جوانان افغانستان، علیه « پیرسالاری » و جوانمرگی  آگاهانه و متحدانه به پا خیزید!

                                                (قسمت دوم)

 

محمد عالم افتخار

فصل اول:  « پیری » امرمکرم طبیعی و « پیرسالاری » امر منفور سیاسی

در حالیکه حسب قوانین طبیعت پیری و پُرسالی واقعیت محترم  و مکرم به ویژه در گستره وجدان و عقل انسانی در اغلب فرهنگ های گشن بیخ مشرقزمین میباشد، « پیر سالاری » چون امری سیاسی یعنی  انواع دیکتاتوری  با سو  استفاده از حرمت و کرامت پیری و سالخورده گی  مضر و محکوم و مردود است. کما اینکه  « دین سالاری » به علت دیکتاتوری مبتنی بر سواستفاده از قدسیت دین و دینداری در باور مردمان بودن؛ مضر و محکوم و مردود میباشد.

اینچنین حتا «علم سالاری » میتواند  دیکتاتوری با سواستفاده از اعتبار و اتوریته و جذابیت علم و ساینس باشد  و به همین علت  مضر و محکوم و مردود.

بنابر این  همانگونه که انتقاد و مبارزه و حرکت علیه « دین سالاری » و « علم سالاری» بی حرمتی و ستیزه علیه نفس دین وعلم نیست و بلکه دقیقاً در راستای حفظ و تامین قداست و احترام جایگاه و پایگاه دین و علم نیز میباشد؛ انتقاد و مبارزه و رستاخیز علیه « پیرسالاری » هم بی حرمتی و ستیزه علیه نفس پیری و بزرگسالی نبوده، بلکه در راستای صیانت از حرمت و جایگاه مکرم پیران و بزرگسالان جامعه و خاصتاً پدران و مادران و پدرکلانها و مادرکلانها هم میباشد.

چرا که مفاسد و مظالم و اجحافات « پیرسالاری »  که ناگزیر برضد مصالح رشد و تکامل و ترقی و سعادت و موفقیت جوانان  ( و توامان با « مرد سالاری» برضد مصالح تکامل و ترقی و آزادی و موفقیت زنان و دوشیزه گان) میباشد موجبات خشم و تنفر و،  بیزاری اکثریت مطلق جوامع مربوط را نسبت به خود واقعیت پیری و بزرگسالی هم برمی انگیزد.

بازهم حسب همان قوانین طبیعی؛ سلسله ای از تفاوت ها و ناسازگاریهای عادی و اجتناب ناپذیرمیان نوجوانان و جوانان، میانسالان و کهنسالان وجود میداشته باشد و به سخن دیگر حد فاصل های جسمانی و روانی میان این هر سه رده نسلی در یک جامعه واحد و حتا خانواده های واحد بالطبع وجود دارد. (که در فصل های بعدی بررسی خواهد شد.)

اینجاست که « پیرسالاری » و مفاسد و مظالم آن، معنا و ماهیت حد فاصل طبیعی میان نسل های قبلی و نسل سالمند را هم دگرگون جلوه داده و تضاد های عادی و قابل اغماض فی مابین را به تضاد های پراز کین و تنفرمبدل میدارد.

حتا به همین ملاحظه هم  الزامی است که بساط « پیرسالاری » جاهلانه و ظالمانه در جوامع امروزی برداشته شود تا منجمله حرمت و تکریم پیران و کهنسالان حسب ارزش های والای فرهنگی و سنن پسندیده انسانی موجود درعرف و اداب شرقی محفوظ و محترم بماند.

به لحاظ تاریخی  چیزهایی به مصداق آنچه امروزه « پیرسالاری » میخوانیم، در جوامع تمدنی و ماقبل تمدنی گذشته هم وجود داشته است ولی هیچگاه به اندازه عصر کنونی  در تضاد و تعارض شدید و وخیم با مصالح نسل های جوانتر و منافع عمومی و ترقی و رفاه همگانی نبوده است.

اینجا مجال مکث مفصل بر تحولات و انقلابات متنوع در تاریخ و ماقبل التاریخ جوامع مختلفه بشری را نداریم ولی حتماً باید به یاد داشته باشیم که در این سیر عمومی  تغييرات فوق العاده عميق، کم از کم دو بار اتفاق افتاده است:

يكى با انتقال از زنده گى صيادى به زنده گى كشاورزى، و ديگرى با انتقال از زنده گى كشاورزى به حیات صنعتى.

 قریب تمامی حوادث و وقايع اساسى زنده گانى بشری ناشى از اين دوتغيير جهشی مهم است. درهريك از اين دوره ها، خیلی از اصل ها وسنت ها و روش ها كه  در دوره سابق براى سلامت و سعادت نوع، مفيد محسوب مى شد؛ قسماً یا کلاً مضر شناخته شد و با آشفتگى رو به تغيير نهاد.

  در تبدیل جیات صیادی به زنده گی کشاورزی :

هنوز به دقت نمى دانيم كه انسان كى و چگونه از صيادى به كشاورزى منتقل شد، ولى مى دانيم كه در نتيجه اين انتقال بزرگ به روش ها و قرار داد های اجتماعی جدیدى نياز افتاد و در زنده گی آرام و پايدار كشاورزى، بسيارى از ارزش ها و فضايل كهن عصر شکار و غار نشینی و جنگ های متداوم قبیلوی... به نقايص و معایب بدل شدند. به كار و كوشش، بيش از شجاعت نياز افتاد و ميانه روى؛ مطلوب تر از شدت عمل گشت و صلح مفيدتر از جنگ شناخته شد.

در تبدیل حیات کشاورزی به صنعتی:

چون زنده گی كشاورزى به حيات صنعتى تبديل گرديد  تحولات همه جانبه ترى در جوامع بشرى پديد آمد و تدريجا تمام شرايط و اوضاع اجتماعى تغيير كرد. فعاليت هاى اقتصادى شكل تازه اى به خود گرفت، صنايع دستى از اعتبار افتاد، ماشين هاى كشاورزى به مزارع راه يافت و جاى نيروى انسانى و حيوانى را گرفت... روستاييانِ بیکار شده یا علاقمند مشاغل تازه  براى به دست آوردن شغل  به شهرها هجوم آوردند و در محيط كارخانه ها مشغول به كار شدند... روابط و مناسبات اقتصادی کاملاً جدید و بی پیشینه، باور ها و اخلاق و عادات عمومى را دگرگون كرد.

قبح بعضى از آنچه قبلاً رذايل و گناهان شمرده میشد  از ميان رفت و جامعه نسبت به آن ها بى تفاوت گرديد  و پاره اى از فضايل، ارزش و اهميت خود را از دست داده و مردم نسبت به آن ها بى اعتنا شدند. خلاصه  بر اثر انقلاب صنعتى  باور ها و اعمال و اخلاق مردم به كلى تحول يافت و در نظر مردمان این دوران  بسيارى از خوبى ها، بد و بسيارى از بدى ها، خوب به حساب آمدند.
در زنده گی صنعتى، نه تنها سازمان های اقتصادى قديم دگرگون شده و مى شوند و سازمان هاى اقتصادى جديدى مانند كارخانه و شركت و بانك به وجود مى آيند، بلكه ساير سازمان هاى اجتماعى هم تحول مى پذيرند و سازمان هاى اجتماعى بى سابقه اى نيز ايجاد مى گردند.

تمركز مردم در شهرها:

از يك سو  به جاى دو طبقه عمده زمين دار و دهقان؛ كه در اعصار كشاورزى عامل اصلى توليد جامعه بودند، دو طبقه اصلی سرمايه دار و كارگر صنعتى قد علم مى كنند و باهم  به ستيزه دامنه دارى كه در دوره هاى پيشين؛ ميسر نبود؛ مى پردازند. از سوى ديگر، بسط صنعت موجب توسعه كارخانه ها و تمركز مردم در شهرها مى شود و شهر و شهرنشينى گسترش مى يابد و بدين شيوه، كانون اقتصاد كشور هاى صنعتى از روستاها به شهرها انتقال مى يابند و شهرهاى عظيم صنعتى و تجارى سر بر مى آورند.

واحد اجتماع در حالات كشاورزى و صنعتی:

در دوره كشتكارى، فرد ، واحد اجتماع نبود بلكه جزيى از خانواده بود؛ و خانواده واحد سازنده اجتماع شمرده مى شد، اما در دوره مدرن  فرد (به نام شهروند)؛ واحد اجتماع است و بستگى هاى خونى و خانواده گى، همانند دوره پيش  در رفتار و روحیات فرد، در نقش تعیین کننده اش  بر جا نمی ماند.

در دوره توليد دستى يا خانگى  هر واحد توليد مركب از چند خويشاوند يا دوست نزدیک می بود، ولی در دوره صنعتی  محیط تولید ، محیط غالباً پهناور كارخانه است و كارخانه احاطه ای می باشد که آگنده از هياهوى ماشين هاى پرپيچ و تاب  و جوش و خروش انسان هاى ناآشنا با همدیگر است. یعنی كه در آن  روابط كارگران با يكديگر و مناسبات آنان با كارفرمايان، مانند گذشته ها، صورت خصوصى و خودمانى ندارد.

