سرنوشت عجیب یک شهر
محمد علی عسگری
حلب دومین شهر بزرگ سوریه، این روزها دیگر به ویرانه ای غمانگیز تبدیل شده است. اما همین شهر با وجود ویرانی هول انگیزش به یکی از داغ ترین و حساس ترین کانون های درگیری در سوریه تبدیل شده است. روشن نیست این همه جنگ بر سر این شهر برای چیست و این ویرانه می خواهد چه میراثی را برای فاتحانش به ارمغان بیاورد؟
این کهن ترین شهر سوریه با قدمتی چندین هزارساله، چه گونه به محل تلاقی دهها گروه تروریستی و غیرتروریستی و محل منازعه سنگین قدرتهای فراسوری و حتا فرامنطقه ای تبدیل شده است. به گونه ای که تصور می شود در یک برهه زمانی کوتاه، جنگ ٧٢ ملت چون بختکی بر این شهر خیمه زده است. شنیدن این که تروریستهایی از چچین گرفته تا فرانسه ، و ارتش هایی از امریکا و روسیه گرفته تا فرانسه و عربستان هریک به نوعی در این شهر درگیر شدهاند، حیرت آوراست. مگر در این ویرانه چه گنجی نهفته است که همه برای تصرف اش به جان هم افتادهاند؟ در این میان حال و روز مردم بخت برگشته این شهر چه گونه است و چه آیندهای را انتظار می کشند؟
ردپایی در تاریخ و جغرافیا
شهرحلب، مرکز ولایت حلب است که به لحاظ جمعیتی یکی از بزرگ ترین ولایت های سوریه به شمار می رفت. سرشماری سال ٢٠٠٤ ترسایی جمعیت این ولایت را ٤,٦ میلیون نفر تخمین می زد و امروزه گفته می شود در خود شهر حلب حداکثر ٣٠٠ هزار نفر سکونت دارند، که یک دهم آنها را شبه نظامیان تشکیل می دهند. حلب در فاصله ٣٥٠ کیلومتری دمشق واقع شده و تا پیش از درگیری های سوریه، شهری تجاری و صنعتی به شمار می آمد و برای مثال کارگاه های صابون سازی اش شهرتی جهانی داشت. حلب یکی از کهن ترین شهرهای خاورمیانه، پایتخت آموری ها در هزاران سال پیش و محل تلاقی تمدن های آرامی، آشوری، ایرانی، یونانی، رومی و بیزانسی تا دوران اسلامی بوده است.
در دوران عباسیان، پایتخت دولت حمدانیان ( و به همین دلیل یکی از مراکز مهم استقرار شیعیان در سوریه) شد. به همین دلیل اقوام و پیروان مذاهب گونه گون (مسیحی، یهودی، مسلمان، ایزدی، کرد، عرب و...) در هزارههای گذشته در حلب ساکن شده و بقایای آنها تا امروز در این شهر باقی ماندهاند. همین امر موجب ایجاد بافتی موزاییکی و رنگارنگ شده و حلب را به یکی از زیباترین شهرهای سوریه تبدیل کرد؛ شهری با مردمانی متمدن، فرهیخته، روشنفکر، بازرگان و ثروتمند. تا همین اواخر نشانه هایی از معماری دورههای هیتی، رومی، بیزانسی و ایوبی را می شد در جای جای این شهر و تک تک خیابانهایش مشاهده کرد. آثاری که هم اکنون بر اثر جنگ پنج ساله به تلی از خاک تبدیل شده است. از بنای کلیساهای سده ششم ترسایی گرفته تا بازارها، قلعه های مستحکم مربوط به دوران اسلامی، کاخ های باشکوه دوران عثمانی تا دانشگاهها و بناهای نظامی و حتا سنگرهای بتون آرمه دوران بعثیها (اسد پدر و پسر). مگر نه اینکه این شهر در خط مقدم حملات اسراییل قرار داشت و باید مستحکم می بود؟
شروع درگیریها
اعتراضات علیه دولت در مارچ سال ٢٠١١ ترسایی به صورت برگزاری یک سری تظاهرات مسالمت آمیز در تعدادی از شهرهای سوریه شروع شد. شگفت اما اینکه ساکنان دو شهر حلب و دمشق تقریبا وضعیتی آرام داشتند ، و اصلا تمایلی به انقلاب یا شورش علیه نظام نداشتند. حتا در این دو شهر، تظاهراتی به نفع دولت و علیه دشمنانش ترتیب داده شد. حلب یکی از آخرین شهرهایی بود که به جرگه مخالفان اسد پیوست. تحلیل گران دلیل این امر را حضور اقشار فرهیخته، مسیحیان، تاجران و ثروتمندان این شهر می دانستند که همواره در تاریخ معاصر سوریه جز متحدان نظام بودند و درمجموع بقای حکومت را به نفع خود می دانستند.
