پیام شاد باش به مناسبت قیام مسلحانه هفت ثور
داکترآرین
مردم غیور و با شهامت افغانستان، رفقای گرامی، میهن پرستان افغانستان، به پاس گرامی داشت از مبارزان به پا خواسته خلق، که از میان دود، آتش و خون - آزادی و اسقلال، عدالت و برابری، سعادت و خوشبختی را به مردم خویش به ارمغان آوردند، تبریکات صمیمانه و درودهای گرم و رزم جویانه خویش را به مناسبت سی و هفتمین سالگرد قیام مسلحانه ثور تقدیم می نمایم.
این قیام رویدادی بزرگ تاریخی در حیات سیاسی- اجتماعی مردم و تمام زحمتکشان افغانستان بود، میهن پرستان افغانستان نه تنها نقش سترگی را به خاطرآزادی، عدالت و برابری خلق ها بازی کردند، بلکه به عنوان تواناترین نیروی سیاسی کشور، علیه ظلم و ستم، بی عدالتی و فساد، تاریک اندیشی وعقب گرایی مبارزه کرده و جهت وحدت خلق، حاکمیت ملی، اسقلال سیاسی و تمامیت ارضی کشور رزمیده و پرچم افغانستان آزاد و سر بلند را در جهان در اهتزاز در آوردند.
این جشن فرخنده را که یاد و بودی از اولین نظام مردمی و انسانی، نظام عدالت و برابری، نظام ترقی و دادخواهی و دولت اکثریت توده های مردم است، یک بار دیگر به شما صمیمانه شادباش می گویم پیروزی های خلق ترقی خواه افغانستان را به خاطر پیاده نمودن آرمانهای شریفانه و مردمی قیام مسلحانه ثور خواهانم.
با درودهای فراوان
داکترآرین
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۲۷۰۴
امریکا از پول های بازسازی افغانستان برای اجرای عملیات سیاه استفاده کرد
« مردم افغانستان هیچ دورنمایی از زنده گی مسالمت آمیز و مرفه ندارند زیرا آنچه که امریکا و متحدان واشنگتن در ناتو به آن علاقه مند بودهاند در برقراری جنگ و آموزش نیروهای نظامی خود در یک میدان جنگ نظیر افغانستان و استفاده از آنان در سایر نقاط خلاصه میشود.»
ریک روزوف، عضو ایتلاف بینالمللی «استاپ ناتو» از شیکاگو این سخنان را روز جمعه در واکنش به انتشار گزارشی مطرح کرد که نشان می دهد وزارت دفاع امریکا نمی تواند درباره سرنوشت ۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلاری که از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۴ ترسایی برای وادار کردن فرماندهان افغان به اجرای پروژههای مهم و حیاتی بازسازی این کشور به افغانستان ارسال شد توضیحی بدهد.
این پولهای مفقود شده که بخش اندکی از هزینه ها برای افغانستان را تشکیل می داد به منظور جلوگیری از بیروکراسی و تسریع روند بازسازی فوری جادهها، پلها، مدارس، بیمارستانها، دستگاههای تصفیه آب و سایر زیرساختهای ضروری مورد نیاز در این کشور جنگ زده به طور مستقیم در اختیار ماموران نظامی قرار گرفت.
روزوف افزود سوالات اصلی که باید به آن پاسخ داده شود این است که چه کسی این پول را « اختلاس » کرد و این مبالغ به کجا «هدایت» شد.
وی در ادامه گفت: «این پول ممکن است به کانال هایی برای به اصطلاح عملیات سیاه (عملیات جاسوسی) منتقل شده باشد که حتا به معنای پرداخت رشوه به سران مخالف و رهبران شبه نظامیان و یا صرف این مبالغ برای اجرای عملیات ویژه از نوعی است که امریکا نخواسته است به اجرای آن اذعان کند.»
روزوف در بخش دیگری از سخنان خود گفت امریکا هیچ کاری برای مردم افغانستان انجام نداده و از این کشور به عنوان یک منطقه جنگی برای آموزش نیروهای خود و استفاده از آنان در سایر کشورها سو استفاده کرده است.
این فعال ضد جنگ تاکید کرد: « مردم افغانستان هیچ دورنمایی از زنده گی مسالمت آمیز و مرفه ندارند زیرا آنچه که امریکا و متحدان واشنگتن در ناتو به آن علاقه مند بودهاند در برقراری جنگ و آموزش نیروهای نظامی خود در یک میدان جنگ نظیر افغانستان و استفاده از آنان در سایر نقاط خلاصه میشود.»
روزوف خاطرنشان کرد: « ما به طور اتفاقی میبینیم که نتایج این مساله هم اکنون در درگیریهایی نظیر اوکرایین قابل مشاهده است که در آن امریکا و ناتو سربازان را در جمهوری های مختلف شوروی سابق نظیر گرجستان آموزش دادهاند و در صورت تداوم درگیریها در اوکرایین، آنان نیز ممکن است وارد این نزاع شوند.»
روزوف افزود: «اما در مورد افغانستان یک بار دیگر ما شاهد فقدان نگرانی درباره جنبه های اقتصادی، اجتماعی و سایر جوانب انسانی در این کشور هستیم و امریکا هم چنان بر راهحل نظامی برای موضوعی که هرگز نظامی نبوده پافشاری میکند.»