به تعبیری  انقلاب صنعتی یعنی اینکه  ناگهان  كارخانه ها ظاهر شدند و مردان و زنان و فرزندان شان، خانه و خانواده را ترك گفتند تا در ساختمان هایی كه نه براى پناه دادن انسان ها  بلكه براى حمايت ماشين ها ساخته شده بود، به نحو فردى ـ نه خانواده گى  كار كنند و مزد خود را به نحو فردى دريابند. شهرها بزرگ تر شدند و مردان و زنان به جاى بذرافشانى و جمع آوری خرمن در مزارع  در امكنه بسته و محدود با تسمه ها و قرقره ها و تيغه ها و اره ها و هزاران چرخ و منگنه و دنده آهنى و بازوى پولادى به نبرد مرگ و زنده گی پرداختند. ظهور ماشين هاى نو، عمل زنده گی را پیچیده و پیچیده تر و درك آن را سال به سال مشكل تر ساخت.

انقلاب اطلاعات و دانستنی ها:

در دوران كشاورزى، معمولا  روستا زاده گان قبل از فرا رسيدن بلوغ  به منظور همكارى با پدران و مادران خود به مزارع مى رفتند و در حدود توانايى خويش به كارهاى كشاورزى مى پرداختند و از كودكى با راه و رسم فلاحت آشنا مى شدند. اينان در سنين جوانى ورزيده و كارآزموده بودند و از شخم زنى، بذرافشانى، آبيارى، جمع آورى خرمن، و ديگر فنون كشاورزى آگاهى قریباً كامل داشتند و در بيست سالگى مانند دهقان هاى سى و پنج ساله و چهل ساله مى توانستند مسووليت مزرعه را به عهده بگيرند و كار كشاورزى را به خوبى انجام دهند.

در آن دوران، ساير كارها از قبيل كسب و تجارت و صنايع دستى نیز ساده بوده و نيازى به تحصيلات عالى و تخصصی نداشت.

فرزندان كسبه و تجار و ديگر طبقات نيز از كودكى به مراكز كسب پدران مى رفتند و طرز كار آنان را تدريجاً فرامى گرفتند و در سنين جوانى براى قبول مسووليت آن كار آماده گى داشتند. در نتيجه:

کشاورززاده گان و فرزندان كسبه و تجار  در سنين جوانى  به موازات بلوغ جنسى و جسمی  از بلوغ فنی ـ اقتصادى نيز برخوردار میشدند.
خلاصه با انقلاب صنعتى وضع زنده گی بشر از ریشه دگرگون گرديده و فعاليت هاى اقتصادى و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ... شكل کاملاً متفاوت و پیچیده اى به خود گرفت. لهذا كاركردن در محيط صنعتى و متعلقات آن مانند مارکیت ها و بانک ها و تاسیسات مختلفه و دست يافتن به موفقیت مالى و ارتقای مقام و منزلت  مستلزم تخصص گشت.

پر واضح است که فراگرفتن معلومات تخصصى، عمدتاً در دوران نوجوانی و جوانی؛ صرف چندین سال وقت وتلاش و کوشش فشرده لازم دارد.

دیگر جوانانى كه مى خواهند دريكى از رشته های تولیدی و خدماتی و مدیریتی... كارشناس و متخصص شوند، بايد به مجرد فراغت از تعلیمات عمومی  از پى تحصيلات عالى حتا در دور ها و دور ترین جای ها بگردند یعنی که دیگر مانند کشاور زاده گان و فرزندان کسبه و تجار قدیم  طی نشست و برخاست و کار با پدران و بزرگسالان خویش  همه کاره و چه بسا هیچکاره نمیشوند.

از طرف دیگر پدران و اولیای سالخورده این جوانان و سایران که مدارج تحصیلات عالی را با موفقیت عالی یا لازم پشت سر گذارده اند، دیگر با اتکا به تجارب و سرگذشت متعارف عمرخویش استاد و کار آموز و در نتیجه رهبری کننده ای آنها (همچون دوران سپری شده کشاورزی) نیستند و چه بسا به لحاظ مهارت های تخصصی  بسیار عقب مانده و بیچاره بوده و ناگزیر از پیروی از جوانان دانشمند و متخصص میباشند.

قابل دقت خیلی جدی این است که تفاوت و حتا تضاد مهارت و توانایی میان جوانان و پیران جامعه  صرفاً به ساحات تولید صنعتی و فابریکاتی؛ منحصر نمانده عرصه های سیاست و اداره و دیپلوماسی وغیره را نیز اشغال و احتوا می نماید. چرا که عصر مدرن  تمامی ساحات زنده گانی را بغرنج و پیچیده و نیازمند آموزش ها و دانش های اختصاصی میگرداند.

گستره پهناور تر انقلاب:

در روزگار گذشته  عرف ها، قوانین و آداب عمومى اغلب داراى وضع پايدار و ثابتى بوده و دگرگونى آن به كندى و در طول حيات چند نسل صورت مى گرفت، ولى در دنياى مدرن، با پيشرفت روزافزون صنعت و ماشين، زنده گی مردم به سرعت تحول مى يابد و به موازات تغيير شرايط زنده گی، عرف ها و مقررات و اخلاق عمومى و آداب اجتماعى نيز تغيير مى کند، تا جاىی كه گاهى بعضى از عرف ها و مقررات و آداب و رسوم  در طول زنده گی يك نسل چند بار عوض مى شود.

به سخن دیگر در آن گذشته  باورها و معارف، اطلاعات و معلومات، قوانين و مقررات، اخلاق و سنن و آداب و رسوم... مانند ساختمان هاى محكمى بودند كه مى توانستند ساليان دراز در جامعه استوار و مستقر بمانند تا بر اثرگذشت زمان تدريجاً فرسوده شوند و خود به خود  ويران گردند، ولى پيشرفت صنعت و ماشين، جوامع بشرى را به صورت مناطق زلزله خيز درآورده  نه فقط بنیاد های دوران کهن بلکه بناهاى نوِین باور ها و اطلاعات و معلومات و عرف ها و مقررات قانونى و اخلاقى... در مقابل چشم هاى حيرت زده مردم، يكى پس از ديگرى، فرو مى ريزند و جاى خود را به چیز های کاملاً تازه یا آپدیت شده مى دهند و ديرى نمى پايد كه تحولات صنعتى و تکنولوژیکی، آن چیز های جديدتر را نيز متزلزل مى كند و سپس تعویض مینماید.

هکذا بر اثر انقلاب صنعتى و تکنولوژیک ، نه تنها قاره ها که سراسر كره زمين به صورت يك خانه بزرگ یا دهکده درآمده و جوامع بشرى از تمامی کم و کیف اوضاع و احوال يكديگر آگاه شده اند و آگاه میشوند.

راديو و تلويزيون، جرايد و مجلات ، کتاب ها، فيلم هاى سينمايى، شبکه های ماهواره ای و انترنیت و ديگر وسايل ارتباطات جمعى، تولید و معیشت و اخلاق و آداب... هر يك از ملل و اقوام بشرى را در معرض ‍ ديد و شنيد ساير مردمان جهان قرار مى دهد و از اين راه  اقلاً پاره هایى از باور ها و خلقيات و راه و رسم و آگاهی ها و فنون خوب و بد و عادات پسنديده و ناپسند بعضى از ملت ها مورد تقليد و اقتباس مردمان ديگر قرار مى گيرد.

بزرگسالان و ثبات و محافظه کارى:

مى دانيم كه بزرگسالان تا اندازه اى محتاط و محافظه كاراند و با گذشت عمر وتجربه هايى که درمدرسه زنده گی خویش اندوخته اند داراى ثبات نسبى میباشند و ديرتر به تقليدها و اقتباس ها تن مى دهند، ولى نسل جوان كه طبعى نو طلب و تجارب کمتر دارد و در مقابل پديده هاى تازه زنده گی حساس تر است، خيلى زود تحت تا ثير روش هاى جديد قرار مى گيرد و به سرعت اطلاعات و مهارت ها و اخلاق و اعمال خويش را به آن ها منطبق مى كند.

البته این موارد دارای جنبه های اشتباه و سو و منفی هم استند و کماکان میتوانند باشند ولی رویهمرفته  توانایی های جوانان برای انطباق با اوضاع و احوال جدید عصر و دریافت مهارت ها و آپدیت تخصص های مربوطه طبیعتاً به مراتب بیشتر از بزرگسالان و پیران میباشد و این یعنی اینکه در عصر مدرن علی القاعده جوانان درساحات گوناگون کار و مانور از پیران جلو افتاده اند و جلوتر گام برمی دارند.

از اینجاست که دیگر  حفظ تسلط های استبدادی بر محیط های کار و تولید و اداره و منجمنت و رهبری اجتماعی و سیاسی و سازمانی و دولتی و حزبی محضاً با بهانه استناد بر سن بالا و تجربه؟ زیاد ـ در حالیکه جوانان دانشمند و متخصص و مستعد و مستحق کار و مقام  در هر ساحه فراوان حضور و وجود دارد چیزی جز دیکتاتوری منحوس « پیرسالارانه » نیست.

خاصه که چنین دیکتاتوری ها همانند کشور ما فوق العاده منحط  و فاسد و ارتجاعی و سیاه  و مافیایی و جنایتکارانه باشد و به علت ادامه استیلای آن روزانه صدها جوان و نوجوان و زن و کودک معصوم و مظلوم همچون محصل شهید دانشکده روانشناسی کابل قدسیه و گروه صد ها نفری نونهالان ورزشکار قتل عام شده در پکتیکا جوانمرگ گردد.

(قبض و بسط این معانی را در ادامه فصل میخوانید)

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۴ـ ۰۲۱۲

 

رییس جمهور جدید افغانستان درمرکز خواستهای داخلی و انتظارات خارجی

عبدالوکیل کوچی   

 

مردم افغانستان ، تیم انتخاباتی ، کشورهای همسایه  و جامعه جهانی  به رهبری امریکا ، هرکدام ازین طرف ها خواستار اجرای تعهدات قبلی.