رفته رفته اما اعتراضاتی در این شهر نیز شکل گرفت و برخوردهای خشن، باعث بروز خشونتهای متعددی شد. برای مثال کشته شدن ابراهیم السلقینی، مفتی شهر بود که موج اعتراضات را دو چندان کرد. از سوی دیگر درگیریها و اعتصابات مکرر دانشجویان دانشگاه حلب نیز درنهایت به بستن این دانشگاه منجر شد. درهمین حال درگیریهای مسلحانه زمانی شکل گرفت که تعدادی از نیروهای ارتش سوریه به مخالفان و شورشیان پیوستند. جنگ داخلی در حلب به تعبیری در فبروری ٢٠١٢ ترسایی کلید خورد. به دنبال آن پنج ماه درگیریهای خونین موجب شد تا مناطق وسیعی از حلب و محیط پیرامون آن (ریف حلب) به تصرف گروههای مخالف درآمده و سرانجام آنها بتوانند بخشهای مهمی از این شهر را از کنترول دولت مرکزی خارج کنند. با این همه نیروهای طرفدار حکومت به همان دلایلی که پیش تر گفته شد سرسختانه مقاومت می کردند و این ماجرایی است که تا اکنون ادامه داشته است.
نیروهای فعال در حلب
در ابتدا حدود شش الی هفت هزار نیروی داوطلب در قالب ١٨ گروه نظامی ازجمله « لشکر التوحید » زیر پرچم « ایتلاف ملی سوریه » و بعدها « ارتش آزاد سوریه » گردهم آمدند. اکثر این نیروها از همان افراد جدا شده از ارتش سوریه و شبه نظامیان داوطلب مخالف دولت بودند. تا اینجا شهر حلب به سه بخش تقسیم شد:
ـ بخشی که هنوز در کنترول نیروهای دولتی قرار داشت؛
ـ بخشی که در کنترول کردهای مقیم حلب بود ، و
ـ بخش سومی که در دست مخالفان بود و به قولی ٧٠ درصد محلات این شهر را شامل می شد.
بعدها بین این گروه ها اختلاف افتاد و برای مثال گروه های اسلام گرا با رویکردهای سلفی از « ایتلاف ملی سوریه » که بدنه اصلی مخالفان نظام را تشکیل می داد (و غالبا سکولار بودند) جدا شدند. این جدایی اما در این حد باقی نماند و به دنبال آن بین گروه های اسلام گرای سلفی نیز تفکیک های دیگری صورت گرفت، ازجمله متحدان با القاعده یا داعش و مورد حمایت عربستان یا ترکیه یا قطر. به اینترتیب دهها گروه درهمین شهر حلب به وجود آمد که گاه با هم و گاه با نیروهای دولتی درگیر می شدند. به گونه ای که هماکنون حدود ١٢ گروه یا گروهک در درگیریهای این شهر نقش دارند. نکته مهم اینکه داعش در این شهر حضوری كم رنگ دارد (به همان دلیل که جبهه النصره حضوری پررنگ دارد) و به موازات تداوم درگیریها شبه نظامیانی از سراسر دنیا به سوریه و ازجمله حلب سرازیر شدند؛ به طوری که می شد در حلب شهروندانی از لیبیا گرفته تا چچن، فرانسه، المان، بلژیک، انگلستان، عراق و تونس را مشاهده کرد که برای کمک به گروههای عمدتا اسلام گرا و سلفی وارد این شهر شدند. کل تعداد شبه نظامیان را اکنون ٢٥ تا ٣٠ هزار نفر تخمین می زنند. در درگیریهای اولیه، طرفین کمر به نابودی همدیگر بسته بودند. اما بعدها درگیریهای حلب آرام تر شد و گروههای متخاصم داشتند به همدیگر عادت می کردند و به نوعی همزیستی مسالمتآمیز دست می یافتند.
دراین میان کردها که در منطقه اشرفیه و شیخ مقصود (شمال غرب حلب) مستقر بودند، به شدت از محیط خود حراست می کردند و به دلیل موضع گیری کلی آنها (موضعی میانه نه به طرفداری از حکومت و نه شبه نظامیان اسلام گرا)، از هر دو طرف زیر فشار و درعین حال از هر دو طرف حمایت می شدند. مهم ترین رمز بقای یک اقلیت کرد ( و تعدادی ترکمنان ) در میان معرکههای خونین حلب نیز همین بود. بخشی از آنها « لشکر کردی صلاح الدین» را به وجود آوردند که با «حزب اتحادیه دموکراتیک کردستان سوریه» (در شمال شرق سوریه) مرتبط بودند.
در فاصله سالهای ٢٠١٢ تا ٢٠١٣ ترسایی تقریبا روزی نبود که در محله ای از این شهر درگیری و جنگ نباشد. نیروهای متقابل همدیگر را در مساجد، ادارات، محلات و تک تک خانهها تعقیب کرده و بی رحمانه علیه هم می جنگیدند. برای مثال محله « صلاحالدین » یکی از این محلات بود که بارها از سوی دولت بمباران یا از سوی مخالفان موشک باران شد و بارها بین نیروهای دولتی و شورشیان دست به دست شد. در هر بار دستبه دستشدن در یکی از محلات شهر خرابیها ویرانیها دوچندان شده و تعداد بیشتری از مردم بی گناه که در موارد زیادی از آنها به عنوان سپر انسانی استفاده می کردند، کشته می شدند. محلههای الحمدانیه، قلعه حلب، جمعیه الزهرا، باردو، شیخ سلیمان، سوقیه و... سرنوشتی جز این نداشتند. با اتمام سال ٢٠١٥ ترسایی پس از یک دوره آرامش نسبی درگیریها در حلب از نو شروع و خان طومان یکی از مناطقی بود که بهار گذشته شاهد سخت ترین درگیریها شد. همین درگیریها با یک وقفه کوتاه اکنون به اوج خود رسیده است.
