم!
آیا ما واقعا طرفدار همگرایی پایدار هستیم ؟
رحیم حبیبی
وقتی در ویران کده ما افغانستان عزیز همه جا جنگ ، نفرت ، کینه و تخاصم است . وقتیکه داروغه های سیاسی مان به سر مسله زبان ، قوم ، وهویت خویش به منازعه پایان ناپذیر، قد برافراشته و قداره بدست بروی همدیگر شمشیر می کشند . وقتی که سیاسمتداران دروغ گو و بی حافظه مان ، برای مردمش دروغ می لافند ، افسار می بافند و پالان می دوزند ، بدون شک درد و تالم و یاس آور است .
درسرای ماتم زده بنام افغنستان افق همه تاریک است و از روشنی نه تنها خبری نیست بلکه افق های روشنی را در فراسورا نمی توان به تماشا نشست. وقتی همه جا ودرهمه بیغوله های کشور سربازان ارتش ، این فرزندان با شهامت و تفنگدار وطن به انکه بدانند ، از کی ها دفاع می کنند و برعلیه کی ها می جنگند ، به قتل گاه ها ، دسته دسته برده و سلاخی می شوند. وقتیکه داروغه های دین و سیاست از تعریف دوست و دشمن عاجزاند همه جاه سختی و رنج مستولی می شود و از آسایش نویدی نیست ، وقتی فکر و جسم انسان های دردمند ، رنج مند و تکیده ، به ویژه نخبه گان که ادعای وطنپرستی و مسوولیت پذیری را دارند ، دربرابر آزمون فرسایشی و اضطراب آور قرار می گرد و سراپا حقارت را احساس می کند ولی بازهم درین حالت ارامش و وقار خویش را حفظ کرده اما دراین جذر و مد زمان ، در برابر همه تالم درد و سختی ایستاده گی نموده و به دیگران امید ، زنده بودن و اینده را نوید می دهند بدون شک آنها صاحب ایمان بزرگ هستند. ایمان برای پیروزی ، بهروزی و نجات کشور از این مخمسه.
به باور من یکی از تلاش های جدی و جانفرسا که درین سالهای پسین به ویژه در بهبوبه های اخیر ، یاران و هم فکران ، و همه آنهایی که بارمسوولیت عظیم تاریخی ، در رگه های تارو پود وجود شان در تپش مستدام است ، براه انداخته اند ، همگرایی و هم دیگر پذیری برای ایجاد یک حزب بزرگ سراسری که خوشبختانه درداخل کشور این پروسه چنانکه همه وقوف داریم به شدت آغاز یافته و دارند کاررا به ستیغ پیروزی رسانیده و مسوولیت بزرگ تاریخی و ماند ه گار در برابر آرمان های به خاک نشسته مردم افغانستان را ، ادا نمایند .
تفاهم و همگرایی لازمه حیات سیاسی است بحث همگرایی در همه ابعاد آن در بهبوبه کنونی یکی از داغ ترین بحث های جامعه بحران زده ماست . درین جامعه همه چیز از بیخ بن ویران شده است . همه می دانند نه آن ساز و کارهای اجتماعی دیگر وجود دارند و نه آن سازمان های بهم پیوسته و منظبط گذشته . در چنین وضع مردم از نبود یک پیشاهنگ واقعی و مردم سالار رنج می برند ، توده های میلیونی بدون پیشاهنگ هیچ کاری را انجام نخواهند داد.
برای دریافت و نشانی کردن راه های جدی در راستای اعتماد سازی ، همراهی و همدلی اشتراک نظر و یا عمل و مولفه های دیگر ، بسیاری از شخصیت ها صاحب نظر و صاحب پندار برای همگرایی پایدار و استوار در چندین دهه گذشته با نوشتن ، مقالات ، تحلیل ها و حتا ایجاد اتاق های پالتکی بحث های مفید ، سازنده و همه جانبه را در توالی و امتداد زمان براه انداختند اما به علت ناپایداری و استمرار در طرح های شان از یکسو؛ و نداشتن تعاریف معین از اهداف شان در سوی دیگر ، این بحث ها نه تنها نتایج ملموس و پر باری را از خود بجا نگذاشت ، بل بدون نتیجه پایان یافت وحتا در بعضی جا ها دسته جات جدیدی را عرض وجود دادند .
