نیرنگ دسیسه سازی در شرق میانه پیشنه تاریخی دارد

 

 

نوشته :علی رستمی

جهان امروز که با رشد فناوری ، در سیر تاریخ از بطن جامعه مدرن با مناسبات غیرعادلانه استثماری نظام سرمایداری قد بلند نموده ،که با اتش ودود جوان وتکامل یافته است.

بوجود امدن مناسبات بازرگانی ــ تجاری میان کشورهای دور نزدیک بعد از کشف امریکا وگشایش راه های بحری رسیدن به بحرهند و رشد حمل ونقل اموال تجاری توسط کشتی از طریق بنادر درقاره ی مختلف جهان زمینه توسعه بازرگانی شده،ودر فکرطمع وآز سود بیشتر شدند. بدین اصل مناسبات بازرگانی خودرا ازطریق  واردات وصادرات محصولات در کشورها ی دور ونزدیک آغاز نمودند؛ تا بتوانند از اینطریق در انباشت سرمایه خویش افزون بخشیده وبالای منابع آنها تسلط یابند،این ارزو آنها را  به فکر جهان گشایی و اشغال سرزمینهای حاصل خیز مواد خام وپخته ،بیگانه ساخت.

براین اساس کشورها ی قدرتمند که به اختیار خویش نیرویهای مادی ومعنوی داشتند. آنرا برای  تسلط وگسترش منافع طبقاتی وگرویی  خود،بالای کشورهای ضعیف که از استعد داد های سرشارمنابع طبیعی برخوردار بودند،استفاده نموده  وآنرا به مستعمره خویش تبدیل نمودند. این عمل الی قرن هجده ادامه پیداکرد، واهسته اهسته مستعمرات به مصرف کننده گان عمده ودایمی آنها تبدیل شد. رقابتی میان ملت ها بوجود امد، که جهان را بمثابه « بازار جهانی » میان خود تقسیم نمودند.

انقلاب امریکا ، فرانسه وانگلستان  وهمچنان کشف ماشین غبار در صحنه جهانی این کشورها را به کشورها قدرتنمد جهانی ومسلط بالای سایرکشورهای کم زور گردانید. عده زیادی از کشورهای اسیایی افریقایی، تحت مستعمره آنها درامد. اشغال هند تحت نام کمپانی شرقی توسط انگلیسها و فرانسوی ها ،از جمله کشورها ی الجزایر تونس وسایر کشورهای افریقای وعربی در یوغ استثمار ظالمانه آنها قرار گرفته الی سرحد نسل کشی در این کشورها برای تا مین سیادت خویش دریغ نه ورزیدند ؛ وهریک ازاین کشورها با دسایس وتوطیه های رنگارنک ، ازحقوق انسانی شان محرم گردیدند.

یکی از پرچنجال ترین نقطعه داغ منازعات بین المللی که از سالیان کهن دراین منطقه حاکم است „ شرق میانه“ است.

اولین بار کلمه « شرق میانه»  توسط تاریخدان نیروی دریایی امریکا، الفرد تایر ماهان ،درسال ۱۹۰۲ برای جدایی منطقه ای عرب باهند بکار برده شد. منطقه ایکه در گوشه استراتیژیکی « خلیج فارس»  وشرق نزدیک ،هم گفته شده است ،واقع شده است.

شرق میانه با ویژه های خاص خود از لحاظ تاریخی دارای تمدنهای بزرگ بوده که دراین سرزمین بوجود امده ویا پرورش یافته اند. زادگاه ای سه مذهب بزرگ جهان از جمله یهودیت، مسحیت واسلام است که دراین سرزمین ظهور نموده است..

این منطقه به لحاظ موقف استراتیژیکی خویش دارای اهمیت بزرگ اقتصادی برای جهانیان در گذشته وحال داشته و دارد.   بنادر مهمی بحری و خطوط بازرگانی ـ تجاری در طول تاریخ  موجب شده بود تا تهاجمات ولشکر کشی های ابر قدرتهای مختلف مانند امپراطوری روم وفارس در قرنهای ۶ الی اوایل قرن ۷ ، دایماً باهم در جنگ ومناقشه باشند.  با دادن باج به یکدیگر بوسیله طلا ویا سلاح باهمدیگر به صلح می رسیدند. حمله مغول وپایان دادن سلطه اعراب مسلمان و ترکان عثمانی درجهان وظهور وهابیت وهابی در عربستان در قرن ۱۸ پیام اور تغیرات جدی در ساختار اقتصادی،اجتماعی وسیاسی این منطقه  بوده است . در قرن ده میلادی ترکان به عنوان سرباز به منطقه خاورمیانه امده ودر قرن ۱۱ ترکها فاتح این مرز و بوم شده که ا سلام دین رسمی اعراب وایرانیان و ترکها بود. مذهب مسحیی زیادترین در مصرو لبنان و یهودان هم مصر وایران پراگنده بودند.یهودان نظر به فشار امپراطوری روم در قرن ۱۹ برای نخستین بار به اروپای مرکزی وشرقی مهاجر نمودند.

گسترش وتوسعه تجارت زمینه ان شد تا اروپایی ها از لحاظ سیاسی فرهنگی ونفوس شناسی داخل اقدامات شوند و طوریکه معلوم است تمدن اروپایی درقرن ۲۰ جهانگیر شد و اسپانیایی ها، انگلیس ها پرتگالی ها، هلندی ها، فرانسوی ها وبلاخره روس ها برای اهداف اقتصادی سیاسی وفرهنگی خود داخل تسخیر قیانوسها گردیدند.اهسته اهسته دامنه بازرگانی توسعه یافته تمام بازارهای داخلی کشورهای مربوط خاورمیانه را اشغال نمودند وتجارت دراین منطقه رونق شایان بخود گرفت.

رشد پایه های امپراطوری روسیه وجنگ کریمه وتسخیر کامل بحیر سیاه ودرگیرهای ترکهای عثمانی با روسها باعث  شد تا  سایر قدرتهای اروپایی ازجمله انگلیس فرانسه به بهانه پشتبانی از ترکها باتمام امکانات زمینی ودریایی ازترکها حمایت نمایند.

 حمله واشغال مصر توسط بناپارت در سال ۱۷۹۸ نخستین رخنه توطیه ونیرنک بازی درخاورمیانه  وهمچنان نمایش قدرت نمایی بود؛ برای انگلیسها وفرانسویها که می تواند که در سایر قاره های جهان نفوذ نماید.

تغیرات دیگر که زمینه توطیه هارا درخاورمیان هموار ساخت عبارت از جنگ اول جهانی و  شکست ترکهای عثمانی وتسلط انگلیسها از سال ۱۹۱۸ الی ۱۹۴۵ بالای کشورهای منطقه خاورمیانه  که بعد از ختم جنگ دوم جهانی تسلط آنها پایان یافت.

نفت این به اصطلاح طلای سیاه که مغزو روان تمام نیروهای غول سرمایه را دیوانه واشفته خود ساخته وباتمام نیرنگها ودسایس خانمانسوزضد انسانی دراین منطقه کوشش کرده ومیکنند که تا تسلط  خودرا  تامین  و به انحصارکامل خود در اورند. این منبع حیاتی برای کشور های استثمارگر غرب  برای اولین بار درسال ۱۹۰۹ درایران استخراح گردید. با براه انداختن جنگ اول جهانی برای این مقصد وتقسیم این اراضی به مستعمرات خود وبوجود اوردن کشورهای خورد کوچک مستقل مانند کویت بحرین، یمن وعربستان  اقدام نموده وبعدن نفت آنها را  کمپنی های انگلیسی وفرانسوی بر اساس قرادادهای جداگانه، هرکدام به ترتیب ۷۵ فیصد و ۲۵ فیصد بشمول نفت ایران وموصول را میان خود تقسیم نمودند. در سال ۱۹۲۷ امریکا توسط شرکت نفتی ترکیه در شرق میانه نفوذ نموده ودرسالهای ۱۹۴۸/ ۱۹۳۸ امریکا۱۳.9 فیصد وبعدن ۵۵.2 فیصد تولید نفت شرق میانه را برای خود اختصاص داد. تسلط سیاسی واقفتصادی کشورهای زورمند امپریالیستی باعث شد تا کشورها که بنام « هفت خواهر» یادمیشوند که شامل شرکتهای نفتی : استانداردکالیفرنیا، نفت مییل، نیوجرسی، نیویارک، تکزاس، شرکت نفتی انگلیسها وشل هلند میباشند، که بازار نفت جهانی دردست آنها قرار گیرد. بر اساس قراردادهای طویل المدت کشور های امپریالستی تسلط کامل را بر استخراج واستفاده ان به اختیار گرفت.