چرا حلب مهم شد؟
مقامات پنتاگون میگویند: « اگر حلب سقوط کند، کار جنگ در سوریه تمام است» . همین یک جمله به اندازه کافی می تواند اهمیت این شهر و به ویژه شدت درگیری های کنونی در آن را نشان دهد. بااین حال برای تصویر درست ماجرا، باید به چند ماه قبل برگشت که دولت بشار اسد به همراه متحدانش تصمیم گرفتند طبق یک نقشه دقیق نظامی از راه شمال و بعد شرق و جنوب حلقه محاصره حلب را تنگ کنند. همان زمان وقتی درگیریها به اوج خود رسید، ناگهان روسیه اعلام کرد نیروهایش را از سوریه خارج خواهد کرد؛ زیرا دولت سوریه توان ادامه مبارزه با مخالفانش را دارد. این اقدام در محافل خصوصی تر به « از پشت خنجر زدن مسکو» تعبیر شد؛ زیرا حلب در وضع سقوط قرار داشت و به گفته آنها همین عقب نشینی نجات مخالفان را در پی داشت. در بحبوحه این کشمکشها بود که بعضی منابع خبری از همکاری روسیه و امریکا و داشتن طرحی برای فدرالی کردن سوریه و از این قبیل حرفها سخن گفتند؛ اما چندی بعد معلوم شد مذاکرات تلفونی و حضوری جان کری، وزیر خارجه امریکا و سرگیی لاوروف، همتای روسی اش هیچ حاصلی جز وقت تلف کردن نداشته است. اتفاقا هدف آنها نیز دقیقا همین وقت تلف کردن بود تا اینکه یک بار دیگر از یک ماه پیش درگیریها به ویژه در حلب تشدید شد. این بار، دولت سوریه تصمیم گرفته بود کار حلب را تمام کند.
هم اکنون به جز یک منطقه در جنوب غربی این شهر، تمامی بخشهای پیرامونی حلب در محاصره نیروهای ارتش سوریه و متحدانش قرارگرفته است. ارتش سوریه می کوشد این محاصره را تکمیل کند؛ زیرا می داند با تکمیل شدن این محاصره نیروهای مخالف مستقر در این شهر حداکثر دو هفته یا دو ماه بیشتر دوام نخواهند آورد و مجبور به تسلیم خواهند شد. فتح حلب به لحاظ استراتیژیکی می تواند پیروزی بزرگی را برای دولت سوریه رقم زده و از طرف دیگر ارتباط گروههای تروریستی ازجمله داعش را با خارج و به ویژه ترکیه قطع کند.
حلب در شمال غرب سوریه واقع شده و همواره دارای یک مرکزیت مهم بوده است. به عبارتی دیگر، داشتن کلید حلب برای کنترول تمامی مناطق شمالی این کشور حیاتی بوده است. درهمین حال مخالفان نیز تمام توان و نیروی خود را صرف آن می کنند که نه تنها حلب را از دست ندهند؛ بلکه محاصره کنونی را شکسته و نیروهای دولتی را از آن مناطق دور کنند.
دراین میان امریکا به دلیل سرمایه گذاری برای بازپس گیری موصل در عراق و از سوی دیگر سپری کردن ماه های پایانی دولت باراک اوباما، موضعی کج دارومریز گرفته و بیشتر خواستار برقراری آتش بس در سوریه و به ویژه حلب؛ و ارسال کمکهای انسان دوستانه به غیرنظامیان است. از سوی دیگر کودتای نظامیان در ترکیه موضع این کشور را در سوریه که لرزان شده بود، به شدت تضعیف کرد. موضع گیری معنادار دولت اسد در قبال کودتای نظامیان ترکیه نیز به این امر کمک رساند. همه این ها ایتلاف نانوشته ترکیه - قطر را به کلی تضعیف و تا حدود زیادی خنثی کرد. ایتلافی که یکی از حامیان اصلی گروههایی نظیر جبهه النصره (با اسم فعلی جبهه فتح الشام) بود.
از سوی دیگر، روسیه که در رسانهها متهم به « وقت کشی در بحران سوریه » بود تصمیم گرفت پا به پای دولت اسد جلو آمده و بمباران هماهنگ مناطقی از حلب را برعهده گیرد. این تصمیم تازه روسیه با سفر وزیر خارجه این کشور به دمشق آشکار شد. به اینترتیب هرچه در جبهه مقابل تشتت و رخوت به وجود میآمد ( تنها عضو فعال در این جبهه هم اکنون عربستان سعودی است که از گروه جیشالاسلام دفاع می کند)، طرف دیگر ماجرا خود را در موضعی برتر احساس می کند.