چرا چنین شد ؟ آیا عوامل شکست ، افول و فرود چنین گفتمان ها ، گاهی به پنجه کنکاش و گفتمان های جدید کشیده شده است . بدون شک تحلیل گران و دانشمندان و انهایکه از منظر ریالیزم جامعه افغانی همه این مسایل را مورد مداقه و پژوهش قرار داده اند ، اما درین بحث شاید چند مسله غایب بوده و فقدان همین چند مولفه باعث و برهان این بوده که استطاعت همدیگر پذیری را در خود سراغ نداشته ایم. استدلال های مختلفی وجود داشت اذهان همه طیف های فکری را چنین دسته بندی می کنم. ما تا زمانی روی خط فکری به صورت واحد و یگانه عمل نکنیم ، نمی توانم همگرایی پایدار داشته باشیم .اما درین مرحله حساس که وحدت شکل یافته و سازمان های سیاسی مان همه بهم مدغم شده اند ، خط فکری بدون کمترین شبه ، یکی از پایه های و محمل های اساسی برای ساختار آینده و مبارزه متفق و بهم فشرده مان ، امر حیاتی است ، آنچه که امروز حکومت وحدت ملی را دچار تشتت و پراگنده گی و شکست و ریخت نموده همین چند گانه گی خط فکری شان است . یعنی فقدان خط فکری واحد. ما باید از گذشته مان بیاموزیم . خط فکری اساس کار و اساس ساختار یک سازمان سیاسی را تشکیل می دهد ما باید بدانیم که برای افغانستان چه می خواهیم و این خواست را با کدام عناصر ، با کدام میتود و با کدام کنش می توانیم به موفقیت برسانیم و این عمل قطعا بعد از وحدت الزامی است. کار یست که باید دراتاق فکر تنظیم گردد. نه در جای دیگر .
برای این امر ما باید به تعاریف بسیار از واژه های سیاسی دست یابیم و برای همگرایی در تعاریف این واژه و اصطلاحات ، ناگزیریم وارد بحث ها و گفتمان های ، جدی شویم مثلا ما باید روی اهداف تاکتیک برنامه باهم تبادل نظر کنیم تا یک مقدار روی اصول اساسی ما بهم برسیم . یا مشخص تر:
استراتیژی حزب باید معین باشد،
تاکتیک حزب روشن باشد،
برنامه و اساسنامه ما باید مطابق به نیاز و خواست زمان تنظیم یافته باشد نه بر مبنای و قواعد ساختار های کلاسیک و کهنه گذشته،
ما باید رهبری با کرایزما ، عمل گرا و با شهامت را سراغ کنیم ،
ما باید به ضرورت های جامعه پاسخ گو باشیم مثلا مشکل افغانستان .
درحال حاضر به چه ضرور ت دارد به گونه الگو :
ـ امنیت
ـ مبارزه بر ضد فساد
ـ حل معضل بیکاری
ـ حل مساله جنگ
ـ حل مساله ملی
ـ مناسبات بین المللی .
این تضاد ها باید پیدا شود. این کار یکنفر و یک شبه نیست . ما باید بدانیم که جامعه به چه نیاز دارد نه اینکه ما چه میخواهیم .
در جامعه تضاد های اصلی را دریابیم . انها را نشانی کنیم روی آنها بحث های طولانی را براه انداخته نتیجه گیری کنیم وموضع خود را نسبت به این تضاد ها روشن بسازیم نه مانند عده زیادی از احزاب سیاسی در جامعه کلی گویم کنیم .
همه ما می دانیم که یکی از تضاد های اصلی در جامعه حل مساله ملی است این مساله واقعا به معضل بسیار پیچیده تبدیل شده است ایا می شود به ماست مالی های چون گذشته به حل این مساله پرداخت. به نظر من این یک مشکل جدی است ما باید در برابر حل این مساله تعریفی روشنی داشته و عمل روشنی داشته باشیم .
یکی از معضل دیگر در میان احزاب چکیده از احزاب قدیم بحث حمایت و یا مذمت رهبران گذشته است بسیاری ها از نام این رهبران بهره برداری سیاسی می کنند بحث بر اسطوره سازی ، موفقیت ها ، خوبی ها و اشتباهات شان برای ما نه تنها هیچ نتیجه را بدست نم یدهد ، بل ما را بیشتر از پیش پراگنده می سازد من نمی گویم که برعملکرد های آنها و گذشته حزب ، بحث صورت نگیرد ، ابدا چنین اعتقاد و باور را ندارم ، این بحث است که اتاق فکر حزب در مورد آنها نظریه واحد را ارایه نمایند تا ما را از شر رهبر پرستی نجات دهند .
