روز جهانی صنایع دستی و روز ملی پیشه وران افغانستان

 

...هنوزهم پیشه وران با مشکلات مالیه سنگین ، پرداخت های غیرقانونی ،جرایم شاروالی ها ،عدم دسترسی به قرضه مناسب ونبود مشوق ها ی مالیاتی مواجه اند.

 

محمد حسن سپاهی  

امروز ۲۰ جوزا مطابق دهم جون روز جهانی صنایع دستی وروز ملی پیشه وران افغانستان است .
صنایع دستی پس از جنگ جهانی دوم با محتوای هنری و فرهنگی مورد توجه کشورهای پیشرفته قرار گرفت و ۱۰ جون (۲۰ جوزا) سال ۱۹۶۴ میلادی، نخستین کنگره ی جهانی با شرکت مسوولان اجرایی استادان دانشگاه، هنرمندان و صنعت گران بیش از ۴۰ کشور جهان در نیویورک برگزار شد که در قطعنامه ی پایانی این کنگره ، تاسیس شورای جهانی صنایع دستی به عنوان نهاد وابسته به یونسکو تصویب شد.


با تاسیس سازمان ملل متحد، محافظت از میراث های فرهنگی بشری بر عهده «  یونسکو » یا  سازمان آموزشی ـ علمی و فرهنگی ملل متحد گذاشته شده است. که از سال ۱۹۶۴ میلادی با تاسیس "شورای جهانی صنایع دستی"، در قالب یکی از ارگانهای وابسته به یونسکو، صنایع دستی و سنتی به صورت بخشی از حیات فرهنگی اقتصادی ملل مورد توجه قرار گرفت. در بدو امر، شورای جهانی صنایع دستی با شمار محدودی از اعضا کارخود را آغاز کرد و در حال حاضر، ۹۰ کشور جهان را تحت پوشش دارد. دبیرخانه آن در شهر امستردام کشورهالند قرار دارد. مهمترین هدف های که این شورا، به عنوان یک ارگان غیر انتفاعی غیردولتی قایل شده است عبارت اند از:
۱ـ تشویق، کمک و راهنمایی صنعتگران دستی و همچنین بالا بردن سطح اطلاعات تخصصی و حرفه ای آنها با توجه به زمینه های متفاوت فرهنگی موجود در هریک از کشورهای عضو.
۲ـ حفظ و تقویت صنایع دستی و تجلی آن به صورت رکن عمده ای از حیات فرهنگی ملتها.
۳ـ ایجاد همبستگی میان صنعتگران دستی سراسر جهان.


درافغانستان نیز بنا به پیشنهاد اتحادیه ملی پیشه وران افغانستان ,کمیته محترم اقتصادی شورای وزیران درسال ۱۳۹۰ بیستم جوزا را « روز ملی پیشه وران » نام گزاری نمود اینک سه سال است که روز ملی پیشه وران طی محافل وگردهم ای تجلیل میگردد. اما متاسفانه که هنوز هم پیشه وران با مشکلات مالیه سنگین ، پرداخت های غیرقانونی ،جرایم شاروالی ها ،عدم دسترسی به قرضه مناسب ونبود مشوق ها ی مالیاتی مواجه اند .
اتحادیه ملی پیشه وران افغانستان تلاش می نماید تا فضای مناسب فعالیت برای پیشه وران بوجود آید، ازین جهت دو وظیفه عمده یعنی دفاع از منافع پیشه وران وارایه خدمات برای پیشه وران به پیش می برد .


امروز ۲۰ جوزای ۱۳۹۳ قراراست طی یک همایش بزرگ درعین حالیکه از روزملی پیشه وران تجلیل خواهد شد عمده ترین مطالبات پیشه وران به کاندیدان ریاست جمهوری ارایه میشود
من از صمیم قلب این روز را به تمام پیشه وران زحمتکس افغانستان تبریک میگویم .

افتخار به پیشه وران افغانستان که با امکانات کم ارزشهای بزرگ مادی را می افرینند ودرخدمت هموطنان هستند .

 

بامـداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۴ـ ۱۰۰۶

گسترش اعتیاد درافغانستان و ضرورت مبارزه با آن

 

 

 

به  ادامه نبشته «اتخاذ تدابیر کارا »*

محمد داود کرنزی

 چشم پوشی و گذشتن ازکنار«  معضل اعتیاد » و اثرات آن بر سلامتی فردی و اجتماعی درافغانستان،جفای بزرگ  به انسان ، تندرستی او وتخریب مناسبات سالم اجتماعی میباشد .تولید بیسابقه مواد مخدر در افغانستان و مصرف آن درمیان قشرهای مختلف جامعه این مساله را به معضل بزرگ اجتماعی تبدیل نموده است.در هیچ مقطعی از تاریخ افغانستان سطح تولید و مصرف این ماده افیونی به  اندازه امروز آن سابقه نداشته است.

براساس ارقام داده شده بین المللی افغانستان نود درصد تریاک و هیرویین جهان را تولید و ۸۰ در صد بازار اروپا  و ۳۵ در صد بازار امریکا را میپوشاند.فقط در یکسال ۷۰ تن هیرویین و ۵۶ تن تریاک افغانی به مصرف کننده گان روسی رسید. اثرات ویرانگر و کشنده این « ماده مرگبار» در افغانستان و جهان سخت چشمگیر بوده و اداره مبارزه با مواد مخدر روسیه تعداد قربانیان آنرا سالانه به بیش از ۱۰۰۰۰۰ تن ، یعنی بیشتر ازقربانیان بم اتومی فروریخته شده ازسوی امریکا بر یورشیما و ناگاساکی در جاپان میداند. در این رقم ۳۰ هزار شهروند روسی نیز شامل میباشند. با رشد چشمگیر میزان تولید و پروس مواد افیونی در افغانستان از یکسو؛ و افزایش چشمگیر مصرف کننده گان داخلی از سوی دیگر، مساله اعتیاد و وابستگی کشاوزان افغانی به آن را به یکی از مساله های مهم اجتماعی و اقتصادی کشور تبدیل نموده است. امروز در افغانستان از موجودیت یکنیم  تا دو میلیون معتاد سخن گفته میشود. این رقم روبه افزایش بوده و چهره های  رنجور، ناتوان و بیمار« پودری ها » در شهرها نمایان تر از دیروز میگردد.دریا ها ، زیر پل ها ، ویرانه ها ... یگانه پناهگاه این انسانهای بدون پشتوانه را میسازند. شماری ازهممیهنان به این پدیده درد بار خوگرفته و از کنار آن به آرامی وبی تفاوتی میگذرند و کسانی هم به آن به دیده  جرم و گناه نگریسته و اعتیاد را جرم ؛ و جای معتادان را زندان میدانند.

حاکمیت درکشور و جامعه جهانی در برابر این گرایش خطرناک و کشنده، تقریبآ خاموشی اختیار و میزان و عمق این فاجعه ملی را کوچکتر از آن که هست نشان داده ؛ واین بدلیل سهم داشتن آنها در سود های قارونی «  تجارت مرگ »  میباشد.

 وقتی در برابر چشم جامعه جهانی ، ناتو وایساف در جریان یک دهه میزان تولید و پروسس مواد مخدر درافغانستان به ۳۵ برابر رشد مینماید ، جهان به دیده حیرت بسوی افغانستان مینگرد که ، چگونه در سایه حاکمیت آنهاییکه با شعار « مبارزه با تروریزم و مواد مخدره » به افغانستان ریختند ، نه فقط جلوکشت و پروسس این ماده افیونی گرفته نشد ، بلکه در آن رشد ۳۵ برابر رخ داد ه و رقم معتادین افغانی به بیش از یکنیم میلیون رسید.

 

فزایش چشمگیر معتادین، بخصوص جوانان، زنان و نوجوانان سلامت جامعه را به میزان خطرناکی  تهدید مینماید که نمیتوان در برابرپیامد های ناگوارآن بی تفاوت ماند ، بنآ این وظیفه نیروهای مترقی و مردم دوست از جمله حزب مردم افغانستان است تا با این معضل خطرناک و کشنده اجتماعی با مسوولیت برخورد و برای چاره جویی راه حل های را جستجو و برای عملی نمودن آن به مبارزه بی امان بپردازند.

 با توجه به اثرات این معضله  و بادر نظر داشت میزان مصرف و گسترش بی سابقه آن در جامعه ، میتوان گفت که  بنابر عوامل عینی از جمله سهیم بودن حاکمیت در سود های قارونی این ماده افیونی  فعالیت وزارت مبارزه با مواد مخدر و ادارت امنیتی و حقوقی کشور که تحت حمایت و توجه جامعه جهانی قرار دارند ،  ناکافی و بی اثر بوده و از این ها نمی توان انتظاربزرگی داشت .