پایان کار
هنوز سرنوشت درگیریهای حلب قطعی نشده هرچند احتمال بازپس گیری این شهر به دست نیروهای ارتش سوریه و متحدانش بسیار زیاد است؛ اما به همان دلیل که حضور پنج ساله انبوهی از مخالفان نتوانست موجب قطع کامل حضور دولت سوریه در این شهر شود، بازپس گیری کامل این شهر نیز به معنای پایان حضور مخالفان در این شهر و فراتر از آن به معنای پایان بحران سوریه نخواهد بود.
هرچه باشد اکثریت جمعیت این شهر را اهل سنت تشکیل می دهند که در برابر نیروهایی از قبیل حزب الله لبنان مقاومت خواهند کرد. مضاف بر همه اینها هم اکنون حلب به ویرانه ای مخوف تبدیل شده است. به گونه ای که بازسازی آن سال ها زمان برده ؛ و باید میلیاردها دلار برایش هزینه کرد. چه کسی می خواهد این هزینه را بپردازد؟ و در آخر اینکه پس از اتمام ماجرای حلب دولت سوریه باید بلا فاصله و به طور مستقیم به سراغ داعش برود؛ گروهی که مناطقی وسیع از خاک سوریه، ازجمله دو شهر استراتژیک و مهم رقه و دیرالزور را در تصرف خود داشته و هنوز به جز مواردی استثنایی وارد درگیری مستقیم با ارتش سوریه نشده است.
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۰۰۸
پاکستان بی ازرم و شرمساری جدید آنکشور
میر عبدالواحد سادات
چهل سال است که افغانستان در معرض جنگ اعلام ناشده و تجاوز پاکستان قرارداشته و قربانی میدهد ؛ اما زمامداران بی آزرم این کشورکه پلان های شوم وشیطانی شان عامل بی ثباتی وتداوم تراژیدی خونبار ما می باشد ؛ در تمام این چهاردهه با نهایت پررویی و با لطایف الحیل دروغ می بافند وبا چهل شتر باربه چشم افغانستان و جهان می درآیند وبا یک نی و صد آسان ؛ انکار می نمایند ؛ در حالیکه حقایق چنان آفتابی و از کفر ابلیس مشهورترگردیده که حتا انگریز ها به مثابه خالق پاکستان در زمینه سکوت معنا دارمی نمایند .
ازآن جایی که به گفته وطنی ما آفتاب به دو انگشت پنهان نمی شود ، دیروز یکبار دیگر طشت رسوایی تجاوزپاکستان در لوگر به زمین خورد وپلان و دسایس شوم شان برملا گردید .
مقامات دورو ، وپرروی پاکستان اعلام نمودند که طیاره هلیکوپتر مربوط ایالت پنجاب به خاطر ترمیم در مسیر ازبکستان و به مقصد روسیه پرواز نموده ؛ و در ارز ولایت لوگرو در منطقه تحت تسلط کامل طالبان مجبور به نشست اضطراری گردیده است إ
آژانس های خبری افشا نموده اند که سرنشینان این طیاره « مریض » شش جنرال متقاعد و یک متخصص روسی می باشد .
من برای اینکه خود را متیقن بسازم با یکی از پیلوتان با تحصیل عالی و جنرال سابقه دار قوای هوایی افغانستان تماس گرفتم و نظر تخنیکی و تخصصی شانرا در زمینه مطالبه نمودم .
ایشان با قاطعیت موضوع را رد و تقلا برای عدم افشای دسایس آن کشور وانمود نمودند .
اکنون باید عقل شیطانی پاکستانی برای این دروغ شاخدار ، راه حل پیدا نماید که چگونه طیاره « معیوب » فاصله پنجاب تا ازبکستان را و آن هم با ارتفاع بلند و عبور از کوه پایه های شامخ ؛ پرواز نماید و درین طیاره « مریض » شش چنرال متقاعد پاکستانی با چند صد هزار دالر و ... و یک متخصص روس چه مرگ میخواستند ؟
اظهرمن الشمس است که در زیر کاسه پاکستان، نیم کاسه های شیطانی و استخباراتی منطقه وی و روسی ، آتش تشدید جنگ ، تباهی و سیه روزی افغانستان را رقم می زنند .
متاسفانه افغانستان به کشور بی صاحب می ماند که آماج تجاوز و دسایس منطقه وی و جهانی قراردارد و گوش فلک از شنیدن صدایی زجر و عذاب مردم ما کر گردیده و اولیای امور ؛ پنبه بگوش و مصروف دریدن یخن همدیگر می باشند .
بامداد ـ سیاسی ـ ۵/ ۱۶ـ ۰۷۰۸
چرا پوتین از هیلاری کلینتون متنفر است؟
مایکل کرولی، تحلیلگر ارشد پولیتیکو و تايم
دسمبر ٢٠١١ ترسایی وقتی اعتراضات گستردهای علیه ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه در مسکو بالا گرفت، پوتین به روشنی گفت که فکر می کند چه کسی پشت این تظاهرات است: هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا.