بر علاه تسلط بالای منابع سرشار نفتی  خاور میانه ،اروپائیان  درعرصه های ساختمانی وتکنولوژی واقتصادی نیز، ساحتن پلها ، جاده ها، راه اهن،بنادر، ماشینهای گازی وبرقی، تلگراف، رادیوو غیره را درانحصار خودگرفته و پولهای را که ازمدرک نفت ،کشور های شرق میانه از کشورهای غربی نصیب میشدند ،دوباره ازطریق اعمارساختمان وتکنالوزی ها مختلف دوباره به آنها نسبت بهای ساختمانی  می پردازند.

 با رشد سطح تعلیم وتربیه وآموزس ودسترسی به ابزار مدرن وهمچنان پیروزی انقلاب اکتوبر وتشکیل دولت کبیر شوراها که مدافعگر منافع کشورهای عقب مانده ودرحال رشدوانکشاف بود؛ وخیزش جنبشهای ضد استثماری وامپریالیستی  درجهان وتشکیل حزب بعث وجنبشهای ملی ومترقی در کشورهای عربی ، زمینه مبارزه برای ازبین بردن انحصار نفت ازاین کشورها مساعد وبه مبارزه خود الی پیروزی ادامه داده اند. وخواهان قطع نفوذ کشورهای امپریالیستی از منابع ثروت ملی خویش و تسلط وکنترول قیمت نفت در بازارجهانی شدند. این حرکت بنام« حرکت جنگ» معروف است. با مبارزه ییگیر جنبشهای ملی کشورهای شرقی میانه باعث گردید؛ تا فرایند ملی شدن نفت تسریع شود.از جمله دکترمصدق درایران، قزافی در لیبی درسال ۱۹۷۰ کنترول نفت  را بدست گرفته و در ۱۹۷۱ الجزایر ودرسال ۱۹۷۲ عراق، درسال ۱۹۷۵کویت ،قطردر سال ۱۹۷۶، بحرین در ۱۹۷۸ وعربستان سعودی درسال ۱۹۸۰ ملی کردن نفت  اقدام نموده وبه نفوذ کشورهای استعماری خاتمه دادند.

کشورهای امپریالیستی با تسلط خویش درشرقمیانه در۹ دسمبر سال ۱۹۱۷ که سلطه ۴۰۰ساله حکومت عثمانی پایان دادند،کشورهای این منطقه رامیان خویش قرار ذیل تقسیم نمودند:  سوریه،دمشق، موصل،شرق وغرب ان ولبنان را فرانسه تحت تسلط خود قرارداد؛ وکشور انگلیس :بیابان های درفلسطین، شرق اردن تا بصره وخلیج فارس وقسمتهای حیفا وهمچنان کانال سویز را تحت کنترول خود گرفت. فلسطین ومراکز مقدس تحت کنترول بین المللی قرار گرفت.بعد از خروج عثمانی ها نیرنگهای جدیدی برای شرق میانه مدرن سر دست گرفته شد واین عبارت ازان است زمانیکه اخرین عسکر ترکها از شرقیمیانه خارج میشد فرماندار نیروهای متحدین یعنی انگلیس، فرانسه ، ایتالیا وامریکا به مسلمانان ویهودان ومسحیان اظهار نمودکه:" ما برای فتح واشغال نیامده ایم بلکه ما نیروهای ازادیبخش وپیام اور صلح دراین سرزمین هستیم." از سوی دیگر در نومبر همان سال دفتر وزارت امور خارجه انگلیس به لرد رتچیلد، رییس فدراسیون صهیونست درانگلیستان مینویسدکه:" موافق با ایجادکانون ملی یهودیان در فلسطین است، وبرای تحقق ان از هیچگونه کمکی دریغ نخواهد داشت."  برعلاوه در سال ۱۹۱۸ اولین بار" وایزمن"رهبر صهیونیست به فلسظین امده که با تعداد زیادی از ناسیونالیست های مهاجر سوریه در پایتخت مصر ملاقات نموده که آنها با تشکیل کانون ملی یهودان مخالفت کرده وامابا حضور نماینده شان درپارلمان موافقت نشان داداند.

با یک بازی ونیرنگ سیاسی با ملک فیصل اولین پادشاه عراق و اردن که قبلن تحت حمایه دولت عثمانی بود در نوامبر ۱۹۱۹ بین وی و"وایزمن "ونماینده صهیونستها قرارداد تفاهم وتوافق به امضا رسید در این قرارداد:" همکاری، مشارکت وپیشرفت اقتصادی دولت عرب وفلسطین مطرح میشوند وفیصل اجرای قطعنامه« بالفور» درمورد مهاجرت یهودیان به فلسطین را تضمین میکند."

 دراین بازی سیاسی فیصل میخواست که تا بر سوریه با الحاق ساحل غربی اردن بزرگترین دولت عرب یعنی حجاز تا دمشق را برعلیه فرانسه بوجوداورد.

بعداز اقدامات غرض الود کشورها غربی وجابجا نمودن مهاجرین یهود وبیانیه" تالفور" حرکتهای خودجوش علیه سیاستهای صهیونستی در شرق میانه اغاز یافت وواکنشهای شدیدی بین این دوگره یعنی فلسطینها ویهودیان بوجود امد.ازجانب دیگر فروش زمینهای زراعتی برای یهودان که از اروپا امده بودند دامنه فقر وبیکار ی را افزایش بخشیده وباعث رویا رویی وافزایش های خورد بزرگ ضد صهیونست شد.

در فبروری  ۱۹۲۱ اولین برخورد عربها با یهودیان در اورشلیم بوقوع پیوست که تعداد زیادی جانبین کشته وزخمی شدند.این برخوردها باعث شد تا علیه خلق فلسطین  درسال ۱۹۴۷ دولت انگلیس تصمیم بگیرد تا دوسیه تقسیم سرزمین فلسطین ویهودرا به سازمان ملل پیشنهاد وتقدیم نماید. کمیسون ارزیابی وتحقیق بنام یونسکو تشکیل شدو یونسکو کار خودرا اغاز ودرنتیجه درسال ۱۹۴۷ چنین پیشنهاد کرد: «مناطق خلیله تپه های مرکزی فلسطین تا مناطق جنوبی در مرز های مصر متعلق به دولت مستقل عرب خواهدبود.اورشلیم وبتلام تحت کنترول بین المللی قرار خواهند گرفت ویهودیان باقی مناطق را تحت کنترول مستقل خود خواهند داشت.ودر نوامبر ۱۹۴۷ مجموع عمومی سازمان ملل تقسیم فلسطین را به تصویب رسانید.»

تشکیل دولت اسراییل خلاف تمام نورمهای انسانی وقانون بشر بوجودامده است . در ماه می سال ۱۹۴۸ گلدمایر عضو انسجام صهیونستهاکه در تشکیلات بن گورکن مشهوربود، با عبدالله شاه اردون ملاقات نموده ودراین ملاقات طرح دولت رسمی اسراییل راپیشکش ؛ واز عبدالله تقاضانمود تا سایر کشور های عربی ازجمله سوریه ،عراق ومصر مذاکره نماید.

در۱۴ می سال ۱۹۴۸ انگلیسها به فرمانده ژنرال الونبی فلسطین را ترک گفته واظهار نمود که فلسطین دیگر جز کشورهای مشترک المنافع نیست . بعدن بن گوریون رییس کمیته اجراییوی اژانس یهود ورهبر سیاسی نطامی صهیونستها در فلسطین زیر قیمومیت انگلستان  تشکیل کشور اسراییل را به عهده داشت ،در حضور کمیته ومشاورین یهود در موزه تل اویو تشکیل دولت مستقل اسراییل را اعلام نمودوچنین سخنرانی نمود:« دولت اسراییل درهای خودرا به روی مهاجرین یهود میگشاید.این کشور براساس ازادی، عدالت وصلح همانطور که پیغمبر اسراییل یش بینی کرده بود پایه ریزی میشود. ما برابری کامل حقوق سیاسی اجتماعی برای تمام ساکنین با مذهب،عقیده زبان وفرهنگی را تصمین میکنیم.مراکز مقدس طبق قطعنامه سازمان ملل اداره خواهند شد.ما از اعراب برای ساختن وپیشرفت کشور تحت شرایط برابر دعوت میکنیم. ما دست دوستی به همسایگان دراز میکنیم.ما همکاری وکمک انان را در استقلال کشور اسراییل نیازمندیم.»

