یادداشت مدیر مسوول « سایت بامداد »
مسوولین شوراهای کشوری حزب آبادی افغانستان در اروپا ،
نویسنده گان وهمکاران گرانقدر تارنمای بامداد !
با ابراز سلام های گرم و بهترین تمنیات به اگاهی شما وهمه خواننده گان ارجمند تارنمای بامداد میرسانم که با تقدیم استعفا نامه ای عنوانی دارالانشای محترم حزب آبادی افغانستان بتاریخ اول جنوری ۲۰۱۹ ترسایی به صورت رسمی از پیشبرد امور این ارگان نشراتی حزب آبادی کناره گیری نموده ام.
اینجانب از ۱۰ فبروری ۲۰۱۲ ترسایی منحیث ناظم ، و پس از فیصله کمیته اجراییه شورای اروپایی وقت ( ۹ نوامبر سال ۲۰۱۲ ترسایی ) و تصمیم سه سال پیش دارلانشای حزب مبنی برعضویت در شورای انسجام وهماهنگی امور حزبی دراروپا و مدیر مسوول بامداد ، وظیفه سردبیری« تارنمای بامداد » را به عهد داشته ، و درمدت بیش از ۶ سال تلاش نمودم تا با تکیه بر اصول و موازین حزبی ، دموکراسی ، آزادی عقیده و بیان ، صراحت لهجه ، تنوع دیدگاه ها ، وفاداری به اندیشه های عدالت اجتماعی ومنافع مردم این مسوولیت را ازپیش ببرم.
درهمین سالها بی برنامه گی و ضعف مدیریت پروبالش را بر سازمان اروپایی پهن نمود و این شورا بجای اینکه در راه سازوکار برای برای بهبود کار سیاسی و تقویت ساختارهای سازمانی ، تامین روابط نزدیک با جامعه مهاجر افغانی در اروپا و سازمان ها و نهاد های دموکراتیک و ترقیخواه کشور های اروپایی پای پیش میگذاشت، مصروف بگومگوهای بی پایان درون سازمانی، خود فرورفته گی خواب آلود و باز ایستاده گی توان فرسا گردید که عدم حضور در بیرون یکی از پیآمد های این وضع بود .
با تکیه براصول زرین دموکراسی درون حزبی ، من در همه ای این سالها با صراحت لهجه و واقعگرایی ، درنوشته هایم درسایت بامداد ، نامه های جداگانه ازطریق شبکه های درون حزبی و در نشست های شورا ، ناسازگاری خود را با وضع موجود ابرازنموده ، وبخاطر اثرگزاری و افزایش نقش و اعتبار سازمان پیشنهادهای زیادی را پیشکش نموده ام که بیشتر رفقای سازمان با آن آشنایی دارند.
همین وضع برنامه های پیشنهادی و طرح های مدیرمسوول سایت دربخش های مادی ، معنوی و نیروی کار نیز مورد حمایت و جانبداری عملی قرارنگرفت و واکنش های منفی از ارتقا و غنامندی بیشتر تارنما جلوگیری نمود .
درچنین روزگار، درحد توان کوشیدم تا « تارنمای بامداد» را به بلندگوی اندیشه ها و دیدگاه های حزب و سازمان اروپایی آن ، جنبش ترقی خواهی و دادگستری کشور تبدیل نموده ، و سطح کمی و کیفی نشرات آنرا با مطالبات یک رسانه معیاری چپ دادخواه امروزین همخوان بسازم.
تهیه ، ویرایش و نشر نزدیک به ۷۰۰۰ خبر، گزارش ، نوشتارسیاسی و سروده های میهن پرستانه ، درباره زنده گی حزبی ، مسایل اندیشه وی ، رخدادهای سیاسی و فرهنگی کشور و جهان همخوان با معیارهای ژورنالیستی ، و به زبانهای های مختلف، توانست نگرش رهروان وعلاقمندان جنبش را به سوی خود بکشاند.
در جایگاه ارزشیابی فعالیت و کاروکرد دوره سردبیری ام باید با مناعت و خوشنودی یادآورشوم که من دراین مدت ازاعتماد همه جانبه مسوولین شوراهای کشوری ، نویسنده گان عضو حزب، و همکاران و قلمبدستان غیروابسته به حزب از داخل و برون ازکشور، برخوردار بوده ؛ و آنها با دید فراخ ، همپشتی ، احترام متقابل و مهر بی پایان مرا دراین مسوولیت بزرگ وتاریخی یار و مددگار بوده اند.
گستره همین جانبداری و حضور گسترده فرهنگیان و نویسنده گان متعهد کشور، بیانگر سطح پذیرش اندیشه ها و خط نشراتی پیشکش شده در بامداد بوده وهمین دلیل آنرا مردم پسند ساخت.
برپایه داده های آماری شرکت انترنتی که بامداد از آن طریق فعالیت مینماید ، درسال ۲۰۱۷ ترسایی چند میلیون باربامداد درسراسر جهان باز شده ، و از داشته های آن بهره برده اند. این خود نشاندهنده پرآوازه گی و جایگاه رفیع « تارنمای بامداد» درمیان رسانه های مجازی کشور و اعتبار سیاسی و مسلکی آن می باشد.
چنان که دراستعفا نامه ام به دارلانشای محترم حزب نوشتم ، این رسانه با اهمیت چپ ، روشنگر و دادخواه دارای پوتنسیال بزرگی درامر روشنگری و رسانیدن صدا و خواست های حزب و دادخواهان کشور درجامعه میباشد. باید ازاین پوتنسیال و ذخیره بزرگ ، به سود اماج های انسانی حزب وجنبش دادخواهی کشور استفاده گردد.
طوری که ازهمان روزنخست تعهد سپرده، و بارها تاکید نموده ام ، من ازکارکردهایم دراین دوره در برابرارگانهای « مشروع » حزب پاسخ ده می باشم.
دراین جا میخواهم تا سپاسمندی وامتنان خود را ازهمه همکاران و قلمبدستانی که درهمین دوره شش ساله، من و تارنمای خود شانرا حمایت و جانبداری نموده اند ابراز نمایم.
این سپاسمندی ام شامل حال رفقای که در رهبری حزب درداخل کشور و برون از آن، مرا در پیشبرد مسوولیت ام یاری رسانیده اند نیزمیگردد.
با ستایش و قدردانی ازتلاش ها وابتکارات مدیران مسوول پیشتر ازخود ، برای مدیر مسوول بعدی و تیم کاری اش آرزوی پیروزی وموفقیت می نمایم.
امید آن دارم که مدیرمسوول بعدی با خرد ورزی و احساس مسوولیت دربرابر مردم ، جنبش دموکراتیک و دادخواه کشور خط رسالتمند نشراتی موجود را ادامه داده، و دورازهرگونه واپسگرایی در اعتلا و ارتقا حرکت مردمی بخاطر دموکراسی ، ترقی و عدالت اجتماعی دست و پنجه نرم کند.