پنج سال بعد، ممکن است پوتین به دنبال انتقام گرفتن از هیلاری کلینتون باشد. دست کم این نگاه برخی از کارشناسان امنیت سایبری است که می گویند روسیه مسوول هک شدن سرور ایمیل کمیته ملی حزب دموکرات بوده است، امری که بذر سردرگمی و اختلاف را در کنگره ملی حزب دموکرات پاشیده و هدف کلینتون برای وحدت حزب را تضعیف کرده است.
درحالی که رابطه روبه رشد دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین بر سر زبانها افتاده( دو طرف مرتبا یکدیگر را ستایش کردهاند و خواستار بهبود روابط واشنگتن و مسکو شده اند) خصومت پوتین نسبت به کلینتون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مقامات سابق ایالات متحده که کارشناس سیاست روسیه بودند، می گفتند پوتین شخصا از محکومیت انتخابات پارلمانی دسامبر ٢٠١١ از سوی هیلاری کلینتون برانگیخته شده و خشم خود را به طور مستقیم به باراک اوباما، رئیسجمهوری ایالات متحده ابلاغ کرده بود.
به گفته این کارشناسان، پوتین و مشاوران او کاملا به این نکته آگاه هستند که اگرچه کلینتون اجراکننده سیاست باراک اوباما درباره روسیه بود ؛ اما کلینتون از دیگر اعضای دولت، سیاست سخت گیرانه تری را در قبال روسیه اعمال می کرد. آنها بر این باورند که پوتین کلینتون را یکی از طرفداران سیاستهای « تغییر رژیم » می بیند، امری که رهبر روسیه آن را تهدید بزرگی برای بقای خود به حساب می آورد. مایکل مک فال که یکی از مقامات ارشد کارشناس روسیه در شورای امنیت ملی اوباما از سال ٢٠٠٩ تا دسامبر ٢٠١١ بود و پس از آن تا اوایل سال ٢٠١٤ ترسایی سفیر امریکا در مسکو بود، می گوید: « او از کلینتون به شدت ناراحت بود و این ناراحتی تا زمانی که من در دولت بودم، ادامه داشت. برخی می توانند معتقد باشند که این لحظه انتقام اوست ». با این حال احتمال این انتقام هم در حد حدس و گمان باقی مانده و برخی کارشناسان متقاعد نشدهاند که دولت پوتین هک کردن ایمیل های کمیته ملی حزب دموکرات را مهندسی کرده باشد یا این امر به معنی نفوذ به انتخابات به نفع ترامپ باشد.
درحالی که کارشناسان درباره این نکته بحث می کنند که آیا پوتین واقعا در تلاش برای دخالت در انتخابات ایالات متحده هست یا نه، بسیاری اتفاق نظر دارند که کرملین از هیلاری کلینتون دل خوشی ندارد. یوجین رامر، افسر سابق سازمان اطلاعات ملی در امور روسیه و اوراسیا در شورای اطلاعات ملی که اکنون از اعضای بنیاد کارنگی است، می گوید: « من فکر می کنم شواهد خوب و معتبری وجود دارد که مسکو هیچ علاقه ای به خانم کلینتون ندارد».
هیلاری کلینتون در سال ٢٠٠٩ ترسایی وارد دولت اوباما شد، یعنی زمانی که تنش در روابط امریکا و روسیه به خاطر حمله سال ٢٠٠٨ پوتین به جمهوری گرجستان بالا گرفته بود. در آن زمان کلینتون مسوول اجرای پروژه « تنظیم مجدد » رابطه با مسکو بود، پروژهای که به خواست اوباما پیش می رفت و تلاشی برای همکاری دو طرف در زمینههای منافع مشترک حتا با وجود تفاوتهای برطرف نشده در طیف وسیعی از مسایل بود. کلینتون در همان زمان احساس می کرد سروکارداشتن با دیمیتری مدودف، نخست وزیر سابق که جای خود را با پوتین عوض کرده بود، آسان تر بود. در پشت صحنه هم، کلینتون و پوتین( که مشخص شده بود هنوز هم قدرت واقعی در کرملین است) روابط خوبی نداشتند. در ماه مارچ ٢٠١٠ ترسایی وقتی کلینتون به روسیه سفر کرده بود، پوتین او را به محل اقامت لوکس خود در خارج از مسکو دعوت کرد.
او که از علاقه کلینتون به حیات وحش به ویژه فیل ها آگاه بود، او را به اتاقی پر از سرحیوانات دعوت کرد. این درگیریها ادامه داشت. کلینتون از زمان خروج از دولت با زبانی خشن درباره پوتین صحبت کرده است، به ویژه درباره الحاق کریمه به روسیه در سال ٢٠١٤. حتا کلینتون در همان سال اقدام پوتین را با آنچه هیتلر در دهه ٣٠ انجام داده بود، مقایسه کرد. با اینحال بسیاری همچنان بر این باورند که کلینتون می داند واقعا هدف غضب و حمله پوتین قرار نگرفته است. یکی از دیپلوماتهای با تجربه در امور روسیه که معتقد است کرملین ایمیل های کمیته ملی دموکرات ها را هک کرده، می گوید: « من فکر می کنم آنها انتظار دارند او (کلینتون) پیروز شود. اما می خواهند این پیام را به او منتقل کنند که آنها قدرتی هستند که او باید روی آنها حساب کند و از همین رو بهتر است آنها را جدی بگیرد.»/ پولیتیکو
بامداد ـ سیاسی ـ ۴/ ۱۶ـ ۰۱۰۸
پیمان نظامی کشورهای آسیایی
Asian country military alliance
کریم پوپل
سازمان بین المللی کشورهای آسیایی است که به منظور دفاع از اقتصاد، سیاست و سرحدات کشورهای آسیایی طرح گردیده است این سازمان ۱۱ سال قبل توسط طرحان نظامی آسیایی پیشنهاد گردیده است.
