بازار شـام خـاورمیانه مامـن سوداگـران سلاح
مهـدخت ذاکـری
براساس گزارش ارزیابی ریسک مجمع تجارت جهانی سال ۲۰۱۶ ترسایی ریسک «تجارت غیرقانونی» در جدول ۱۰ ریسک مهمی قرار دارد که جهان را تهدید میکنند. مولفههای این ریسک، قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، قاچاق اسلحه و انواع دیگر جرایم سازمان یافته است. بدون شک دلیل قرارگیری این ریسک را می توان منازعات سوریه و ظهور کنشگر هیبریدی داعش و انجام فعالیتهای مجرمانه ای دانست که به منظور درآمد زایی انجام می دهد. قاچاق اسلحه به مثابه یکی از مولفه های این ریسک، یکی از تجارتهای پردرآمد غیرقانونی جهانی به شمار می رود. این نوشته برآن است تا به نوسانات و فراوانی قاچاق اسلحه در منطقه خاورمیانه در دوران پساظهور داعش بپردازد.
گزارش سازمان همکاری و اقتصادی توسعه (OECD) ۲۰۱۶ ترسایی در موضوع تروریسم بیان می کند که داعش به منظور تقویت بنیه مالی خود با گروههای جرایم سازمان یافته، شبکه های قاچاق و سندیکاهای مجرمانه منطقه پیوند خورده ؛ و به انجام قاچاق اسلحه، عتیقه و انسان درطول مرزها می پردازد. بنا بر تصدیق شورای مقابله با تجارت غیرقانونی مجمع جهانی اقتصاد (WEF) ارزش کلی «ا قتصاد سایه » در سال ۲۰۱۱ ترسایی بالغ بر دو تریلیون دالر بوده که سهم درآمد حاصل از تجارت غیرقانونی اسلحه بالغ بر یک میلیارد دالر برآورد شده است.
تجارت سلاح چگونه غیر قانونی می شود؟
بنا بر تعریف کمیسیون خلع سلاح سازمان ملل متحد، زمانی تسلیحات قانونی تبدیل به فرم قاچاق میشوند که:
۱ـ دولتی وانمود کند قصد دارد سلاح را برای خودش بخرد درحالیکه تصمیم دارد برای مقاصد غیرقانونی از آن استفاده کند. بهعنوانمثال کمپانی اسلحه محصول خود را به نیروی پولیس آن کشور می فروشد، اما کشور مزبور این تسلیحات را در اختیار یک گروه شورشی در کشوری دیگر قرار میدهد.
۲ ـ فساد دولتی نیز عامل مهمی در این تغییر ماهیت است. به این صورت که مقامات دولتی فاسد به منظور کسب درآمد تسلیحاتی را که قانونی وارد کشور شده به سازمانها یا افراد دیگری بفروشند.
۳ ـ درصورت دزدی تسلیحاتی اگر این محصولات در اختیار گروه یا سازمانهای غیرقانونی و مجرمانه قرار بگیرد.
منازعات سوریه و عراق و افزایش تجارت غیرقانونی سلاح
براساس گزارش کمیسیون خلع سلاح سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۶ ترسایی تجارت غیرقانونی سلاح عامل اساسی منازعات دوامدار خاورمیانه و بارزترین مثال موقعیت داعش در این منطقه است. این گزارش عنوان می کند که قاچاق سلاح منجر به افزایش خشونت و بی ثباتی حتا در کشورهای باثبات خاورمیانه خواهد شد.
بنابر گزارش اخیر موسسه بینالمللی تحقیقات صلح استکهلم (SIPRI) درباره تجارت سلاح، افزایش چشمگیری در حجم تجارت منطقه خاورمیانه روی داده است** ، به طوری که حجم خرید تسلیحات عربستانسعودی ۲۱۲ درصد افزایش داشته است. به گزارش گاردین، میزان هزینه های تسلیحاتی منطقه خاورمیانه از ۱۹۶میلیارد دالر در سال ۲۰۱۴ با بیش از ٤,١ درصد افزایش به بیش از ۲۰۵میلیارد دالر در ۲۰۱۵ رسیده است (لازم به ذکر است که اطلاعات تعدادی از کشورهای منطقه به دلیل منازعات و درگیری نسبت به سالهای گذشته در دسترس نبوده است). خریداران اصلی منطقه کشورهای عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، ترکیه، عراق و ایران بوده و بزرگ ترین صادرکنندگان نیز کشورهای امریکا، روسیه، چین، فرانسه و المان هستند، اما نکته قابل توجه، پیش بینی دانشگاه براون امریکا از هزینههای نظامی این کشور در منطقه خاورمیانه است. براساس این پیش بینی، این هزینهها به حجمی بالغ بر ٤.٧ تریلیون دالر در سال ۲۰۱۷ ترسایی افزایش خواهد یافت.
علاوه براین، براساس گزارش « شبکه تحقیقات بالکان » (BIRN) و « پروژه گزارش فساد و جرایم سازمانیافته » (OCCRP) در چهار سال گذشته بیش از یک میلیارد یورو تسلیحات از اتحادیه اروپا به مقصد سوریه، وارد منطقه شده است. عمده کشورهای مبدأ، کشورهای شرق اروپا چون چک، بوسنی، بلغاریا، کرواسی، مونته نگرو، سلواکیا، صربستان و رومانیا بودهاند.
مایکل چوزودوسکی، استاد اقتصاد دانشگاه اتاوا، معتقد است که یکی از دروازههای ورود سلاح قاچاق به منطقه خاورمیانه، شهر بندری « کونستانزا » در رومانیا در حاشیه دریای سیاه است. به این ترتیب که این سلاحها از بازار سیاه شرق اروپا و بالکان به سوی سوریه روان می شود. براساس گزارش گاردین، در حمله نوامبر ۲۰۱۵ترسایی پاریس، تروریستها از سلاح هایی که از شرق اروپا قاچاق شده، استفاده کرده بودند. مجارستان نیز از جمله دیگر مسیرهای قاچاق سلاح از اروپا به سوی خاورمیانه است. سلاح های امریکایی از دو مسیر تاشوچو( (Taşucu در ولایت مرسین ترکیه و بندر عقبه (Aqaba) در اردن، وارد سوریه می شوند. براساس گزارش هفته نامه دفاعی چين، تنها در دسامبر ۲۰۱۵ ترسایی مقدار ۹۹۵ تن سلاح از این دو منطقه وارد سوریه شده است.
