سفرتاریخی یا دیپلوماسی اقتصادی؟
دیپلوم انجنیرعمرمحسن زاده
نوروز۱۳۹۵ خورشیدی بود که بارک اوباما رییس جمهور ایالات متحده امریکا سنت دیرین دیپلوماتیک کشورش را شکست و به کشورهمسایه خود کوبا سفر کرد؛ کشوری که ایالات متحده بیش از پنج دهه با آن درستیز و جنگ و همه ابزار تخریب و فشار نظامی ، سیاسی ، اقتصادی وتبلیغاتی را در برابرش بکار گرفته بود. ازهمین رو تصمیم اوباما مبنی بر دیدار از کوبا در این بُرهه زمانی و در چنین سطح مناسبات دو جانبه که تنها شانزده ماه از برقراری مجد د آن می گذرد توجه دست اندر کاران حرفه وی سیاست خارجی و به ویژه اگاهان تشریفات و پروتوکول سیاسی جهان را برانگیخت و پرسش هایی را به میان آورد که از قدرتمند ترین شخص سیاسی جهان چه گونه پذیرایی به عمل خواهد آمد و امپراتوری ایالات متحده که هژمونی آن در جهان روشن است چه گونه از « قدرت نرم » خود در برابرنظم سیاسی ـ اجتماعی موجود کوبا بهره خواهد گرفت. روزنامه « گرانما » ارگان رسمی حزب کمونیست کوبا به یکی از این پرسش ها چنین پاسخ داد :« خلق انقلابی با اگاهی بلند سیاسی از رییس جمهور ایالات متحده امریکا استقبال خواهد نمود.»
پس از انجام سفر دیده شد که امور تشریفاتی و برنامه دیدار رسمی اوباما خیلی با دقت و با درنظرداشت کیفیت منا سبات دوجانبه ، رعایت نورم های حقوق بین الدول و در تناسب با پیام و نتایج ممکن این مسافرت تنظیم گردیده بود . دیپلوماسی ایالات متحده از این سفر توقع دستآورد های معینی را داشت ولی وا کنش های دیپلوماتیک کوبا آنرا سمت و سوی دیگری بخشید. بارک اوباما رییس جمهور ایالات متحده درپهنه سیاست خارجی دارای دکتورین نوی است که با سیاست محافظه کارانه و هژمونیک پیشین کشورش تفاوت دارد. او که محدودیت های عملکرد ایالات را درسراسر جهان به خوبی درک می کند باور دارد که اکنون « مدیریت » به جای « رهبری کردن » راهکار درستی برای کشورش است و بایست سیاست خارجی آن از قید قرارداد های متداول گذشته رهایی یابد. منابع نظامی و سیاسی ایالات بایست درآن نقاط داغی به کار گرفته شوند که دارای موثریت قابل لمس باشند . آرایش مجدد روابط ایالات متحده با قاره امریکای لاتین یکی از اولویت های این دکتورین است و در این زمینه عادی ساختن روابط با کوبا کلید حل مسایل بشمار میآید . تلاش های اوباما در این راستا که تصمیم مسافرت به کوبا نیز بخشی از آن میباشد با دشواری ها و چالش های فراونی روبرو است .نتایج سیاست های غارتگرانه و نواستعماری ایالات متحده در گذشته چنان در زنده گی و روان مردمان امریکای لاتین اثر نموده که فراموشی پیآمد های آن ها کار دشوار است. مبارزه کشورهای این قاره در راه احراز حاکمیت ملی ، آزادی و برابری حقوق اکنون به دستآورد های بزرگی نایل گردیده و بر پایه همگرایی سیاسی و اقتصادی امریکای جنوبی و مرکزی خود آگاهی و هویت مشترک لاتینی شکل گرفته و تا اندازه ای ایستاده گی در برابر ایالات متحده بخشی از این خود شناسائیی را تشکیل می دهد .از این رو نمیتوان تصورکرد که روند نزدیکی و همکاری بر پایه احترام به حق حاکمیت خلق ها و منافع متقابل میا ن ایالات متحده و امریکای لاتین به آسانی و به زودی براه افتتد و جایگاه رقبای جهانی ایالات چون اتحادیه اروپا ، چین و دیگر کشورها دراین قاره به نفع ایالات تغیر یابد . نمادی از این خود اگاهی را می توان به خوبی درجریان مسافرت اوباما در کوبا مشاهده کرد :
ـ به منظور تمثیل دوستی و همبسته گی مردمان امریکای لاتین راول کاسترو روتس رییس جمهور کوبا دو ساعت پیش از فرود آمدن بارک اوباما به میدان هوایی هاوانا از رییس جمهور ونزویلا نیکولاس مادورو به گرمی استقبال نمود .
ـ راول کاسترو روتس نخواست تا ازسفر اوباما به کوبا بهره گیری سیاسی و تبلیغاتی صورت بگیرد و از آن تصویر نادرستی ترسیم گردد. وی حاضر نگردید تا به این سفر اهمیت تاریخی قایل شود و از همین رو خود به میدان هوائی نشتافت تا از اوباما پذیرایی کند . رییس جمهور ایالات متحده را تنها وزیر امور خارجه کوبا خوش آمدید گفت .
ـ جانب کوبا در نشست ها ، کنفرانس های رسانه یی و مراسم دیگر سخت پابند پروتوکول دیپلوماتیک بود .زمانیکه بارک اوباما خلاف رویه معمول میخواست دست بر شانه راول کاسترو بگذارد او با ظرافت خاصی مانع دستش گردید .( تصویر این رویداد در رسانه های اجتماعی بازتاب یافت.)
ـ نامه فیدل کاسترو روتس رهبر انقلاب کوبا عنوانی « برادر اوباما » که پاسخی به بیانیه اساسی او درتیاتر بزرگ هاوانا بود جزییات بیشتر را در باره روابط دو جانبه کوبا ـ ایالات متحده امریکا روشن میسازد . *
بیشترینه بخش رسانه های کشورهای غربی که همواره اوباما را در راس همه امورمعرفی می دارند از پیشآمد کوبایی ها دراین سفر ناراض اند و کسرشان او را برای « عادی سازی » روابط میان کوبا و ایالات متحده زیانبار می دانند. آنها نمی توانند موقف کوبا را درک نمایند و بدانند که تغیر ژست و شرین زبانی های دیپلوماتیک هنوز به معنای تغیر سیاست نیست. جهان زمانی بارک اوباما را به صفت رییس جمهور لایق و پایان دهنده جنگ سرد در حوزه کارابین خواهد شناخت که او از روی حسن نیت و با در نظرداشت واقعیت ، درموضعگیری های ایالات متحده در قبال کوبا تجدید نظرکند. چند نمونه ای ازچالش های جدی این روابط را می توان در این جا برشمرد :
ـ ایالات متحده امریکا در سال ۱۹۵۹ ترسایی بدون درنگ پس از پیروزی انقلاب کوبا تحریم قسمی کوبا را اعلان نمود و در سال ۱۹۶۲ آنرا به تحریم همه جانبه و شدید اقتصادی مبدل ساخت. مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت نزدیک به اتفاق آرا برای بیست و چهارمین بار خواهان لغو آن گردید ، ولی ایالات متحده تا اکنون به این خواست مردم کوبا و جامعه جهانی وقعی نگذاشته است. مسافرت اوباما به کوبا سپری گردید ، اما تحریم غیرانسانی هنوز ادامه دارد و فکر نمی شود که در آینده نزدیک به آن خاتمه داده شود.
ـ ایالات متحده امریکا بخشی از خاک کوبا را بنام گوانتانامو اشغال و درآن پایگاه مخوف نظامی خود را که درعین زمان زندان و شکنجه گاه اتباع غیرامریکایی می باشد تاسیس نموده است. ایالات متحده تا اکنون از واپس دهی آن به کوبا سخن نمی گوید .
ـ رادیو و تلویزون « مارتی » که در زمان رونالد ریگن از سوی « بنیاد ملی » امریکایی های کوبایی الاصل به کمک سازمان استخبارات مرکزی و حمایت کنگرس ایالات متحده امریکا ایجاد شده اند تا هنوزبه نشرات ضد کوبایی خود ادامه می دهند .
ـ ایالات متحده امریکا در ادامه فشارها و تهدیدات سیاسی ـ نظامی خود کوبا را در سال ۱۹۸۰ ترسایی در لیست سیاهی شامل ساخته و آنکشور را تا سال ۲۰۱۵ ترسایی به مثابه حامی تروریسم می دانست .
ـ « قانون همبسته گی دموکراتیک و آزادی کوبا » سندی است که در مغایرت با کلیه نورم های حقوق بین الدول از سوی بیل کلینتون رییس جمهورپیشین ایالات متحده به منظور اعمال فشار بر کوبا به امضا رسیده وتا اکنون اعتبار دارد . بارک اوباما در مدت دراز ریاست جمهوری خود هیچ گونه اقدامی در لغو آن ننموده و در لحظه کنونی نیز در باره آن حرفی نمی گوید .
ـ لابی امریکاییان کوبایی الاصل در تدوین سیاست خارجی ایالات متحده در برابرکوبا و درارگان های قانون گذار آنکشور اثرگذار وتعین کننده است .این طیف اتنیکی که بیشتر سپیدپوست و از گذشته های دور دارای بنیه اقتصادی نیرومند اند با نیروهای محافظه کار و راست افراطی در ایالات متحده پیوند نزدیک دارند. آنها در مقایسه با کمیت خویش در کنگرس آن کشور بیش از تناسب عضویت دارند و هر رییس جمهور ، چه جمهوری خواه و چه دموکرات ، حاضر به معامله « بده و بستان » با آنهاست . مارکو روبیو و تد کروس نامزدان ریاست جمهوری در کارزار انتخابات کنونی ایالات متحده فرزندان مهاجرین اقتصادی کوبا اند که خود کوبا را ندیده اند ولی از تهدید کوبا علیه خانواده های شان سخن می گویند .
