پاکستان مرکز و حامی تروریزم بین المللی

 

پاکستان بحیث یک کشورغیر« طبیعی » ومخلوق استراتیژی های استعماری در تمام دوران موجودیت خود عامل آشوب و منازعه بوده و رمزبقای خود را درخفقان داخلی و دشمنی باهمسایه گان جست جو و بخصوص بعد ازکودتای نظامی جنرال ضیاالحق (۱۹۷۷ م.) که بحیث حلقه اساسی در » کمربند سبز» و « نقاب جمهوری اسلامی » به تربیه، تجهیزوتسلیح گروه های دهشت افگن مبادرت ورزیده وبه صورت سیستماتیک ازتروریسم بحیث ابزارسیاست خارجی خویش استفاده مینماید. 

افغانستان ازبدوخلق نامیمون پاکستان درراستای نقش خصمانه و تاریخی این کشور درمعرض دسایس اسلام آباد (که عضویت پیمان های نظامی را حاصل کرده بود) قرارداشته و بااعلام جمهوریت (۱۹۷۳  م ) آماج جنگ اعلام ناشده آنکشور قرارگرفته، که تا hکنون ادامه دارد . 

ازهمان جمهوریت اول تا اکنون جنگ اعلام ناشده پاکستان به اشکال و شیوه های مختلف ودرنقش های متفاوت ازتربیه، تسلیح وصدورخرابکاران گرفته؛  تا قرارگرفتن بحیث « تخته خیز» دراوج جنگ سرد، طرح کنفدراسیون وجنگ های تنظیمی دهه نود، رول بازی نموده است وهمچنان تلاش دستگاه نظامی ـ استخباراتی پاکستان بخاطر تسلط مستقیم در وجود طالبان، بخاطرتثبیت عمق استراتیژیک، بی ثبات سازی وتضعیف افغانستان دریک ونیم دهه اخیر، صورت گرفته و تداوم دارد .( ارایه دلایل در رابطه به این حقایق آفتابی ، بحیث اثبات « کفر ابلیس » تحصیل حاصل پنداشته میشود. ) 

پاکستان ناقض منشور ملل متحد و تعهدات بین المللی : 

نظام بین المللی معاصر ملهم و استوار بر یک اصل قبول شده ایی حقوق بین المللی می باشد Pacta Sunt Servanda ) ـ تعهد باید اجرا گردد ) که اعضای سازمان ملل متحد متعهد و مکلف به اجرای آن می باشند ، اما درعمل دولت پاکستان در قبال تعهدات خود در برابر جامعه جهانی عمل نکرده و دررابطه به افغانستان درمجموع و به خصوص بعد ازعقد موافقت نامه ژنیو( 1988 م ) وتا اکنون،هیچگاهی به تعهد ، وعده و وعید خویش ، وفا نکرده است . 

پاکستان هم عضو سازمان ملل متحد است و هم با پررویی منشور آن ودیگر اصول قبول شده حقوق بین المللی را نقض مینماید ؟ 

پاکستان هم عضو جامعه جهانی است و هم از خاک آنکشور به جهان تروریست صادر میکند ؟ 

پاکستان هم «شریک استراتیژیک» امریکا است و هم جنگ اعلام نا شده رابا هم پیمان آن کشور(افغانستان) تداوم میدهد؟  بدینترتیب مسئولیت اخلاقی (Moral Obligation ) دولت و رهبران پاکستان زیر سوال رفته است ! 

آیا بسیار سوال بر انگیز نیست ؟ 

ـ که درین پانزده سال اخیر حضورگسترده امریکا و ناتو درافغانستان، پاکستان ملیاردها دالر را زیر نام همکاری مبارزه بر علیه «تروریزم » تصاحب نموده است، در حالیکه رهبران و مراکز سازمانهای تروریستی در داخل آنکشور فعال می باشد. امریکا بخاطر اسامه بن لادن سر دسته شرارت پیشگان القاعده به افغانستان هجوم نظامی آورد و چند سال بعد سر وکله موصوف از اسلام آباد پیدا گردید، بر سر ملاعمرآخوند ده ملیون دالر جایزه تعین گردیده بود، اما نامبرده در «خانه های امن» کراچی زندگی وبشکل مرموز در شفاخانه های آن شهر بقتل رسید   و جلسات بخاطرتعین اخلاف آن علنی و با حضور صدها تن در پاکستان دایر گردید .

معمای اقامت و قتل سر دسته شرارت پیشگان، تشت رسوایی پاکستان را از بام انداخته است واکنون با کشته شدن ملا منصور در پاکستان ، دیگر هیچ وجدان بیدار شک نخواهد داشت که پاکستان مرکز ودولت آنکشور حامی تروریزم می باشد. شانزده بار سفر ملا منصور به امارات متحده عربی و یکبار به ایران با پاسپورت رسمی پاکستانی و با نام جعلی بیان عین واقعیت است که رهبر و حلقه دست اول رهبری طالبان نه تنها در پاکستان از مصئونیت کامل برای سازماندهی جنگ و حملات مرگبار تروریستی بر ضد ملت و مردم افغانستان برخوردارهستند،بلکه آنها درتبانی مستقیم و تحت چترحمایتی آی اس آی برای ادامه فعالیت های تخریبکارانه بر ضد دولت، مردم و حاکمیت ملی افغانستان تدارکات مالی را ازطریق " کاریدور "، امارات متحده عربی فراهم وسازماندهی نموده ومینمایند ( البته در این یادداشت پیرامون چگونگی قتل آنان بحث صورت نگرفته است ).  زمانیکه اسامه وملا منصور واجب القتل است، سزای میزبانان « مهربان » وحامیان چه خواهد بود؟ 

وقت آن رسیده است که جامعه جهانی و بخصوص انگلیس و امریکا به این سوال جواب بدهند ! 

