مداخله نظامی امپریالیزم امریکا درکشورهای جهان و نقش ان درتشکل نیروهای تروریست دینی ومذهبی وفاشیزم درجهان

( قسمت دوم )

علی رستمی

بعدازجنگ  جهانی دوم کشورهای بزرگ اقتصادی اروپا بریتانیا ، فرانسه استراتیژی نیولیبرالیزم را برای گسترش توسعه قدرت طلبی اقتصادی و جبران مصارف و ضررجنگ  درکشورهای جهان سوم تدوین نمودند. تا ازاین طریق بتوانند ، بالای کشورهای مستعمره که ازخود برای آزادی سیاسی واقتصادی مقاومت نشان می دادند، غیرمستقیم منافع خویش را تامین نمایند. کشورهای جهان سوم نسبت رکود وعقب مانی اقتصادی نمی توانستند که ازسلطه قدرت های بزرگ اقتصادی بیرون بیایند، مجبور بودند که با آنها ازراه های مختلفی ازدرسازش عمل نمایند، اگر این کشورها ازتسلط کشورهای اروپایی بیرون می شدند، به معرض تنبیه اقتصادی و تهدید نظامی توسط امریکا مواجه می گردیدند؛ ومجبور بودند که با تجارت بازار آزاد ازطریق فروش اموال صادراتی وانتقال سرمایه های شان برای اینکه نیروی کار ارزان و فراوان داشتند ،معامله  نمایند.دراین صورت سیلی از سرمایه های بزرگی صنعتی به کشورهای جهان سوم سرازیر شد. با مزد ارزان سود بیشتراین کشورها به گدام بزرگی تولیدی کشورهای بزرگ مانند  :امریکا ،انگلیس ،فرانسه ، المان وغیره تبدیل شدند. طوریکه لنین گفته است:«  همچنانکه سرمایداری پیشرفت میکند نه فقط محصولات ، بلکه خود سرمایه، نه تنها محصولات خود، بلکه تمام فرآیند تولیدرا صادرمیکند.» بنابراین اکثریت شرکت های غول پیکر امریکایی ، فناوری، کارخانه ها وشبکه های فروش خود کار را به کشورهای که دستمزد پایین  نسبت به کارگران امریکایی پرداخته می شد، صادر کرده اند.  این اقدام زیر نام « گلوبالیزم » یا جهانی شدن بعداز فروپاشی اتحادشوروی بالخصوص درکشورهای اروپایی شرقی وسایر نقاط جهان در دوران رهبری مارگریت تاچر صدراعظم انگلستان وجیمی کارتر رئیس جمهور امریکا  آغاز؛ ومورد تحقق قرارگرفت.  با این تیوری جدید بازهم سرمایه های بیشتری از کشورهای امریکا و اروپا در کشورهای جهان سوم بالخصوص اروپایی شرقی، چین، تایوان وغیره سرازیر شد.امریکا که بعداز فروپاشی شوروی به مثابه ابرقدرت جهانی بدون حریف تبدیل شده بود، خواست تا سرحدات امپراتوری خودرا بیشترتوسعه بدهد ویک جا با شرکایی اروپای خویش داخل اقدام تصفیه حساب با کشورهای که در زمان اتحادشوروی دراقمارش قرارداشت شود .بعداز حمله به یوگوسلاویا وتجزیه  آن به سه کشور ،روی به سوی شرق میانه علیه عراق نمود. امریکا و شرکایی اروپایی اش بهانه مبنی برداشتن سلاحی هسته وی  وهمچنان توسط دولت بوش (پدر) گفته میشد :«  نیروهای امریکایی در خاورمیانه برای دفاع از عربستان درباره حمله قریب الوقوع عراق لازم وضروریست ».(طوریکه امروز علیه روسیه وایران می نمایند)  به این منظور امریکایی ها وطرفدرانش تبلیغ را علیه صدام حسین بنام «  قصاب بغداد » یک « مرد دیوانه » ،  «روانی تغیر شکل داده » و « جانور» اطلاق می شد، شروع نمودند،رییس جمهور بوش اورا  « بدتراز هیتلر  » معرفی میکرد.با این تبلیغات می خواست که زمینه یورش را به عراق مساعد و آغاز نماید.تا اینکه درسال۲۰۰۳ ترسایی به کشور عراق حمله و حکومت صدام حسین راسرنگون وخودش را بعد از مدتی گرفتار و توسط نیروهای نظامی امریکا بعداز محکمه اعدام کردید. ازآن زمان به بعد جنگ های خونین قومی ومذهبی درعراق آغاز و تشدید یافته که تابه امروز هنوزهم درآتش جنگ مردم عراق با داعش والقاعده دست وپنجه نرم می کنند ،که تا به حال پیش از سه میلیون عراقی به قتل رسیده است و نزدیک به نصف شهرهای عراق ویران ودرحدود یک میلیون مردم آن آواره و مهاجر به کشورهای خارجی شده که این غایله هنوزهم جریان دارد.

 حمله نظامی در سال ۱۹۸۶  و بمباران طرابلس و بنغازی ومرتبه دوم در۲۰۱۱  ترسایی توسط نیروهای نظامی امریکا به لیبیا وسرنگونی معمر القذافی که  این کشور دریک بی ثباتی سیاسی  قرار گرفته وجنگ های قومی وقبیله وی آغازو گسترش یافت وهزاران تن کشته وبی خانمان شدند.هنوزهم ثبات سیاسی کامل دراین کشور بوجود نیامده است . گناهی قذافی این بود  که درسال 1969 گروهی تبهکار و زشت ثروتمند  واجیران امپریالیستی را سرنگون کرد و با استفاده از سرمایه نفت ونیروی بشری نیازمندی های مردم را برآورده می ساخت، وبه سوی جامعه مساوات طلبانه درحرکت بود. همچنان صنعت نفت لیبیا را ملی ساخت . لیبیا از سال ۱۹۸۰ ـ ۱۹۹۰ مورد تبلیغ و اتهامات ناروای رسانه های امریکایی وغربی قرارگرفته بود و آنرا تروریست وهواپیما ربا می نامیدند ، و آنرا تهدید جدی علیه امنیت امریکا قلمداد می کردند. درحالی که لیبیا دارای سه میلیون نفوس داشت و۵۵۰۰۰ هزار تن نیروی ارتش آنرا تشکیل می داد. ایا می توانست همچو یک کشور کوچک تهدیدی برای یک کشور غول پیکر سرمایداری مجهز با قشون منظم پیشرفته جهانی باشد،هر وجدان پاک حکم خواهد کرد که ازعقل بیگانه هست!