بادرودهای رفیقانه
پوهنمل دکتر اسد محسن زاده،عضو شورای مرکزی حزب آبادی افغانستان
مارکسیزم در حال و آینده ـ دموکراسی و پیوند آن با سوسیالیزم
بمناسبت دوصدومین سالروز تولد کارل مارکس
(بخش هفتم ، قسمت اول)
دیپلوم انجینرعمرمحسن زاده
واژه دموکراسی کهن تر از اندیشه چپ است ، ولی میل ترکیبی آن با سوسیالیزم بنا بر همخوانی ایده های اساسی هر دو ، نسبت به همه مُدل های اجتماعی دیگر بیشتر میباشد. از ترکیب این دو کلمه اصطلاح « سوسیالیزم دموکراتیک » بمیان آمده که از یکسو سخت پسندیده ، اما از سوی دیگر خیلی ها شِگرف و بحث برانگیز است . این ترمینولوژی از آنروزی که اندیشه های مارکس تدوین شده اند بکار گرفته میشود ولی تا هنوز دارای تعریف واحد وپذیرفته شده از سوی همه گان نیست . همه آنرا به گمان خویش بیان میدارند . در پایان سده نزدهم ترسایی « اپورتونیست » ها ، « ریویزیونیست » ها و « مارکسیست » ها در درون انترناسیونال دوم و جنبش سوسیال دموکراسی به گونه های مختلف در باره آن ابراز نظر کردند . اختلاف دید آنها باعث انشعاب در نهضت کارگری گردید ، و راه کمونیست ها را از سوسیال دموکرات های منحرف جدا ساخت. سوسیال دموکراسی از این واژه مطابق خواست خود بهره گرفت .گاهی آنرا به مثابه « جنگ ابزاری » در مقابل سیستم سوسیالیستی شوروی و احزاب کمونیستی بکار گرفت ، زمانی آنرا وسیله ای برای جلب توجه بورژوازی و توجیه سلطه آن دانست ، گاهی آنرا واژه ناب مارکسیستی خواند و زمانی آنرا متعلق به هومانیزم کلاسیک ، نهضت روشنگری و آیین مسحیت دانست . سوسیالیزم دموکراتیک گاهی چون گوشت در استخوان سوسیال دموکراسی چسپیده بود و « ملکیت » بی چون و چرای آن بشمار می آمد ولی روز گاری چون « جنس کس مَخَر » بدور افگنده شد. با این پیشینه اینک این واژه دوباره وارد میدان سیاست گردیده و بیشترینه نیروهای فعال چپ از آن در روزگار ما پیروی میکنند و آنرا طرح درست میدانند .میگویند که این واژه برای گفتمان سیاسی خیلی مناسب و سزاوار بکارگیری دوباره در عمل است . بسیاری ها آنرا « راه سوم » می خوانند وباور دارند که تجارب « سده کوتاه » ( از انقلاب اکتوبر تا فروپاشی شوروی ) و آزمون صد ساله سوسیال دموکراسی این راه را به سرمنزل مقصود یعنی براندازی نظام سرمایه داری خواهد کشانید .
درنگاه نخست ، دید تیوریک در بینش » سوسیالیزم دموکراتیک » خیلی روشن است و لی سپس تأویل و تفسیر مفاهیم اساسی آن چالش هایی را ببا ر می آورند . واژه های « دموکراسی » و « سوسیالیزم » که از متداول ترین کلمات فرهنگ سیاسی چپ اند ،درمارکسیزم کمتر توضیح شده اند . مارکس فر صت نیافته بود تا تیوری جامعی ایرا در باره دموکراسی بنویسد . فریدریش انگلس هم از ابراز نظریات از پیش آماده شده درباره سازمان جامعه آینده ( سوسیالیستی )خودداری میکرد و میگفت : « دراین مورد در نزد ما ( مارکس و انگلس ـ نگارنده ) هیچ چیزی را نخواهید یافت .» ۱ ازهمین رو این کلاسیک ها واژه های سوسیالیزم وکمونیزم را به ندرت از همدیگر تفکیک و وجوه تمایز آنها را بیان می نمودند . البته برغم نبود تیوری های مشخص ، پیوند دموکراسی با سوسیالیزم برای مارکس چنان امر پذیرفته و عادی پنداشته می شد که یکی را لازمه دیگری می دانست . انگلس نخستین کسی بود که واژه « سوسیالیست های دموکرات » را در پیش نویس مانیفست کمونیستی در نوامبر سال ۱۸۴۷ ترسایی بکار گرفت . پس از او رهبران شناخته شده جنبش کارگری چون کارل کائوتسکی ، ویلهلم لیبکنشت ، اوگست بیبل ، روزا لوکزامبورگ و دیگران نیز بر وحدت این دو واژه تاکید داشتند . لیبکنشت میگفت : « سوسیالیزم و دموکراسی عین چیز نیستند ، ولی بیان مختلف اندیشه واحد و اساسی اند . آنها به همدیگر تعلق دارند ، همدیگر را تکمیل می کنند و نمی توانند با همدیگر در تضاد باشند ....دولت دموکراتیک یگانه شکل ممکن جامعه سازمان یافته سوسیالیستی است .... از آنجایی که ما جدایی ناپذیری دموکراسی و سوسیالیزم را درک نموده ایم خود را سوسیال دموکرات می نامیم » ۲
بیبل نیز می افزود : « سوسیالیزم بدون دموکراسی به سوسیالیزم سربازخانه ایی و دموکراسی بدون سوسیالیزم به سرمایه داری مانچستر ( سرمایه داری اولیه با گرایش تُند لیبرالیزم اقتصادی و سیاسی ـ نگارنده ) مبدل خواهد شد . ۳ البته این مارکسیست ها که در باره حاکمیت سیاسی طبقه کارگر می اندیشیدند واژه دموکراسی را به مفهوم « دیکتاتوری پرولتاریا » و یا شکل دموکراسی سوسیالیستی تلقی میکردند و هدف شان با ترویج این نظم فروپاشی سیستم سرمایه داری و اعمارجامعه نوین بود. درآغاز سده بیستم ترسایی که مصادف با اوجگیری جنبش های کارگری و وقوع انقلاب بزرگ اکتوبر روسیه و انقلاب نوامبر المان بود اصلاح طلبان و تجدید نظر خواهان سوسیال دموکراسی المان راه سازش و همکاری با بورژوازی را درپیش گرفتند . حزب سوسیال دموکرات المان به رهبری فریدریش اِبرت سه روز پس از آغاز جنگ جهانی اول به جای اینکه همچون انقلابیون روسیه شعار صلح را سر دهد و خواهان قطع جنگ گردد ، در پارلمان به تصویب قرضه گیری های دولت برای تمویل جنگ پرداخت و با دولت پادشاهی آنکشور « سیاست صلح داخلی » را برای مدت جنگ بر قرار ساخت . پیآمد این سازش فروپاشی « انترناسیونال سوسیالیستی » و انشعاب « سوسیال دموکراسی »بود . انقلاب پیروزمند نوامبرسال ۱۹۱۸ ترسایی که رژیم شاهی را به زباله دان تاریخ سپرده بود در نتیجه همین موضعگیری سوسیال دموکراسی به شکست مواجه گردید و قیام سوسیالیست های انقلابی ( حزب سوسیال دموکرات مستقل المان ) به خاک وخون کشانیده شد . در آنزمان اختلافات درون جنبش کارگری بیشتر روی تعین خط مشی سوسیال دموکراسی و رفتار سیاسی متمرکز بود .