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۲۵۰۴
طریقت یا شریعت
علی رستمی
کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی
تمام ادیان آسمانی و زمینی برای احکام واهداف دنیوی واخروی خود دارای قوانین ورویکردهای معینی دارد . اولی « طریقت » ودومی « شریعت » است. این اصول دارای ارزشهای معنوی و اخلاقی هستند. اولی « طریقت » است که بیانگر ارزشهای اخلاقی است که بنیانگذاران دین دایمآ نماد اخلاق و اموزگاری استند که درتربیه و آموزش و رشد فکری انسانها و پیروان خود موثر میباشند. دومی « شریعت » که : مجموعه ای از قوانینی و احکام فریضی دین بوده که اجرا وتحقق آن بالای پیروان آن حتمی و واجب الامر و وابستگی به دین میباشد. برای اینکه درتحقق احکام وفرایض دینی هماهنگی لازم بوجود اید؛ نهاد اداری واجراییه وی لازم ضروریست که آنرا بنام طبقه « روحانیت » نامیده اند. چنانکه علمای جامعه شناسی اذعان دارند که: « به همان درجه که طریقت چهره دوست داشتنی دین است، شریعت، دین را فاسد میکند. زیرا فرایض دینی کم کم بر جایگاه خلوص نیت و رفتار اخلاقی می نشیند واجرای احکام تنها نشانه ایمان تلقی می گردد؛ فاسدان کشف می کنند که میتوان فاسد بود. اما با اجرای فرایض، درزمره مومنان بشمار رفت. شریعت، بدانکه میان زهد فروشی و ایمان تفاوتی نمی گذارد، کم کم ریاکاری را گسترش میدهد ومومنان را سرخورده ومایوس می کند. فرض شریعتمداران براین است که ایمان مومن با اجرای احکام دین قویتر میشود و اجرای هرچه دقیقتر احکام لازمه ایمان بهتر است.درنتیجه اگرمومن به اجرای « حکم الهی » موفق نشود، ایمان اش را به خطر می اندازد. دراین حالت باید بکوشد، کم ایمانی خویش را به طریقی: توبه طلب عفو،شفاعت نزد روحانیون، صدقه، قربانی،و دعای مکرر.. جبران کند. همین به پیدایش روحانیون ودستگاه روحانیت منجر میشود، که نافرمانی مومنان از حکم الهی ومبارزه برای حفظ دین بازارشان را رونق می دهد.»
بنابرآن « شریعت » نابود کننده و یا ضعیف کننده « طریقت » است که درتاریخ ادیان همواره پیروزی اولی بر دومی بوده وباعث سقوط دین میشود. این نا امیدی وازبین رفتن ارزش های دینی زمینه ساز ایده« منجی دین » به اصطلاح مسلمانان شیعه اثنی اشعری« امام آخر زمان» میگردد، درتمام ادیان آسمانی ( توحیدی ) و زمینی بعد از رحلت پیشوایان دین برای اینکه پیروانش امیدوار و معتقد به آن باشند، دوباره حضور آن را دردنیا برای گسترش و تحقق دوباره قوانینی دینی حتمی دانسته وظهوراو شریعت را درهم شکست خواهد داد وچهره واقعی دین را به پیروزی خواهد رساند؛ وجهان را از وجود دشمنان خدا و دین پاک وعدل ومساوات را برقرارمیسازد.
هگل دراثر خود بنام « استقرار شریعت درمذهب مسیح » ارزش های و رفتارپیروان دین یهودی ومسیحی را مورد پژوهش قرارداده وچنین بازتاب داده است:« ملت یهود در زیر بار فرامین وضع شده ای که برای کمترین امر بی اهمیتی درزنده گی روزمره قاعده ای سختگیر وخرده بین تجویز میکرد. دست و پا میزد، به نحوی که گویی مقدس ترین چیزهای، یعنی عبادت خدا و تقوا، نیز به زور به صورت قواعدی مرده درآمده وطبقه بندی شده اند. » ومیگوید که در چنین وضعی: « عیسا برآن شد تا مذهب وتقوا را به حد اعلا اخلاقی برکشد و آزادی اخلاق را، که همانا ذات اخلاق است دوباره برقرار سازد... زیرا اخلاقیت به دستگاهی از اعمال وعادات مکرر روزانه تبدیل شده بود.»
بعد ازظهور و انتشار دین مسیحت قوانینی تازه به ارمغان اورده شده که بر بنیاد ان اخلاق جامعه تغیر و ارزش های جدید را پیشکش نماید؛ که از جمله موقف صرفان یهودی در اورشلیم سرنگون شد وحتا روز تعطیل را از شنبه ( که بنا به افسانه آفرینش روزاستراحت خدابود!) به یکشنبه تبدیل نمود و نشان داد که هیچ چیز در دین دارای ارزش پایدار نیست، جز ارزشهای اخلاقی.
همچنان هگل اضافه میکند که : « همان طوری که یهودیان از مذهب خویش چیزی ساختند که جز قربانی وتشریفات واعتقاد لفظی نبود، مسیحان نیز سرانجام به راهی افتادند که اعتقاد لفظی واعمال ظاهری رادر حکم ذات مذهب تلقی کنند. »
همان طوریکه ارزش ها دین مسحیت جهانی نه شده بود که شریعت مسیحی به مراتب شدیدتر از شریعت یهودی جای پای یهودی را تعقیب نمود که سر انجام به دستگاهی انگیزاسیون ( تفتیش عقاید) اروپا درقرون وسطا علیه افراد دیگر اندیش شد.
