جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری
( به ادامه گذشته )
ع. بصیر دهزاد
کارشناس امور اجتماعی و حقوقی حزب مردم افغانستان
در قسمت اول این نبشته که در حقیقت مدخلی برای باز کردن مسائل اصلی و گرهی ملت و جامعه ما در شرایط کنونی بوده است، تلاش صورت گرفت تا تعداد از سوالات را مطرح نماییم و اساس و انگیزه سوالات را در بیان یک تعداد از فاکت های مشهود قابل بررسی و توضیح دانستم ؛ که اعم در سطح اجتماعی یعنی فکتور های تاٌثیر برانگیر داخلی و هم فاکت های که بالاثر سیاست های خارجی یعنی سیاست های جیوپولیتیک و جیواستراتیژیکی دولت های همسایه، قدرت های منطقه وی و بین المللی بر روند های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور ما تاثیر برانگیر بوده اند و هنوز هم هستند.
قبل از آنکه به ادامه موضوع بپردازم ، میخواهم از یکی از خواننده گان ارجمند و بزرگوار که دو سوال شان را از طریق سایت وزین بامداد مطرح نموده بودند ؛ و طالب توضیح بیشتر شده اند، سپاسگزاری نمایم. البته برای این خواننده گرامی باید متذکر گردم که ممکن ایشان پاسخ های وسیع خویش را در ادامه این سلسله نوشته ها دریافت خواهد کرد؛ ولی با آنهم خدمت شان به یک پاسخ کوتاه میپردازم و آن اینکه :
من خود ترس از آن دارم که در توضیح و برجسته ساختن یکی از خصوصیات و احساس افغانی ما که توصیف از دوست و دشمن در حد مبالغه صورت گرفته و هنوز صورت می گیرد، خود به مبالغه فکری تن در ندهم زیرا که من هم از همان جامعه برخاسته و در آن به رشد فکری و روانی رسیده ام . ما افغان ها با آسانی به دیگران اعتماد « بدون سرحد » میکنیم. با یک دوستی که هنوز برای اعتماد کردن قبل از وقت است، همه احساس، عاطفه و نیت نیک و بی آلایش خود را در قدم های طرف مقابل میگذاریم. برای یک دشمن شیاد و دوست نما، خوشباوری ما نقطه ضعف و آسیب پذیر است که ما در تاریخ بخصوص تاریخ سی و پنج سال اخیر از آن در تمام عرصه ها آسیب دیده و در مجموع ملت ضربات بزرگ را متحمل شده است . این برخورد احساساتی ما چه در تبارز دشمنی و یا تبارز دوستی با دولت های دیگر که در حقیقت برای ما دولت خارجی اند، مبالغه آمیز بوده و است. مثلاٌ کاربرد اصطلاح دولت « برادر » تعداد از سیاسیون ما در شریک ساختن تمام معلومات ها و محرمیات دولتی که امنیت ملی ما در گرو آن بوده است با این دول در حدی بوده که سرحد سیاست و پخته گی سیاسی را عقب زدیم. دولت های خارجی که بر عکس نیت و احساسات خوش باورانه ما تنها روی امنیت ومنافع مقطعی و دراز مدت خود در مسایل افغانستان ذی دخل شده بودند، با تغیر در جو سیاسی و نظامی کشور ما همه آنچه را که یکی از طرف جنگ دوسته به آنها تقدیم نموده بودند، دوباره بر ضد خود آنان استفاده نمودند.
نتیجه گیری در مسائل بغرنج و پیچیده افغانستان چیزی دیگری بوده نمیتواند جز اینکه جنگ در برابر ملت و مردم ما در عین ماهیت و هدف دشمانه ادامه یافته ولی فقط این دول بیگانه در هر مقطع زمانی یک نیروی معین از داخل کشور را به خدمت گرفته اند. اگر مثالی از دولت پاکستان ارایه نمایم، این فاکت کاملاٌ صدق میکند. اگر من از خواننده محترم سوال نمایم که شما در پالیسی دستگاه نظامی پاکستان ، این ژاندارم منطقه چه تغیر را در دوره های سیاسی- نظامی از ریاست جمهوری محمد داود ، دوره های مختلف حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، دوره حاکمیت تنظیم های جهادی ، طالبان و بالاخره ۱۴ سال اخیر میبینید. پس من ممکن بر حق باشم نتیجه گیری نمایم که پاکستان یک دشمن تاریخی ملت و مردم افغانستان بوده است، بخاطر منافع حیاتی و منافع نا مشروع خود در سی و پنج سال گذشته بحیث یک « دشمن عنعنوی » جنگ اعلام ناشده را در برابر ملت مظلوم ما آغاز و ادامه میدهد. ادامه جنگ طالبان بر ضد ملت و منافع ملی و در تبانی با دستگاه استخباراتی پاکستا ن همان است که عین عمل سالهای پیشین را در ذهن تداعی مینماید.
مرتبط به سوال دومی خواننده گرامی ؛ عرض گردد که بدون شک انسان جامعه افغانی ما با آن پخته گی و آگاهی رسیده است و خود به درک این واقعیت نایل گردیده است که افغانستان قربانی یک بازی بزرگ سیاست های نامشروع شده است. ما و جامعه ما بدون شک در یک پروسه فرسایشی و کرنشی قرار داده شده ایم که فرصت های معین برای نیل به انکشاف ، ثبات و امنیت با مغلقیت ها و پیچیده گی ها مواجه ساخته شده اند. یعنی از دست دادن آن فرصت های ممکن که میتوانست در نیل به وفاق ملی ، وضاحت در سیاست ها، استقلالیت دولت در تاٌمین منافع ملی اش استفاده می شدند . ما با ایجاد پیچیده گی های معین مواجه وهمه فرصت های ممکن و قابل استفاده ما
ناممکن گردیدند. آیا میتوان دیگر شک و گمانی داشت که ۴۲ کشور که در افغانستان ذیدخل بودند، هرکدام گروه های مخفی مسلح خود ساخته طالب را نداشتند؟ حتا بر اساس گزارشهای دو سال قبل آنها در مواقع حساس این گروه های مخفی شان را با هلیکوپتر ها به ولایات مانند سمنگان، بغلان و کندوز انتقال دادند. آیا ما شک داشته باشیم که امریکا و انگلستان در برخورد با مساٌله صلح افغانستان و موقف و سیاست پاکستان برخورد دوگانه نداشته است. آیا ما شک داشته باشیم که عوامل دستگاه فساد و مافیای قدرت به شکلی خود را در زیر چتر حمایت و حفظ روابط با این دول مصوون نساخته اند؟ . من همچنان هیچ گونه شکی نمی بینم که مردم افغانستان سی و پنج سال گذشته را نه تنها تاریخ نویسی کرده اند ؛ بلکه با آگاهی ، پخته گی وتوانائی و براساس فاکت ها و نتیجه گیری از واقعیت ها بررسی تاریخی را هم از آن خود کرده اند. من به آنچه مردم جامعه افغانی ما از لا بلای واقعیت ها درک نموده و از آنها نتیجه گیری نموده و مینمایند ، اصطلاح « خود آگاهی سیاسی » را به جا بکار میبرم. همین نتیجه گیری ها و قضاوت ها در میان مردم و توسط مردم نه تنها اثرگزار بر روان عامه است؛ بلکه روان اجتماعی را در یک مقطع زمانی تعین می نماید و روان اجتماعی انگیزه تحرکات و جهش های خود جوش میشوند.