آنچنان که برآمد، در منطقه خاورمیانه، تجارت سلاح، منازعه، بی ثباتی و خشونت متغیرهای وابسته ای هستند که تغییرات بههم پیوستهای دارند. با وجود منازعات فعلی در سوریه، یمن و عراق، تقاضا برای تسلیحات در این فضای آشوب زده رو به افزایش است. حجم بسیاری از این تقاضاها به صورت قانونی و دولتی از طرف کشورهای منطقه است، اما بخش دیگری نیز وجود دارد که در اختیار گروههای تروریستی و هیبریدی با مقاصد دفاعی یا درآمدزایی قرار می گیرد. همان طور که ذکر آن رفت، تجارت قانونی اسلحه به آسانی قابل تبدیل به فرم قاچاق آن خواهد بود. در شرایط منازعه خیزی، عواملی همچون ضعف دولت مرکزی، خلأ قدرت، وجود هرگونه مناقشه، افزایش ارتباطات تکنولوژیکی، فساد دولتی و ضعف اقتصادی نیز بهعنوان عناصر شتاب دهنده عمل کرده و این تسلیحات وارداتی قانونی به سهولت در دسترس گروههای غیرقانونی وخشونت ورز قرار خواهد گرفت. بنابراین افزایش روزافزون حجم قاچاق اسلحه در خاورمیانه ۲۰۱۷ مادامی که شاهد منازعات هستیم ، دور از انتظار نخواهد بود.
* به گزارش بامداد زیرعنوان « ۳۰ درصد کل تسلیحات جهان در پنج سال گذشته به خاورمیانه صادر شد» در نشانی : http://www.bamdaad.org/djahan.html توجه فرمایید.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۵/ ۱۷ـ ۰۶۰۳
ضرورت تدویرکنفرانس سراسری نیروهای چپ، مترقی، ملی و دموکرات افغانستان
داکترآرین
قابل توجه رهبران احزاب سیاسی!
ضرورت تدویر کنفرانس احزاب چپ، مترقی، ملی و دموکرات افغانستان دراروپا و در داخل کشور یکی از مبرم ترین و حیاتی ترین مساله سیاسی است که در برابر احزاب و سازمان های مردمی قرار دارد، این ضرورت تاریخی نه تنها از شرایط اسفناک افغانستان برخواسته، بلکه از زمینه های مشترکی نظریات قدرت های بزرگ جهان در مورد اینکه: چگونه می توان در افغانستان صلح و امنیت دایمی را ایجاد کرد؟ نیز برخواسته است، زیرا برای اولین بار درچهل سال اخیر یک رییس جمهور امریکا صادقانه نبرد خویش را علیه تروریزم اعلام می کند - دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه در صحبت تیلفونی به مبارزه با تروریزم و به وجود آوردن یک جهان دارای امنیت تاکید نموده؛ و صلح را مسوولیت مشترک خویش خواندند. به همین ترتیب در مورد مبارزه با تروریزم آقای صلاالدین ربانی وزیرامور خارجه افغانستان درسفرش به مسکو خواستار داشتن روابط نیک و دو جانبه افغانستان با روسیه و همسایگان شد، نه اینکه افغانستان پایگاهی باشد برای فعالیت های خصمانه تروریستان که امنیت همسایگان را تهدید کند. همچنان در حاشیه نشست وزیران خارجه گروه بیست در شهر بن آلمان سرگی لاوروف وزیرامورخارجه روسیه در دیدار خویش با رکس تیلرسون وزیرامور خارجه امریکا مساله افغانستان را در اجندای گفت وگوها گرفته و برمبارزه و نابودی تروریزم در افغانستان ابراز نظر نمودند، همان طور ولادیمیر پوتین درمورد اینکه چه طورجهان را امن ساخته و تروریزم را ریشه کن کرد ازعدم توافق دولت های سابق امریکا وغرب درمورد مبارزه با تروریزم در سال های اخیرانتقاد نموده و برای اولین باراست که بعد از فروپاشی دولت شوروی سابق، یک رهبر روسیه اعزام قطعات محدود اتحاد شوروی را به افغانستان قانونی وبنا به دعوت حکومت افغانستان توصیف نمود و اولین بار است که در تجلیل از بیست و نوهمین سالگرد خروج قطعات محدود شوروی از افغانستان مفصرین سیاسی و منابع رسمی دولت روسیه خروج قوای نظامی اتحاد شوروی را از افغانستان در مقایسه به حضور قطعات نظامی امریکا و چهل و چند کشور دیگرکه پس از پانزده سال ناکام برگشتند و به هدف اصلی خویش که محو تروریزم بود نرسیدن و افغانستان همچنان منبع تروریستی باقی مانده است. اجرای وظایف انترناسیونالیستی قطعات محدود اتحاد شوروی را موفقانه و خروج آنان را پیروزمندانه ارزیابی و تقدیر نمودند، زیرا اردوی افغانستان را مجهز ساخته و سطح قابلیت محاربوی آن را آماده دفاع مسقلانه کردند، که بعد ازآن دولت جوان افغانستان توانست بیشتر از سه سال دیگر درمقابل تجاوز خارجی و تروریستی مقاومت و ازحاکمیت ملی و تمامیت ارضی خویش دفاع نماید.
طوری که روشن است، قدرت های بزرگ جهان سیاست های نوین و واقعبینانه را درمبارزه با تروریزم، ریشه کن نمودن فساد، قاچاق مواد مخدر، قاچاق اسلحه و انسان که دربیست و پنج سال اخیر درجهان به اوج خود رسیده بود در پیش گرفته اند ومصمم اند که با نابود نمودن تروریم، تهدید های که از این ناحیه سراسر بشریت را فرا گرفته است دنیا را نجات بدهند. انقلاب که آقای دونالد ترامپ جهت احیا کردن یک امریکای مقتدر، بزرگ و پرقدرت در جهان، آغاز نموده است بزودی تاثیرات مثبت خویش را بالای کشورهای جهان و شرایط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنان خواهد گذاشت. این انقلاب، استراتیژی ایالات متحده امریکا را در موارد مشخص مانند - صدور انقلاب های رنگین، صدور دموکراسی!! و بی ثبات نمودن جهان و بهره گیری از گروه های دهشت افگن به کلی تغییر داده و سیاست در حکومت جدید امریکا از« فرق به پا » استوار شده است وامکان دارد که کشورهای روسیه ، امریکا، چین، هند، ایران و پاکستان در تفاهم با دولت افغانستان و شرکت سازمان ملل متحد کنفرانس و نشستی را مانند نشست« آستانه در باره سوریه »، در مورد اوضاع افغانستان و چگونگی تحقق « مصالحه ملی»، در پایتخت یکی از کشور های آسیای میانه به گمان اغلب در « دوشنبه » با دعوت از تمام احزاب سیاسی و نیروهای مطرح افغان برگذار نمایند که در این نشست راه های علمی و عملی ایجاد دولتی متشکل از تمام نیروهای سیاسی شناخته شده و مورد بحث که دارای جایگاه در ساختار سیستم سیاسی افغانستان اند، بحث و مباحثه صورت گیرد، به همین ارتباط آقای پوتین در سفر سه روزه اش به آسیای میانه در « دوشنبه » پایتخت جمهوری تاجیکستان بتاریخ ۲۷ فبروری ۲۰۱۷ ترسایی از کار و زحمات رییس جمهور تاجکستان آقای امام علی رحمانوف قدر دانی نموده و اظهار امیدواری کرد که در آینده نزدیک گفت و گو ها در مورد تحقق « مصالحه ملی » در افغانستان با تمام نیروهای سیاسی و درگیر برگزار؛ و دور جدید مذاکرات آغازگردد، زیرا صلح و امنیت در صورتی درافغانستان امکان پذیراست که تمام نیروهای سیاسی و مردم در قدرت بطورعادلانه سهیم باشند. ولی در این لحظات پر اهمیت، حساس و مناسب از لحاظ سیاسی و بین المللی، که اوضاع در ارگ جمهوری اسلامی متشنج و درجامعه آشفته و دولت مردان افغانستان اعتماد خود را نزد جهانیان از دست داده اند و اکثر آنها متهم به فساد و قاچاق مواد مخدر اند و تروریزم و بنیادگرایی دیگرخریدار در جهان ندارد، طوریکه دیده و شنیده می شود با وجود دستاوردهای کم و بیش، که نمی شود آنرا نادیده گرفت، میان احزاب سیاسی چپ و مترقی افغانستان هنوز حرکت، جنبش و همبسته گی که درخورد شرایط نوین و میراث انقلابی جنبش های مترقی و دادخواهانه باشد دیده نمی شود، باید بیاد داشت، آنجاکه« پهلوان » ما در صحنه تاریخ غایب است و یا کمرنگ عمل می کند، در صحنه تاریخ ما غایب هستیم و دشمنان مردم آنجاست، پس نه تنها از شرایط مساعد نوین جهانی باید سود جست، بلکه برای تشکیل یک ایتلاف و یا « جبهه ملی » نیرومند و قوی که دربرگیرنده تمام احزاب سیاسی و سازمان های ملی و مترقی، مردم و شخصیت های با اعتبار سیاسی باشد، باید تلاش عملی کرد.