پاکستان مرکز تروریسم بین المللی

اسناد معتبر بین المللی از سازمان ملل متحد و تا وزارت های خارجه اعضای دایمی شورای امنیت ( بخصوص وزارت خارجه امریکا ) ، سایر کشور ها و مطبوعات جهانی گویای این حقیقت است که ، سرنخ بسیاری حوادث دهشتبار تروریستی از کابل ، تا بمبیی ، دارالسلام ، چیچین ، سینکیانگ و تا نیویارک به پاکستان گره میخورد . پاکستان مکان امن برای شرارت پیشه گان جهان گردیده و سردسته های سازمانهای تروریستی در«خانه های امن آی اس آی» مصروف طراحی عملیات وحملات دهشتبارمیباشند وبرای تعین « رهبران » و نظم ونسق امورجلسات علنی وتاچندصد تن رادایرمینمایند.(همین اکنون دهاسازمان تروریستی مشمول لیست سیاه سازمان ملل متحد و خارجه امریکا در پاکستان علنی فعال بوده ومورد حمایت آی اس آی قرار داشته ، تسلیح و تجهیز میگردند. 

 

پاکستان بحیث مرکزتولید فکر انتحاری وکشتن دگر اندیشان

تعداد مدارس، مراکز و « نهادهای خیریه» در پاکستان که اندیشه های بنیادگرایانه اسلامی، کافرکشی ، سیف الاسلام، انتحارو قتل دگراندیشان را ترویج میدهند تا به دها هزارمیرسد واکثریت آنهایکه توسط مولانا های خبیث آنکشوررهبری میشوند، زیرچتر محافظتی آِی.اس.آی و بقایای جنرال ضیآالحق در اردو قرار دارند . 

پاکستان مرکز پرورش شرارت پیشگان شریربین المللی

طی این چهل سال اخیر بیشتر از دو صد هزار تروریست عرب و عجم از کشور های مختلف در کوره های تروریست سازی پاکستان پرورش یافته ورهبران سازمانهای تروریستی که برسرآنان جوایزتعین گردیده، درین کشورکسب تجربه کرده اند(اسامه،ایمن الظواهری،ابوبکربغدادی ، ملاعمر،ملامنصور،ملا هیبت اله وده ها تن دیگر دراین ردیف قرار دارند واز امتیازات «خانه های امن آی.اس. آی» مستفید گردیده اند )

 

استخبارات نظامی پاکستان مسئولیت قتل وترور افغانان را عهده دار میباشد

در داخل وخارج پاکستان تعداد زیادی از شخصیت های معروف افغان توسط آی.اس.آی ویا بدستور اجیران آن بقتل رسیده اند،( پوهاند شمس الدین مجروح ، چینزایی ،غروال، کتوازی و دها تن دیگر، اکنون دیگر حضورجنرال اسلم بیگ درشب شهادت داکترنجیب اله رییس جمهور اسبق یک راز نمی باشد. در چند سال اخیر آنعده رهبران طالبان که خط قرمز اصول مافیایی روابط ( آی.اس.آی ـ طا لبان ) را نقض کرده اند، زندانی و به اشکال مرموز بقتل رسیده اند. 

 

دولت پاکستان واجیران آن جرایم سنگین را درافغانستان مرتکب شده اند  

ـ درین مدت تداوم جنگ اعلام نا شده، پاکستان عامل اولی واساسی تراژیدی خونبار افغانستان می باشد، مداخلات آنکشور دلیل و بهانه مداخلات نظامی شرق و غرب پنداشته میشود . 

ـ درین چهاردهه ملیون ها هموطن ما نابود، معلول، معیوب ، یتیم وبیوه گردیده اند و ده ها ملیارد دالر بکشور ما خسارت رسیده و مناطق زیاد تخریب ویا مانند پایتخت به تل خاک مبدل گردیده است. 

ـ غنایم و آثار ملی و تاریخی تاراج و یا مانند بت های بامیان تخریب گردیده است .

ـ تاسیسات دولتی و اردوی ملی افغانستان نابود گردیده است .              

ـ جنایات ضد بشری، جنایات جنگی، نقض حقوق بشرو قتل وکشتار اهالی ملکی دوام دارد . 

ـ درچند ماه گذشته هر روزدرافغانستان کربلا،صبرآ وشطیلابرپا است . 

ـ از قرار معلوم پاکستان در ولایات ننگرهاروپکتیکا در اینطرف خط نامنهاد دیورند مراکز عسکری ایجاد کرده است .                             