برعلاوه امریکا، علیه دولت بشاراسد نظر به اسناد دستگاه  سی آی.ای  که ازسال ۱۹۸۰ درپی سقوط آن برای یک دولت دست نشانده بود، موضع گیری داشت؛ تا بالاخره  بعداز  عراق ولیبیا درگیری های نظامی ازسال ۲۰۱۱  بوسیله گروه های مسلح تروریستی بنیادگران اسلامی مانند : القاعده ، داعش و جبهه النصر با حمایت کمک های  نظامی ترکیه ، ناتو و امریکا   برضد دولت بشار الاسد شروع شد،این هدف تعرضی ، برای تامین منافع شرکت های فرامیلتی نفتی امریکا و اشغال ذخایر نفتی سوریه ، با سرنگونی دولت منتخب مردم سوریه  و تسلط کامل دراین کشوربود  و می خواستند، نفت وگازکشورهای قطر،  عربستان و امارات  متحده عربی  را از خاک سوریه و ترکیه به اروپا انتقال، تا توانسته باشند که مایحتیاج اروپایی ها را از درک نفت و گاز که از کشور روسیه وارد می نمایند، مرفوع سازند .البته تابه حال این توطیه خنثی ،افشا ومردود شد ه است .دراین جنگ پیش از سه میلیون سوریه مهاجر وپیش از دوصد هزار نفر به قتل رسیده است. ناگفته نباید گذاشت که این همه  قتل وقتال که امروز درعراق وسوریه ولیبیا صورت گرفته ،همه توسط نیروهای نظامی امریکا وشرکایش همچنان نیروهای کمکی ونیابتی آنها  داعش والقاعده که توسط خودشان تشکیل یافته است ، صورت گرفته است، که به ظاهر آنها را تروریست جلوه می دهند، تا موجودیت واشغال سرزمین های شرق میانه  توسط نیروهای نظامی آنها توجیه پذیر برای جهانیان باشد،که نیروهای شان برای ازبین بردن تروریست ها در شرق میانه  حضور دارند!

کشورهای سرمایداری به گفته کارل مارکس: «  در محوربحران قرار دارند». بدین منظور همیشه درطول تاریخ برای اینکه بتواند خود را ازبحران و رکود اقتصادی ویا نارضایتی های اجتماعی  مردم نجات بدهند، با رویکردها ی مختلفی  بر اساس تیوری های توطیه گرانه  و با نظریه های محافظه کارانه  و یا تعرضی راستکارانه عمل نموده وچهره بدل می نماید تا توانسته باشند ، نظام سرمایداری را دو باره بر اساس رویکردهای «نیو گلوبالیزم/ استعمارنو » و"نیو امپریالزم/ گلوبالیزم » خود را از رکود و بحران نجات داده نظمی جدیدی را بوجود بیاورند.

 امپریالیسم نظمی است که نخبه گان مالی وثروتمندان با قدرت و زورکارـ نیروی کار، منابع طبیعی و بازار جوامع خارج را زیرتسلط خود می آورند. و نتیجه  آن ثروتمند ، ثروتمندتر  وفقیر، فقیرتر می شوند. نظام امپریالیستی با روش های زور و خشونت آمیز برای جلوگیری ازرشد نظام های که اقتصاد ضعیف دارند ، و درمقابلش مقاومت می کند وگوش بفرمان نمی باشند ، با مداخله نیروهای نظامی ویا تحریم های اقتصادی سرزنش کرده، تا تحت فرمان شان قرارگیرد. از سوی دیگرامپریالیزم جهانی برای جهانی شدن سرمایه  و جهانگیر شدن ثروت شان درکل جهان از هرنوع عملکرد استثمارجویانه  و تشدید تضادهای اجتماعی استفاده کرده وبه انباشت سرمایه و رقابت های مالی خویش می افزایند .بدین منظوربا شعار های ملی گرانه وپوپولیستی برای احراز قدرت درجهت رفع رکود اقتصادی و نارضایتی مردم که ناشی از عملکرد نخبه گان سیاسی در جهت جهانی کردن سرمایه با شیوههای نظامی زیرنام دموکراسی وگلوبالیزم با رشدهزینه های نظامی بر اساس توسعه پایگاه های نظامی فقر وبیکاری افزایش و دامنگیر شده است ، عمل می کنند ؛ تا دوباره خود را ابر قدرت ساخته ومردم را ازبیکاری نجات و نرخ آن تنزیل یابد. این عمل را ما درگزنیش رییس جمهوری امریکا ، رونالد ترامپ  شاهد هستیم ؛ وی با شعارهای نژادپرستانه  و راستگرانه  وضدمهاجرت که خواست اکثریت بود به پیروزی رسید. پیروزی وی ناشی از تحقق سیاست های نیولیبرالیستی  سلف اش اوباما که با شعار گلوبالیزم به زور توپ و تفنگ، بمب ، هواپیمای  بمب افگن وراکت های قاره پیما  با هزینه های بزرگ نظامی از دست رنج زحمتکشان امریکا؛ بالای مردم امریکا و جهان تحمیل شده بود،می باشد. علت اساسی آن صدورسرمایه های شرکت های صنعتی امریکا به کشورهای اروپایی شرقی، چین و تایوان وسایرکشورهای  جهان سوم که دستمزد پایین دارد،می باشد  که باعث افزایش نرخ بیکاران وفقر در امریکا شده است.

 طوری که فاشیزم بعد از جنگ اول جهانی ناشی از وضع برآمد ه پس از جنگ که باعث فقر وگرسنه گی و بیکاری درکشورهای جهان از جمله در ایتالیا  و المان که برای بدهی های جنگ مجبور به پرداخت غرایم بودند ، بالخصوص جوانان و قشر متوسط  شد؛ این وضع سبب تقویه روحیه  شعارهای ملی گرانه و نژادپرستانه  توسط موسولینی و هیتلرگردید. موسولینی بااستفاده از دسته های جنگ جویی بیکار وخسته ازجنگ علیه حاکمان وقت،   گروهی بزرگی بنام « فاشی دی کومباتیمانتیک» درایتالیا تشکیل داد که سپس به حزب « فاشیست ها » تبدیل  وقدرت را بدست گرفتند.

وضع  درکشور المان هم نسبت پرداخت غرامات جنگی  بعدازختم جنگ اول جهانی به  فرانسه  وانگلیس وایتالیا  وهمچنان  پرداخت قروض اش به امریکا،باعث پایین آمدن ارزش پولی المان می شد که یک دالر ویا پوند به میلیارد ها مارک رسیده بود وسبب بی ثباتی و بحران بزرگ سیاسی واقتصادی شده بود.  المان مجبور بود که مقدار6 میلیاردو600 میلیون لیره استرلینک غرامات جنگی را به اقساط سالیانه به متفقین می پرداخت . از جانب دیگرخلع سلاح ارتش المان مطابق قرارداد" ورسای" و ازدست رفتن سرزمینها ی قبلی حدودی امپراتوری المان ،همچنان بحران مالی 1933 که فقر وبیکاری را درقبال داشت، بالای اتوریته ومحبوبیت  حزب سوسیال دموکرات اثری منفی گذاشته وپایه هایش درمیان توده ها ضعیف وناتوان کردید  . شکست المان درجنگ  وپرداخت جریمه جنگی وازبین رفتن ارتش المان، یک نوع نفرت وانزجاررا درمیان مردم وبالخصوص قشر جوان علیه کشورهای خارجی وهمچنان سرمایدارن  خارجی،بوجود اورده بود.این  چالشها اقتصادی و اجتماعی باعث بوجود امدن احزاب ملی سوسیالیستی درالمان کردید.رویه ضد یهودی وخارجی درمردم قصدی صورت میگرفت واز هیچ نوع تحقیروتوهین علیه انها دریغ نمی شد. هویت حکومتهای پارلمانی و دموکراسی در کشورهای اروپای ضعیف وازبین می رفت، یک نوع روحیه ضد دموکراسی در یک عده کشورهای اروپایی بوجود می آمد و نازیستها به قدرت میرسیدندوحکومتهای فاشیستی جای دموکراسی وپارلمان را میگرفتند، این همه  عوامل دست به دست هم  داده و نظام فاشیستی هیتلر را بوجود اورد. فاشیستها ازجمله ناراضی ها و ضد انقلاب سال 1918 المان  که درجریان جنگ بوقوع پیوست  بودند. فاشیزم علیه تمام جنبشها ی مترقی ، دموکرات ،لیبرال ،سوسیالیست وکمونیست درجهان بود ؛روحیه ضد ازاد منشی ودارای خصوصیات ارتجاعی بودند. فاشیزم نظر به پیچیدگی شرایط براساس روحیه تمایلات مردمی به قدرت رسیدندو چون قشر عظیم توده ها از وضع زندگی ناراض وفقیر ناتوان شده بودند. درمقابل نازیها وعده های چرب نرم را به مردم میدادندوعمال سوسیال دموکراتها را محکوم میساختند.