تحقق قوانینی سخت تعصب گرانه کلیسا در مقابل سایر ادیان و افراد سکولار و روشنفکر وجنگ های سی پنج ساله صلیبی دراورشلیم و فلسطین درصفحات تاریخ ملل جهان بالخصوص اروپا جایگاهی خاص را دارد.
اما رشد خردورزی و باز تولید علم یونان قدیم دروجود اندیشه ورزان غربی وغلبه علیه تسلط واستقرار « شریعت » یعنی پاپ و کلیسا توانست که ارزشهای اخلاقی نوین درپهلوی ارزشهای شریعت قرار گیرد و تاثیرات اخلاق نوین ویا هومانیسم و رنسانس در اروپا آهسته آهسته درجامعه استقرار یافته و دین به مثابه تصمیم و وظیفه فردی انسانها درزنده گی شخصی آنها درامد وبساط شریعت چیده شد.
بعدازمسیحت دین اسلام نیز باارزشهای جدید درسرزمین عربستان ظهور وجهانگیر شد که بعد ازحضرت محمد وخلفای راشدین درعهد خلافت اموی وعباسی شریعت مداران ظهورنموداند، که رویکرد آنها بالای ارزش های اخلاقی دین اسلام تاثیر منفی بجا گذاشت که زمینه پیدایش مذاهب که هرکدام شریعت جداگانه ای را دنبال میکند تشکیل کردید. این شریعت مداران با تآویل ها وتفسیر گوناگون از دین اسلام عامل تفرقه فقه مذهبی میان مسلمین شدند. که تابه حال این غایله ادامه دارد. درشرایط فعلی جهان اسلام عملأ بنام مذهب شیعه وسنی دوقطبی شده که هرکدام بربنیاد قران، سنت ، عقل ، اجماع، قیاس و امامت تفسیرهای ازدین اسلام نموده که تنش های فرقه ای را زمینه ساز شده و دامنه آن در جهان اسلام بالخصوص درشرق میانه کسترش یافته است.
این چالشها ، درجهان اسلام امروز هم ناشی از تاثیرات دستگاه شریعت بالای روح روان اجتماع اسلامیست ؛هرآنچه که این دستگاه حکم نماید، پیروان طریقت دینی ومذهبی از وی پیروی نموده بدون آنکه باز دارنده ای ارزشهای اخلاقی مفید ومنفی برای جامعه داشته باشد. مانند فتوا قتل شاد روان فرخنده در کابل وجنگهای مذهبی در سوریه ،عراق ،مصر ،لیبیا ، پاکستان ، یمن ..وغیره کشورهای اسلامی که همه وهمه تحت دستگاه اداری روحانیت سازماندهی شده و میشوندو کشور ما درطول تاریخ ضربهای بزرگی را ازجانب این تیکه داران وشریعت مدارن ریا کار دینی متقبل شده است که تا به حال جریان دارد.
رویکرد:
ـ استقرار شریعت درمذهب مسیح ، اثر هگل ، ترجمه باقرپرهام .
ـ تاریخ اروپا ، اثر عباس غفاری فرد
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲ /۱۵ ـ ۲۲۰۴
جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری
به ادامه گذشته
بصیر دهزاد
کارشناس امور اجتماعی وحقوقی حزب مردم افغانستان
درهمین لحظات که قلم بر دست و در عمق تفکر بودم که برا ی خواننده محترم چه گونه بدیلی مناسب برای کلمه تیکه داران و دلالان اسلام ارائه نمایم تا رفع قبلی بر سوتفاهم گردد که چرا ما عملاٌ در برابر دو نوع اسلام قرار گرفته ایم. یکی اسلام صلح و سلم، اخوت ، آن اسلام که درس شکیبائی میدهد و انسان را به خیر و رستگاری ، شفقت و برده باری دعوت میکند، آن اسلام که رفع کینه ها و دشمنی ها و دها توصیه های اخلاقی را برای زنده گی خوب و پر ارزش دنیوی و کسب آخرت هدایت میکند. همین که میخواستم اسلام تیپ دومی را با مثال به توضیح گیرم که خبر انفجار خونین در قلب شهر جلال آباد و کشته شده بیش از سی و پنج تن از مسلمانان بیگناه ما شامل اطفال و بزرگسالان ، دست و قلمم را برای لحظه خشک و بی حرکت ساخت. این ادامه همان حوادث خونین در مزار شریف و بدخشان بود که خون ریخت جسد ها را نقش زمین ساخت . دست و قلمم که برای لحظه حرکت در آن نبود، گوئی از قلب خونین ام سر بلند کردند و با خشم و انزجار نوشتند:« این است اسلام دومی و این است مفهوم عمل دلالان و تیکه داران اسلام،توضیحی در کار نیست وآن ابهام وسو تفاهمی دیگر قبلاٌ رفع شده اند. »
روح شهیدان جلال آباد، بدخشان و مزارشریف شاد . ما با ریختن این خون های ناحق در انتظار محکوم نمودن و حرام دانستن این جرایم که در انسانیت نمیگنجد ، از جانب علمای دین و یک فتوای شورای اسلامی دولت افغانستان و ملا امامان از عقب مکرفونهای مساجد هستیم!