به عباره دیگریکی از سازمانهای سیاسی مخفی در حال رشد در کشورهای آسیایی است که می خواهد کشورهای آسیایی با هم متحد شده دارای یک قوت نظامی (Asian defence military organization)، اتحاد سیاسی و واحد پولی بنام (Asian) را داشته باشند. روسیه وچین در جمله اولین داوطلبان این طرح می باشند. کشورهای چون ایران، آسیای میانه، سوریه ، اردن، یمن ، هند ، بنگله دیش ، سریلانکا، کوریای شمالی، نیپال، مالیزیا، ویتنام و افغانستان از هواخواهان این اتحادیه می باشند.
مردمان این پیمان عقدیده دارند که سازمان ملل امروزی در گرو کشورهای غربی قرار گرفته ؛ فقط برای منافع غرب کار می کنند.نتایج نشان داد که سازمان ملل نمی خواهد و نتوانسته است جلو جنگ های داخلی کشورهای آسیایی را بگیرد زیرا سازمان دهنده گان آن کشورهای غربی است واین سازمان به اشاره آنها کار می کند. لازم است دست آن قطع شود. اکنون شما با چشم سر مشاهده می کنید که ملت های آسیایی در آتش سوخته، دولت غیرقانونی و تروریستی چون داعش با هزاران فجایع ساخته شده است و کشورهای غرب در سکوت نشسته اند این سکوت نشانه آنست که داعش به نفع آنها است. در قرن ۲۱ در افغانستان ، یمن، اعراق و سوریه سرها بریده می شود هزاران انسان در بم کشته و زخمی میشوند زنان سنگسار میشوند . کسی به آن توجه ندارد. بدین لحاظ جنبش ایجاد پیمان نظامی آسیایی در میان ملت های آسیا در حال تشکیل است. تا تمامی کشورهای آسیایی دارای یک قوت نظامی مستحکم داشته باشند و بتواند طور واقعی از صلح در آسیا دفاع کنند. اکثریت علاقمندان نظر دادند که پیمان نظامی آسیایی به ۳ بخش تقسیم شود تا دقیقاً از آن منطقه دفاع نموده بتوانند. مانند شرق میانه، آسیای میانه، آسیای شرقی که هربخش دارای یک قوت بزرگ نظامی داشته از کشورهای خود دفاع نمایند. دول غربی نیز از موضوع پی برده همه وقته به چشمان باز فعالیت کشورهای آسیایی را در کنترول دارند تا جلوگیر چنین جنبش باشند. آنها در آسیا با کشورهای متحدهستند که توسط آنها می توانند مانع چنین حرکت شوند.
.
سازمان همکاری شانگهای
Shanghai Cooperation Organization یا (SCO)
سازمانی بین دولتهای کشورهای آسیایی است که برای همکاریهای چندجانبه امنیتی، اقتصادی و فرهنگی تشکیل شدهاست. این سازمان در سال ۲۰۰۱ توسط رهبران کشورهای چین، روسیه، قزاقستان، قرغیزستان، تاجکستان و ازبکستان پایه گذاری گردیده است. در این سازمان چین و روسیه نقش اصلی و تعیین کننده را تشکیل می دهند. سازمان همکاری شانگهای در حقیقت ترکیب جدید سازمان « شانگهای ۵ » است که در سال ۱۹۹۶ بین روسیه و چین غرض غیرنظامی ساختن سرحدات بین روس و چین تاسیس شده بود، ولی نام آن پس از عضویت اربکستان به « سازمان همکاری شانگهای» تغییر داده شد. کشورهای چون پاکستان، افغانستان، هند، منگولیا و ایران در سال ۲۰۱۲ منجیث ناظر انتخاب گردیدهاند. در حقیقت این سازمان علیه ناتو در حال رشد می باشد.
فشار این سازمان بالای مسایل امنیتی کشورهای آسیای میانه علیه تروریزم، تجزیه طلبی، افراطی گری نسبت بر دیگر مسایل زیاد می باشد. از وظایف دوم این سازمان همکاری تجاری آزاد، همکاری بانکی و تشکیل شورای مشترک بانکی، همکاری مشترک فرهنگی می باشد.
مساحت کشورهای عضو (اصلی و ناظر) این سازمان روی هم بیش از ۲۵٫۱ میلیون کیلومتر مربع یا یک چهارم سطح خشکیهای زمین را احتوا نموده است.
