جنگ شمشیر عربی و دشمنی برادران

زارعی‌ قنواتی   

شروط  ١٣ گانه عربستان و سه کشور عربی متحد خود ( امارات متحده عربی، بحرین و مصر) که جمعه به قطر ابلاغ شد، با افشای فوری آن از سوی دوحه و عکس ‌العمل ‌های متعاقب آن نشان می ‌دهد بحران موجود در مسیر تشدید تنش حرکت می ‌کند. ماهیت و شکل این شروط که محور عربی  به رهبری ریاض آن را از طریق کویت به‌عنوان میانجی به طرف قطری  ابلاغ کرده است، در واقع « نقشه راه » آشتی و مصالحه نبوده و بیش تر به یک معاهده تسلیم بدون قید وشرط شبیه است که پذیرفتن آن از سوی قطر این کشور را در حد یک مستعمره پایین می‌ کشد و در صورت عدم پذیرش نیز باید در انتظار تعمیق بحران بود. 
 به لحاظ جایگاه ژیوپلیتیک قطر و امکان مانور برای یافتن متحد در منطقه و سطوح بین ‌المللی، به نظر می ‌رسد دوحه گزینه دوم را انتخاب می ‌کند و زیر بار این شروط  نخواهد رفت. همین که از طرف رهبران قطر بلافاصله این شروط  محرمانه به صورت کامل به رسانه‌ ها درز داده می‌ شود، به‌ خوبی نشان‌ دهنده موضع این کشور است، تا جایی که امارات به‌ عنوان یکی از اصلی ‌ترین هم ‌پیمانان عربستان از قول انور قرقوش، وزیر مشاور در امور سیاست خارجی امارات، ضمن توصیف قطر به‌عنوان « اسب تروای خلیج‌ »، به‌ صراحت ناخرسندی خود را نشان داده و می‌ گوید: « افشای فهرست درخواست‌‌ها، با هدف ناکام ‌کردن روند میانجیگری‌هاست و این رفتارهای کودکانه از قطر بعید نبود». بدون تردید چنانچه قطر در روزهای اخیر پالس‌های مثبت حمایت از ترکیه، ایران و کشورهای اروپایی و تا حدودی روسیه را دریافت نمی‌ کرد، امکان تن‌ دادن به این شروط  تحمیلی را داشت ولی با توجه به تحولاتی که در منطقه می‌ گذرد رهبران دوحه در صورت عدم تعدیل شروط همسایه گان عرب خود دست به مقاومت خواهند زد. هم‌ اکنون به دلیل تحولات شتابنده که در سطح منطقه و اوضاع داخلی کشورهای عربی و به ‌ویژه عربستان می‌ گذرد (برکناری شاهزاده محمد بن ‌نایف و تعیین ولیعهدی محمد بن‌ سلمان) به‌عنوان یک شاهزاده تندرو و به ‌شدت مخالف ایران و قطر، تقریبا راه برای هرگونه مصالحه مرضی‌الطرفین بین دو طرف بسته شده است. این شروط ١٣گانه که از تغییر اساسی در مناسبات با تهران، نوعی طلاق توافقی با ترکیه، پایان دادن به قدرت نرم قطر با تعطیلی شبکه تلویزیونی الجزیره و رسانه ‌های زیرمجموعه آن، خروج این کشور از همه حوزه‌های نفوذ خود در منطقه، پرداخت غرامت کلان، گزارش‌ دهی ماهانه درباره شروط  تعیین‌ شده در سال اول و فصلی در سال دوم طی ١٠ سال، قطع ارتباط با گروه‌های  تروریستی و مخالفان کشورهای ایتلاف عربی و اخراج همه کسانی که به هر دلیلی ایتلاف چهارگانه با فرض دشمنی تعیین کرده است، یک معاهده برای تسلیم خواهد بود که قطر را برای همیشه از معادلات منطقه به حاشیه می‌ راند. 
عکس‌العمل رهبران قطر به این شروط ١٣گانه به ‌ویژه در زمینه افشای فوری این اولتیماتوم نشان می‌ دهد که دوحه تصمیم خود را برای تسلیم‌ نشدن در برابر رقبای عرب خود گرفته است. اختلاف دیدگاه درباره تنش بین ریاض ـ دوحه در ساختار سیاسی امریکا در دوگانه کاخ سفید ـ وزارت امور خارجه این کشور نیز تا حدودی در فضای سیاسی قطر نشانه عدم قاطعیت واشنگتن در حمایت از عربستان فرض شده است. موضع ‌گیری ترکیه درخصوص تاکید بر حمایت و عدم بستن پایگاه نظامی خود در قطر ( یکی از شروط ایتلاف به رهبری ریاض) با توجه به مجوز پارلمان این کشور برای اعزام حدود سه ‌هزار نیروی جدید ترک به این پایگاه، نیز به لحاظ جایگاه ژئوپلیتیک انقره و نفوذ آن در بین طیفی از کشورهای اسلامی و همچنین حمایت تلویحی ایران با کمک‌ های اساسی برای رفع محاصره اقتصادی، نوعی از موازنه قدرت در منطقه را ایجاد کرده است که به رهبران دوحه  توان مقاومت را می‌دهد. 