آنها باید بگویند که داعش و طالبان را جز آتش جهنم اجر و بهشتی نیست و آنان اسلام خشن و خود ساخته را از اربابان غیر اسلامی شان به ما تحمیل میکنند.
و اکنون به اصل مطلب:
جهش های خود جوش چه میخواهند؟
جهش های خود جوش کنونی در افغانستان عبارت از حرکت های خود شکل یافته اند که ناشی از تشویش ، بی باوری و بی اعتمادی نسبت به حال و آینده، خطر از دست دادن ارزش های بدست آمده و تهدید گذار به عقب ، شکل گرفته اند. حرکت های خود جوش اکثراٌ موج آغازین خود را در شهر ها شکل میدهند. این حرکت درافغانستان در قدم نخستین در شهر کابل ایجاد و بدون شک ناشی از بی باوری و عدم اعتماد توام با ترس و تشویش مردم نسبت به آینده و در وجود دولت که پایه های مردمی آن مورد سوال است، فساد و مافیای قدرت و اشرافیت مذهبی که خود را تیکه داران دین یک ملت عمیقاٌ متدین میدانند، شکل گرفته است. عوامل فساد در دولت ، مافیای قدرت و اشرافیت مذهبی در یک مثلث با هم گره خورده در حفظ بقای خود اند و خود عامل بی ثباتی، ایجاد تشویش و بی باوری در جامعه و طولانی شدن و فرسایشی شدن پروسه های تغیر و تحول میشوند. به همان سرعت که حرکت ها و جهش های خود جوش شکل می گیرند و در روان جامعه فراگیر میشوند، نیروی مخالف و سد کننده این حرکت نیز فعال گردیده و موجودیت خود را علنی و ظاهر میسازد یعنی در دو جبهه یکی روشنگری ، تغیر و ترقی و حفظ ارزش ها و دیگری عقب گردی و جلوگیری از تغیر و حفظ پدیده های که برای ملت دیگر کارا و قابل باور نیستند.
برای این گروه اولی که ما جهش خود جوش مینامیم، در شرایط کنونی چند مساله مهم ملی و وطنی دارای اهمیت اند:
- حفظ و بقای ارزش های که در قانون اساسی سال ۱۳۸۲ که در آن تمام گروه ها و لایه های اجتماعی ، سیاسی و در مجموع جامعه اسلامی افغانستان که در شریط حساس کنونی بقای خود و بقای اهداف مشروع شان در گروه آن میباشند. البته این قانون اساسی نظر به شرایط رشد یابنده و در ادامه راه « طولانی » احیای امنیت و ثبات و شکل گیری یک دولت متکی بر راده واقعی ملی وه در تناسب با شرایط جامعه ممکن تغیر یابد ولی در شرایط بحرانی و پر از خطرات و تهدیدات داخلی و خارجی، دفاع از ازرش های این قانون اساسی به منافع زمانی تمام نیرو های تحول طلب و ترقی خواه میباشد منجمله روشنفکران و تحصیلکرده ها، جنبش حق طلب زنان، گروه های بزرگ و اثر بخش دانشگاهی ، گروه های معتدل مذهبی که در مخالفت با بنیادگرائی و خرافات مذهبی اند، احزاب سیاسی ، گروه های معین تنظیمی که خط خود را از خط بنیادگرائی و عقب گرائی قرون وسطائی جدا ساخته اند و دها گروه های دیگر اجتماعی و اقتصادی.
- دفاع و در یک خط واحد قرار گرفتن از هدف رهائی یافتن سیاست وابسته داخلی و خارجی افغانستان از گرو منافع دول بزرگ که افغانستان را به مثابه پایگاه حفظ و توسعه منافع سیاسی و نظامی شان در کوتاه مدت و دراز مدت تحت نفوذ و تسلط خویش داشته باشند .
- رهائی دولت و حکومت از چنگال مفسدان فی الارض ، مافیای قدرت و اشرافیت تنظیمی که هر کدام شان برای مصئونیت خود ، منافع و سرمایه های خود در سه کانال نا مشروع و مضر برای ملت یعنی ( غضب دارائی های عامه، اخذ پول از کانال های انجوئی، روابط چندگانه و خلاف منافع ملی با دستگاه های استخباراتی و روابط شخصی با سیاستمداران خارجی که در زمان جنگ سالهای ۱۹۸۰-۱۹۸۲ ترسایی این روابط را ایجاد و حفظ نموده اند. تعداد زیاد این مافیای قدرت یا با زور و فشار و یا با وساطت خارجیان در وظایف کلیدی دولتی نصب میگردند. آنها مهره های کلیدی اند که استقلالیت و منافع ملی و موقعیت حقوقی دولت را در حد کومیک و مسخره تنزیل میدهند. به اصطلاح عامیانه « لنگی غیرت افغانی را مکرراٌ به زمین میزنند .»
- تعداد از چهره های کلیدی تنظیمی که در اوج لذت از « سرمایه خداداد؟! » همان نه کرسی فلک زیر پا های غرور و افتخار شان قرار دارد، دیگر برای خفظ و مصئونیت این گنج های قارونی شان در حکم یک حکم یا ریفری گهی کارت سرخ و گهی کارت زرد و هم گهی کارت سبز در دست میگیرند و یا به استخاره دست میآزند. این همان چهره های وابسته به تنظیم ها که بعضاٌ به حکم زمانه ایده و لباس تبدیل میکنند. این چهره های که خود را اهل سیاست و فیگور های اراده مردم میدانند، باید در این فرصت حساس و خطر ناک استقلال اراده خود را در پیوند با منافع ملی شجاعانه تبارز دهند و خود را از تخریب و اخذ موضع خصمانه بر ضد جهش های خود جوش و نیرو های تحول طلب کنار بکشند.