بعد ازاین واقعه تراژیدبار، فصل خونین  در سرزمی فلسطینها در شرق میانه اغاز که تابحال ادامه دارد. هیچگونه رحم انسانی علیه فلسطینهای بی دفاع صورت نگرفته وهرروز سرزمینهای پدری آنها توسط دولت صهیونستی اسراییل غضب وبرای یهودان خانه های معیشتی می سازند. وتابحال هیچ نوع مذاکرات جانبین به جزو تلفات جانی ومالی مردم فلسطین اعم از زن وکودک نتیجه مثبتی بار نیاورده است. بلکه در بلیه ء این مردم بی وطن افزون ودامنه ان وسعت می یابد.غم واندوه ساکنین این نواعی واطراف ان بعد از سقوط اتحادشوری که جهان بسوی یک قطبی شدن رفت  وکشورهای غربی با سردمدار غول پیکر خویش امریکا برای حفظ منافع قدیمی خویش داخل فاز جدیدی از برنامه های تهاجمی وازبین بردن حریف های قبلی خود شدند . آنهایکه زمانی ازوی سر پیچی وخودرا مستقل میدانستند واز ان نافرمانی وزیر یوغ استثمار آنها نمی رفتند. با تبلیغات  ایده های نیولیبرالیستی وپست مدرنیزیم تحت نام گلوبالیزیم وصدور دموکراسی  در کشورهای مانند: عراق ، لیبی، سوریه وایران سرنگونی رژیم این کشورهارا در سرخط سیاستهای جهان کشایی خود قراردادند.  بابهانه و دسایس برای سرنگونی رهبران  کشورعراق ولیبی لشکرکشی نظامی نموده و آنهارا سرنگون ونابود کرد.  بعد ازاین اقدامات خشونتبار فاجعه اور  تابحال دراین کشور های ثبات سیاسی بوجود نیامده بلکه تروریزم تحت نام عقاید مذهبی ابعاد وسیع را بخود گرفته و تبعات این اقدامات جزو، ویرانی وتشدید اختلافات مذهبی وقومی دیگر پیامد نداشته است.

درکشور سوریه که از گذشته های دور اختلافات قومی و مذهبی جریان داشت ازسال  ۲۰۱۰ دامنه ان تشدید وبه جنگهای وسیع  داخلی تبدیل شد وهروز تعداد تلفات به شیوه های مختلفی در هردوطرف افزایش  یافته  که این اغتشاشهای داخلی  بهانه  وفرصت خوبی برای غرب وبالخصو امریکا وهم پیمانان ان بود است که تا آنرا تشدید واهداف دور ونزدیک خودرا تحقق بخشند.به گفته مردم ما" ابرا خئت نموده واز ان ماهی بگیرند ".این باعث شد که مداخلات مستقیم وغیر مستقیم با افزار های سقیله جنگی  از جانب کشورهای غربی وامریکا از خاک ترکیه پشتبانی خودرا اغاز ومستقیمن سهم بگیرند ونطر به نشر اخباردر  وسایل اطلاعاتی فرانسه گواهی انست که گروپ کموندی امریکا دراین جنگها وعملیاتهای دهشت افگن ،یکجا با گروپ تروریستی القاعده که به اصطلاح بنام ارتش  ازاد سوریه یادمیشود ، اشتراک ویکجا باآنها  درخاک سوریه علیه افراد ملکی وقشون دولت سوریه محاربه مینمایند.

طوریکه در وسایل اطلاعاتی جهان به نشر رسیده است که سلاحهای شیمیایی از جانب نیروهای درگیر در حومه شهر دمشق استفاده شده که منجر به کشته وزخمی شدن عده زیادی از مردم اهالی دمشق شده است. دستگاهای استخبارتی جهنمی امریکا وانگلستان وفرانسه ادعادارند که از جانب دولت بشر اسد صورت گرفته است برای روشن شدن این موضوع هئیت اعزامی ملل متحد غرض بررسی قضیه ارسال تا از چگونی استفاده ان ازجانب گروهای در گیر به سازمان ملل اطلاع بدهید.هیچ عقل سلیم اینرا باور نمی کند دولتی  در ۷ کیلومتری پایتخت خویش از سلاحهای شیمیایی علیه مردم خود استفاده نماید! . دولتی که همه جهانیان بالخصوص بازرسان ملل متحد دراین کشور مصرف بازجویی بوده است به همچوعمل بزند و چنین موضع ویا هدف عبارت از قوتهای مسلح مخالف دولت است تا برای محکوم کردن دولت دست به همچو اقدام فجیع دست بزنند .

از انجاکه معلوم است باز هم این  دسیسه ونیرنگ بازیها ، برای از بین رفتن رقیب تاریخی امریکا وکشورهای غربی ، یعنی  بشاراسد بوده تا بااین توطیه حملات نطامی خودرا اغاز وبه حکومت بشار اسد خاتمه دهند. طوریکه تجارب سالهای گذشته ونزدیک نشان داد که از میان بردن حکومتهای رقیب بنام دیکتاتور هیچ گونه سود ی را برای مردمان سرزمین  ان بوجود نیاورد. بلکه تخریبات ،قتل وفجایع بیشتر انسانی در قبال خود داشته است.چون کشور سوریه هم پیمان با ایران ، ونزدیکی با شوروی سابق وروسیه فعلی  میباشد و فرمانبرداری از امریکا  ندارداز این وضع حساس تاریخی استفاده نموده و ارزوهای خودرا تحقق می بخشد.به گفته ناپلیون که:" فرمان،نافرمانی واخر بی نطمی " بناعن حالا دارد که بی نطمی وبی ثباتی را در کشور سوریه بادرنطرداشت هرگونه هزینه های مادی ومعنوی  بوجود اورده  وبعدن بسوی هدف "راهبردی" خودکه عبارت از  ایران  می باشد داخل عمل گردد. تا اینکه در شرق میانه حضور حریفان سرسخت خودراکاملن نابود نموده وفضای صلح وامنیت دایمی را به شیاد تاریخی یعنی اسراییلیها به ارمغان بیاورد.   

 

مورفیلدن کشور المان ۲۹ـ ۰۸ـ۲۰۱۳

ماخذ:بررسی تاریخی خاورمیانه فلسطین ــ اسراییل، ترجمه ازمرجان افتخاری

رساله های مارکس وانگلس تحت عنوان«  استعماردرآسیا »

 

 سیاسی ـ بامداد۱۳/۱ـ ۰۱۰۹

لاوروف: بازی با قوانین بین‌المللی نتایج خطرناکی را به دنبال خواهد داشت

 

سرگی لاوروف اعلام کرد که تهدید نظام سوریه به حمله نظامی خارج از چارچوب شورای امنیت به معنای شکست همه توافقاتی است که پیشتر صورت گرفته بود و بازی با قوانین بین المللی به نتایج خطرناکی منجر خواهد شد.

به نقل از شبکه « روسیا الیوم » وزیر خارجه روسیه امروز در نشست خبری خود درباره اوضاع سوریه و تهدیدات غرب و آمریکا گفت: غرب هیچ مدرک و سندیدرباره استفاده از سلاح های کیمیاوی در سوریه در اختیار ندارد و تنها بهتصاویر جعلی و ساختگی رسانه ها بسنده کرده است.

وی در ادامه با بیان اینکه تاکنون هیچ مدرکی از سوی غرب و آمریکا که گواه بر صدق ادعای آنها باشد، ارایه نشده است، گفت: کشورهای غربی بدون اینکه به نتایج تحقیقات سازمان ملل درباره استفاده از سلاح های کیمیاوی توجه کنند، سوریه را به حمله نظامی تهدید می کنند.

وی در ادامه با بیان اینکه آنچه ما اکنون شاهد هستیم فرار غرب از برگزاری نشست کنفرانس ژنیو ۲ درباره سوریه است گفت: موضوع ادعای حمله شیمیایی در سوریه با هدف مانع تراشی برای برگزاری کنفرانس بین المللی ژنیو۲ مطرح شده است.