در اینجا ما نباید فراموش نماییم که از توضیحات بالا کدام تجارب و درس ها را باید به نسل جوان و بالنده ما ارایه داد:
یکی اینکه: باید نسل سازنده و بالنده ما نسل دراک، باریک بین و آراسته با هنر سیاسی باشد. هر ملتی دا رای حقوق مشروع اند مبنی بر حفظ تمامیت ملی، استقلالیت در تبارز اراده ملی، انکشاف و رفاه ، تاٌمین امنیت و مصوونیت فردی و اجتماعی شهروندان خود را در داخل سرحدات و خارج از آن و این حقوق مشروع در قوانین و کنوانسیون های بین المللی مسجل شده اند، ولی در سیاست های کنونی بین المللی جستجو و تاٌمین منافع ملت ها جایش را به منافع نا مشروع و آزمندانه دولت های بزرگ و وابسته ، دولت مداران و سرمایه های بزرگ داده که عملاٌ آن قوانین و کنوانسیون ها را پشت پا میزنند و نقض صریح و گستاخانه میکنند. جای منافع مشروع « ملت ها » را منافع نا مشروع دولت مداران به تصرف گرفته اند. آنان با در نظر داشت اهداف کوتاه مدت و دراز مدت شان به ایجاد اتحاد های نامقدس در مناطق داغ و پر منفعت جهان مبادرت ورزیده و با استفاده از افراد و گروه های آزمند و ضعیف النفس ستون های پنجم را در کشور های تحت نفوذ شان ایجاد مینمایند . این ستون همان شرکای اهداف آزمندانه در طویل المدت اند که در طول زمان سرمایه گذاری سیاسی شده اند.
پس نسل جوان و آینده ساز ما باید آن درک و درایت سیاسی را که ما بدان « هنر سیاسی » مینامیم، بهتر از گذشته گان شان فرا گیرند و بیشتر به منافع ملی و ملت خود بیاندیشند و به همان ایده ها با استقلال اراده در کارزار سیاست ملی و جهانی وارد شوند. اتکا بر منافع ملی ، حفظ استقلالیت و تمرکز عمل و فکر بر تاٌمین این منافع ملت و مردم خود همان مفهوم « اندیشه ملی » است که در اوضاع کنونی و آینده ما اهمیت بزرگ دارد و خواهد داشت. ملی اندیشی را نمیتوان به مانند گذشته های تلخ و تاریک مارک کفر و الحاد و یا دین ستیزی زد، ولو اگر منافع ما بر منافع کدام کشور هم دین و هم کیش ارجحیت داشته باشد. ما نباید فراموش کنیم که ما ممکن با تعداد از ملت های جهان هم کیش ، ممکن هم زبان و دارای کلتور و فرهنک مشابه باشیم؛ ولی آن در سطح روابط مردمان ملت ها اند ولی هر ملت دارای دولتی است که در کسب منافع خود شان هر گونه زمینه و امکان را جستجو و بکار میگیرند، ولو به ضرر ملت های دیگر باشد.
روی همین ملحوظ و دلیل است که نویسنده در توضیح فوق تاکید بر کسب و تقویه احساس و اندیشه ملی ، ترقی خواهی ملی و وطنپرستی را برای نسل جوان کنونی یکی از شعار های با اهمیت و ضروری برای سمت یابی تحرکات و جهش های خود جوش کنونی میداند.
بر ادامه این موضوع نویسنده میخواهد بحث و بررسی را بر سه سوال زیر متمرکز سارد:
جهش های خودجوش چگونه در روندهای اجتماعی خود را انکشاف خواهند داد؟
با تبارز کدام پدیده ها ی تحریک کننده تغیر ، پذیرش تغیر و حرکت ها خود جوش میتوان سیر شکل گیری و تحرکات سازمان یافته را تشخیص و راه های برون رفت را قابل پیشبینی ساخت؟
با کدام شعار های ممکن و عملی ترقی ، تحول و روشنگری را با در نظر داشت شرایط جامعه و موجودیت پدیده های واقعاٌ موجود جامعه افغانی ما میتوان معین نمود؟
قبل برهمه باید بر پیش زمینه ها ، شکل گیری و خصویات جهش های خود جوش مکثی نمود.
مردم افغانستان در سی و پنج سال گذشته هفت شکل حکومات و ۱۱ رهبر دولتی را از سر گذشتانده است. حکومت ها علاوه بر انبوه معضلات اجتماعی با بحران سیاسی و جنگ مواجه بوده اند . در هر دوره در نتیجه تعویض غیر عادی و خونین رهبران ، این جنگ و بحرانهای اجتماعی از یکی به دیگری تحویل داده شده است. مردم ، بخصوص لایه های شهری در هیچ کدام از این دوره ها ( از زمان محمد داوود الی ختم دوره طالبان ) فرصت های قانونی و حقوق اجتماعی - شهروندی را نداشته اند تا خواست ها خود را در چوکات اجازت های قانونی تبارز دهند. آغاز و ادامه جنگ هم مانع ایجاد زمینه های دموکراتیک در چوکات یک قانون اساسی گردیدند. یکی از این مثال ها قانون اساسی سال ۱۳۶۶ زمان دوکتور نجیب الله است که در آن زمینه های کسب حقوق شهروندی پیشبینی گردیده بود ولی آن روشنفکر اپوزیسیونی که میتوانست از لحاظ سیاسی از آن بهره میبرد، یا در داخل افغانستان نبودند و یا به شکلی مستقیم و یا غیر مستقیم در حمایت از جنگ بر ضد دولت قرار داشت و یا تعداد دیگر به نسبت عدم اعتماد نسبت به سیستم و به انتظار سقوط دولت در یک تخیل سرابی آمدن حکومت تیپ شاه بودند. با سقوط دولت دوکتور نجیب الله ادامه جنگ و وحشت میان تنظیم های جهادی مردم را مصروف تلاش برای زنده ماندن و نجات از کشته شدن ساخت . در زمان طالبان از اثر فشار ها و تظلم پای مردم را در زمین و سر شان را در آسمان جا ومصوونیتی نبود ولی تحرکات زیر زمینی بخاطر بدست آوردن پائین ترین سطح حقوق اپتدائی وجود داشته است. مظاهره زنان بر ضد مظالم طالبان و فعالیت های اجتماعی منجمله کورس های مخفی آموزش تعلیم و تربیت برای دختران جوان در منازل شخصی مثالهای زنده اند.