شما دوستان خودرا خورد احساس نکنید لبیک گوید تا جای که زبان تان باز میشود تبلیغ کنید. این یکی از مستجکم ترین راه حل کشور ما است.
قوت های امریکا در آسیا
US Military Allies in Asia
کشورهای آسیایی که دولت امریکا آنها را جمایت نموده دارای اسلحه امریکایی می باشند. مانند
۱. سنگاپور تحت نام (DCA)
۲. امارات متحده عربی تحت نام (USSR for UAE)
۳. تایلند تحت نام (SEATO)
۴. ترکیه تحت نام (TURMAN)
۵. عربستان سعودی
۶. سراییل
۷. فلپین تحت نام (EDCA)
۸. بالکان تحت نام (USFK)
۹. کوریای جنوبی
۱۰. جاپان تحت نام (USFJ)
۱۱. بحرین
کشورهای که با هند همکاری داشته اسلحه بفروش می رسانند عبارتند از
امریکا، روسیه، ایران، اسراییل، جاپان می باشد.
منابع:
ناتو وآسیا
http://www.kas.de/…/Panorama_2-2010_SecurityPolitics_Masala…
۲. تشدد نظامی در آسیای جنوبی
http://www.economist.com/node/21551056
۳. ایران چین و روسیه ناتو آسیایی
http://www.irinn.ir/news/53479/
بامداد ـ سیاسی ـ ۵/ ۱۶ـ ۰۳۰۸
حوادث ترکیه چه مسیری را در پیش خواهد گرفت؟
اسد کشتمند
از همه علایم برمی آید که اوضاع در ترکیه پس از کودتای ناکام ۱۵جولای هیچگاهی به حالت قبلی برنخواهد گشت. در واقع با شکست کودتا، ارتش ترکیه یکی ازتلخ ترین وذلت بار ترین صحنه های زنده گی خود بعد از جنگ جهانی دوم را متحمل شده است.با درنظرداشت حوادثی که رخ داد، آینده ارتش چگونه خواهد بود؟ اردوغان خواهد توانست ارتش یک پارچه ترکیه را به وجود بیاورد؟ارتش با وضع ایجاد شده نوین سازگار خواهد شد؟ وبسا سوالات دیگر ازاین دست، مطرح می شود.
از گذشته برمی آید که ارتش ترکیه به مثابه یکی از اعضای مهم پیمان نظامی اتلانتیک شمالی هرباری که کودتا کرده است، اولاً بدون اذن ناتو نبوده وثانیاً، به طور مسلم مورد حمایت آن نیز بوده است. اما دراین مورد اخیر، تاکنون پرده ابهام ضخیمی روی انگیزه ومرکز واقعی کودتا در ترکیه کشیده شده است و ناتو پیهم سوگند خوران اعلام می دارد که در این معامله دخلی نداشته است. (این ناتو هم چه از دنیا بی خبررهبری وسازمان وتشکیلاتی دارد).
ازعجایب روزگار یکی هم اینست که این بار در ترکیه توانستند با آوردن مردم در صحنه کودتا را شکست بدهند. بخشی از مردم ترکیه ؛ طرفداران اردوغان با حضور گسترده وجانبازانه خودمسیر حوادث را با ابهت وهمچنان بی رحمی کم نظیری تغییر دادند. بعد از این هرکسی هوس کودتا به سرش بزند حد اقل یکبار با یاد توده های مردم در خیابان ها، بخود خواهد لرزید. دراین ماجرا فقط نیروی مردمی یکی از طرف ها وارد میدان شده بود و در نتیجه معلوم نیست که از روی معجزه اگر طرفداران طرف مقابل هم وارد میدان می شدند، این معادله چه راه حلی می داشت. برای یک لحظه تصور کنیم که اگر کودتا چیان از مردم ترکیه دعوت می کردند که برای دفاع از سیکولاریزم و دموکراسی به جاده ها بریزند وطرفداری خود را نشان بدهند، چه حوادثی رخ می داد؟ مگر اکثریت جامعه درجاده ها براه نمی افتید؟ و در آن صورت دعوت اردوغان ازطرفدارانش چه تاثیری می توانست وارد کند؟ در ماجرای کودتا یک طرف که حکومت است موردتعرض قرارگرفته است وطرفداران خود رابه میدان هامی کشد. فکر کنیم که در موارد مشابه، اگر طرف مقابل یعنی کودتا چیان هم در آینده دست به چنین کاری بزنند، چه وضعی به میان خواهد آمد؟ درآن صورت یا کودتا با خشم کمتر وبی تاثیر واقعی توده های طرفدار حاکمیت سیاسی پیش خواهد رفت ویا جنگی با ابعاد وحشتناک در بین توده های مردم رخ خواهد داد ودراین صورت کودتا چیان یک تنه با توده های مردم روبرونخواهند بود.