 وزارت «  مبارزه با مواد مخدر»  خود رایک وزارت پالیسی ساز اعلان داشته  و فاقد یک برنامه کاری مسوولانه و رهکار مشخص در زمینه میباشد.

لازم است تا شما با برنامه کاری این  وزارت که بر اساس آن نحوه  و شیوه فعالیت خود را تنظیم وپیش میبرد آشنا شوید. در این برنامه به اصطلاح پالیسی ساز از جمله میخوانیم:

 ۱- بلند بردن ظرفیت و شخصیت سازی پولیس مواد مخدره.

۲- ایجاد پولیس امحای مواد مخدره.

۳- کنترول از سرحدات هوایی و زمینی.

۴- دستگیری قاچاق چیان مواد مخدره واز بین بردن زمینهایی که در آن مواد مخدرکشت میشود.

۵- تقویت پولیس مبارزه علیه مواد مخدره.

به یک نگاه میتوان دریافت که این پلان به هیچ صورت عملی نبوده و بنیادی ترین وظایف در مبارزه با مواد مخدر درآن جا ندارد. سراپای این«  پالیسی » فقط و فقط به اقدامات پولیسی از نوع امنیتی ، انتظامی و تبیهی  اختصاص داده شده و با پیش کش نمودن راه حل های عملی و برخورد علمی وعملی  با معضل روبه افزایش اجتماعی ، اقتصاد  و روانی ناشی از تولید و بکار گیری مواد مخدربیگانه میباشد. برای همین هم است که این وزارت محترم حتا بودجه منظور شده دولتی اش درسال گذشته را به مصرف نرسانیده و رقم بزرگ این بودجه درکسه وزارت مالیه باقی ماند!

معین مسلکی این وزارت در مصاحبه مورخ ( ۱۴/۳/۲۰۱۴ ) با تلویزون طلوع که به اشتراک عده یی از نماینده گان ستاد انتخاباتی کاندیدان ریاست جمهوری دایرشد بود؛ به صراحت گفت :« این وزارت یک وزارت پالیسی سازاست پس کدام وزارت دیگر وظیفه مبارزه با این پدیده وحشتناک را عهده داراست؟

ایشان نام و هویت وزارت خود را که «  وزارت مبارزه با مواد مخدر» است و موادات ۲-۳-۴ پلان دست داشته شان ، وظایف حد اقل مشخص شده خود را نا دیده میگیرند و کار کرد های آن وزارت را که ده ها و صد ها قاچاقبر را دستگیر کرده فراموش میکنند .

به نظر من پالیسی و پلان سازی اولین قدم کاری هرارگان است و اصولاً پالیسی آن وزارت باید انعکاس دهنده کارمثبت ایشان باشد. درین مصاحبه شخصآ اعتراف کردند که تولید سالانه کوکنار فعلآ (۵۵۰۰ ) تن بوده و افغانستان ۸۰٪ تریاک جهان را تولید میکنند .بنظرمن وضع چنین باید میبود که این رقم در مقایسه با سالهای قبل گراف تنزیل را نشان میداد.درحالیکه میزان تولید مواد مخدر در سال ۲۰۱۰ ترسایی به ۳۶۰۰ تن میرسید این رقم در سال ۲۰۱۱ به ۵۸۰۰ تن رسید و در سال های بعدی ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ رشد بیشتر نمود.و چنانکه در بالا اشاره شد ، تولید این ماده کشنده دردهسال گذشته به سی و پنج برابرافزایش و بنا به گفته نویسنده کتاب  « جنگ و جهانی شدن » عاید حاصله از آن به ۴۰۰ میلیارد دالر امریکایی رسید. میشل شوسودوفسکی در سال ۲۰۰۵ سود تجارت مواد مخدر افغانی را ۲۰۰ میلیارد دالر تخمین نمود. در برابر چشم همین وزارت و حکومت با آنکه منابع روسی لیست و نشانی ۱۷۵ آزمایشکا یا لابراتوار پروسس مواد مخدر در افغانستان را دراختیار منابع افغانی و جهانی قرار داده اند ، در هیچ جایی از تخریب و نابودی این ازمایشگاه ها حرفی بزبان رانده نشده است.

درد ناکتر اینکه ازمرکبات تریاک (کوکنار) علاوه از ((هیرویین)) تابلیت های نشه آورقوی ومضر درخارج کشورتولید گردیده و توسط مافیایی بین المللی از طریق سرحد شمال داخل کشورگردیده و پس از مصرف داخلی بخشی از آن به ایران و سایر کشورهای جهان صادرمیگردد. مقامات افغانی حتماً از این مساله اگاه اند. شاید دست اندرکاران مبارزه  با کشت و پروسس مواد مخدر اطلاع داشته باشند که دلالان محصول کوکنار، یکسال قبل در قریه جات و محلات کشت کوکنار و چرس وارد میشوند و برای دهقانان کشت کننده پول (دالر) پیشکی میدهند. کشاورزان بدهکار موظف اند که محصول خود را صرفآ برای آن دلالانی بفروشند که بر ایشان پول پیشکی داده اند. این دلالان هستند که اندازه و میزان تولید سال آینده را مشخص میکنند. مثلآ اگر درسال گذشته یکتن کوکنار می خرید، برای سال آینده پول یکنیم تن را می پردازند و این گونه افزایش درمیزان تولید را برای سال آینده گرنتی مینمایند. از سوی دیگرهمین ها (خریداران پیشکی ) تریاک را نسبت به خریداران عاجل و آزاد، بقیمت ارزان تر بدست می آورند که بعدآ آنرا بصورت خام بخارج صادر و یا اینکه آنرا در فابریکات تولیدی داخل کشوربه تولید کننده گان ( هیرویین و سایر مرکبات) به فروش میرسانند .

اعتیاد بیماریست یا جنایت ؟

با آنکه رقم در خورتوجه ای از هم میهننان ما به مصرف مواد مخدر گرفتار شده و معضل اعتیاد به یکی از پرابلم های بزرگ اجتماعی تا سرحد یک بحران ملی مبدل گردیده است ،  ولی برخورد غیر مسوولانه با آنها « پودری» صورت گرفته و در بسیاری از موارد به آنها بدتراز جنایتکاران جنایی وجنگی می نگرند. دولت و مردم از کنار این معضله با بی تفاوتی گذر مینمایند. کسی و مرجع ای به بلند بردن  سطح آگاهی مردم منحیث شهروند ان کشوردر قبال  این معضله درد بار  توجه نکرده و کمترکسی کار روشنگرانه و یاری به معتادان و خانواده های شان را در دستور کار خود قرارا داده است . بی تفاوتی رسانه های جمعی ، کم توجه ایی سازمانهای اجتماعی و سیاسی ، روحانیون، متنفذین محلی  و... باعث شده است تا در کشور مساله برخورد با اعتیاد به مساله مبرم روز تبدیل نشود.بسیاری ها با معتادان که بخشی از بیماران جامعه را تشکیل میدهند، بدون اینکه دلیل روکرد آنها به اعتیاد را جستجو نمایند، آنها را « پرازیت های جامعه » خواند و خواستار برخورد تنبیهی در برابر آنها میباشند. آنها کمتر به مساله پیوند اعتیاد با بیکاری فزاینده در بین جوانان، سیاست های غیرعادلانه و سیستم اقتصادی ـ جتماعی نا کارا، فعالیت های گسترده باندهای مافیایی و فروشندگان مواد مخدره ، نا امیدی ، رشد روز افزون فقر و سرخورده گی مردم و نسل جوان از ناتوانی حاکمیت د رحل صد ها معضل اجتماعی ـ اقتصادی  توجه دارند.

 در کشور که همه روزه تعداد معتادین فزونتر میشود ، خرابه ها ، زباله دانی ها و زیرپل ها یگانه پناه این هموطنان ما را تشکیل میدهد. این ها همه روزه درکناردریا ها گندیده  و پر از کثافات ،جوی های بوی ناک و پر از مکروب بکار« نشه کردن » در حالی مصروف اند که صدها  و هزاران جوان رهگذر و کودکان شاهد تماشای این صحنه اند.چی تضمینی وجود دارد که ذهن آنها مکدر نگردیده ، تشویق به یکبار « آزمایش » مواد مخدر نشوند. این هموطنان ما زمستان سخت و جانکاه امسال و سالهای گذشته را درزیرپل ها و در پناه خرابه ها گذشتاندند. کمتر شخصی یا نهادی دینی،  اجتماعی ، مدنی و یا دولتی به آنها پناه گاهی را پیش کش و یا زمینه حد اقل زنده گی را برای آنها فراهم نمودند. با آنکه امسال دولت به معتادین وعده کمک و یاری را داده بود ، ولی در عمل کار درخور اهمیتی را انجام نداد.