بعد از سقوط طالبان و تجارب خونین از زنده گی ، وحشت و دهشت جنگ و استبداد طالبان و تنظیم های جهادی ، فرصت های جدید برای کسب آزادی های سیاسی و اجتماعی مساعد گردید که مجموع این ارزش های بشری ، اجتماعی و بشری و حقوق شهروندی در قانون اساسی جدید تسجیل گردیدند. گرچه بخش اعظم محتوای قانون اساسی سال ۱۳۶۶ جمهوری وقت افغانستان دوباره در قانون اساسی فعلی دیده میشود ولی مردم در سالهای اول ایجاد دولت تحت رهبری آقای کرزی به تطبیق و عملی شدن ارزش های قانون اساسی امید پیدا نمودند و آینده خود و حلقات اجتماعی و سیاسی و بلاخره بقای ملت را در آن می دیدند. با گذشت زمان امید ها ، باور و اعتماد به بقای ارزش ها کمتر گردید و اکنون دارد به حد اقل باور میرسد. به مفهوم دیگر پدیده بنام قانون اساسی و تطبیق آن در مسایل کشوری دارد به فراموشی سپرده میشود. من مثال خوبی از یکی دوستان جلیل القدر خود را در اینجا تکرار میکنم که میگوید: « حکومت وحدت ملی بعد از ایجادش منافع و محتوای قانون اساسی را به طاق نیسان گذاشته است. قدرت مداران جدید بیشتر در پی تطبیق مفاد توافقات اند در حالیکه توافقات پیرامون ایجاد حکومت وحدت ملی بخاطر تطبیق بلا انحراف قانون اساسی و ارزش های مندرج آن به وجود آمد تا تضمین های تطبیقی قانون اساسی حفظ و به خطر مواجه نگردند» .
هدف جهش های خودجوش کنونی هم در واقعیت حفظ ارزش های قانون اساسی است نه کدام دین ستیزی و حرکت در جهت انارشی و یا کشانیدن جامعه بطرف انحراف اخلاقی ، زیر پا کردن سنت های پسندیده بلکه تلاش برای حفظ و بقای ارزش های که جامعه افغانی در سی و پنج سال گذشته در پی بدست آوردن آن بودند.
این ارزش ها کدام ها اند:
تاٌمین عدالت ، حاکمیت قانون، نظم و امنیت اجتماعی ، آزادی های اساسی حقوق بشری، حق انتخاب در یک پروسه کاملاٌ عادلانه و عاری از تقلب و فریب ، حق آزادی زبان و قلم ، تاٌمین حقوق شهروندی انسان جامعه افغانی بدون در نظرداشت تعلقیت جنسی، زبانی و اتنیکی و مذهبی و دها مسائل دیگر که انسان برای یک زنده گی مصوون و آبروندانه بدانها نیاز دارد.
در اینجا میتوان جهش های خود جوش را ناشی از عدم اعتماد به سیستم سیاسی ، در معرض خطر قرارگرفتن ارزش ها و بی باوری به آینده دانست. نباید از این انکار نمود که تنها روشنفکران ، نسل جوان تحصیل کرده و زنان و سازمانهای سیاسی و اجتماعی در عین موقعیت روانی ( روان اجتماعی ) قرار دارند ؛ بلکه شاخه های از تنظیم های جهادی و نسل جوان موسسات دینی در شهر ها هم نیز در بخش زیاد مسایل خود را در این این جهش شریک میدانند. پس در اینجا موضوع نباید بالا کشیدن افسانه راست و چپ و یا مدافعین اسلام و دین ستیزان ، غرب پرستان و طرفداران سنت های جامعه باشند بلکه موجودیت دو جریان است که یکی دفاع ار روشنگری ، تحول و حفظ ارزش شهروندی و اسلامی که در قانون اساسی پیش بینی گردیده اند ، با هم در یک خط هدفمندانه کنار میآیند و در جهت دیگر مافیای قدرت ، ناقضین حقوق انسانی ، وحشت طالبی و داعشی ، مجال دهنده گان به خرافات مانند جادو و فالبینی و دها عوامل تاریکی و جهل قرار دارند که خود را تیکه داران دین میدانند ، نیز با هم کنار میآیند . در واقعیت گروه دومی بعد از واقعه شهادت فرخنده در اعمال و گفتار شان دین ستیزی و انسانیت ستیزی اصلی شان را نمایان ساخته به صف آرائی جدید مبادرت میورزند و از عقب میکروفون ها با ترقی و تحول که نیاز زمان است، در جنگ و خصومت میبرآیند.
یکی از عوامل دیگری که بی باوری و خطر از دست رفته ارزش های قانون اساسی را بزرگتر میسازد ، موجودیت ستون پنجم یعنی موجودیت تعداد حلقات و چهره های جهادی و عوامل فساد و مافیای غضب زمین و مداد مخدر اند که " به اصطلاح عامیانه " در کناره های آب پا تر میکنند و گهی در آب و گهی در خشکه میلولند، ، گهی با لنگی و پیراهن و تنبان دست به دعا شده از نجات اسلام حرف میزند و روز دیگر با دریشی ونکتائی اکت شهری بودن نموده و ناز قشر جدید اشرافیت تنظیمی را از پشت میکروفونها میفروشند و خود را صاحبان ملت میدانند در حالیکه جفا های شان با ملت ، در محاسبه به دیگران در یک ترازو نمی گنجد.
جهش های خود جوش چه میخواهند؟
ادامه دارد
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱۵/۳ ـ ۱۳۰۴
ژاندارک افغان؛ شیردخت فرخنده شهید، نام پرافتخارات ثبت تاریخ است!
شیر احمد صمیم
گتنبرگ ، سویدن
با مروری بر رویداد های کشور و صفحه گردانی اوراق تاریخی آن، دیده میشود که هزارها سال نیاز بود تا انسان نیمه برهنه و متوحش به مرحله کنونی یعنی در جهان متمدن امروز گام گذارد.
گذار مراحل تاریخی در ابتدا با بطائت و کندی اما در مرحله بعدی سیر صعودی خویش را توام با تکامل حیات بشری ادامه داد که این تحولات و تغییرات کم نظیر هم در زمان و مکان معینی بوجود نیامد و بل نظر به شرایط محیط اجتماعی چه طبیعی و یا غیر طبیعی به ظهور رسیدند که کانون های تمدن کهن خود نماد سیرتکاملی آنرا در جوامع متمایز بشری به نمایش گذاشته است.
در کشور ما افغانستان که یک جامعه سنت گرا، قبیله وی و مذهبی میباشد نظربه عقب مانده گی فکری، بیسوادی و فقر، سالیان متمادیست که در ورطه جهل و ظلمت دست و پا میزند، به ویژه با ورود ایدیو لوژی های متنوع، از راست افراطی تا چپ افراطی، طی چهار دهه است که جنگ های تحمیلی و برادرکشی با مداخله آشکار بیگانگان میهن ما را در فضای ناهنجار قرار داده و توده های میلیونی جامعه ما در شرایط بسا اسفناک و دشوار حیات بسر میبرند. حال که ورود فرهنگ بیگانه به بهانه دموکراسی و با استفاده از بازی های مختلف با احساسات پاک مردم، انسانهای سرزمین ما را به پدیده های شومی چون اعتیاد به مواد مخدر، فساد، قتل و غارتگری ملوث نموده اند، این سرزمین باستانی را به ویرانه ای مبدل ساخته و چهره مظلوم مردم بی دفاع، صلح دوست ومحروم از مزایای زنده گی انسانی را توسط عمال شان بنام های تروریست، قاچاقبر، وحشی و زن ستیز به جهانیان معرفی کرده اند.