 دیدار وزیر خارجه قطر در هفته گذشته با سرگی لاوروف  و نامه محرمانه امیر قطر به  ولادیمیر پوتین ، رهبر روسیه، بدون تردید درباره بسط  مناسبات و همچنین همکاری در بحران سوریه بوده است که می ‌تواند حمایت روسیه را در شرایط کنونی جلب کند. رهبران قطر با توجه به نفوذی که در بین بخش عمده از مخالفان سوری دارند در صورت توافق با روسیه درباره همکاری در بحران سوریه برگ برنده دارند که می ‌تواند بسیاری از معادلات کنونی در منطقه را به نفع قطر دگرگون کند. قطری‌ ها قبلا هم در معامله با تهران نشان داده‌اند که توان عملیاتی ‌کردن پروژه خود در جهت همکاری حول حل ‌وفصل بحران سوریه در چارچوب سیاست تنش‌زدایی روسیه را دارند. مذاکرات پیدا و پنهان عربستان با اسراییل برای منزوی ‌کردن قطر بدون تردید موضوعی نیست که از چشم افکار عمومی عربی نادیده گرفته شود و به همین دلیل ریاض در صورت تشدید منازعه قادر به کسب همراهی توده‌های عرب نخواهد بود. بندهایی از شروط ١٣گانه ایتلاف به رهبری عربستان که درخصوص پایان ‌بخشیدن به حمایت از گروه‌ های تروریستی آمده است، یک موقعیت دوگانه و ژلاتینی دارد که طرف مقابل نیز به‌ دلیل نقش الترناتیف عربستان در حمایت از تروریسم بنیاد گرای اسلامی می ‌تواند قاعده معکوس و معلوم (شرط قطع رابطه عربستان با گروه‌ های تروریست و سلفی) را در مقابل آن قرار داده و در صورت توافق با محور روسیه، ایران و ترکیه با خروج از این چرخه، تمام تمرکز جهانی را بر نقش ریاض در این موضوع معطوف کند. 
با اعلان شروط سخت ١٣گانه عربستان و متحدان عرب خود در مقابل قطر و موضع ‌گیری « سلبی » دوحه با این پیشنهاد، به نظر می ‌رسد وضعیت به سمت  بن‌ بست در روابط  دیپلوماتیک بین دو طرف پیش می ‌رود. قطر بدون جلب حمایت روسیه، ترکیه و ایران و همچنین تا حدودی کشورهای اروپایی قادر به مقاومت در مقابل همسایه گان رقیب خود نخواهد بود و این بهترین فرصت برای محور نزدیک به دمشق است تا با جلب همکاری قطر برای حل ‌وفصل بحران سوریه سناریوی ترامپ ـ ملک ‌سلمان را برای تشدید منازعات منطقه به شکست بکشانند. از آنجا که هم ‌اکنون دونالد ترامپ به‌ خاطر موقعیت متزلزل خود در واشنگتن دست بازی برای تقابل با قطر به‌ عنوان کشوری که بزرگ  ‌ترین پایگاه نظامی امریکا در آنجا مستقر است را ندارد  و وزارت امور خارجه و دفاع  این کشور سعی می ‌کنند بی‌ طرفی خود را در این منازعه اعمال کنند، رهبران دوحه قدرت مانور مناسب برای مقاومت در مقابل محور رقیب را خواهند داشت. در صورت تشدید منازعات بین عربستان و قطر با توجه به اهداف متفاوت و بعضا متناقض کشورهای اسلامی در قبال این موضوع یک افتراق و گسست تاریخی هم می ‌تواند در شورای همکاری کشورهای اسلامی ایجاد شده و قدرت یارگیری سنتی ریاض در این مجموعه به ‌شدت با چالش روبه ‌رو ‌شود. روزهای آینده برای منطقه خاورمیانه و حوزه خلیج  بسیار تعیین‌کننده است و نتیجه کشاکش دیپلوماتیک عربستان و قطر تا حدود زیادی معادلات و مناسبات ژیوپلیتیک این حوزه مهم را تعیین می ‌کند. 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۷۰۶