از دید این قلم بایست روی مساله اعتیاد و اثرات کوتاه مدت و دراز مدت آن  توجه جدی صورت گیرد.برای این منظور بایست برنامه های علمی و پیشگیرانه  طرح شیده  و  در راه پی ریزی یک برنامه ملی دراز مدت و استوار بر پایه اندوخته های علمی و تجربه و تجربه سایر مردمان ، منافع  کشور و نسل های آینده  تلاش صورت گیرد. مبارزه در این زمینه بایست  برنامه ریزی شده ، فراگیر بوده و راه را برای ازبین بردن تدریجی این معضل فراهم نماید. برای همین منظور پیشنهاد میگردد:

ـ چون معضله کشت ، پروسس و ترافیک مواد مخدره یک قضیه منطقوی و جهانی میباشد لازم است مبارزه هماهنگ منطقه وی و جهانی در برابر آن صورت گیرد.

ـ درسطح کشورلازم است تا درجه اگاهی مردم در باره ضررهای اقتصادی ، اجتماعی و روانی آن افزایش یافته و  یک جنبش و تشریک مساعی ملی در مبارزه با آن ایجاد گردد.به یاری نهاد های جامعه مدنی و وسایل اطلاعات و ارتباط جمعی و با سهمگیری وزارت محترم مبارزه با مواد مخدر و سایر نهاد های ذیربط  برنامه ملی  مبارزه با  اعتیاد و مواد مخدر تدوین و برای عملی نمودن آن کوشش شود.

ـ فعالیت ها ی پیشگرانه محصولات و کشت کوکنار و چرس اجرا شود.مثلآ زراعت بدیل سازماندهی عملی گردد و بجای  کوکنار زعفران ، پنبه ویا  فرآورد دیگر متناسب با نیازمندی های مردم و با در نظر داشت بهبود وضع دهقانان طرح و عملی گردد. در این پروسه دولت و ارگانهایکه میتوانند سودمند باشند ، بایست فعالانه داشته  و دولت وموسسات بین المللی دراین پروسه سهم گرفته با قبول سبسایدی های لازم درعملی نمودن این برنامه ملی سهم بگیرند.ارگانهاییکه میتواند این برنامه ها  را عملی نمایند  چون اداراتی که سبسایدی های بزرگ و کوچک راتضمین نمایند ( بانک ها، اتحادیه های کوپراتیفی و صندوق های تعاونی ) ،همچنان شورا های قریه وغیره بیشتر فعال شوند.این ارگانها در پیوند مستقیم  با ادارات و سازمانهای منطقوی و جهانی مشابه قرارداشته باشند . به دهاقین قرضه های کوتاه مدت و طویل مدت و حتا کوپون های سالانه داده شده و حد اقل برای پنج سال شرایط  مناسب زنده گی شان تضمین گردد.

ـ آزمایشگاه ها و فابریکات تولید هیروهین از بین برده شده و از ورود و تجارت مواد کیمیاوی که از ترکیب آن با تریاک و هیروهین (پودر) و غیره مرکبات از قبیل قرص ها و ...ساخته میشود جلوگیری شود.

ـ موسفیدان ، مشران قومی ، رییس شورای قریه و کوچه ، ملا امامان ، مدیران مکاتب ، معلمان ، پدران و مادران طی جلسات و نشست های دوامدار در مساجد ، مهمان خانه ها و مکاتب  با اثرات ناگوار استفاده از مواد مخدر آشنا شده و این ها در آگاهی دهی به فرزندان شان و سایر افراد جامعه  منحیث یک وظیفه دینی ، اجتماعی و ملی سهم بگیرند.

ـ هرتلویزیون ،  شبکه رادیویی ، روزنامه ها  ، مجله و سایر رسانه های کشور موظف گردند تا حد اقل پروگرام روزمره در مبارزه با مواد مخدر و اثرات آن بر جامعه تهیه و پخش نمایند.

ـ پلان های منظم از جانب وزارت شوون اسلامی (حج و اوقاف) برای ملا امامان و وزارت تعلیم و تربیه برای همه مکاتب درین عرصه تنظیم گردد .

ـ وزارت صحت عامه برنامه های مشخصی را در راه  تداوی جسمی و روانی معتادان پی ریزی و در برنامه های رسانشی در باره اثرات این فاجعه انسانی و اجتماعی  فعالانه سهم بگیرد.

ـ دولت به ایجاد ادارات امنیتی کشف ، تعقیب و بازپرسی  را در مبارزه ایجاد و برنامه های اوپراتیفی را در این بخش طرح و در منصه اجرا قرار دهند.

اینها بخشی کوچکی از اقداماتی اند که میتوانند در برنامه ملی مبارزه با اعتیاد  جا داشته باشند. البته نگارنده قبلاً نیز در اینباره پیشنهاداتی را ارایه نموده بود که میتوان آنرا براین لیست افزود.

بادر نظرداشت وضع موجود  امنیتی ، سیاسی و اقتصادی در کشور ؛ و نقش وحضور قدرت های جهانی در تولید ، پروسس و ترافیک مواد مخدر در افغانستان عملی نمودن این پیشنهادات امر ناممکن به نظرمیرسد، ولی با مشارکت و تلاش مشترک نیروهای ترقیخواه و هوادار مردم و همه آنهاییکه به سلامتی  جامعه و آینده کشور مایل اند میتوان در این راه  کارهای سودمندی را انجام داد.

 * اتخاذ تدابیرکارا بربنیاد سیاست حزب مردم افغانستان درخصوص مبارزه علیه تولید و زرع مواد مخدر

http://www.bamdaad.org/didgah/645-2014-01-09-09-08-08.html

 بامـداد ـ اجتماعی ـ ۱۴/۱ ـ ۰۶۰۶

 

 

 

پرپایی محفل فرهنگی از سوی اتحادیه جوانان افغان

مقیم ایالت هسن المان

 

کنسرتی مشترک هنرمندان افغانی وایرانی بتاریخ ۲۴ ماه می ۲۰۱۴ ترسایی  از طرف اتحادیه جوانان افغان مقیم هسن در سالن ویلی برانت درشهرمیولهایم فرانکفورت پرپاگردید. محفل با صحبت یک تن از ژورنالیست  کشور محترم بهرام رصین  در رابطه به نقش جوانان درعرضه های فرهنگی در داخل وخارج کشور آغاز شد. و ی از این محفل ابراز خورسندی نموده وخواهان بر پایی همچو نشست ها وگردهمایی جوانان برای درک واگاهی از وضع کشور درعرصه های مختلف گردید واز ابرازهمنوایی وهمسویی  مادی ومعنوی  به هموطنان کشور از جانب  جوانان افغان مقیم کشورالمان  سپاسگذاری نمود.

اتحادیه جوانان افغان در ایالت هسن درپهلوی سایرهموطنان، ازحوادث ناگوار طبیعی وغیر طبیعی که در کشور صورت می گیرد وباعث تلفات جانی ومالی میشود، خو د را با آنها همنوا دانسته ودرغم وماتم انها خود را شریک میدانند. حوادث مدهش وناگواری که ناشی از لغزش زمین در ولسوالی ارگوی  ولایت بدحشان بوقوع پیوست و تلفات جانی ومالی را در قبال داشت که به اثر این حادثه بیشتر از ۲۷۰۰ تن از باشنده گان این ولسوالی جانهای شرین خویشرا از دست دادند. این حادثه نه تنها هممیهنان  بدخشان را در غم و ماتم وسوگواری نشاند، بلکه افغانان خارج کشور از جمله جوانان افغان مقیم ایالت هسن  نیز متالم شده و خود رادر این ماتم ملی شریک دانسته و تصمیم کرفتند تا در عمل برای همدردی وهمنوایی  انسانی وافغانی ، کمکی را به باز ماندگان  این خانواده ها انجام بدهند.

 بادرک این احسا س ومسوولیت وطن دوستی محترم  پیشتاز دوست جوان وارسته وپیش گام این اتحادیه وسایرهمکاران وی کنسرتی را به اشتراک گروه هنری ایرانی وافغانی به آواز خوانی هریک  منوچهرجعفری، نازنین وج وشکیب مصدق در شب  ۲۴ ماه می ۲۰۱۴ ترسایی تدارک دیده، تا اینکه از طریق برگزاری این کنسرت مقداری پولی بدست اید و انرا به اسیب دیده گان ولسوالی ارگوی ولایت بدخشان کمک و ارسال نمایند. دراین شب تعدادی ازجوانان یکجا با اعضای خانواده های شان در این نشست اشتراک وسهم فعال گرفتند.  با پرپایی این کنسرت مقداری پول ازدرک فروش تکت و پرداخت اعانه از جانب اشتراک کننده گان کنسرت دراین محفل بدست آمد  که برای  مردم اسیب دیده ای ولسوالی ارگوی کمک وارسال میشود.