نکات یاد شده و موارد دیگر ابعاد آشفته گی روابط دو جانبه را آشکار می سازد. بارک اوباما با دست خالی به کوبا سفر نمود و پیام مشخصی در لغو تحریم های غیر انسانی نداشت. او هرچند اعتراف نمود که سیاست کشورش در انزوا قرار دادن کوبا ناکام و نادرست بوده ، ولی حاضر نگردید برای جبیره آن کاری را انجام دهد. اوباما خطاب به مردم کوبا بیان داشت : « ما در جهان نوی زنده گی می کنیم که باری مستعمره اروپا بوده است... کوبا همانند ایالات متحده امریکا توسط برده های افریقایی اساسگذاری شده است. خلق کوبا مانند مردم ایالات متحده دارای میراث برده گی است. » فیدل کاسترو با شگفتی در پاسخ او نوشت : « درتفکر اوباما مردمان بومی ( سرخپوستان ـ م ) وجود ندارند. او نمی گوید که انقلاب کوبا تبعیض نژادی را محو نموده، حقوق باز نشسته گی و دستمزد همه کوبایی ها را پیش از آنکه اوباما ده ساله شود تضمین و عادت زشت بورژوایی و راسیستی مبنی بر استخدام نگهبان ها برای بیرون انداختن سیاه پوستان از مراکز تفریحی را نابود کرده است.» فیدل از مبارزه کوبا برای محو اپارتاید در انگولا یاد نموده و از کمک ریگن و اسراییل به رژیم آپارتاید افریقای جنوبی در دستیابی به سلاح اتمی سخن گفت . او در این زمینه نوشت : « نمی دانم که اوباما در باره این تاریخچه چه چیزی برای گفتن دارد ؟ اینکه چیزی می دانست و یا نه ، آنرا نادیده می گیرم ، ولی نمی توان تصور کرد که او به طورمطلق چیزی از آن نمی داند . پیشنهاد متواضعانه من اینست که او بیاندیشد و تلاش ننماید تا تیوری هایی را در باره سیاست کوبا تدوین نماید. »
اوباما در بیانیه خود با کلمات شرین خاطر نشان کرد :« حالا زمان آن فرا رسیده که گذشته را فراموش کنیم ، گذشته را بگذاریم ، آینده را بنگریم ، آنرا با هم یکجا ببینیم ، آینده امید را . امر سهل نخواهد بود ، چلنج هایی زیادی وجود دارند ، به آنها فر صت دهیم .اقامت من در این جا مرا امیدوار می سازد که همه مطالبات را با هم به مثابه دوستان ، اعضای یک خانواده ، همسایه و یکجا بر آورده خواهیم ساخت .» دراین رابطه هم فیدل ابراز نظر کرد : « می توان تصور کرد که هریک ما از شنیدن این سخنان رییس جمهور ایالات متحده با خطر سکته مواجه خواهیم شد ؛ این همه پس از تحریم بیرحمانه ایکه در حدود شصت سال دوام نموده ، آنهایی که درحملات اجیران درکشتی ها و بنادر کوبایی کشته شده اند ، انفجار هواپیمای خط هوایی ملکی پُر از مسافر در حال پرواز ، تعرضات اجیران ، اعمال خشونت های کوناگون و زور گویی های بی مانند ! هیچ کس نباید خیال کند که مردم شریف و فداکار کوبا از افتخار ، حقوق و غنای معنوی ایکه در رشد تعلیم و تربیه ، دانش و فرهنگ بدست آورده صرفنظرکند. افزون براین خاطر نشان می سازم که ما دارای توانایی تولید مواد خوراکه و ثروت های مادی مورد ضرورت برمبنای تلاش و هوشمندی مردم خود می باشیم و ضرورت نداریم که امپراتوری ( ایالات متحده ـ م ) چیزی به ما تحفه بدهد .مساعی ما قانونی و مسالمت آمیز خواهند بود ، زیرا ما به صلح و برادری با همه انسان هایی متعهد استیم که در سیاره ما زنده گی می کنند. »
دیدگاه های هر دو جانب در این اظهارات بگونه روشن متبارز اند ومی توان تصور کرد که رییس جمهور ایالات متحده امریکا پیش از آمدنش به کوبا نیز از پیچیده گی روابط و موجودیت پرابلم های جدی اگاه بوده و می دانست که درعرصه سیاسی هنوز راه درازی برای عادی شدن مناسبات دو جانبه در پیش است. پس چه اهدافی انگیزه های این سفر را تشکیل میداده است ؟
یکی از پدیده هایی که درسال های پسین در پهنه مناسبات بین المللی به چشم می خورد اینست که روابط خارجی کشور ها در مقایسه با عملکرد های حکومت ها ی آنها به مراتب ابعاد گسترده تر کسب می نمایند واز مدت ها بدینسو وزارت های خارجه به تنهایی انحصار فعالیت سیاست خارجی را در دست ندارند. کنسرن های بزرگ اگراز یک سو از همه توانایی ها و امکانات دولت برای نفع خودی بهره می گیرند ولی ازسوی دیگر زود تر ازحکومت و فراتر از خواسته ها و پالیسی های آن در پهنه جهان وارد عمل می شوند. دولت های جوامع غربی با پذیرش چالش های ناشی از فعالیت های کنسرن ها و شرکت های فراملتی خود نیز باور دارند که هر امر اقتصادی یک امر استراتیژیک است و امنیت بین المللی در دفاتر آمرین این شرکت ها ، بازارهای بورس و میدان های نبرد برآورده می گردد. آنها سعی می ورزند که سیاست، اقتصاد سرمایه داری را در خدمت گیرد تا دیپلوماسی و حضور کشوردر خارج تقویت گردد. مسافرت بارک اوباما به کوبا هم تجسم این گونه ای دید است . این بار منافع اقتصادی ، دستگاه سیاسی را به پیش انداخت تا زمینه ها را برای سرمایه گذاری و تجارت شان فراهم سازد. البته عوامل دیگر نیز در سیاست گذاری های ایالات متحده امریکا اثرگذار بوده است. کوبا کشوریست دارای ظرفیت های بزرگ اقتصادی و مو قعیت خوب استراتیژیک در حوزه کارابین . فاصله نزدیک به ایالات متحده بازارهای آنرا برای سرمایه های تجاری و صنعتی و شاخه های خدماتی جالب تر و پسندیده تر میسازد .مردم کوبا همه آموزش دیده و دارای تحصیلات عالی است و این کشور در عرصه های پژوهشی ، طبابت و تکنالوژی بیو لوژیک پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارد. وزارت کشاورزی ایالات متحده محاسبه نموده که تنها در زراعت کوبا ظرفیت بیش از یک میلیارد دالر برای واردات بیرونی وجود دارد. وزارت تجارت ایالات متحده در سال ۲۰۱۴ ترسایی اجازه نامه های تجارتی را به ارزش هفت میلیارد دالر به شرکت های آن کشور صادر نموده است .در سکتورهای ساختمان ، جهانگردی ، مواد غذایی و... امکانات فراوانی برای همکاری های دو جانبه وجود دارد . افزون براین داده ها آنچه اوباما را وادار به بازدید هر چه زودتر کوبا نموده نگرانی ایالات متحده از پیشگامی رقبای اروپایی ، چین و برخی از کشور های دیگر در این حوزه است . کنسرن های بزرگ اروپایی در عرصه های ساختمان ، تیلی کمونیکیشن ، انرژی، خط آهن ، جهانگردی ، تولید نوشابه ها و ... قرار داد هایی با کوبا امضآ نموده و دست بکار شده اند. اتحادیه اروپا هم اکنون نمی خواهد که کوبا پس از لغو تحریم های ایالات متحده به ساحه نفوذ آن کشور همانند سال های پیش از انقلاب مبدل گردد .
اوباما درهمراهی با ۵ صد هیات بلند پایه اقتصادی وارد کوبا شد و مذاکراتی را در بخش های تبادل کالایی ، اموربانکی ، جهانگردی و.. انجام داد .دیپلوماسی اقتصادی ایالات متحده تا هنوز دستینه های بسیاری ندارد ولی فرایند این سفربه خوبی نشان می دهد که ایالات متحده برای وارد شدن به بازارهای کوبا ناگزیر خواهد شد تا سیاست های خود را در قبال این جزیره به صورت بنیادی تغیر دهد و بپذیرد که این کشور را نمی تواند به زانو درآورد. کوبا بر پایه تجارب خودی و آزموده های دیگران دروازه های خود را بروی جهان باز نموده و با ایجاد پارک تکنالوژی و تاسیس بندر آزاد « ماریل » از ورود سرمایه و تکنالوژی بیرونی به کشوراستقبال و حمایت می نماید. کوبا باور دارد که همکاری های سودمند اقتصادی نباید آزادی گزینش نظام سیاسی ـ اجتماعی مردمی و دستآورد های نزدیک به شش دهه مردم کوبا را خدشه دار سازد . راول کاسترو روتس رییس جمهور کوبا در بیانیه خود به مناسبت برقراری مجدد روابط دیپلوماتیک با ایالات متحده بتاریخ ۱۷ دسامبر ۲۰۱۴ ترسایی این امر را چنین تصریح نمود : « ... ما هیچ یک از اصول خود را زیر پا نخواهیم کرد....با اطمینان که هیچ گونه برگشتی به اقتصاد دیکته شده بازار وجود نخواهد داشت ، این کوبایی ها اند که سمت و آهنگ توسعه را همواره در دست خواهند داشت. »
رییس جمهور ایالات متحده امریکا شاید در هیچ سفر بیرونی خود با چنین واکنش سیاسی روبرو نگردیده باشد ؛ این خود می رساند که این بازدید دارای اهمیت تاریخی نبود و نتوانست دورنما های نوینی را در مناسبات دو جانبه بگشاید .