طوریکه سیر جریان عروج فاشیزم دراروپا نشان میدهد، جریانات ناسیونالیستی ونژاد پرستی ناشی از عمل کردنا درست ودقیق نخبه گان اقتصادی و سیاسی ،بر شالودهءرهبری نا سالم اقتصادی واهداف جنگجویانه ،که بر ضد منافع زحمتکشان که اکثریت جامعه را تشکیل میداد بوجود،امده است. چنانکه انتخابات  دونالد ترامپ به حیث چهل و پنجمین رئیس جمهور امریکا، این حقیقت رابه اثبات می رساند.

نظام سرمایداری تا اینکه براسا س  تیوری علمی مترقی در رویکرد وعملکرد خود به نفع طبقه کارگر وهمه زحمتکشان (قشرمتوسط امروزی)که به شیوه های مختلف استثمار میشوند،تغییر بنیادی را  انجام نه دهد، همیشه دراین بحرانها غرق خواهدبود.نظام سرمایداری باید اصولی وقانونی نظر به شرایط وجبر تاریخ تغییر نماید. موتور محرکه این روند: رشد فناوری ،ماشینیزه شدن تولید ، شکل گیری نیروهای اجتماعی به صفت نیروی مولده که دارای منافع مشترک طبقاتی دارند و توجه همه به  ضر ورت حفظ محیط زیست. این مولفه ها باهم یکجا باعث تغییر نظام کهنه به نوخواهند شد. نظام سرمایداری به هرنوع که  بخواهد مخالفت وانزجار مردم راعلیه رویکردها واهداف خود سرکوب واز بین ببرند، موافق نه شده وباچالشهای نوینی مواجه خواهند شد به گفته مارکس :"ختم هر بحران سرمایداری اغاز بحران دیگری هست".تا اینکه درجهان تضادهای اجتماعی ،اقتصادی وطبقاتی وجوداشته باشد ، حل منافشات منطقوی ورقابتهای صدور سرمایه وغضب ثروتهای طبعی مردم توسط الیگارشیهای مالی شرکتهای فراملیتی برای تقسیم جهان وکسب سود سرمایه ادامه دارد وجهان همیشه درخطر فقروگرسنگی وجنگهای فرسایشی ومدهش قرارخواهد داشت.

 طوریکه "مایکل پارتنی" فعال چپ امریکا گفته است:"ماهیت سرمایداری وعلت وجودی ان برای ایجاد دموکراسی، یا کمک به مردم زحمت کش ، یا حفظ محیط زیست، یا ساختن خانه برای بی خانمان ها نیست. هدف سرمایداری تبدیل طبیعت به کالا وکالا به سرمایه است، تابا سرمایه گذاری وانباشت، وهربخشی ازجهان را برای تحقق تصور خویش تبدیل کند". 

ماخذ:

امپریالیسم 101،ا ثری: مایکل پارتنی ، استاد دانشگاه وفعال سیاسی چپ در امریکا، برگردان، امادورنویدی

بازی شیطانی از نشرات حزب توده ایران

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۷۰۲

دعـوای خـروس‌ هـا در فـرانسه

چپ‌ های متشتت: ملانشون و آمون  بر نامزدی مستقل خود برای پست ریاست جمهوری پافشاری می‌ کنند

 

دو ماه به انتخابات ریاست جمهوری فرانسه مانده و چپ‌ها هنوز نتوانسته اند بر سر یک نامزد مشترک انتخاباتی به توافق برسند. درنتیجه برای هر دو نامزد ریاست جمهوری یعنی ژاک لوک ملانشون Jean-Luc Mélenchon  از « حزب چپ ـ  PG » و  بنوآ آمون Benoît Hamon  از « حزب سوسیالیست ـ  PS »  وضعیت زیاد مطلوب به نظر نمی ‌رسد. در شرایط  فعلی هیچ ‌یک از آن دو در دور دوم و تعیین کننده انتخابات روز ۷ می  سال جاری شانسی برای پیروزی نخواهند داشت.

کلیه نظرسنجی‌های معتبر  آمون  را در دور اول انتخاباتی روز ۲۳ اپریل سال جاری با ۱۵ تا ۱۸ درصد آرا  در مقام چهارم ؛ و ملانشون را با ۱۱ تا ۱۲ درصد آرا  در رتبه پنجم گمانه می ‌زنند. انتخابات نهايی بین رهبر حزب فاشیستی « جبهه ملی Front national »  خانم  مارین لو‌پن Marine Le Pen  با ۲۲  در صد ؛ و امانویل ماکرون Emmanuel Macron وزیر اقتصاد سابق ريیس‌ جمهور کنونی اولاند که از نظر سیاسی به مرکز نزدیک است با ۲۴ درصد، صورت خواهد گرفت. نامزد انتخاباتی راست‌ها  فرانسوا فیون  که درحال حاضر به خاطر افتضاح‌ های اقتصادی زیر فشار قرار دارد احتمالاً بین ۱۸ تا ۱۹ درصد آرا، یعنی مقام سوم را به خود اختصاص خواهد داد.

درخواست‌های بدنه چپ در سطح کشور که ملانشون و آموند به جای پیروی از نیات خصوصی خویش « منافع کشور» را در نظر گیرند و « امکان فزاینده انتخاب مارین لو‌پن به عنوان ريیس ‌جمهور» را با ارايه نامزد مشترک نیروهای چپ مانع گردند، تا اکنون به نتیجه نرسیده است. آمون که روز دوشنبه با نامزد اصلی « سبزها ـ Europe Ecologie Led Verts » یانیک ژادو Yannick Jadot ملاقات کرد، حداقل از پشتیبانی سبزها مطمین است. قرار است آخر هفته آینده بدنه حزب سبزها رسماً قول  ژادو  را تايید نماید.

رابطه بین ملانشون و کمونیست‌ها مساله ‌دار است. حزب کمونیست فرانسه در سال ۲۰۱۶ ترسایی هر چند با اکثریت ضعیف، تصمیم گرفت با حزب چپ‌ها همکاری کند. البته در سال گذشته  کسی تصور نمی‌ کرد که سوسیالیست‌ها ريیس‌ جمهور وقت فرانسه فرانسوا اولاند و نخست‌ وزیر دست راستی او  مانویل والس  را نامزد نخواهند کرد. آمون که به جای این دو نامزد گردید از جنوری  ۲۰۱۷ ترسایی کوشش می ‌کند تا سوسیال ‌‌دمکراتیزه کردن حزب را (که از المان کاپی شده)  متوقف کرده و حزب سوسیالیست را به سمت چپ سوق دهد. هواداران سنتی حزب ظاهراً این گرایش را می‌ پسندند: آمون در نظرسنجی‌ ها نه تنها از ملانشون سبقت گرفته، بلکه حتا یک ‌سوم از پشتیبانان او را نیز به سوی خود جلب کرده است.