ـ تداوم و تشدید جنگ اعلام نا شده پاکستان مانع اصلی گذارکشور ما به شاهراه ترقی می باشد . 

دربرابراینهمه جنایات،تجاوزوتشدید جنگ اعلام ناشده چه میتوان کرد؟  ختم جنگ اعلام نا شده ودستیابی به صلح با تگدی بدست نمی آید و چنانچه گفته اند: حق داده نمیشود، حق گرفته میشود. 

 

افغانستان قربانی تجاوز و تشدید جنگ اعلام نا شده یی پاکستان

مطابق به احکام منشور سازمان ملل متحد « دولت قربانی باید اعلام نماید که مورد تجاوز قرار گرفته است » 

بدینرو دولت افغانستان ، باید بمثابه کشور قربانی اعمال پاکستان ، هر چه عاجل دوسیه جنایات ناشی از جنگ اعلام نا شده آنکشور در وجود طالبان وشرکای شانرا تنظیم وبه: 

ــ شورای امنیت س.م.م و دیوان عدالت بین المللی ارجاع نماید. 

دولت باید به شورای امنیت پیشنهاد نماید تا : 

به اساس اصول منشور م. م. م اصل (united nations sancations) را مطابق احکام فصل هفتم منشور ملل متحد و بر اساس اصل « تهدید صلح ، نقض صلح وعمل تجاوز » در مورد پاکستان بررسی و تطبیق نماید تا پاکستان بحیث مرکز تروریسم و دولت آنکشور بمثابه حامی تروریسم برطبق اصل (Legal Settlement Sancation) مورد تعزیرات بین المللی قرار گیرد . این تعزیرات باید شامل قطع کمکهای نظامی و مشروط ساختن مجموع کمکها به نابودی تروریستان و تحقق اصول و پرنسیپ های جهانی و قبول شده یی حقوق بین المللی گردد

مراکزسلاح اتومی پاکستان منبع خطرناک تهدید جهانی

دراحوالیکه پاکستان مرکزشرارت بین المللی است و خطرناکترین سردسته ها و سازمانهای مخوف تروریستی و دشمنان تمدن بشری در ارتباط تنگاتنگ با اردو و آی اس آی فعال میباشند و دولت سابقه جرمی دولت پاکستان درنقض موافقت نامه یی ( N . P . T ) ( که پدر بمب اتومی آنکشورعندالمحاکمه بدان اعتراف نمود ) ، بسیار ضرور است تا شورای امنیت سازمان ملل متحد بخاطر نظارت وتحت پوشش قراردادن فعالیت اتومی پاکستان اقدام نماید. 

 

وظایف دشوار ، اما بسیار ضروری ومبرم

ـ دولت باید با سازمان ناتو وکشورهای انگلستان وایالات متحده امریکا که تشدید جنگ اعلام نا شده پاکستان معلول سیاست های کجدار و مریز آنان است و بر اساس پیمانهای ستراتیژیک، مکلف به دفاع قاطع می باشند، مذاکرات سازنده را آغاز نماید . تداوم تراژیدی خونبار افغانستان مسئولیت اخلاقی Moralobligation) ) آنان راکه در قبال افغانستان اظهرمن الشمس میبآشد ، با سوالیه بزرگ مواجه ساخته است؟   مسولیت جانب امریکا در قبال تراژیدی خونبار مردم ما در استغاثه سناتوران و سخنان قبل از انتخابات دولتمردان ، ویا هر چند سال کشتن یک سردسته تروریستان خلاصه نمیشود ( که کفاره اعمال انتقامجویانه را مردم بی گناه و بی دفاع با خون فرزندان شان بپردازند ).افغانان باید صداقت گفتار،درمبارزه با تروریسم را( لااقل بخاطرانتقام خون دوهزار وپنجصد سربازشان ) درسرکوب قاطع آنان در مراکز اصلی شان   ( پاکستان ) مشاهده نمایند. 

ـ دولت باید با کشور های اتحادیه اروپا حقایق قربان شدن افغانستان را مطرح و در جلب همنوایی آنان تلاش وسیع انجام دهد . 

ـ بسیار ضرور است تا دولت کار وسیع را با اعضای دایمی شورای امنیت،همسایگان وقدرتهای بزرگ منطقه مانند چین،روسیه وهندوستان دنبال و دررابطه به مسایل جاری افغانستان وبحث بر عواقب زیانبار استفاده ابزاری از گروه های دهشت افگن بخاطر مقاصد جیوپولوتیک و تشدید جنگ های نیابتی ، سازماندهی نماید . 

 

آیا دولت افغانستان توانایی انجام این رسالت تاریخی را دارد ؟ 

پاشنه آشیل افغانستان ضعف اقتدارملی است. "مردم بزرگ" که بار طولانی ترین جنگ تاریخ را متحمل گردیده اند ، با "رهبران کوچک" مواجه می باشند،رهبرانیکه به مردم باورندارند و فراموش کرده اند که: د خلکو زور، دخدای زور دی و از تشخیص مصالح کشور ومنافع ملی عاجز می باشند و درگیر ودار تقسیم « قدرت » بوده و قوای مسلح را درین مقطع حساس بحساب قوم و گروپ تقسیم مینمایند که کفاره آنرا سربازان قهرمان و هموطنان مظلوم با خون شان میپردازندوپای دشمن سفاک را تا مقر پارلمان ، شفاخانه چهارصد بستر و قول اردوی ولایت بلخ رسانیده اند . 