پانویس:
* نامه فیدل کاسترو روتس عنوانی بارک اوباما رییس جمهور ایالات متحده امریکا ، مورخ ۲۷ مارچ ۲۰۱۶ ترسایی ، بر گرفته از روزنامه گرانما مورخ ۲۸ مارچ ۲۰۱۶ ترسایی
بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۶ ـ ۱۶۰۴
سازش های محرمانه و نوازش های مغرضانه
هرکجا خاری که در پایی خلد
عاقلی باشد که خاری برکند
عبدالوکیل کوچی
جایگاه استراتیژی افغانستان همواره سبب گردیده است تا این کشور صحنه تاخت وتاز ها ونبردهای خونین گردد ودر هر وجب دهلیز تاریخ ، بهای بزرگ موقعیت حساس خود را بپردازد . بطوریکه معلوم است اوج گیری جنگ سرد در گذشته نه چندان دور ، کشور را در نقطه حساس تضادهای شگرف بین دو سیستم جهانی قرار داد .
قدرت های غربی به خاطرحضورشان در قلب آسیا ومقابله با حریفان بزرگ جهانی ، بازی بزرگ را در عقب نگهداشته ترین کشور جهان یعنی افغانستان آغاز و برای این منظور و اجرای چنین نقش مزورانه لشکری سنتی سرسپرده و ساده دل ازکشورما ومنطقه سرباز گیری کرده ، در پرده اسلام وبنام مجاهدین تنظیمش نمودند .
در پرده اول این بازی غربی ها برای اسلام اشک ریختند وبه خاطر مقاصد اصلی خود در افغانستان جوی های خون جاری کردند . درین میان برژنسکی یکی از چهره های شناخته شده وهمراهانش از همه پیشی گرفته با پشتاره های پول و اسلحه از دالر گرفته تا استینگر با بخشش و مهربانی بالای هریک ازایشان دست نوازش کشیده و برای آنها موقف های رهبری ، پیشوایی وقوماندانی اعطا نمودند وبه این ترتیب با امتیازات فراوان اولاً آنها را برای مقا بله با دولت جمهوری محمد داود خان وپس از آن برضد جمهوری دموکراتیک افغانستان به داخل کشور اعزام کردند وبه پشتیبانی ده ها کشور تجاوزگر از عرب گرفته تا عجم هزاران تروریست خرابکار وآدمکش را در خاک پاکستان تسلیح و تجهیز نموده به کمک مجاهدین فرستادند وبا برانگیختن افکار مردم زیر نام خطر کمونیزم وبهانه اسلام افغانستان را به خون و آتش کشانده هستی ودارایی عامه راغارت وتاسیسات عام المنفعه را نابود ساختند .
بازی دوم متجاوزین خارجی سوی استفاده ازسیاست مصالحه ملی دولت جمهوری افغانستان ، تطبیق یک جانبه موافقتنامه ژنیو وبا برخورد تقلب آمیز بیرونی درافغانستان وتغیر معادلات بین المللی در مسیر تحولات سیاسی جهانی به فروپاشی دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان منجرشد . با رویکار آمدن مجاهدین بر سر قدرت بار دیگر افغانستان دستخوش جنگ های میان گروهی وتنظیمی گردید که به موجب آن هزاران هزار انسان بیگنه کشته وده ها هزار دیگر مجبور به ترک وطن شدند همچنان هستی ، دارایی مردم و بیت المال به غارت رفت شیرازه حیات ملی و اجتماعی کشور را با برخورد های مسلحانه نا بود ساختند .
آنانی که می گفتند کشور را به اصطلاح از کام اژدهای سرخ بیرون کرده اند خود در کام اژدهای جنگ و جنایت فروبردند وپس از آن در کنار اژدهای آی اس آی ودیگران در ازآ برباد ی وطن خود حمایت و نوازش های سخاوتمندانه خارجی ها را پاداش گرفتند و نخستین خدمت آنها به وطن و اسلام این بود که قوای مسلح نیم میلیونی وطنپرست مجرب و آبدیده کشور را که سال ها با دفاع مستقلانه داغ پیشروی را بردل دشمنان افغانستان مانده بود منحل کردند ، سلاح ومهمات ، طیارات وتجهیزات ، تانک ها و زرهپوش ها این نا موس مادروطن را برای پاکستانی ها لیلام کردند . با مرور زمان در امتداد جنگ و جنایت و چسپیدن آنها به دارایی های عامه وغرقیدن در فساد ، سوی مدیریت وبی لیاقتی ، سنگینی بار منافع خارجی در کشور شرایطی را بوجود آورد که از کاشتن خار به دستان خود باد درو کنند .
بازی سوم ظهور طالبان بود که از بطن گروه های تندراسلامی ودیگر عناصر اجیر وخرابکار منطقه روی صحنه ظاهر شد و گروه القاعده به یاری آنها شتافت . گروهی که با میزبانی طالبان با جهان اعلان جنگ داده بود . گروهی که دیروز آنرا تندرو افراطی وفنده منتالیست می خواندند و اکنون از آن دارند میانه رو بسازند. آن گروهی که قبل از همه افغانستان را به گورستان خاموش مبدل کرد وبه شیوه قرون وسطی حکم راند . تا زمانی که نقش و نحوه بکارگیری و شیوه کاربردی آنها ازبیرون تغیر شکل داده شد.
بازی چهارم چپن ها رنگ تازه به خود گرفته درامتداد همان سیستم فرسوده فقط مهره ها عوض میشود که بموجب آن صحنه دولت داری آذین بند پرده های رنگارنگ و نمایش درامه های مضحک با قیافه های صیقل شده روی صحنه ظاهر شده و با حمایت نظامی واقتصادی غربی ها وبا خصلت های کهن وعده های نو نزدیک به یک نیم دهه بر ملت مظلوم افغانستان حکم می رانند . که درین دوره نیز دست ظالمان ، زورگویان ،غاصبان و قدرتمندان محل، به جان و مال و نوامیس مردم همچنان باز گذاشته میشود ولی به خاطر تحمیق مردم ، به طور کاذب و ریاکارانه تمام تقلبات را واقعیت ، دروغ را حقیقت ، نفاق را وفاق وحشت را وحدت ودشمنی را دوستی ، ظلم را عدالت ، غارت را نظارت ،خیانت را خدمت ، نارضایتی را محبوبیت خوانده به نحوی که مردم را در گروگان خود گرفتند . در حالیکه زیر ساییه شوم قدرتمندان زورگوی روز تا روز اوضاع عمومی کشور بدتر شده میرود وزنده گی برای مردم غیر قابل تحمل گردیده است چنانچه در کشور ظلم ،بی عدالتی ، فقر، مرض ، جهل ، بیکاری وبیماری قاچاق مواد مخدره ،اعتیاد بیداد میکند به رغم فداکاری قوای مسلح کشور ، سازش های پشت پرده با تطبیق سیاست های دوگانه وضع امنیتی را بدتر از گذشته ساخته روزی نیست که خون هموطنان ما نریزد و درنتیجه اوضاع خفقان وغیر قابل تحمل در کشور ، گروه های جوانان حتا تحصیل کرده گان به نا چاری راهی خارج شده ودر مسیر راه جبراً به جنگ های یمن و سوریه کشانده شده تعدادی از آن ها غرق دریای مدیترانه می شوند که این لکه ننگ برجبین حکومت ع وغ همیشه خواهد ماند . مردم با نبود صلح و امنیت در بی باوری ، یاس ، نا امیدی وبی سرنوشتی به سر می برند گذشته از آن نفاق ذات البینی سران حکومت وتضاد سلیقه وی ع وغ پایه های از بنیاد کج و لرزان دولت مصلحتی را سست وهمسویی شکننده آنرا تضعیف ودوام حکومت تحت الحمایه را زیر سوال می برد با وجود هم در سایه خارجی ها می توانند به حکمرانی خود ادامه دهند . همین چندروز قبل بتاریخ دهم اپریل سال روان بنا به خبر گزاری صدای امریکا « هشتاد فیصد نا رضایتی عمومی بر حکومت افغانستان» نشاندهنده ناکار آمدی دولت است اما رفتن جان کری بکابل بخاطر بحمایت این دولت و تحکیم پایه های لرزان آن در حالی صورت میگیرد که روند سیاستهای دوگانه با دستاوردهای امنیتی در افغانستان مطابقت چندانی ندارد. درین رابطه سایت همایون بنقل از منابع رسمی از زبان ظهیر سعادت عضو مجلس نماینده گان افغانستان مینویسد «.....زمان مشخص شد که در سیاست مبارزه خارجی ها با تروریزم دو گانگی وجود دارد آنها با تمویل کننده گان آنها مبارزه نکرده از تروریزم ، داخلی وخارجی ساختند . شکی نیست که مدیریت جنگ در افغانستان بدست بیگانه ها وکشور های غربی است وطالبان وگروه های تروریستی ابزار هایی در دست آنها هستند آنها اجرا کننده اوآمر خارجی ها هستند .»
با توجه به نکات فوق بنظر می رسد که در نتیجه ضعف جدی وناکارایی دولت شرایط امنیتی روز بروز خرابتر گردیده می خواهند گروه مجهول الهویه را بنام طالب در نقش ظاهراً مصالحه درافغانستان به قدرت برسانند ازینرو طالبان به همراهی حزب گلب الدین ودیگر گروه های تروریستی با تشدید جنگ های خونین در مناطق با امن کشور جابجا میگردند که در راستای بازیها و نقش های بزرگ صحنه جنگ در خدمت استیراتیژی کلان قرار می گیرند که برای رسیدن به آن ، بازی های بیشتری در راه است .
بازی پنجم از ظهور داعش در افغانستان حکایت دارد . در حال حاضرگروه های تروریستی و داعشی ، بر ضد دولت افغانستان جبهات تازه باز میکنند. با توجه به استراتیژی های کلان منطقه وی داعش با غصب نقاط مهم در افغانستان وپرش به مناطق بیرونی کشور اهداف بزرگی را در منطقه دنبال میکند. بنظر میرسد که گروه های داعش ، طالب وحزب اسلامی گلب الدین همچون مارهای خزیده درعقب پردهای دراماتیک جنگی معاملات و سازشهای محرمانه ی را در پی خواهد داشت که بر مبنای آن کشور به فاجعه سقوط نزدیک خواهد شد .