جناح بورژوایی حزب سوسیال دموکرات المان خواستار سازگاری با سیستم حاکم بود ، در حالیکه جناح چپ متشکل از ریفورمیست ها ، مارکسیست ها و سوسیالیست های انقلابی « اسپارتاکوس » با قاطعیت علیه آن ها قرار داشتند . دراین تقابل بحث پیرامون دموکراسی پیوسته حادتر میگردید . نبود سازه تیوریک در باره فهم دموکراسی در جامعه سوسیالیستی سبب شد تا از این پس میان واژه های « دیکتاتوری پرولتاریا » و « دموکراسی » جدائی ایجاد گردد و گرایش های گوناگون در تفسیر این واژه بنیادی سیاسی پدیدار شوند . دیکتاتوری پرولتاریا از دیدگاه مارکس که هر دولتی را دیکتاتوری طبقه حاکم میدانست هر گز واژه غیردموکراتیک نبود . او این دیکتاتوری را دولت دوران گذار میدانست که میتوانست اشکال گوناگو ن ( کمونی ، شورایی ، دموکراسی توده یی وغیره ) داشته باشد . البته دراین رابطه مارکس با نتیجه گیری از تجارب « کمون پاریس »همچنان تصریح نمود که طبقه کارگر نمی تواند ماشین دولتی آماده را به ساده گی تصاحب کند و از آن برای مقاصد خودی استفاده کند ، زیرا « همه دگرگونی های بنیادی ، این ماشین را به جای اینکه تخریب نماید تکمیل میکنند .»۴ پس چه گونه دولتی و چه گونه سازوکار سیاسی لازم است تا « دیکتاتوری پرولتاریا » بر آورده گردد ؟ دراین پهنه هم مارکس نظریات جامع ومُدون را بجا نگذاشته است . پس از انقلاب اکتوبر روسیه ، لنین ناگزیر بود تا به این پرسش پاسخ گوید . او بیان داشت که : طبقه کارگر باید ماشین دولتی نظامی ـ بوروکراتیک موجود را درهم شکند و نباید به صاحب شدن آن اکتفا نماید . از دید او پرولتاریا به تنهایی قادر به سرنگونی سیستم سرمایه داری و پیریزی جامعه سوسیالیستی نیست و به یک حزب انقلابی و پیشآهنگ ضرورت دارد و این حزب باید رهبری سیاسی دولت را به عهده داشته باشد .موضوع رهبری دولت توسط حزب انقلابی طبقه کارگر یکی از مسایل بحث بر انگیز تیوریک بود که مسیر مباحثات سیاسی ـ ایدیالوژیک و سمتگیری عملی نهضت های چپ را تعین نمود و این گفتمان را تا به امروز به درزا کشانید . در آغاز تعدادی از سوسیال دموکرات ها با طرح لنین مخالفت کردند و دیکتاتوری حزبی را مغایر دموکراسی دانستند . از شمار آنها روزا لوکزامبورک که از هواداران سر سخت انقلاب اکتوبر بود از پس میله های زندان نوشت : « وظیفه تاریخی پرولتاریاست که پس از تصرف قدرت به جای دموکراسی بورژوایی ، دموکراسی سوسیالیستی را ایجاد نماید و نه اینکه دموکراسی را از بین برد ....دموکراسی سوسیالیستی همزمان با تخریب حاکمیت طبقات و اعمار سوسیالیزم شروع میشود ، این دموکراسی از لحظه تصرف قدرت توسط حزب سوسیالیستی آغازمیگردد و چیز دیگری به غیر از دیکتاتوری پرولتاریا نیست ... این دیکتاتوری باید کار طبقه و نه کار یک اقلیت کوچک رهبری به نماینده گی از طبقه باشد .این بدان معناست که این دموکراسی باید در هر گام خود از سهمگیری فعال توده ها بیرون آید ، در تحت تاثیر مستقیم آنها قرارداشته باشد ، درتحت کنترول همگانی مردم باشد و از آموزش سیاسی رو به افزایش توده های مردم سر چشمه گیرد....»۵
کارل کائوتسکی هم دامن دموکراسی بورژوازی را قایم گرفت و در مقاله ای بنام « دیکتاتوری پرولتاریا » بر بلشویک ها تاخت که با پاسخ بیدرنگ لنین « انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد » روبرو شد . دریغا که این گفتمان سازنده تیوریسن های مارکسیستی بنا بر سوقصد بر لنین ، قتل دردناک روزا لوکزامبورک ، کارل لیبکنشت و... و رویداد های خشونت باردیگر به خاموشی گرایید و اندیشه « سوسیالیزم دموکراتیک » مدتی پا در هوا شد . از آن پس از این واژه تنها در تبلیغات سیاسی بدون در نظرداشت « ایده اصلی » آن کارگرفته میشد . و.ا. لنین از سال ۱۹۲۲ ترسایی تا زمان مرگش در سال ۱۹۲۴ ترسایی از کار حزبی و دولتی بدور بود و نمی نوشت . اما از روی تقریراو به سکرترش که می نوشت و این یادداشت ها تا سالهای نود سده پیشن ترسایی از دید همگانی محفوظ بود معلوم میگردد که او خود از پندار و رفتار برخی از فعالین حزبی و انکشاف رویداد ها سخت ناراض بوده است . استالین در سال ۱۹۲۴ ترسایی تیوری های لنین را بمثابه ایدیالوژی دولت شوروی « لنینیزم » خواند و از این طریق حاکمیت تنهایی حزب کمونیست ، دولتی ساختن گام بگام وسایل تولید و اجرای اقتصاد پلان شده را توجیه نمود. سوسیال دموکراسی اروپایی هم گامی به عقب گذاشت و از اندیشه های مارکس فاصله گرفت . اگر آنها در آغاز دموکراسی را وسیله ای برای تثبیت مرز با نظام سوسیالیستی شوروی و تخریب ایدیالوژیک آن میدانستند ، پس از جنگ جهانی دوم واژه « آزادی » را نیز بر آن افزودند و با تاکید روی ارزش های بورژوایی تلاش نمودند تا واژه « سوسیالزم دموکراتیک » را با واژه « دموکراسی اجتماعی » تعویض نمایند و اگاهانه از کلمه « سوسیالیزم » خود داری کنند . واژه « سوسیالیزم دموکراتیک » از این پس از انحصار سوسیال دموکراسی بیرون آمد .
روی آوری نو به سوسیالیزم دموکراتیک
پس از فروپاشی اتحاد شوروی و سقوط رژیم های سوسیالیستی در کشور های اروپای شرقی و بازنگری تجربه ساختمان سوسیالیزم ، بخش گسترده نیروهای چپ در پی توضیح جدید سوسیالیزم شدند و تصریح نمودند که سیاست سوسیالیستی میتواند و باید مبارزه بخاطر دموکراتیزه ساختن همه جانبه جامعه باشد .دموکراسی در اشکال و محتوای مُدرن آن نه تنها وسیله قاطع در شکل دهی سوسیالیزم ، بل خود سوسیالیزم است .باید دموکراسی پارلمانی برآورده گردد و بر مبنای امکانات « دموکراسی بنیادی » و «دموکراسی اقتصادی » با توجه به مسایل مبرم ایکولوژیک ، جهانی سازی و مدرنیزه سازی گسترش یابد .