قدرمسلم اینست که مراکز عمده تدوین کودتاها برای آینده، درفکر چاره جویی هستند. شکست کودتای ترکیه موجب این نخواهد شدکه کودتا در طاق نسیان تاریخ جابگیرد؛ بلکه همچنان در جاهای مختلف بازهم کودتاهایی رخ خواهد داد، منتهی این بار این فاکت عمده یعنی امکان آمدن مردم در جاده هابه کمک شبکه های اجتماعی وامکانات ارتباطی معاصررا هیچ کودتاگری نادیده نخواهد گرفت و مسلم است که راه های دیگری برای مقابله با این وسیله فوق موثرپیدا خواهند کرد. پدیده زشت وغیردموکراتیک کودتاگری هنوز روزهای آفتابی راتجربه خواهد کرد زیرا کودتا نیم رخ جدایی ناپذیر رویکرد عمومی قدرت طلبان وسلطه جویان دنیا است. تاریخ بیشتر از نیم قرن اخیرنشان داده است که بزرگترین نیروی دنیا یعنی دولت ایالات متحده امریکا، در عین زمان بزرگترین مرکز تدوین کودتاها درسراسرجهان بوده است. به یاد بیاوریم کودتاهای پیهم در امریکای لاتین ( برازیل، شیلی، پانامه، ارجنتاین،بولیویا...)، غرب اسیا وجنوب شرق آن ( ایران، پاکستان، اندونزیا، فیلیپین، ویتنام جنوبی...) وغیره نقاط دنیا را . درواقع سی آی ای عظیم ترین مرکز تدوین و راه انداری کودتاها در جهان است. خونین ترین کودتاهای رهبری شده از جانب سی آی ای، کودتای خونین فاشیستی سوهارتودر سال ۱۹۶۵ در اندونزیا که در نتیجه آن نیم ملیون نفر را قتل عام کردند وکودتای فاشیستی شیلی درسال ۱۹۷۳ بودکه به وسیله پینوشه اجراشد.
در ورای همه اینها، یک امر مسلم وجود دارد وآن اینکه ارتش ترکیه نسبت به سنت های سیکولار خود وفادار خواهد ماند واینجاست که مشکل اساسی اردوغان قد میافرازد. از این به بعد اردوغان با ارتشی روبرو است که هرقدر تصفیه هم شود همواره دیوارضخیمی از شک وتردید بین آنها وجود خواهد داشت؛درچنین وضعی چنین ارتشی با سنت یک قرنه را اگر صدبار هم ازغربال تصفیه بگذرانند، تا سنت دیرینه وپایه وجودی آن تغیربنیادی نیابد، نمی توان بااطمینان آنرا تصفیه شده دانست. در واقع تضاد اصلی که عبارت از سیکولاریزم ارتش و خصوصیت مذهبی حاکمیت اردوغان است، این دو را در برابر هم قرار داده است. گذشته از همه، تصفیه کامل ارتش با سنت های یک قرنه سیکولار آن کار آسانی نیست. مزید براین، اردوغان آستین بالازده وتمام جامعه را می خواهد تصفیه کند؛ چنین امری امکان پذیر است؟ تصفیه بیشتر از ۶۵ هزارنفر از دستگاه های مختلف دولت که تاکنون انجام یافته، یک اقدام جنون آمیز خطرناکی است که جامعه را یگ گام به جنگ داخلی نزدیک تر می سازد. بهرحال این مساله بسیاربااهمیت و ذوجوانب وبغرنج است که تحلیل آن دراین مختصر نمی گنجد.
آنچه را در مورد ترکیه می توان پیشبینی کرد اینست که اوضاع در این کشور بسیار متشنج و بحرانی خواهد شد. کشاکش های اجتناب ناپذیر بین ارتش وبقیه حاکمیت وجود خواهد داشت. احتمال جنگ داخلی را هم از نظر دور نباید داشت که در این صورت خلق ترکیه رنج های عظیمی را متحمل خواهد شد. درواقع ارتش ترکیه برای احراز مجدد نقش و« شخصیت» خود خواهد رزمید. گردن بریدن سرباز ترکی به وسیله یک داعشی در ملا عام یک حادثه ناچیز وکم اهمیت نیست. این نماد گویای وضع کنونی روابط حاکمیت سیاسی ترکیه با ارتش است؛ ارتش مغروری که همواره به سرکوب آزادی خلق های منطقه به خصوص کردها پرداخته و در قبرس یادگارنامیمونی از خود به یادگار مانده وخود را سرور دیگران می دانسته است، نمی تواند ازیاد ببردکه چگونه به وسیله اخوانی ها وبا موجی از تحقیر پوزه اش به خاک مالیده شد.
سیاست هم دنیای عجیبی دارد: ترکیه ای که بااشاره ناتوهواپیمای روسی را درسوریه سرنگون کرد و درنتیجه آن با تحمل تحریم ها وبرخورد قاطع روس ها، خود تاسرحد تباهی پیشرفت و برای گریز ازین سرنوشت محتوم، شاخ کبرش شکست واز روسیه عذرخواهی کرد، در مرحله ای دیگر به وسیله همین روسیه نجات داده شد. البته چهره واقعی سیاست در دنیای جنگ سرد همین است و نمونه های بازهم بارزتری ازچنین نیرنگ تاریخ را، روزگار دربرابر دیده گان ما قرار خواهد داد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۱۰۸