از نظر برنامه‌ ای ظاهراً به سختی می ‌توان این دو نامزد آشتی‌ناپذیر را از هم تمیز داد. هر دو می‌ خواهند «جمهوری پنجم » کنونی را با ریفورم قانون اساسی به « جمهوری ششم » تغییر دهند و شرکت بیش‌ تر مردم را در روند تصمیم‌ گیری‌های دموکراتیک مقدور سازند. حقوق بازنشسته گان باید افزایش یابد، ساعات کار کوتاه گردد و از مالیات بر ارزش افزوده کاسته  شود. به کمک برنامه‌های سرمایه‌ گذاری دولتی باید به ویژه برای نسل جوان اشتغال ‌زايی صورت گیرد.

ملانشون وعده می ‌دهد که ۴۵ میلیارد یورو برای یک « برنامه اضطراری » اختصاص خواهد داد که صرف احداث واحدهای مسکونی اجتماعی، کودکستان ها  و خانه سالمندان خواهد شد. برای جلب هواداران محیط زیست او می‌ خواهد با اختصاص ۹ میلیارد یورو ۳۰۰ هزار فرصت شغلی در « کشاورزی سبز» ایجاد کند. برای دبیرکل حزب سوسیالیست فرانسه ژان کریستف کامبادلیس  این « نشانه اشکاری » است که در اصل باید هر دوی نامزدها « با یکدیگر به اتفاق نظر برسند.»

 بنوا آمون  هفته گذشته تصمیم گرفت در طی سفر ۲۴ ساعته خود به پرتگال بیاموزد که چگونه فراکسیون‌های مختلف  سیاسیون چپ می‌ توانند با یک دیگر سروکله بزنند و یک دولت مشترک بر پا نمایند. ملانشون که هم‌ اکنون از طریق یوتیوب برنامه خود را معرفی می ‌کند خود را زیاد از مذاکرات خارجی رقیب خشنود نشان نداد. او گفت که « دنبال نعش ‌کش » رژه نخواهد رفت و منظورش ظاهراً حزب سوسیالیست فرانسه است. آمون هم در پاسخ گفته که مطمیناً او دنباله ‌رو ملانشون نخواهد شد./ یونگه ولت

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۶۰۲

 

 مداخله نظامی امپریالیزم امریکا درکشورهای جهان؛ ونقش آن درتشکل نیروهای تروریست دینی ومذهبی وفاشیزم درجهان

( قسمت اول )

سرمایه داری پدیده یی تاریخیست که بعد از پیدایش خود در مرحله های مختلفی  بااستفاده از مولفه های سیاسی ، دینی ومذهبی ناهمگون، تسلط خود را بالای جهان پهن نموده است.  پالیس های مورد نظر خود را مرحله به مرحله  درسطح جهانی با مداخلات مستقیم  وغیرمستقیم نظامی وکمک های اقتصادی با استفاده از ارزش های لیبرال دموکراتیک ، با کمک جنبش های مدنی وسازمان های استخباراتی تحقق بخشیده است؛ که تحولات بنیادی را درسرنوشت مردمان کشورهای جهان در عرصه های اقتصادی وسیاسی ، بوجود آورده است.

 نظام سرمایه داری درقرن هجده و نزده، آهسته آهسته در اروپا ، امریکا ، آسیا وافریقا جهان گیر شد. کشورهای بزرگی اقتصادی مانند بریتانیا کبیر، فرانسه ، المان و امریکا پی هم  به اهرم بزرگ قدرت اقتصادی ، جهان تبدیل شدند. بریتانیا که درقرن هجده ونوزده بزرگترین امپراتوری را از غرب تا شرق تشکیل می داد ، زیادترین کشورها را زیر سلطه استعماری خود در آسیا، افریقا ،اروپا وامریکا داشت. بعد از جنگ اول و دوم جهانی  ،اضلاع متحده امریکا به مثابه بزرگترین کشور امپریالیستی درجهان تبارز نمود که درمحور تمام کشورهای سرمایه داری قرار گرفت.درمقابل این قدرتهای بزرگ سرمایدار ی قدرت نیرومند دیگری درجهان بعداز پیروزی انقلاب کبیر اکتوبردرسال ۱۹۱۷ ترسایی تبارز نمود که علیه نظام سرمایه داری مبارزه میکرد و نظام سوسیالیستی را در روسیه تزاری  برای نخستین باربنام دولت ا تحاد جماهیر اشتراکیه شوروی تشکیل وپایه گذاری نمود. این دونظام علیه هم قرار گرفته و به سطح جهانی رقیب همدیگر شده که برای پیروزی اهداف خویش مبارزه می نمودند که این روند بنام « جنگ سرد » مسمی و جهان به دو قطب شرق وغرب تبدیل شد. با دو قطبی شدن جهان کشورهای که  زیرسلطه استعماری کشورهای سرمایه داری قرار داشتند، با پشتبانی اتحادشوروی  به مبارزات  آزادی خوانه و رهایی بخش دست یازیدند، وبه زودی این کشورها درآسیا ،افریقا ،امریکا واروپا ازادی خودرا کسب ومستقل شدند.بازهم رقابت وکشمکش درمیان این دوقطب وجود داشت، وهرکدام برای تا مین منافع خود پیمآنهای نظامی را زیر نام « وارسا » "مربوط کشورهای سوسیالیستی  در راس اتحادشوروی وپیمان های«  ناتو و سنتو» مربوط کشورهای سرمایه دار ی وطرفدارانش در راس امریکا بوجود آمد که هرکدام برای گسترش نفوذ خود به اشکال مختلفی عمل می نمودند.کشورهای امپریالیستی زیادترین نفوذ را درمیان کشورهای حوزه خلیج فارس وسایر کشورهای اسلامی که منابع سرشار نفت وگاز دارند ، داشت.عده ایی  این کشوره راهنوزهم مستقیم و غیر مستقیم تحت تسلط مادی ومعنوی  آنها  قراردارد. دستگاهای استخبارتی امریکا وانگلیس برای تخریب و عدم نفوذ کشورهای سوسیالیستی در راس اتحادشوروی در کشورهای اسلامی از عقاید دینی مذهبی مردم استفاده می کردند و آنها را برضد جنبش های انقلابی ، دموکرات ومترقی؛  و دولت های مردمی زیر نام « کمونیست » و « ملحد ضد دین»  که خواستارجامعه عدالت اجتماعی  ونظام سوسیالیستی بودند، تحریک می کردند، حتا دست به سرنگونی آنها با اهمال گماشته گان خویش ، ازطریق انجام کودتاها وتجاوزمستقیم نظامی به بهانه های مختلف اقدام می نمودند. احزاب بنیادگرای اسلامی  بنام اخوان المسلمین ، وهابی وسلفیست  وبه مرور زمان گروه های تروریستی القاعده ، طالب وداعش وغیره درکشورهای عربی ،مصر ، پاکستان و افغانستان  وسایر کشورها زیرنام های مختلفی بوجو آمدند ،که از جانب دستگاه های استخباراتی امریکا وانگلیس  کمک های مادی ومعنوی می شدند، از جمله مستقیم   تحت نظر دستگاهی استخباراتی انگلیس بوجود آمد، وهابیت است که توسط اجنت معلوم الحال آنها « مستر همفر» که در دانشگاه بصره  با محمدبن عبدالوهاب مصروف آموزش بود، بعد ازشناخت و آشنایی به نظریات افراطی وی نسبت به سایرعلمای دینی کوشید، تا آنرا برای ظهور دین ومذهبی جدید آماده کند.بالاخره محمد بن عبدالوهاب بعداز مرگ پدرش درسال ۱۱۵۳ خورشیدی اشکارا درجهت تبلیغ عقاید خود پرداخت وبا کمک های مادی ومعنوی انگلیس پایه های فرقه وهابیت را درمیان بیابانگردهای« نجد » شهرِ واقع مدینه  و اردن بنیاد گذاشت تا اینکه بعداز فروپاشی عثمانی ها ،دین ومذهب شان رسمی و درریاض بنام عربستان سعودی دولت وهابیت را تشکیل دادند ، که تا به امروز به مثابه مرکز احزاب بنیادگرای اسلامی درجهان بوجود آمده که تمام گروه های تروریستی  بنیادگران را با مشوره  امریکایی ها و انگلیس هارهبری می نماید تا جلورشد احزاب مترقی  وانقلابی که به خواست کشورهای امپریالیستی  نه بوده وبرضد دولت های دست نشانده آنها شورش وقیام می نمودند ،با دسایس وتوطیه های مختلف بگیرند . در جریان جنگ سرد یکی از شیوه های که  باعث رشد اقتصاد نظام سرمایه داری شد ، با استفاده از عقاید دینی ومذهبی کشورهای جهان سوم که دارای منابع سرشار نفت وگاز وغیره بودند، می باشد. بالخصوص در کشورهای اسلامی که درشرق میانه وشاخ افریقا قرار داشتند، علیه اتحادشوروی زیرنام جلوگیری وگسترش نظام کمونیستی وجبش های مترقی ودموکرات دراین کشورها، رهبری وهدایت می شدند.