مارکسیست های امروزی بدین باور اند که اگر فریدریش انگلس در زمانش بنا بر نبود تجربه در باره سازمان آینده سوسیالیستی سخن نمی گفت ولی ما امروز آزموده های فراوانی از تطبیق مارکسیزم را در شرایط اجتماعی متفاوت و به اشکال گوناگون ( سوسیالیزم اتحاد شوروی و کشور های اروپای شرق ، یوگوسلاویا ، سویدن ، کشورهای عربی ، چین ، امریکای لاتین ، ویتنام و ... ) در اختیار داریم و بدون شک این همه تجارب خوب و بد برای تطبیق اندیشه های مارکس در ایجاد جامعه انسانی ، دموکراتیک و عادلانه در سده حاضر خیلی سودمند و آموزنده اند . آنها تیوری های سوسیالیزم دموکراتیک را در سه راستا جمعبندی میکنند : هدف ، جنبش ، ارزش ها .
ـ مرام اساسی سوسیالیزم دموکراتیک بر اندازی نظام سرمایه داری و ایجاد جامعه سوسیالیستی است که در آن رُشد آزادنه هر شخصی شرطی برای رُشد آزادانه همه گان باشد . این گذار از راه دموکراتیک بدون انقلاب و اِعمال قهر و با تایید دولت قانون صورت میگیرد. ( البته پیش شرط این مرام موجودیت نظام دموکراتیک و حکومت قانون در یک کشور است .)
ـ جنبش سوسیالیستی دموکراتیک همانا مبارزه ایست در برابر بهره کشی انسان از انسان ، بی عدالتی ، ستم های گوناگون ، نابرابری و تبعیض ،سرکوبی سیاسی ، غارت و نابودی طبیعت . همچنان تلاشی است برای حفظ و شکوفانی فرهنگ انسانی ، تحقق حقوق بشر ، رُشد جامعه شهروندی ، حل مسایل زنده گی اجتماعی توسط خود شهروندان از راه دموکراتیک ، تامین مصوونیت های اجتماعی ، محدودیت مالکیت خصوصی به پیمانه ایکه از نگاه اجتماعی قابل تحمل باشد .
ـ ارزش های بنیادی سوسیالیزم دموکراتیک را دموکراسی ، آزادی ، داد اجتماعی ، برابری حقوقی و رهایی از قید وابسته گی ، همبسته گی ، حفاظت محیط زیست و صلح میدانند .
سوسیالیزم دموکراتیک با این بینش و برنامه پای به میدان تخلیه شده مبارزه چپ نهاده است تا زمینه های مشارکت دموکراتیک مردم و پیدایش اگاهی زحمتکشان را برای دگرگونی های اجتماعی فراهم سازد . هواداران اندیشه « سوسیالیزم دموکراتیک » راه درازی در پیش دارند و در هر خم و پیچ این راه باید به پرسش های فراوانی پاسخ گویند .به هر پیمانه ایکه این راه سپری گردد بیگمان جوابگویی ساده تر خواهد گردید . جستار آینده را به دموکراسی اقتصادی که بخشی از دیدگاه سوسیالیزم دموکراتیک است اختصاص داده ایم .
پانویس ها:
۱ ـ مصاحبه فریدریش انگلس با روزنامه له فیگارو ، مورخ ۸ ماه می سال ۱۸۹۳ ترسایی
۲ ـ بیانیه ویلهلم لیبکنشت در گردهمایی باز اتحادیه کارگران برلین ، مورخ ۱۳ ماه می ۱۸۶۹ترسایی
۳ ـ اوگوست بیبل سخنران آتشین در پارلمان و رییس حزب سوسیال دموکراسی المان بود که برغم فشار جناح راست آن حزب به مواضع مارکسیستی خود پابند باقی ماند . سخن او در باره سوسیالیزم پیش از وقوع انقلاب بزرگ اکتوبر روسیه گفته شده بود .
۴ ـ کارل مارکس ، هجدهم برومر لویی بوناپارت ، ماه می سال ۱۸۵۲ ترسایی
۵ ـ روزا لوکزامبورگ ، در باره انقلاب روسیه ، سال ۱۹۱۸ ترسایی ، همچنان دیده شود :
کارل کائوتسکی ، دیکتاتوری پرولتاریا ، سال ۱۹۱۸ ترسایی
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۸ـ ۲۵۱۲
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
فرانسه و جنبش اعتراضی « واسکت زردها »
روند اعتراضات گسترده در فرانسه در حال سرایت به سایر کشورهای اروپایی است و تا اکنون بلجیم وهالند شاهد بروز ناآرامی های موسوم به واسکت زردها بودهاند. در همین راستا روز گذشته معترضان در شهرهای مختلف هالند علیه دولت این کشور دست به راهپیمایی زده و از طریق رسانههای اجتماعی در شش شهر به خیابان ها آمدهاند.
ستاری
حرکت اعتراضی به افزایش مالیات بر سوخت که ازسه هفته پیش در فرانسه شروع شده با خیزش مجددی که روز شنبه در پاریس داشت به نوعی انقلاب تبدیل شده است. فراخوان جدید اعتراضی واسکت زردها در پاریس روز شنبه در حالی شروع شد که به گفته منابع خبری خیابانهای پاریس تا مدتها صحنه درگیری میان مردم و ماموران امنیتی بود. در همین رابطه بسیاری از تحلی گران فرانسوی ضمن پوشش این حرکت گسترده اعتراضی، معتقدند که در حال حاضر جنبش واسکت زردها از مرحله کنترول خارج و بوی نوعی انقلاب به خود گرفته است*. به گزارش یورو نیوز، تازه ترین درگیریهای پاریس در حالی شدت گرفت که پولیس مانع ورود تظاهرکننده گان به شانزه لیزه شد و پس از آن حرکت مردم به تدریج خیابان های اطراف و سایر محلات پاریس را در برگرفت. ...
واسکت زردها از کجا آمدند؟
جنبش اعتراضی موسوم به « واسکت زردها » در حالی سه هفته است که در فرانسه ادامه دارد که جرقه اول آن به واسطه افزایش مالیات برسوخت توسط دو راننده کامیون در فیس بوک زده شد. این دو راننده فراخوانی در صفحه شخصی خود در اعتراض به افزایش قیمت سوخت به اشتراک گذاشتند که کمی بعد با حمایت ۲۰۰ هزار نفر به تدریج باعث شکل گیری حرکت اعتراضی گسترده در کل فرانسه شد. پس از آن بسیاری از جناحهای مختلف سیاسی در فرانسه نیز با این جنبش همراهی کردند و توضیحات دولت فرانسه مبنی بر علت افزایش قیمت سوخت و نیز طرح آن برای تسهیل در استفاده از خدمات کم آلاینده برای اقشار کم درآمد مورد قبول معترضین واقع نشد. دولت ماکرون هدف از افزایش قیمت سوخت را کاهش تولید گازهای گلخانه ای دانسته و اعلام کرده بود که هدف اصلی کسب درآمد برای سرمایه گذاری در پروژههای زیست محیطی و نیز اعطای تسهیلات به اقشار ضعیف جامعه برای خرید خودروهای کم آلاینده است.