- ضرورتموجودیت یک رهبر و یا رهبران شجاع و با شهامت و حکومت عادل ، مدبر و مقتدر که اتوریته خود را در اخذ تصامیم قاطع و سریع بدون ترس و عاری از معامله اخذ و بلا انحراف پیاده نمایند، باید یک هدف مشترک همه این نیرو ها باشد.
- گره زدن عمل و تفکر وطنی برایحفظ آزادی های بیان و قلم و ارزش های مربوط به حقوق شهروندی
- حاکمیت قانون و عدالت در وجود ارگانهای حراست حقوق ( امنیت ملی، پولیس دستگاه های سارنوالی و قضاٌ ).
گر چه خواست ها برای تحکیم نظم، ثبات و امنیت و نجات وطن به مراتب بیشتر از این ها اند، ولی نکات بالا مسایل با اهمیت ترین در شرایط پیچیده و خطرناک کنونی اند که منافع و بقای بیشترین مردمان کشور در آنها نهفته و در گرو آنها اند. به مفهوم دیگر مسایل گرهی بالا در واقعیت پیش زمینه های مطمین برای مامول فوق اند.
ما برای یک انتخاب مسئولانه و هوشیارانه باید موقف و مفاد دو جانب که در جو سیاسی و امنیتی کنونی در برابر هم قراردارند، را تفکی و یکی را انتخاب نمائیم.
شکل گیری و قوتگیری و تقابل این دو جهت در برابر یکدیگر در هر جامعه غیر طبیعی نیست. هر یک از این دو نیرو در تقبل با نیروی دیگر نیرو های همسوی خود را جستجو میکند و نیرو و اراده و منفعت خود را به هم گره میزنند . یکی در حالت رشد و شکل گیری است و دیگری به مانند اشیای کهنه شده ارزش خود را از دست میدهد. روی همین دلیل است که جبهه گیری گروه دومی در برابر گروه اولی خصمانه تر، شدیدتر تواٌم تا تهدید و ارعاب است. آنان میتوانند با تمام امکانات موجود تلاش نمایند تا با ساده گی ارعاب و تشویش ایجاد و روحیه و احساسات مردم عامه را در برابر نیرو های جدید و در حالت شکل گیری تحریک کنند .
به همان میزان که حرکت های خود جوش تحول طلبانه در دو سال اخیر به خصوص بعد از قتل دخت جوان فرخنده، شکل گرفته که تحرکات قیام گونه زنان، مجامع مدنی ، جوانان دانشگاهی و اهالی شهری مثالی روشنی از آن است ، به همان سرعت تحریکات و تبلیغات شدید بر علیه آن شدت گرفته که با مارک زدن کفر و الحاد و دین ستیزی تواٌم گردیده اند و مردم را حتی از عقب منبر های مساجد درعقب اهداف خود و بر ضد تحول و روشنگری می کشانند.
در شرایط کنونی کشور این گروه دومی همه امکانات مانند پول فراوان اعم از افغانی، دالر، پوند، درهم و کلدار در اختیار دارند و همچنان آنان آن نفوذ قابل حساب را در دستگاه های تقنینی، عدلی و قضائی و سائر اورگانهای دولتی دارند تا بقای خود را با آوردن فشاربر دولت و جامعه ، تبلیغات و در ذهنیت کوبیدن نیرو های تحول طلب حفظ نمایند . اتهام بر دین ستیزی و کفر و الحاد بدون شک ادامه وتکرار عین پرخاش های خشن و خصمانه است که در زمانی تحت نام جهاد بر علیه « کفر و سرلچی زنان » عنوان میشد، در دهه های ۵۰ و ۶۰ عناصر ترقی تحول صرف نظر از تعلقیت به سازمانهای سیاسی وقت تحت نام های مانند لیبرالیزم، غرب پرستی، کفر و الحاد کمونیستی و دها القاب دیگر در ذهنیت عامه کوبیده میشدند و اکنون دین ستیزی و غرب پرستی بر جنبش جامعه مدنی و جنبش پر تحرک زنان عنوان میشود.
پس میتوان به چنین نتیجه رسید که محتوای سد کردن و جلو گیری از تحول و تغیر برای انکشاف و ترقی توسط گروه دومی یکی است ولی در مقاطع زمانی با شکال و تحت عناوین و شعار های متفات تبازر نموده و مینمایند. بطور مثال اگر در آن وقت ها یک ملای ترقی ستیز و به اراده دولت وقت انگلیس برای مردم میگفت: « آی مردم من خواب دیده ام که در زیر آن درخت یک روحانی سفید پوش سلاح گذاشته تا ما بر ضد کفر و لاتی گری و سرلچی جهاد و غزا کنیم » وقتی مردم میدیدند که واقعاٌ تفنگ و تلوار برای سر بریدن و کشتن هموطن در زیر همان درخت آماده است، پس با خوش باوری باید غزا و جهاد می نمودند. این واقعیت تلخ امروز به شکل دیگر و مهارت دیگری تکرار میگردد. در حالیکه آن وقت هم جامعه ما اسلامی بود و اسلامی باقی ماند و امروز هم اسلامی است و اکثریت مسلمانان پاک طینت آن را بر حکم عقل و وجدان درک میکنند.