امریکایی ها وانگلیس ها درجهت تنظیم وتشکل احزاب وگروه های تروریستی دینی نسبت به دیگر کشورها پیش قدم بودند. ایالت متحدهء امریکا با استفاده از اسلام سیاسی درجهت پیاده نمودن اهداف امپراتوری خود درشرق میانه شیوه های تسلط خود را یافت وبا گسترش نفوذ خود درمنطقه وبعد با اشغال نظامی خود درشرق میانه وافغانستان  بهترین افزاربرای  آنها احزاب اسلامی بود، برعلاوه اینکه علیه اتحادشوروی کاربرد داشت از آن به مثابه سلاح علیه جنبش های ناسیونالیستی درجهان استفاده می نمود که ازجمله درمصر علیه جمال عبدالناصرومصدق درایران برای ازبین بردن وصدمه به شخصیت این افراد ،از وجود « الاخوان المسلمین » با کمک مالی به گروهی افراطی مذهبی که مانند الاخوان المسلمین مصر بودند، نقش بزرگی را بازی کردند. بعد ازآن امریکا وشرکایش برای  گسترش وسرکوبی  جنبش های چپ ناسیونالیستی از اسلام گرایان عربستان سعودی  بهره برداری نموده، و از رشد آنها جلوگیری کرده اند. برعلاو این همه تلاش های مذبوحانه جنبش های چپ ناسیونالیستی دردهه شصت درمصر، الجزایر ، سوریه،عراق وفلسطین گسترش یافت وامریکا برای مقابله با آنها عربستان را جزو متحد اساسی خود درمنطقه کرد ،  با این هدف بتواند مقاصد خود را در وجود بنیادگرایی وهابی  عملی نماید.با عقد پیمان با ملک مسعود وشاهزاده فیصل ، اتحادیه اسلامی را از شمال افریقا تا پاکستان وافغانستان تشکیل داداند. با کمک وهابیون واخوان المسلمین درسال ۱۹۶۱ وحدت جهان اسلامی ودرسال ۱۹۶۹ سازمان کنفرانس اسلامی بنیاد نهادند، که نخستین هسته « جنبش جهانی اسلامی» گردیدند.با مرگ جمال عبدالناصر درسال ۱۹۷۰ وفروکش نیروهای ناسیونالیسم عربی زمینه برای حرکت های نوین اسلام عقب گرا به حیث تکیه گاه دولت های وابسته به امپراتوری امریکا مساعد شد. با به کارآمدن انوراسادات درمصر وحمایت وپشتبانی از اسلام گرایان ارتجاعی وکودتای جنرال محمد ضیا الحق درپاکستان، وظهور  حسن الترابی  رهبر « الاخوان المسلمین » درسودان جهت کسب قدرت ،امریکا هم پیمانان ومتحدین اصیل خودرا پیدا نمود. وسلاحی موثری برضد اتحادشوروی وبه ویژه افغانستان وآسیای میانه برای امریکا گردید.امریکا وشرکایی جهانی ومنطقه ایی اش بعد از قیام هفت ثور که حکومت سردارداوود سرنگون وقدرت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتقال کرد مداخلات مذبوهانه را پیش گرفت،چون حزب دموکراتیک خلق افغانستان برنامه های مترقی و ضد امپریالیستی داشت ومتمایل به اردوگاهی صلح وسوسیالیزم بود ،یک سلسه تغییرات اجتماعی واقتصادی وسیاسی به نفع کارگران ودهقانان وهمه زحمتکشان بوجود اورد که برضد منافع طبقات اشراف فیودال وکمپرادورهای غربی بود؛ براین اساس تبلیغات وسیع را ازطریق رسانه های اطلاعات جمعی خویش برضد دولت جوان انقلابی آغاز کردند ، دولت وحزب را خلاف عقاید دین مذهب مردم دانسته؛ ومردم را علیه ان تحریک می کرد ، ازسوی دیگر با تشکیل گروه های اسلامی در خاک پاکستان اقدام های نظامی را مستقیم بدوش گرفته واعضای این احزاب را مسلح وتربیه نظامی داده وبه افغانستان گسیل ،و بنام جهاد وقیام علیه به اصطلاح « کمونیست ها » مردمان بی گناه ونهادهای اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی را تخریب وازبین میبردند ؛ ازجمله گلبدین حکمتیار رهبر تندرو وشیطان صفت وکینه جویی حزب اسلامی را تادندان مسلح وکمک های بزرگ مالی برایش را دریغ نمی ورزید؛ با ایجاد وتشکیل سایر احزاب جهادی کمپاین وسیع کشت مواد مخدره به کمک پاکستان وکشورهای غرب در افغانستان شروع کردید، که ازاین ناحیه درسال ۱۹۸۰ تنظیم های جهادی افغانستان نیمی از مصرف هیروئین امریکا را تهیه میکردندوبزرگترین صادرکننده تریاک جهان بودند. همین تنظیمهای جهادی بودند که بعد از قدرت رسیدن درسال ۱۹۹۲ علیه یکدیگربالای کسب قدرت جنگیدند ،که توسط این گروها بالخصوص حزب اسلامی گلبدین ۶۰ هزار از مردم کابل کشته ودومیلیون به کشورهای منطقه وجهان مهاجر شدندوشهر کابل به ویرانه تبدیل وتمام هست وبود دولت جمهوری افغانستان را چوروچپاول وغارت کرده و به پاکستان انتقال وبه فروش رسانیده اند . به هررو در هرگوشه دنیا که جنبش های مردمی برای اهداف مردمی  بوجود می آمد، توسط این نیروهای خایین ارتجاعی با کمک  وپشتبانی مادی ومعنوی امریکا و انگلیس سرکوب می شد . فعالیت نیروهای اسلامی به سرکرده گی محمد علی جناح  وموددی با پشتبانی وتشویق انگلسی ها برای انتقام ازمردم هند ،هند را به دوکشور هندو و مسلمان درسال ۱۹۴۷ ترسایی  تقسیم که پاکستان به مثابه مهره اساسی انتلجنیت سرویس امریکا به نیروهای ارتجاعی منطقه علیه جنبش های مترقی درآسیای مرکزی افزود گردید، که تابه امروز بزرگترین حامی تروریست وتامین منافع امریکا وانگلیس در منطقه بوده وچالش های بزرگی را بعد از قیام هفت ثور ۱۳۵۷تا به امروز  برای خلق وکشور رنجدیده افغانستان بوجود آورده که باعث تمام نابسامانی ها دراین منطقه گردیده است .

