نامه وارده: اسلام از اول پُر از مشکلات بوده!

محمد عالم افتخار

نامه ای از نظر عزیزان هموطن و هم کیش میگذرد که بسیار نمونه وی و در ذات خود از نادرات می باشد. تحولاتی که هموطن نگارنده از آنها حکایت میکند؛ به این ساده گی ها در روح و روان و باورها و فرهنگ اشخاص زیاد نمی تواند اتفاق بیافتد.

اکنون علماً مسلم می باشد که بشر دارای غریزه مذهبی  و خداجویانه است که چه بسا از غرایز خورد و نوش و خفت و خواب و حتا غریزه جنسی نیرومند تراست. چرا که غریزه جنسی در هنگام بلوغ توفانی میشود و در سالخورده گی به طرف ضعف می رود ولی غریزه مذهبی از همان طفولیت توفانی است و در زمان پیری شدت و حدت بیشتری می یابد.

بدین جهت نه ممکن و نه به صلاح است که در مورد موضوعات مذهبی ؛ مانند سایر عرصه های فکری و فرهنگی برخورد میخانیکی و ابزاری و یا هم لابراتواری نمود. سنجیدار های علمی و منطقی هم خیلی به مشکل می توانند درموضوعات مذهبی کارآیی داشته باشند.

اینکه تعالیم و معارف مذهبی  در تمام عمر بشریت به ناگزیر با گرفتاری های دنیوی بشری منجمله با اقتصاد و تولید ومصرف و سیاست و اداره و جنگ به درجاتی تداخل و تعاطی  پیدا کرده و می کند؛ حقیقت آفتابی و در عین حال اغلباً زشت و ضد اخلاقی بوده است  و می باشد و از آنهم زشت تر وغیر اخلاقی تر سو کاربرد آگاهانه باورها و احساسات مذهبی در سیاست های بغرنج جهانی مانند جنگ سرد ابرقدرت ها، پروژه های استعماری و امپریالیستی است.

در عین حال «پاشنه آشیل» در خود باورها و تعالیم مذهبی، جزمی و دگماتیک بودن ذاتی آنهاست و بدین جهت موسسات و رهبران مذهبی اغلب خود دچار جزم می باشند و درغیر آن نیز کار اصلاحی و اجتهادی چندانی که روند های مذهبی را با سیر تحولات زمانی و مکانی هماهنگ سازد کرده نمی توانند؛ چرا که چنین توفیقی نیازمند تنها معلومات مذهبی نیست بلکه جهانشناسی  و زمانشناسی به مفهوم کامل و شامل کلمه را طلب می نماید و در روز و روزگار ما بر علاوه؛ تسلط کافی به علوم و تکنولوژی های روز را ایجاب میکند که شاید هم اینهمه، دیگر از عهده شخصیت یگانه نابغه  و علامه بدر شده نتواند و لهذا نیاز به انستیتوت های تحقیقی و اشتراک آگاهانه مساعی دانشمندان و متفکران در حال گونه هایی از تقسیم کار خواهد بود.

دانشمندان و متفکران زیادی در سراسر تاریخ و سراسر دنیا از نظر خویش و ازنظرعلم و منطق باورها و معارف مذهبی  را جاهلانه و کودکانه و یاوه و خلاف عقل وغیره تثبیت و اعلام داشته و در زمینه کتاب ها و آثار بزرگ پرداخته اند ولی به وضوح تقریباً هیچ جایی را نگرفته و هیچ کتله قابل محاسبه را به جانب خویش نکشانیده اند.

علت روشن است و آن اینکه باورها و احساسات مذهبی در فراسوی گستره علوم تجربی و منطق ها و ریاضیات نخبه گان قرار دارد و مساله حدوداً 99 درصد اهالی هر جامعه ای است.