دراین محفل بانو محترمه زرغونه ژواک و بانو محترمه پروین هاشم منصور هاشم پارچه های شعر حماسی شانرا در رابطه به حوادث ناگوار ولسوالی ارگوی به خوانش گرفتند  که مورد استقبال حاضرین قرار گرفت. محفل که ساعت ۹شب آغاز گردیده بود به ساعت یک شب به پایان رسید.

 

گزارش دهنده :

مسوول فرهنگی اتحادیه جوانان ایالت هسن

بامـداد ـ اجتماعی ـ ۶ / ۱۴ـ ۰۱۰۶

آیا آب شیرین جای نفت سیاه را می‌گیرد؟


 به نظرمی‌آید که بشر درآستانه‌ یک بحران جدی آب شیرین قرارداشته باشد، و در آینده‌ نه چندان دور با مشکلی جدی روبرو خواهد شد، مگر آنکه ذخایرموجود آب شیرین بدرستی نگهداری و به طورعادلانه مصرف شود.

 

استفاده از آب به‌ عنوان سلاح جنگی و محدود کردن دسترسی به آب در مناقشه‌های نظامی در سراسرجهان بوده وهست.یکی از تلاش‌ها نیروهای مترقی در جهان یافتن راه‌حل برای کمبود آب در کشورهای در حال توسعه است، این موضوع هم اکنون به یکی از مساله‌ جدی ومبرم روز تبدیل شده است که روز به روز شدیدتر می‌شود.

در جنگ‌ها و مناقشه‌های نظامی در سراسر جهان که همیشه تلفات جانی و خسارت‌های مالی فراوانی به جا می‌گذارند، نه‌ فقط از سلاح‌های آتشین مرگبار برای کشت و کشتار استفاده می‌شود، بلکه متاسفانه شیوه‌ها و سلاح‌های غیرانسانی و ضدانسانی دیگری نیز به کار برده می‌شود. یکی از این « سلاح »ها، آب است. 

آب، مثل نفت و مواد معدنی و الماس و اورانیوم  وغیره، یا حتا مواد غذایی، ذخایر محدودی در جهان دارد. کشورهای توسعه ‌طلب نه ‌فقط به دنبال تامین و تضمین ذخایر بیشتر و بیشتر برای خود هستند (همان‌طور که در مورد نفت و الماس و مواد دیگرعمل می‌کنند)، بلکه دیده می‌شود که با اختلال در آب‌ رسانی و تامین آب آشامیدنی و بهداشتی برای ملت‌های دیگر (یا حتا در درون کشور خودشان) از این ماده‌ مایه‌ ای حیات به‌عنوان سلاحی برای تحت فشار قرار دادن دیگران استفاده می‌کنند. متاسفانه این وضعیت بیشتر درخاورمیانه و افریقا دیده می‌شود. به نظرمی‌آید که بشر در آستانه‌ یک بحران جدی آب شیرین قرارداشته باشد، و در آینده‌ ای نه چندان دور با مشکلی جدی روبرو خواهد شد، مگر آنکه ذخایرموجود آب شیرین بدرستی نگهداری و به طورعادلانه مصرف شود.

تازه‌ ترین نمونه‌ های این وضع را می‌توان از جمله در سوریه، عراق، مصر، فلسطین (جایی که اسراییل آب‌ رسانی به مناطق اشغالی را قطع کرده است!) و کشور افریقایی بوتسوانا دید.اخیراً گزارش‌های نگران کننده‌ای از شهر محاصره شده‌ حلب در سوریه منتشر شد مبنی برآنکه گروه‌های مسلح ضد دولتی به مدت هشت روز عمداً جریان آب را به روی مردم شهربستند و دونیم میلیون از ساکنان شهر حلب را از دسترسی به آب آشامیدنی و بهداشتی محروم کردند. در پی انتشار این گزارش‌ها، بان کی‌مون،  دبیرکل سازمان ملل متحد، هفته‌  گذشته نسبت به این وضع اظهار نگرانی جدی کرد و هشدار داد که «جلوگیری از دسترسی مردم به آب سالم، نقض حقوق بنیادی بشر است… هدف قرار دادن عمدی مردم عادی و غیرنظامی، و محروم کردن آن‌ها از نیازهای اساسی زنده گی، نقض آشکار قوانین بین‌المللی بشردوستانه و قوانین حقوق بشر است.» در طول ۴ سالی که از مناقشه‌ نظامی در سوریه می‌گذرد، از آب به‌عنوان سلاح در این جنگ استفاده شده است، که زنده گی روزمره‌ی مردم، و کار بیمارستان‌ها و مراکز درمانی را مختل کرده است. مناقشه‌ جاری در سوریه تا کنون بیشتر از ۱۵۰ هزار تلفات جانی داشته است و تقریباً ۹ میلیون سوری را آواره و بی‌خانمان کرده است. شکنجه، و محروم کردن از غذا و آب، از جمله موارد نقض آشکار حقوق بشردوستانه ‌ بین‌المللی در مناقشه‌ی جاری در سوریه بوده است. گفته می‌شود که در سال ۲۰۰۰ نیز دولت سوریه با تغییر مقررات مالکیت زمین، زمین‌ها و ذخایر آب وسیعی را در اختیار ثروتمندان قرارداد که موجب اختلال در سفره‌های آب زیرزمینی و رانده شدن نزدیک به یک میلیون دهقان و شبان از این مناطق شد.

خانم ماد بارلو (Maude Barlow  )، رییس « شورای کانادایی‌ها » و رییس هیات مدیره‌ سازمان غیردولتی « دیده ‌بان غذا و آب » نیز از اینکه در مناقشه‌های چند سال گذشته و جاری از آب به‌عنوان سلاح استفاده می‌شود، ابراز نگرانی می‌کند. او از جمله به خشک کردن تالاب‌های بین‌النهرین (در خاک عراق) در جریان جنگ ایران و عراق اشاره می‌کند. صدام حسین از این طریق می‌خواست برتری تاکتیکی در این منطقه‌ی مردابی و نی‌زاری به دست آورد. بخشی از این خشک کردن نیز برای بهره‌ برداری از ذخایر نفتی بوده است. به گفته‌ خانم بارلو، صدام حسین در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ و در حول و حوش جنگ با کویت (و جنگ اول بوش پدر با عراق) اقدام به تخلیه‌  آب تالاب‌ها در بین‌النهرین (میان‌دورود) کرد چون ادعا می‌کرد که شیعیان در آن مناطق مخفی شده‌اند و «معدان» یا «عرب‌های تالاب» آن‌ها را در میان خود جا داده و پنهان کرده‌اند.

خانم ماد بارلو در مورد مصر می‌گوید که خصوصی‌سازی آب در مصر و تغییر مسیر آب‌رسانی به خواست ثروتمندان یکی ازعوامل موثر در خیزش مردمی « بهار عربی » در مصر بود. او می‌گوید: « طوری شد که در مدتی کوتاه، هزاران مصری از دسترسی به آب تمیز محروم شدند؛ «اعتراض بر تشنگی» یک از عوامل تشدید خیزش بزرگی بود که بعدها شکل گرفت.» خانم بارلو درباره‌ی وضعیت در اسراییل و فلسطین می‌گوید: « اشغال سرزمین‌های فلسطینی توسط اسراییل، ایجاد و نگهداری زیرساخت‌های مناسب برای آب ‌رسانی در غزه را غیرممکن کرده است، و منجر به آلوده گی آب آشامیدنی و مرگ عده‌ی زیادی شده است.»

خانم بارلو به وضعیت در کشور افریقایی بوتسوانا نیز اشاره می‌کند و می‌گوید که دولت این کشور ازآب به‌عنوان سلاح در جنگ علیه مردم قبیله‌های صحرانشین « کالاهاری» استفاده کرده است تا با بستن آب بر روی آن‌ها، مجبورشان کند که از محل سکونت خود بگریزند. گفتنی است که در این مناطق معادن الماس قابل ‌توجهی کشف شده است!

البته محروم کردن از آب فقط منحصر به آسیا و آفریقا نیست. خانم بارلو به قطع آب خانه‌های هزاران نفر در شهر دیترویت (در میشیگان، امریکا) که نتوانسته بودند پول آب را بدهند اشاره می‌کند. دراروپا نیز دراثر اجرای سیاست‌های ریاضتی  دولت‌های اسپانیا، یونان و بلغاریا اخیراً دست به اقدام‌های مشابهی زدند و آب مصرفی مردم را قطع کردند. خانم بارلو معتقد است که «دسترسی به آب سالم جزو حقوق بشر است و دولت‌ها نباید بتوانند از آن به‌عنوان سلاح در مناقشه‌ها استفاده کنند.»

برغم اقدام‌های تنبیهی‌ای که اینجا و آنجا برای محروم کردن مردم از آب صورت می‌گیرد، قرار دادن آب سالم در دسترس مردم جهان پیشرفت‌های قابل ‌توجهی داشته است.