با رد پیشنهاد دولت توسط معترضین، دامنه اعتراضات در پایتخت فرانسه به حدی گسترش یافت که امانویل ماکرون رییس جمهوری فرانسه با بیان این که از سیاستهای اقتصادی خود کوتاه نمی آید، گفت: این اتفاقات هیچ ربطی به اعتراضات ندارد و عاملین آن نه خواهان بهبود اوضاع بلکه به دنبال آشوب و برهم زدن نظم هستند. وزیر داخله فرانسه نیز تصریح کرده خشونتهای جاری نوعی اقدام مدیریت شده است که افراد خرابکار را با سواستفاده از این وضعیت برای غارت، دزدی و حتا قتل به میدان کشانده است.
زنگ خطر برای غرب
اما نکته مهم در باره شکل گیری اعتراضات واسکت زردها در فرانسه به دو جنبه باز میگردد.
نخست این که طبق برآوردهای کارشناسان این جنبش بسته گی به جریان خاصی نداشته و بیشتر شهروندان عادی در آن شرکت دارند. حتا وزیر داخله فرانسه نیز تایید کرده که اغلب افراد دستگیر شده دارای هیچگونه سابقه فعالیت نبوده و به جریان خاصی تعلق ندارند. به همین دلیل مقامات فرانسوی می گویند نگران هستند که این مساله باعث نفوذ جریانهای افراطی به جنبش اعتراضی شده و آن را از مدار خارج کند؛ امری که بسیاری از ناظران فرانسوی نیز با اشاره به درگیریهای روز شنبه بر آن صحه گذاشته اند.
از سوی دیگر روند اعتراضات گسترده در فرانسه در حال سرایت به سایر کشورهای اروپایی است و تاکنون بلجیم و هالند شاهد بروز ناآرامی های موسوم به واسکت زردها بودهاند. در همین راستا روز گذشته معترضان در شهرهای مختلف هالند علیه دولت این کشور دست به راهپیمایی زده و از طریق رسانههای اجتماعی در شش شهر به خیابانها آمدهاند.
این مساله با پیوند خوردن به قدرت گرفتن راست افراطی در اروپا و تضعیف دولتهای قوی اروپایی مانند المان، انگلستان و فرانسه به شدت باعث نگرانی مقامات اتحادیه اروپا شده است. به گفته کارشناسان، اقبال عمومی در روی کار آمدن دولتهای راستگرا در اتریش، ایتالیا، مجارستان و نیز ورود احزاب دست راستی در المان و سویدن به پارلمان، باعث شده تا روند همگرایی اروپایی به شدت متزلزل شود.
این امر زمانی شدت می یابد که انگلستان نیز قرار است تا پایان سال جاری از اتحادیه اروپا خارج شود. لذا دست به دست دادن این عوامل با یکدیگر و پیوند خوردن آن با موج استقلال خواهی در اروپا که نمونه های واضح آن در اسکاتلند و اسپانیا مشاهده می شود، بافتار اجتماعی اروپا را به موازات تضعیف سیاسی دولتها به طور قابل ملاحظه ی دگرگون کرده است.
حتا به گفته ناظران ممکن است شرایط فعلی نوعی بازگشت به جنبشهای اعتراضی سال ۲۰۰۸ ترسایی باشد که در آن زمان دولتهای غربی را با چالشهایی جدی مواجه کرد. با این تفاوت که در آن زمان مساله بیشتر اقتصادی بود، اما اکنون علاوه بر خشم فروخورده، موضوع تضعیف دولتها در فرانسه، انگلستان و المان و نیز تمایل به راست افراطی و مساله هویتی به آن اضافه شده است.
به همین دلیل است که متفکرین لیبرالیزم اکنون با نگرانی وضعیت آینده را دنبال میکنند.
هر چند لیبرالیزم در طول تجربه خود نشان داد که می تواند با شکافهای اقتصادی و اجتماعی همزیستی داشته باشد و حتا به این موضوع می بالید که این سیستم میتواند مانند اسفنج تنشها را در خود جذب کند، اما در قرن ۲۱ ترسایی شاهد خلع سلاح دولتها از قدرت رهبری شده و به موازات آن با انفجار خواستگاه های هویتی و اقتدارگرایی، طبقه گستردهای را به وجود آورده که عملاً احساس عمیقی از فقدان ارزشهای اقتصادی، سیاسی و یا حتا فردی میکنند.
این امر موجب شده تا فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز پایان تاریخ که در کتاب خود به نام پایان تاریخ و انسان واپسین، پیروزی لیبرال دموکراسی را بر کمونیزم نقطه تکامل ایدیولوژی بشر دانسته بود، اکنون در کتاب جدید خود به نام هویت، جنبشهای هویتی و تلاش برای بازتعریف آن توسط مردم را نقطه کانونی امر سیاسی در دوران جدید بداند.