هرگاه به گذ شته های دور نظر اندازیم، مشاهده میشود که سرزمین افغانستان، به گفته برخی ازتاریخ نگاران، با داشتن حدود پنجهزار سال قدامت تاریخی، که اندی از قلمروها در جهان با تمدن ابتدایی آن وقت خطه باستانی ما برابری مینمود، درآن زمان هم درکشور سلطه سیاسی بدست تیکه داران دین بود و مردم منجمله دهقانان و پیشه وران همه وهمه مورد تهدید و تحقیر همین نمایندگان قشر روحانیت قرارمیگرفتند که پس از گذشت قرنها با تاسف این وضعیت تا حال ادامه داشته و توده های محروم جامعه ما را افیون خرافات ساخته اند که پیامد های آنرا بیشترین قشر جامعه از جمله زنان رنجدیده کشور متحمل میگردند.
بشر بعنوان اشرف مخلوقات و دارای عقل و فراست آفریده شده و بالا ترین مقام را در بین موجودات حیه دارد، بدین لحاظ همواره بایست با همنوع خود با لطف، مهربانی و مدارا رفتار نماید. اما متاسفانه طوریکه دیده میشود اغلب بی عدالتی ها را همین انسانها در حق هم دگر روا میدارند و زن که بمثابه مادر، همسر و خواهر نیمه پیکره جهان بشریت را تشکیل میدهد، در بسیاری از نقاط روی زمین به خصوص کشور های افریقایی و آسیایی بعنوان موجود ضعیف، فاقد حقوق و حتا بعنوان کنیز و برده به حساب می آمده، مورد استثمار قرارگرفته و از وجود آن صرف برای مقاصد جنسی استفاده برده میشود. در حالیکه زن دارای حقوق مساوی با مردان بوده و حق حرمت گذاری بیشتری را نظر ه و مسووولیت های سنگینی که درتربیه اطفال و سازماندهی امور منزل دارند مورد احترام عظیمی باید قرارگیرند.
اما شوربختانه عقب مانده گی اجتماعی، جهل، خرافات و سنت های ناپسند آنقدر درجامعه نفوذ نموده است که در نتیجه آن نیمی از نفوس کشور یعنی قشر اناث جامعه ما تحت فشار دوگانه خانواده گی و اجتماعی با مرگ تدریجی دست و پنجه نرم مینمایند و همواره در آتش ناملایمات روزگار و محرومیت های بیشمار جامعه مردسالار و زن ستیزمیسوزند.
حادثه دلخراش شهادت فرخنده فقید نمونه روشن ایست که بر ادعای ما مهر صحه میگذارد.
بلی هموطن!
تا چه وقت تحت تاثیرفریبکاری ها و ریاکاری های دست نشانده گان اجانب به خرافه گرایی ها، عقب گرایی ها و سنتگرایی های ناپسند قرار خواهی گرفت.
زمان ناقوس قرن بیست و یک را به صدا در آورده و از پیشرفت علم و تکنالوژی به ما پیام میدهد. بهتراست به هوش آمده به خود تکانی دهیم، خود و هم نوعان خویش را ازین منجلاب بدبختی رهایی بخشیم.
مردان معتقد به مدنیت و راه انسانیت!
بر شماست که دوشادوش نیمه پیکره جهان انسانیت یعنی قشر زن ، بخاطر رفاء آزادی، ترقی اجتماعی و رهایی انسان از زیر یوغ ستم و نابرابری ها دست بکار شوید و این جامعه محروم را به شگوفایی سوق دهید.
نگذارید که شیادان تاریخ و گما شته گان بیگانه ها زنده گی زنان رنجور کشور ما را به تلخکامی بیشتر بکشانند. رسالت و وجیبه روشنفکران، آزادی خواهان و ترقی پسندان بیشتر به این امر معطوف میگردد.
جایگاه شهید فرخنده فداکار که علیه خرافات می رزمید، چون شیر زنانی مانند رابعه ها و ملالی ها در قلوب انسان های چیزفهم کشور ما برای همیش محفوظ بوده، مبارزات اش ثبت تاریخ گردیده والگوی رزم و پیکار و خرافه ستیزی برای نسل جوان کنونی و نسل های بعدی کشور خواهد شد.
روان همه پیشتازان جنبش آزادیخواهی شاد!
یاد فرخنده فقید جاودان و کارنامه هایش با خطوط زرین ثبت تاریخ باد!
بامداد ـ دیدګاه ـ ۱۵/۲ـ ۱۳۰۴
جنگ کثیف اوباما، کشتارمردم ملکی یمن
ستیفن لیندمن
برگردان از دکتر سید احمد جهش
درتمام جنگ ها به مردم ملکی بیشترآسیب میرسد. یمن مستثنی نیست صنعا درحال تبدیل شدن به شهراشباح است.
یک دوکاندار گفت: « همه فرارکردند... تعداد کمی که باقی مانده تنها وبدون فامیل های خود اند. پس به سختی کسی می آید وچیزی می خرد. طالع خواهم داشت اگر روز بیست دالر فروش کنم ...چطور کرایه دوکان و یا مصرف برق رابپردازم ؟ اگر وضع بدین منوال ادامه یابد درطول چند روزکسب دوکانداری ام را ازدست خواهم داد.»
قرارگفته حکیم المسمری سردبیر « یمنی پست » در شروع آنها تنها صنعا راهدف قرارمیدادند، ازاینرو مردم به ولایات فرارکردند « اما اکنون حملات را به حومه شهرهم توسعه داده اند.»
یمنی ها درنواحی تحت حمله درخانه های خود محصورمانده به کمبود مواد اولیه زنده گی، به شمول غذا، آب، کمک های طبی وبرق مواجه اند. یمن اصلا یکی ازممالک فقیرمنطقه است وجنگ عامل تشدید خرابی وضع مردم شده است حتا اگردرجایی غذا ودیگرخدمات موجود باشد اکثرا یمنی ها توان خرید آن را ندارند. کثرت پناه گزینان وبحران بیکاری مشکل رامضاعف ساخته مصیبت دامن میلیونها انسان راگرفته است.
پروگرام جهانی غذا میگوید درحدود ۱۳ میلیون یمنی جهت نوشیدن ودیگرمصارف شان تنها آب ملوث دراختیاردارند.درحدود یک میلیون طفل یمنی سنین پنجساله وپایین ازآن به سوتغذی دچار اند و گمان میرود که تعداد شان درهفته وماه های آینده بصورت تصاعدی رشد نماید.
پنتاگون بمباردمان و ترور به رهبری سعودی راتنظیم میکند – تعیین اهداف، رساندن تسلیحات، تهیه اطلاعات، سوختگیری جنگنده های تهاجمی ودیگر خدمات.
سپوتنیک نیوز راپورمیدهد که کشتی های جنگی امریکا بالای اهداف یمنی فیرنموده حمله های هوایی محلات مسکونی، شفاخانه ها، مکاتب، استیشن های برق وفارم لبنیات هودیده ودیگرمحلات غیرنظامی را هدف قراردادند.