من میخواهم در اینجا یک مثال دیگری توام با یک سوال را مطرح نمایم و آن اینکه:
آیا با به وجود آمدن رژیم های اسلامی ( تنظیمی و طالبی) در افغانستان آنان چه چیزی بیشتری به مسلمانان جامعه ارایه کرده اند؟ کدام امکانات بیشتر را برای مساجد و علمای دین و ملا امامان داده اند که رژیم های قبلی که بدان ها اتهام کفر و الحاد زده شده است، کوتاهی نموده بودند. آیا در آنزمان مردم با تمام آزادی های مذهبی به مساجد و تکیه خانه ها نمی رفتند، آیا ملا امامان با گرفتن معاش و رتبه های دولتی تشویق به ادامه وظیفه دینی شان نمی شدند؟ آیا بیانیه های رهبران دولتی بدون کلمات مقدس دینی آغاز نمی شد و آیا کدام جلسات رسمی دولتی بدون آغاز با آیات کلام الله نبوده است؟
در اینجا اصل هدف این تیکه داران اسلام فقط در ذهنیت زدن گروه های تغیر و تحول طلب تحت القاب کفر و الحاد و یا دین ستیزی است . در نهایت همان « لاتی » که ترقیخواهان را با نام لاتی گری کشت و خون شان را ریخت ، اکنون همین ها تحت نام اسلام خود دین ستیزی میکنند و با حیله مهارت های انگلیسی همان خدمت را به بیگانه گان انجام میدهند. امروز در آن حد که گروه های تندرو مذهبی مانند القاعده، داعش، جبعه النصره و ده های دیگر که قتل عام مسلمانان پاک عقیده را عملی مینمایند. به همان اندازه که مسلمانان مظلوم ما در زمان جهاد و جنگ های طالبی به قتل رسیدند، تو سط کافران و بی دینان به قتل نرسیده اند. اینها همان حلقه های اند که تحت نام اسلام اهداف « یهود و نصارا و گبر » را در کشور ما و کشور های دیگر اسلامی مصئون میسازند. در عین حالیکه قلب های پر خون داریم و خون ما ریختانده میشود ، نان ما در این دنیا از ما گرفته میشود ، برای ما بیچاره گان وعده جنت و وفرت نعمت در دنیای فانی داده میشود ، ولی این مسلمان نما های دین ستیز هم خون میریزند ، از لقمه های الوده به خون ما قصر ها آباد میکنند، چور زمین و دارائی عامه میکنند، با حیله ، فتنه و فریب دیگران را مارک الحاد و دین ستیزی میزنند و لی خود در یکسال چند بار به حج عمره میروند و گویا « گناه های خود را می تکانند، توبه میکنند و آن جنت و بهشت برین را هم از آن خود میشمارند. »
در اینجا نباید از تفاوت های فاحش میان مسلمانان صاحب دانش، بلاغت و فصاحت که در صف دفاع از تغیر و تحول قرار دارند و تیکه داران دین که با روش های محافظه کارانه در برابر جنایات خموشی اختیار نموده لب از لب تکان نمیدهند، انکار کرد.
کدام تفاوتها؟
....ادامه دارد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۲۲۰۴
چرا امیدها به یاس وناامیدی مبدل میگردد
عبدالو کیل کوچی
کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی حزب مردم افغانستان
برای اینکه نگذاشته اند که اکثریت جامعه در سطحی قرار داشته باشند تا سرنوشت خویش را بدست خود رقم زده و در انتخاب شان راه عاری از اشتباه را در پیش گیرند.بحث سلطه های بزرگ سرمایداری جهانی این مفهوم را ارایه میدارد که سلطه گران جهان سرمایه بخاطر بقا و دوام خود به تولیدات گسترده و بازار وسیع نیاز دارند که قدرت چرخش آن را نیروی کار و موجودیت مواد اولیه تشکیل می دهد. برغم پیشرفت های علمی وتکنالوجی پیشرفته گزینش تهیه مواد اولیه ونیروی بشری ارزان هنوز در دستور کار جهان سرمایه داری قرار دارد؛ که همه توان ومهارت شان را به خاطر تسلط بر سرزمین ها و بدست آوردن ثروت های طبیعی وقوای بشری کشورها متمرکز ساخته وبه وسیله افسانه سازی ها ونیرنگ های گوناگون اراده خود را برکشورهای دیگر قبولانده آنها را وادار به فرمانبرداری از خود ساخته بالنتیجه منافع آزمندانه خویش را بدست می آورند .
به قول معروف، امپریالیزم فقط به معنی تصاحب قلمرو اراضی کشور ها نیست؛ بلکه به نحوه گسترده تری با کسب کنترول سیاسی اقتصادی بر مردم ، خواه با نیروی نظامی وخواه با ابزارهای ماهرانه دیگر ارتباط میگیرد. موضوع سیاست وشیوه های دولتی است که غالبا با ابزارهای اقتصادی، قدرت و سلطه خود را گسترش میدهند .البته سلطه جویی خصلت حریص نظام سرمایداری جهانی است که برای اجرای خواسته های خود تسلط خود را برکشورها قایم ساخته ازین طریق نیروهای بشری مورد نیاز خود را به کار گرفته؛ بقیه را به زعم خودشان فلج میسازند در نتیجه صاحبان اصلی کشورها را از سرزمین آبایی وثروت های میراثی به جامانده از پدران ونیاکان شان محروم و بیگانه میسازند.