* در آخرهفته روان باردیگر« واسکت زرد ها » با حمایت دانش آموزان ، دانشجویان و سایر اقشار اجتماعی به خیابان ها میریزند. با آنکه امانویل مکرون عقی نشینی ، و برنامه افزایش مالیات را برای یکسال پس انداخت، ولی در وضع ناهنجاراقتصادی و اجتماعی فرانسوی ها تغیر رونما نشده، مردم خواستار تطبیق سیاست های اقتصادی و اجتماعی به سود میلیون ها فقر و لایه های ناتوان جامعه هستند. ـ بامداد
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۷۱۲
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
مارکسیزم درحال و آینده
(بمناسبت دو صدومین سالروز تولد کارل مارکس)
( قسمت هفتم )
دیپلوم انجینر عمر محسن زاده
در روزگار ما کسانی را که از اندیشه ها و آموزه های مارکس پیروی و هواداری میکنند نه تنها به صفت « مارکسیست ها » بلکه بنام « چپ » ها نیز می شناسند و از دیرگاهی میان واژه های « مارکسیزم » و « چپ » چنان درآمیخته گی پدیدار گشته که بسیاری ها هر دو را یکی میدانند وهمه کارنامه های خوب و بد جنبش چپ را به مارکس نسبت میدهند . برخی دیگر با نقد درون مارکسیستی ( کار بُرد آموزه های مارکس درعمل ) بر جهانبینی مارکس می تازند و با انگشت گذاری روی خطا ها ، کژروی ها و ناکامی های چپ در راه بر اندازی سرمایه داری ، ناممکن بودن دگرگونی های اجتماعی فراسوی نظم سرمایه داری را تبلیغ می نمایند . منظور از ذکراین سخن در آغاز این نبشته اینست که « چپ » اگر از یکسو با اتکا بر اندیشه های مارکس ندای آزادی ، دموکراسی و داد اجتماعی را سر داده و رسالت دگرگون سازی و تعارض اجتماعی را برای خوشبختی و بهزیستی انسان بدوش گرفته ، ولی از سوی دیگر در آزمون زمان در انطباق جهانبینی مارکس در شرایط معین اجتماعی گاهی راه درستی را سپری نموده و پیروزمند و گاهی هم راه مانده و شکست خورده بوده است. دردرون این جنبش چپ که آزادی ، عدالت ، همبسته گی ، پیشرفت اجتماعی ، حل مساله اجتماعی ، دموکراسی ، دولت دموکراتیک ، انترناسیونالیزم و صلح از شعار های اساسی آن بشمار میآید و هراز گاهی عمل پراگماتیک داشته ، تنوع دیدگاه ها و سیاست های گوناگونی دیده شده و میشود. ازهمین جا پرسشی پیش میاید که « چپ » تا چه اندازه ارثیه گرانبهای تیوریک و پراتیکی مارکس را بدرستی شناسایی وتطبیق نموده و در حال حاضر چه درس هایی از تجارب و فعالیت های گذشته خود میگیرد و برپایه تحلیل درست و شناخت دقیق واقعیت جهان امروزی ما چه راه کرد و دورنمایی را می گزیند. با توجه به کُنش ها و واکُنش های چپ در سالهای پسین دیده میشود که رویکرد نوین کنونی به مارکسیزم ، دید انتقادی و انگیزه جست و جو گرایانه تازه را با خود دارد . در برابر جنبش چپ که بدون شک همچو لیبرالیزم ، و به ویژه نیولیبرالیزم با بحران تکان دهنده
روبرو شد مسایل متعدد تیوریک و وظایف حل ناشده سازمانی قراردارند . پیش ازهمه چپ ناگزیر است به تغیرهای سرمایه داری جهانی ، به ویژه آنچه که در دوران زنده گی مارکس وجود نداشت بپردازد و درهمسانی با این دگرگونی ها راهکردهای نوی را پیریزی کند .در زمان ما ساختارهای طبقاتی جامعه درمقایسه با ترکیب اجتماعی سده پیشین تغیر نموده و روند پرولتاریزه شدن طیف های وسیع اجتماعی ، به ویژه اقشارمیانه در نتیجه انتقال مراکز تولید از مناطق قدیم صنعتی به کشورهای پیرامونی به شدت تحقق پذیرفته است واین پروسه ادامه دارد . اما برغم این گرایش جهانشمول و در اثر پیچیده گی کلمه « کارگر » ،کارگران جهان ( کارگران صنعتی ، خدمات ، آموزش و پرورش ، بهداشتی ، کشاورزی ، پژوهشی و ... ) از سازمان یافته گی لازم ، از یکپارچه گی مطلوب ، از همبسته گی فراگیر ، ازعمل مشترک درسطح جهانی برخوردارنیستند و نقش سازمان های کارگری و احزاب سیاسی چپ گرا در رهبری و بسیج این کتله عظیم بشری بسیار سُست است .
جهانی سازی ، امکانات دگرگونی های بزرگ در سراسر جهان و زمینه های عینی را برای خیزش های درونی و فرامرزی مردمان مساعد ساخته و به تدریج اندیشه « انقلاب جهانی » مارکس را وارد پهنه گفتمان سیاسی میگرداند . چپ از ارایه پاسخ به این نکات تا اکنون بازمانده است.
موجز اینکه : به گفته برخی از نویسنده گان بورژوایی واژه های امپریالیزم ، استثمار ، سوسیالیزم ، پرولتاریا ، عدالت اجتماعی ، مبارزه طبقاتی ، استعمار و... آهسته آهسته از محاوره و مکالمه سیاسی بیرون شده اند . لیبرال ها فروپاشی سیستم سوسیالیستی شوروی را ثبوتی برای این ادعا خود دا نستند که « اقتصاد پلان شده » هرگز به پیروزی نمی رسد و ساختن هر مدل اجتماعی غیرسرمایه داری غیرممکن است . برخی از نقد گران « چپ » هم نقش حاکم حزب کمونیست اتحاد شوروی ، اپارات بوروکراتیک دولت و امتیازات فعالین حزبی ومدیران دولتی را نشانه گرفته و متذکر میشوند که در سرزمین شوراها مالکیت خصوصی به مالکیت جمعی مبدل گردید ، ولی فابریکه هرگز به کارگران تعلق نگرفت ، و کارگران و زحمتکشان از حق تصمیمگیری در برنامه ریزی تولید و اداره خودی شان محروم بودند . آنها با سقوط حزب خویش اکنون به بدبخت ترین طبقه اجتماعی در روسیه مبدل گردیده اند . با فروپاشی نظام های موجود سوسیالیستی در شوروی و برخی از کشورهای دیگر ، احزاب « چپ » و جنبش های اجتماعی نه تنها دژ مستحکمی را از دست دادند بلکه با تشدید مناظره و اختلاف نظر درباره تجارب مثبت و منفی سوسیالیزم موجود و گزینش روش های سازماندهی ، شعارها و رفتارهای سیاسی نو درشرایط تغیریافته ملی و بین المللی به چند دسته گی و پراگنده گی گراییدند .برخی از احزاب آرمانگرای چپ تغیرهای سرمایه داری را درسال های پسین سده بیستم و آغاز سده بیست و یکم ترسایی نادیده گرفتند و بر پایه جزمیات معمول از تجلیل شرایط تاریخی دگرگون شده خودداری کردند . برخی دیگر چنان شیفته این تغیرات گردیدند که بدون چون و چرا به منطق « اجماع جدید » پیوستند و دستان خود را در برابر نظم نیولیبرالی بالا کردند . احزاب کمونیستی درکشورهای سوسیالیستی وقت ( بدون کوبا و ویتنام ) به احزاب مخالف ( اپوزیسیون ) مبدل شدند و تعدادی از آنها به سازه تیوریک مارکسیزم ـ لینینیزم وفادار باقی ماندند . حزب سوسیالیست کارگران مجارستان به سوسیال دموکراسی روی آورد، و عضویت « انترناسیونال سوسیالیستی » را حاصل نمود .در کشور المان دموکراتیک ، حزب سوسیالیست متحده المان نام خود را به حزب سوسیالیزم دموکراتیک تغیر داد و پس از وحدت با نیرو های چپ المان غرب نا م « چپ ها » را برگزید . در سویدن نیز حزب نیرومند کمونیست نام « چپ » و طرح سوسیا لیزم دموکراتیک را پذیرا شد .برخی از احزاب کمونیستی در سایر کشورها چون دنمارک ، بریتانیا و ... با بحران شدید مواجه و سرانجام بنا بر تصمیم خودی منحل گردیدند .
شایان تذکر است که پیش از فروپاشی سیستم سوسیالیستی ، در این احزاب در حدود بیست میلیون انسان زحمتکش عضویت داشتند و بطور میانگین بیش از یک سوم کار روزانه خویش را به همبستگی بین المللی اختصاص داده بودند .پس از فروپاشی ، در حدود نود درصد از این کمیت قابل توجه از احزاب خویش رویگردان شدند .