راپورها حاکی ازکمبود همه ضروریات زنده گی است.مناطق معروض به حمله همه فلج شده اند. به تاریخ دوم اپریل ولیری آمس معاون سرمنشی ملل متحد دراموربشری وکمک های عاجل بیانیه صادر نمود که میکوید:
« من از ناحیه مصوونیت افراد ملکی که درصحنه جنگ های شدید یمن گیرمانده اند خیلی به تشویشم...من از تمام جوانبی که درقضیه دست دارند میخواهم تا مکلفیت خود را به اساس قوانین بین المللی درک نموده و درحمایت حیات مردم، اطفال، زنان ومردان که ازعواقب این جنگ رنج مبرند مساعی نمایند . .. راپورها ازهمکاران کمک های بشری درنقاط مختلف مملکت حاکی از آنست که درطول دوهفته اخیر ۵۱۹ نفرکشته، ۱۷۰۰ نفر زخمی شده است که درآن جمله بیشتراز۹۰ نفراطفال میباشند.»
وی افزود : « ده هاهزار نفرخانه های شان را ترک کرده اند بعضی بحر را گذشته به جیبوتی وسومالی رفته اند. آب، برق و ادویه ضروری قلت دارد...آنانی که شامل جنگ اند باید تضمین نمایند تا شفاخانه ها، مکاتب، کمپ های پناهنده گان وبیجا شده گان و زیربنا های ملکی را مخصوصا درمناطق پرنفوس هدف قرار نداده وبه مقاصد نظامی استعمال نکنند. با وجود خطربزرگ نماینده گی های ملل متحد وهمکاران کمکهای بشری درهماهنگی باهلال سرخ یمن ومقامات محلی در تلاش اند تا بسته های صحی ،جنریتورهای برق، آب، غذا وکمپل به مردم برسانند».
بیشتر از آنچه رسانده شده است ضرورت است بمباردمان ومحاصره رسیدن به یمن را دشوارساخته است.آمس اضافه نمود که: « قبل از این حادثه هم میلیون ها یمنی خیلی آسیب پذیر بودند...امیدوارم صلح،مصوونیت وثبات هرچه زودتر اعاده گردد. چانس دستیابی به این همه تقریبن صفراست.»
با تجاوز نیروهای زمینی سعودی و شرکا احتمال حمام خون میرود.صدها هزار نفرقبلا بیجا شده بودند اکنون شاید به میلیونها برسند. جولیان ارنیس نماینده ملل متحد دربنیاد اطفال یمن جریان را « هولناک و سریعا انکشاف کننده خواند ». «ما به سوی یک سانحه انسانی روانیم » بیشتر از همه واشنگتن مسوولیت کامل وضع در منطقه را بدوش دارد. تعدادی روزانه می میرند، تعداد زیادی زخمی میشوند. اطفال شدیداً آسیب می بینند. نصف نیروی برق عدن فلج شده است. تنها بعد از۹ روز بمباردمان ترور وضع دراکثر مناطق مصیبت باراست.
استکباراضلاع متحده بصورت سیستماتیک کشورها را تباه و ویران میکند. هرروزجنایات هولناکی به ضد صلح صورت میگیرد .حیات وآسایش عرب اهمیت ندارد. واشنگتن و ایادی منطقه وی اش آنها را سلاخی میکنند.
( سایت گلوبال ریسرچ ، مورخ ۴ اپریل ۲۰۱۵ ترسایی )
یادداشت برگزارنده : این راپور تراژیک آیینه ایست از وضع فعلی مردم ستمدیده افغانستان.
جوانان وطن!
بخاطر استقرارصلح برضد جنگ مبارزه کنید!
به خاطرآزادی وطن برضد امپریالیزم وایادی داخلی اش مبارزه کنید!
پیروزی از نیروهای صلح خواه است!
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱۵/۵ ـ ۰۶۰۴
فرخنده درچنگال ددمنشانه سنت گرایان سخافت
شریعت ها درمیان ما کینه ها افگندند، و به ما فنون دشمنی ورزیدن را آموختند. « ابومعلا معری»
علی رستمی
کارشناس امور فرهنگ و اجتماعی
قتل بیرحمانه ، فجیع والم ناک شهید فرخنده پژواک غم انگیزی، در فضای نابسامان کشور هنگامه برپا کرد، که قلب وجگر همه باشنده گان کشور وسایر هموطنانی خارج از کشور و انسانهای بشردوست ومدنیت پرست راغرق خون نمود. این حادثه موج بزرگی نفرت وانزجاررا درقبال داشت ومردم اعم زن ومرد در شهر کابل و ولایات کشور تظاهرات و راه پیمایی نموده وخواستار تامین عدالت بالای عاملین جنایت پیشه این حادثه شدند. کشتار بیرحمانه و ضد انسانی که توسط گروهی از اوباشان و کوتاه طریقان ، بیسوادان ، بی معرفتان علم ودانش فقهه مذهبی ودینی انجام شد ، به اثر توطیه ودسیسه ملایی تعویذنویس مسجد زیارت شاه دوشمیره که منفعت شخصی آن به خطر افتاده بود، صورت گرفت. گناه فرخند شهید این بود، که بالای ملای مسجد شاه دوشمشیره انتقاد وممانعت مبنی بر نماز خواندن درمقابل قبر وهمچنان دادن تعویذ بنام خدا و رسول که ازجمله سنت کهنه خرافاتی وبدعت دردین اسلام و نمایانگر آوردن شرک به خداوند و احکام شرعی میباشد ، بود .
این ملا تعویذ نویس برای انتقام از فرخنده وهمچنان حفظ منافع خود در میان نمازگذاران و زایرین مسجد با نشان دادن تعویذهای کهنه سوختگی که گویا فرخنده ورق های قران کریم را به اتش زده، درمیان مردم فریاد وسروصدا ها را بلند ؛ وآنان را برای سنگسار فرخنده به خاطر دفاع ازدین و کتاب خداوند تشویق کرد تا او به قتل برسانند. مردم بدون اینکه درجستجوی واقعیت شوند ، وجدان های را خاموش و بازوها را بلند نموده ، وحشیانه به مانند حیوان درنده بالای این زن بی دفاع هجوم آورده با سنگ چوب ، پا ودست او را لت وکوب کرده وبعداً پیکرش رادر درون دریای کابل به آتش کشیده آنرا به شهادت رسانیدند.
این نوع فتوا های غرض الود وخلاف واقعیت های موجود درطول تاریخ به وقفه هادر کشورما باالخصوص در طول سی وپنج سال اخیرواندی از جانب گروهک های مانند: مجاهد، طالب ، القاعده، وهابیت ، سلفیست و داعش علیه روشنفکران ،ترقیخواهان وسکولارها صورت کرفته که باعث قربانی شدن میلیونها انسان ومهاجرت های کتله وی هموطنان ما به خارج کشور شده است . این غایله هنوزهم ادامه دارد.