با این حال وهوا پس کردن این خار ها ومار ها از سر راه مردم نیاز به یک رهبری عاقل ، دانا ، وطنپرست ، متعهد ومسوول دارد که در پیشاپیش یک جبهه واحد وطنپرستان آگاه ،اعم ازاحزاب سیاسی از چپ دموکراتیک گرفته تا روشنفکران وطندوست وترقی خواه ، ساز مان های سیاسی ، گروه های مستقل سیاسی ، نهاد های ترقی خواه ، شخصیت های مستقل ملی ونهاد های عدالت پسند منحیث اپوزیسیون بزرگ دموکراتیک وطرفدار صلح دموکراسی وآزادی قرار گرفته و جنبش سرآسری دفاع میهنی را بسوی ترقی و آرامش سوق دهد. رهبریی که با خرد جمعی وبا در نظر داشت منافع علیای کشور در راه تحکیم وحدت واقعی اقوام وملیتهای ساکن کشور با ریشه کن ساختن هرگونه تعصبات وتبعیضات در مبارزه بخاطر تحکیم اتحاد وهمبسته گی همه گانی در دفاع از تمامیت ارضی استقلال وحاکمیت ملی به منظور ختم جنگ و تامین صلح وامنیت در کشور در یک ساختار بزرگ ملی ومیهنی بسیج گردیده وطن را از حالت کنونی نجات دهد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲ /۱۶ ـ ۱۵۰۴
نزدیک تر از نزدیک
ملک سلمان در سفر ۵ روزه وارد خاک ترکیه شد
هنوز خشم معترضان مصری درباره اهدای دو جزیره واقع در تنگه تیران به خاندان سعود فروکش نکرده که پادشاه عربستان پس از یک هفته آماده سازی امنیتی که نزدیک به ١٠ میلیون دلار هزینه برداشته، روز گذشته وارد انقره، پایتخت ترکیه شد. ملک سلمان بن عبدالعزیز در شرایطی برای اولین بار پس از تاج گذاری خود در جنوری سال گذشته، برای سه روز ميهمان رجب طیب اردوغان ، رییس جمهوری ترکیه بوده و سپس برای شرکت در نشست دو روزه سران کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی راهی استانبول خواهد شد که بنابر بیانیه منتشرشده از سوی دفتر ریاست جمهوری ترکیه، محور گفت وگوهای دو طرف جدا از روابط دوجانبه، بحرانهای جاری جهانی و منطقه ای خواهد بود. بحرانهایی مانند سوریه که بناست جدید ترین دور مذاکرات صلح آن همین هفته در ژنیو برگزار شود.
ترکیه و عربستان سعودی هر دو از مخالفان سرسخت دولت « بشار اسد» رییس جمهوری سوریه هستند و بر این باوراند برکناری او از قدرت باید یکی از مفاد توافق نامه صلحی باشد که گام طبیعی بعدی پس از برپایی آتش بس در آن کشور است. با وجود این، شاید مواضع منطقه ای ریاض و انقره امروز بیش از هر زمان دیگری به یک دیگر نزدیک شده باشد، اما آن طور که پیداست هنوز بعضی اختلاف ها مانع از تشکیل جبهه ای متحد است. جایگزین احتمالی دولت اسد در سوریه پس از پایان بحران، یکی از این موارد اختلاف است که دو طرف امیدوارند در جریان گفت وگوهای جاری تا حدودی حل وفصل شود.
دولت « عدالت و توسعه » اردوغان در حالی به دنبال آن است تا پای گروه اخوانالمسلمین را در نقش میانجی قدرت، به دولت آینده سوریه باز کند که خاندان سعود به شدت نگران است مبادا چشمانداز اوجگیری دوباره این گروه اسلام گرا و افزایش نفوذ آن در شبه جزیره عربستان، عاقبت گریبان این خاندان سلطنتی را بگیرد.
در این میان نگاهی به ایستگاه پیشین سفر منطقه ای پادشاه عربستان؛ یعنی مصر که خود بزرگ ترین گره روابط خارجه دو کشور در چند سال اخیر بوده است، حکایت از آن دارد که مساله اخوان المسلمین احتمالا یکی از ریوس جدی گفت وگوها خواهد بود. ترکیه از سال ٢٠١٣ ترسایی و پس از آن که محمد مرسی نخستین رییس جمهور منتخب مصر و منتسب به اخوان المسلمین از قدرت برکنار شد، تمامی روابط دیپلوماتیک خود با قاهره را قطع و اعلام کرد دولت عبدالفتاح السیسی رییسجمهور کنونی را به مشروعیت نمی شناسد. این در حالی بود که قاهره نیز با متهم کردن ترکیه به مداخله در امور داخلی کشور و حمایت از اخوان المسلمین به عنوان سازمانی تروریستی، به شدت به پشتیبانی سعودیها از دولت نظامی السیسی دلخوش بود.
با تمام این اوصاف، ترتیب زمانی برنامه سفر ملک سلمان به این دو کشور و انتشار گزارشهایی مبنی بر حضور احتمالی سامح شکری وزیر خارجه مصر، در سیزدهمین نشست سران کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی در استانبول، نشان از تلاشهای ملک سلمان برای ترمیم روابط بین مصر و ترکیه دارد، اما دوستی این دو کشور از منظر خاندان سعود واجد منافع دیگری نیز هست؛ ریاض مدتهاست در سودای تشکیل جبهه ای متحد علیه نفوذ روزافزون ایران و متحدانش در منطقه میسوزد و برای تحقق این امر، بیش از هر چیز به یاری متحدان سنی قدرتمندی چون انقره و قاهره نیازمند است.
اگر از موضع همدلانه ترکیه در قبال منازعه دیپلوماتیک چند ماه گذشته تهران و ریاض بگذریم، ابتکار عمل عربستان سعودی، به عنوان عضوی از ایتلاف بینالمللی ضد داعش به رهبری ایالات متحده، در تشکیل ایتلافی نظامی متشکل از ٣٤ کشور اسلامی منطقه از جمله ترکیه و مصر، برای مقابله با تهدیدهای تروریستی در سوریه، عراق، یمن و لبنان، شاهدی بر عزم ریاض برای تعمیق همکاریهای نظامی و تحکیم دوقطبی کنونی است.
در این میان، انتظار می رود امضای توافقنامه ای رسمی درباره تشکیل شورای عالی راهبردی بین دو کشور، یکی از مهم ترین دستاوردهای سفر ملک سلمان به ترکیه باشد. ایده تشکیل این شورا که بنابر ادعای احمد داووداوغلو نخست وزیر ترکیه، بناست با چارچوب بندی چشمانداز راهبردی مشترک دو کشور در قالبی ساختاری، زمینه تعمیق هرچه بیشتر روابط دوجانبه ریاض و انقره را فراهم آورد، برای اولین بار در جریان سفر اردوغان در دسمبر سال گذشته به ریاض مطرح شده است.
در پایان، آخرین، اما بدون شک نه کم اهمیتترین محور گفت وگوهای دو طرف، موضوع گسترش روابط تجاری و اقتصادی دو کشور خواهد بود. اردوغان در حالی پیش تر اظهار امیدواری کرده بود در سایه گسترش همکاری ها، سرمایه گذاری سعودی ها از میزان کنونی دو میلیارد دلاری آن، تا سقف ٢٠ میلیارد دلار جهش داشته باشد که ریاض نیز می تواند به طور جدی روی تمایل تجار ترک به سرمایه گذاری در بازار مسکن و صنایع دفاعی عربستان حساب باز کند؛ فرصتهایی که می تواند حجم مبادلات تجاری دو کشور را که حتا با وجود افزایش ٢,٣ درصدی نسبت به سال قبل نیز نتوانسته به رکورد ٥.٩ میلیارد دلاری خود تا پیش از ظهور تنشهای منطقه ای برسد، بیش از پیش توسعه دهد. /شرق
بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۶ ـ ۱۳۰۴
منشـور ملـی
داکترنجیب الله مسیر
درشرایط کنونی که مناسبات نو سیاسی - اقتصادی وانتقال مسالمت آمیزقدرت شکل می گیرد، جامعه را میتوان به دورارزش های مانند: ثبات سیاسی، صلح شهروندی، توافق میانقومی، آشتی، برادری وبرابری شهروندی همبسته ویکپارچه ساخت.
درسال های پسین دگرگونی های زیادی درجهان رونما گردیده است. مردم وباشنده گان کشورما هم دگرگونه شده اند؛ نسل پسین نسل دگروبا پنداردگراست. همه ای این ها ازجامعه نو، همبسته گی تازه را می خواهد؛ همبسته گی ایکه بردرک سالم ازجهان دگرگون شده تمکین نماید.
زمانیکه دولت باید روی پا می ایستاد، مساله اساسی - همبسته گی جامعه، براساس همدیگرپذیری اقوام وتوافق اجتماعی، شدنی شمرده می شد، ولی اکنون رسیدن به وحدت ملی اولویت راهبردی دارد؛ وحدتی که اساس آنرا باید پذیرش سیستمی ازارزش ها و اصول همه پسند برای همه شهروندان تشکیل بدهد.
ازهمینروست که امروز تدوین دکتورین وحدت ملی درکشور ارزش حیاتی داشته ومی تواند برخاسته ازپیشنهادات سازنده شهروندان، نهادهای شهروندی، و دولتی باشد؛ مردم برمبنای همین دکتورین ضرورت یگانه گی ویکپارچه گی جامعه را درک می کنند.
این درواقع یگانه راهی ست تا بدانیم که چه چیزها ما را با هم نزدیک و یکتن می سازد؛ نیازبه این همسازی ودمسازی برخاسته ازمنطق تاریخ، و ازسرنوشت سیاسی مشترک ماست. برهمین اساس است که باید این گفته ی حکیمانه ڼ بدون یگانه گی ـملتی ، بدون ملت ـ دولتی و بدون دولت، آینده ای وجود ندارد» را برای همیشه برلوح روزگار نقش نماییم.
مساله اساسی، به توافق رساندن خواست ها ومنافع همه تبارهای کشور، تامین اساسات قانونی ومادی واساسات همکاری های داوطلبانه ( ارادی، بدون اجبار) باحقوق برابر و سودمند برای همه میباشد. سیاستی که درین رابطه درپیش گرفته می شود همانا مشی و استراتیژی دولت در رابطه به مساله ملی است؛ سیاست ملی کنش هدفمندی است برای سامان بخشیدن به پروسه های قومی سیاسی؛ درونمایه این سیاست را گزینش اهداف، اصول، جهات اساسی، سیستمی ازراهکارها وتحقق آنها تشکیل می دهد.