از زنده گی احزاب سیاسی اروپا :

 

احزاب سیاسی  فرانسه سردرگمند

 درجست و جوی دلیل ناکامی درانتخابات هفته گذشته

 

 

رهبری حزب کمونیست فرانسه، برای آسان‌ تر کردن امور می‌ توانست از نامزدان  چپ  بخواهد به این‌ پرسش رای بدهند که آیا نامزدهای بالقوه حزب کمونیست فرانسه باید برنامه ملنشون را تأیید نمایند یا نه.

نامزدان ما حداقل می‌ توانستند نظر صادقانه خود را به ما بدهند. به جای این، برخی از رهبران حزب که به نظر می‌رسد می‌خواهند به هر قیمت که شده کرسی‌ های خود را نگه دارند، درگیر محاسبات پیچیده‌ای شدند.   آن‌ ها واقعاً متوجه نیستند که این دقیقاً می‌ تواند باعث شود آن‌ ها کرسی‌ های خود را از دست بدهند.

به طورعینی، منطق ژان لوک ملنشون منطقی است که نتیجه‌ بخش بوده است. نامزدی او نه بر فرد، بلکه بر دفاع از یک پلاتفورم سیاسی قرار دارد. اما « فرانسه تسلیم‌ ناپذیر » واقعاً نمی‌ تواند بدون سرخورده کردن رای دهنده گان، پلاتفرم خود را رها کند. نتیجتاً این نیز برای آن‌ ها غیرممکن است که بدون از دست دادن اعتبار خود از نماینده گان بالقوه‌ای استقبال نمایند که علیه قوانینی مانند گذار اکولوژیک یا دست برداشتن از نیروگاه‌ های اتمی رای خواهند داد.

این منطقی است که پیش از نگاه کردن به برچسب یک کالا در مورد محتوای آن پرسیده شود. اگر کالا مخالف دست برداشتن از نیروگاه‌ های اتمی است، باید چنین برچسبی داشته باشد. من حتا به این نمی‌ پردازم که برخی‌ ها در حزب کمونیست فرانسه چقدر در حمایت از ژان لوک ملنشون تردید داشتند.

اگر ما خواهان متحد شدن چپ هستیم، به نظر می‌ رسد که این مشارکت فقط با تمرکز بر نظراتی که اکثریت مردم فرانسه به آن رأی دادند کار خواهد کرد.

این غیر واقع ‌بینانه است که بخشی از حزب ، در حالی ‌که مانند دیگر سیاستمداران فریب ‌کار پیامک ‌های پوچ به [نشریه فکاهی] « کانارد آنشنه » می ‌فرستد انتظار داشته باشد ۵۰ درصد هواداران « فرانسه تسلیم ‌ناپذیر »  به آن‌ رای بدهند.

مانند همیشه، شایسته بود اگر از نامزدان پرسیده می‌ شد چه فکر می ‌کنند. اما همان‌ طور که انتظار می‌ رفت، آنها دغدغه این سیاستمداران نیستند… و لذا با آن‌ ها مشورت نشد.