ایده یا فرضیه اینجانب دایر بر «مخاطب محوری» قرآن به مثابه کلام الله که در این نامه مورد اعتراض سختی میباشد؛ شاید برای یک عده انگشت شمار « جای رسیده » مانند همین عزیز؛ خیلی خردمندانه و سازنده جلوه نکند؛ اما در اینجا صرف منحیث یک تکانه خدمت ایشان و هم طرازان کم عده شان عرض میدارم که وقتی میتوانند اهمیت و مقام این فرضیه و زحمات فکری و اجتهادی مماثل را ارزش یابی فرمایند که خویشتن را در همان حالت که قبلاً داشتند؛ تصور بفرمایند. آنگاه ایشان کمابیش به بخش 99 درصدی جامعه تعلق داشتند و امروزه متاسفانه به حساب عددی بسیار ناچیز زیر اعشاریه قرار گرفته اند یعنی از جامعه بسیار پیش افتاده اند تا جایی که دیگر حتا با جامعه بودن برایشان عذاب آور شده که بیشتر خودشان؛ موضوع را تشریح و تصریح مینمایند.

به هر حال؛ این نامه تیپیک را با ویرایش خیلی مختصر به نشر میسپارم به خاطریکه پاسخ به آن و تحلیل و حلاجی بخش های مختلف آنرا برای تبیین آشکارتر و عام فهم تر تیوری « بنده محوری » قرآن و هر کتاب و صحیفه منسوب به خدا و ملکوت؛ بیش بها یافته ام.

پاسخ به این نامه و تحلیل و تبیین همه موضوعات مندرج آن  نه آسان است و نه کوتاه و کلی. ولی آرزومندم که از جذابیت و قانع کننده گی شایانی برخوردار باشد و موجب شود که حلقات دوستان و علاقه مندان اینگونه مباحث؛ طور مضاعف افزایش کسب نماید.

***

محترم محمد عالم افتخار!

سلام عرض میکنم.

جواب تان به برادری که نظر دشنام آمیز در باره شما نوشته بود به من جراات داد که این مراسله برایتان نوشته ارسال کنم. خود اطمینان ندارم که بتوانید این را نشر کرده و به آن جواب درد خوردنی بدهید.

خیر؛ حالا که سواد کرده ام ارسال میدارم.

من که آدم تحصیل کرده شرعیات بودم تا اخرهای حکومت اسلامی استاد ربانی به نظر حالیه ام یک جانورمعتاد به نشه بودم. نشه ام  روزها ی جمعه  و عید از حد می گذشت. از خاطریکه به این رضایت در کمالش میرسیدم که من در تمام امور برحق بوده ام وهستم.

این حالت درمن زیاد تر از خطبه های امام های مان مثل مولوی صاحب نیازی پیدا می شد. به ایشان آن قدرعقیده داشتم که پرسان نکنید و خیالم می گشت که این بزرگواران باید همین شب یا شبی پیشتر خداوند و پیغمبرش را دیده و با آنان گپ را یک طرفه کرده باشد. غیر ازهمین تمام دنیا و خویش و قوم برایم گمراه و خدا زده معلوم میشد.

چقدر آدم های خوب و صاحب عقل و تمیز از زبان من آزار دیدند و بازهم شکر است که به کس آزار جانی و مالی نرسانده بودم. خلاصه که حکومت اسلامی که شرو فساد بوده چپه شد و امارت اسلامی امیرالمومنین آمد یعنی که نورعلی نور شد.

مگر این بار مغز من ترکید. وحشت کردم از اینکه دین آبایی و اجدادی من چقدر استعداد استعمال شدن به هدف های شیطانی و پاکستانی را دارد. گم کنید دیگر گرفتار بلای بی درمان شدم. بلای بی درمانم همین بود که آدم ها چطور به ملا جهادی ها و ملا طالب ها تبدیل میشوند. آیا تنها     آی اس آی و پاکستان این جادو را دارد یا آب از سرچشمه خیت است. اول خود من چرا این چنین تمام جوانی و پخته سالی خود را حمار تیار بودم؟ آن وقت هنوز القاعده و داعش و بلا بتر دیگرشان یا نبودند یا مشهور نبودند.