واما محور اولی و اصلی مردم است که در جوامع مترقی و دموکراتیک  قدرت اساسی بدست آنها شکل می گیرد. هر چند درحال حاضر موقعیت و موقف مردم درکشور ما با شرایط  دموکراتیک فاصله زیادی دارد روی همرفته مردم افغانستان انتخابات گوناگونی را تجربه کرده اند ، از جمعآمد های بزرگ جرگه ای گرفته تا شورا ها که دوره هفتم آن در صدر رویداد های سیاسی وانتخاباتی کشور ما ثبت گردیده است. ولی به هرحال انتخابات برای هرمقام وموقفی که باشد مستلزم اوضاع وشرایطی است که برمبنای آن مبارزات انتخاباتی  راه اندازی میشود . تحلیل شرایط داخلی در کلیه عرصه ها از امور سیاسی گرفته تا اقتصادی ، اجتماعی وفرهنگی با در نظر داشت موقف حقوقی ومیزان صلاحیت های مردم ، ظرفیت ها وآگاهی عمومی جامعه ، رشد بیداری سیاسی مردم ، درجه شناخت واعتماد به کاندیدان ، همچنان مشارکت وسیع مردم ، قانونی بودن انتخابات ،رعایت اصول وقوانین ، عدالت ونظارت به روند انتخاباتی ، دسترسی مردم به امور رای دهی ،سری ومستقیم ،فعالیت های تبلیغاتی وسایرارزش های قبول شده و قانونی اساسات جنبش انتخاباتی را تشکیل می دهد که اجرا و رعایت آن به انتخابات مشروعیت و رسمیت بخشیده  وهمچنان به نتایج آن صحه میگذارد. بالنتیجه معلوم میگردد که  شخص برنده به خواست های خود رسیده است واکنون نوبت پاسخ های عملی به خواست های مردم میرسد که بیصبرانه درانتظارش لحظه شماری میکنند . خواستهایی که رییس جمهورجدید در جریان مبارزه انتخاباتی برای مردم وعده داده بود و اکنون اجراات معجزه آسایی درکار است تا مردم درزنده گی روز مره خویش با گوشت و پوست و استخوان خود آن را در ک واحساس کنند واین از مکلفیت های آغازین کار رییس جمهور جدید میباشد . یکی از تعهدات دولت جدید را مشارکت دادن مردم درامور اجرایی چون  دولتی با پایه های وسیع تشکیل می دهد که برمبنای شایسته سالاری وعاری از هر نوع تعصبات قومی ، سمتی ، لسانی وجنسیتی باشد که این امر در تحکیم وحدت ملی نقش اساسی داشته و آن را استحکام می بخشد زیرا سرزمین انسان و انسانیت بی نهایت پهنا وراست. بگذار بگویم زنده باد عشق به انسان واحترام به مقام انسانی . در مسیر اهداف والای انسانی است که دولت میتواند برنامه های علما تنظیم شده و پروگرام های کاری خود را با توجه به خرد جمعی و مسولانه  درجهت رشد افکارعمومی ،بلند بردن سطح دانش سواد وسواد سیاسی ، رشد زمینه های متوازن اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی وتنظیم شایسته ومعقول روابط بین المللی درپیش گرفته و برمبنای آن میتواند گام های بزرگی را بسوی اهداف بزرگ واستراتیژی های کلان بمنظور تامین رفاه همگانی بردارد. در حال حاضر مردم بلاکشیده وخسته از جنگ افغانستان نخست از همه به صلح وامنیت پایدار نیاز دارند. مردم مستضعف و رنجدیده کشور عجالتا خواهان نان ، لباس ،خانه ، خدمات صحی ، تعلیم  وتحصیل میباشند که این خواسته صرفا یک شعار نبوده بلکه مبرمترین خواست برحق مردم است. مزید برآن گزینه های معقول شایسته سالاری ونظام عادلانه مردم سالاری میتواند بر خلاها وکاستی های زمان گذ شته و فرصت های طلایی از دست رفته را جبران نموده و در راه نوسازی وآبادی کشور وتامین رفاه عمومی گام های موثری بردارد.این در صورتی امکان پذیراست که دولت در مبارزه با فساد اداری و پاک سازی  دوایر از وجود اشخاص سودجو ، مبارزه با پدیده ننگین رشوت و قاچاق ، مبارزه باعناصر خود خواه وغیر مسوول و زورگوی ، نظارت جدی بر اجراات وعملکرد قدمه های دولتی در رده های بلا تا پایین در شهرها تا دورترین قرا و قصبات کشور و مبارزه با قانون شکنی ها ، وارسی به امورات عدلی و قضایی وقوای مقننه ، اتکا به خرد جمعی وتعمیم شیوه های بهتر مدیریت ازمکلفیت هاییست که در صورت اجرای موفقانه آن دولت را دراجرای تعهدات قبلی موفق و ادعای کارایی بودن آن را محقق میسازد و به این ترتیب وحدت ملی استحکام می یابد. البته واضح است که مردم شریف افغانستان تجارب زیادی را از روزگارهای آمده بر سرشان اندوخته و از روند پیچیده سیاسی آموخته اند وهمه چیز را درک و احساس می کنند . دیگرنمیشود مردم را با حرف های میان تهی وزورگویی ها قانع ساخت. اکنون وقت آن رسیده است که مدعوین خدمت به مردم عملا درخدمت مردم قرار بگیرند واین درصورتی ممکن شده میتواند که دولت با تطبیق قوانین ، مفید و در مطابقت با منافع علیای مردم با تحرک وکاردانی ، لیاقت وکارآیی ، مجهز با شیوه های معقول پیشامد  با مردم ، گسترش اصول ، اخلاق  و فرهنگ مترقی کار ، صرفه جویی و پاک نفسی و بلند بردن سطح رفاه همگانی وجنبش سرتاسری خدماتی، گزینش معیارهای خوب دولت داری وشیوه های خوب مدیریت که ازمکلفیت های عاجل دولت است رویدست گرفته شود تا مردم ازمشکلات بیکاری وازچنگال فقرمرض جهل وعقب مانی قرون رهایی یافته مجبور نشوند تا بجای خدمت در وطن آبایی شان راهی کشورهای خارجی شده  جانهای شیرین خود را از دست دهند .البته انجام عملکرد هر دولتی معرف چهره اصلی آن دولت ها بوده که خصلت واقعی آنها را در پروسه زمان آشکارا میسازد. زنده گی نشان می دهد که دولت ها می آیند ومی روند ولی مردم همیشه  وجود دارند و موجودیت مردم جاودانیست. میگویند زورمردم زور خداست .پس زنده باد مردم!

محور دوم اعضای تیم انتخاباتی است. افراد هواخواه ، شخصیت های مستقل وهمسو وگروهای همکار و با امکانات  که  در زمان مبارزه انتخاباتی با کمک های مادی ومعنوی وهمکاری گسترده وپشتیبانی همه جانبه و مستقیم آنها کاندیدای مورد نظرشان پیروزی را از آن خود میسازد. معلوم شود که رییس جمهور در ازا این کمک ها برانجام  تعهدات قبلی اش  متبنی  بر همکاری های متقابله  و اعطای امتیازات ، واگذاری موقف ها ی بلند ، مقرری ها وجابجایی در مقامات تصمیم گیری های کلان چقدر میتواند پاسخگو باشد و مهم آنست که تقاضا های تیم همکار با پروگرام عمومی دولت درصورت تشکیل با قاعده های وسیع  ومشارکت لایه های مختلف مردم وآنچه را که شایسته سالاری ومردم سالاری میگویند تا کدام اندازه مطابقت دارد. بنظر میرسد اجرای مکمل این امر، رییس جمهور را در تنگنا  قرار خواهد داد. جابجایی تیم همکار و یا دولت با قاعده های وسیع با مشارکت وسیع مردم. یا بعباره دیگرتحکیم وحدت ملی یا تامین خواستهای گروهی ؟  طوریکه گفته آمدیم علاوه برتیم انتخاباتی سه محور مهم دیگر نیز از رییس جمهور انتظاراتی دارند که اجرای آن زمانگیراست. با توجه به انتظارات عمومی اوضاع وشرایط موجود این تصور را دراذهان بوجود می آورد که عدم معرفی اعضای کابینه جدید تا اکنون  نیز مشکلاتی ازین دست باشد .

محور سومی همسایگان است. کشورهای همسایه در اوضاع امنیتی افغانستان نقش اساسی دارند البته نقش مهم که هم میتواند مثبت باشد وهم منفی. به این ترتیب کشورهای همسایه و ذیدخل درقضایای افغانستان با توجه به منافع خود شان درانتخاب رییس جمهورتاثیر گذار بوده و آنها درهمسایگی خود رییسی میخواهند که درمناسبات ومعاملات خوش برخورد باشد. دیده شود که نخستین سفررییس جمهور محمد اشرف غنی به پاکستان ، از روی مناسبات سرد وگرم طرفین پرده خواهد برداشت . جنگهای اعلام ناشده رژیم پاکستان با افغانستان وموضعگیری مداخله گرانه آن در قبال افغانستان که حاصل آن آتش وخون ، ناامنی وبه تعویق افتادن بازسازی زیرساختارهای اقتصادی و فابریکات در کشورما بوده است. هکذا موضعگیری دولت ایران در رابطه به اوضاع جاری درکشورما به بازسازی و نو سازی تاسیسات عام المنفعه اثرگذار بوده بگونه مثال، بتعویق افتادن  بند برق سلما ونفوذ روز افزون فرهنگ بیگانه درکشور ما نیات همسایگان را برملا میسازد. اگراینطور نباشد کدام آقای مسوول و ندانم کار داخلی جوابگوی آنست که فابریکات وموسسات صنعتی ودستگاه های تولیدی کشور وتا سیسات انرژی ، علی الرغم کمک های سیل آسای جامعه جهانی، امریکا، روسیه ، چین  وکشورهند ، تا چه وقت به نفع کشورهای همسایه غیر فعال نگهداشته میشود وجوانان کشورشیران وقهرمانان برای مزدوری به کشور بیگانه مراجعه کنند . آیا جای تاسف نیست که بیش ازاین ادامه پیدا کند .