 بنا بر گزارش تازه‌ای که سازمان ملل متحد هفته‌ پیش منتشر کرد، از سال ۱۹۹۰ تاکنون در حدود ۲ میلیارد نفر درسراسر جهان از امکانات بهداشتی بهتر برخوردار شده‌اند، و ۲ میلیارد و ۳۰۰ میلیون نفر به آب آشامیدنی دسترسی پیداکرده‌اند. در گزارش مشترک «صندوق کودکان سازمان ملل متحد» و «سازمان جهانی بهداشت » آمده است که در حدود ۱ میلیارد و ۶۰۰ میلیون نفر از این عده اکنون آب لوله‌کشی در خانه‌ها و مجتمع‌های محل زنده گی‌شان دارند. بر اساس گزارش مذکور که عنوان آن « روزآورد ۲۰۱۴:  پیشرفت در تامین آب آشامیدنی و بهداشتی» است، اکنون بیشتر از نیمی از مردم جهان در شهرها زنده گی می‌کنند، و امروزه وضعیت آب آشامیدنی و بهداشتی در مناطق شهری- در مقایسه با مناطق روستایی- کماکان خیلی بهتر است، ولی « این فاصله دارد کم می‌شود».

در سال ۱۹۹۰ بیشتر از ۷۶ درصد از مردمی که در مناطق شهری زنده گی می‌کردند دسترسی به امکانات بهداشتی داشتند، درحالی‌که این رقم در مناطق بیرون از شهرها و مناطق روستایی فقط ۲۸ درصد بود. امّا در سال ۲۰۱۲، ۸۰ درصد ساکنان شهرها و ۴۷ درصد ساکنان غیرشهری دسترسی به امکانات بهداشتی بهتر داشتند.

گزارش سازمان ملل هشدار می‌دهد که «برغم این پیشرفت، در زمینه  دسترسی به امکانات بهداشتی و آب آشامیدنی بهتر، همچنان نابرابری‌های شدید اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی در سراسر جهان به چشم می‌خورد.»

صم

بامـداد ـ اجتماعی ـ ۲/ ۱۴ـ ۰۲۰۶

 

 

 

نقش ادبیات  قصه پردازی در آرایش وپردازش زبان وبازتاب آن در روان کودکان

 دکتر حمیدالله مفید

 

هنگامی  که هنوز پشت لب سیاه نکرده بودم و در کشور ما از تلویزیون ، انترنیت و فیسبوک خبری نبود، زنده گی همزیستگاهی ما به بازی های کودکانه مانند : لیلی ، لیلی حوضک، توپ دنده ، دنده کلک ، میشکان ، دکمه برد، گیرکان ، چشم پتکان ، جز بازی ، بابه بابه بلی ، انجاق  وپنجاق ، فوتبال ، والیبال ، خانه ، خانه شید ومانند اینها سپری می شد.

شبها که به خانه می آمدیم ، تن به داستان های دنباله دار رادیو می دادیم و یا با خواندن کتاب وقصه سفر خواب شب را فراهم می ساختیم .

 شب های جمعه آغاگل قلعه ، که پسر کاکای مادر کلانم بود ، اغلب در خانه ای ما مهمان می آمد،  آغاگل که نام اصلی اش میر احمد بود در آن سالها هفتاد یا هشتاد سال عمر داشت ، گرم و سرد روزگار را خوب دیده بود ودر این راه پیراهن های رنگه وسیاه وسپید زیادی  را کهنه کرده بود ، آدم با اندوخته ای بود  به داستانها  و افسانه ها وقصه های زیادی دسترسی داشت .

شب ها  قصه های سبز پری ، دیو برزنگی ، رستم وسهراب، ورقه و دلشاد ، لیلی ومجنون ، ایوب ستاره شناس ، رموز حمزه، علی بابا وچهل دزد، قصه های از شهنامه داستانهای شیرین وفرهاد وغیره را با آب وتاب آن قصه می کرد ، او این داستان ها را چنان زیبا وشیرین بیان می کرد ، که هیچ داستان سرای به زیبایی او سخنرانی نمی نمود هنگام قصه گویی آغا گل به اصطلاح کسی چُرق نمی کرد، گاه گاهی  روی می داد ، که باید  به کاری واجبی پرداخت  ، مگر قصه ها ی آغا گل قلعه یا قلا آنقدر دلچسپ  بودند ، که  تا دیر وقت ها از انجام آن صرف نظر می کردیم، گاه گاهی که مادرم به کاری مصروف می شد ، از آغاگل خواهش می کرد ، تا قصه هایش را  منتظر بسازد ، مادر کلانم ، که بهشت برین جایگاهش باشد ، منتظر نمی ماند و در این میان می گفت : آغا گل باز چطور شد؟

 وآغاگل از همان بخش قصه را که گفته بود دوباره ادامه می داد. به همین ترتیب ، طی مدت بیست ویا ۲۵ سالی  که هنوز تلویزیون نیامده بود ، ماسرگرم قصه های آغاگل بودیم واین یکی از مصروفیت های زمستانی زیر صندلی خانه  ما بود.

من که جوان شدم ، آرزو داشتم تا این قصه را  باز نویسی کنم وبه چاپ برسانم ، بادریغ روزگار طوری آمد ، که در جوانی نتوانستم وحالا که امکانات نوشتن را دارم ، این قصه  ها از گنجینه ای خیال هایم  فرار کرده اند وچیزی جز شمه های آن ها به یادم نیست.

باری در یک مجله کیهان خوانده بودم:که اساس کار وبن مایه آثار ادبی  فرنگی ها را اساطیر یونان وروم (میتولوژی)  وقصه های کتاب مقدس می ساخت . آن را به مثابه یک اندیشه  دیده بودم ، هنگامی که کتاب اناتول فرانس را مطالعه کردم ، با انکه نویسنده ادعا می کند ، که مرد دینگرایی نیست ، مگر با تسلط وهنرمندی تمام قصه های انجیل را در داستانهایش بکار برده است. این وضع در آغاز ادبیات داستانی غرب به گونه وضوح به دیده می آید.

بادریغ هنگامی که هنر داستان نویسی در کشور ما ره گشود، از همان نخستین روز های پی ریزی این هنر که می شود آن را به دستان  جهاد اکبر محمد حسین پنجابی در سال ۱۹۲۰ در ماهنامه « معرف معارف »   ویا به داستان بی بی خوری وتصویر عبرت نوشته عبدالقادر در سال ۱۹۲۰ ویا ندای طلبه معارف نوشته محی الدین انیس در سال ۱۳۰۶ خورشیدی(۱) مربوط پنداشت  تا این زمان که داستانها  ورمانهای زیادی به نشر رسیده اند کسی بازتاب ادبیات حماسی پیشین تاریخ کشور ما را  در داستهانهای کوتاه ورومانها ی شان در افغانستان به دیده نداشته است.

 به هر حال داستان نویسان کشور عزیز ما افغانستان بدون اینکه به بن مایه های داستانی وقصه های اساطیری  روی می آوردند ویا آن را به گونه ای در داستانهای شان  بازتاب می دادند ، به تقلید از ادبیات نوین غرب به داستانهای گونه ای همزیستگاهی  روی آوردند.

در حالی که حماسه وداستان های شفاهی مانند یک رود خروشان است  که به پویایی وروالی نیاز دارد.

زمانی در کشور ما نقال ها وسادو ها بودند ، آنها نیز به گونه ای بسیار جالب در حالی که مردم گرد آنها حلقه می زدند ، داستانهای از شهنامه ، رموز حمزه ، قهرمانی های حضرت علی ، فتح خیبر ، جنگ کربلا و شهادت امامان را به گونه ی بسیار جالب ورسا بیان می داشتند ، در میان یک نفر همکار نقال یا سادو  که حلقه مردم را کنترول می کرد واز اینسو به آنسو می رفت ، به آواز بلند صدا می کرد «جان! باز چی شد؟» ونقال پیاپی ماجرا را با آواز بسیار رسا وآهنگین ادامه می داد.

زمانی هم در تکیه خانه هاو مسجد ها منقبه خوانان بودند ، که با آواز های رسا رویداد های دینی وقصه های مذهبی را در شبهای ماه محرم ودهه های عاشورا میخواندند و مردم
 زیر تآثیر این رویداد ها سخت غمگین  می شدند ، اشک می ریختاندند وگریه ونوحه سر می دادند.

افزون بر اینها در شبهای زمستان ، شهنامه خوانی ، مثنوی خوانی وبیدل خوانی ، توسط قوالان وسخنوران ورزیده به راه می افتاد.

 زمانی شد که ماهم بزرگ شدیم  آغاگل  فوت کرد وحوادثی رویداد ،که نه قوالان ماند و نه سادو ها وشبهای مثنوی خوانی ، شهنامه خوانی ،نیز به فنا رفتند.