سیاست تنها عاطفه نیست، بلکه شجاعت، نبرد، پیکار، تدبیر، قاطعیت، تحلیل، تجزیه و عمل به جا و به موقع در رزم گاه سیاسی است، سیاست ارتباطات است، ارتباط میان احزاب، ارتباط میان احزاب و دولت است، ارتباط میان احزاب و مردم است، ارتباط میان ملیت ها، دولت و احزاب است، سیاست سازماندهی و رهبری جنبش و مردم است، رهبری دولت است، رهبری و سازماندهی احزاب است. سیاست پیاده نمودن تاکتیک و استراتیژی است، سیاست برنامه و استراتیژی است و مساله اساسی درسیاست رسیدن به قدرت سیاسی می باشد، پس ضرور است تا به منظور تحکیم و تثبیت سیاست های خویش و انتقال قدرت از یک « گروپ مافیایی بیست و پنج ساله» به توده های مردم، یکجا شده اراده و خواست خویش را واضع اعلام نموده و برای ساختن « جبهه ملی » و سراسری متحد شویم. وگرنه تا به ابد « ثنا خوان» سیاست باقی خواهیم ماند.
افزون بر این در حالیکه تمام احزاب چپ، مترقی، ملی و دموکرات در افغانستان خواستار عدالت اجتماعی، ترقی و دموکراسی اند و برنامه های آنها دارای اهداف و محتوای عمیقا خلقی و مردمی می باشد، همگان در دفاع از زحمتکشان و محرومان جامعه و خواستار محو تروریزم و فساد بوده و تشکیل ائتلاف ها، جبهه و وحدت ها می باشند. اگر صادقانه بگوئیم در طرح و پیاده نمودن این اهداف و برنامه های خویش، ما هنوز موفق نیستیم؟ به باور نگارنده باوجود اینکه در مسایل اساسی برنامه ها وحدت اندیشه وجود دارد، اما در مسایل تخنیکی و تاکتیکی میان احزاب هنوز وحدت نظر و عمل به وجود نیامده و همواره مسایل خورد و کوچک باعث جلو گیری از وحدت ها و ائتلاف ها شده است، هنوز ما در پاسخ به عمل مشترک جهت نجات میهن و مردم ما به یک نتیجه نرسیدیم و یک نحو فکر نمی کنیم، هنوز « شورای احزاب سیاسی چپ و مترقی » را نداریم، هنوز از همکاری با یکدیگر امتناع می نماییم، هنور هم ما اسیر اگر مگرها و تعهداتی هستیم که تنها ما به آن پابند می باشیم. این بزرگترین نقطه ضعف ماست که دشمنان مردم افغانستان و مخالفین ما حد اکثر استفاده را از این وضع نموده اند.
باید بپذیریم که دشمنان ترقی و سعادت مردم افغانستان حالا دیگر گروپ « شرور و شیطان صفت» که پیش از قیام مسلحانه ثور در مظاهرات عمومی در پارک زرنگار جهت اخلال مظاهرات و تظاهرات، مسلح با کارد و چاقو و چوب می آمدن و یک افغانی هم در جیب شان نبود، نیستند. در بیست پنج سال اخیر به کمک کشورهای خارجی و ارتجاع عرب و غارت حق و حقوق مردم افغانستان و پول های باد آورده، بصورت غیر مشروع امروز بزرگترین شیریان های اقتصادی و پوست های دولتی را در اختیار دارند، آنها به هرگونه تلاش و توطه و حتا جنایت دست خواهند زد تا از اتحاد، همکاری و راه یافتن احزاب سیاسی چپ و مترقی در قدرت سیاسی جلو گیری نمایند، به این ترتیب وطن پرستان تنها آنوقت در مقابل این حملات و اعمال محیلانه از آماده گی لازم برخوردار می باشند که یک مشت، همکار و متحد در یک « جبهه ملی » و یا ایتلاف سیاسی به خاطر صلح، امنیت و دموکراسی قدرت خویش را متمرکز سازند.
رهبران و اعضای احزاب سیاسی چپ، مترقی، ملی و دموکرات!
به خواست زمان و به واقعیت « جبهه ملی » بمثابه یک سازمان توده ایی، اجتماعی و سیاسی تن در داده و با سربلندی و افتخار صف خود را در این رزم گاه روشن و علنی کنید، به « خپ، خپ شتر گرفته نمی شود » و آشکار برای دفاع از میهن و منافع ملی و نجات کشور با آغاز تدویر « کنفرانس بزرگ و سراسری » با گذاشتن یک گام بزرگ در راستای برپایی « جبهه ملی » در افغانستان و خارج از آن، هرجای دنیا که میهن پرستان دور از میهن خویش بسر می برند اقدام نمایید، هیچ راهی دیگر به جز از تشکیل « جبهه ملی » نیرومند برای دفاع از منافع ملی، مردم و ترقی افغانستان و استقرار صلح و امنیت که تنها از طریق دست یافتن به قدرت سیاسی میسر است، وجود ندارد. چرا؟
- در صورتیکه « جبهه ملی » یا ایتلاف یا هر نامی که بالایش می گذارید تشکیل نشود و احزاب چپ مترقی، ملی و دموکرات به نیروی قابل اعتماد در جامعه مبدل نگردد، نمی تواند پشتیبانی معنوی مردم را جلب و از کمک های مادی تجار و توانگر برخوردار گردد - آنچه که پیکار مشترک را برای ایجاد تحول بنیادی در جامعه آسان نموده و رسیدن به اهداف استراتیژیکی را سهل و راه را برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری هموار می گرداند با جذب نمودن اسپانسر های ثروتمند «جبهه ملی » ثروتمند می شود و ثروت شرط دست رسی به قدرت است « سیاست بیان متبلور و متمرکز اقتصاد است » اقتصاد اکثرا تعیین کننده ای سیاست است، سیاست روبنا و اقتصاد زیر بنای آن است.