 محورچهارمی خارجیان ، بدولت های مربوط به کشورهای ذینفع درافغانستان تلقی میشود که در سر نوشت ملت افغانستان اثر گذار هستند . طبعیست آنها فردی را می خواهند که با موجودیتش در قدرت سیاسی افغانستان این گونه منافع تضمین گردد. میزان برخورد کشور های ذیدخل در امور افغانستان  متناسب است به در جه برداشت منافع آنان درین کشور. معلوم است که درکشور فقیر وعقب نگهداشته شده افغانستان آنهم دارای اقتصاد وابسته به خارج ، میزان اثرگذاری خارجیان را در امورات سیاسی ،اقتصادی وکلیه عرصه ها و در صدرآن مسایل امنیتی مشخص ومعین می سازد. البته منافع کشورهای غربی در منطقه و کشور ما بحث بزرگی می طلبد که بلا تر از گنجایش این بحث است . در حالی دوستی با تمام خلقها وملل جهان وجانب داری از صلح جهانی ، ایجاد وتحکیم روابط  دوستانه با سایر ملل جهان از سنن دیرینه مردم افغانستان بوده است ولی از آنجایی که بحث مورد نظرما کشورهای ذیدخل در قضایای فعلی افغانستان است کمک های نظامی و اقتصادی آنها به افغانستان وقتی مثمر ثمر شده میتواند که نتایج آن برای هردو طرف مطلوب وبا منافع علیای مردم افغانستان مطابقت داشته باشد. در حال حاضر مسایل امنیتی و جنگ علیه دهشت افگنی ومقابله با تروریزم جبهه مشترک ما وجامعه جهانی را تشکیل میدهد .البته درین راستا تلاش برای موفقیت مشترک نیازمند راهکار های اصولی وموثری است که رییس جمهور کشورآنرا در پیش گرفته و هر گونه تسهیلاتی را در امر برآوردن خواسته های فوق الذکر فراهم کرده بتواند. در اخیر گفته میتوان که در شکل گیری انتخابات افغانستان هم خارجیان ،هم مردم افغانستان وایتلاف ها وجریانات سیاسی نقش شان مهم وتعین کننده بوده و براکثریت جریانات سیاسی وایتلاف های سیاسی ، خارجیان رول اساسی داشته وبازی گران داخلی درتبانی با بازیگران خارجی سرنوشت ملت را رقم می زنند. بنا بر آن آنها زمامداری میخواهند که به مقتضیات خارجیان نیز پاسخگو باشد .

ای وطن خاک رهت تاج سرم

بال  پروازم  ولی  کو  شهپرم

ملت ما نان می  خواهد  زمن

تیم من فرمان می خواهد زمن

خارجی پیمان می خواهد زمن 

ای خدا یا بر کدامش بنگرم

 تحلیل میزان منافع چهار جانبه وچندین جوانب در مطابقت به منافع علیای مردم افانستان مواضع وبرخورد محورهای داخلی وخارجی را مشخص می سازد.

در حال حاضر مردم افغانستان خوشبختانه میتوانند در رابطه به منافع علیای کشور بهتر فکرکنند واین خود دلیل رشد سیاسی وانکشاف روز افزون سطح فکری وبیان نواندیشی نسل جوان کشورما میباشد که نوید غلبه بر پسمانی ها وحصول موفقیت های بعدی کشور را مژده می دهد .این چشم انداز امید بخش بسته گی به بیداری وهوشیاری مردم دارد که به جنبش مردمی خویش متشکل گردند . برمردم آگاه وبخصوص نسل جوان کشورماست که دریک صف واحد بدورآرمانهای وطنپرستانه و دادخواهانه بسیج گردیده با تصامیم جمعی و  حرکت هدفمندانه با تلاش های مشترک ومردمی  وطن را از حالت کنونی نجات داده صلح وترقی و پیروزی را نصیب مردم افغانستان سازند.    

  بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۱۹۱۱

 تاریخ گنجینه تجارب بشری است!

 

هـرکه نامخت از گذشت روزگار

هیچ نامــــوزد  زهیچ آمـــوزگار

(رودکی)

 

آقا شیرین دردمند


درعصرحاضرجهانیان ازجمله مردم تحول پسند افغانستان مساعد نمودن بستر دموکراسی واقعی را سرلوحه برنامه کاری خویش قرارداده ومیخواهند بامساعد نمودن همچو بستری درتعین سرنوشت خویش نقش اساسی داشته باشند.

نظربه تجارب تاریخی بخصوص درچند دهه گذشته احزاب و سازمانهایی میتوانند به این امربزرگ دستیاب شوند که اکثریت مردم بخصوص جوانان را که از توانایی لازم و نیروی انسانی والایی برخوردار میباشند با خود داشته و آنها سطح آگاهی خویش را درهمه عرصه های زنده گی ازجمله مسایل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی بالا ببرند، چرا که بدون داشتن آگاهی لازم مطابق به نیازمندی های عصر نمیتوان در رسیدن به اهدافی چون تطبیق عدالت اجتماعی، تطبیق یکسان قانون، تامین صلح وثبات واقعی، رشد وانکشاف اقتصادی- فرهنگی و رفاه جامعه امیدوار بود.

کشورهای توسعه طلب و استثمارگر بالای افراد فقیر وبیسواد به آسانی میتوانند پلانهای خصمانه خویش را عملی نمایند ، بناً به هیچ وجه حاضرنبوده و نمیباشند که جوانان ما از مزایای علم معاصر بهره ماند باشند.

نظربه شهادت تاریخ، نیاکان ما درهرزمان توانسته اند بزرگترین قدرت های متجاوز و غارتگر را درجنگ های گرم و مسلحانه از پا درآورند؛ اما در زمان اتخاذ تصامیم ملی بدلیل اعتماد بیجا به سران کودن، بیسواد و گماشته شده؛ شکست های بزرگ وجبران ناپذیر را متقبل شده اند که هزاران مثال از به شهادت رسانیدن ابومسلم خراسانی توسط سران خانواده عباسی تا بحال ثبت تاریخ کشورما میباشد.

ازهمین لحاظ دانشمندان، تطبیق علم سیاست را بدون مطالعه تاریخ ناممکن دانسته میافزایند تاریخ موادخام را میدهد وعلم سیاست برپایه آن بنای بزرگ  خود را میسازد؛ ازجانب دیگر درک و دسترسی براصول و بنیادهای علم سیاست گرداننده گان را قادر به درک از تجارب گذشته ساخته وبه ما کمک مینماید که واقعیتها را با درنظرداشت عینی و ذهنی مسایل ملی و بین المللی مطابق درک و برداشت خویش از محیط وماحولی که درآن زیست مینماییم واقعبینانه ارزیابی نماییم.

برای دستیابی به همچواهداف بزرگ وانسانی داشتن آگاهی لازم  سیاسی یک نیاز اساسی بوده بیمورد نیست که دانشمندان همکاری حقیقی را بین پژوهشگران علم سیاست و مورخین امیدوارکننده خوانده اند.

درحالیکه بخاطر رشد وعملی شدن دموکراسی واقعی نقش احزاب، سازمانها و انجمنهای پیشرو و مترقی درتمام کشورها اهمیت حیاتی دارد ؛ با تاسف مسلط بودن فرهنگ فیودالی، موجودیت گروهای عقب گرا که اکثریت شان جنبه قومی، لسانی و سمتی دارند بزرگترین سد از لحاظ علم جامعه شناسی درراه تامین وحدت ملی بوده ونقش جامعه مدنی، احزاب و سازمانها را دراتخاذ تصامیم کمرنگ ساخته است و این نهادها نمیتوانند دراین شرایط حساس و دشوار و پیچیده ملی وبین المللی نقش فعال وسازنده ای را مطابق نیازمندی های جامعه و مردم بازی نمایند.

به باورآگاهان اموریکی از عوامل دیگری که سبب چالش های موجود درکشور گردیده است چند دسته گی و چند پارچه گی احزاب و سازمانهای دموکرات، مترقی، تحول طلب و صلحجو درکشور میباشد.درحقیقت این عمل ضربه مهلکی بر پیکارنهادهای جامعه مدنی و سازمانهای مترقی وارد کرده است. سوال اینجاست که چه باید کرد تا به وضع موجود خاتمه داد؟
به باورما یکی از راههای بیرون رفت ازاین وضع و کاهش چالشهای فوق الذکر مطالعه دقیق تاریخ گذشته ، ارزیابی همه جانبه و بیطرفانه عوامل شکست ها و پیروزی ها و دسـتآوردهای گذشته وحال با استفاده از رهنمودهای رهبران واقعی و خلاق پیشین و انطباق آن با وضع موجود میباشد درغیرآن همانطوری که علما گفته اند کسانیکه تاریخ را نمیدانند مجبور به تکرار آن خواهند شد و نمیتوانند تصامیم لازم را برای نجات مردم و کشور خویش اتخاذ نمایند.