کارل مارکس می گفت : این نیروهای بیگانه ساز که بر جامعه تسلط یافته در واقع فعالیت انسان ها در آن نهفته است. همچنان معتقد بود « آنچه که ما به عنوان جوانب طبعی وخارج از کنترول خود درجامعه مشاهده می کنیم در واقع حاصل اعمال گذشته خود انسان ها است لذا اگرچه در حال حاضر در برابر ماست ولی دستاورد عملکردهای گذشته است.»
او می گفت انسان محصول جامعه است اما همین انسان توانایی تغیرآوردن جامعه خود را هم دارد.« انسان با کار خود نی تنها طبیعت را تغیر میدهد بلکه طبیعت خود را نیز تغیر میدهد.» حرف جهانشمول کارل مارکس مبین این حقیقت است که در هرگوشه و کنارجهان که سلطه وستمگری باشد درهمانجا بدون شک واکنشهای شدید مردم نیز وجود دارد .
واما ، ما به کشوری تعلق داریم که در نتیجه سه بار جنگ ضد استعماری ودو بار خیزش های داد خواهانه هنوز تاثیرات عقبگرایانه و روحیه بقایای فرهنگ استعماری در تار و پود جامعه باقی مانده است.البته تاثیرات زهرآلود بقایای فرهنگ استعماری کهنه ونو و ستم سالاری ، چالش های خطرناکی است که استقلال ، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی افغانستان را تهدید میکند که ناشی از عقب مانده گی عمومی بوده و کشور را از
کاروان ترقی و تعالی جهانی که با هیچ کشوری در جهان قابل مقایسه نبوده عقب نگهداشته است.
همچنان بحران عمومی داخلی که تداوم آن مردم را به سراشیبی مدهش و کشور را به پرتگاه نزدیک میسازد که هردو عوامل خارجی وداخلی در تبانی هم به کشور سنگینی میکند چنانچه استفاده دشمنان افغانستان ازعقب مانده گی فرهنگی دانش وسواد سیاسی درهردو دوره با تفاوت زمانی ، مردم را علیه منافع خودشان برانگیخت وآتش نفاق داخلی را چنان شعله ور ساختند که همسایگان ومتجاوزین با وقاحت وبی شرمی بر آن روغن پاشیدند .
واما نقش عوامل خارجی در بحران افغانستان بیشتر ازهمه نفوذ خارجی ها وبه خصوص همسایگان در ادامه جنگ وناامنی دایمی کشورما را آسیب پذیرتر ساخته است. کشور های خارجی که در افغانستان اکثرا به دنبال منافع خود میگردند ، به منظوربرآورده شدن هدفها وتطبیق پلان های شان به یاران ودستیاران سر سپرده در مقامات بلند نیاز دارند دستیارانی که از منافع آنها پاسداری کرده بتوانند. با این حال وهوا سوال پیدا میشود که دراین گونه شرایط آیا چنین دولت ها میتوانند با برنامه کاری مستقلانه واستراتیژی هدفمندانه لااقل بکارآغاز کنند؟ دولتی که متکی به خود نباشد چگونه میتواند آزادانه تصمیم بگیرد بآنکه زیاد روشن نیست که میزان منافع ملی با منافع خارجی ها در کشور چقدر مطابقت دارد یا ندارد تاریخ پاسخ آن را خواهد داد ولی آیا همسایگان افغانستان یک کشور با امن ، دارای دولت قوی، قوای مسلح نیرومند ، مردم با اتفاق وصحتمند ، اقتصاد و فرهنگ پیشرفته را تحمل کرده میتوانند .جواب معلوم است که هرگز نه ، بلکه دشمنان افغانستان بخاطر منافع آزمندانه شان مذبوحانه تلاش می ورزند که به خاطر ویرانی کشورما سیل تروریست های مسلح ودهشت افگنان جنگ طلب را به این سوی مرزها بفرستند تا برهستی وزنده گی مردم افغانستان آتش افروزند .