بنا براین، رفقا، چیزی که ما واقعاً به آن نیاز داریم این است که به یک پلاتفرم سیاسی و به کسانی که در پارلمان از آن دفاع خواهند کرد، رای بدهیم.  نگذاریم شبیه هواداران چکی  ماکرون بشویم که به مواضع ناروشن رای دادند.

و یک نکته دیگر: بیایید زنده گی سیاسی مشترک با اپوزیسیون را به ماکرون تحمیل نماییم! / اومانیته

 بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۱۷ـ ۱۶۰۶

جنبش « دوازدهم جوزا »  گامی هست بطرف حاکمیت مردم

 

داکتر آرین

 در بیست پنج سال اخیرحاکمیت استبدادی مذهبی و فرمانروایی بیگانگان در میهن ما، این اولین موج عمومی خواسته های مردم بخاطر صلح، ثبات و ایجاد امنیت در کشور و علیه خودسری ها و یکه تازی های دولت اختناق و ترور « غیراسلامی افغانستان» می باشد، این جنبش بیانگر آن است که دیر یا زود مردمی خسته از دروغ و فریب یک حاکمیتی خود کامه و گندیده از فساد و جنایت، مجبور به قیام های مردمی تر و جنبش های سراسری تر و قاطعانه تر خواهند شد. این جنبش یک تکانه ای، از خلق به جان رسیده  بود که در مقابل یک رژیم سفاک و مستبدی که  در میان توده های مردم منزوی، مطرود و مورد تنفر می باشد و با بحران سیاسی، اجتماعی و رکود عمومی و فساد سراسری مواجه است، با تقاضا های قانونی و مشروع صورت گرفت.

 اگر بصورت پیگیر به خواسته ها و عملی نمودن عدالت و تامین حقوق حقه مردم که بهبود زندگی و آوردن صلح و ثبات دایمی است، اقدامات جدی و اساسی انجام داده نشود، بدون تردید که جنبش در افغانستان سراسری شده جایگاه و پایگاه اش میان مردم گسترش می یابد، مردم از جنگ، انتحار و انفجار به ستوه آمده اند و همین نا امنی ها باعث آن شد که تا بعد از دونیم دهه خاموشی سیاسی موج جدیدی از مبارزات، مقاومت و قیام را بوجود آورد.

درس ها تاریخ و تجارب جنبش های توده ئی تاکید بر آن دارد - زمانی جنبش های عدالتخواهانه پیروز شده اند، که در مرکز و پیشاپیش آن احزاب ملی، مترقی و میهن پرست قرار داشته و پرچم عدالت خواهی آنان را به دوش کشیده اند، زیرا فقط آرزوهای مقدس، عدالت خواهی انفرادی و آمال والای انسانی به تنهایی برای رسیدن به خواسته ها و یا حفظ و ادامه جنبش به هیچ وجه کافی نبوده و پیروزی نهایی بعید می باشد، این به این خاطر است که مبارزات عدات خواهانه و ترقی خواهانه هیچ گاهی از رویارویی سرسختانه دشمنان عدالت و ترقی، از توطئه ها، تحریکات،خرابکاری ها، حملات وحشیانه و خونین، تخریبات داخلی و خارجی در امان نمانده و به هیچ وجه مصئون نبوده و نیست، به این سبب نگارنده پیشاهنگ بودن احزاب مترقی، خلقی و ملی و معتدل اسلامی را در پیشاپیش جنبش ها و خیزش های مردمی افغانستان ضروری می دانم تا بتوانند مبارزات را به شکل مسالمت آمیز، بدون خشونت و خردمندانه رهبری کنند، تا اینکه از عوامل استبداد، سرکوب، شکست، خشونت و بی نظمی، جنبش را نجات داده و از بروز توطئه های رنگارنگ مانند نفاق ملی، تفرقه های زبان و ملیت، منطقه و مذهب و نفوذ دشمن در داخل جنبش ممانعت بعمل آورند و این توانایی و هنر سیاسی تنها در صلاحیت و نبوع احزاب سیاسی ملی و مترقی، فراگیر منسجم و با نظم است. زیرا تنها آنان با حیله و نیرنگ های ارتجاع و استبداد و تروریزم آشنایی کامل و دیرینه دارند.