روانشناسان به این باور اند ، که  ادبیات حماسی نقش درخشانی بالای ذهن کودکان به جا می گذارند، برونوبتلهایم روانشناس کودکان به این باور است ، که قصه ها،  کهن ترین میراث فرهنگی بشر هستند. او می نویسد :به گونه نمونه گاهی بچه ها از میان پنج تا شش قصه ، به قصه ای معینی دل می بندد، واگر یکبار بگویید باز می گوید ، همان قصه را بگو، هر بار که بگویی باز مشتاق شنیدن آن را دارد، بتلهاییم میگوید، این قصه مرهم وعلاجی بر درد روحی آن بچه است وبه همین دلیل می خواهد آن را تکرار کنید ، با آنکه  الفاظ وعبارات قصه در  ذهنش ته نشین می شوند  واز اول تا اخر قصه را می داند، با آنهم می خواهد آن را بار بار بشنود.

بتلهایم در کتاب « روانشناسی قصه های کودکان » می افزاید:داستان هزار یکشب ، یا علا الدین با چراغ جادوی اش طی سده ها به وسیله بزرگان برای کودکان سینه به سینه انتقال داده شده اند، آنهای که این قصه را پرداخته وساخته اند تلاش کرده اند ، تا این قصه ها جاودانه نسل به نسل انتقال یابد. این قصه ها باید به همان شکل آن انتقال ونباید تغییر پذیرند(۲).

واما تقسیم بندی این قصه ها :

برخی از این قصه ها شفاهی  وبرخی  دیګری نوشتاری یا تحریری اند . قصه های تحریری را می توان هر لحظه جمع آوری  وچاپ نمود ، چنانی که قصه های  داستان های شهنامه  ویا شهادت حضرت امام حسین اغلب تحریری اند  ومی توان آنها را  از روی نسخه های اصلی آنها باز نویسی کرد  وچنانی که در ایران اغلب این داستانها چاپ وبه نشر رسیده اند. مانند : گرشاسپنامه اسدی ، اسکندر نامه نظامی ، بهمن نامه ، فرامرز نامه . حماسه سرایی در ایران رساله ی دکترای داکتر ذبیح الله صفا  است ، که در آنها کتابهای حماسی همه تشریح وتوضیح شده اند.                 در کتاب شناسی فردوسی ایرج افشار فهرست عنوان های مطلب های  که راجع به شاهنامه نوشته شده اند به ۵۰۰ رویه یا برگه یا صفحه می رسد ،واگر مقالات ومطالبی که در افغانستان وطی این بیست سال اخیر در ایران در باره شاهنامه نوشته شده اند بآن افزود کنیم به ۱۰۰ رویه می رسد اگر رویه های مقالات را کم از کم میانگین ۱۰۰ رویه به دیده بنگریم  مجموع برگه های مطلب های  که پیرامون ویا در باره شاهنامه نوشته شده اند به۱۰۰۰۰ برگه خواهد رسید.

مگر داستانهای همین کتاب گرانقدر وغیر قابل تقلید را قوالان وشاهنامه خوانان به اندازه درک وآگهی شان در شهر ها وروستا ها می خواندند ونقل می کردند ، مردم هم نشان داده بودند ، با چه صمیمت وعلاقمندی به آنها گوش می دادند.

اما در باره برخی داستانهای شاهنامه:

فردوسی داستا نهای شاهنامه که را که از آنها نزدیک به ۲۰۰۰ سال می گذشت جمع آوری نموده بود واز آفرینش شاهنامه چیزی بالاتر از هزار سال می گذرد این داستانها پیشینگی نزدیک به سه هزار سال دارند، که در حقیقت تاریخ حماسی کشور ما را تشکیل می دهد. خود فردوسی فرموده است:

یکی نامه دیدم پر از داستان

پسندیده از دفتر راستان

فسانه کهن بود ومنصور بود

طبایع زپیوند او دور بود

گذشته بر او سالیان دوهزار

گر ایدون که برتر نیاید شمار

از همین رو وبر همین بنیاد اگر این داستانها خوانده می شوند ومردم خاموش وبا کیف ولذت به آنها گوش فرا می دهند وکودکان آنها را بار بار می شنوند و می خواهند تا ایماگین یا حفظ کنند برای اینست که این قصه ها در خون آنها عجین شده بودند.

با درد ودریغ ، که از مدت ها شاهنامه خوانی وقصه خوانی از خانه ها برداشته شده اند جای آنها را فلم های هندی، کارتونی ، بازی های کمپیوتری فیس بوک ودیگر سرگرمی های پیشرفته جهانی گرفته اند.

در میان اروپایان با آنکه بانیان فرهنگ مدرن هستند ، هنوز گرایش جدی اطفال وکهن سالان به داستانهای یونان قدیم وکتاب مقدس وجود دارد ودر اغلب خانه ها این رسم واین روش ادامه داده می شود.

اگر مادران وپدران شاهنامه را بازکنند وداستانهای آنها را برای اطفال شان بخوانند ، طفل تا سن ده سالگی که دیگر به بازی های بیرونی روی می آورد ، در درون آنها یک عشق آتشین نسبت به شاهنامه وداستانهای حماسی آن وتاریخ کشور  ایجاد می شود ، این عشق می تواند ، به آنها نیروی زیستن در همزیستگاه یا جامعه بدهد وآنها می توانند تا افتخارات ملی شان را بیاموزند وهنگام نیاز آنها را به دیگران باز گو نمایند.

آنچه که در  راستا ی شاهنامه خوانی در خانه ها مهم است وباید به دیده نگریسته شود ، روح ومتن اصلی این حماسه درخشان تاریخ بشری است ، نباید ، تحریف شوند ، نباید ، نادرست خوانده شوند ، نباید دیدگاه هاوذهن خود را در آن شامل نمود ، آنگاه این تداوم وتناول جاودانه باقی می ماند.

مگر بخش شفاهی این قصه ها از آن میان قصه های  ایوب ستاره شناس  ، دیو برزنگی وباسوس ویا رموز حمزه که همه شفاهی اند واز نسلی به نسلی انتقال شده است و با دریغ در این اواخر که خانواده ها یا متلاشی شدند ویا جای قصه پردازی ها را فیسبوک ، تلویزیون ، تا رنما ها ، گرفته اند در حال نابودی اند واگر همان قصه پردازان قدیم وپیشین که در حافظه ها دارند آنها را ننویسند ویا برای دیگران انتقال ندهند ، شاید به زودی یک بخش فرهنگ شفاهی وداستانها وحماسه های شفاهی ما نابود شوند وچنانی که دیده می شود ، همین اکنون در حال نابودی اند.

در کودکی قصه مشهور بزک چینی را که گاهی منظوم وگاهی منثور بود به یاد داشتیم اینکه  ساخته وپرداخته کی  بود ، کسی به خاطر ندارد. با این قصه گاه گاهی عشق می ورزیدیم ،فکر می کردیم ،که بزک چینی ، همان بزک خود ماست ، که زحمت می کشد ، کار می کند ، مگر گرگ ظالم می خواهد تا انگک، بنگک ، کلوله سنگک وموری پتک او را بخورد ، از اینرو در همان کودکی از گرگ متنفر بودیم ، باز تاب این قصه در روح وروان ما چنان بود ، که گاه گاهی خود را در رویایی بزک چینی می نشاندیم .

قصه های آغاگل قلعه نیز در ذهن ما ته نشین شده بود ، ایوب ستاره شناس با دوستانش ، که به خاطر بدست آوردن محبوبش از هفت دریا ، هفت جنگل ، هفت زمین سوخته می گذرد ، با دیو ها ، با جادو گران می جنگد وخودش را تا منزل مقصود می رساند ، در روان ما روح مقاومت ومبارزه با دشواری ها را بار می آورد ، ترس از شب وتاریکی را از دل ما می زداید، این داستانها وقصه ها در رویا های ما بال وپر می گشود وروان ما را در بستر آرام زیستن ونترسیدن می نشاند  نه تنها ترس را در دل ودرون ما می زدود بلکه تاریخ حماسی  کشور ما  را نیز در درون ما ته نشین می ساخت.

برای رسیدن بر این آرمان اینک به یک داستان حماسی بر گرفته از شهنامه فردوسی  پرداخته می شود:

داستان سیاوش:

در یک سپیده دم  بانگ خروس، گیو ، گودرز وطوس با سوارکاران وشکارچیان وباز ویوز شادمان سوی نخجیر گاه شتافتند، شکار فراوان گیر آورند. برای شکار پیش رفتند تا بیشه ای در مرز توران  پدیدار گشت طوس وگیو تاختند ودر آن بیشه بسیار گشتند ، ناگهان چشم شان بر دختر ماهروی افتاد که مانند ماه می درخشید ومانند آفتاب نور افگنی می کرد، شگفت زده شدند،  از حالش جویا شدند دختر گفت : :« دوش پدرم سرمست به خانه آمد وبر من خشم گرفت وتیغ زهر آگینی بر کشید تا سرم را از تن جدا کند،چاره  جز آن ندیدم تا بر این بیشه بگریزم ، در راه اسپم باز ماند ومرا بر زمین نشاند ، زر وگوهر بی اندازه باخود داشتم ، که رهزنان از من به زور گرفتندواز بیم تیغ شان به اینجا پناه گزیدم، » چون از نژادش پرسیدند خود را از خانواده ی گرسیوز برادر افراسیاب شناسایی کرد.