در درازای تاریخ بشری و درکشورهای جداگانه، سیاست ملی گونه گونه دنبال شده است؛ این سیاست ازترورملی (نابودی، تصفیه قومی)، استحاله اجباری (پذیرش اجباری هویت اجتماعی – فرهنگی، اتنیکی، مذهبی دیگر) گرفته ؛ تا ایجاد خودمختاری های کامل فرهنگی و قسمی سیاسی برای تبارهای گوناگون دردرون یک دولت واحد درنوسان بوده است.
درکشورما تا هنوز سیاست ملی ازسوی دولت وحدت ملی تدوین نگردیده است؛ درپیرامون ملت، منافع ملی و یگانگی ملی سخن پراگنی زیاد است ولی دکتورین ملی، منشورملی و سیاستی که برای مردم و ارگان های حاکمیت دولتی رهنمود قراربگیرد، وجود ندارد.
تا حال به این پرسش که درکشورمانند افغانستان، جایی که جامعه از روی قومی ومذهبی پارچه پارچه بوده و درپی آمد جنگ داخلی «همه برضد همه » درستیزاند، وسازش ها همه باید به دورمحورملی صورت بگیرد، نبود دکتورین ملی وتیوریزه نکردن خواست های مردم در رابطه به سرنوشت وآینده تبارو باور شان برای همه سردرگمی تولید کرده و پریشان کننده می باشد.
درکشورما، دولت سازی و ملت سازی پیشینه تاریخی دارد؛ افغانستان پس از استرداد استقلال کشور واعلام خودارادیت به ساختن دولت ملی گام گذاشت وبا تدوین قانون اساسی وسایرقوانین برخاسته ازآن گفتمان نوی را میان مردم و حاکمیت به راه انداخت؛ مردم دارای حق ومکلفیت شدند و دولت باید کنش هایش را درچارچوب قانون انجام میداد.
ولی درزمینه دکتورین ملی وتکمیل روند همگرایی ملی مشی درست وانسانی تدوین وآشکار نگردید؛ برعکس تحت تاثیراندیشه های ناسیونالست های قومی اتنوکراسی به جای دموکراسی بیداد کرد و افراد به خاطروابسته گی آنها به اقوام وملیت های دیگر وغیر« دولت ساز » ازحق مشارکت درتشکیل حاکمیت محروم گردیدند. دکتورین ملی بربنیاد اندیشه « قوم دولت ساز » بحیث برنامه سیاسی دولت به گونه پنهانی ازسوی حاکمیت پذیرفته شده و در دست اجرا قرارگرفت.
اگردرگذشته های دور(خراسان زمین)، یکپارچگی جامعه بر مبنای حاکمیت دین یگانه (اسلام) و زبان یگانه رسمی و تفاهم میانقومی (زبان فارسی) تامین می گردید، پس ازاعلام خودارادیت واستقلال برآن شدند تا جامعه را برمبنای فکتورنوی یگانه ساز(ملت) و زبان نوی رسمی وتفاهم ملی (پشتو) یک پارچه بسازند؛ ولی این دگرگشت هویتی وفرهنگی به پایداری نیرومند نهاد های پیشینه روبرو شده و بحران هویت ومشروعیت حاکمیت ها را بوجود آورد؛ حاکمیت ازلی و حاکمیت ملی دررویارویی وستیزقرارگرفتند. همگرایی ملی( سیاسی) که باید براساس مشارکت نماینده گان ونخبه گان همه اقوام وگروه های فرهنگی ومذهبی صورت می گرفت درروند یکسان سازی فرهنگی« افغان سازی » دیگران به بن بست مواجه شده وروند ملت سازی به ناکامی روبروگردید.
با روی صحنه آمدن دودمان یحیی ( آل یحیی) درافغانستان، سیاست ترورملی (نابودی، تصفیه قومی) واستحاله اجباری(پ ذیرش اجباری هویت اجتماعی – فرهنگی، اتنیکی، مذهبی دیگر) رویدست گرفته شد. فراگیری دروس درمکاتب به زبان پشتو و سازماندهی حزب افغان ملت بحیث اندیشه پردازاین مشی بحیث ابزاری در زمینه دگرسازی فرهنگی جامعه ویکسان سازی هویتی (افغان سازی) بکارگرفته شد؛ ملت سازی برمحوریک قوم وبراه اندازی استحاله اقوام دیگربحیث دکتورین ملی دولت های افغانستان پذیرفته شد وبه استثنای دوران حاکمیت حزب دموکرایتک خلق افغانستان تا امروز بحیث دکتورین ملی اعلام ناشده ازسوی زمامداران افغانستان دنبال شده ومحقق می گردد.
ولی با گذشت زمان نادرستی این مشی آشکارگردید ومشارکت برابرحقوق شهروندی در زمینه برپایی ارگان های عالی حاکمیت دولتی درقانون اساسی کشورراهگشایی نمود.
امروزه، پیش ازهرزمان دیگرمساله جست و جوی پاسخ به چالش ها درعرصه ملی ومناسبات میانقومی نخستینه گی دارد؛ آفرینش واستواری یگانه گی ملی پیش نیاز اساسی برا ی تامین امنیت و آزادی دولت، تحقق اولویت های راهبردی رشدِ اجتماعی – اقتصادی و توسعۀ سیاسی می باشد.
درجامعه ی ما بحث جدی درین باره جریان دارد. دیدگاه های گوناگون وناسازگارباهم ارایه می گردد. ولی ازسوی دولت هیچ گونه تحلیلی درزمینه وجود ندارد، دانسته نمی شود که کی ها چه موضع دارند؛ تحلیلی ازتکامل آگاهی جامعه درین زمینه وجود ندارد.
رسیدن به وحدت ویگانگی ملی بایسته اساسی برای ساختمان دولت دموکراتیک، متمدن، حقوق بنیاد واجتماعی می باشد. توسعه اقتصادی، ترقی اجتماعی و رشد دموکراتیک کشور فقط درصورتی ممکن است که جامعه یگانه، متحد و یکپارچه باشد. برای حل این مساله باید اراده سیاسی، امکانات لازم اقتصادی و منابع اجتماعی وجود داشته باشد.
بسیاری ازچالش ها و فراخوان ها پیشینه ی تاریخی دارند. بدون ارزیابی عادلانه و عینی راه طی شده، دشوار خواهد بود که به چالش های امروزه پاسخ بگوییم.
به هرروی، باید به این پرسش اساسی که درک طراحان وحدت ملی ازمقوله « ملت » چگونه بوده وآنها درمورد« کدام ملت » (قوم محوریا شهروند محور و سیاست محور) بحث می نمایند؟، پاسخ گفته شود. آیا درافغانستان « ملت» شکل گرفته است؟ اگردرکشورتا هنوزملت شکل نگرفته باشد، پس چرا ما دربرابرخود هدف ساختمان ملت راقرارنمی دهیم وآنرا مدرنیزه نمی نماییم. درک نادرست،خاموشی و رد شدن ازکناراین مساله بزرگ، تنش وناآرامی ها را درجامعه بوجود آورده است.
تنش ها و درگیری ها درافغانستان، جایی که وضع اجتماعی ـ اقتصادی بد، مدیریت دولتی ضعیف، ناتوان وفاسد و سیاستمداران وفعالان اجتماعی غیرپاسخ گو وبی مسوولیت میباشند؛ فکتورهای قومی و مذهبی برای رسیدن به قدرت وبهترسازی زنده گی شخصی به کارگرفته می شود.
امروزه درکشورما، سیاستمداران و دولتمردان افغانی دررابطه به دولت سازی وملت سازی دیدگاه های متفاوت وناسازگار زیاد ارایه می کنند. ازمیان همه ی این دیدگاه ها و افکارمیتوان سه رویکرد را درمورد دولت سازی وملت سازی به گونه زیرنامگذاری وبرجسته ساخت:
ـ رویکرد باورمحور(جهادمحور)؛
ـ رویکرد قوم محور؛
ـ رویکرد شهروند محور؛
گروه نخست برآنست که: آنهایی که برضد اشغالگران خارجی و برای برپایی دولت اسلامی رزمیده وفداکاری کرده اند، حق دارند تا درایجاد نهاد ها وارگان های عالی حاکمیت دولتی درکشورنقش تعیین کننده داشته باشند؛ درقانون اساسی افغانستان روحیه اسلامی و ویژه گی های مذهبی درنظرگرفته شود. رهبران جهاد ومقاومت درهیرارشی قدرت وافسانه های آزادی خواهی و خودارادیت مقام شایسته وجایگاه ویژه خود را داشته باشند. پیروان این رویکرد واندیشه حاضراند با دیگران سرسازگاری داشته باشند.
گروه دوم باوردارد که : ملت افغان باید براساس مشارکت قومی با درنظرداشت درصد(%) هرقوم درترکیب اجتماعی افغانستان ساخته شود؛ وبا ارقام واحصاییه هایی که پخش می نمایند، چنین بیان می دارند که پشتون ها درترکیب ملی افغانستان اکثریت قاطع را تشکیل می دهند وحاکمیت از امپراتوری های سلف آنها به میراث مانده است. برهمین اساس باید پشتون ها بحیث « قومِ دولت ساز» به رسمیت شناخته شده واین اصل درمولفه های قانون اساسی وسایرقوانین کشور بازتاب گردد.
رهبری و زعامت دولت ازمیان پشتون ها برگزیده شود وسایراقوام درمقام اقلیت های قومی براساس شمارشان درهیرارشی قدرت با توافق پشتون ها جایگاه خود را پیدا نمایند؛ آنهایی که با این طرح «عادلانه » موافق نیستند، کشور را ترک بگویند وبه تاجیکستان واوزبیکستان بروند ومزاحم ساختمان «دولتِ افغانی وملت ِافغان» نشوند.