به این ترتیب مرحله دیگری برای آزمون احزاب سیاسی ترقی خواه و عدالت پسند، ملی و معتدل اسلامی به وجود آمده و زمانی تجربه و تیوری های اجتماعی و سیاسی اتحادها، وحدت ها و ائتلاف ها فرا رسیده است، تا به کارنامه های ننگین این دولت نفرت انگیز که تنها هنرش ایجاد تفرقه میان ملیت های به هم برادر و برابر افغانستان و آفرینش مرگ و بدبختی برای مردم آن است، با تشکیل "جبهه ملی" و یک اپوزیسیون قوی پایان بخشند.

 افغانستان امروز در شرایط حساسی بسر می برد و فقط یک جنبش توده ایی و یک دولت مردمی که بدیل سیاسی و جای گزین دولت اسلامی افغانستان گردد، تنها راه خروج کشور را از این بحران عمومی تنضمین می نماید، در غیر آن "همین آش و همین کاسه" است و دشنه ای دشمنان مردم، آزادی، عدالت و دموکراسی بعد از این صد بار تیزتر خواهد شد و الی نابودی کامل افغانستان و مردم آن ادمه خواهد داشت، که در نتیجه این نظام بی ماهیت، بی کفایت و بی صلاحیت، پر از فساد و جنایت پا برجا می ماند، آنهم نه بخاطر اینکه این رژیم پشتوانه مردمی دارد و قدرتمند است، بلکه به جهت عدم عامل سیاسی قوی و ضعف نیروهای اپوزیسیون خواهد بود.

 دولت قرون وسطایی و پر از فساد افغانستان  نه تنها از صلح و امنیت، از جان و مال مردم نمی تواند دفاع و حفاظت کند، بلکه خواسته های عادلانه و تظاهرات صلح آمیز مردم را نیز به خون می کشد، دموکراسی و ارزش های انسانی را زیر پا و لگد مال  کرده، جامعه را عقب کشانده و تمامی دستاوردهای یک سده مبارزات دموکراتیک و عدالتخوا هانه را نابود نموده و حق مسلم توده ها را از آنان گرفته و ثروت های ملی و بیت المال را به یغما برده است، به همین سبب میخواهد، با تقویه ایکسترمیزم و بنیاد گرایی و با سرکوب لجام گسیخته و وحشیانه و به رگبار کشیدن مردم و ایجاد فضای رعب و وحشت به حیات ننگین خود ادامه دهد، این حاکمیت نا همگون و نا همزاد که با شرایط جهان و تمدن قرن بیست و یکم و خواست های دموکراتیک، حقوق بشر و شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زمان، نه تنها کوچکترین تطابق و تناسبی ندارد و پاسخگو نمی باشد، بلکه جهت تثبیت و حفظ قدرت خویش به تناوب به بحران افزوده و با مانور های خطرناک و ضد مردمی و ضد بشری خود می خواهد چند صباحی دیگر هم بر عمر "وحدت ملی" خود خوانده خویش بیافزاید.

به این ترتیب در چنین حالاتی که هیچ چشم انداز روشن دیگر دیده نمی شود، تاریخ و تجربه نهضت ها و جنبش های ملی و بین المللی روایت دیگری ندارد به جز اینکه:

۱ - سرنگونی دولت و قدرت سیاسی که، مردم خویش را به رگبار می گیرد و بخون می کشاند، از طریق انقلاب سیاسی.

۲ - تبدیل و تغیر قدرت سیاسی(دولت).