- نیروهای چپ، مترقی، ملی و دموکرات هنگامی می توانند رسالت تاریخی خود را ایفا نمایند، که بر پایه یک تشکل سراسری قوی و هدفمند استوار بوده و از پیوند آهنین در « جبهه ملی » بهره مند باشند، در غیر آن همین شیوه ارتجاعی چند صد ساله « تفرقه بینداز و حکومت کن » ادامه داشته، مردم و میهن ما بیشتر از این هم بخاک و خون کشانده خواهد شد.
- « جبهه ملی » بمثابه یک سازمان واقعا ملی، مردمی و مترقی شایسته گی جلب اعتماد کشورها را در صحنه بین ا لمللی دارد، یعنی سازمانی می تواند از پشتیبانی جوامع بین المللی و کشورهای بزرگ دنیا مستفید شود، که در میدان نبرد و مبارزه سیاسی پررنگ بوده و از نام و آوازه بهره ور باشد و این پشتیبانی نهایت ضروری است، زیرا با توجه به مبرم بودن عامل داخلی، بدون حمایت کشورهای بزرگ در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در افغنستان، مبارزه نمودن با مافیای پاکستانی و ارتجاع عربی و چپاولگران افغانی مشکل و پیروزشدن دشوارذاست.
- تنها « جبهه ملی » نیرومند احزاب چپ، مترقی، ملی و دموکرات به مثابه یک سازمان یکپارچه صلاحیت تامین حاکمیت واقعی مردم را در افغانستان داشته و می تواند دولت اسلامی افغانستان را وادار به برگزاری انتخابات شفاف و عادلانه نموده و به پذیرفتن پیشنهادات سالم ومفید خویش مجبور سازد و در تمام کمیسیون های انتخاباتی نماینده و ناظر داشته باشد و فعالیت آنرا از امروز تا به برگذاری انتخابات کنترول نماید. درغیرآن « خود می برند و خود می دوزند » درحالی که از کمترین مشروعیت در جامعه برخوردار نیستند، بازهم یک گروه تحمیلی و دست نشانده و مزدور که تا به گلو در خیانت، جنایت و فساد غرق اند حاکم مردم بیگناه و بی دفاع افغانستان خواهد شد.
- فقط « جبهه ملی » به مثابه یک سازمان وسیع تبیلغاتی توانایی روشنگری، تنویر و تربیه مردم را داشته ومی تواند با مطبوعات وابسته به دولت اسلامی و رسانه های که در اختیار دارند مقابله نموده و جلو تبلیغات اغواگرانه ای آنان را بگیرد. آیا متوجه یک تعداد از رسانه های گروهی در ایالات متحده امریکا شده اید، که در مقابل دولت قانونی رییس جمهور امریکا به یک اتحاد نامقدس دست زده اند و به اشاره ارتجاع و « خشونت طلبان » امریکایی، به تبلیغات زهرآگین علیه آقای دونالد ترامپ دست زده و کوشش دارند که دولت جدید را تحت فشار آورده و از اهداف انسانی و صلح خواهانه ای آن منحرف نموده و قدرت را دوباره به حلقات طفیلی و خونخوار تکیه بدهند تا اختناق جهان را فراگرفته و به تعداد کشورهای مانند افغانستان، اعراق، لیبیا، سوریه و ...اضافه شده و آتش جنگ و کشتار بی رحمانه ای تروریزم زمین زیبای ما را به « سلاخی » و قصابخانه بزرگ تبدیل نماید.
به این ترتیب تا دیر نشده بخاطر رسیدن به پیروزی های نهایی و دستیابی به تشکیل جبهه وسیع ملی، ضرورت است تا « کنفرانس » های وسیع و سراسری تدویر گردیده و در مورد ایجاد « شورای احزاب سیاسی » و « جبهه ملی » گفت و گوها و تبادل نظر صورت بگیرد. همکاری احزاب سیاسی و تشکیل « جبهه ملی » برای میهن و مردم ما زنده گی ساز است و دوری و تفرقه نیروهای چپ و میهن پرست، سند محکومیت به فنا می باشد.