رهبران دولت وحدت ملی که پای شان در ترازوی مشروعیت می لنگد، بخاطر جبران این نقیصه باید برای کسب وجاهت ملی تلاش نمایند. این وجاهت فقط وفقط باچنگ زدن به منافع ملی ودفاع قاطع از وطن وجان و ناموس مردم بدست میآید .                                                      دستیابی به این مآمول زمانی سراب نخواهد بود که قانون را ملاک عمل قراربدهند،استقرار حاکمیت قانون یگانه راه تحکیم قدرت دولتی پنداشته شود . 

این هدف بزرگ فقط با پشتیبانی مردم ممکن خواهد بود و برای کسب کمک مردم باید تعریف دقیق ازمنافع ملی با شناخت از جیوپولیتیسم بین المللی و منطقه داشته باشیم وبرمبنای همین تعریف استرتیژی امنیت ملی وچگونگی مقابله در برابر پاکستان را مشخص بسازیم و« منشور مقابله با پاکستان » را در دایره کلان ملی تدوین نماییم . دستیآبی به این مامول شریف ملی از ما می طلبد تا مصالح کلان کشوری را فدایی بازی های خورد پوپلیستی و پیش کشیدن شعارهای غیرعملی وبا انگیزه های قومی ، نه نماییم . 

در همچو حالت یک دولت کارا میتواند با دیپلوماسی فعال بحیث پارتنر درسطح بین المللی و منطقه ، منافع افغانستان را دفاع و پاکستان نیز با عزم و احتیاط حرفش را تحویل بگیرد. 

چنین دولت که کارا خواهد بود در برابر مخالفان مسلح برخورد دقیق را در وجود یک سند تقنینی که حالت حقوقی افراد و گروپ های مسلح که به پروسه صلح میپیوندند ، تنظیم و مطابق آن برای صلح بحیث هدف والای ستراتیژیک اقدام نماید. 

 

داعیه یی ملی

انجمن حقوقدانان افغان در اروپا با نظر داشت این واقعیت که افغانان قلب مشترک ( وطن مشترک ) دارند، با مراجعه به هموطنان عزیز در داخل و خارج کشور، نهاد های سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی، جامعه مدنی و مدافعان وطن و مردم صمیمانه میخواهد تا در دفاع از هست و بود وطن ، صدایی اعتراض شانرا در برابرتشدید جنگ اعلام نا شده پاکستان متحدانه بلند ، و از ین داعیه برحق ملی افغانستان بدون در نظرداشت اختلافات قومی ، مذهبی ، ایدیولوژیک و سلیقه ها ، دفاع و به جهانیان ثابت نمایند که وطن وسرزمین افغانان عمق ستراتیژیک پاکستان و میدان جنگ های نیابتی نه ، بلکه همسایه متساوی الحقوق ونیک میباشد. 

 

با احترام

هیئت رهبری انجمن حقوقدانان افغان در اروپا

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۴/ ۱۷ـ ۰۳۰۵

پژوهشی در باره شعور، شناخت و جامعه

داکتر آرین

مقصد ار این نوشته بیان کوتاه و گزیده ای عام ترین و مهم ترین مقولات فلسفی و علمی است که میتواند کلیدی برای دانایی و آگاهی دانش آموزان دانشگاه و پژوهشگران جوان باشد.

نظریات در مورد شعور، شناخت و جامعه  در جهان مختلف و گوناگون است، اما اساس و ماهیت نظرگاه نگارنده را در این بیان اجمالی جهان بینی علمی و دستاوردهای جهان پیشرفته و متمدن تشکیل می دهد، جهت مرز گشایی و  گستردن موضوع ضرور است تا به نظریات فلاسفه ای گذشته تکیه و استناد کرد، زیرا یک پژوهشگر و نویسنده امروزی نمی تواند مضمون علمی را بدون اتکا و استناد به تجارب عظیم و نظریات دانشمندان گذشته نوشته و در دانشکده علوم تقدیم نماید.