موضوع مهم وحیاتی دیگر انتخاب رهبران است که باید مورد توجه عاقلانه، صادقانه و بیطرفانه قرارگیرد.ازانتخاب افراد، اشخاص ورهبرانی که هنوزهم نتوانسته اند از بیماری های مضحکی چون جاه طلبی، خودمحوری ، خودخواهی، بلند پروازی و تنگ نظری نجات یابند اجتناب شود که این امرسبب چند دسته گی، شکست و پارچه شدن بیشتر احزاب و سازمانها میگردد، و باید بجای آنها رهبرانی را انتخاب نمود که مبرا ازصفات ناشایست فوق بوده و شکست ها ،اشتباهات و عقب مانی خویش را با بهانه های واهی توجیه ننمایند. درعصرحاضر به نسبت گسترده گی و پیچیده گی احزاب و سازمانهای سیاسی  فقط رهبرانی دارای جایگاه برتر و مهم بوده میتوانند که ازآگاهی های لازم مطابق عصر و زمان برخوردار بوده و بتوانند همکاری احزاب، سازمانها، انجمنها و توده های مردم را به وجه احسن جلب و باخود داشته باشند.

خلاصه اینکه گنجینه تاریخ گنجینه تجارب بشریت است و به ما میآموزد که بدون داشتن رهبری خردمند، توانا، آگاه،صادق وبافرهنگ که درتطبیق برنامه ها از هنرمندی عالی سیاسی برخوردار باشند نمیتوان جامعه و کشور را از چالشهای گوناگون نجات و به دموکراسی واقعی دستیاب شد.چراکه کلید طلایی موفقیتها در داشتن آگاهی لازم درهمه عرصه های سیاست و اجتماع ، داشتن عزم واراده پولادین بخاطر رسیدن به اهداف مشخص، برنامه ریزی دقیق و همه جانبه، جلب همکاری سازمانها ونهادهای مدنی وتوده ها، داشتن مهارت و هنرمندی لازم در تطبیق برنامه های کاری و ارج گزاری به نظریات مثبت دیگران و تلاش برای بلندبردن آگاهی فردی خود، صفوف همراه و توده های کشورمیباشد.

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۹۱۱ 

آزادی وعدالت دو روی یک سکه اند

داکتر حمید مفید

نخست بنگریم آزادی چیست ؟

آیزا برلین نویسنده و دانشمند جامعه شناس ۲۰۰ تعریف یا شناسه برای آزادی ارایه داشته است او به این باوراست ، که تعریف دقیق و ژرف برای آزادی وجود ندارد.

هگل فیلسوف غرب به این باور است ، که آزادی جوهر حیات است ، همچنان که کشش جوهرآب است، پیش از آنکه به شناسایی ژرف ودقیق آزادی بپردازیم ، لازم است تا بدانیم ، که برای رسیدن به این برگه سبزتاریخ چه جنایت های که روی نداده است ، چی بازی های که انجام نشده است و چه جانهای که در راه رسیدن به آن باخته نشده اند .برای رسیدن به این مجسمه طلایی چه حقوق های بنیادینی که سلب نشده اند و چه فاجعه های که به خاطر آن ویا برای آن انجام نشده اند، آزادی علیرغم بزرگی نامش هیچگاهی وتوسط هیچ دانشمندی به درستی شناسایی یا تعریف نشده است، آزادی شاید گنگ ترین ومبهم ترین معانی را دربر بگیرد، که دانشمندان به آن پرداخته اند.

واژه ای آزادی در ژرفای قلب تاریخ تمدن بشری به گونه های گوناگونی نمایان شده است  بر خی آن را عالیترین دست آورد بشری برخی  آن را رهایی از هرگونه قید و وابسته گی ، برخی آن را وارسته گی وبرخی آن را دست آورد ویا فرایند مبارزات تاریخی بشری می داند ،که انسان در انجام وانتخاب یک عمل (optionality)  آزاد باشد ،اگر شخصی بخواهد ، آن عمل را انجام بدهد ، کسی مانع او نشود واگر نخواهد آن را انجام بدهد کسی او را وادار به انجام آن نسازد. اگر انسان بتواند همه ای تصمیم های را که می گیرد ، عملی کند وکسی یا سازمانی اندیشه ، گفتار و کردار او را محدود نکند و در قید وبند درنیاورد ، این حالت را آزادی مطلق می دانند، یعنی آزادی بی حد ومرز است ، اما چون انسان ها به گونه همزیستگاهی یا اجتماعی زیست می کنند ،نمی توانند آزادی مطلق داشته باشند، زیرا آزادی بی پیمانه و بی مرز یک انسان به پایمال کردن آزادی دیگران می انجامد واین خود محدود ساختن آزادی است ، به همین سبب است ، که همزیستگاه های بشری با وضع قوانین ومقررات اجتماعی وسیاسی واقتصادی ویژه، هم پاسدار آزادی های افراد دیگر اجتماع  می شوند ، وهم حد ومرز برای اینگونه آزادی ها به وجود می آورند .

قانون ها واعلامیه های سازمانهای جهانی نیز آزادی های مردم جهان وحد ومرز های آن ها را در جامعه جهانی بشری معین ومشخص می سازد. کشور های که توانسته اند بر حاکمان خود کامه پیروز شوند وحکومت های فردی واستبدادی را بر اندازند ، آزادی های فردی واجتماعی را تآمین کنند  جوامع ازاد بشری نامیده می شوند.امروز با انکه اصول وآزادی های فردی واجتماعی در جامعه کنونی جهان مشخص شده است مگر هنوز راه درازی در پیش است ، تا این آزادی ها که بر قانون واعلامیه نقش یافته اند در نظام ها وحکومت های سیاسی گوناگون جهان به سود مردم بسته شوند . شکل های تازه استعمار و وابستگی های سیاسی واقتصادی ونظامی و فرهنگی بعضی از کشورها به قدرت های بزرگ سبب محدود شدن وحتا از میان رفتن آزادی های فردی واجتماعی در برخی از کشور های شده اند.

انسان موجود سوداندیش است ، یعنی هرچه را که ذهن وخیالش بپسندد، همان را به سود خیال ودرکش می کشاند، او تنها به خاطر سود ومنفعت خودش می رزمد وبه  دنبال همان پاسخی  است ، که خودش می خواهد ، همه رهبران جهان زیر نام آزادی، آزادی های دیگران را به نابودی کشانیده اند.امروز آزادی به مثابه دستمال و دست لوط غرب وجهان سرمایه داری به منظور سرکوبی جنبش های رهایی بخش ملی وبدنامی ادیان غیر مسیحی استفاده می شود .

انواع آزادی :

دانشمندان وپژوهشگران آزادی را اینگونه بخش بندی کرده اند .: آزادی های سیاسی و احزاب ، آزادی مدنی ، آزادی اقتصادی ، آزادی مذهبی ، آزادی پوشش  لباس ، آزادی تجمع های صلح آمیز ، آزادی انتخاببات ارگانهای دولتی ومحلی ، آزادی جنسی ، آزادی های مسافرت وگردش بدون تبعیض، آزادی تباری و قومی ،آزادی های بیان و آزادی پس از بیان دیدگاه ونظر ، آزادی رسانه یی ومطبوعاتی ،آزادی انتقاد ونظردهی ، آزادی اعتراض ، آزادی مقاومت ، آزادی تولید ، آزادی انتخاب همسر ، آزادی انتخاب سرزمین برای زیستن ، آزادی آموزش وتدریس  آزادی انتخاب جنسیت وتغییر جنسیت  ودیگر آزادی ها .اگر به شناسایی تمام انواع آزادی بپردازیم ، شاید از حوصله این نگارش وخواننده بیرون بجهد ، از اینرو به همین جوهر آزادی بسنده می شود وشاید با زودی در باره هربخش آزادی سخنهای پیریزی گردد.

وایدون بنگریم ، که عدالت چیست؟

هیچ پرسشی تا اکنون  درگفتمان همزیستگاهی بشری که  تا این اندازه  گفتمان بر انگیز باشد  ، مطرح نگردیده است ، هیچ پرسشی که تا ایدون به خاطر آن خون واشک ریخته شده باشد  ، تا این اندازه مهم نبوده است وهیچ پرسشی که که تا اکنون مورد بحث نابغه های واندیشمندان از افلاطون تا کانت واز ارسطوتالیس تا نیچه را به خود مصروف ساخته باشد ، وتا ایدون نیز بی پاسخ مانده باشد ،به دیده نمی رسد. برخی به این باور اند ، که عدالت یا دادگرایی از ویژه گی های نهادین نظم اجتماعی می باشد ، مگر نظم متذکره ملازمه ندارد وگواه بر روابط متقابل انسانهاست ، عدالت در درجه دوم یک صفت ممتاز انسانیست ، زیرا شخصی عادل است ، که رفتارش با قواعد یک نظم اجتماعی یا همزیستگاهی که عادلانه پنداشته می شود و تطابق نماید.