دین مقدس اسلام که ۱۴۰۰سال قبل توسط محمد فرزند عبدالله از قوم قریش به سرزمین عربستان درمکه ومدینه انتشار و گسترش یافت. نخستین ابلاغ و احکام آن برضد شرک آوردن به خداوند بود که مردم عرب به بت پرستی عادت داشتند وبت هارا را بنام خداوند ( که مشهورترینش الهه بود) میپرستیدند .درانزمان قبل از نازل شدن وحی به حضرت محمد درمکه گروهی بشمول شخصی حضرت محمد نظر به کتاب های سیره نبی ،این اشخاص بنام « متالهین یاحنفیان » (پرستنده، خداپرست) نامیده میشدند.از جمله آنها ورقه بن نوفل ،عبدالله بن جحش ،عمان بناالحُویرَث ، آمیه ابن الصلت ، زید بن عمروبن نُفیَل بوده اند وشخصی آخری زید بن عمروبن نُفیل قبل از رسالت پیامبری حمد بر دین حنفیها یعنی دین ابراهیم بوده است. زید هم در کوه حرا اقامت داشت و این اشخاص همه قبل از حضرت محمد از رسوم وعادت مورثی جامعه خود سرکشی نموده و آنرا قبول نداشتند. درصحیح بخاری آمده است که پیامبر قبل از نزول وحی برایش ، با زید بن عمروبن نفیل ارتباط داشته با وی در بسیار ازمسایل هم نظر بود . در زمان قبل از اسلام اعراب بت پرست بودند وخدارا بنام «الله » می شناختند و ایمان داشتند. این بت ها نقش شفیعان را نزدخدایشان بازی می نمود و وسیله وابزار برای رسیدن ونزدیک شدن به خدا بود. چنانچه در رساله ها ومتون تاریخی آمده است:« اولین پایه محکم دعوت حضرت محمد تکیه براین مساله بود ، یعنی یکی شمردن پروردگار از طریق نفی شرک وهمتا برای خداوند، وازآنها خواست تا خدا را بگونه مستقیم وبی واسطه یا شریک بپرستند، که آغاز وپایان آن وحدت دینی و روحی یک دلی ، دوستی ، محبت وهمفکری خواهد بود. که همه را بسوی سعادت نیکبختی راهنمایی خواهد کرد.»۱
بنابراین در متون دینی و احکام شرعی دیده میشود، که محمد اولین کسی بود که علیه سنت کهنه وخرافاتی و قوم خود قیام کرد و آنرا غیرحقیقی وانمود کرد ، یعنی اقدام علیه بت پرستی وشرک و سایر ابزار که انسان ها را از همدلی و همنوایی دور میسازد، پرهیز نمود. حضرت محمد بعد از پیکارهای زیادی میان قوم خویش اهداف خود را با همرزمان خویش تکمیل نموده وبعد از رحلت وی اخلافش این اهداف را تعقیب و ستون های اسلام را در جهان محکم نمودند. درحالیکه بعد از وفات محمد اختلاف از نخستین روزی مرگش، در مورد جانشینی وی توسط پسر کاکایش علی بن ابوطالب وکاکایش عباس بن عبدالمطلب آغازشد، وعلی خود را نظر به حادثه «غم غدیر » نسبت به دیگر اصحاب مستحق میدانست ، که این امر سرآغاز نخستین اختلاف برای احراز قدرت خلافت بعد از رحلت محمد در جهان اسلام شد ، و عواقب دلخراش را بوجود آورده که باعث بوجود آمدن فقیه های مذهبی بعد از خلافت عمر بن خطاب گردید ، که جنگ های قومی ومنطقه وی بالای حق وباطل بودن بالای کرسی خلافت ادامه یافت.
هر گروه وفقیهه مذهبی خود را نزدیکتر و واقعی تر و اسلامی تر نسب به دیگری میدانستند. جنگ های وقیام ها مردمی بر ضد خلافت عثمان بن ابوسفیان وکشته شدن او توسط مردم وبعداً به خلافت رسیدن علی وقیام معاویه بن ابوسفیان وعایشه خانم دوست داشتنی حضرت محمد، برای انتقام خون عثمان علیه علی که باعث کشتارهای زیادی درلشکر هردوجانب گردیده، تا اینکه نظر به تقاضای معاویه وطرفدارانش مصالحه با علی صورت گرفت، این امرباعث آن شد که تعداد زیادی از پیروان شیعه علی مخالفت خویشرا با صلح علی با معاویه ابراز نموده ، وسبب ساز انشعاب در لشکر علی بنام « خوارج » شدند که تاسال های بعدی الی ختم حاکمیت فاطمی ها نیزعلیه خلفای اسلامی قیام کرده و با فجیع ترین شکل سرکوب می شدند. بعد از آن خروج مذهب معتزله است، که درزمان مامون الرشیدخلفای عباسی شکل گرفته که در شناخت خدا و قران طرح های جدید آوردند، و برای اولین بار بحث فلسفی وعلمی در مور شناخت خداوند وقران در دربار خلافت بوجود آمد که مامون الرشید از جمله پیروان این عقیده بود. با کشته شدن حضرت علی توسط عبدالرحمان ملجم و رسیدن خلافت به معاویه و سایرخانواده اموی ، عباسیان وفاطمیان وعثمانیان که دراین دوره ها نظربه ظلم واستبداد خلفای اموی وعباسی برعلاوه رشد مکاتب اسلامی با وارد شدن فلسفه غرب بالخصوص یونان باستان نویسنده گان علما و شعارها و تاریخ نگاران مذهبی و مدعیان پیامبری ازجانب حسین بن حلاج وغیره وسایر مذاهب وطریقه های مختلفی که نمایانگر نوآوری درک ازاحکام شریعت وتفسیر ومعنای قران به گونه های مختلفی نظر به سلیقه ها و سنت ای محلی وقومی بود بوجود آمد که هر کدام برای خویش پیروان جداگانه جذب کرده که باعث اختلافات و زدوخورد های فزیکی و مسلحانه در روند تاریخ شده هست.