در زمان و جهانی که ما زندگی می نمائیم کمتر نکته ایست که ناگفته مانده باشد و جامع ترین سخن تکرار است، اما نسل های نو و جوانان نو رسیده بدون تردید که به این تکرار نیاز دارند بخصوص در دو سه دهه ای اخیر که جهان بینی های ساخته و پرداخته شده ای افکار تاریک، تحمیلی و عامیانه و مغرضانه به مثابه رهنمود و رهنما و رسمی در ممالک عقب نگهداشته شده و جهان بدبخت ظهور کرده است و در محیط های نادان، کم سواد و بیسواد با حقایق مسخ شده برای فریب مردم و سود جویی مستکبران مطرح می گردد. از همین جهت نگارنده تصمیم به نوشتن این مختصر گرفت، زیرا در این لحظه که به نگارش این سطور مشغولم افغانستان را یک شبح سیاه عقبگرایی و استبداد بی سابقه که شباهت به شرایط اجتماعی-سیاسی قرون وسطی دارد فرا گرفته است و درحالیکه افغانستان به وحشتگاه جهانی تبدیل گردیده و مردم بی دفاع افغانستان استبدادی مذهبی را که مانند عنکبوت به دست و پا و شعور مردم پیچیده و مانند ارواح خبیث و خاکستری شب و روز به تار و پود مردم و میهن ما نفوذ می نماید تحمل می کنند. ایدیالوژی های عقبگرایانه ای جهادی، طالبی و داعشی، مردم و بخصوص اطفال و جوانان افغان را به گمراهی کشانده و جهت برده ساختن، آنان را به تقدیرگرایی های عاجزانه و حقیرانه و صبر نامعلوم تشویق می نمایند، در چنین شرایط وقتی جامعه و مردم ما از این فاجعه نجات حاصل می نمایند که اراده ای آگاهانه مردم بر جبر کور سیاهی و عقب ماندگی پیروز شود و تاریخ خود را خود رقم بزنند.

تاریخ انسانی با تاریخ جامعه و تکامل شعور پیوند ویژه و مستقیم دارد، انسان در جامعه و جامعه با انسان به وجود آمده است، جامعه گهواره ای پرورش شعور انسانها و انسانها توانائی شناخت، خلاقیت و دگرگونی جامعه را به کمک شعور و کار خویش دارند، اساس جامعه بشری را فعالیت تولیدی یعنی کار مولد انسانها تشکیل داده و شعور انسانها به مثابه انعکاس هستی مادی و فقط خاصه انسانها که اشرف المخلوقات هستند می باشد.

وقتی از نقش شعور در روند تحول آگاهانه در جامعه سخن می گوئیم، منظور از جامعه بشری سیاره زیبا و نیلگونی  در نظام شمس یعنی زمین است که ذره ای  از کهکشان بیکران و ورای آن می باشد، اجداد ما برای اینکه زندگی نمایند به غذا، مسکن و لباس ضرورت داشتند و برای اینکه غذا، مسکن و لباس داشته باشند باید به رزم و پیکار بزرگ با طبیعت سرکش می پرداختن، آنها  در مراحل ابتدائی زندگی و شرایط نا گوار طبیعی با رنج و فداکاری با ناسازگاری های طبعیت به نبرد برخاسته با مرگ و بیماری، با سیل و  طوفان، با زلزله و خشکسالی دست و پنجه نرم نموده اند، اوقیانوس های بیکران را می پیمودند، صحرا های سوزان را طی می کردند از کوهای سر به فلک و بیابان های یخ بندان می گذشتند، تا اینکه آرام آرام به کمک شعور خود به شناخت پیرامون خویش پرداخته و با وارد نمودن تغییر و دگرگونی، طبعیت سرکش را رام کرده و برای خود شرایط لازم فعالیتهای زندگی را ایجاد نموده و جامعه را تشکیل داده و آنرا  انسانی و اجتماعی کردند.

طبیعی است که مضمون و شیوه این نوشته  شکل تکامل یافته ای شعور اجتماعی را در روند شناخت و جامعه به بحث می گیرد، اما بررسی پیشینه و سیر تکامل تاریخی این روند به گشودن بیشتر و فهم بهتر آن ما را کمک می نماید، زیرا هر اندیشه و نوشته علمی که با مراعات منطق و همگام با واقعیات تاریخی و توضیح  "وآحد های اولیه" آن تحلیل و تجزیه گردد، می تواند بارور تر، مستند تر و جامع تر باشد. در عین حال نگارنده می کوشد اندیشه، برداشت و طرز تفکر خویش را که با خوانندگان گرامی در میان می گذارم ساده و روان بوده نه "زبان پیچیده فلسفی" تا این بایسته قابل درک، تفهیم و هضم باشد..

 در اوایل تاریخ پیدایش و تکامل علم فلسفه دسته بندی نشده بود و روند معرفت انسانها در مورد مقولات فلسفی از یک وحدت ساده شروع شد که بعد ها به صنف بندی های متعدد و دسته بندی های مختلف تقسیم گردید، یعنی اگر در یونان قدیم فلسفه را "علم علوم" می گفتن و ارسطو می توانست فلسفه را به " منطقیات، طبیعات، الهیات، خلقیات، اخلاقیات و سیاست" تقسیم نماید بعدها به خصوص از قرن های چهارده الی هژده علوم بطور جداگانه به دسته ها و شاخه های متعدد تقسیم شد مثلا تنها اگر سیاست را در نظر بگیریم: سیاست داخلی، سیاست خارجی، سیاست اجتماعی، سیاست اقتصادی، سیاست ملی، سیاست مصالحه، سیاست جهانی و غیره منشعب شده است و هنوز هم این دسته بندی ها و شاخه دوانی ها به سرعت ادامه دارد.