به عبارت دیگر انسان به تنهایی قادر به یافتن خوشبختی نیست ، واز آن رو است که ان را در اجتماع جستجو می کند ، بر این بنا عدالت خوشبختی اجتماعی است ، خوشبختی است، که بوسیله یک نظام اجتماعی تضمین شده است ، افلاطون به این مفهوم و با یکسان پنداشتن عدالت با خوشبختی به چنین فرایند رسید ، که فقط یک انسان عادل خوشبخت است ، وغیرعادل نمیتواند خوشبخت باشد ، مسلمآ اعلام اینکه عدالت خوشبختی است ،نمی تواند پاسخ نهایی باشد ، چه این فقط تغییر است ،چون ایدون پرسشی که مطرح می شود ، اینست که «خوشبختی چسیت ؟»

این نکته روشن است که تا هنگامی که خوشبختی  به مفهوم اصلی ومحدود و خوشبختی فردی وبه معنی خوشبختی انسان  یا آنچه که شخص خودش میخواهد تفسیر گردد، امکان وجود یک نظم عادلانه نخواهد بود ، زبرا که ناممکن است که خوشبختی فرد دردیگری به طور مستقیم یا غیر مستقیم درتعارض قرار نگیرد. وهردوی آنها به درستی  اشتباهی باور داشته باشند ، که بدون داشتن  دیدگاه همسو نسبت به خوشبختی در یک ردیف قرار بگیرند، از اینرو لازم است ، تا خوشبختی را تنها در اجتماع جستجو کرد .

خوشبختی اجتماعی چیست ؟

خوشبختی اجتماعی آنست ، که در یک اجتماع تمام مردم از نعمات اجتماعی که به همه انسانها تعلق دارد ، به طور یکسان استفاده کنند ، یعنی نعمات مادی برای همه انسانها یکسان باشد، و یا همه انسانها از آنچه که در جامعه میسر است یکسان بهره بگیرند، گرچه این امرناممکن است ، مگربدون تشویش باید پذیرفت ، که از نعمات اجتماعی ، مانند : برق ، آب  آشامیدنی ، تیلفون ، خدمات صحی و پزشکی، خوراکه ، پوشاکه ، ومنزل یکسان استفاده کنند ، اینست عدالت اجتماعی ، واینست خوشبختی اجتماعی هرگاه این عدالت در جامعه پدیدار نباشد ، نمیتواند ، آزادی و دموکراسی در جامعه عملی کرد.

انواع عدالت :

‫- عدالت اجتماعی :

عدالت اجتماعی یعنی در یک همزیستگاه بشری ، مردم بدون تبعیض وامتیاز از همه حقوق وامتیاز های همزیستگاهی یا اجتماعی بهره ور گردند .

در یک جامعه  بشری ملیت های گوناگون در کنار هم زیست می کنند ، اینها همه انسان هستند ومعیار سنجش هویت های ملی نباید ، مناسبات تباری ، زبانی وقومی باشد ، بلکه در جامعه معیار شخصیت ها ، امیتاز های کار وپست ها ومقامهای دولتی نه بر معیار وابسته گی های تباری، بلکه بر معیار لیاقت وکاردانی استوار باشد.

در کشور هندوستان که نزدیک به ۱،۲ میلیارد انسان زیست می کند ، کاندیدهای مختلف از تبار ها ووابسته های دینی گوناگون نامزد می شوند ، در این کشور رای دهنده گان نیز بر بنیاد کارایی  وکاردانی رای می دهند ، یعنی برنامه های سیاسی احزاب را می نگرند وبه آنها رای می دهند ، با آنکه نفوس هندو نسبت به مسلمانان ، مسیحیان وسکهه ها چندین مرتبه افزود است ، مگر با آنهم صدراعظم پیشین هندوستان از حزب کانگرس و از لحاظ دینی ویا تباری به سکهه ها که به مشکل نفوس آنها به بیست میلیون نفرمی رسد، انتخاب شد. درآنجا کسی نگفت ، که چرا یک سکهه صدراعظم کشورهندوستان شد، به درستی دیده می شود، که درعدالت اجتماعی معیار ، انسان است وتوانایی هایش وکارکرد هایش ، نه تبار، خویش ، خانواده ، خون، زبان و وابستگی های سیاسی اش.اگردرهمزیستگاهی غیر ازاین معیارها معیار گمارش به پست های دولتی چیزی دیگری باشد، آن جامعه ، جامعه عادلانه نیست و آن همزیستگاه  یک همزیستگاه سالم انسانی نیست، وغیرعادلانه است. درکشور های مانند ، افغانستان ، ایران ، پاکستان ، ازبکستان ، ترکمنستان و حتا  در کل کشور های تازی زبان  برخی از کشور های شاخ افریقا ، که معیارگمارش شخصیت ، درپست ها ومقام های دولتی مناسبات تباری ، خونی، دینی، زبانی ، منطقوی ، خانواده گی وسیاسی اند ، یک جامعه یا همزیستگاهی که درآن ارزش های عدالت همزیستگاهی بدیده نمی آید ویک جامعه غیرعادلانه می باشد، حتا به جراات می توان نوشت ، که درهمزیستگاه های سوسیالیستی پیشین ، نیز که معیار گمارش شخصیت های اداری وابسته گی سیاسی وایدیولوژیکی بود ، عدالت اداری واجتماعی پدیدار نبود.

کوتاهی سخن: تا زمانی که دراداره های دولتی ، کادر ها بر بنیاد استعداد ، کارآیی ، لیاقت ، آموزه ها وآموخته ها گماشته نشوند و بنابر رعایت گویا ترکیب ملی وترکیب  زبانی ، ترکیب  منطقوی ،واسطه وپول کادرها درپست های کلیدی گماشته شوند ، اثاری ازعدالت همزیستگاهی اداری وجود ندارد و وجود نخواهد داشت، ایدون که مساله ترکیب کابینه جدید ، مطرح است ، اگر معیار ها سیاسی ، زبانی ، تباری یا قومی ، منطقه وی ، که از فلان منطقه باید ، یک نفر وزیربه دیده نگریسته شود ، مطرح گردد، عدالت اداری بهیچروی پدیدار نخواهد شد.

دولت وحدت ملی نباید ، با بدیده نگریستن ، ارزشهای چون: معیاری جهادی، سیاسی ، تباری یا قومی ، منطقوی ، زبانی ، که کاندید ، باید ، به دوزبان دسترسی داشته بشد ویا از فلان منطقه زبانی باشد ، کادرها را پیش نماید، معیار کاندیدان پست های وزیر ومعادل آن باید، تنها و تنها لیاقت ، تحصیل ، کاردانی ، آموخته ها و وتجارب کاری به دیده نگریسته شود ، اگر ۹۰ در صد کابینه از نورستان و وابسته به ملیت یا تبارالیانی  یا نورستانی باشد، نباید ، با آن مخالفت کرد ، اجازه داده شود  تا کادرهای مسلکی و وارد درکار به کار گماشته شوند ، چه بهتر اگر وزیر یک وزارت ازبا تجربه ترین ، با اندوخته ترین و دانسته ترین کادر خود همان اداره پیشنهاد شود ، بهترین و والاترین کارخواهد بود ، دراین حالت ، کادرها وکارگزاران ورزیده یک وزارت امیدوار می باشد ، که اگر صادقانه ، عاشقانه وکارگزارانه  کار نماید ، روزی وزیر خواهد شد.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۱۹۱۱

صدمین سالگرد تولدی محمد ظاهر شاه و ظهوراین خاندان از زبان تاریخ


شر آوردند  و خیر نامـش  کردند

کاریکه اسلاف دود مانـش  کردند

پرورده  دیـره دون  را از پاریس

آورده  امیـر و  حکمرانش کردند

 

عبدالو کیل کوچی

 

اما تاریخ در رابطه به ظهور این خاندان بسیار چیزهایی میگوید که سلسله آن تا به گذشته ها میرسد.

« میگویند دروغ گویی، شایعه پردازی، افسانه سرایی هنگامی در تاریخ جای گزین واقعیت وحقیقت میگردد که کسانیکه در دوران حوادث وقایع سهم داشته اند لب فرو بندند ونظر به علل وعواملی سکوت را تر جیح دهند .»