حزب کمونیست ایتالیا که همچو احزاب کمونیست فرانسه و اسپانیا روزی نیرومند و مروج « کمونیزم اروپایی » بود به تدریج راه زوال را پیمود و سر انجام در اتحاد با کاتولیک ها « حزب دموکراتیک » را بوجود آورد . احزاب « پیشآ هنگ » در برخی از کشورهای رو به توسعه یا به انحلال کشانیده شدند و یا چنان دچار آشفتگی فکری و سازمانی گردیدند که بقایای شان روی به « ملت گرایی » و « مذهب گرایی » نهادند و راه برگزیده « داد خواهی » و « تحولات اجتماعی » را ترک گفتند .
احزاب سوسیالیست و سوسیال دموکرات نیز پس از انحلال اتحاد شوروی در برابر ظفرمندی های نیولیبرالیزم پیوسته عقب نشینی کردند و با وجود پیروی همه جانبه از طرح های سیاسی و اقتصادی آن روز تا روز ضعیف تر شدند و نتوانستند در انتخابات پارلمانی و یا کمونی نتایج خوبی بدست آورند .
بروز این همه بحران ها و پدیده های ناپایداری و سر خورده گی های احزاب ، جنبش ها و جریانات « چپ » این پرسش را ببار می آورد که این انکشافات تا چه اندازه با آموزش مارکس رابطه میگیرند و آیا « بحران چپ » ، « بحران مارکس » است ؟
پاسخ روشن است : آموزه های مارکس تقصیری درشکست های « چپ » ندارند چونکه هر گز «دکتورین » ، « طرح ثابت » و « غیر دیالکتیک » نبوده و همواره چون بینشی ، شیوه ای ، توضیحی ای روی به شناخت مقررات و قوانین توسعه اجتماعی داشته اند . هرآنکه این قوانین را نشناسد و یا نادیده گیرد ناگزیر راه خطا می پیماید . هر تشکل سیاسی که راهبرد اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی خود را بر پایه تحلیل دقیق ساختارهای قدرت و سلطه که مناسبات غیرعادلانه اجتماعی را بازتولید می کنند استوار نسازد ، نمی تواند مبارزات خودی و اجتماعی را سمت و سو دهد و شیوه رفتار سیاسی در حال تغیر را درک کند . مارکس با تیوری های درست خود تهداب مستحکم ایدیالوژیک را برای سازه و مبارزه چپ گذاشته و حتا رهنمود های عامی را برای براندازی نظام غیرعادلانه سرمایه داری ارایه داشته است . چپ اگرمی خواهد درشرایط سلطه سرمایه توفیقی داشته باشد و دگرگونی های اجتماعی را رهبری کند باید به اصل خود رجوع کند و نه اینکه درسایه ایدیالوژی های بورژوایی چون نیولیبرالیزم افراطی ، کانزرواتیزم عقب گرا ، پُست مدرنیزم ، اراده گرایی تجریدی و دور از واقعیت و ... پناه جوید و چشم به « رحمت فاتح » داشته باشد . خوشبختانه طیفی از نیروهای آگاه چپ امروزی ایمان خود را به انقلابی بودن مارکسیزم از دست نداده و با ارزیابی کاربست آن درپراتیک سیاسی و اجتماعی بیش از یک سده ، و به ویژه نقد گرایش به دگماتیزم ، و با رویکردی جدیدی به توسعه اجتماعی در صدد یافتن پاسخ هایی برای پرسش هایی ناشی از نیازها و خواسته های زمان و بیرون شده از متن بحران چپ گردیده اند . آنها « پرومته وار » رسالت انتقال مارکسیزم را به نسل های بعدی به عهده گرفته اند و گفتمان سازنده ایی را در باره مفاهیم و مسایلی چون دموکراسی سیاسی و اقتصادی ، نسخه های انقلابی و ریفورمیستی تحولات اجتماعی ، سیاست های هویت گرایانه ، شکل گیری جنبش های نوین ، پیوند مارکسیزم با دانش های نو و چگونگی توضیح دانش بدست آمده از تجربه پیشین و کاربست نوین آن آغاز کرده اند .برخی از احزاب و جنبش های چپ شجاعانه پای به میدان جدال ایدیالوژیکی و مبارزه سیاسی گذاشته اند . دامنه های این گفتمان « چپ» به برکت دستآورد های تکنالوژی رسانشی ، به ویژه دموکراسی دیجیتال ، در سطح جهان روزتا روز گسترده تر می گردد . متفکران مارکسیستی سعی میورزند تا اندیشه های مارکس را در این گفتمان با اوضاع و احوال روز انطباق بخشیده و با تفسیرجدید و موسساتی ساختن آنها نیاز انسانی را در رابطه با ابتکار اجتماعی برآورده سازند .در پژوهش های آنها تغیر تناسب میان اقتصاد و دولت جایگاه ویژه دارد و پی بردن به ماهیت متضاد تکامل اجتماعی درهمه سطوح کار پیگیر آنان را تشکیل میدهد . البته به مسایل تیوریک چون دموکراسی و پیوند آن با سوسیالیزم ، مبارزه اقتصادی در شرایط امروزی ، گونه های مبارزه سیاسی ، سیاست و پوپولیزم ، جهانی سازی و جنبش های اجتماعی که در دستورکار همه نیروهای چپ قرار دارند توجه بیشتر صورت میگیرد . باز نمودن این مسایل در این جستار امر دشوار است ، ولی تذکر چند در باره گرانیگاه های برخی از آنها برای خواننده گان تحول پسند و داد خواه بی هوده نخواهد بود. این سلسله را با مطلبی در باره « سوسیالیزم دموکراتیک » ادامه خواهیم داد .
ـ دموکراسی و پیوند آن با سوسیالیزم ( سوسیالیزم دموکراتیک )
ـ مبارزه اقتصادی درشرایط امروزی ( دموکراسی اقتصادی )
ـ ریفورم یا انقلاب ( نسخه انقلابی و یا نسخه ریفورمیستی)
ـ سیاست و پوپولیزم ( کار در میان توده ها )
ـ جهانی سازی و جنبش ها اجتماعی ( همبسته گی بین المللی )
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۸ـ ۱۵۱۲
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
آموزه ایی از جنبش های جهانی :
بررسی بحران نولیبرالیزم از سوی رهبران چپ و ترقی خواه
همه سخنرانان بر بحرانی که امریکای لاتین و باقی جهان با آن روبه رو است و اقدام مشترک لازم برای مقابله با آن تاکید کردند. آن ها درباره بحرانی که نولیبرالیزم و سرمایه داری به وجود آورده و موجب سطوح بی سابقه نابرابری، فقر، تخریب محیط زیست، خشونت نژادی و قومی شده و ظهور رهبران راست افراطی مانند ژایر بولسونارو و دونالد ترامپ را تسهیل کرده، سخن گفتند.
در روز دوشنبه ۱۹ نوامبرسال روان ترسایی هزاران دانشجو،اکادمیسین، استاد دانشگاه، فعال و سیاستمدار برای نخستین « همایش جهانی پیرامون اندیشه انتقادی» به مثابه بخشی از هشتمین «کنفرانس علوم اجتماعی آمریکای لاتین و کاراییب»، با موضوع «مبارزات برای برابری، عدالت اجتماعی و دمکراسی در یک جهان متلاطم» در بونسایرس گرد آمدند.