لاوروف گفت: جان کری همتای آمریکایی من در تماس تیلفونی اعلام کرد که واشنگتن به برگزاری کنفرانس ژنیو ۲ پایبند است و به تلاش برای شرکت مخالفان در این کنفرانس متعهد است.
وزیر خارجه روسیه گفت: واضح است که مخالفان سوری گفتگو را نمی خواهند و تنها موافق « تسلیم شدن نظام » هستند.وی در ادامه تصریح کرد که روند حل بحران سوریه نشان می دهند هر زمانی که فرصت برای حل سیاسی بحران مهیا شد، گروه های مخالف برای تغییر نظام با استفاده از خشونت و خونریزی تلاش می کنند.

لاوروف با تاکید بر اینکه مسکو نگران اظهارت مقامات آمریکایی و غربی درباره حمله احتمالی علیه سوریه خارج از چارچوب شورای امنیت است، گفت: تغییر نظام در سوریه به پایان جنگ داخلی منجر نخواهد شد.

لاوروف گفت: غرب باید آینده استراژیک منطقه را بفهمد و بازی با قوانین بین المللی به نتایج خطرناکی منجر خواهد شد.

وزیر خارجه روسیه تاکید کرد که کارشناسان بین المللی حقیقت آنچه را که کشف کردند در اختیار شورای امنیت قرار می دهند و سپس درباره آنها بحث و بررسی خواهند کرد.وی در ادامه خاطر نشان کرد که ضربه زدن به قدرت نظامی سوریه به معنای ترک میدان برای تررویست ها است.

لاوروف همچنین اعلام کرد که تهدید نظام سوریه به جنگ علیه آن به معنای شکست همه توافقاتی است که پیشتر صورت گرفته بود و علاوه بر آن به جنگ خونین منجر می شود.

 

 سیاسی ـ بامداد۱۳/۱ـ ۲۸۰۸

دموکراسی و ریسک سخن گفتن

« ...اگر شما برای مدت درازهشت، نُه ماه برشبکه رده بندی شده الکترونیکی دست ازاد داشته باشید و در ان چیزهایی را ببینید که از تصورتان بیرون باشند و ان چیزها بایست به اگاهی همگانی مردم رسانیده  و نه در اتاق‌ های تاریک در واشنگتن دی سی نگهداری شوند پس چه کار میکردید ؟ »

این سخنان برادلی مینینگ بریدمن ارتش ایالات متحده امریکا است که بروز۳۰ جولای سال روان در محکمه نطامی فورت مید ابرازنمود و امروز ۲۱ اگست دادگاه دیگر نظامی در باره اش حکم خود را صادر مینماید.اوهمان افسرجوانی است که سه سال پیش صد ها هزار سند محرم اردوی ایالات متحده امریکا  بشمول ۹۲ هزارسند درباره جنگ درافغانستان و چهار صد هزارسند نطامی مخفی در باره جنگ عراق را به فوروم افشا گر « ویکی لیکس » سپرد .جهانیان با خواندن متون سری و دیدن ویدیو های تکاندهنده جنگی در انترنیت ، به ویژه مشاهده عملیات دو چرخبال نطامی ایالات متحده امریکا در کشتارمردمان غیر نطامی در عراق به تبهکاری های جنگ و وحشت ناشی از ان اشنا شدند .

اکنون مقامات ایالات متحده امریکا  برادلی مینینگ ۲۵ ساله را به پای میز محاکمه کشا نیده و این داد گاه او را در نُزده مورد از اتهامات بیست و یک گانه ملزم میشمارد .جزای تعین شده که اعلام خواهد شد احتمالا بیش از صد سال زندان خواهد بود .نیروهای دموکراتیک ، سازمانهای حقوق بشر و نهاد های رسانه یی چنین حکم شدید را نشانه ای از تلاش‌های ایالات متحده امریکا میدانند تا با ترسانیدن دگر اندیشان از انتشار واقعیت‌های بیشتر درباره کردارهای سازمان های استخباراتی انکشور جلوگیری نماید .« اتحادیه ازادی مدنی امریکا » میگوید که واگذاری اطلاعات به رسانه‌ ها برای اگاهی همه مردم نباید بمثابه فعالیت‌های جاسوسی مورد پیگرد عدلی قرار گیرد . همچنان اتحادیه ژورنالیستی « گزارشگران بدون مرز » تصامیم محکمه نطامی ایالات متحده امریکا را « نمونه وار » و « خطرناک»خوانده است .کریستیان میهاررییس این نهاد فعالیت‌های شجاعانه برادلی مینینگ و ادوارد سنودن را برای اگاهی جهان و بر اورده سازی رسالت ژورنالیزم ضروری دانسته و خواهان حفاطت قانونی ان‌ها گردیده است .وی یاد اور شد که پیگرد ژورنالیست ها و افشا کننده گان اطلاعات مخفی در ایالات متحده امریکا در زمان ریاست جمهوری بارک اوباما « ابعاد نگران کننده ای » را بخود گرفته است . متاسفانه پس از سپتامبر ۲۰۰۱ ترسایی بسا از ساختار ها و میکانیزم های تامین حقوق بشر در ایالات متحده امریکا فرو پاشیده شده‌اند . وزارت حفاطت میهن این کشور از منطقی پیروی میکند که بطور فزاینده خطوط پارانوئیدی را بخود میگیرد .بودیجه « اژانس امنیت ملی » چنان افزایش یافته که کران تا کران انرا کسی نمیداند .همین اکنون تنها برای ساختمان دستگاه‌های ذخیره « داده‌ها » در بیابان « اوتا » در حدود دو میلیارد دالر مد نطر گرفته شده و برای سرد نگهداشتن سخت‌افزار های ان روزانه به شش میلیون لیتر آب و مقدارانرژی بیش از۶۵ میگاوات ضرورت  است . « کلوپ  پنج چشم » یا اتحاد سازمان های استخباراتی ایالات متحده امریکا ، بریتانیا و دوستان شان دارای شبکه کارازموده و مدرنی اند که سیگنال های رادیویی و شبکه‌های الکترونیکی رادرهمه جا کنترول و نطارت میکند .یکی از اصول عملکرد آن امتناع مطلق از ارایه معلومات در باره عملیات ، شیوه‌ها و ظرفیت های آنست . شهروندان هیچگاهی ازچگونگی فعالیت‌های سازمان های استخباراتی اگاهی و تصور درست بدست نمی اورند ، ولی خود به طور همه جانبه در نطارت آن‌ها قراردارند .روزنامه گاردین در شماره مورخ ۳۱ جولای ۲۰۱۳ ترسایی خود از قول ادوارد سنودن نوشت که با برنامه « ایکس کی اسکور » هر کارمند « اژانس امنیت ملی » ایالات متحده امریکا میتواند به « بانک بزرگ داده‌های »  این اژانس مراجعه نموده ، نام ، ادرس ایمل ، شماره های تلیفون ، مکالمات و … را بدون کدام اجازه ای بدست اورد .این  اختیارات نا محدود و ازادی عمل‌کرد سازمان های امنیتی مایه نگرانی همگانی گردیده و اصول و ارزش‌های چون ازادی ، دموکراسی و مصوونیت فردی و به ویژه « حفاطت داده‌های شخصی » را در میانگاه توجه جهانیان قرار داده است. ژورنالیست های که پیشامد حکو مت ایالات متحده امریکا را دربرابر برادلی مینینگ ، ادوارد سنودن و جولیان اسانژ نکوهش کرده‌اند،  باوردارند که  این کشور با چنین رویه ای در برابر هواداران آزادی و حقوق بشردیگر نمیتواند مبارز راه « حق ازادی » باشد .

ازادی ، دموکراسی و حق داشتن  مصوونیت در زنده گی شخصی و اجتماعی مو ضوعاتی اند که در این روز ها بار دیگر به گفتمان گرفته شده‌اند و در شرایط کنونی تعریف نوینی میخواهند .