نوت: هفته گذشته در صحبت تیلفونی با یکی از پیشکسوتان و سابقه داران سیاست و شخصیت با تدبیر سیاسی افغانستان، از نوشته قبلی ام که درآنجا از ایجاد « شورای احزاب سیاسی » و به تعقیب آن اساسگذاری « جبهه ملی » را خواستار شده بودم، یاد آور شدم و از امکانات عملی بودن آن نظر شان را خواستم، این رفیق گرامی برایم مشوره داد که : سهل تر و در قدم اول تدویر یک کنفرانس متشکل از تمام نیروهای ملی، مترقی و دموکرات است، اگر در آن باره چیزی می نوشتید بهتر بود. همین انگیره باعث شد تا این نوشته را تحریر و خدمت میهن پرستان تقدیم نمایم.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۴۰۳
مداخله نظامی امپریالیزم امریکا درکشورهای جهان و نقش ان درتشکل نیروهای تروریست دینی ومذهبی وفاشیزم درجهان
( قسمت دوم )
علی رستمی
بعدازجنگ جهانی دوم کشورهای بزرگ اقتصادی اروپا بریتانیا ، فرانسه استراتیژی نیولیبرالیزم را برای گسترش توسعه قدرت طلبی اقتصادی و جبران مصارف و ضررجنگ درکشورهای جهان سوم تدوین نمودند. تا ازاین طریق بتوانند ، بالای کشورهای مستعمره که ازخود برای آزادی سیاسی واقتصادی مقاومت نشان می دادند، غیرمستقیم منافع خویش را تامین نمایند. کشورهای جهان سوم نسبت رکود وعقب مانی اقتصادی نمی توانستند که ازسلطه قدرت های بزرگ اقتصادی بیرون بیایند، مجبور بودند که با آنها ازراه های مختلفی ازدرسازش عمل نمایند، اگر این کشورها ازتسلط کشورهای اروپایی بیرون می شدند، به معرض تنبیه اقتصادی و تهدید نظامی توسط امریکا مواجه می گردیدند؛ ومجبور بودند که با تجارت بازار آزاد ازطریق فروش اموال صادراتی وانتقال سرمایه های شان برای اینکه نیروی کار ارزان و فراوان داشتند ،معامله نمایند.دراین صورت سیلی از سرمایه های بزرگی صنعتی به کشورهای جهان سوم سرازیر شد. با مزد ارزان سود بیشتراین کشورها به گدام بزرگی تولیدی کشورهای بزرگ مانند :امریکا ،انگلیس ،فرانسه ، المان وغیره تبدیل شدند. طوریکه لنین گفته است:« همچنانکه سرمایداری پیشرفت میکند نه فقط محصولات ، بلکه خود سرمایه، نه تنها محصولات خود، بلکه تمام فرآیند تولیدرا صادرمیکند.» بنابراین اکثریت شرکت های غول پیکر امریکایی ، فناوری، کارخانه ها وشبکه های فروش خود کار را به کشورهای که دستمزد پایین نسبت به کارگران امریکایی پرداخته می شد، صادر کرده اند. این اقدام زیر نام « گلوبالیزم » یا جهانی شدن بعداز فروپاشی اتحادشوروی بالخصوص درکشورهای اروپایی شرقی وسایر نقاط جهان در دوران رهبری مارگریت تاچر صدراعظم انگلستان وجیمی کارتر رئیس جمهور امریکا آغاز؛ ومورد تحقق قرارگرفت. با این تیوری جدید بازهم سرمایه های بیشتری از کشورهای امریکا و اروپا در کشورهای جهان سوم بالخصوص اروپایی شرقی، چین، تایوان وغیره سرازیر شد.امریکا که بعداز فروپاشی شوروی به مثابه ابرقدرت جهانی بدون حریف تبدیل شده بود، خواست تا سرحدات امپراتوری خودرا بیشترتوسعه بدهد ویک جا با شرکایی اروپای خویش داخل اقدام تصفیه حساب با کشورهای که در زمان اتحادشوروی دراقمارش قرارداشت شود .بعداز حمله به یوگوسلاویا وتجزیه آن به سه کشور ،روی به سوی شرق میانه علیه عراق نمود. امریکا و شرکایی اروپایی اش بهانه مبنی برداشتن سلاحی هسته وی وهمچنان توسط دولت بوش (پدر) گفته میشد :« نیروهای امریکایی در خاورمیانه برای دفاع از عربستان درباره حمله قریب الوقوع عراق لازم وضروریست ».(طوریکه امروز علیه روسیه وایران می نمایند) به این منظور امریکایی ها وطرفدرانش تبلیغ را علیه صدام حسین بنام « قصاب بغداد » یک « مرد دیوانه » ، «روانی تغیر شکل داده » و « جانور» اطلاق می شد، شروع نمودند،رییس جمهور بوش اورا « بدتراز هیتلر » معرفی میکرد.با این تبلیغات می خواست که زمینه یورش را به عراق مساعد و آغاز نماید.تا اینکه درسال۲۰۰۳ ترسایی به کشور عراق حمله و حکومت صدام حسین راسرنگون وخودش را بعد از مدتی گرفتار و توسط نیروهای نظامی امریکا بعداز محکمه اعدام کردید. ازآن زمان به بعد جنگ های خونین قومی ومذهبی درعراق آغاز و تشدید یافته که تابه امروز هنوزهم درآتش جنگ مردم عراق با داعش والقاعده دست وپنجه نرم می کنند ،که تا به حال پیش از سه میلیون عراقی به قتل رسیده است و نزدیک به نصف شهرهای عراق ویران ودرحدود یک میلیون مردم آن آواره و مهاجر به کشورهای خارجی شده که این غایله هنوزهم جریان دارد.
حمله نظامی در سال ۱۹۸۶ و بمباران طرابلس و بنغازی ومرتبه دوم در۲۰۱۱ ترسایی توسط نیروهای نظامی امریکا به لیبیا وسرنگونی معمر القذافی که این کشور دریک بی ثباتی سیاسی قرار گرفته وجنگ های قومی وقبیله وی آغازو گسترش یافت وهزاران تن کشته وبی خانمان شدند.هنوزهم ثبات سیاسی کامل دراین کشور بوجود نیامده است . گناهی قذافی این بود که درسال 1969 گروهی تبهکار و زشت ثروتمند واجیران امپریالیستی را سرنگون کرد و با استفاده از سرمایه نفت ونیروی بشری نیازمندی های مردم را برآورده می ساخت، وبه سوی جامعه مساوات طلبانه درحرکت بود. همچنان صنعت نفت لیبیا را ملی ساخت . لیبیا از سال ۱۹۸۰ ـ ۱۹۹۰ مورد تبلیغ و اتهامات ناروای رسانه های امریکایی وغربی قرارگرفته بود و آنرا تروریست وهواپیما ربا می نامیدند ، و آنرا تهدید جدی علیه امنیت امریکا قلمداد می کردند. درحالی که لیبیا دارای سه میلیون نفوس داشت و۵۵۰۰۰ هزار تن نیروی ارتش آنرا تشکیل می داد. ایا می توانست همچو یک کشور کوچک تهدیدی برای یک کشور غول پیکر سرمایداری مجهز با قشون منظم پیشرفته جهانی باشد،هر وجدان پاک حکم خواهد کرد که ازعقل بیگانه هست!
برعلاوه امریکا، علیه دولت بشاراسد نظر به اسناد دستگاه سی آی.ای که ازسال ۱۹۸۰ درپی سقوط آن برای یک دولت دست نشانده بود، موضع گیری داشت؛ تا بالاخره بعداز عراق ولیبیا درگیری های نظامی ازسال ۲۰۱۱ بوسیله گروه های مسلح تروریستی بنیادگران اسلامی مانند : القاعده ، داعش و جبهه النصر با حمایت کمک های نظامی ترکیه ، ناتو و امریکا برضد دولت بشار الاسد شروع شد،این هدف تعرضی ، برای تامین منافع شرکت های فرامیلتی نفتی امریکا و اشغال ذخایر نفتی سوریه ، با سرنگونی دولت منتخب مردم سوریه و تسلط کامل دراین کشوربود و می خواستند، نفت وگازکشورهای قطر، عربستان و امارات متحده عربی را از خاک سوریه و ترکیه به اروپا انتقال، تا توانسته باشند که مایحتیاج اروپایی ها را از درک نفت و گاز که از کشور روسیه وارد می نمایند، مرفوع سازند .البته تابه حال این توطیه خنثی ،افشا ومردود شد ه است .دراین جنگ پیش از سه میلیون سوریه مهاجر وپیش از دوصد هزار نفر به قتل رسیده است. ناگفته نباید گذاشت که این همه قتل وقتال که امروز درعراق وسوریه ولیبیا صورت گرفته ،همه توسط نیروهای نظامی امریکا وشرکایش همچنان نیروهای کمکی ونیابتی آنها داعش والقاعده که توسط خودشان تشکیل یافته است ، صورت گرفته است، که به ظاهر آنها را تروریست جلوه می دهند، تا موجودیت واشغال سرزمین های شرق میانه توسط نیروهای نظامی آنها توجیه پذیر برای جهانیان باشد،که نیروهای شان برای ازبین بردن تروریست ها در شرق میانه حضور دارند!