به این ترتیب شعور که تنها خاصه انسانهاست در ادوار مختلف تاریخی در سطح معینی همان دوره قرار داشته است. اساس نظریه فعالیت شعوری انسانها را "هراکلیت" فیلسوف معروف یونان

دانشمندان فلسفه اکادیمسن ل .ف .ایلیچیف و اکادیمسن پ .ن فیداسییف به این نظرند که هراکلیتوس فیلسوف یونان باستان برای اولین بار در تاریخ بشر اصطلاح" لوگوس " را هم معنی مقوله" شعور" مورد مطالعه قرار داده است، یا به بیان دیگر به باور این دانشمندان اساسگذار نظریه ای فعالیت آگاهانه انسان و اولین شخص که به مقوله شعور و تفکر پرداخته است فیلسوف بزرگ یونان هراکلیتوس بود. مفاهیم خرد، خردمندی و تفکر در آموزش او، از نمادهای های آشکار یست که رابطه خرد و تفکر را با واژه "لوگوس" نشان می دهد 1. در مورد مفهوم"لوگوس" در روند تاریخی فلسفه  به صدها فیلسوف و دانشمند مطالعات بی شمار انجام داده اند که این دانشمندان و فلاسفه گاهی باهم موافق و در جای دیگر دارای نظریات بکلی متفاوت و حتا متضاد اند، اما نگارنده به این نتیجه رسیدم که کلمه "لوگوس" را که هنوز هم زوایای پنهان آن بصورت مفصل آشکار نشده است، میتوان اساس اندیشه های هراکلیتوس و به مثابه سیستم نظریات او در موارد پدیده های مختلف مادی و معنوی قبول کرد. اوراق و پاره های به جای مانده از هراکلیتوس را بعضی از دانشمندان 130 و تعدای از دانشمندان 150 گفته اند، جمع اعتقاد دارند که نام کتاب هراکلیتوس" درباره طبعیت" است و گروهی از دانشمندان به این نظر اند که این کتاب در اصل نامش" در باره حکومت" بوده است، اما آنچه که در اندیشه و نظریات اکثریت دانشمندان و متفکرین، برجسته تر دیده می شود تفسیر و توضیح اندیشه های هراکلیتوس در بیان معانی "لوگوس"  با اضداد، حرکت، تغییر، اشیا و ماهیت آن بوده است و همچنان رابطه آن با شرح جامعه، تفکر، و شعور انسانی است که موضوع بحث ماست.

  به این ترتیب شعورکه تنها ویژه انسانها می باشد در ادوار مختلف تاریخی در سطح معینی شناخت ما از جهان خارج در همان دوره قرار داشته است، یعنی شعور نه آنقدر نتیجه تکامل بیولوژیکی است، که نتیجه انعکاس جهان عینی و جامعه در مغز ما می باشد و انسانها به برکت فعال بودن اجتماعی توانسته اند با محیط ماهول خویش سازگاری پیدا نموده و در پروسه شناخت آن با تاثیر متقابل بالای محیط ماهول، آنرا را تغییر داده و برای خود شرایط لازم فعالیتهای زندگی را در جامعه ایجاد نمایند.

مقوله شعور در بعضی از تیوری های فلسفی به حیث کلمه مترادف با اصطلاحات عقل، اندیشه و خرد نیز استعمال شده است.

درتاریخ فلاسفه یونان باستان سوفیسطاییان مطالعات فراوان را در مورد خرد انجام داده اند که به عقیده بعضی از دانشمندان اولین مکتبی فلسفی است که شعور را فرآیند شناخت انسان از جامعه تعریف نموده اند. سوفیستطاییان دارای افکار تجدد گرایانه بوده و با تاریک اندیشی و عقب گرایی مخالفت می ورزیدند یعنی ماتریالیزم را به ایدیالیزم ترجیع می دادند به همین سبب از سوی متعصبین وقت به آنان تعمت و افترا زده شد.  سوفیسطاییان برخورد مختلف نسبت به توضیح طبعیت، تفکر، خرد و سنت ها در زندگی اجتماعی داشتند، عده ای از دانشمندان به این باور اند که مبارزه میان حقیقت گرایان و ابهام گرایان از همین زمان آغاز شد2. یعنی مبارزه میان ماتریلیزم و ایدیالیزم در تاریخ فلسفه از همین جا شروع شده است، فیلسوف دیگری که خرد را ملاک قضاوت و حقیقت را ارزشمند ترین جوهر هستی می  دانست و در ستیز با ابهام گرایی بود سقراط است ، اما تعداد از فلاسفه  به این باورند که آموزش سقراط چرخشیست به سوی ایدیالیزم. سقراط به این عقیده بود که انسان باید به رهنمایی شعور و خرد زندگی کند او سنتهای کهنه را مردود می شمرد و نو گرا بود به همین سبب هم مورد خشم تاریک اندیشان قرار گرفته و حکم خوردن زهر را بالایش صادر نمودند3 . ارسطواز حقیقت گرایی "تالس"  توصیف نموده و وی را اولین فیلسوف  یا آغازکننده  فلسفه و موسس فلسفه یونان باستان گفته است، همچانان طوریکه از نگرش ارسطو در مورد "تالس "آشکار است این فیلسوف بزرگ یونان باستان به این اندیشه بود که انسان باید خود را، جامعه و طبعیت را بر اساس شعور و خرد خود تحلیل و تجزیه نموده و بشناسد4.  افلاطون به این عقیده بود که شعور در مجموع وجود عینی و خارجی دارد5.