بامداد در زمینه  این گفتمان ، نگارشی از گیرالد پاسلت استاد دانشگاه ویانا را میاورد که ازادی بیان و رابطه تنگاتنگ ان را با دموکراسی از زوایای تاریخی و فلسفی به نگرش میگیرد .امید واریم که این کنگاش دستینه ای باشد برای شناخت بهتر .( بامداد )

 

دموکراسی و ریسک سخن گفتن

 

نویسنده : گیرالد پاسلت ، استاد انستیتوت فلسفه در دانشگاه ویانا

برگرداننده : بامیک

جریان محاکمه نظامی برادلی مینینگ برید من اردوی ایالات متحده امریکا در فورت مید با صدور حکمی بپایان رسید .این حکم بنا بر خصلت نمونه وی و تادیبی خود برای موارد مشابه چون قضیه ادوارد سنودن و موقف ایالات متحده امریکا در برابر حق ازادی بیان ، دریافت اطلاعات وحفا ظت حریم شخصی دارای اهمیت زیاد است .اگر مساله را از نزدیک بنگریم و پرسش های را در نظر گیریم که برای فهم ما از دموکراسی مطرح اند  پس باید فیلسو ف و مورخ فرانسوی میشل فوکو را به یاد اوریم .نگرش پروفیسور فوکو که در سال ۱۹۸۴ ترسایی چشم از جهان پوشید و سالها در کالج ده فرانس تاریخ سیستم‌ های فکری را درس میداد با کردار برادلی مینینگ این افسر بیست و پنج ساله امریکایی رابطه تنگاتنگ دارد ؛ زیرا این پروفیسور پژوهشگر پراتیک راستگویی را در سخنرانی‌های خود بر اساس مفهوم یونانی کلمه « پارهیزیا » بیان نموده و ان مقوله را تکامل بخشیده است .با در نظرداشت وجه تسمیه این  واژه ،«پارهیزیا » بمعنای گفتن همه چیز است .زمانیکه کلمه « پارهیزیا » بکار گرفته می‌شود منظور آنست که شهروند ازاد  به شکل مستقیم ، بلاواسطه ، بدون حاشیه روی و بدون مراعات جانب مقابل حقیقت را ابراز میدارد .البته « پارهیزیا » افزون بر معنای مثبت دارای مفهوم منفی نیزاست .هر گاه « پارهیزیا » افاده همه چیز بدون ملاحظه و تفکیک و درنظرداشت محدودیت انچنانیکه درذهن خطورکنند باشد ، پس در این صورت خطر جدی وجود دارد که « پارهیزیا » به چرند گویی مبدل گردد . این دو سویی معنای « پارهیزیا » است که ظاهرد برادلی مینینگ و ادوارد سنودن را در نزد همگان از یک سو به  قهرمانان ، پیام آوران شجاع ، فعالین سیاسی و شهروندان اگاه و از سوی دیگر به خاینین ، چرند گویان بی وطن و فاعلین بد اخلاق که تنها منافع شخصی خود را مد نظر میگیرند مبدل کرده است .این دو گانگی « پارهیزیا » در واقعیت تناقض اساسی دموکراسی میباشد . پروفیسور فوکو بار بار تاکید مینمود که « پارهیزیا » در گام نخست و بنیادین یک مفهوم سیاسی است ؛ زیرا دموکراسی به طور انفکاک نا پذیر با حق سخن گفتن و بیان واقعیت رابطه دارد .هرگاه همه اشخاص حق داشته باشند تا همه چیز ممکن و هر انچه را که تصور کرده میتوانند ( ولو که برای دمو کراسی خطر ناک باشد ) بگویند پس دموکراسی خود با تهدید جدی مواجه میگردد .از همین جاست که یونانی های کهن ضرورت تفکیک و تمیز میان دو شکل « پارهیزیا » را احساس و آنرا به خوب و بد ، به درست و نا درست ، به واقعی و چرند گونه تقسیم نموده اند . پارهیزیا  نیک بمثابه نحوه گفتار حقیقت گرا شکلی از « انتقاد » است که از پایین به بالا در برابر قدرتمندان ابرازمیگردد و گوینده گان با شهامت واقعیت را به صورت عریان و بی پرده به جانب مقابل خود میگویند .البته این کارعاری ازخطر نیست.واقعاً راستگویان ( پارهیزیست ها ) این خطر را به جان میخرند. قیمتی که ان‌ها در برابر جراات خود در موارد استثنایی می پردازند کمتر ازمرگ نیست .این امر در همسانی با تفکر فوکو هسته و جوهر پارهیزیا را میسازد و انکه از حق « پارهیزیا » بهره میگیرد این مهم را بخاطر نادانی ، ساده لوحی و یا بیباکی انجام نمیدهد ، بلکه او توسل به « پارهیزیا » را بمثابه مکلفیت خود میداند تا دیگران را هوشدار دهد و یا به ان‌ها یاری رساند .

در همه حال « پارهیزیا » شهامت دو گانه میخواهد ، هم از سوی سخن گو و هم از سوی کسی که سخن متوجه اوست .همچنان « پارهیزیا » به کار کرد دو گانه نیازدارد ؛ یکی وظیفه دشوار ابراز حقیقت و دیگری امر دشوار پذیرفتن حقیقت ، شناخت ان و استخراج پرنسیپ های از ان برای اتخاذ رفتار شایسته.اگر همه بازیگران مقرارت بازی پارهیزیتیک را بپذیرند ؛ در انصورت این امر دستاوردی نه تنها برای خود آن‌ها بلکه برای دموکراسی نیز خواهد بود.زیرا چنانچه دیده می‌شود کسانی که « حاکم » اند و قدرت را در دست دارند با کمبود حقیقت وکسانی که حقیقت را میدانند با کمبود قدرت مواجه اند .اگر قدرتمند ها که حقیقت متوجه ان‌ها است پیشنهاد ارایه شده را رد نمایند و شهامتی را در امر پذیرش بر ایند ازار ‌دهنده انتقاد از خود نشان ندهند در انصورت بازی « پارهیزیا » با دگرگونی راجستری روبرو گردیده و از بایگان زبانی به راجستر خشونت گذار مینماید . این خشونت بیشتر از سوی کسانی صورت میگیرد که حقیقت گویی درچهره هوشدارانتقادی روی به ان‌ها دارد و ان‌ها را حقیقت ابراز شده ازار میدهد . در ایالات متحده امریکا حقیقت گویی ( انتشار اطلاعات نطامی ) متوجه افکار عامه نیست ؛ چونکه مردم افشای اسناد سری را تنها بمثابه اطلاعات شفاف تلقی مینمایند .اما ادرس واقعی اطلاعات فاش شده حکومت و نظامیان این کشور است که تنها برای ان‌ها این حقیقت تخریش کننده است .برای شناخت این حقیقت و اصل ناشی از ان برای حکومت داری خوب باید مقامات ایالات متحده امریکا جرات نشان دهند و حقیقت را پذیرا شوند ؛ شجاعتی که ان‌ها تا اکنون تبارز نداده‌اند در حالیکه برادلی مینینگ و ادوارد سنودن انرا درگفتار و عمل به اثبات رسانیده اند .

مو جز اینکه : اکنون تنها آنانی مجازات می‌شوند که حقیقت را در باره حق تلفی گفته‌اند ، درحالیکه کسانیکه حق را زیرپا کرده‌اند از هرگونه گزند مصوون اند .قضیه مینینگ و سنودن میرساند که در بیان واقعیت نه تنها این دو جان و موجودیت خود ، بلکه ایالات متحده امریکا نیز ادعای دموکراسی خود را به خطرانداخته اند .انچه را که قضایای مینینگ و سنودن به طور اخص روشن میسازند بگفته فیلسوف امریکایی جودیت باتلر توزیع شدیدا نابرابر پریکاریات و اسیب ‌پذیری است .مقامات ایالات متحده امریکا از یکسو همه تلاش را بخرچ میدهند تا اسیب‌پذیری را در جانب خود از راه حقیقت ستیزی و پریکاریات حاکمیت خود تا حد ممکن کاهش دهند، ولی در انسوی دیگر درپی افزودن گزند برای جانب مقابل خود است .این امر روشن میسازد که چرا انتقاد و حمله بر مینینگ ، سنودن و اسانژ کمتر متوجه حقیقت گفته‌های آنها بلکه نشانه گیری ها بیشتر به هویت شخصی و اخلاقی و کامل بودن شخصیت  انهاست .