کشورهای سرمایداری به گفته کارل مارکس: « در محوربحران قرار دارند». بدین منظور همیشه درطول تاریخ برای اینکه بتواند خود را ازبحران و رکود اقتصادی ویا نارضایتی های اجتماعی مردم نجات بدهند، با رویکردها ی مختلفی بر اساس تیوری های توطیه گرانه و با نظریه های محافظه کارانه و یا تعرضی راستکارانه عمل نموده وچهره بدل می نماید تا توانسته باشند ، نظام سرمایداری را دو باره بر اساس رویکردهای «نیو گلوبالیزم/ استعمارنو » و"نیو امپریالزم/ گلوبالیزم » خود را از رکود و بحران نجات داده نظمی جدیدی را بوجود بیاورند.
امپریالیسم نظمی است که نخبه گان مالی وثروتمندان با قدرت و زورکارـ نیروی کار، منابع طبیعی و بازار جوامع خارج را زیرتسلط خود می آورند. و نتیجه آن ثروتمند ، ثروتمندتر وفقیر، فقیرتر می شوند. نظام امپریالیستی با روش های زور و خشونت آمیز برای جلوگیری ازرشد نظام های که اقتصاد ضعیف دارند ، و درمقابلش مقاومت می کند وگوش بفرمان نمی باشند ، با مداخله نیروهای نظامی ویا تحریم های اقتصادی سرزنش کرده، تا تحت فرمان شان قرارگیرد. از سوی دیگرامپریالیزم جهانی برای جهانی شدن سرمایه و جهانگیر شدن ثروت شان درکل جهان از هرنوع عملکرد استثمارجویانه و تشدید تضادهای اجتماعی استفاده کرده وبه انباشت سرمایه و رقابت های مالی خویش می افزایند .بدین منظوربا شعار های ملی گرانه وپوپولیستی برای احراز قدرت درجهت رفع رکود اقتصادی و نارضایتی مردم که ناشی از عملکرد نخبه گان سیاسی در جهت جهانی کردن سرمایه با شیوههای نظامی زیرنام دموکراسی وگلوبالیزم با رشدهزینه های نظامی بر اساس توسعه پایگاه های نظامی فقر وبیکاری افزایش و دامنگیر شده است ، عمل می کنند ؛ تا دوباره خود را ابر قدرت ساخته ومردم را ازبیکاری نجات و نرخ آن تنزیل یابد. این عمل را ما درگزنیش رییس جمهوری امریکا ، رونالد ترامپ شاهد هستیم ؛ وی با شعارهای نژادپرستانه و راستگرانه وضدمهاجرت که خواست اکثریت بود به پیروزی رسید. پیروزی وی ناشی از تحقق سیاست های نیولیبرالیستی سلف اش اوباما که با شعار گلوبالیزم به زور توپ و تفنگ، بمب ، هواپیمای بمب افگن وراکت های قاره پیما با هزینه های بزرگ نظامی از دست رنج زحمتکشان امریکا؛ بالای مردم امریکا و جهان تحمیل شده بود،می باشد. علت اساسی آن صدورسرمایه های شرکت های صنعتی امریکا به کشورهای اروپایی شرقی، چین و تایوان وسایرکشورهای جهان سوم که دستمزد پایین دارد،می باشد که باعث افزایش نرخ بیکاران وفقر در امریکا شده است.
طوری که فاشیزم بعد از جنگ اول جهانی ناشی از وضع برآمد ه پس از جنگ که باعث فقر وگرسنه گی و بیکاری درکشورهای جهان از جمله در ایتالیا و المان که برای بدهی های جنگ مجبور به پرداخت غرایم بودند ، بالخصوص جوانان و قشر متوسط شد؛ این وضع سبب تقویه روحیه شعارهای ملی گرانه و نژادپرستانه توسط موسولینی و هیتلرگردید. موسولینی بااستفاده از دسته های جنگ جویی بیکار وخسته ازجنگ علیه حاکمان وقت، گروهی بزرگی بنام « فاشی دی کومباتیمانتیک» درایتالیا تشکیل داد که سپس به حزب « فاشیست ها » تبدیل وقدرت را بدست گرفتند.
وضع درکشور المان هم نسبت پرداخت غرامات جنگی بعدازختم جنگ اول جهانی به فرانسه وانگلیس وایتالیا وهمچنان پرداخت قروض اش به امریکا،باعث پایین آمدن ارزش پولی المان می شد که یک دالر ویا پوند به میلیارد ها مارک رسیده بود وسبب بی ثباتی و بحران بزرگ سیاسی واقتصادی شده بود. المان مجبور بود که مقدار6 میلیاردو600 میلیون لیره استرلینک غرامات جنگی را به اقساط سالیانه به متفقین می پرداخت . از جانب دیگرخلع سلاح ارتش المان مطابق قرارداد" ورسای" و ازدست رفتن سرزمینها ی قبلی حدودی امپراتوری المان ،همچنان بحران مالی 1933 که فقر وبیکاری را درقبال داشت، بالای اتوریته ومحبوبیت حزب سوسیال دموکرات اثری منفی گذاشته وپایه هایش درمیان توده ها ضعیف وناتوان کردید . شکست المان درجنگ وپرداخت جریمه جنگی وازبین رفتن ارتش المان، یک نوع نفرت وانزجاررا درمیان مردم وبالخصوص قشر جوان علیه کشورهای خارجی وهمچنان سرمایدارن خارجی،بوجود اورده بود.این چالشها اقتصادی و اجتماعی باعث بوجود امدن احزاب ملی سوسیالیستی درالمان کردید.رویه ضد یهودی وخارجی درمردم قصدی صورت میگرفت واز هیچ نوع تحقیروتوهین علیه انها دریغ نمی شد. هویت حکومتهای پارلمانی و دموکراسی در کشورهای اروپای ضعیف وازبین می رفت، یک نوع روحیه ضد دموکراسی در یک عده کشورهای اروپایی بوجود می آمد و نازیستها به قدرت میرسیدندوحکومتهای فاشیستی جای دموکراسی وپارلمان را میگرفتند، این همه عوامل دست به دست هم داده و نظام فاشیستی هیتلر را بوجود اورد. فاشیستها ازجمله ناراضی ها و ضد انقلاب سال 1918 المان که درجریان جنگ بوقوع پیوست بودند. فاشیزم علیه تمام جنبشها ی مترقی ، دموکرات ،لیبرال ،سوسیالیست وکمونیست درجهان بود ؛روحیه ضد ازاد منشی ودارای خصوصیات ارتجاعی بودند. فاشیزم نظر به پیچیدگی شرایط براساس روحیه تمایلات مردمی به قدرت رسیدندو چون قشر عظیم توده ها از وضع زندگی ناراض وفقیر ناتوان شده بودند. درمقابل نازیها وعده های چرب نرم را به مردم میدادندوعمال سوسیال دموکراتها را محکوم میساختند.