سیاستمداران، فعالین و اکادمیسینهای برجسته ای چون دیلما روسف برازیل، آلوارو گارسیا معاون رییس جمهور بولیویا، کریستینا فرناندز کرشنر رییس جمهور پیشین ارجنتین، گوستاوو پترو شهردار پیشین بوگوتا و نامزد ریاست جمهوری، آدولفو پرز اسکیول مدافع ارجنتینی حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل، خوان کارلوس مونه درو فعال اسپانیایی از حزب پودموس، استلا دِ کارلوتو مدافع آرژانیتی حقوق بشر، گيول يرمی بولوس فعال برازیلی، و بسیاری دیگر در نشستهای گونه گون بحث و برنامه های دو روز همایش شرکت کردند.
دیلما روسف، رییس جمهور پیشین برازیل که با یک کودتای نرم در سال ۲۰۱۶ ترسایی سرنگون شد، سخنرانی افتتاحیه را ایراد نمود. او به طور مشخص درباره مورد برازیل سخن گفت، به تجربه خود به مثابه رییس جمهور و کودتا علیه خود اشاره کرد، و آن را به تحت پیگرد قراردادن و به زندان انداختن لوئیز ایناسیو لولا دا سیلوا، و هم چنین انتخاب ژایر بولسونارو به مثابه ادامه روند کودتا ربط داد.
روسف براهمیت جنبش هایی مانند « جنبش کارگران روستایی بی زمین» و «جنبش کارگران بی خانمان»، که از حقوق اساسی برازیلیها به زمین، مسکن، و زنده گی آبرومندانه، در شرایطی دفاع می کنند که دولت به حقوق کارگران، بازنشسته گان وحاشیه نشینیان حمله می کند، تاکید نمود. روسف در خاتمه گفت: « من تردید ندارم که انقیاد برازیل گام لازم برای سلطه بر کل امریکای لاتین است.»
حضور کریستینا فرنادز دِ کرشنر، رییس جمهور پیشین ارجنتین در همایش هزاران نفر را بسیج کرد. او درنشستی به نام « سرمایه داری، نولیبرالیزم و بحران دموکراسی» سخنرانی کرد. رییس جمهور پیشین بحران کنونی در ارجنتین تحت رهبری مائوریسیو ماکری را با کاهش ارزش پیزو( واحد بولی ارجنتین ـ بامداد )، رشد بدهی خارجی، توافق برای دریافت وام چند میلیارد دلاری از صندوق بینالمللی پول و اقدامات ریاضتی سختی که دولت بر جمعیت تحمیل کرده، مانند کاهش بخشهای بزرگی از بودیجه عمومی، برنامههای رفاه اجتماعی و اخراجهای گسترده، بررسی کرد.
آلوارو گارسیا لینه را ، و خوان مونده رو، در نشست پیرامون « آینده چپ و اعتلای بشر» سخنرانی کردند. لینه را و موندهرو درباره چپ و جایی که امروز هستیم تأملات مهمی داشتند. درست بیست سال پیش «دهه پیروزی» یا «دوره دولتهای ترقیخواه» در آمریکای لاتین آغاز شد، جایی که رهبران ترقیخواه یا چپ در برازیل، ارجنتین، ونزوئلا، بولیوی، اکوادور، هندوراس، هائیتی و اوروگوئه در صدر دولت قرار داشتند.
امروز، امریکای لاتین با یک نولیبرالیزم تُند تحت رهبران راست افراطی پس گرفته شده است. مؤسسات دمکراتیک و خود دمکراسی مشروعیت خود را از دست داده اند، منابع طبیعی قاره به وسيلۀ شرکتهای فراملیتی غارت میشود، و پیگرد و ترور فعالین و رهبران اجتماعی در سطح خطرناکی رخ میدهد.
لینه را گفت: « نولیبرالیزمی که اخیراً در برخی از کشورهای امریکای لاتین پیروز شده فسیل شده است. آنها نسخه های کهنه ای را که بیش از ۲۰ سال پیش شکست خورد را تکرار می کنند. هیچ نوآوری، خلاقیت، و امیدی وجود ندارد. نولیبرالیزمی که اکنون داریم یک مرده متحرک است.»
با این وصف، لینه را تاکید نمود که مهم است که چپ آگاه باشد و همان کار را نکند. « ما باید خونسرد و آماده باشیم که محدودیتها و خطاهایی را که در موج نخست مرتکب شدیم، تکرار نکنیم، زیرا ما باید خود را برای موج دوم آماده کنیم.»
خوان کارلوس مونده رو سیاستمدار اسپانوی پیرامون ماهیت چیزی که در این لحظه باید ترقیخواه یا چپ باشد، سخن گفت: « یک ایده بنیادین ترقی خواهان را از محافظهکاران متمایر میسازد. ما، به مثابه ترقی خواه، باید به انسانها اعتماد کنیم، محافظه کاران به انسانها اعتماد ندارند. کسانی که به انسانها اعتماد ندارند نهایتاً دولتهای خودکامه، خشن و حتا شبه نظامی را توجیه خواهند کرد. بالعکس، اندیشه چپ لازم است به همه اعتماد داشته باشد.»
فعالیتهای هفته، با برگزاری نشستهای ویژه در جاهای گوناگون در سراسر شهر بونس آیرس تا جمعه ادامه خواهند یافت. برنامههایی پیرامون موضوعات جنسییت، طبقه، نژاد، حافظه تاریخی، سرمایه داری، نولیبرالیزم، تیوری چپ، اقتصاد متکی بر بهره برداری پايدار از طبيعت، مقاومت منطقه ای در امریکای لاتین و کاراییب و باقی جهان برگزار خواهد شد.
بونس آیرس میزبان اجلاس «گروه ۲۰» خواهد بود، که سران دولتها، وزیران اقتصاد و سرپرستان بانکها و موسسات مالی را گرد خواهد آورد. رهبران دولتی که حضور آنها انتظار می رود شامل انریکه پنیا نیتو (مکسیکو)، سلمان بن عبدالعزیر (عربستان سعودی)، سریل رامافوسا (افریقای جنوبی)، رجب طیب اردوغان (ترکیه)، ترزا می (بریتانیا)، انگلا میرکل (المان)، نارندا موودی (هند) امانوئل ماکرون (فرانسه) و دونالد ترامپ (ایالات متحده ) و... می شوند.*
جنبشها و سازمانهای اجتماعی از ارجنتین و از سراسر جهان، موازی با «همایش خلقها» بسیج تودهای و جشنواره، یک هفته اقدام علیه صندوق بینالمللی پول و «گروه ۲۰» را تدارک دیده اند./ منبع: تله سور/ م ه
* نشست گروه ۲۰ ، آخر هفته گذشته چنان که انتظار میرفت در شرایط امنیتی بی مانند و بدون کدام دستاوردی درکشور ارجنتین برپاشد. در ضدیت با این گردهمایی و بحران فزانیده و اجتماعی در این کشور و قاره امریکای لاتین ده ها هزار تن به نماینده گی از جنبش های اجتماعی امریکای لاتین و جهان در خیابان های بونس آیرس دست به اعتراض زدند. ـ بامداد