 چنانکه ا ضلاع متحده امریکا از سال۱۹۰۱  ترسایی برای گسترش سلطه بازرگانی و سیاسی واستثمار واستعمارکشورهای افریقا، آسیا وامریکای لاتین که دارای منابع سرشاری طبیعی بودند وبا بهانه مختلفی قرارذیل مداخله نظامی برای سرنگونی دولت های مردمی شان نموده وحکومت های دلخواهی خودرا بوجود آورده اند:

 اعزام مستقیم نیروهای خود به کلمبیا ،پانامه ومداخله درانتخابت دراین کشوراعزام نیروهای نظامی درسال ۱۹۰۸ ، به کوریا ومغرب، تجاوز نیروهای امریکای  درسال های ۱۹۰۵ و ۱۹۱۱ درهندوراس برای حمایت از کودتای به رهبری مانویل بونیلا برضد رییس منتخب میگل داویا،سرکوب قیام ضد امریکایی درفلیپین درسال ۱۹۱۱ ،اشغال کوبا ،پانامه وهندرواس درسال ۱۹۱۲،حمله به نیگاراگوا درسال ۱۹۱۲و۱۹۳۳ ازاین به بعد نیکاراگوا به مستعمره برای احتکار موسسات امریکای تبدیل شد،بازهم  مداخله نظامی و کودتا درسال ۱۹۱۰ علیه حکومت نیکاراگوائه ،ورود نیروهای امریکایی درسال ۱۹۱۶ الی ۱۹۲۴ به دومینیکن برای سرکوبی انقلاب این جمهوریت، اشغال هایتی از سال ۱۹۱۴/۱۹۳۴ ترسایی جنگ با ویتنام درسال ۱۹۶۰ میباشد. امریکا به مثابه بانی ومدافع دموکراسی درجهان درطول پنج دهه گذشته درکشورهای که درآن دولتهای مترقی ودموکرات وتحول طلب مانند: گواتمالا،گویانا ، جمهوری دومینکین، برزیل،شیلی، اروگوای ،سوریه، اندونزی(تحت رژیم سوکارنو)یونان،ارژانتین، بولیویا،هاییتی یوگوسلاویا، افغانستان ، عراق ، لیبیا ، اوکرایین  وسایر کشورهای جهان توسط نظامیان امریکایی که توسط دولت امنیت ملی امریکا(سی.آی.ای )کمک وتامین مالی میشد سرنگون گشتند.

همچنان سازماندهی کودتا نظامی تحت نظر سی. آی . ای برای  سرنگونی حکومت مترقی و دموکرات چپ چیلی  که به رهبری سالوادورالینده بوجود آمده بود، زیرنام نجات دموکراسی  صورت گرفت ،که با ایجاد دیکتاتوری فاشیستی تحت رهبریجنرال اگستینوو پینوشه،  هزاران نفر را شکنجه وبه جوغه های دار اعدام کرد وهزارن نفر دیگر ناپدید شده وتمام رسانه ها و سازمان های مدنی واتحادیه های کارگری واحزاب سیاسی وسازمان های دهقانی سرکوب و ازبین رفتند. دوباره تمام فابریکه های  امریکایی که بعد ازانتخاب الینده بسته شده بود،  فعال کردید، که ازجمله جنرال موتور بود.

.تعداد نیروهای نظامی امریکا درسال   ۱۹۹۳ شامل نیم میلیون نفر سرباز در پیش از ۳۹۵ پایگاهی نظامی مستقر بوده اند.صدها تاسیسات خُرد وبزرگ درسی وپنج کشور جهان به شمول ناوگانها  متشکل از موشک ها هواپیماهای هسته ای ـ اتمی ناوشکن وکشتی جاسوس بوده است.دولت امریکا بعداز جنگ دوم جهانی پیش از ۲۰۰ میلیارد دلار کمک نظامی غرض آموزش وتربیه ۲.5میلیون نظامی ونیروهای امنیت داخلی در حدود هشتاد کشورجهان برای دفاع از تهاجم خارجی برای حفاظت از الیگارشی حاکم وسرمایه گذاران شرکت های بزرگ فراملیتی برای خطرات شورش های داخلی مردم بومی هزینه کرده است. طبق امارداده شده مرکز اطلاعات دفاعی امریکا در سال۱۹۹۳مبلغ ۲۹۱ میلیارد دالر مخارج نظامی داشته است؛مجموع بودجه نظامی امریکا  ازمجموع بودجه نظامی  پانزده کشورجهان بیشتر است.؛تنها هزینه ساخت یک ناوگان هواپیمابرمیتواند غذای ده سال چندین میلیون از فقیر ترین وگرسنه ترین اطفال امریکا را تامین نماید.

 طوریکه نمایشنامه تولد برشت میگوید:«  فاتحان وفتح شده گان وجود دارند ، درمیان فتح شده گان مردم عادی گرسنه گی می کشند؛ درمیان فاتحان بازهم مردم عادی گرسنه گی میکشند».

  درمجموع از سال۱۹۰۱ الی۲۰۱۵ ترسایی(۶۵) مراتبه  الی پشتبانی از حمله عربستان به یمن درسال ۲۰۱۵ مستقیم در کشورهای فوق مداخله نموده واهداف خودرا تحقق بخشیده است .هزارها تن دراین کشورها به شمول رهبرانی مردمی آنها کشته شده اند. با این حرکت های وسیع نظامی امپریالیزم امریکا  جای امپراتوری سابق بریتانیا و روم را درجهان اختیار کرد. با رویکردهای نوین سیاسی واقتصادی تاثیر خودرا بعداز جنگ اول وبه ویژه جنگ دوم جهانی بالا ی کشورهای مغلوب و غالب به وسیله کمک های مالی که ضربات بزرگ اقتصادی را متضرر شده بودند وارد نمود، و درراس آنها قرار گرفت. این کشور(امریکا )که ازعمرش ۲۳۹ سال می گذرد ۹۳ درصد عمر خود را یعنی ۲۲۲ سال آنرا درجنگ وتجاوز درسرتاسر جهان سپری کرده است.

( ادامه دارد...)

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۵۰۲

 

 

 تصمیم می‌ گیریم با شما چه کنیم

دونالد ترمپ رییس جمهور امریکا در جریان کمپاین انتخاباتی و پسانتر در مقام رییس جمهور امریکا  با شیوه  خبرنگاری و موسسات حاکم  رسانه ایی  در امریکا روی خوش نشان نداده؛ و برخلاف روسای جمهور پیشن راه های غیرمتعارف را پیش گرفت که باعث ناخوشنودی انحصارات رسانه ایی در امریکا گردید. آنها  با رهبری جدید این کشوراعلام جنگ نمودند. کایل پاپ، سردبیر و ناشر «کلمبیا ژورنالیزم ریویو» وقتی که دونالد ترامپ هنوز به طور رسمی ریاست‌ جمهوری خود را در کاخ سفید آغاز نکرده بود؛ نامه ‌ای سرگشاده ایی از نام ژورنالیستان امریکا نوشته و اعلام نمود که :«  ...ما پیاپی حقایقی را خواهیم گفت که حقایق آن چیزهایی است که ما می ‌گوییم  .»  