اما آیا سرنگونی یک دولت، تنها راه نجات یک کشور است؟  اگر نیست چه باید کرد؟  یک راه دیگری هم وجود دارد که می تواند از خشونت و خون ریزی های بیشتر در آینده جلو گیری نماید: باید دولت اسلامی افغانستان قدرت سیاسی را بطور مسالمت آمیز به "شورا" و یا "جبهه ملی" متشکل از احزاب چپ و راست معتدل، به توده های مردم و نمایندگان واقعی آنان واگذار نماید، نه به بنیادگرایی، زیرا در بیست و پنچ سال اخیر در نتیجه ای غلبه تفکر "راست افراطی" لبه تیز اندیشه های میهن پرستانه کند و روند پیشرفت جامعه حالت ایستا را بخود گرفت، فرهنگ به عقب کشانده شده، علم و دانش به شدت پامال گردیده و انسانیت به لجن کشانیده شد، تروریزم در کشور لانه کرده و هر کسی مدرسه و دوکان بنام خدا و دین و مذهب جهت فریب مردم بی گناه و بی دفاع افغانستان زده، که دین مقدس اسلام را نه تنها در افغانستان، بلکه در جهان هم بد نام ساختند.

هموطنان عزیز، نیروها و احزاب چپ و راست معتدل افغانستان!

پیش از اینکه ظلمت وحشت زا و خونین میهن تان را فرا بگیرد، برادر به جان برادر، سمت به جان سمت و ملیت به جان ملیت افتاده و درندگان تروریزم و ایکسترمیزم به جان همه ای تان، کشور پارچه، پارچه و تجزیه شده و خلق بی گناهی افغانستان قربانی، تفزقه، نفاق و تعلل شود و چهره های تیره و تاریک دژخیمان، سیمای میهن شما را آلوده و سیاه سازد، باید بطرف صبح روشن تر رفت، به مثابه مسولین "سیاسی" به پیشگاه تاریخ و خلق تان، باید وطن خویش را نجات دهید، یگانه راه نجات وطن تشکل احزاب سیاسی اپوزیسیون در یک "جبهه  ملی" و متشکل ساختن مردم از هر دین و مذهبی که باشند و به هر ملیت و زبانی که تعلق بگیرند، بدور"جبهه ملی" است، بدون تشکیل جبهه در زیر پرچم مشترک توده های مردم برای رستاخیز ملی، جنبش به نحوی قاطع بیشتر از این مرحله گذر نخواهد کرد و نام یک "جنبش ناتمام" دیگر به تاریخ جنبش ها و نهضت های میهن ما افزوده خواهد شد.

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۲ / ۱۷ـ ۱۰۰۶

د ځوانانو د بي روزکارۍ عوامل

 

نصير احمد څپاند


په گران هېواد کې دموجودو ستونزو تر څنگ ، يوه هم د ځوانانو د وزگارتيا ستونزه ده چې له تيرو څو کلونو زموږ ځوانان ورسره مخامخ دي . دا ستونزه ورځ تر بلي زياتيږي او د نړيوال بانک د تازه رپوټ پر اساس ، په هېواد کې د ۱۶ ميليونه خلکو په شاوخوا کې د کار ځواک شته چې له دي جملي يوازي ۳ ميليونه افغانان روزگار لري او پاته ۱۳ ميليونه هېوادوال يا کوچني او يا هم هيڅ ډول دندي او روزگار نه لري . د کار نړيوال سازمان يا  ILO وايي چې گڼ مسلکي ځوانان يا نيمه ورځ کارکوي او يا هم په غير مسلکې کارونو کولو اخته دي . رپوټ زياتوي چې په نړۍ کې د ۱۵ څخه تر ۲۴ کلنو پوري د ځوانانو د بي روزگارۍ کچه تر ۱۳ سلني پورته شوي . د داسي ځوانانو شمير په ټوله نړۍ کې تر ۷۵ ميليونو تنو پوري رسيږي چې کار نه لري . په ترتيب سره په منځنې خټيځ کې ۲۶،۵ سلنه او په شمالي افريقا کې ۲۷،۹ سلنه د ځوانانو د وزگار تيا کچه لوړه شوي ده . په اسپانيا کې د ۲۶ کلنو څخه په ټيټ عمر ځوانان سم نيمايي بيکاره دي
زموږ هېواد افغانستان کې د بي روزگارۍ عوامل زيات دي ، اما زه يي څو مهمو عواملو ته په لاندي توگه گوته نيسم
۱-  افغان حکومت نه دی توانېدلی چې د ځوانانو له پاره د کار پيدا کولو يوه جامع استراتيژي او پلي کېدونکی پروگرام جوړ کړي
۲-  په ادارو او کار ځايونو کې د پوهي ، مسلک او اړتيا پر بنياد نه ، بلکه د روابطو ، بډو ورکولو ، واسطي او نورو ناوړه لارو چارو پر بنسټ د دندو او حرفو ويشل چې ستر فساد يي زيږولی
۳ ـ د هغو پروژو او پلانونو نه بشپړول چې ځوانانو ته د کار پيدا کولو لامل گرځې . له دي کبله انکشافي بودجه نه مصرفيږي او په غير مستقيمو لارو د دولتي مافيايي کړيو جيبونو ته ځې.
دوزګارتیا اغیزی :
۱ ـ د سياسي او اقتصادي کړکيچونو زياتوالی چې د انساني قاچاقو د ليږد مافيا ته زمينه برابرويچې ډيرئ ځوانان له هېواد څخه تيښتي ته زړه ښه کړي او په بهر کې د افغان کډوالو د ستونزو لرونکو ټولنو سره يو ځاي شی