طوریکه سیر جریان عروج فاشیزم دراروپا نشان میدهد، جریانات ناسیونالیستی ونژاد پرستی ناشی از عمل کردنا درست ودقیق نخبه گان اقتصادی و سیاسی ،بر شالودهءرهبری نا سالم اقتصادی واهداف جنگجویانه ،که بر ضد منافع زحمتکشان که اکثریت جامعه را تشکیل میداد بوجود،امده است. چنانکه انتخابات دونالد ترامپ به حیث چهل و پنجمین رئیس جمهور امریکا، این حقیقت رابه اثبات می رساند.
نظام سرمایداری تا اینکه براسا س تیوری علمی مترقی در رویکرد وعملکرد خود به نفع طبقه کارگر وهمه زحمتکشان (قشرمتوسط امروزی)که به شیوه های مختلف استثمار میشوند،تغییر بنیادی را انجام نه دهد، همیشه دراین بحرانها غرق خواهدبود.نظام سرمایداری باید اصولی وقانونی نظر به شرایط وجبر تاریخ تغییر نماید. موتور محرکه این روند: رشد فناوری ،ماشینیزه شدن تولید ، شکل گیری نیروهای اجتماعی به صفت نیروی مولده که دارای منافع مشترک طبقاتی دارند و توجه همه به ضر ورت حفظ محیط زیست. این مولفه ها باهم یکجا باعث تغییر نظام کهنه به نوخواهند شد. نظام سرمایداری به هرنوع که بخواهد مخالفت وانزجار مردم راعلیه رویکردها واهداف خود سرکوب واز بین ببرند، موافق نه شده وباچالشهای نوینی مواجه خواهند شد به گفته مارکس :"ختم هر بحران سرمایداری اغاز بحران دیگری هست".تا اینکه درجهان تضادهای اجتماعی ،اقتصادی وطبقاتی وجوداشته باشد ، حل منافشات منطقوی ورقابتهای صدور سرمایه وغضب ثروتهای طبعی مردم توسط الیگارشیهای مالی شرکتهای فراملیتی برای تقسیم جهان وکسب سود سرمایه ادامه دارد وجهان همیشه درخطر فقروگرسنگی وجنگهای فرسایشی ومدهش قرارخواهد داشت.
طوریکه "مایکل پارتنی" فعال چپ امریکا گفته است:"ماهیت سرمایداری وعلت وجودی ان برای ایجاد دموکراسی، یا کمک به مردم زحمت کش ، یا حفظ محیط زیست، یا ساختن خانه برای بی خانمان ها نیست. هدف سرمایداری تبدیل طبیعت به کالا وکالا به سرمایه است، تابا سرمایه گذاری وانباشت، وهربخشی ازجهان را برای تحقق تصور خویش تبدیل کند".
ماخذ:
امپریالیسم 101،ا ثری: مایکل پارتنی ، استاد دانشگاه وفعال سیاسی چپ در امریکا، برگردان، امادورنویدی
بازی شیطانی از نشرات حزب توده ایران
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۷۰۲
اتحاد ما ضامن شکست توطیه های پاکستان است
صمد کارمند
استخبارات، نظامیگران و در کل حکومت های پاکستان پس از ١٩٤٧ « تولد پاکستان » هیچگاهی سیاست های مسالمت آمیز و حسن همجواری نسبت به کشور ما نداشته اند و نخواهند داشت. بنام های مختلف سیاست های تجاوزکارانه خویش را علیه کشورما ادامه دادند و استراتیژی شان همانا حاکمیت ضعیف و ناتوان در افغانستان ، پایین بودن اقتصاد و نبود قوت نظامی دولت افغانستان است.
پس از ثور ١٣٥٧به خصوص ورود ارتش سرخ در افغانستان دولت پاکستان زیر شعار دفاع از اسلام و آزادی مردم افغانستان به ایجاد، تجهیز، تقویه و آماده کردن نیروهای بنیادگرا و مذهبی اقدام ورزید و بیش از یک دهه ترور و جنگ را در سرزمین ما رهبری و هدایت نمود، میلیون ها هموطن ما کشته، زخمی و مهاجر شدند و کشور ما عملاً با یک جنگ اعلان ناشده مواجع شد.
حوادث ١٩٩٢ چرخش عظیم در معامله قدرت و ادامه جنگ در افغانستان به وجود آورد، پاکستان آنانی را که تربیه و پرورش کرده و حلقه غلامی برگردن شان انداخته بود برای ایجاد دولت و ادامه سیاست درافغانستان فرستاد که بزرگ ترین خاطره از آنها همانا جنگ داخلی، ویرانی کابل و مرگ بیش از هفتاد هزار انسان کابل است.
با وجود دولت دست نشانده و اجیر هنوزهم آتش تجاوزکارانه پاکستان خاموش نشد و مهره های قدرت را از جهادیان به طالبان تبدیل نمود، افغانستان سیاه ترین دوره طالبان را تجربه کرد در دوران حاکمیت طالبان پاکستانی ها دست بلند و تواناتر در تجاوز علیه مردم و کشور ما داشتند.
امروز در پهلوی طالبان آنان یکجا با حکومت سعودی، سیاه پوشان داعش را ایجاد و شامل ادامه جنگ نموده اند.
دراین اواخر پاکستان باز هم خاموش نه نشسته بد نام ترین مهره دخالت و تجاوز را وارد صحنه سیاست و قدرت می نماید که همانا حکمتیار بزرگترین جنایت کار و قصاب کابل می باشد.
نظامیگران پاکستان تصمیم و اراده دارند تا جنگ را از جنوب افغانستان به مناطق مرکزی و شمال افغانستان انتقال داده و بدین ترتیب جنگ و ویرانی را افغانستان شمول ساخته و بیشتر بر تحقق أهداف استراتیژیک خویش نایل شوند.
با تاسف بعضی حلقات حاکمیت و ستون پنجم افزار سیاست های خصمانه پاکستان علیه کشورما بوده و عمیقاً سیاست و عملکردهای دولت مردان افغانستان را در دست خویش دارند.
آنچه کاملاً روشن و واقعیت دارد همانا اهداف تجاوزکارانه پاکستان علیه کشورما است برای آنها نحوه سیاست و عملکرد های دولت های افغانستان مطرح نبوده؛ بلکه چگونگی تحقق خواست ها و آرمان های شان مهم و با ارزش است.
با صراحت می توان نتیجه گرفت که پاکستان هیچ زمانی دوست ما نبوده و هیچ گونه امید واری برای حسن همجواری وجود نداشته و نخواهد داشت.