با آنکه مدت چند از این نامه گذشته است،  با درنظرداشت ادامه رویارویی کاخ سفید و انحصارات رسانه ای ، درونمایه این نامه و تهدیدات روشن آن به رهبران کاخ سفید گویا و نشاندهنده زور آزمایی میان جناح های مختلف قدرت در امریکا می باشد که خواندن آن خالی از سود نخواهد بود  . بـامــداد

 

آقای رییس‌ جمهور منتخب عزیز؛
در این روزهای آخر پیش از شروع به کار رسمی شما، فکر کردیم شاید مفید باشد روشن کنیم ما چطور به رابطه بین دولت شما و اهالی رسانه امریکا نگاه می‌ کنیم.
اینکه ما به این رابطه به عنوان یک رابطه متشنج نگاه می‌ کنیم مایه شگفتی شما نخواهد بود. گزارش‌های چند روز اخیر درباره اینکه دبیر مطبوعاتی شما در نظر دارد دفاتر رسانه‌ های خبری را از کاخ سفید خارج کند، آخرین نمونه از الگوی آن رفتاری است که در تمام طول رقابت‌های انتخاباتی ادامه داشته است:  شما سازمان‌های خبری را از پوشش ‌دادن تان منع کرده‌اید. شما به توییتر متوسل شده‌اید تا به شخص گزارشگران گوشه و کنایه بزنید و آنها را تهدید کنید و حامیان تان را هم ترغیب کرده ‌اید که همین کار را بکنند. شما ازقوانین آسان‌ گیرانه‌ تری در قبال افترا حمایت کرده ‌اید و دادخواهی‌های متعدد مربوط به خود را در معرض تهدید قرار داده‌اید؛ اما هیچ‌یک از این‌ وعده‌ ها محقق نشد. هروقت که توانسته‌ اید، از رسانه‌ها رو برگردانده‌اید و هنجارهای گزارش گری گروهی از کاخ سفید و نشست‌های خبری منظم را زیر پا گذاشته اید. شما یک گزارشگر را که چیزی نوشته بود که دوست نداشتید دست انداخته ‌اید چون نوعی معلولیت دارد.
البته همه این ها انتخاب شما و از جهاتی حق شماست. گرچه قانون اساسی از آزادی مطبوعات حفاظت کرده، اما تکلیف را تعیین نکرده که رییس ‌جمهور چطور باید به آن احترام بگذارد؛ نشست‌های خبری منظم در این سند قانونی گنجانده نشده است.
اما همان ‌طور که شما از هر حقی برای تصمیم‌ گیری درباره خط مشی کلی خود در درگیرشدن با رسانه‌ها برخوردارید، ما نیز از همین حقوق برخورداریم. از همه این ها گذشته، زمان آنتن ما  و اینچ‌ های ستون‌های نشریات ما آن چیزی است که شما برای تأثیرگذاشتن دنبالش هستید.
این ما هستیم – نه شما – که تصمیم می‌گیریم  چطور به بهترین وجه ممکن به خواننده گان مان، شنونده گان مان و بیننده گان مان خدمت کنیم. بنابراین به این فکر کنید که در چهار سال آینده، براساس آنچه که از ما انتظار دارید چه کارنامه‌ ای به بار خواهد آمد.
دسترسی ترجیح ماست، اما ضروری نیست. شما ممکن است به این نتیجه برسید که اجازه به خبرنگاران برای دسترسی ‌داشتن به دولت شما جنبه مثبتی ندارد. ما فکر می ‌کنیم  که این مشکلی از سوی شماست، اما مجددا باید گفت این انتخاب شماست. ما بلدیم راه‌های جایگزین را برای دستیابی به اطلاعات پیدا کنیم؛ مسلما برخی از بهترین پرسش‌های خبری در دوران کارزار انتخاباتی شما از جانب سازمان‌های خبری‌ای بودند که جلو آنها در گردهمایی‌ های تان گرفته شد. 

حرف‌ های غیررسمی (off the record) و دیگر قواعد کاری مربوط به ماست، نه شما !

ما ممکن است موافقت کنیم  با یکی از مقامات منصوب شما به صورت غیررسمی حرف بزنیم یا ممکن است موافقت نکنیم. ممکن است ما در جلسات اطلاع ‌رسانی درباره پیش‌ زمینه یک موضوع یا ملاقات ‌های عمومی غیررسمی شرکت کنیم یا ممکن است از آنها صرف ‌نظر کنیم. این انتخاب ماست. اگر شما فکر می‌ کنید خبرنگارانی که این قواعد را نمی ‌پذیرند یا بیرون رانده می ‌شوند، به مطالب دست پیدا نخواهند کرد، به نکته بالا نگاه کنید.
ما تصمیم می ‌گیریم چقدر به سخن گویان یا جانشینان شما زمان آنتن تلویزیون بدهیم. از طرف دیگر، ما تلاش خواهیم کرد به نقطه‌ نظر شما دست پیدا کنیم، حتا اگر به‌ دنبال این باشید که ما را بیرون کنید. اما این به این معنی نیست که ما بخواهیم امواج آنتن تلویزیون یا اینچ‌های ستون‌های نشریات خود را به کسانی که به طور مرتب حقیقت را تحریف می ‌کنند یا می‌پیچانند تسلیم کنیم. وقتی این کار را بکنند آنها را دعوت می‌ کنیم  و در آشکارترین موارد این حق را برای خود محفوظ می ‌دانیم که آنها را از حضور در رسانه‌های مان منع کنیم.
ما اعتقاد داریم که یک حقیقت عینی وجود دارد و شما را به آن متعهد خواهیم کرد. وقتی که شما یا جانشینان شما چیزی را می‌ گویند یا توییت می ‌کنند که آشکارا اشتباه است، ما پیاپی حقایقی را خواهیم گفت که حقایق آن چیزهایی است که ما می ‌گوییم و الزامی نداریم اظهارات نادرست را تکرار کنیم. این اظهارات حقایقی هستند که شما یا کسی در تیم تان می ‌گوید دارای ارزش خبری هستند، اما حقایقی هستند که افراد تان از بررسی دقیق آن حمایت نمی کنند. هر دو جنبه باید دارای وزن برابری باشند.
فکر و ذکر ما مشغول به جزییات دولت خواهد بود. شما و کارکنان شما که در کاخ سفید می ‌نشینید، اما دولت امریکا یک چیز گل ‌وگشاد است. ما طرفدار خبرنگارانی هستیم  که در سرتاسر دولت شما پراکنده می ‌شوند، آنها را محکم در سازمان‌های شما می‌ نشانیم  و از بوروکرات‌های این سازمان‌ها به‌ عنوان منبع خبری استفاده می کنیم. نتیجه این خواهد شد که شما شاید به دنبال کنترول آن چیزی باشید که از بال غربی کاخ سفید بیرون آمده، درحالی ‌که ما دست بالا را در پوشش چگونگی پیاده‌ شدن سیاست‌های شما خواهیم داشت.
ما نسبت به گذشته، استانداردهای بالاتری برای خود مان تعیین خواهیم کرد. ما شما را به بی‌ اعتمادی جدی و گسترده به رسانه‌ها در سرتاسر طیف سیاسی شناخته‌ ایم. مبارزات انتخاباتی شما این را نشان داد و برای ما شدیدا هوشیارکننده  بود. ما باید دوباره آن اعتماد را به دست بیاوریم  و ما این کار را با گزارشگری صحیح، شجاعانه، با پذیرش خطاهای مان و وفاداری به سخت ‌ترین استانداردهای اخلاقی که برای خودمان تعیین می کنیم انجام خواهیم داد.
ما با هم کار خواهیم کرد. شما تلاش کردید بین ما تفرقه بیندازید و از رگه رقابت ‌پذیری عمیق ما استفاده کنید تا دعواهای خانواده گی درست کنید.