طوس وگیو بر سر دختر به ستیزه برخاستند وهر یک به بهانه آنکه او را زودتر یافته است از آن خودش می پنداشت.

سخنان شان به تندی بجای رسید

که این ماه را سر بباید برید.

یکی از دلآوران میانجی شد  وگفت : « او را نزد شاه کیان ببرید وهرچه او بگوید بپذیرید ».

همچنان کردند ودختر  را پیش کاووس بردند،

چو کاووس روی کنیزک بدید

دلش مهر وپیوند او بر گزید.

همینکه دانست او از نژاد مهان است ، اورا در خور خویشتن دانست ، با فرستادن ده اسپ گرانمایه  وتاج وگاه ، سپهبدان را خشنود ساخت ودختر را به شبستان خویش فرستاد .

چو نه ماه بگذشت بر خوبچهر

یکی کودک آمد چو تابنده مهر.

چون خبر زادن پسر به کاوس رسید  شاد گشت ونامش را سیاوش نهاد  وستاره شناسان را بخواند ،  تا طالع کودک را ببینند ، اختر شناسان   آینده ی کودک را آشفته وبختش را خفته دیدند ودر کارش به اندیشه فرو رفتند.

چون چندی گذشت ، کاوس سیاوش را به رستم سپرد تا به زابلستان  ببرد واو را پهلوانی بیاموزد.

رستم او را پرورش داد وهنر سواری وشکار وسخن آموختن آموخت.

سیاوش چنان شد که اندر جهان

بمانند او کس نبود از مهان

سیاوش روزی دیدار پدر را ارزو کرد واز رستم خواست تا او را نزد پدرش شاه کاوس ببرد.

بسی رنج بردی ودل سوختی

هنر های شاهانم  آموختی

پدر باید  اکنون ببیند زمن

هنر ها وآموزش پیلتن

رستم سیاوش را با سپاه گران به درگاه شاه برد.

کاوس شاه چون از آمدن پسرش سیاوش آگاه شد، شاد گشت  وفرمان داد تا دلاوران به پیشبازش روند.

چون پسر را بآن برز وبالا ودانش وخرد دید در شگفتی ماند ، وجهان آفرین را ستایش ونیایش کرد وپسر را در کنار خود بر تخت نشاند .

بهر جای جشنی بیاراستند

می ورود ورامشگران خواستند

یکی سور فرمود کاندر جهان

کسی پیش از آن حود نکرد از مهان

پس از هفت روز کاوس شاه در گنج برگشاد ، واز دینار ودرم ودیبا وگهر واسبان وبرگستوان  وخدنگ به سیاوش بدره داد ومنشور کهستان را بر پرنیان نوشت وبر او بفرست.

روزی شاه کاوس با سیاوش پسرش نشسته بود که شاه بانو سودابه زن سپید بخت کاوس شاه  دختر شاه هاماوران از در درآمد

چو سودابه روی سیاوش بدید

پر اندیشه گشت و دلش بر دمید

پنهانی به سیاوش پیام فرستاد تا به شبستان برود ، مگر سیاوش بر آشفت وگفت ، «مرد شبستان نیم».

سودابه که چنین دید، شبگیر نزد کاوس شتافت  وگفت : بهتر است تا سیاوش را نزد شبستان خودبفرستی ، تا خواهران خود را ببیند، که همگی آرزوی دیدارش  را دارند  . شاه پسندید وسیاوش را خواند  واو را به رفتن به شبستان ودیدار خواهران بر انگیخت .

پس پرده ای من ترا خواهر است

چو سودابه خود مهربان مادر است

پس پرده پوشیدگان را ببین

زمانی بمان تا کنند آفرین

سیاوش پنداشت که پدر خیال آزمایش او را دارد، پس گفت :بهتر است که او را نزد بخردان وبزرگان کار آزموده  ونیزه داران وجوشن داران بفرستد نه به شبستان  ونزد زنان .

چه آموزم اندر شبستان شاه

به دانش زنان کی نمایند راه

شاه پاسخ او را نیکو پنداشت وپذیرفت ، مگر  با آنهم او را به رفتن به شبستان تشویق نمود.

سیاوش دستور پدر را پذیرفت وبا هیربد پرده دار روانه ی شبستان شد ، آنجا را پر از مشک وعبیر وزعفران  ومی وآواز رامشگران یافت.

چون چشم سودابه به سیاوش افتاد از تخت زرین فرود آمد . او را به بر ګرفت  وچشم ورویش را بوسید،  واز دیدارش سیر نشد ویزدان را ستایش کرد ، که چنان فرزندی دارد. مگر سیاوش که دانست آن مهر چگونه مهر است ، زود نزد خواهرانش خرامید  ومدتی آنجا ماند وسپس پیش پدر بازگشت .

همه نکویی در  جهان بهرتست

زیزدان بهانه نباید ت جست

شاه از گفتار پسر شاد گشت .

شبانگاه چون شاه  به شبستان رفت از سودابه در باره سیاوش پرسید ، سودابه او را بی همتا دانست وپیشنهاد کرد ، که اگر رآی شاه وسیاوش باشد ، یک دختر خود را به سیاوش به زنی بدهد( بادریغ در دین زردشتی ودر زمانه های نزدیک به چهار هزار سال پیش پیوند یا ازدواج خواهر با برادر  مروج بود). شاه پسندید واین سخن را با سیاوش در میان گذاشت،سیاوش گفت:

چنین گفت من شاه را بنده ام

به فرمان ورایش سرافگنده ام

به سودابه زینگونه گفتار نیست

مرا در شبستان او کار نیست

شاه از گفتار سیاوش خندید ، چون نبود آگه« از آب در زیر کاه »از جانب سودابه آسوده خاطرش ساخت.که گفتارش از روی مهربانی است ، ونشاید که گمان بد ببرد،

سودابه هیربد به دنبال سیاوش فرستاد ، چون سیاوش به شبستان آمد ، سودابه برخاست وبر تخت زرینش نشاند ودست بر سینه پیشش ایستادودختران ماه رویش را یکایک به سیاوش نشان داد وگفت : بر این بتان سیمین اندام بنگر تا چه کسی پسندت آید ؟

سیاوش چون اندکی چشم بر ایشان انداخت سودابه همه  را روانه کرد وخود تنها ماند وپرسید:

از این خوب رویان به چشم خرد

نگه کن با تو  که اندر خورد

اما سیاوش که دل به کشورش بسته بود ، داستان های شاه هاماوران ودشمنی های او را با پدر وگرفتاری کاوس همه را به یاد آورد  ودر دل گفت:

پر از بند سودابه گر دخت اوست

نخواهد مر این دوده را مغز وپوست

سودابه که دید سیاوش لب به پاسخ نگشاد ، نقاب از رخ به یکسو افگند ودلبری آغاز کرد،خود را خورشید ودختران را ماه دانست وبرتری خود را بر ایشان نمایان ساخت .

کسی کو چون من دید بر تخت عاج

زیاقوت وپیروزه بر سرش تاج

نباشد شگفت او به مه ننگرد

کسی را بخوبی بکس نشمرد

من اینک به نزد تو استاده ام

تن وجان شیرین ترا داده ام

زمن هرچه خواهی همه کام تو

برآرم نپیچم سر از دام تو

سپس سودابه سر سیاوش را سخت در آغوش گرفت وبی شرمانه  برآن بوسه زد .چهره ای سیاوش  از شرم خونین گشت وشرمنده شد وبا خود گفت:

نه من با پدر بی وفایی کنم

نه با اهریمن آشنایی کنم

سیاوش پنداشت ، که با این اهریمن مانند نمی توان کنار آمد ، به حیله دست زد وگفت:

سر بانوانی  وهم مهتری

من ایدون گمانم که مادری

این را گفت وبیرون رفت . سودابه شب به شاه مژده داد  که:

جز از دختر من پسندش نبود

زخوبان کس ارجمندش نبود

شاه از این خبر شاد گشت ودر دم سر گنج گشاد ودیبای زربافت ، گوهر وانگشتر وتاج وگردبند بیرون کشید ، بر تخت نشست وسیاوش را پیش خواند ، از هر در با او سخن راند وگفت: پسرم برایت گنجی فراهم ساخته ام  که دوصد پیل برای بردنش لازم فتد ، سودابه پیشی کرد وگفت: ایدون دخترم را به تو می سپارم واز آنچه شاه فراهم کرده است  فزونتر برایت می دهم.