 ۲- ځوانان د دي پر ځاي چې د وزگارتيا د عواملو د مالومولو په لټه کې شي ، په نشو کولو او د مخدره موادو په استعمالولو اخته کيږي . د دي پر ځاي چې دا فعال ځواک د ټولني ستونزي حل کړي ، په خپله د ټولني پر اوږو بار پريوزي
۳ ـ  بي روزگاره ځوانان د زياتو ستونزو د درلودلو له وجې زده کړو ، په تيره بيا لوړو زده کړو ته زړه نه ښه کوي ، د مالي ستونزو له وجې خپل مالي مهارتونه نشي زياتولی .
حل لاري څه دي
لمړی تر هر څه حکومت ته لازمه ده ، د ټولني د فعالي نيرو په توگه ځوانانو ته د کارموندلو موضوع د خپلو پلانونو اهمه موضوع وگرځوي . په خپله حکومت د دولتي سکټور په چوکاټ او د خصوصي سکټور د امکاناتو په رڼا کې ځوانانو ته د نوي پروژو د جوړولو په ترځ کې کارونه او روزگار برابر کړي .
د دي له پاره چې ځوانانو ته زيات کارونه ومندل شي ، د زده کړو تر څنگ ځوانانو ته د لنډمهاله حرفوي زده کړو لکه رنگمالي ، نجاري ، وايرنگ کاري او نور کورسونه جوړ کړي . دا ډول زده کړي له يوي خوا کسبونه د عنعنوي بڼي څخه راوباسي او په عصري توگه يو لړ خدمات خلکو ته وړاندي کيږي او له بلي خوا کسبگر ښه عايد په لاس راوړی د لنډمهاله کورسونو د اخستلو په لړ کې يو شمير ځوانان د خپلو مهارتونو د زياتولو په موخه عالي زده کړو ته مخه کوي او دا لامل په ټولنه کې د عالي زده کړيوالو شمير زياتوي چې د ټولني په فرهنگي کچه مثبته  اغيزه کوي
د حکومت او غير حکومتي سازمانونو په واسطه ځوانانو ته کارموندنه او حرفوي زده کړه ورکونه د دي سبب کيږي چې ځوانان د علاقي وړ دندي پيدا کړي او بهر ته د بي گټي مهاجرت څخه ډډه وکړي . افغان ځوانان په افغانستان کې د بهر په پرتله هوسا کار کولی شي . د هغه پوهه او تجربه ښايي کفايت وکړي چې يوه مړۍ ډوډۍ د خپل کور له پاره ځوان ومومي ، اما په بهر کې د زده کړي او په عموم کې د فرهنگي کچې د لوړوالي له امله ډيرئ افغان ځوانان په شاقه کارونو اخته کيږي چې ډير ځله د هغه په روح او روان بده اغيزه کوي .

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۲ / ۱۷ـ ۱۴۰۶

کوربین: دولت انگلیس باید قاطعانه با عربستان سعودی برخورد کند

 

رهبر حزب کارگر انگلیس در واکنش به حملات تروریستی شنبه شب در لندن، خواستار برخورد قاطعانه دولت ترزا می، با عربستان سعودی به دلیل حمایت این کشور از افراط گرایان شد.