در این رابطه اتهامات تجاوز جنسی به اسانژ و نقش هویت جنسی مینینگ نمونه‌های گویا اند .سعی براین است که کیفیت شخصی ، اخلاقی و اجتماعی سخنگویان مورد پرسش قرار گیرد تا اعتبار و اهمیت گفته‌های شان زدوده شوند .اگرممکن نباشد تا حقیقت اشکار را مورد سوال قرار داد پس باید این پرسش را در باره گوینده گان آن حقیقت ایجاد نمود.هرگاه نشان داده شود که این گوینده گان ازنگاه اجتماعی ، اخلاقی و سیاسی اصلًا صلاحیت آنرا ندارند تا درباره حقیقت سخن بگویند پس هویت و کامل بودن شخصیت سخن گو با بنیاد حقیقت وی فروپاشیده می‌شود .چنانچه بر میاید این سر نوشت پارهیزیست ها است . ولی با ان هم کارنامه مینینگ و سنودن چنان با اهمیت اند که به گفته باتلر باید صورت میگرفت تا زنده گی سیاسی و اجتماعی دگرگون و راه نجات دموکراسی هموار گردند .

 

 

برگرفته  ازروزنامه استاندارد ، اگست ۲۰۱۳


سیاسی ـ بامداد۱۳/۲ـ ۲۱۰۸

 

 

درسوریه کی سلاح کیمیاوی را بکارگرفت ؟

خبر وحشت ناک وضد انسانی کارگیری گازسمی درنزدیکی های دمشق پایتخت سوریه که زمینه ساز کشتار سنگدلانه صدها شهروند سوری شد؛  با نگرانی ، نفرت وانزجار گسترده جهانی روبروگردید.غرب که بی صبرانه درپی بهانه ای برای آغاز تجاوزعلنی بر سوریه و پیاده نمودن برنامه های ازقبل آماده اش میباشد، باردیگرمسوولیت این حادثه را به گردن رژیم بشار الاسد انداخت. فرانسه و انگلستان حتا انتظار پژوهش و بررسی مساله را هم نکشیده شعارحمله برسوریه را سردادند.

سر دبیر روزنامه لیبرال « دی پرسه » دیروز نوشت که :« غیر قابل فهم است ؛چرا اسد که درحال حاضردرمیدان جنگ دست بلندتری دارد و دراین روزهایی که بازجویان ملل متحد در سوریه بسرمیبرند دست به چنین اقدامی بزند.»

مانورهایی القاعده ، اسراییل ، ارتجاع عرب ومخالفین دولت بشارالاسد که در پی ایجاد نظام دلخواه شان درسوریه هستند از یکسو؛ ونقش شاخه عراقی القاعده درجنگ علیه مردم سوریه از دید جهانیان پوشیده نیست.بروزدوشنبه سیزده ام جوزا سال روان خورشیدی این مضمون از خامه جناب محمد سرابی در رسانه ها به نشررسید که ازموجودیت فابریکه های تولید گاز سمی القاعده درعراق خبرمیداد. بدون تردید منابع غربی از جمله امریکا و انگلستان از کشف این فابریکه ها بی خبرنمانده اند. بـامـداد

بهشت القاعده درعراق

القاعده درعراق گاز سمی تولید و آن را به اروپا و آمریکا ارسال می‌کند 

همانطور که فرانسه بهشت هنرمندان تجسمی؛ وکولمبیا بهشت قاچاقچیان کوکایین است عراق هم اکنون تبدیل به بهشت القاعده شده است. البته یکی از بهشت‌ها.
دستگیری عوامل القاعده که درحال تهیه گازهای سمی بودند نشان می‌دهد فعالیت سازمان القاعده در این کشور محدود به گرد‌آوری نیروی رزمی و جابجایی اسلحه نیست، بلکه این تشکیلات کشورعراق را به عنوان یکی از پایگاه‌های بسیار استراتژیک خود تلقی می‌کند. ارتش عراق اعلام کرد افرادی از گروه القاعده را دستگیر کرده که در حال تولید مواد سمی مانند گاز اعصاب بودند. وزیر دفاع گفته است که ۵ نفر به دام افتاده و دو کارخانه تولید این مواد در بغداد کشف شده است. از طرف دیگر چند هواپیماهای کنترل از راه دور در جریان دستگیری کشف شده که قرار بود برای انتشار این گازها درمراسم عزاداری شیعیان استفاده شود.
عراق در مقابل دیگر مرکز القاعده یعنی شمال پاکستان و مناطق مجاور درافغانستان مزایایی دارد. حکومت وحشیانه صدام حسین که جنگ طولانی با ایران، جنگ با کویت و متحدان عرب و آمریکایی‌اش و همینطور سرکوب‌های گسترده کرد‌ها در شمال و شیعیان در جنوب را بوجود آورد و در نتیجه این کشور تجربه طولانی از خشونت نظامی دارد. حمله و اقامت اشغال‌گران آمریکایی هم خود عامل دیگری برای ایجاد تشنج در میان مردم است. درگیری‌های داخلی که از سال ۲۰۰۳ آغاز شد با انگیزه‌های قبیله‌ای و مذهبی دایما تشدید می‌شود.
در مقابل پاکستان با وجود اینکه مرکز قدیمی و کانون شکل گیری القاعده در دهه ۱۹۹۰ بود از مزایای کمتری برخوردار است. جنبش طالبان که در ابتدا پناهگاهی برای رهبر القاعده «اسامه بن لادن» بود جهت‌گیری قومی و محلی واضح دارد. در منابعی که ماجرای اقامت بن لادن در افغانستان را نقل می‌کنند آمده است که فرماندهان طالبان از تحرکات بین المللی بن لادن که موجودیت طالبان را به عنوان یک جنبش مردمی وابسته به قوم پشتون به خطر می‌انداخت، راضی نبودند. ارتش پاکستان - با وجود ابتلا به گرفتاری‌های سیاسی و نفوذ عناصر تندرو بنیادگرا - به عنوان یک نیروی نظامی دولتی، خیلی بیشتر از ارتش عراق قدرتمند است. سیاست پاکستان درمحور‌های دوستی با غرب، برخورد با هند، رقابت داخلی و حفظ کشور تعریف شده است. پاکستان اگر چه با بی نظمی داخلی مواجه است ولی به اندازه عراق از بی‌ثباتی رنج نمی‌برد. برگزاری انتخابات نسبتا آرام اخیر اگرچه رشد و توسعه سیاسی را اثبات نمی‌کند ولی نشانه‌ای از تمایل سیاست مداران به رفع تشنج است. همه این‌ها باعث شده است که پاکستان به عنوان مرکز تربیت جنگجو و سازماندهی نیروی‌‌های خرابکار و انتحاری مورد توجه باشد.
ولی عراق جایگاه دیگری دارد. در پایتخت این کشور می‌توان گاز‌های کشنده ساخت و به غرب فرستاد. تشکیلات کشف شده امکاناتی برای انتقال گاز‌های سمی سارین و خردل به ایالات متحده، کانادا و اروپا را داشته اند که می‌توانستند بسیار مرگ آور باشند.
این بار ارتش اما عراق توانست گروه تروریستی را قبل از اجرای نقشه متوقف کند اما این نقشه‌ها در سایه شرایط موجود عراق ادامه خواهد داشت.

 محمد سرابی

 

سیاسی ـ بامداد۱۳/۱ـ ۲۶۰۸

 

دیداری از کابل، یک ارزیابی تحلیلی از روند های در هم پیچیده سیاسی – نظامی

قسمت چهارم

دستگاه حکومتی و سیاست خارجی آن

نوشته : ع. بصیر دهزاد

 قسمت چهارم  اختصاص داده شده است به مشکلات دستکاه حکومت . ما در این بخش تاٌملی بر معضلات  مختلفه دستگاه حکومت خواهیم داشت که شمه یست از مجموع معضلات حکومت افغانستان در انجام و ظایف اجرائیوی این بخش قوای ثلاثه دولت  و  ادای مسوولیت بزرگ در برابر ملت. متعاقباٌ  با یک بحث و ارزیابی کوتاه پیرامون سیاست خارجی  حاضر افغانستان سلسله مقالات چهار گانه را اختتام میبخشیم. طبعا هر چهار قسمت این مقالات یک هدف و انگیزا بوده است تا نویسنده در قسمت پنجم  که در هفته بعد تقدیم میگردد ، یک جمعبندی ، نتیجه گیری و ارایه  طرح های پیشنهادی را عرضه بدارد آنرا  با بینشها و ارزیابی های خواننده گرامی، دوستان و همسو یان شریک سازم.