شب و روز خودم را گم کردم خواب و خوراک برایم حرام شد شاید باور نکنید چند بار قصد خودکشی گرفتم و یک بار شروع هم کردم مگر به حماقت و مریضی پی بردم و به خودم گفتم بیا عوض خود کشی؛ یک بار آن طرف ها را مطالعه کنم که در دنیا چه بوده و چه نبوده.

از بعضی ها کمک گرفتم و سرگرم مطالعه کتاب های منع  و حرام شدم سایت ها و رادیو و تلویزیون های بد و بدترش را دیده و شنیده رفتم تا که از دنیای ملا نیازی ها برآمدم و بعد خیلی زود هم از دنیای کشیش ها و آخوند و ملا ها و پندیت های دیگر دین ها هم گریبانم را خلاص ساختم.

به علم و ساینس باور پیدا کردم و همه چیز دیگر برایم بی معنا و خرافات و موهومات شد. مگر از سابق بدتر بی کس و تنها شدم. از ترس یافته گی هایم را به کس زیاد گفته نمی توانستم فکرم شد که از وطن و مردم خود که من را بیگانه و گمراه میدانند بریده مهاجر شوم. تا حال مگر جراات عملی ساختن این فکر خودم را نیافته ام. حالا هم در وطن استم و پشت همان امام نیازی هایمان گاه گاه نماز هم میخوانم.

 از این قدرمطالعه و دیدن و شنیدن و دانستن؛ حالا برایم قطعی شده که اسلام از اول هم ؛ پر از مشکلات بوده و اصلا در دنیا هیچ دین و مذهب بی مشکل نبوده؛ هیچ وقت هم فهم مردم از کتاب های دینی بی مشکل نبوده یکی ت میگفته و دیگری تیاق.

از خواندن و دانستن سرگذشت عیسویت در قرون وسطی و جنگ های صلیبی و تفتیش عقاید پاپ ها معلوم شد که دانش انسان مذهبی از خدا و آخرت و اصلیت آدم و آدمیت چه اندازه بوده و چه اندازه می توانسته باشد. از روی همان کارروایی های که حکم دارها و زورآورها در تاریخ اسلام کرده اند و یا حالا کرده راهی هستند هم قضاوت باید شود.

وقتی از تخم ما جهادی ها القاعده زاییده شده و به دنیا شور و شر انداخت سرسام تر شدم و با پیدا شدن و تاخت و تاز دجال وار داعش آسمان برسرم چپه شد. باش که از این آیین بسم الله الرحمن الرحیم دیگر چه چیزهایی سر میزند؟

خلص من که یافتم در این آیین مبارک هرکه بیشتر خدا خدا و الله الله و نعره تکبیر میگوید یا جاهل تر است یا مردم فریب تر.

هدفم از این درد سر دادن شما تنها خالی ساختن سینه خودم نیست معلوم دار کمبود همدم و همراز و همکلام دارم لیکن از این ها گذشته من به راستی از کار و نظریه های شما حیران شده ام.

هم سرتا پای قرآن و حدیث و هم عمل  و اخلاق مسلمان های زور دار و حکومت گر درگذشته و امروز آفتابی کرده و می کند که اسلام یک آیین زور و شمشیر و جبر بوده مثلی که امروز طالب و داعش است و در وقتش ما مجاهـدین بودیم که شپش های خود را هم بالای مردم بیچاره به طلا فروختیم. وخون و جان و ناموس خلق الله مان را از شیر مادرهم برای خودمان حلال تر میدانستیم تا که به مرتبه فرخنده کشی و فرخنده سوزی هم رسیدیم و ملا نیازی های مان برای این مقام مان روی منبرها به رقص مستانه ترآمدند.