در باره خاندن همایونی نیز همینطور است. این بیان جامع وپرغنا ، نی تنها در مورد رویداد های تاریخی بلکه در رابطه به شخصیت ها وکار کرد های آنان بیشتر صدق میکند. با توجه به دیدگاها ونظریات آفریده گاران تاریخ کشورما، صدمین سالگرد تولدی محمد ظاهرشاه یادآور پیشینه های تاریخی و آن میراث بجا مانده از قرون هژدهم ، نزدهم وبیستم میلادی میباشد که در سرآغاز دستاورد های قابل تقدیرآن قبل از همه اعاده استقلال ، بدست گرفتن اختیارات ملی ، تمامیت ارضی وحاکمیت سیاسی مستقل کشور بود که برهبری حاجی میرویس خان هوتکی حاصل گردید وپس از یک دوره معین ، با به قدرت رسیدن احمد خان ابدالی ۱۷۴۷ میلادی وپیدا شدن نا گهانی صوفی صابر شاه کابلی فی المجلس و نهادن خوشه گندم به دستار موصوف، احمد خان را احمد شاه ساخت . واما احمد شاه ابدالی برغم اساس گذاری دولت معظم سرتاسری ، جهانکشایی هایی نیز داشت که برای افغانستان آنقدر مفید واقع نمیشد چنانچه علامه میر غلام محمد غبار درین رابطه در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ میفرماید :« دولت احمد شاه در داخل شرایط خاص تاریخی ، توانست که برای تشکیل مجدد افغانستان خدمت مهم سیاسی نماید ، ولی نمیتوانست بکلی از اشتباهات واعمال نادرست بر کنار بماند .مثلا یکی از کار های عجیب وبی فایده وحتا مضر او این بود که در امور داخلی هندوستان مدا خله منفی نمود که هیچ گونه ارتباطی با منافع افغانستان نداشت .نتیجه این فتح درخشان در واقع عجله برای برداشتن سنگی بزرگ از دم راه استعمار انگلیس بود » که بعد ها پیامد ها ی مصیبت بار آن دامنگیر کشورما گردیده ومزید بر آن  نفاق وجنگ های خونین ویرانگر برادران سدو زایی ومحمد زایی ها برسر تاج و تخت ، شرایطی را بوجود آورد که در اثر آن زمینه حملات تجاوز کارانه استعمار انگلیس فراهم گردید تا به مرور زمان منجر به جدا شدن نیمی از خاک کشور شد . به استناد همین کتاب صرف نظر از ذکر سنوات آن ، مناطق ملتان کشمیر ، قلعه اتک ، دیره غازی ، دیره اسمعیل خان ، پشاور ، سند ،کورم ، لندی کوتل ،سوات ، با جور ،چترال ، چمن ،وسیستان در جنوب وشرق ، پنجده ، مرو وفوشنج در غرب وشمال کشور قربانی کشمکش های این خانواده قدرت طلب گردید که کشور ما از داشتن حق سرحدات بحری محروم گردیده و رابطه فعال آن با جهان خارج نیزقطع گردید . اما یکی ازاخلاف  این سلسله شاه زمان پسر تیمور شاه بود . مردی آزاده ومدافع وطن که تا آخرین قدرت در برابر تجاوزات استعماری انگلیس رزمید ه بود . صدمین سالگرد تولدی ظاهرخان یادآور عهد شکنی های امیر دوست محمد خان وفرار ناگهانی او از میان مبارزین ومجاهدین از شهر چهاریکار وپیوستن آن به اداره استعماری انگلیس میباشد. اما دلاوری وقهرمانی پسرش وزیر محمد اکبر خان بود که با مبارزه پیروز مندانه اش در برابر سیل عساکر استعماری  افتخار مبارزین راه آزادی ومردم افغانستان گردید واز همین دودمان برادر دیگری با اجرای رهنمود های اصلاحی وسازنده علامه عصر، سید جمال الدین افغان ، راه اصلاحات را در پیش گرفت.  امیر شیرعلی خان با تاسیس مطبعه وبه ثمررسانیدن مفکوره های فرهنگی بخصوص در رابطه به مسایل خبری اوضاع جهانی وانتشار اخباردر پایتخت کشور، که برای نخستین بار، شمس النهار از ستاره پردرخشش رسانه ای در آسمان فرهنگ افغانستان مژده میداد. جلب دانشمندان وبنیاد گیری نخستین تجمعات علمی بمنظور اصلاحات، ایجاد دستگاه های صنعتی از قبیل باروت سازی ، حکاکی، پرزه جات اسلحه ودیگر ایجاد گری ها و آفرینش هایی بود که امیر شیرعلی خان رویدست گرفته بود. غازی مرد دیگری ازین دودمان ، غازی محمد ایوب خان فاتح در چندین جبهات جنگ علیه دشمنان افغانستان وپیروزی وطنپرستان آزاده افغانستان در جنگ میوند ماندگار و جاودان است .

  واما چندی پس از آن بالا کشیدن عبدالرحمن بر تخت سلطنت آنهم به کمک مستقیم قدرت های خارجی وعمال داخلی ومحافظه کاران وابسته به آنها میباشد که بیانگر استبداد جهنمی دوران سلطنت امیرعبدالرحمن جابربوده وبعضا شرکت او در برنامه های سری وسه جانبه زیر زمینی هند برتانوی وادامه سرکوب آزادی خواهان ضد استعماری در کشور وبخصوص ساختن کله منار ها از سران مبارزین برادران هزاره تا هنوز درخاطره تلخ تاریخ بیاد مانده است و در راستای این ستمگری ها ، استبداد بی پایان پسرش حبیب الله خان را در رابطه به سرکوب مجاهدان وطندوست وخدا پرست اعضای جنبش های آزادی خواه ومشروطه خواهان بر ملا میسازد . ولی چندی بعد ، یکی  ازاخلاف همین خاندان ، مردی آزاده وآزادی دوست امیرامان اله خان غازی نخستین گامش را در میدان قدرت وسلطنت با آزادی وآزاده گی برداشته وبه رهبری این غازی مرد آزاده دلیربود که مردم افغانستان برای نخستین بار پوزه استعمار انگلیس را به خاک مالیدند واستقلال کشور را حاصل نمودند .نهضت ترقی خواهانه امانی در راه اعمار ونوسازی کشور در تمام عرصه ها کوشید وبسیاری نو آفرینی هایی را در قبال تمدن عصری بوجود آورد. ولی با توجه به برگه دیگری از تاریخ ، صدمین سالگرد تولدی محمد ظاهر شاه حکایت گر عملکرد های اخلاف ودود مان سلطان محمد طلایی وجیره خواران خاندان آل یحی میباشد که در رابطه به آن  بازهم علامه غبار می نویسد:« خانواده یحی خان از سال ۱۸۷۹ میلادی مدت بیست وسه سال در دیره دون هند میزیسته اند وجیره مختصری که حکومت انگلیس با ایشان میداد بآن میساختند » ودر رابطه به باز گشت نادرخان وبرادرانش ازهند به دربار کابل در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ چنین آمده است: «در حالیکه ملت هنوز ایشان را نمی شناخت وصلت جدید با خاندان شاهی ،( یعنی پیوند خویشی با شاه ) این خانواده را پیش کشید وبه عنوان مصاحبین شاه درآمدند » وبه این ترتیب نفوذ برادران در موقف های مختلف بمثابه مصاحبان ،خادمان دربار ،غلام بچگان ، شاآغاسی ، رکاب باشی ، وسروزهای دربارقایم گردید . صدمین سالگرد تولدی محمد ظاهر خان یاد آور خاطرات زمان باز گشت نادرخان ازفرانسه وسرزمین هند برتانوی وبا پشتیبانی کمکهای انگلیسی میباشد که بقول سترجنرال محمد نبی عظیمی نویسنده کتاب پرارج اردو و سیاست این کمک ها عبارت بود از « ده هزار تفنگ ۳۰۳ بور ویکصدو هشتاد هزار پوند انگلیسی ودیگر کمک های سیاسی ومعنوی » که بوسیله آن در سرحدات کشورجنگ را در پوشش به اصطلاح نجات وطن ، ودرداخل کشور جنگ زیر نام اعاده پادشاهی امان اله خان ودرغزنی ، جنگ را بعنوان دفاع  از سلطنت امیر حبیب اله خان کلکانی با تبلیغات متناقض راه اندازی نمود  تا بلاخره معلوم گردید که جنگ صرفا بخاطر غصب مقام پادشاهی وکشتار رقیبان خودش بوده است  که با تعهدات وسوگند های دراماتیک خویش قدرت را تصاحب کرد وبا این ترتیب بنظر می رسید که سرکوب غازیان ،آزادی خواهان وبقایای مبارزان جنگ استقلال ونابود ساختن افتخارات تاریخی زمان امان اله خان غازی گویای تعهداتش در برابر کمک ها بوده باشد چنانچه سرکوب خونین آزادی خواهان در سطح کشوروحملات وحشیانه وانتقام جویانه آن در مناطق شمالی وشمال کشور که منجر به خونریزی بیشماری از هموطنان ما گردید علاوه بر آن  شهید ساختن غلام نبی خان چرخی وبزندان انداختن همه اعضای فامیل ، اقارب وباز مانده گان این خانواده آزادی دوست بشمول کودکان وصغیران، از کینه توزی وغداری نادرغدارو محمد هاشم سفاک پرده برمیدارد. بی جهت نبود که سلطنت پسرش ظاهر شاه بروایتی جوان نزده ساله را عموهایش که قدرت مرکزی سلطنت را بدست خود داشتند با کشتار ونسل کشی مردم شریف هزاره وبا شهادت عبدالخالق شهید وخاندان ، اقارب وبازماندگان وحتا عده یی از همصنفانش آغازکردند. هم چنان لشکر کشی شاه محمود خان به دوام خونریزی های گذشته اش در مناطق شمال کشور وسر کوب آزادی خواهان ازبیک ، ترکمن، قزل باش وسایرساکنین محلات به امر او وهمچنان کوچاندن اجباری بقایای مردم این سرزمین و اعزام  چندین هزار نفر از آزادی خواهان این مناطق کشور با زنجیروغراب وبا پای پیاده به کابل با شکنجه وقتل عام اسیران زن ومرد ، پیر وکودک درمحابس وقصابخانه های دهمزنگ وقلعه کرنیل که تا هنوزنام های زشت وستمگریهای وحشیانه محمد گل خان مهمند ، طره باز خان وجانداد خان درسر زبانهاست. همچنان درزیرسایه ذات همایونی و در راستای ظلم ها وستمگری ها ی نظام مستبد شاهی سرکوب خونین جنبش محصلین شهر کابل و ریختاندن خون محصلین در تظاهرات سوم عقرب ۱۳۴۴خورشیدی به امرسردار ولی پسر کاکا وداماد شاه و دیگر ظلم ها وستم هایی را که بر مردم ما روا داشته بودند تا هنوز درخاطره تلخ تاریخ باقی مانده است.