جدا از مکاتب فلسفی یونان باستان، روشهای فلسفی در هند، چین، پارس و روم نیز وجود داشت که به مقوله شعور، شناخت و جامعه پرداخته اند، رومی ها با وجود داشتن یک تمدن عظیم و دانشمندان بزرگ، بیشتر به تحلیل و تجزیه و توضیح و تشریح فلسفه یونان پرداخته  و اکثرا آنرا به نقد گرفته اند، بعد از"فلسفه روم"  جهان فلسفه دچار ایستایی و سکون شده انحطاط فکری بر جهان چیره گردید که چندین قرن دوام کرد. در دوره امپراتوری روم در اروپا فلسفه فاقد رنگ سیاسی بود و تکامل ویژه نداشت، در قرون وسطی بیشتر تضاد و کشمکش ها میان طرفداران "پاپ" و امپراتور و حکومت بود و "دیوان تفتیش عقاید" کسی را مجال نمی داد تا آیدیا و نظرش را آزادانه بیان کند اکثریت دانشمندان در این دوره ای تاریک اعدام شده و یا زنده، زنده میان شعله های آتش سوختانده شدند از برجسته ترین فلاسفه قرون وسطی که در مورد جامعه، خرد و عدالت اجتماعی ابراز نظر نموده اند " گالیله "، "توماس مور" و "توماس کامپائلا" می باشد.

 گفتنی است در این زمان که اروپا بخواب رفته و در اسارت ایدیالیزم و بنیادگرایی قرار گرفته بود، بر عکس در جهان اسلام فلاسفه در مورد شعور، شناخت و جامعه تحقیقات با ارزش انجام داده و تحلیل و تجزیه  های ماتریالیستی و علمی از پدایده ها می نمودند، دانشمندانی که باوجود مزاهمت ها و مقاومت ارتجاع، در عرصه علم به مطالعات فلسفی پرداخته اند  و در علوم عقلی یگانه ای روزگار خویش بوده اند "رازی" و " ابن سینا " است، رازی از مفاخر بزرگ در فلسفه، ادبیات، نجوم و علم کیمیا است، از مهمترین آثارش"الحاوی" است که چند قرن منبع  و ماخذ علم و دانش برای پژهشگران و دانشمندان  بود تعداد تالیفات او را بیش ازپنجا و شش کتاب و رساله گفته اند6.  ابن سینا از نوابغ روزگار خویش و عمر خود را در راه کسب علم و دانش و تالیف کتب مختلف صرف و لحظه از کار علمی فراغت نیافت. او در مدت 58 سال زندگانی پرمشقت خود کتب و رسالات پر ارزش تصنیف و در نتیجه خدمات شایانی به جهان علم و تمدن نموده است، تالیفات ابن سینا تا یکصدوبیست گفته شده است و فلسفه ابن سینا به سه بخش تقسیم می شود: فزیک(علم طبعیت)، منطق(علم شناخت) و میتافزیک( علم مربوط به شناخت هستی بصورت کل)7.طوریکه آشکار است یکی از شیوه ها و روش های عقبگرایان و تاریک اندیشان  سئواستفاده از دین و مذهب است و با بستن افترا دانشمند بزرگ و دگراندیش را کافر و یا ملحد معرفی می نمایند. ایدیالست ها و متعصبین آن زمان  فلسفه و طرزتفکر ابن سینا را نیز به کفر نسبت دادند طوریکه خودش می گوید:

کفر چومنی، گزاف و آسان نبود

محکمتر از ایمان من، ایمان نبود

در دهر یکی چومن و آن هم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود8."  

همچنان دانشمندان دیگر الخوارزمی، الفارابی، البیرونی، خیام، غزالی، اندیشه های با ارزش فلسفی و علمی و ماتریایستی ارائه نموده اند الخوارزمی جدایی دین و دولت را باعث پیشرفت دولت و دانش و علم و شناخت بیشتر پدیده  ها در جامعه می دانست9. الفارابی ریاضی دان و طبیب مشهور متیقن بود که جهان خارجی مستقلانه وجود دارد و به قابل شناخت بودن جهان عقیده داشت10. ابوالقاسم فردوسی شاعر بزرگ و متفکر پر نبوغ در تکامل و انکشاف تفکر اجتماعی مردم نقش با ارزشی را بازی و عقاید مترقی ارائه نموده است. البیرونی فیلسوف نامدار به این عقیده بود که طبعیت در حال تغیر و تکامل دایمی بوده و ماده هم اشیا را بوجود آورده و هم به آنها شکل می دهد11. عمر خیام در پروسه اندیشه های فلسفی زمان خویش مقام بر جسته دارد، او معتقد است که: جمود فکری به نتیجه ای موثق نیانجامیده و نمی تواند به کشف اسرار گوناگون طبعیت موفق شود، به ابدی بودن ماده عقیده داشت و می گفت که از طبعیت مرده حیات ظهور می کند و به پیوند جهان اورگانیک با غیر ارگانیک باور داشت - گلی که از کوزه ساخته شده زمانی جسم زنده بوده است12:

این کوزه چو من عاشقی زاری بوده

در بند سری زلفی نگاری بوده

این دسته که در گردن او می بینی

دستیست که در گردن یاری بوده.