همچنان منابع داخلی نیز در تبانی با دشمنان خارجی اگر تاب تحمل ترقی و پیشرفت افغانستان را میداشتند در تاریخ معاصر کشور در هردو دوره در مقابل منافع ترقی خواهانه کشور خود شان قرار نمی گرفتند؛ وطن خود را به میل بیگانه و بدست خود خراب نمی کردند که کردند درچنین حال و هوا باز هم آیا میتوان چشم امید به سوی خارجی ها داشت و ازسردمداران داخلی وابسته به آنها نیز توقع کار وخدمت گزاری نمود؟
آیا وعده های داده شده در کارزار انتخابات که برای دلخوشی مردم راه اندازی میشود دولت های برآمده از چنین انتخاباتی که همه از آن شاکی هستند تا کدام اندازه در اجرای تعهدات داده شده صداقت و استقلالیت کاری دارند آیا با موجودیت چنین اوضاع رقتبار ، گفته میتوان که مردم سرنوشت خود را بدست خود رقم میزنند ؟
کشوریکه با سرازیر شدن بیش از هفتاد میلیارد دالر ازخارج و موجودیت قوای ناتو، تا هنوز جنگ وناامنی نی تنها متوقف نگردیده است؛ بلکه روز تا روز بدامنی بیشتر شده میرود، اوضاع اقتصادی آن چگونه خواهد بود ؟ باید گفت که از لحاظ اقتصادی افغانستان بعد ازکشور سومالی دومین کشور فقیرجهان بشمارمیرود . قرار آمار رسمی بیشتر از نه میلیون نفوس کشور در زیرخط فقر شدید نفس می کشند.هفتاد فیصد از اهالی روستا نشین کشور از حد اقل شرایط ابتدایی زنده گی محروم بوده و در محرومیت مطلق بسر می برند. به تعداد پنج میلیون نفرجوانان با تحصیل و کم تحصیل از نبود شغل و بیکاری رنج می برند که پیامدهای ناگوارآن در قلم نمی گنجد. به گونه مثال شهادت بانو فرخنده شهید به دست کوردلان تاریک اندیش یکی از نمونه های بارز جهل وعقب گرایی وبیکاری در پایتخت کشور میباشد . مزید برآن در کشور میزان خود کشی ،آدم ربایی ،رشوت ، قاچاق ، فساد اداری ، فقر ،جهل ، مرض ، بیکاری ، تجاوز ،تخلف ،
اعتیاد ، قانون شکنی ، نفاق قومی ، زبانی و سمتی روز بروز بیشتر شده میرود . آیا این لکه ننگ ، این لکه ننگ ونفرین بر جبین کی ها نقش می بندد ؟ کسانی که در بین جامعه نفاق مذهبی ، سمتی ، قومی ، و زبانی را دامن می زنند و با صدا های فریبنده در عقب نعره های مقدس پنهان میشوند آیا اسلامیت خود را زیر سوال نخواهند برد که با استفاده از عقب مانده گی وبا ورهای پاک مردم با به کارگیری کلمات ابزاری احساسات مردم را جریحه دار ساخته و ملت را به گروگان خود می گیرند. اما آنها باید بدانند که ملت بزرگوار افغانستان دیگر خیر وشر خود را تمیز کرده میتوانند وعملکرد انسان ها را اعم از بالا نشینان مذهبی تا مفت خواران اجنبی را به تجربه گرفته اند زود است ملت با اراده وباعزم ، با بازوی اتحاد وهمبسته گی در پرتو مبارزات نجات بخش از انحصار چند تا زورمندان وحالت اسفبار کنونی خود را رهایی بخشند .البته زمان آن فراخواهد رسید که مردم آگاه وچیز فهم افغانستان با از بین بردن تبعیض وتعصبات قومی، سمتی ، مذهبی ، زبانی وجنسیتی ، همه باهم در یک صف واحد وطنپرستانه در راه نجات وطن و مقابله با خطرات بزرگ احتمالی دست به دست هم داده گام های مشترک بردارند تا بتوان افغانستان را از پرتگاه حتمی نجات داد زیرا طوریکه معلوم است هوای نامطبوع تجاوز کارانه بصورت مستقیم وغیر مستقیم ، سلامتی کشور ما وحریم مقدس آن را تهدید میکند .
وقت آن رسیده است که آگاهان امور، دلسوزان وطن ودادخواهان متعهد و مسوول ، در هرکجایی که هستند با چشمان باز و گوش های شنواتر وبا ژرف نگری به وضع موجود کشورتوجه داشته باشند که اگر اوضاع رقتبار کنونی در وطن به همین حالت ادامه پیدا کند ، هم دولت ، هم ملت ، هم حریت وهم تمامیت در خطر جدی قرار میگیرد . آنگاه برای همه دیرخواهد بود به جز اینکه با سنگ ملامتی فرق یک دیگر خود را کوفته باز هم دشمنان داخلی وخارجی افغانستان از آن بهره خواهند برد . بنا بر آن راه علاج و نجات وطن هرچه زود تر با خرد جمعی وتصامیم مشترک میهنی پیدا شود .
تاریخ به خوبی نشان داده است که هیچ نیرو ، سازمان ویا گروهی به تنهایی خود نمی تواند درد مردم را مداوا کند . مردم افغانستان بخاطر نجات شان ازحالت جانکاه موجود بیش ازهر زمان دیگر به وحدت وهمبسته گی نیاز دارند که بهترین مولفات آن را کسب دانش ، رشد فرهنگ ، درک و راه اندازی سیاست انسان دوستی ، صلح دموکراسی وعدالت اجتماعی تشکیل میدهد. یگانه راه نجات مردم از بدبختی کنونی همانا اتحاد وهمبسته گی وطنپرستانه وبسیج آنان بدور سازمان های دلسوز آگاه و متعهد ، ترقی خواه وعدالت پسند میباشد. بدون شک راه نجات مردم تشکل مردمی بدور احزاب مردمی وصادق به مردم افغانستان که با دستان پاک واندیشه خدمتگزاری، همچون فرزندان صدیق وطن در غم وشادی ملت هردم شهیدمان حاضر اند بسیج گردند ودر پرتو آن ، راه برون رفت از رنجهای بیکران شان را روشن ساخته و سرنوشت خویش را بدست خود رقم زده و در راه آرمانهای والای خلق ستمدیده افغانستان گام های مشترک بردارند وبا نیروی اتحاد به سر منزل مقصود خواهند رسید .
بامداد ـ دیدگاه ـ ۴ /۱۵ ـ ۱۵۰۴