آقای نصیرمهرین در مقدمه کتاب خاطرات محمد خالد صدیق چه زیبا مینویسد: « ماهیت وکارکرد های نظام سیاسی که محمد نادر خان وبرادرانش بنیاد نهاده اند با توجه به برگه های این اثر ذهن را به ژرف های الزامات استبدادی وابعاد فاجعه ی آشنا می سازد که جامعه ما در شکنجه گاه آن بسر برده است. » واضح بود که این شکنجه گاه ها افغانستان را به زندان عمومی وخاموش مبدل کرده بود  بآنکه گفته میشود محمد ظاهر شاه نسبت به شاهان همعصرش شاه اعتدال پسندی بود. باید گفت که برغم ماهیت طبقاتی نظام شاهی ، یکی از دلایل عمده استبداد در زمان سلطنت ظاهرخان این بود که در نیمه اول دوره شاهی ظاهرخان ، قدرت اصلی نظام در دستا ن عموها وعمو زاده گان شاه قرار داشت ودر نیمه دوم دوران سلطنت نیز تحت نظر این شاه واجب الاحترام وغیرمسوول قدرت به دور جناح بندی های درون خاندان گرفته تا درباریان محافظه کار، حاکمان قدرتمند نظام در پیوند مستقیم با عناصر ارتجاعی ، ملاکین ومفتخواران در سازش با ارتجاع منطقه وقدرت های جهانی میچرخید که این رویکرد ها برصلاحیت شاه وشخصیت شاه بر ثبات فکری ، اراده وعملکرد آن تاثیرات ناگواربجا گذاشته وشاه را در منجلاب پاسیفیسم ونیزدر شرایطی قرارمیداد که شاه با گذراندن روزهای خوش ، تقوای شخصی آن نیز زیرسوال می رفت . وبا این ترتیب ملوک الطوایفی درون نظام ، نظام ظالمانه واستبدادی شاهی را برمردم افغانستان تحمیل نموده ودر مجموع باعث عقب مانی کشور از کاروان ترقی وتعالی گردیده بود. مزید بر آن موقعیت حساس جغرافیایی کشور در بین قدرت های منطقه وجهان همواره روی سرنوشت مردم افغانستان تاثیرات منفی خود را بجا می گذاشت بآنهم با توجه به کارکردها و یکرشته فعالیت های عمرانی و روبنایی که در زمان ظاهرخان صورت گرفته بود ازقبیل تدوین قانون اساسی، بسط وتوسعه فرهنگ ، معارف و تحصیلات عالی ، انتخابات پارلمانی ، آزادی های کمرنگ سیاسی وقانون نیم بند  احزاب، مظاهرات ،اجتماعات ، مطبوعات ، خدمات اجتماعی، شفاخانه ها ، رشد زراعت وانکشاف بانکداری ،اعمار مکاتب ومدارس ، سیلو ها وکارخانه های تولیدی وصنعتی ، احداث سرک های حلقوی درسطح کشور، اعمار بند وانهار وتاسیسات دستگاه های برق وغیره را میتوان از دست آورد های این دوره دانست؛ ولی بآنهم این همه کارکرد ها وفراورده های کاری به تناسب توان وامکانات دست داشته درمقایسه به نیازمندی های مبرم وحیاتی مردم  نمیتوانست یک دهم احتیاجات جامعه را بر آورده سازد. درطول مدت زمان سلطنت همایونی بود که افغانستان در جمله فقیر ترین کشور های جهان به شمار میرفت . در حال وهوایی که جهانیان کیهان را تسخیر میکردند در افغانستان هنوز مسله نا ن حل نگردیده و درین مدت ، نود و پنج فیصد نفوس کشور از نعمت سواد عادی محروم و در چنین عصر در تمام کشور یک دستگاه رادیو وجود داشت ودر نبود دستگاه تلویزیون رابطه فرهنگی و رسانه یی  با جهان خارج اصلا وجود نداشت و اکثریت عظیم مردم در زیر سایه ذات همایونی در شرایط فقر، جهل مرض بی خانگی وبیکاری ودر باتلاق غم وانده ومصیبت دست وپنجه نرم میکرده اند؛ که خوراک اکثریت مردم نان جو آلوده به گیای تلخ و پوشاک شان پوست بزوخانه های شان دخمه های مرگ بوده است. در سال های زمامداری این بابا ... مردمان مستضعف ومستمند بدخشان ، بادغیس ،غورات، زابل وخوست، کنر و نورستان، لغمان، سرپل... بخاطر زنده گی نی بلکه بخاطر زنده ماندن شان حتا بفروش فرزندان خودحاضر گردیده بودند که لکه این داغ ننگین دردل تاریخ تا هنوز باقیست .

در عرصه  معارف برای هر۴۰۰۰۰۰ نفر یک لیسه و دوباب مکتب ابتداییه و ده معلم میرسید طبق احصاییه در عرصه صحت عامه برای هر پنجاه هزار نفر یک داکتر برای هر ۴۰۰۰۰۰ نفر یک شفاخانه وجود داشت که این عقب مانی با هیچ یکی از کشورهای همسایه قابل مقایسه نبود .

 سالهای سال مردم زحمت میکشیدند وعرق می ریختند ولی حاصل عرق ریزی میلیونها میلیون نفر انسان زحمتکش این مرزوبوم خوراک اعلیحضرتان والاحضرتان ، حاکمان وخادمان درباری مصاحبان وچاپلوسان ومتملقین دربار شاهانه ومفتخواران ، بالا نشینان ودلالان کمپرادور، سودخواران وریاکاران آن دوره بود. چگونه این بابا توانسته بود در مدت چهل ساله سلطنت وحکمروایی اش به اصطلاح فرزندان خود را گرسنه ، مریض ،علیل ، فقیر بیسواد ودر مصیبت مواد مخدره ونیمه جان نگه دارد ؟

در رابطه به موقف کشوردر مسیر تحولات اقتصادی سیاسی ، فرهنگی واجتماعی  ، دوکتورمحمد ظاهرطنین در کتا بش بنام افغانستان در قرن بیستم چنین نگاشته است: « از اوایل قرن بیستم سلطنت های افغانستان ،علمای پیشرو ومذهبی و روشنفکران ، قطع نظر از فراز وفرودها و افراط وتفریط ها وانزوا طلبی ها و دخالت خارجی سعی کردند افغانستان از روند عمومی دگرگونیهای سیاسی اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی درکشور های اسلامی وبطور کلی درخاورزمین بدور بماند. »

بنا برآن باید گفت که میراث مصیبت بارنظام سلطنتی تا هنوز دامنگیر مردم ما میباشد. اگر اینطور نمی بود در کدام جای دنیا هستند کسانی که به اشاره ومیل دشمنان کشور، با انفجار پلها ، بند ها وتاسیسات انرژی وعام المنفعه وطن خود را به ویرانه مبدل سازند، مکاتب وفاکولته ها و دیگر تاسیسات علمی وفرهنگی و زیربنای اقتصادی وطن خود را به آتش کشیده و با حملات انتحاری برادرکشی را در وطن خود ادامه داده باشند، بجز انسان های محروم از دانش وسواد و تربیه وعقب نگهداشته شده که نمایانگر تاثیرات منفی سلطنت نیم قرنه خاندان ذات همایونی میباشد.

باید گفت که میراث منفی این سلطنت آنقدر رنج آوروغیر قابل تحمل بود که حتا خلف آن یعنی داودخان یکی از مهره های مهم این خاندان نیز نتوانست کاری را بروی خرابه های سلطنت اجرا وانجام دهد، بلکه موصوف از روی ناگزیری ها  بخاطر قانع ساختن ملت باد میکارید تا که تو فان درو کرد.

البته کارکردها ورویکردها را نمی توان به اقدامات یک شخص و یا شخصیتی خلاصه کرد بلکه تمام سیستم مورد بحث تاریخ است وهیچ سیستم ونظامی را نمیتوان از قلم رو تاریخ وقضاوت تاریخی بدوردانست وبری از اشتباهات.همانطوریکه هیچ عمل و یا اعمالی نمیتواند ازمحک داوری تاریخ بدور بماند بآنهم اگر حقایق چند روزی ویا چند سالی بزور زورمندان وارونه تعریف گردد ولی تاریخ طور دیگری وهمه جانبه قضاوت خواهد کرد؛ میتوان ملتی را در تنگنای زمان متوقف ساخت ولی هرگز نخواهید توانست زمان را از حرکت باز دارید. بگونه مثال افتخارات شاه امان اله خان ، محصل استقلال کشور ونام غازی مردان آزاده دلیر ومبارز راه ترقی وطن  چنان در صفحات زرین تاریخ ثبت گردیده است که تخریبات وجعلیات ناجوانمردانه درحق آنها محکوم به فنا گردید وبلمقابل دستاوردهای کاری نهضت ترقی خواهانه شاه امان اله خان غازی  ودیگرجنبش های ترقی خواهانه بلاخره توسط مردم حق شناس افغانستان با ذکرنام و القاب تاریخی شان دردل تاریخ افغانستان جاودانه ومانده گارثبت گردیده است. واین درس بزرگی از تجارب واندوخته های ملت سرفراز افغانستان است که با اعماق قلب خود جریانات حال وگذشته را مورد قضاوت عادلانه شان قرارخواهند داد زیرا هر پروسه آغاز، جریان و انجامی دارد. بگذار این کار تاریخ است که مستقل از زورگویی ها ودوران ها در رابطه به شخصیت ها ونظام ها داوری خواهد کرد وبقول معروف تاریخ بیرحم است ومستقل عمل خواهد کرد.دراخیرباید گفت که وحدت ملی و وطنپرستانه وحدت ترقی خواهانه و فراگیری علم ودانش ضامن سعادت مردم افغانستان خواهد بود.

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۵۱۱