پروبلم ها و اشکالات موجود در داخل نظام حکومتی افغانستان بدون شک ازیک جانب بقای حکومت و از جانب دیگر روان عامه را به ناباوری و آسیب پذیری جدی در برابر حال و آینده مواجه ساخته است. بزرگترین عامل نا باوری ها نسبت به حکومت و رهبری آن موجودیت فساد کره خوردن آن با  موجودیت تعداد زیاد روشنفکران بی باور ، فاسد و بی هدف که خود عامل حفظ  ، مصئونیت و بقای فساد اند. این چنین  افراد که خود در بیوروکراسی ( به مفهوم منفی آن) کاملاٌ حل شده اند و توانائی ابتکارات اداری و نو آوری در سیستم را از دست داده اند. ترس و تشویش ناشی از بی باوری خود این حلقه در دستگاه دولتی از آینده ، آنان را به طرف انتخاب روش های " استریوتیپ " کشانیده است. یک پای شان را در آیجا و پای دیگر در آنجا میگذارند. با تغیر و خرابی احتمالی وضع ممکن است  آنان به ساده گی بازگشت به کشور های که از آنجا به افغانستان فرستاده شده اند، را بر مقاومت ترجیح دهند. چونکه روی کدام هدفمندی " بخاطر ملت" تعهد کار نداده اند.

تسلط بر پست های کلیدی حکومت  توسط تعداد از افرادی که هنوز در پی منافع تنظیمی شان اند و در برابر تحولات پیشرونده مانند : آزادی بیان و قلم ، جامعه مدنی ، حقوق زن و جایگاه شایسته آنان با تضمین های قانونی در تمام عرصه های سیاسی- اجتماعی ، ازادی داشتن عقاید سیاسی وغیره یا موانع را شکل میدهند و یا به عقده مندی با روند ها و ارزش های به وجود آمده  برخورد میکنند. با وجودی که در میان تعداد از گروه های تنظیمی حلقه های که خود را هواخواه روند های متذکره میدانند و شعار " ارزش ها"  را میدهند و خود را از منافع تنظیمی ( با خصوصیات سالهای قبل از حاکمیت دولت فعلی) بریده شده و مستقل نشان میدهند ولی هنوز تسلط حلقه متعصب این گروه ها در پست های کلیدی و در مجموع دستگاه حکومت وجود دارد که در نا باوری ها و تشویش ها در میان عامه مردم نسبت به آینده اثرات جدی دارد. بخصوص شنیدن کلمات مانند " مسلح ساختن و بالا شدن دوباره به کوه ها" که در ماه های اخیر با کرات  زمزمه میگردد.

چنانچه قبلاٌ هم تذکر داده شده بود، رول و موقعیت اروی ملی، پولیس ملی و امنیت ملی  در مبارزه در برابر طالبان و همدستان القاعده و آی اس آی آنان روز تا روز بر جسته تر میگردد، ولی با  انفجارات بم و انفجارات انتحاری ، انفجارات کنار جاده ها ، روان  مردم ضعیف تر و بی باور تر میگردد. این فکتور های  روانی  فوق الذکر همراه با فکتور سیاست گنگ و معامله آمیز حکومت بیشتر روان عامه را اسیب پذیر ساخته و روز بروز  آسیب پذیر تر میسازد.

 با آنکه گزارشات نشان میدهد که نیرو های امنیتی و دفاعی در نقاط مختلف کشور تلفات زیاد را روزانه متحمل میگردند و بیشترین تلفات ناشی از  از بم گذاری ها در کنار جاده ها و یا حملات انتحاری اند ولی  این حملات  به هیچ صورتی بیان موقعیت قوی طالبان را تمثیل نمیکند  زیرا در هر کشوری چنین اعمال به مشکل قابل جلو گیری اند در حالیکه طالبان دیگر توانائی جنگی شان را در جنگ های رویا روی از دست داده میروند. با آنهم  نفوذ طالبان را در دستگاه های امنیتی و دفاعی از طریق  شخصیت های ضعیف و دوگانه در نهاد های مهم و تصمیم گیرنده دولتی نمیتوان از نظر دور داشت. به یقین که  دریشی و نکتائی پوشان در دستگاه دولت وجود دارند که " در بکس شان روزانه لنگی و سرمه چشم"  را هم با خود حمل میکنند تا درحالت وخیم احتمالی دوباره و به ساده گی چهره طالبی خود را به نمایش بگذارند.

باز شدن دفتر طالبان در قطر با آنکه موقعیت و غرور حلقه رهبری دولت را فرش زمین نمود و هتک حرمت برای رهبری دولت بوده ولی یک بازی و کمیدی سیاسی را هم به نمایش گذاشت که به یک سوال عمده  در ذهن ایجاد میکند و آن اینکه: دول بیگانه بلاخره واضیح بگوئید که چه میخواهید چه چیزی دارید که برای ملت افغان هنوز به  تحفه نداده اید؟. با چنین بازی سیاسی ،بی باوری ملت نسبت به روند های آینده کشور بدون شک عمیق تر میگردد.

برای نویسنده بحیث یک روشنفکر و یک فرد که به وطن اش میاندیشد، جالب بود که معاون رئیس ولسی جرگه افغانستان از یک موقعیت سیاسی دولتی  به وضاحت وبا  احساس خوشی میگوید که " بلاخره تحریک طالبان هم بحیث یک جانب قضیه افغانستان برسمیت شناخته شد" ( مراجعه شود به  صحبت میرویس یاسینی در روز گشایش دفتر طالبان با تلویزیون طلوع). وی آنچه را که اهانت به موقعیت و غرور دولت افغانستان بوده است، این فرد میخواهد به  فیر توپ های شادیانه جش بگیرد.

آنچه مربوط میشود به سیاست خارجی و روابط بین الملی افغانستان، در حد یک سیاست فعال حکومت افغانستان در یک شرایط آتشین سیاسی غیر قابل لمس است. اینکه نقش وزیر خارجه افغانستان در پیشبرد و پالیسی خارجی خود یکی از  فکتور سیاست خارجی است و یا یک چهره تشریفاتی ،  به  قضاوت خواننده گذاشته میشود، ام نتیجه گیری من مساٌله دوم است زیرا  در شرایط کنونی  جناب رئیس جمهور یگانه شخص پیش برنده سیاست خارجی است و آنهم سیاست که هیچ گاهی برای ملت مفهوم، واضیح و قابل پیش بینی نمیباشد.

سیاست خارجی و روابط بین المللی از دیدگاه تیوری اکثراٌ تحت تاٌثیر  اساسات و پرنیسپ های حقوقی بین المللی که در چوکات معاهدات و کنوانسیون های بین المللی تنظیم گردیده اند و یا  هم  تحت تاٌثیر خواست ها و اهداف یک دولت یا دولتها قرار میگیرد که هر دو بعضاٌ در تضاد و تناقض در برابر همدیگر قرار میگیرند.  در اساسات اولی  هدف عمده رسیدن به صلح و همکاری بین المللی است. در اساسات دومی  تلاش برای حفظ و مصئونیت منافع و اهداف ملی یک کشور مطرح است. در این منافع و اهداف مشخصه اصلی عبارت از حاکمیت ملی آن است که  یک  دولت ممثل  هویت ملی و مدافع از منافع و حفظ منافع آن میباشد. در واقع هردو تضمین است برای استقلال ملی مردم و سرزمین. پرنسیپ های حقوق بین المللی که بیشتر در قرن بیستم و مشخصاٌ توسط ملل متحد به رشد و انکشاف رسید ، به همان سطح منافع  ( دفاع، حفظ و تحکیم) دولتها بخصوص دولت های بزرگ در تضاد با تیوریها و پرنسیپ های بین المللی قرار گرفته اند که در بیست سال اخیر منجر به خطرات جدی نه تنها صلح و امنیت بین المللی گردیده بلکه با مداخلات ( صرفاٌ گسترش حوزه منافع ) جنگ های داخلی به شکل خشن ترین آن مشتعل گردیده اند. یکی از مشخصات این درگیری ها در این است که همسایه های دولت های درگیر جنگ های داخلی " هم وسیله منافع غیر مشروع دولت های بزرگ اند و هم منافع و اهداف خود شان را پیش میبرند که مثال های سوریه، عراق و افغانستان بیان همین واقعیت است.