باشید با سند و ثبوت گپ بزنیم. همین قرآن شریف ما در ده جای حکم نمی کند که مردم ناهم نظر تان را هرجا که یافتید بکشید؛ قایم به بند بکشید تا که یا من الله را بپرستند و یا که به خواری و ذلت جزیه بدهند.

همین گوینده در قرآن خودش مدعی است که قادر مطلق است و اگر میخواست همه را امت واحد می ساخت؛ همه را مومن و مسلمان و خداجوی و عبادت گر مثل فرشته ها می گشتاند ولی خواست همه را در تفرقه اندازد و در جنگ و کشتار هم قرار دهـد تا وقتی که همه به دین الله یعنی اسلام درآیند و اسلام برهرچه دین است با قتل و غارت و غنیمت گیری و غلام و کنیز ساختن غالب شود.

شما که میگویید داننده معنای قرآن هستید؛ آیا همین چیز ها را در قرآن ندیده و نخوانده اید و حتا نخوانده اید که فرموده است؛ شما دنیا را میخواهید و خدا آخرت را میخواهـد. پس این ذات رب العالمین که آخرت میخواستند؛ چرا دنیا را خلق فرموده و باز این همه به آدم ها شیرین و عزیز گردانیدند؛ باز به گروه های شرور و شداد و غلاظ حکم جنگ و جهاد دادند تا آدم ها را از دنیا دوستی و حتا در دنیا بودن به زورشمشیر باز بدارند.

باز مگر خود این شمشیر به دستان دردنیا چه کرده اند و چه میکنند که هم زنده جاوید هستند و هم اهل بهشت و صاحب حور و غلمان آخرت؟

با همه این ها شما فلسفه « بنده محوری» قرآن را به میان کشیده دعوای دارید که قرآن و کتاب های مقدس دیگر درست درک و معنا نشده. این احکام و اوامر در قرآن به اعتبار ذهن و عقل و فرهنگ عربستانی های 1400 سال پیش بوده مقصد اصلی خدا یا الله اینها نبوده.

خوب من به احترامانه از شما داننده معنای قرآن؛ معنای دو آیت را پرسان میکنم. کس هایی که تا حالا قرآن را غلط یا « الله محور» معنی میکرده اند؛ همین آیات را همانطور معنا کرده اند که در پایان اصل عربی اش می آورم  لطف کرده شما بگویید وقتی که قرآن را « بنده محور» بگیریم؛ این آیت ها چه قسم معنا میدهند:

اول ـ از سوره الاعراف

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿179﴾

و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏ايم [چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى ‏كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى ‏بينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ ترند [آرى] آنها همان غافل‏ ماندگانند (179)

 

خیال نکنید مقصد من این است که صاحب قرآن چرا از مغز جنیان و آدمیان گپ نمی زند و از دل که یک ماشین پمپ خون در بدن میباشد به جای مغز بگو مگو میکند. به جنیانش هم کار ندارم که مثل آدم ها بوده و دارای اعضا و بدن هستند یا خیر . و هم از اینکه در جنت و دوزخ بود و نبود جن ها اصلا معلوم نیست گپ نمیزنم.

مقصدم این است که می فرماید جنیان و آدمیان را من آفریدم لیکن به خاطر آنکه چنین و چنان دل و چشم و گوش دارند باید به دوزخ بروند. پس باید چنین باشد که دل و چشم و گوش آنها را کس یا ذات دیگر خلق نموده و یاهم خودشان برای خود ساخته اند و خلقت یا ساختن دل و چشم و گوش مهم تر و اصلی تر از آفرینش خود این جنیان و آدمیان بوده زیرا که به سبب بدی آنهاست که بقیه جسم و جان این مخلوقات هم لایق آتش دوزخ میشود.