همچنان بازسازی افغانستان بزرگ (لروبرپشتانه) باالحاق پشتون های آنسوی مرز دروجود حاکمیت پشتون ها ازسوی امپراطوری خواهان پشتون پیشکش می گردد؛ ایریدینتیزم( الحاق گرایی) خواست نه تنها امپراطوری خواهان بلکه لیبرال های محافظه کارنیزمی باشد.
رویکرد سوم شهروند محور:اساس این رویکرد را پذیرش افغانستان چندقومی وبسامذهبی که در درازای تاریخ این گونه پیچیده شکل گرفته واقوام وملیت های گوناگون سرنوشت سیاسی تاریخی مشترک پیدا نموده اند، تشکیل می دهد؛ متکی برین رویکرد دولت ملی یا « دولت ـ ملت » براساس مشارکت سیاسی و برابرحقوق شهروندی شکل می گیرد.
همه مردمان افغانستان بحیث مردم یا « قوم دولت ساز» شناخته می شوند وتاکید می گردد که هیچ یک از اقوام ومردمان این کشور هیچ امتیاز و حق اضافی درزمینه فرادست بودن و داشتن کنترول برمنطقه معین، نهادهای حاکمیت ومنابع طبیعی ندارند.
اکثریت ها واقلیت های قومی دررابطه به آفرینش وبرپایی ارگان های عالی حاکمیت دولتی و انتخاب زعامت دولتی حق برابر و نقش یکسان میداشته باشند.
هرگاه این اصل زرین درمناسبات میانقومی ازسوی دولت و روشنفکران ونخبه گان سیاسی و فرهنگی ما پذیرفته شده ودولت مکلف به نهادینه سازی آن شود، سرشماری های نادرست وتقلب دربرتری جویی های قومی کمرنگ شده و پیروزی اصل برابرحقوقی شهروندی امکان پذیرمی شود.
همین اکنون همه تقلب ها درپناه « اکثریت بودن » تبریه می گردد؛ نماینده قوم اکثریت به هرگونه که می شود باید در راس قراربگیرد حتا به قیمت تقلب؛ گویا درغیرآن عدالت تامین نمی شود.
درین رویکرد، برابری تبارها و مردمان به معنای روا ندانستن تقسیم تبارها به تبارفرادست وفرودست، اقلیت یا اکثریت ملی و سایرتقابل ها می باشد؛ حتا اگرنمادگونه باشد. سیاست ملی تنها زمانی میتواند یگانه گر و یگانه سازباشد که بازتاب دهنده خواست های گوناگون همه تبارها و مردمان وگروه های فرهنگی کشورباشد. دولت باید برای نماینده گان مردمان و تبارهای گوناگون شرایطی را ایجاد نماید که خود آنها بتوانند آزادانه خواست های ملی ـ فرهنگی خود را تعریف ومحقق بسازند.
برای کشوربسا قومی ما سیاست باارزش وسنجیده شده دموکراتیک وملی می تواند شامل جهات اساسی زیرین نیز باشد:
- گزینش سیاست تمرکززدایی درمدیریت دولتی،
- رشد زبان وفرهنگ اقوام وتبارهای کشور،
- تضمین های حقوقی و سیاسی برای دفاع ازحقوق پاره تبارها و اقلیت های ملی،
- رشد فرهنگ های ملی و زبان های همه تبارها و استحکام وحدت معنوی شهروندان کشور،
- برابری حقوق و آزادی های انسان و شهروند بدون درنظرداشت وابسته گی های جنسی، تباری، ملی، زبانی، مذهبی، وعضویت درگروه ها و اتحادیه های اجتماعی،
- منع اشکال گوناگون محدودیت های حقوقی شهروندان براساس ویژه گی های اجتماعی، تباری، ملی، زبانی ومذهبی،
- منع هرنوع فعالیتی که درجهت برهم زدن آرامش مردم وامنیت دولتی؛ وتحریکات اجتماعی، تباری، مذهبی، نفرت و دشمنی صورت می گیرد.
- بهکرد مدیریت دولتی در رابطه به مسایل ملی،
- جلوگیری ازدرگیری های میانقومی و ازجمله درگیری های سیاسی ـ تباری، تباری ـ منطقه وی و مدیریت درست بحران و درگیری ها،
- یاری رسانی برای هم میهنانی که دربیرون ازمرزهای کشور و دردولت های دیگرزنده گی می کنند.
- شکل دهی وپخش اندیشه های یگانه گی معنوی، دوستی مردمان، توافق میانتباری، نهادینه سازی عشق ورزی به میهن و دفاع صمیمانه ازمنافع آن،
- پخش دانش و دانستنی ها درباره تاریخ و فرهنگ تبارهای باشنده درکشور،
- نگهداشت میراث تاریخی، رشد مناسبات دوستانه میان تبارهای گوناگون کشور و ایجاد شرایطی که به فرهنگ ها وارزش های فرهنگی دیگران احترام گذاشته شود؛
- تامین شرایط مساعد برای حفظ و رشد زبان های تمام مردمان کشوروبکارگیری زبان های فارسی وپشتو بحیث زبان های رسمی یعنی دولتی،
- استحکام و بهکرد دبستان ها (مکاتب ابتداییه) بحیث ابزار نگهداشت وحفظ و رشد فرهنگ و زبان هریک ازتبارهای باشنده درکشور وهمزمان تربیت فرزندان میهن در راستای احترام به فرهنگ، تاریخ و زبان همه تبارها و ارزش های فرهنگی جهانی،
- بررسی اصل و فرع تاثیرات متقابل رسوم، عنعنات و مراسم مذهبی، حمایت ازتلاش های سازمان های مذهبی درکارکرد آشتی آفرینی شان،
- برابری حقوق و آزادی های انسان و شهروند بدون درنظرداشت وابسته گی های تباری، زبانی، باوری وهمچنان وابسته گی به گروه های اجتماعی یا سازمان ها و احزاب،
- پیش گیری وجلوگیری از درگیری های تباری ومذهبی،
- جلوگیری قانونی ازپیدایش سازمان های سیاسی برمبنای ویژه گی های تباری یا مذهبی؛
- بازتاب واقعی مسایل مربوط به مناسبات میانقومی با رعایت هنجارها و اصول پذیرفته شده تباری ازسوی رسانه ها،
- بهکرد هرچه بیشتر سازوکارهایی که درزمینه تحقق برابری شهروندی وجود دارد.
وحــدت ملــی
نخستین اصلی که بنیاد وحدت ویگانه گی ملی را می سازد آنست که، شهروندان کشورما این واقعیت را درک نمایند که آنها میهن وسرنوشت سیاسی مشترک دارند؛ بدانند که اگربا ایرانیان و پاکستانی ها فرهنگ و تبارمشترک دارند، ولی با افغانستانی ها سرنوشت سیاسی، حال وآینده مشترک دارند؛ ایرانی وپاکستانی حق مشارکت را درتعیین سرنوشت سیاسی ما ندارند وبرعکس منافع وخواست های ملی ما وآنها جدا و متفاوت ازهم اند؛ درک درست این واقعیت ها می تواند بنیاد وبسترتوافق ملی ما را بسازد.
این ناشدنی است که دریک دولت زنده گی نماییم ولی ازقوانین کشوردیگرپیروی کنیم؛ ازحقوق شهروندی استفاده نماییم ولی هیچ مسوولیت وپاسخ گویی نداشته باشیم. حق داشته باشیم ولی مکلفیت پذیرنباشیم. همین حق ومکلفیت است که سرنوشت وآینده ی ما را باهم گره می زند. حاکمیت و آزادی، برادری وبرابری باید ارزش های محوری ما باشند.
اصل اساسی دومی که برمبنای آن وحدت ملی ما می تواند استوارباشد همانا برابری فرصت ها برای همه شهروندان بدون درنظرداشت وابسته گی های قومی - قبیلوی، باورها وموقف اجتماعی میباشد. هیچ کدام نسبت به آن دیگری ازآغاز برازنده نباشد، این اصل میتواند تهداب استواربرای بنای وحدت ما باشد.
برابری فرصت ها به این مفهوم است که هریک بدون درنظرداشت تبارو باورحق دارد که فرهنگ، عنعنات و زبان خود را رشد بدهد و درتمام عرصه های زنده گی اجتماعی و دولتی جولانگاه داشته باشد؛ ازینرو دولت باید عنعنات مردم خود را حمایت و پاسبانی بکند وآن را بخشی ازمیراث ملی بداند.
همه شهروندان یگانه گی و ژرفای وابسته گی خود را با میهن ـ افغانستان درک نمایند و دربرابرکنش هایی که آنها را ازهم جدا می سازد وهمبسته گی شانرا برهم میزند ایستاده گی نمایند؛ همه گان به نظام برخاسته از قانون اساسی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشوراحترام نمایند.
باید این پرچم که « یگانه گی درچندگانه گی نهفته است » را برفرازمناسبات میانقومی کشوردراهتزاز درآورند.
باید توافق میانقومی دستاورد اساسی، سمبول کشورداری، تضمین و تکیه گاه رشد اقتصادی - اجتماعی واجتماعی - سیاسی شمرده شود.
م. هونگ بیان می دارد که : ملت بحیث یک عینیت زمانی آشکارمی گردد که همه اعضای آن دربرابرتهدید خارجی ودر زمان بحران یک سان واکنش نشان بدهند؛ واکنش یک سان باید برخاسته ازناخودآگاه وگرایش ذاتی شان باشد. به بیان دیگر، اگرکشورچندین قومی دربرابرتهدید خارجی یا بحران داخلی ناخودآگاه و از روی غریزه واکنش یک سان نشان میدهد و در واکنش گروه های گوناگون تباری و مذهبی تفاوتی به چشم نمی خورد، درآن صورت می توان گفت که درین کشورهویت ملی شکل گرفته است. این امردر واقع عمده ترین محکی است که به یاری آن می توان درمورد بود یا نبود ملت یگانه و واحد سخن گفت.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲ /۱۶ ـ ۱۳۰۴
شکل گیری کشور سوریه و مذهب علوی
علی رستمی
نهضتهای سیاسی و آزادی خواه در سال ۱۹۰۸ ترسایی بعد از تضعیف سیادت ترک های عثمانی با « انقلاب ترک های جوان » در میان کشورهای عرب و مسیحی نشین توسعه یافته و به مرور زمان از تسلط ترک ها بیرون آمده و در جهت اتحاد و همبسته گی دریک دولت واحد عربی به سوی شکل گرفتن قدم گذاشتند؛ اما به اثر مداخله و استعمار انگلیسها و فرانسوی ها این اقدام به ثمر نه رسیده پارچه پارچه شده و بعد از پایان استعمار به مثابه کشورهای مستقل به وجود آمدند.