ضرور است تا سیاسیون حاکم درافغانستان در پیوند با منافع ملی ما از خواب غفلت بیدارشوند، افغانستان به یک دیپلوماسی فعال و متکی بر واقعیت های موجود نیاز داشته ؛ و باید جامعه جهانی را بیش تر از پیش بر حقانیت تروریستی و تجاوزکارانه ی پاکستان متیقن ساخت.
بیداری، هوشیاری، خود اگاهی و اتحاد مردم نسبت به سیاست های خصمانه پاکستان حتمی بوده ؛ و روند ضدیت با پاکستان تقویه و گسترش یابد.
همچنان بهتر خواهد بود تا در کادر رهبری کشور و سیاسیون حاکم خانه تکانی صورت گیرد تا زمینه عملکرد برای ستون پنجم و اجیرهای پاکستانی ها تنگ تر شده و افغانستان از مصیبت، جنگ و انسان کشی نجات یابد.
با جسارت و ایمان بیش تر در پیشاپیش این همه داد خواهی و مبارزه ملی و وطنپرستانه قرار گرفت و آن چنان که لازم است دین ملی، انسانی و ترقی خواهانه خویش را اجرا کرد این خواست مردم، زمان و تاریخ است.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۷ـ ۲۸۰۲
دعـوای خـروس هـا در فـرانسه
چپ های متشتت: ملانشون و آمون بر نامزدی مستقل خود برای پست ریاست جمهوری پافشاری می کنند
دو ماه به انتخابات ریاست جمهوری فرانسه مانده و چپها هنوز نتوانسته اند بر سر یک نامزد مشترک انتخاباتی به توافق برسند. درنتیجه برای هر دو نامزد ریاست جمهوری یعنی ژاک لوک ملانشون Jean-Luc Mélenchon از « حزب چپ ـ PG » و بنوآ آمون Benoît Hamon از « حزب سوسیالیست ـ PS » وضعیت زیاد مطلوب به نظر نمی رسد. در شرایط فعلی هیچ یک از آن دو در دور دوم و تعیین کننده انتخابات روز ۷ می سال جاری شانسی برای پیروزی نخواهند داشت.
کلیه نظرسنجیهای معتبر آمون را در دور اول انتخاباتی روز ۲۳ اپریل سال جاری با ۱۵ تا ۱۸ درصد آرا در مقام چهارم ؛ و ملانشون را با ۱۱ تا ۱۲ درصد آرا در رتبه پنجم گمانه می زنند. انتخابات نهايی بین رهبر حزب فاشیستی « جبهه ملی Front national » خانم مارین لوپن Marine Le Pen با ۲۲ در صد ؛ و امانویل ماکرون Emmanuel Macron وزیر اقتصاد سابق ريیس جمهور کنونی اولاند که از نظر سیاسی به مرکز نزدیک است با ۲۴ درصد، صورت خواهد گرفت. نامزد انتخاباتی راستها فرانسوا فیون که درحال حاضر به خاطر افتضاح های اقتصادی زیر فشار قرار دارد احتمالاً بین ۱۸ تا ۱۹ درصد آرا، یعنی مقام سوم را به خود اختصاص خواهد داد.
درخواستهای بدنه چپ در سطح کشور که ملانشون و آموند به جای پیروی از نیات خصوصی خویش « منافع کشور» را در نظر گیرند و « امکان فزاینده انتخاب مارین لوپن به عنوان ريیس جمهور» را با ارايه نامزد مشترک نیروهای چپ مانع گردند، تا اکنون به نتیجه نرسیده است. آمون که روز دوشنبه با نامزد اصلی « سبزها ـ Europe Ecologie Led Verts » یانیک ژادو Yannick Jadot ملاقات کرد، حداقل از پشتیبانی سبزها مطمین است. قرار است آخر هفته آینده بدنه حزب سبزها رسماً قول ژادو را تايید نماید.
رابطه بین ملانشون و کمونیستها مساله دار است. حزب کمونیست فرانسه در سال ۲۰۱۶ ترسایی هر چند با اکثریت ضعیف، تصمیم گرفت با حزب چپها همکاری کند. البته در سال گذشته کسی تصور نمی کرد که سوسیالیستها ريیس جمهور وقت فرانسه فرانسوا اولاند و نخست وزیر دست راستی او مانویل والس را نامزد نخواهند کرد. آمون که به جای این دو نامزد گردید از جنوری ۲۰۱۷ ترسایی کوشش می کند تا سوسیال دمکراتیزه کردن حزب را (که از المان کاپی شده) متوقف کرده و حزب سوسیالیست را به سمت چپ سوق دهد. هواداران سنتی حزب ظاهراً این گرایش را می پسندند: آمون در نظرسنجی ها نه تنها از ملانشون سبقت گرفته، بلکه حتا یک سوم از پشتیبانان او را نیز به سوی خود جلب کرده است.
از نظر برنامه ای ظاهراً به سختی می توان این دو نامزد آشتیناپذیر را از هم تمیز داد. هر دو می خواهند «جمهوری پنجم » کنونی را با ریفورم قانون اساسی به « جمهوری ششم » تغییر دهند و شرکت بیش تر مردم را در روند تصمیم گیریهای دموکراتیک مقدور سازند. حقوق بازنشسته گان باید افزایش یابد، ساعات کار کوتاه گردد و از مالیات بر ارزش افزوده کاسته شود. به کمک برنامههای سرمایه گذاری دولتی باید به ویژه برای نسل جوان اشتغال زايی صورت گیرد.
ملانشون وعده می دهد که ۴۵ میلیارد یورو برای یک « برنامه اضطراری » اختصاص خواهد داد که صرف احداث واحدهای مسکونی اجتماعی، کودکستان ها و خانه سالمندان خواهد شد. برای جلب هواداران محیط زیست او می خواهد با اختصاص ۹ میلیارد یورو ۳۰۰ هزار فرصت شغلی در « کشاورزی سبز» ایجاد کند. برای دبیرکل حزب سوسیالیست فرانسه ژان کریستف کامبادلیس این « نشانه اشکاری » است که در اصل باید هر دوی نامزدها « با یکدیگر به اتفاق نظر برسند.»
بنوا آمون هفته گذشته تصمیم گرفت در طی سفر ۲۴ ساعته خود به پرتگال بیاموزد که چگونه فراکسیونهای مختلف سیاسیون چپ می توانند با یک دیگر سروکله بزنند و یک دولت مشترک بر پا نمایند. ملانشون که هم اکنون از طریق یوتیوب برنامه خود را معرفی می کند خود را زیاد از مذاکرات خارجی رقیب خشنود نشان نداد. او گفت که « دنبال نعش کش » رژه نخواهد رفت و منظورش ظاهراً حزب سوسیالیست فرانسه است. آمون هم در پاسخ گفته که مطمیناً او دنباله رو ملانشون نخواهد شد./ یونگه ولت
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۶۰۲