با در نظر داشت و توضیح فاکت های بالا  برای ما این سوال مطرح میگردد که آیا ما هم در پی دفاع از منافع و حفظ و مصئون سازی منافع ملت و مردم خود باشیم و آنرا واضیحتر در دپلوماسی کشور متبارز سازیم و یا در عقب پروسه های مغلق و نا مکشوف دیگران لنگان برویم.

چیزی که در سیاست خارجی و روابط بین المللی ما در اوضاع  کنونی کمتر ملموس و متبارز است همین مساٌله است که ما چه منافع داریم و چگونه با وضاحت و جراات آنرا در برابر دول که هر کدام خود را  بگونه ذیدخل در مسائل افغانستان میدانند، مطرح نمائیم. سیاست خارجی دولت و حکومت افغانستان " آنچه احساس میگردد " در یک حلقه خیلی ها محدود و قابل اعتماد برای خارجیان" تعین میگردد و آنهم در قضایای که " دیگران"  آنرا قبلاٌ چوکات بندی نموده اند ، بدین مفهوم که حکومت و رهبری افغانستان  ( در حلقه محدود) فقط در عقب  این سیاست ها باید بجنبند.

 سیاست خارجی یک کشور و مهارت های کاری  و دپلوماسی مسلکی بیان این امر است که مسئولین امور و بخصوص شخصیت اول دولت و سائر شخصیت های کلیدی دولتی در کدام حد منافع ملی، حاکمیت دولتی و مشروعیت قانونی خود را در خارج از کشور تمثیل میکند. به مفهموم  دیگر آنان نماینده گی یک دولت " با اراده مستقل"  و دارای " منافع ملی کشور متبوع"  خود را تمثیل میکند. یکی از اضرار پالیسی سازی " در حلقه کوچک" در آن است که چنین اگر اکت ها و یا برامد های سیاسی در سیاست خارجی  بدون استفاده و بکار گیری  مهارت ، تجربه کاری ، مشوره های گروپ های مسلکی و متخصص عرصه های محتلف و دپلومات های ورزیده همان بخش صورت گیرد ، نمیتواند با مهارت های دپلوماتیک به پیش برده شوند. متاٌسفانه با آنکه وزارت امور خارجه افغانستان تعداد زیاد از دپلومات های با تجربه و کار کشته را در اختیار دارد، برآمد های رئیس دولت این احساس را به وجود میآورد که احتمالاٌ  وی  بیشتر پیشبرنده پالیسی های گنگ است که گویا نسخه های آن  قبلاٌ نوشته شده اند ویا احتمالاٌ نزدیکترین مشوره دهنده گان سیا ست خارجی اش افراد اند که خود تعلقات و روابط دارند که در آن مساٌله موقعیت دولت افغانستان بحیث یک دولت مستقل و کامل الحقوق و دارنده حاکمیت ملی در درجه مقدم قرار ندارد.

متاٌسفانه دستگاه دولتی کنونی در سیاست خارجی پیش گیر و اثر گذار به نظر نمیرسد بلکه تعقیب کننده سیاست های گنگ و نا مکشوف اند که میتوان استقلال عمل و سیاست خارجی افغانستان را بحیث یک دولت دارای حاکمیت ملی و تمامیت ارضی مورد سوال قرار داد. اگر رئیس دولت افغانستان یعنی شخص اول دولت برای ملاقات با یک رئیس ستاد مشترک نیر های مسلح پاکستان در کشور سومی فرا خوانده میشود، در حالیکه افغانستان هم در عین موقعیت دپلوماتیک وزیر دفاع ، یک مشاور ارشد امنیت ملی و یا یک لوی درستیز قوای مسلح را دارد تا با چنین همتا خود ملاقات نماید، چه برداشت و نتیجه گیری دیگری را بجز از عدم استقلال و اراده رهبری دولت از این فکت نمود.

یکی ازمفاهیم و اصطلاحات  که همیشه در پالیسی خارجی افغانستان بکار برده شده است و هنوز استفاده میشود، اصطلاح " روابط برادرانه" است. این اصطلاح را اگر در شرایط در نظر بگیریم که عملاٌ دولت و ملت افغانستان که قربانی اهداف بعضی  از دول خارجی از جمله پاکستان و ایران ، تعداد دول عربی و دول دیگر خارجی است که آنها  پیوسته در بدست آوردن صرفاٌ هداف و منافع خود اند و بخاطرآن در قضیه افغانستان خود را ذیدخل میدانند ، مداخله میکنند، سرمایه گذاری سیاسی میکنند و بلاخره در تضاد با اصل مشروعیت منافع عمل میکنند، تا کدام زمان ما باز هم روی روابط برادرانه تاکید نمائیم. از نظر نویسنده سیاست خارجی افغانستان و مجریان سیاست خارجی که  موقف مستقلانه و منافع مشروع دولت و مردم افغانستان ، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی  کشور را تمثیل میکنند، باید دیگر با اصطلاح " روابط برادرانه" وداع نمایند.  در ارتباط  تعین موقف و پالیسی خارجی با پاکستان و ایران نویسنده به این عقیده است که ما ملت های جدا از هم با سر زمین های جدا و منافع متفاوت هستیم. با آنکه در زبان و مذهب نقاط مشترک ( میان دو ملت) داریم ولی دو ملت هم درای آن روان اجتماعی مشابه نسیستند که ما از دو برادر یاد نمایم که در یک نظام خانواده بزرگ شده اند. ما با دو ملت مواجه نیستیم ولی با دو دولت و دو پالیسی مواجه هستیم که آنان برای مربوط به خارجیها هستند و آنها فقط در پی بدست آوردن و حفظ منافع خود شان هستند و منافع خود را با  زیر پا کردن " حسن همجواری " و مداخله با انواع و وسایل گوناگون  میخواهند تضمین نمایند. در برنامه تلویزیونی " جرگه" که چندی قبل با شرکت جناب امر الله صالح و جناب حنیف اتمر  از جانب افغانی و جنرال حمید گل رئیس قبلی استخبارات پاکستان از جانب دیگر براه اندازی گردیده بود ، این جنرال که حیای حضور را در نظر نگرفته میگوید " افغانستان و پاکستان مانند دو برادر است که در یک خانه زنده گی میکند ، یکی در اطاق خواب دیگری در خانه نشینمن!!!" او نمیخواهد اعتراف کند که هیچ گاهی ما در زیر یک سقف قرارگرفته نمیتوانیم. ما دو ملت، دو سر زمین و دو کلتور داریم، تنها داشتن اعتقادات اسلامی مفهموم داشتن کلتور مشترک را نمیدهد. ما در طول سالهای بعد از به وجود آمدن دولت نظامی پاکستان در عوض یک دولت " دوست و برادر عنعنوی" ما یک  " دشمن عنعنوی و دسیسه گر"  را در هم سرحدی خود داشته ایم. حالا هم  به دولت و حکومت پاکستان متعلق است تا با حسن نیت ، به تعهدات حسن همجواری بر بنیاد مناع مشروع ، حقوق مساوی و روابط دوستانه و صادقانه خود پابند باشد و آنرا در عمل تثبیت نماید.

احساس روابط برادری که در همه دوره های جنگ های سی ساله به تجربه گرفته شده اند، از ما ( حکومت های ما) قربانی و ازدیگران برد و تضمین منافع خود شان بوده است. در دوره های مختلفه سی و پنج ساله جنگ همه " برادران" به ما سلاح و پول دادند با تضمین اینکه  ما خواست های آنان را در کشور خود عملی سازیم، خون بریزیم، سر ببریم، ترور و قتل طفل، زن، پیر و جوان نمائیم، به خواست و دستور آنانکه " روابط برادرانه"  داریم.

نویسنده مرتبط با سیاست  خارجی و تطبیق آن بدین عقیده است که انتخاب یک سیاست خارجی و موقف مستقل و متکی بر منافع ( مشروع) دولت و مردم افغانستان توسط  حاکمان مستقل ، بر اساس اراده ملت و مردم مستقل، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان تمثیل شده میتواند  که با غرور ملی یک وجب از منافع ملت و مردم عقب نروند. این سیاست بدون شک با  رهبران حیله گر ، سیاست های فریبکارانه ، معاملات عقب پرده ضد منافع ملی در تقابل قرار دارد.

( پایان قسمت چهارم )

 سیاسی ـ بامداد۱۳/۱ـ ۲۱۰۸