به گزارش  گاردین، جرمی کوربین رهبر حزب کارگر انگلیس در سخنرانی خود که در واکنش به حملات تروریستی شنبه شب لندن ایراد کرد؛ دولت  ترزا می ، را به دلیل امتناع از انتشار گزارشی در خصوص کمک های مالی خارجی به گروه های افراط گرا به باد انتقاد گرفته و اظهار داشت که انگلیس  باید با عربستان سعودی به دلیل حمایتش از افراط گرایان، قاطعانه برخورد نماید.

وی همچنین بر لزوم انجام « گفت و گوهای دشوار» با مقامات عربستان سعودی و سایر کشورهای حاشیه خلیج که به تامین بودجه افراط گرایان و تقویت ایدیولوژی افراط گرایی می پردازند، تاکید کرد.

جرمی کوربین در این باره گفت: « اینکه نخست وزیر انگلیس مانع از انتشار گزارشی در خصوص کمک های مالی خارجی به گروه های افراط گرا می شود، خبر خوبی نیست. ما باید برای قطع این کمک های مالی به شبکه های تروریستی همچون داعش چه در انگلیس و چه در خاورمیانه، قاطعانه عمل کنیم».

گفتنی است که تاکید کوربین بر عبارت « گفت و گوهای دشوار» در واقع اشاره ای بود به عبارت بکار رفته توسط  ترزا می در سخنرانی یکشنبه صبح خود که در آن، مقابله با افراط گرایی را دربردارنده « گفت و گوهایی دشوار و اغلب آزاردهنده» دانسته بود.

جرمی کوربین همچنین نخست وزیر انگلیس را به دلیل تجاهل نسبت به هشدارهایی در مورد عواقب تعدیل نیروی پولیس، به باد انتقاد گرفت.

وی در این باره گفت: «شما بدون پرداخت هزینه لازم نمی توانید از ملت حفاظت کنید. پولیس و نیروهای امنیتی باید منابع مورد نیاز خود را دریافت نمایند، نه اینکه ۲۰۰۰۰ مامور پولیس از کار برکنار شوند».

این در حالی است که «فدراسیون پولیس» انگلیس به ترزا می در خصوص عواقب این تعدیل نیرو هشدار داده بود؛ اما در مقابل، نخست وزیر انگلیس آنها را به « انتشار هشدارهای غیرواقعی» متهم کرد.

جرمی کوربین در ادامه وعده داد که برای افزایش ضریب امنیتی، حدود ۱۰۰۰۰ مامور جدید پولیس شامل ماموران مسلح و همچنین یک هزار نیروی امنیتی استخدام خواهد کرد.

وی همچنین در یک عقب نشینی آشکار از موضع پیشین خود که « تیراندازی پولیس برای کشتن مظنونان»- شامل مظنونان حملات تروریستی- را مورد انتقاد قرار داده بود، در سخنرانی یکشنبه «توسل نیروهای پولیس به قوه قهریه در صورت لزوم » را برای حراست از جان افراد تایید کرد.

جرمی کوربین گفت: « تامین امنیت عمومی باید اولویت ما باشد و من هر اقدام ضروری و موثر را برای محافظت از امنیت مردم و کشور خود انجام خواهم داد که شامل اعطای اختیارات کامل به نیروهای پولیس برای توسل به قوه قهریه در صورت لزوم و نجات جان افراد است».

رهبر حزب کارگر انگلیس در ادامه گفت که به تعویق انداختن انتخابات عمومی این کشور « کاملاً اشتباه » است و اینکه هدف تروریست ها منحرف ساختن دموکراسی انگلیس و ایجاد اختلال و یا حتا توقف انتخابات بوده است.

وی انتخابات عمومی انگلیس را صحنه رقابت دیدگاه ها و برنامه های بسیار متفاوت احزاب کارگر و محافظه کار انگلیس برای آینده این کشور خواند و خاطرنشان کرد که در حال حاضر موضوعی بزرگ تر مطرح شده است که همانا آن، نبرد میان تروریزم و دموکراسی است.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۴ / ۱۷ـ ۰۷۰۶