اگر طور دیگر باشد پس خود این آفریده گار دل و چشم و گوش آنها را هم آفریده و همین طور که هست آفریده. اینجا گناه و خطای این جن ها و آدم ها چیست؟

آیا این به مانند آن نیست که یک دستگاه صناعتی محصولاتی  از پرزه جات منتاژی بسازد و بعد متوجه شود خیلی از پرزه جات که از یک دستگاه دیگر یا بازار خریداری شده بوده ناکار و بدکار هستند و بعد صاحب دستگاه بفرماید که این محصولات لایق آتش استند به خاطری که فلان فلان پرزه جات آنها بد و بدل بوده و ما فریب خورده آنها را خریده و به کار برده ایم.

خلص اینجا گناه و خطا از صاحب ها و متخصص های دستگاه صناعتی است و نه از خود محصولات. آنها اگر محصولات را آتش هم بزنند؛ فقط خودشان را ملامت و محکوم و مجازات کرده اند و خلاص!

دوم ـ از سوره الانفال

مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿67﴾

هيچ پيامبرى را سزاوار نيست كه [براى اخذ سربها از دشمنان] اسيرانى بگيرد تا در زمين به طور كامل از آنان كشتار كند شما متاع دنيا را مى ‏خواهيد و خدا آخرت را مى ‏خواهد و خدا شكست‏ ناپذير حكيم است (67)

 

تا جایی که سراپای خود قرآن شریف را می خوانی و از پیغمبران زیادی یاد و قصه میکند؛ هیچ پیغمبری نظامی و جنگنده نیست که کشتار کند و کس را هم به خاطر خون بها یا کنیز و غلام ساختن اسیر بگیرد. اگر شما چنین پیغمبری را می شناسید لطفاً نام بگیرید و نشان دهید.

تنها پیغمبر نظامی و جنگجوی همان پیغمبر اسلام محمد عربی است و آنهم در ده سال اخیر در مدینه. پس درین آیت با چه پشتوانه و سابقه تمام پیغمبران چنان نشان داده میشوند تا در زمین به طور کامل کشتار نکرده باشند؛ پشت اسیر گرفتن نمی گردند و نباید بگردند.

حقیقت دیگر اینجا؛ تضاد معنای پیغمبر با امیر جنگ و سردار کشتار میباشد. پیغمبر قاصد و پیغام رسان و ابلاغ گر هدایت است و در سایر جاهای قرآن به درستی و کامل این حقیقت بار بار و به تکرار و تاکید آمده است.

 

جناب محترم داننده معنای قرآن!

من تنها به خاطر خودم نیم خواهم که این جا شما توضیحات بدهید که در صورت بنده محور دانستن قرآن؛ معنای این دو آیت و ده ها آیت مشابه و یا متناقض تر از آنها چطور بهتر شده میتواند. اگر جواب ندارید مردم را به لاطایلات دیگر کله گنگسگ نکنید و بمانید که آنها حقیقت را طوری که هست خودشان پیدا کنند.

مخصوصاً من در جایی خوانده ام که شما با حضرت محمد مغازله نموده اید که :

 

گربماندیم زنده بر دوزیم    جامه ای  کز فراق چاک شده

ور بمردیم عذر ما بپذیر      ای  بسا  آرزو که خاک شده

آن جا مقصد شما آن است که ابوصفیان و دشمنان محمد او را به قتل رسانیده و به طریق کودتا قدرت را غصب نموده و اسلام محمدی را نابود کرده و اسلام ابوصفیانی ساخته و به مردمان تحمیل کرده اند.

آیا درین دو سوال که من در بالا کردم هم میشود؛ گناه را به گردن ابوصفیان و معاویه و یزید انداخت؟

اگر نشود شما با چه دلپوری فرموده اید که جامه از فرق چاک شده را خواهید دوخت یعنی اسلام محمدی را پاک و سوچه به عالم و آدم نشان خواهید داد و دزدی و دغلی و فساد و منافقت و نمیدانم دیگر چه ها را از آن جدا و مجزا خواهید کرد؟

با احترام

امضا ـ ولی کوهستانی

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲ /۱۵ ـ ۱۵۰۹