برعلاوه که عربها آرزو داشتند تا خلافت را از سلطان های ترک عثمانی به خاندان عربی انتقال دهند. این حرکت به مثابه یک جنبش ملی در میان عربی تلقی شده و بدون اختلافات مذهبی آن را اقدام مثبت و برتری نسبت به مذهب می دانستند و اعتبار بیشتری به خود می گرفت.
حکومت بریتانیا از این اقدام عرب ها، به ظاهر از آن پشتیبانی می کرد و در باطن اهداف دیگری را تعقیب مینمود. بر این اساس انگلیسها در دوران جنگ اول جهانی به عرب ها وعده های برای به وجود آوردن سلطنت بزرگ عربی می داد، به این خاطر یکی از بزرگان قومی مذهبی که «شریف حسین (ملک حسین)» نام داشت و نزد مردم مکه شریف و بااعتبار بود، آن را تشویق و ترغیب علیه ترک های عثمانی می کرد، تا شورش را بر ضد ترکها به وجود آورد. عربهای مسلمان سوریه و مسیحیان نیز از این شورش پشتیبانی کرده به پشتیبانی ملک حسین اقدام نمودند که بسیاری از رهبران شان به خاطر قیام و شورش توسط ترکها به دار آویخته شدند. مردم سوریه هرساله «ششم ماه می» را به مثابه روز ملی به خاطر کشته شده گان عناصر ملی در دمشق و بیروت بنام « روز شهدای ملی» تجلیل مینمایند. شورش عربی با پشتیبانی مالی و معنوی انگلیسها به پیروزی رسید، و در ضمن جنگ اول جهانی هم به پایان رسیده و تمام مستعمره های عربی ترک ها که تحت تسلط عثمانیها بود، در زیر قیادت و سیادت انگلیسها و فرانسویها درآمد. کشورهای انگلستان و فرانسه بعد از پایان جنگ اعلام نمودند؛ تا برای باز سازی کشورهای آزادشده از تسلط ترکها و برقراری حکومتهای ملی و تشکیل ادارات دولتی انتخابات آزادانه مردم بومی محلی آغاز شود. این دو حکومت بر اساس اهداف بهاصطلاح نجیبانه خویش ابراز علاقه مندی برای باز سازی نشان داده و این کشورها را در میان خود تقسیم و تحت قیمومیت و سر پرستی که نوع تازه از مشی استعماری بود تحت نظر «جامعه ملل» به چنگ آوردند. برای فرانسویها سوریه، و به انگلستان فلسطین و عراق تعلق گرفت و حجاز که مهمترین قسمت عربستان را تشکیل می داد به دست شریف حسین که خود تحت حمایت انگلستان بود سپرده شد. بنآ بر خلاف وعده که برای کشور متحد عربی داده شده بود، سرزمین های عربی قطعه قطعه و تحت قیمومیت ومستعمره کشورهای آنگلیس فرانسه قرار گرفتند.
« سوریه » که درسابق پیش از تسلط فرانسویها بنام « شام » یاد می شد، بعد از فروپاشی عثمانی ها، فرانسوی ها این نام رابالای این کشور گذاشتند. درآغاز سال ۱۹۲۰ترسایی حکومتی تحت رهبری ملک فیصل پسر شریف حسین پادشاه حجاز به کمک بریتانیا در سوریه تاسیس شد. با تشکیل کنگره ملی قانون اساسی دموکراتیکی تصویب وبه وجود آمد؛ اما همه این حرکات نمایشی بوده زیاد طول نکشید در تابستان ۱۹۲۰ حکومت فرانسه که قیمومیت فرانسه را ازجامعه ملل عهده دارشده بود، ملک حسین را بیرون کرد و به زور و اجبار سوریه را به تصرف خود درآورد. دران وقت سوریه دارای ۳ میلیون نفر جمعیت بود. با این عملکرد فرانسویها، مردم غیور سوریه هم ازعرب های مسلمان و مسیحی مذهب آرام نه نشسته برای آزادی واستقلال خود دایمآ دست به شورش زده وقیام های ملی را راه اندازی کرده اند، تا بتوانند سوریه را از تسلط فرانسه آزاد سازند. کشور فرانسه کوشش می کرد، تا شورش وقیام های ملی مردم سوریه را سرکوب و ازبین ببرند. بناً داخل اقدام به توطیه ونفاق مذهبی در میان خلق سوریه شدند وخواستن نیروهای ملی سوریه را از راه تقسیم کشور به دولت های کوچک تر ضعیف و تقسیم نماید. ودراین تقسیم اختلاف مذهبی ومساله اقلیت ها را پیش نموده واشکارا تحت شعار « تفرقه به انداز وحکومت کن» را پیش گرفت. سوریه که کشوری کوچکی بود به پنج دولت تقسیم شد. قسمت سواحل غربی دریا درنزدیکی کوه های لبنان دولت لبنان تاسیس گردید، دراین قسمت زیادتر اهالی مذهبی «مارونی» ها که از فرقه عیسوی مذهب بوداند برای غلبه علیه عربهای سوریه تشکیل شد.
درشمال لبنان درساحل دریا دولت کوچک تری درنواحی کوهستانی که اکثریت آن ها را مسلمانان «علوی» مذهب تشکیل می داد، به وجود آمد. کمی بالاتر از شمال حکومت کوچکی دیگری «اسکندرونه» تاسیس گردید که همجوار به ترکیه بوده که اهالی ان ترکی زبان بودند.
کشور سوریه طی هزارها سال یکی از بزرگترین کشورهای عربی بود که در زمانی آموی ها پایتخت خلافت اسلامی و شاهان قدیم درآن جا تسلط داشته اند.
مردم سوریه ازآغازبا کار قیمومیت کشور فرانسه مخالف بودآند و بر ضد آنها مبارزه وشورش های ملی انجام داده اند. فرانسه برای تداوم استعمار و سیادت خود ازهرنوع عمال پولیسی مخفی استفاده میگرد، تا مخالفت های قوم مذهبی را دامن بزنند و حکومت بکنند. فرانسوی ها درحکومت افرادی را جابجا می نمودند که وفادار به آنها باشند وشیوه های پولیس مخفی را در میان اهالی پیش ببرند. این حرکت های ظالمانه باعث شد تا قوم مذهبی بنام « جبل دروز» که سلحشور وجنگجو بودآند به شیوه های گوناگون به حیله مزورانه و با پستی، سران این قبیله را با « دعوت به ضیافت شام » در یک جای جمع وبعد آنها را دستگیر و زندانی نمود. این عمل باعث قیام سراسری در سال ۱۹۲۵ درسوریه گردید، این قیام عظیم بود که باعث آزادی و وحدت سوریه شد.
فرانسویها با عمال دهشت افروزانه بسیار وخیم ومدهش می خواستند که مردم سوریه را به طور کامل ودایمی به انقیاد خود بیآورد، اما مردم سوریه برعلیه شان مبارزه قهرمانانه خویشرا ادامه داده و به انها تسلیم نه شدآند؛ فرانسویها برای ارعاب ترس وجبون ساختن مردم سوریه از هیچ نوع عمال پست وغیرانسانی علیه مردم دریغ نمی کردند، حتا به روی مردم تیراندازی می نمودند، تا با این عمل در میان مردم وحشت را به وجود بیآورند. چنانچه دراکتوبر ۱۹۲۵ شهر دمشق را مورد بمباران هوایی قرار داده که هزارن تن ازبین رفتند. سراسر سوریه به یک پایگاه بزرگ نظامی تبدیل شده بود و فرانسویها وسایر همدستان شان می کوشیدند که درموقع قیام ملی مردم سوریه آن را رنگ مذهبی بدهند، مسیحیان ومسلمانان را علیه قبایل « دروز» وسایر اقلیت های مذهبی تحریک می کرد. مردم سوریه این نفاق افکنی فرانسوی ها را درک می نمودند و به آن ارج نمی گذاشتند، برعکس یکجا باهم به خاطر آزادی واستقلال ملی مبارزه میکردند.
بر اثر قیام های مردمی و اوج جنبش استقلال وآزادی خواهی در سوریه حکومت نظامی اعلام شده بود که باجانثاری های مردم سوریه در سال ۱۹۲۸ حکومت نظامی درسوریه پایان یافت، که به تعقیب آن سآنسور مطبوعات ملغی شد و زندا نی های سیاسی آزاد وبنا به خواست وطن پرستان وعناصر ملی مجمع موسسان به وجود آمد، تا طرح قانون اساسی را به وجود آورند. فرآنسویها مداخله و می کوشیدند تا برای تحقق قانون انتخابانت در میان پیروان مذاهب جداگانه بذر نفاق تفرقه را به افشانند. به این منظور مراکز مختلفی جداگانه برای مسلمان، کاتولیک های یونانی، ارتدوکس های کلیسای یونانی و یهودیان بوجو آورده تا پیروان هرمذهب و فرقه دران محلات طوری جداگانه برای نماینده خود رای دهند. مردم بنا به شناخت ودرکی که ازسیاست های شیطانی آنها مطلع بودآند با همبسته گی وهمپارچه گی برای پیروزی هم دیگر از کرسی های خود به نفع هم دیگرصرف نطر و وحدت ویکپارچه گی خودرا حفظ می نمودند. برعلاوه عمال دهشت افکنانه فرانسویها عناصر ملی زمام مجمع ملی را بدست آورده و طرحی تشکیل دولت واحد ومستقل را تهیه کردند. مطابق این طرح سوریه به صورت کشور جمهوری بوجود آمده و تمام قدرت به ملت تعلق گرفت. فرانسویها برای بقای قیمومیت خود بالای دولت جمهوری فشار میآورد، تا به شکل رسمی درقانون اساسی سوریه موضوع قیمومیت شان درج نماید؛ اما قهرمانان ملی سوریه به این زورآوری ها تسلیم نمی شدند وخود را مستقل وخودمختار بدون قیموت به مثابه کشور مستقل و آزاد درجهان اعلام کردند. براین اساس بود که درماه می ۱۹۳۰ فرانسویها دوباره مجمع موسسان را منحل اعلام نمودند.