آن روزها در حال به‌ پایان‌رسیدن است. ما اکنون دریافته ‌ایم که چالش پوشش خبری شما نیاز به این دارد که ما هروقت که ممکن باشد با هم همکاری و به یکدیگر کمک کنیم.  بنابراین وقتی که شما در نشستی خبری، خبرنگاری را ساکت می ‌کنید یا به او اعتنا نمی ‌کنید که چیزی را گفته که دوست ندارید، شما یک جبهه متحد مواجه خواهید شد. وقتی که معقول باشد، ما با هم روی مطالب کار خواهیم کرد و وقتی که همکاران مان مطالب مهمی می‌ نویسند مطمین خواهیم  شد که جهان آنها را می ‌شنود. البته ما هنوز درباره اخلاق یا لحن یا تفسیرهای منصفانه اختلاف‌ نظر‌هایی داریم و حتا بحث‌ های مهمی می ‌کنیم، اما شروع و پایان این بحث‌ها دست خود ماست.
ما درحال انجام یک بازی طولانی هستیم. بهترین سناریو این است که شما برای هشت سال در سمت خود باشید. از زمان تاسیس این جمهوری ما تجربه اندوخته‌ ایم و نقش ما در این دموکراسی بزرگ بارها وبارها وبارها تایید و مستحکم شده است. شما ما را وادار کرده‌اید به بنیادی ‌ترین سوالات درباره اینکه ما کی هستیم  و برای چه اینجا هستیم  دوباره فکر کنیم. برای همین بسیار سپاسگزاریم.
دوران پیش از شروع به کار رسمی ‌تان خوش بگذرد
روزنامه‌ نگاران امریکا
منبع: کلمبیا ژورنالیزم ریویو

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۵۰۲

 

خبر آمد آمد گلب الدین حکمتیار به کابل

بصیر دهـزاد

بیش تر از سه ماه می شود که خبر آمد آمد گلب الدین حکمتیار در صفحات رسانه جا گرفته است. همه آنان که این خبر را تعقیب می کنند، کسی با اضطراب و ترس از وحشت ، کسی با بی حوصله گی و کسی هم با بی اعتنایی منتظر وقوع آخرین « چشم بندی » اند که از آقای حکمتیار ببینند تا هنر و طلسم غیابت وی در دستگاه دولت چگونه و با کدام دلایل رونمایی خواهد گردید. یعنی اینکه  او چه خواهد کرد و چه متاع جدید را از « چانته »  تا بحال پت و پنهانش برون خواهد کشید؟

چرا ترس و اضطراب؟

به خاطر اینکه وی و حزبش مسوول بی رحمانه  ترین جنایات جنگی از آغاز سال های ۱۹۷۸ ( سر بریدن، پوست کردن انسان های زنده، قتل های بدون محاکمه، ویران کردن و با توپ و تانک کشیدن  قریه ها در جنگ های بین الاتنظیمی با جمیعت اسلامی، ویرانی قسمت اعظم کابل و شریک بزرگ قتل عام شهریان کابل) می باشد که هیچگاهی و وی اطرافیان او حاضر به اعتراف و عذرخواهی نیستند  و تکرار آن جنایات را هم به کسی وعده نمی دهند.


چرا با بی حوصله گی؟

 صرفاٌ عناصر معاملات پشت پرده ، اعضای آن حزب که در هر چهره ، از لنگی سیاه و چپن رهبرانه مذهبی گرفته تا نکتایی پوشان که لنگی سیاه و سرمه را هر روزه در بکس های خود ( برای روز مبادا) دارند و منتظر لحظه ایی اند تا دوباره تغیر چهره دهند. تعداد دیگر هم با بی حوصله گی انتظار ورود این شخص را به کابل دارند تا « هیچ »  بودنش را ، مانند رهبران دیگر جهادی، در برابر سیاست های پشت پرده غرب و ناتو ، اخصاٌ انگلیس و امریکا، نشان داده در کنجی و در قصری مرمرینی زنده گی شاهانه خواهد کرد وبا موتر شیشه سیاه به هر جلسه ، عروسی و ختنه سوری برود و یا از عروسی های مطابق شریعت اسلامی؟ بدون موزیک استقبال کند.


و بالاخره چرا بی اعتنایی؟

سیاسیون و اهل نظر بدین باوراند که آقای حکمتیار ممکن آخرین چهره خریده شده و مهره سیاست های پس پرده غرب و پاکستان باشد که تا بحال خود را به مانند ببر کاغذی یک فیگور قدرت نظامی  و سیاسی جلوه داده است ولی در اصل جز تعداد « کندک های محافظتی» خودش چیزی دیگری را در اختیار ندارد. بدین معنی که افسانه « نام رستم به از رستم » حکمتیار دیگر ختم شده است.
مرتبط به آمدن حکتیار به کابل نباید چند نکته مهم را از نظر دور داشت:
سیاست انگلیس در تبانی با دستگاه آی اس آس پاکستان نقش تعین کننده و تضمین کننده را در آمدن حکمتیار به کابل و سمت دهی سیاست های کنونی دولت و اخصاٌ ارزش های قانون اساسی به سوی یک سیاست خطرناک خشن در برابر ملت و خواست های ملت بازی خواهد نمود. با آمدن حکمتیار به کابل شکل گیری خطرناک یک ایتلاف مثلث تندروان اسلامی - حلقات زبان و قوم پرست در داخل نظام و تعداد مجتمع های سیاسی و احزاب سیاسی ـ آخرین بقایای حلقات جاسوسی استخبارات غرب  و پاکستان و ارتجاع عرب زنگ یک دیکتاتوری زیر پرده را به صدا خواهد آورد. از آنجایی که حکمتیار و حزبش ، در تبانی با استخبارات پاکستان در تقریباٌ ۵۰ سال در سازماندهی و یا شراکت در کودتا ها دست بالا داشته است، اکنون این خطر در شرایط پیچیده کشور و دولت لرزان و مریض آن دارد بزرگ تر می شود.
جالب نیست که لاف های حکومات فرانسه و روسیه در جلوگیری از کشیدن نام حکمتیار از لست سیاه ملل متحد خشک و بی مزه از آب برآمد. بیانیه نماینده  دولت کار کشته شاهی انگلستان پیرامون برآمدن نام حکمتیار از آن لست ، قبل ازتصمیم شورای امنیت ملل متحد ، بیان یک سیاست قـوی و ماهرانه انگلیس را در آمدن حکمتیار به کابل مدلل می سازد. باید به یک مساٌله دیگرهم باید پیش بین بود که همه گروه های در ظاهر جدا شده از حزب اسلامی حکمتیار به احتمال قوی دو باره زیر چتر «  رهبر شان »  آی اس آس پاکستان، انگلیس و ارتجاع عرب متحد خواهند شد.
برد سیاسی حکمتیار در این پروسه جدید در آن است که او با این معامله ، ناتوانی خود را در برابر طالبان و داعش روپوش گذاشت و خود و یک حلقه نه چندان بزرگ سیاسی- نظامی خود را بزرگ تر و اثربخش از آنچه نشان داد که هست ، به اصطلاح بمانند یک قمارباز زیرک « درصافش چال کلان رفت.»

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۶۰۲