 فردا دوباره سیاوش به پافشاری شاه به  را به شبستان فرستاده شد .

سیاوش که از این پیشکش شرمنده شده بود ، به هیچ روی بر خود سستی  را راه نداد و سودابه را از خود راند.

سیاوش بدو گفت کاین خود مباد

که از بهر دل من دهم دین باد

چنین با پدر بیوفایی کنم

زمردی ودانش جدایی کنم

تو بانوی شاهی وخورشید گاه

سزد کزتوناید بدینسان گناه

پس از آن با خشم از تخت برخاست که بیرون رود ، ناگهان سودابه بر او آویخت وگفت:راز دل با تو گفتم ، ایدون رسوایم می کنی ، جامه بر درید وخروشید، فریادش از شبستان  به گوش شاه رسید .شاه شتابان خود را به شبستان سودابه رسانید ، او را زار وآشفته یابید ، سودابه همینکه چشمش به شاه افتاد ، روی خراشید وگیسوان برکند  وخروشید ، که سیاوش به او نگاه بد دارد ،، بر او دست یازیده  وبر تنش آویخته است ، تاج از سرش بر گرفته وجامه اش را چاک کرده است .

شاه از این سخن پر اندیشه شد ، سیاوش را پیش خواند وجویایی راستی شد.

سیاوش بگفت آن کجا رفته بود

وزآن کوزسودابه آشفته بود

سودابه همه را انکار کرد  وگفت : خواستم دخترم را با چندین دیبا وگنج آراسته به او دهم  نپذیرفت .

مرا گفت با خواسته کار نیست

به دختر مرا راه دیدار نیست

ترا بایدم زین میان گفت بس

نه گنجم بکار است بی تو نه کس

وافزود: شهریارا! از تو کودکی در شکم دارم که از رنج این پسر نزدیک  به مرگ بود ودنیا از این رنج به چشم تنگ وتاریک آمد.

شهریار از راه آزمایش وبرای یافتن گنهکار اندیشید ، نخست دست وبر وبازو وسراپای پسر را بویید وبوسید هیچ بویی از سودابه به مشامش نرسید وچون نزدیک سودابه رفت سراپایش را پر بوی مشک وگلاب یافت ، غمگین گشت وسودابه را گنهکار یافت وخواست تا او را بکشد چند چیز به دیده اش رسید: یکی اینکه هماوران  پدر سودابه به خونخواهی او آشوب وجنگ خواهد کرد.« در این بخش داستان همگونی های میان داستان یوسف وزلیخا وسیاوش وسودابه وجود دارد».

دوم : اینکه هنگامی که در بند شاه هاماوران گرفتار بود جز سودابه پرستاری نداشت .

سوم :اینکه  کودکان خُرد از او داشت که تیمار شان آسان نبود

چهارم: چون دلش از مهر او آگنده بود ، بخشایش را برتر دانست .پس از کشتنش چشم پوشید مگر خوارش داشت.

سودابه که دانست ، دل شاه از او دگرگون گشته است ، دلش از کینه آغشته شد وچاره تازه ای بکار برد.

در سراپرده زن افسون وحیله گری داشت ، که آبستن بود ، او را خواندونخست پیمان استواری از او خواست ، پس زرش بخشید تا با دارویی بچه اش را بیندازد و به شاه کاوس چنین وانمود کند ، که بچه از سودابه است ، نه از زن جادوگر وسیاوش موجب مرگش شده است ، زن افسونگر چنان کرد ودو بچه دیو مانند از شکمش بر زمین فتاد ، تشت زرینی آورد ، وبچه ها را در آن نهاد وخروشید وجامه درید ومویه کند ، تا فغانش به گوش شاه رسید وسراسیمه به شبستان درآمد

بدان گونه سودابه را خفته دید

سراسر شبستان بر آشفته دید

دو کودک بدانگونه بر تشت زر

نهاده به خواری وخسته جگر

سودابه زار گریست  وگفت : این بدی از سیاوش رسیده  است وتو باور نکردی . شاه به اندیشه فرو رفت ودرمان کار خواست ، اختر شناسان را خواست ، پنهانی از کودکان وسودابه سخن سخن گفت .

پس از یک هفته به حل معما پرداختند  وگفتند:

دو کودک ز پشت کسی دیگرند

نه از پشت شاهند وزین مادرند.

کاوس  ازآن پس همیشه در اندیشه بود تا راستی را روشن سازد ، موبدان پیش خواند ودر کار سیاوش وسودابه با آنها شور کرد ، آنها چنین رآی دادند : برای رهایی از این اندیشه باید آزمایشی کرد، به این گونه که هردو از آتشی بگذرند، تا گنهکار از بی گناه شناخته شود ، زیرا هرگز آتش به بی گناهان گزندی نمی رساند.

شاه سیاوش وسودابه را پیش خواند واین آزمایش را به آگهی شان رساند.سودابه که در دل هراسان بود و موضوع کودکان را پیش کشید وخود را بیگناه وستمدیده نشان داد وسیاوش را نخست سزاوار آزمایش دانست.

سیاوش خود را برای آزمایش آماده ساخت .

کاوس دستور داد تا صدکاراوان شتر سرخ موی هیزم گرد آورند  واز آن دو کوه بلند بر پا کردند  وهمه شهروندان به تماشا نشستند و بر زن بد کیش نفرین وبر سیاوش ستایش ودرود  فرستادند .آتش بر افروختند .

همه مردم از کار سیاوش هراسان شدند .

سیاوش با کلاه خود زرین وجامه ای سپید مگر با لب پر خنده وامید بر اسب سیاه نشست ، نخست پیش شاه شتافت ، پیاده شد ونیایش کرد وچون پدر را شرمگین یافت ، به سوی کوه های آتش روانه شد وبه داور پاک راز گفت وزاری نمود ، اسب بر انگیخت ،سودابه بر به بام آمد ودر دل آرزو کرد تا بر سیاوش بد رسد .

مردم همه خشمگین به کاوس چشم دوخته بودند وخشمگین می گریستند.

سیاوش با اسب خود را میان آتش انداخت وچنان در میان شعله ها می تاخت که گویی اسبش با آتش سازش دارد ، اما آتش همچنان زبانه می کشید که اسب سیاوش را در خود پنهان کرد.

یکی دشت با دیدگان پر زخون

که تا او کی آید زآتش برون

پس از درنگی سیاوش با لبان پر خنده از آتش بیرون آمد، همینکه چشم همزیستگاه هان بر او فتاد شاد شدند واز شادی خروش بر آوردند.

چنان آمد اسب وقبای سوار

که گفتی سمن داشت اندر کنار.

«در اینجا همگونی های میان داستان  نجات سیاوش از آتش با ابراهیم پیامبر عبری که به خاطر نابودی تندیسه ها او را در آتش انداختند ، دیده می شود.»

مگر سودابه از خشم موی می کندواشک می ریخت .

همینکه سیاوش پیش پدر رفت وکاوس نمادی از دود وآتش وگرد وخاک در او ندید ، از اسب فرود آمد وتنگ به برش کشیدوبا او به دیوان شتافت وسه روز به شادی نشست ، پس از آن در کار سودابه پرداخت ودر اینمورد با دیوانیان به شور ورآی زنی پرداخت ، همه او را سزاوار مرگ دانستند . شاه با دلی پر درد ورنگ ورخسار زرد فرمان به دار آویختن سودابه را داد .

سیاوش اندیشید ، که شاه روزی از این کرده پشیمان خواهد شد واو را مسبب اندو خود می داند ، پس از شهریار خواست تا سودابه را به او بخشد ، شاید پند بپذیرد واز این راه بر گردد ، شاه او را بخشود به شبستان فرستادش.

چون روزگاری گذشت دل شاه بر سودابه گرمتر گشت

چنان شد دلش باز در مهر اوی

که دیده نه برداشت از چهر اوی

ماجرا های زنده گی اندوه بار سیاوش ، رفتن او به  گرازان ، خیانت ها ، زندانی شدن او نزد شاه توران  وتا کشته شدنش ، بسیار دور ودراز ودلچسپ است ، که از حوصله این جستار بیرون است ، از اینرو ، تنها به همین بخش  کوتاه بسنده می شوم واین نوشته را در همین جاه پایان می دهم. بادرود

 

۱- ادبیات دری درنیمه نخستین سده ای بیستم داکتر اسدالله حبیب چاپ دوم انتشارات ملتهب رویه ۱۲۶

۲- کاربرد افسون یا روانشناسی قصه های کودکان اثر بتلهایم

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۴ / ۱۴ـ ۲۴۰۵