درجریان این سال ها در سال ۱۹۲۶ لبنان از سوریه جدا گردیده وکشور مستقل کردید. پس از مذاکرات سال های ۱۹۳۰ و ۱۹۳۲ توافق هایی برای یک سوریه مستقل به وجود آمد و در جنگ دوم جهانی سوریه از تحت قیمومیت فرانسه آزاد شد. د ر شانزدهم سپتامبرسال ۱۹۴۱ سوریه آزادی خود را اعلام کرد وتاج الدین احسنی رییس جمهور شد.
سوریه در سال ۱۹۶۷ پس ازجنگ با اسراییل قسمتی ازخاک خود را ازجمله ارتفاعات جولان وبخشی از خاک خود را از دست داده و به تصرف اسراییل درامد. بالاخره در سال ۱۹۷۰ ترسایی حافظ الاسد با کودتای نظامی قدرت را بدست گرفته و به ریاست جمهوری انتخاب شد و درسال ۲۰۰۰ ترسایی درگذشت و بعد از وی پسرش بشارالاسد قدرت را بدست گرفت که در سال ۲۰۱۴ ترسایی درانتخابات ریاست جمهوری به حیث رییس جمهور انتخاب شد و شوربختانه ازسال ۲۰۱۱ ترسایی جنگ داخلی بنا برمنازعات مذهبی با مداخله مستقیم جهان غرب درسوریه آغاز که تا به حال واقعه ها وحادثه های دلخراش بزرگ تاریخی مدهش را بوجودآورده است.
درکشور سوریه اقوام ومذاهب وفرقه های مختلفی زنده گی مینمایند. جمعیت سوریه پیش ازجنگ های داخلی درحدود ۲۴ میلیون نفر بود که ۷۴ درصد سنی مذهب، ۱۲ درصد علوی مذهب درصد مسیحی و ۳ درصد دروزه ها ودیگر ادیان ومذاهب مانند شیعه اثنی عشری واسماعیلیه را تشکیل میدهد. ازلحاظ زبانی ۹۰ درصد عربی زبان و ۹ درصد کرد ویک درصد ارامنه، ترک وترکمن می باشند.
بعد از جنگ های داخلی در سوریه وبه وجود آمدن نیروهای تروریستی ومخالفت با دولت بشارلاسد با مداخله مستقیم کشورهای غربی زیرنام بهار عربی و به اصطلاح « انقلاب مردم سوریه » مذهب علوی سرزبان ها و مورد تبصره های محافل سیاسی واجتماعی ازطریق شبکه های مجازی وغیر محازی قرار گرفته که هرکس به ظن خویش درمورد این مذهب نظریه ها و استدلال های تاریخی را برمبنای متون مذهبی وتاریخی نموده که مردم جهان بیشتربه آن آشنا گردیده اند. هستند عده ای از رسانه های تبلیغاتی این جنگ را جنگ مذهبی میان شیعه علوی ومذهب سنی وانمود می نمایند وفرقه علوی را از شاحه های مذهب شیعه می دانند. درحالیکه مذهب علوی با مذهب شیعه همخوانی ندارد و ازلحاط اعتقادی راه وروش مشترکی ندارند. شیعه درصدر اسلام بعد از رحلت پیامبر اسلام به وجود آمده که یک پدیده تاریخی و جنبش اعتراضی به خاطر جانشینی محمد پیامبر اسلام میباشد. همچنان مذاهب شیعه مانند: شیعه یزدی، اسماعیلیه و دوازده امامی از درون یکدیگر بیرون نیامده، بلکه اعتقاد ها و نظام های موازی راعلیه حاکمان اموی و عباسیان به شکل جداگانه به وجود آورده اند، که هرکدام کلام وفقهه جداگانه برای خود دارند. علویان که آن را غلات ویا غلوکننده گان می گویند بخشی ازمجموعه فرقه هایی مذهبی باداشتن باورها وآیین های همگون و خاستگاهی تاریخی نامعین دارند. اهل حق درایرآن و عراق و قره باغ، علویان ترکیه وعلویان سوریه و لبنان. علویان عقیده وباورمند به مقام فرابشری به حضرت علی خلیفه چهارم مسلمانان می باشند که بعد از خدا درزمین اورا مقام و الوهیت خدایی م یدهند. این گروه از لحاظ باورها وآیین های مذهبی با تصوف ویا صوفی گیری نزدیک است، پیروان آنها اعتقاد برآن دارند که امامان شیعه بالخصوص امام اول وهمچنان بزرگان فرقه شان از لحاط درجه به مقام خدایی رسیده اند وعده ای آنها به تناسخ معتقد هستند. این گروه از فرقه مذهبی در اجرای مناسک دینی واداب شریعی اسلامی پابند نه بوده واجرای آن را لازم نه دیده وآنرا به برزگان و اولیای خویش واگذار می نمایند، چون آنها این مراسم را اجرا کرده اند ودیگر اجرای اداب شرع بالای شان واجب نیست و به عوض ان عبادت خاصی خود را به جای میاورند؛ روزه ونمازبه جای نمی آورند و به جای ان نذر وقربانی می دهند وتنها روزه را برای مدت ده روزه درماه محرم الاحرام به جای می آورند. اعضای این فرقه ها رویکردها مختلف دراجرای آیین اسلامی دارند، بعضی آنها خود را راستین معتقد به دین اسلام می دانند وبرخی آنها خود را ازدایره اسلام دور می دانند. علوی های ترکیه و سوریه خود را مسلمان می دانند. خاستگاه این فرقه از لحاظ تاریخی به سلسله ایل صفویآن میرسد. پیر نیاگان انها همه صوفی مذهب و به صفی الدین اردبیلی که صوفی سنی مذهب بود و ادعای پیرو سردمداری نمی گرد اما اولادها ونواده گانش فرقه تازه را بنیان گذاشتند که خود را تامرتبه الوهیت بالا برده که امروز به عنوان علوی یاد میشوند. چنانچه امیرحسین خُنجی در کتاب خود زیر عنوان « قزلباشان درایرآن »
چنین تحریر داشته است:« طریقت تصوف شیخ بدرالدین که از بکتاشیه وغلات شیعه (اهل حق) سرچشمه می گرفت امیزه ای بود از "وحدت وجود " ابن عربی، "مسیح پرستی " مسیحان، " علی پرستی " اهل حق و "نیاپرستی " تاتارها. اوعقیده داشت که شیخ حامل روح خدااست وذات معصوم ومنزه و واجب الوجود و واجب اطاعه است که تمام کاینات برمدار اراده وی می چرخد ونظم امرجهان در دست اوست، و برمردم جهان دارای " ولایت مطلقه " است. او با ابداع این عقیده، مذهب بکتاشی را وارد مرحله نوینی کرد. اوبا تفسیر باطنی (تاویل) احکام مندرج درمتون اسلامی، اطاعت از شیخ را نقطعه محوری دین قرارداد، و وجوب برگزاری عبادت های شرعی چون نماز و روزه وحج را با تاویلاتی که ازدوش پیروانش انداخت. او " محبت علی " و "محبت شیخ " را اساس اعتقاد شان قرار داد. " بعد ازانکه شیخ بدرالدین توسط عثمانی ها به داراویخته شد شاکرد وپیروی دیگرش شیخ جنید فعالیت های پیرخود را ادامه دهید. شیخ جنید نسبت فعالیت های صوفی گرانه خویش تحت تعقیب حکومت عثمانی ها قرار گرفته از اناتولی به اسکندرون که همسایه اناتیکه (ترکیه امروزی) بود رفت ودرآنجا به فعالیت خویش میان شیعیان اهل حق که معهتقد به خدایی علی بودند آغاز نمود.
بازهم امیر حسین خُنجی در کتاب "قزلباشان ایران " چنین توضیح داده است:«مردم این دوشهر که از مسیحت عیسی پرست رومی به اسلام رسیده بودند پس از مسلمان شدن شان امام علی را هم طراز عیسا مسیح کرده همان صفات خدایی که پیشتر ها به عیسی داده بوداه ند اکنون به علی می دادند. آنها عقیده داشتند که یک خدا درآسمان است که الله است ویک خداهم درزمین است که علی است ».
تشکیل همچو فرقه های مذهبی براساس تعصب و فشار دینی کورکورانه حاکمان اسلامی در دوران آمویها وعباسی ها به وجود آمده که همه برای دفاع و تامین حقوق ونجات از تسلط فشار تعصب های دینی بوده که بالای مردم تحمیل می کردید. علویان وسایر فرقه های مشابه سال های متمادی با ترس وارعاب درخفا به فعالیت های خویش ادامه می دادند و تحت پیگرد و ستم دینداران متعصب قرار داشتند. اما با تغییرات بزرگی مفکوره وی و تشکیل دولت های سیکولار درقرون معاصر این فرقه ها توانسته اند که به شکل آزادانه مراسم وباورهای مذهبی خود را اشکار اجرا وتجلیل نمایند. پیروان این مذاهب باسایر پیروان فقهی دیگر اسلامی همزیستی داشته ویکجا باهم زندگی وحتی درمراسم مذهبی هم دیگر اشتراک نموده وآنرا اجرا می نمایند. درلبنان شورای علویان وجود دارد و درسوریه بشارالاسد درنمازهای عید فطر وقربان یکجا با اهل سنت نماز می گذارانند.
ماخذ :
نگاهی به تاریخ جهان جلد سوم، مولف جواهر لعل نهرو
قزلباشان درایرآن، مولف: امیر حسین خُنجی
بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۶ ـ ۱۱۰۴