دین اسلام که با ارشادات واحکام آسمانی برای محمد برزمین نازل شد، حاکمیت آسمانی بالای زمین برای آخرین بار تامین شد. وبه صفت آخرین دینی آسمانی درجهان شناخته شد. و اولین نظریه محمد که برای کاکایش ابوطالب گفته بود تحقق پذیرفت چنانچه گفته بود: « اگر آنچه را که می خواهید بشما بدهم ایا میتوانید کلمه ای به من بدهید که با آن می توانید بر اعراب فرمانروایی کنید؟ وعجم را به اطاعت وفرمانبری خویش درآورید؟... »
طوریکه علم جامعه شناسی اذعان دارد که :اداره جامعه و قدرت داشتن بالای آن از علم سیاست آغاز میشود . بر اساس این امر میتوان گفت که دین اسلام ازآغاز یک دین سیاسی بود که بوسیله محمد بن عبدالله پایه گذاری وخودش را بمثابه پیشوا ی دینی ـ سیاسی درجامعه وانمود ساخت. برای اینکه درآنزمان هم رهبری دینی واداره سیاسی جامعه بدست پیامبر اسلام وبعد ازوی به اخلاف آن تعلق گرفت وهیچ وقت جدا نه بود وهردو توسط یک فرد امرونهی میشد. اما در زمان اموی ها وعباسی ها تفاوتی مبنی بر اداره دین تحت اداره سیاسی ودیوان سالاری با موجودیت علمای ایرانی وخراسانی بکلی درامد. بر علاوه جنبش های ضد عربی که درخراسان زمین و ایران به شکل گسترده بوجود آمدند که اهسته اهسته این جنبشها ظالمانه وددمنشانه سرکوب گردید ؛ افول وعدم گسترش وتشکیل حکومت های اسلامی درجهان بعد از سقوط عثمانی ها بعد از جنگ اول جهانی و بوجود آمدن دولت های های سکولار مردمی وانقلابی در کشور های اسلامی و دور شدن دولت های اسلامی از قدرت وتغیر فرهنگ کلتور کشورها براساس مدنیت غربی ، ارزش های اسلامی جای خود را به ارزش های سکولاریزم ومدنیت غرب داد. بر همین اصل متذکره بود که آغاز جنبش «امت واحد اسلامی » که نظر پردازوی سیدجمال الدین افغانی بود، دراواخر دهه ۱۸۰۰ میلادی بنام «اخوان المسلمین » ودر مصر بوسیله حسن البنا و درسال ۱۹۲۸ « انجمن اسلامی » پاکستان بوسیله ای ابوالاعلی مودودی تشکیل یافت. این احزاب میکوشیدند تا برای احیای دوباره سنت های صدراسلام دولت های اسلامی را تشکیل دهند، بناَ اسلام سیاسی و رادیکال عملأ داخل کار زار مبارزه سیاسی علیه سکولاریزم وجنبش های دموکراتیک وسنت شکن گردید. درهمین مقطع تاریخیست که « اسلام سیاسی » وارد واژه گان علوم سیاسی شد.اهداف آنها احیای دوباره هویت اسلامی درمحور فعالیت های این جنبش ها قرارگرفت، وسایرهویت ها را درحاشیه قراردادند. این جنبش ها محور فعالیت تبلیغاتی خود را بنیادگرایی واندیشه های تکفری وجهادی قرار داداند. یکی از بنیادگران این جنبش های تکفری وجهادی سید قطب بوده که به مثابه پدرمعنوی آنها محسوب شده که برای اولین بار درسال ۱۹۴۷ تحت اندیشه های وی « جماعه الجهاد » مصر است که توسط صالح سریه بنیان گذاری شد. این جماعت جامعه فعلی را تکفیر نموده ونظم و سیستم جهانی را جامعه ساخته کفار دانسته وهرگونه خشونت راعلیه آن مجاز دانسته وجهاد را علیه آن فریضه میداند و درحالیکه درفقهه اهل سنت جهاد « واجب کفایی است نه عینی». مهترین اصل اینست که این جماعت «جهاد » را درجامعه اسلامی واجب شمرده درحالیکه « جهاد » بر علیه جامعه غیر اسلام اطلاق شده است. این جریان، مادر تمام گروپ های جهادی وتکیفری وهابیت وسلفیست به مانند القاعده ، طالبان و داعش میباشد. درآغاز فعالیت این گروهای بالخصوص اخوان المسلمین ، بنابر روحیه جهادی و ضد حکومت های سکولارعلیه جنبش های دموکراتیک وملی چپ تحت قیادت جهان غرب بالخصوص امریکا قرار گرفتند، که برای مقاصد خود تحت نام خطر« کمونیزم »علیه دولت شوروی وقت و جنبش های انقلابی درکشورهای اسلامی استفاده شده که تاریخ شاهد اعما ل آنها بعد از جنگ اول ودوم جهانی علیه خیزش جنبش های مردمی و مترقی درکشورهای تازه به استقلال در آسیا ، افریقا وامریکایی لاتین میباشد. این نیروها امروز دوباره با تغیر نام وسبک مبارزه بنام داعش ، القاعده و بوکوحرام وغیره، برای مقاصد اقتصادی و نظامی با مصارف مالی و نظامی کشورهای امریکا واسراییل درمدرسه های وهابیت درپاکستان ، مصر وعربستان سعودی با نظریاتی وهابی گری تربیه شده وبعداً به کشورهای مورد نظر شان گسیل میشوند. بزرگترین گروه ای تندرو که درسوریه ،عراق ولیبیا اقدامات نظامی نموده است ، دولت عراق وشام «داعش » میباشد. با تسلط نظامی در عده از شهرهای این کشورها مطابق به احکام باورهای مذهبی وشرعی خویش ، مردم را بالخصوص شیعان را بشکل فجیع وحشتناک در محضرعام اعدام و یا توسط شمشیر وکارد سر شانرا بریده وبه مانند حیوان حلال کرده است. این جانیان چنان وحشت را باکشتار بیرحمانه خود در شرق میانه وسایر کشورها انجام داده که تاریخ تا بحالی در حافظه خود از این نوع جنایات را ندارد.
شهید فرخنده هم به مثابه انسان سنت شکن وضد خرافاتی بربنیاد تعلیمات اسلامی ، میخواست نظر به تجربه شخصی خود که از عملکردهای خرافاتی فریبکارانه ملای مسجد بدست آورده بود، به مردم افشا نماید، و آنان را علیه عمال فریب کارانه ودروغ پردازی که هم به دین ضرردارد، وهم به پیروان آن بسیج سازد . لیکن حاکمیت فضای داعشی وطالبانی بالای روان و درک جوانان و نوجوانان کشور، و تبلیغات ضد انسانی باعث شد، که فرخنده توسط عمال ددمنشانه اوباشان نافهم ازبین برود. اگر خرد وعقل سلیم از باورهای دینی وهمچنان دانش انسانی وجود میداشت، همچو حرکت ضد انسانی به وقوع نمی پیوست. قتل شهید فرخنده یکبار دیگر روحیه بنیاد گرایی وتکیفری جهادی را که برمبنای طریقه های مختلفی مذهبی در روند تاریخ در کشورما به وجود آمده ، درعمل درکابل تثبیت ونمایان شد. ما از طریق رسانه ها مشاهده کردیم که چگونه جوانان ویا کهن سالان بدون درک مفاد احکام شرعی و دینی علیه فرخنده که با حجاب سیاه اسلامی درمقابل شان قرار داشت، بی رحمانه حمله ورشدند وحتا به حجاب اسلامی آن هم توجه واحترام نکردند. کسی که با حجاب اسلامی برای ارشادات اسلامی کمر بسته بود ،ظالمانه مورد سنگ سار در دوکیلومتری اسکان رهبری دولت جمهوری اسلامی افغفانستان قرار میگیرد. این حادثه تداعی زمانه های مختلفی را مینماید که مسلمانان دموکرات ولیبرال در هرمقطع تاریخی براساس سلیقه های فقیهی با استفاده سو ازنام دین ومذهب واحکام آن قربانی شده اند. تنها این عمل در کشور ما بالای فرخنده شهید رخ نداده، بلکه توسط گروهک های تروریستی داعش بوکو حرام وانصارالله در سوریه عراق وسومالیا وغیره کشورهای عربی وافریقایی نیز انجام شده؛ که باعث قتل دسته جمعی هزارن انسان مسلمان که پیرو قران خدا و رسولش بودند، گردیده است؛ که در کشورهای متذکره ده ها گور کشتاردسته جمعی در عراق وسوریه اعم از زن ، مرد وطفل کشف شده که بازگوکننده این امر است. نه تنها فرخنده شهد بلکه هزازان فرخنده بی گناه دیگر با عمال ددمنشانه ظالمانه تعصبات داعشی و طالبی غیرشعوری قربانی خواست های رهبران ومدعیان مذاهب گوناگون شده اند. سربریدن یک تن از سرباز اردوی قهرمان کشور توسط گروه طالبانی و داعشی درغرب کشور وگروگان گیری ۳۱ تن دیگری ازهموطنان بیگناه وغریبکار واعیال دار درچنگال این گروهی تروریستی خبر ناخوش و رنج آوریست که دامن گیر خانواده های بی دفاع ومظلوم انها درکشورما شده است وهرلحظه منتظرتعین سرنوشت خوب وخراب زنده گی اعضای خانواده خویش میباشند.