من معتقد بدین هستم که بحال نگاه کنیم تا آینده را بسازیم .
مساله دیگر مسله فکر ماست ما تا باهم فکر واحد نداشته باشیم ابدا باهم به صورت ارگانیک یک جا نخواهیم شد به گذشته نکاه کنید این معضله را حل شده درخواهید یافت
بحث فکر را بازهم اتاق فکر حل خواهد کرد ما نیاز داریم که دانشمندان، سیاست مداران و اهل علوم سیاسی ما درین باره بحث را به راه اندازند و خط فکری حزب را معین سازند . این بدین معنا نیست که چند تا کارمند سیاسی دراین باره تصمیم اتخاذ نمایند این بدان معناست که مجموعه خرده اطلاعات از درون جامعه و از رده ها و لایه های پاینی حزب به بالا، انتقال و آن ها در آن جا به روی خواسته و نیاز های جامعه مسایل را به کنکاش برده و تحلیل نهایی را برون دهند .
حزب باید با گذشته خود دید نقادانه داشته باشد و گذشته مان بایست از زیر تیغ برنده نقد عبور داده شود . برای اینکه نتیجه گیری از اشتباهات و خطا های گذشته معنی مذمت و توبیخ را نه ، بل عزم ها را جزم تر و خلل ناپذیر تر میسازد ، نقد برای عبرت گرفتن و دروی جستن از خطا های گذشته است .
وده ها پندار و نظریات که در درون هر کدام حرف و حدیث های وجود دارد که در حقیقت همین ها سولات جدی است , سوالات است که بدون شک کتله های وسیعی از روشنفکران طیف همگرایی آنها را در ذهن خود نه تنها دارند ، بلکه پشت سر آنها استوار ایستاده و پاسخ می طلبند .
ـ استراتیژی
ـ تاکتیک
و مولفه ای دیگر چون اتاق فکر به خاطر ترسیم و خط کشی های فکری ، پایدار ساختن همگرایی ، تدارک چهره های کریزماتیک برای رهبری ، تدارک عناصر تیوریک برای سراغ شعار ها و میتود های مبارزه .
هدف درایجاد ساختارهای سیاسی ، باید روشن باشد بدین معنا هدف براندازی نظام است یا راه اندازی نظام است . همچنان استراتیژی باید روشن باشد . استراتیژی مسالمت آمیز است یا قهرآمیز و کماکان تاکتیک .
هدف باید روشن و واضح باشد ، استراتیژی باید قابل هدایت و اداره باشد . دربخش تاکتیک امکانات اجرایی و امکانات دسترسی به اهداف کوتاه مدت در نظر گرفته شود . درین سه پروسه بالا واقع بینی در اجرای همه آنها از نظر دور نباید داشته شود . زمان وفرصت اجرای آن باید نیز ارزیابی گردد .
من فکر نمی کنم که تا اینجا قضیه کسی با این سخنان مشکلی داشته باشد . هر انسان عاقلی می داند که بدون پایداری وهمگرایی ، کارموثری را نمی توان ، انجام داد چون درین نوع از همگرایی مقصود مبارزه است .
این نوع شور و کنکاش های سیاسی چندین دهه است که در اروپا ادامه داشته و تا اکنون هیچ نتیجه مثبتی از خود بجا نگذاشته است برای این که زیر بنایی ، عمل نشده است درحالی که یکی از مولفه های همگرایی همانا همگرایی پایدار است .
جراات، صراحت، اعتماد به نفس، قاطعیت و پایداری در سیاست و در برابر وضع سیاسی، به جای سکوت، ضعف، جُبن، اغماض و التماس، سیاست مدار را به سوی پیروزی می برد. بیایید راه برون رفت از مشکلات را با بیان و نشانی کردن آنها ، دریابیم و مشکلات مانرا بی پرده به بحث گیریم تا از بخشی موانع عبور کرده باشیم .
به امید وحدت پایدار و مستدام !
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۶ـ ۱۱۱۱