کجا هستند به اصطلاح « رهبران جهادین » که ازخون مردم خود را تا گلو غرق زرو سیم نموده اند وامروز درعیش ونوش وزنده گی پرعشرت خویش بوده و از غم واندوه مردم بی خبرهستند وتنها در فکراحراز چوکی ومقام و زر و پول و قدرت خود بوده واگر کوچکترین آسیب به منافع شخصی خود احساس کنند، زمامداران حکومتی را با زوراسلحه تهدید نموده وخواستار تامین منافع خویش میشوند. چرا ازحقوق زن مومن ومسلمان فرخنده شهید چشم پوشی نموده هیچگونه حرکتی دادخواهی و انسانی را برای دفاع ازمقام آدمی و ارزشهای اسلامی از طریق علما و روحانیون برای تحقق عدالت علیه عامل مجرمین شهید فرخنده انجام نداده وسکوت اختیار نموده اند. اراده راسخ حق خواهی و تامین عدالت انسانی ، تنها برای منفعت گروهی وشخصی وقومی نیست، بلکه دارای ارزشهای فراگیر با ابعاد وسیع انسانی وبشری میباشد.
به گفته حافظ: غلام همت ان نازنینم ـــ که کار خیربی روی و ریا کرد
ابومعلا معری فیلسوف وشاعربزرگ عرب میگوید:
ترس از مرگ اصحاب کهف را غارنشین ساخت
وبه نوح وفرزندش کشتی سازی را آموخت
خوش نیامد آنرا آدم وموسی
که به آنها پس از مرگ وعده بهشت عدن داده شده بود.
رویکردها:
۱ـ شخصیت محمدی یاحل معمای مقدس، اثر: معرف عبدالغنی الرصافی نویسنده وشاعر نامدارعراق.
ـ تاریخ طبری جلد چهارم و شانزدهم وششم وهفتم ، تالیف محمد بن جریرطبری.
ــ بازی شیطانی نشریه حزب توده ایران .
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱۵/۱ ـ ۱۱۰۴
رییس جمهور غنی، وزارت خارجه را حذف کرد
موسی فرکیش
درکشوری که قانون از دهن تفنگ و ملا بر قانون رسمی ارجحیت دارد، پخش اعلامیه ای ریاست جمهوری مبنی بر حمایت از عربستان سعودی در لشکرکشی بر یمن؛ این مورد را وضاحت داد.
سخن گوی این مقام ابراز داشته است که این تصمیم در مشوره با « شورای علما » اتخاذ گردیده است. حکومت وحدت ملی که به همه چیز جز این وحدت می اندیشد، لگام امور روابط خارجی را بدست ملاها میدهـد، وزارت خارجه خویش را به هیچ می انگارد و حتا آن اعلام پشتیبانی نه از طریق وزارت خارجه که از مجرای نعره تاییدی شورای علما ابلاغ میگردد.
سه مورد سوال برانگیز درین اقدام رخ بر میکشد:
ـ ضرورت تاییدیه و اعلام پشتیبانی ریاست جمهوری ازعربستان سعودی چه میتواند باشد؟
ـ چرا پای وزارت خارجه درین معامله می لنگد، یا واضح تر چرا ازین امر حذف شده است؟
ـ شورای علما چرا و چگونه درین میانه سر برآورده است؟
میتوان رگه های دیگری را نیز درین عمل نشانی کرد، اما اینکه جناب رییس جمهور از زمان کمپاین های انتخاباتی برای دستیابی به محبوبیت راه آسانِ عبور از « دهلیز مذهبی » را کشف کرده است، چیزی ناگهانی نیست. او حتا در همان زمان، نخستین سفر رسمی اش را به حرمین شریفین نشانه زده بود. دیدار خادم الحرمین الشریفین آرزوی درونی او نبود، جلوه یی بود برای نمایش دعا با پشت به طرف کعبه یا همان گذر از دهلیز مذهبی برای نفوذ بر افکار باورمندان. به نظر آگاهان هیچ ضرورتی نبود که ریاست جمهوری کشوری که توانایی رهایی سی ویک گروگان را ندارد، زیر ریشش دختری سنگسار و آتش زده میشود، به خیزک بپردازد و اعلام پشتیبانی از لشکرکشی عربستان کند. حساسیت های موجود درمنطقه ، بخصوص با همسایه، اتخاذ این اعلامیه بدون غور را به چالش کشانیده و کشور را به سوی جنگ نیابتی ناخواسته دیگر میکشاند. احتمالاً آنهایی که در پست های وزارت خارجه تکیه زده اند، حساب دیپلوماتیک تر و رسمی تری اتخاذ میکردند که در آنصورت عبور ریش سفید تازه مذهبی شده، از دهلیز و کسب نفوذ مشکلتر می بود. بنابرین استفاده از ضعف تدبیری و مدیریتی آن وزارت، این امکان را میسر ساخت تا یکبار دیگر، اتخاذ تصمیم در مناسبات خارجی، با ترازوی خود برتربینی در نفوذ باور مذهبی، شکل گیرد. انتظار عاملان اینست که نفوس خوشباور مذهبی آنرا یک ابتکار بی سابقه قهرمان گونه بپندارند و در خواب های برتریت مذهبی به دیگرکُشی و اعمال نفوذ، تعظیمی برمقام ریاست کنند. نفس این اتخاذ، پای شورای نامنهاد علما را بخود میکشد. روند مناسبات خارجی ملبس با چپن ملا، به جنگی میرود که هیچ سرش با آب و خاک ان عسرت کده بسته نیست. « عبور از دهلیز مذهبی» برای نفوذ، متقاضی حامیانی ازین دست است. هر دو سر معامله به اتخاذ و تحقق موردی میپردازند که اصلاً مجرای اجرایی دیگری دارد و رسماً به هشدار و حذف وزارت خارجه کشور دست مییازند.
کسی هم پیدا نشد که بپرسد، این شورای علما به کدام صلاحیت، حق و آگاهی، نقش مدیران وزارت خارجه را بازی میکند؟
اینجا اما دراین همه گیرودار وزارت خارجه مزدحم و پرخرچ کجاست؟ این خلف ربانی درین هیچ گرفتنش، اگر در سرچوک قدم زند زیبنده تر است!
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱۵/۲ ـ ۰۶۰۴