آثار ناصر خسرو بلخی در تاریخ تفکر فلسفی و اجتماعی شرق مقام ارجمندی دارد، ناصر خسرو به این نظر بود که "جهان در حرکت است" ماده خارج از زمان غیر قابل تجسم است، زیرا" زمان چیزی جز ماده متحرک نیست...همه چیز متحمل تغیر گردیده و هیچ چیز بحالت خود و در جای خود باقی مانده نمی تواند"13. نظریات ناصر خسرو حاوی مطالب عالی فلسفی و خداشناسی و همچنین انتقاد از نادرستی ها و زشتکاری ها و دفاع از عدالت است وی به این باور بود که تقوا و پاکی اخلاقی بدون دانش، خرد و معرفت بی  فایده است14. ناصر خسرو در برابر علمای دین بی باک و بی پرده سخن می گفت و از نظریاتش دفاع می نمود تمام این عوامل سبب شد تا او را به الحاد و کفر محکوم نمایند،او می گوید:

گر بر قیاس فضل بگشتی مدار چرخ

جز بر مقر ماه نبودی مقر مرا

نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل

این گفته بود گاه جوانی پدر مرا

گر بایدت همی بینی مرا تمام

چون عاقلان به چشم بصیرت نگر مرا

منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن

زین چرخ پر ستاره فزونست اثر مرا

ای آنکه دین تو بخریدم به جان خویش

از جور این گروه خران باز خر مرا"15.

متفکر نامدار جهان مولانا جلالدین بلخی شخصیت بزرگ دیگریست که می توان به اندیشه های خردمندانه او اشاره کرد. مطالعه کنندگان آثار مولانا به گفته خودش:

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

واقعیت هم همین طور است، اما به نظر نگارنده که بسیار خلص بگویم: اندیشه های مولانای بلخ شامل مباحث روشن و واضح در باره حرکت، تغیر، شناخت و تضاد، تکامل و جامعه و شعور است، تعیین مسیر تکامل از جمادی تا آهنگ ارغنون هستی نشان دهنده ای واقعیت جهانبینی مولانا در مورد جهان و جامعه می باشد، که پر از اندیشه های ایدیالستی و ماتریالیستی و مشیت خداوندی بوده و گفتنی است که فلاسفه بعد از او، چه در شرق و چه در غرب به اندیشه های مولانا مراجعه نموده و آنرا مطالعه کرده اند و هر کسی جایگاهی  خویش را در این جهان بینی یافته است، ولی آنچه که در آثار و نظریات فلاسفه غرب آشکار دیده می شود و غیر منصفانه می باشد، آنست که فلاسفه از اندیشه ها و تفکر مولای بزرگ بلخ استفاده نموده اند، اما از او نقل قول نشده است. از توماس مور تا به دکارت، فوریه، دیدرو، ولتر، مارکس و انگلس معلوم است که جهانبینی مولانا را مطالعه و به آن مراجعه نموده اند بطور مثال: قوانین سه گانه دیالکتیکی علم مارکسیزم یعنی قانون وحدت و مبارزه اضداد، قانون گذار از تغیرات کمی به تحولات کیفی و قانون نفی نفی، نهایت آشکار و برجسته در اندیشه های مولانا جلاالدین بلخی بصورت واضح مشاهده می شود.

مولای بلخ می گوید:

تا چه عالم هاست در سودای عقل

تا چه با پهناست این دریای عقل

عقل بی پایان بود عقل بشر

بحر را غواص باید ای پسر

---

از جمادی مردم و نامی شدم

از نما مردم به حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

---

از عدم ها سوی هستی هر زمان

هست یارب کاروان در کار وان

باز از هستی روان سوی عدم

می روند این کار وان ها دم به دم

-----

تو از روزی که در هست آمدی

آتشی یا خاک یا باد آمدی

گر بدان حالت ترا بودی بقا

کی رسیدی مر ترا این ارتقا

---

تازه می گیر و کهن را می سپار

که هر امسالت فزونست از سه پار

-----

نرد بان هایست پنهان در جهان

پایه  پایه  تا عنان آسمان

هر گره را نرد بانی دیگر است

هر روش را آسمان دیگر است.

-----

چیست آنکه هست جهانی دگر

نو شدن حال ها رفتن این کهنه هاست

روز نو و شام نو و دام نو

هر نفس اندیشه نو نو خوشی و نو عناست

عالم چو آب جوست بسته نماید لیک

می رود و می رسد نو نو این از کجاست

نو زکجا می رسد کهنه کجا می رود

گر نه و رای نظر عالم بی منتهاست 16.

بعد از قرون تاریک  مفاهیم شعور، شناخت و جامعه  با رشد و تکامل فلسفه در قرن هفدهم و هجدهم وارد مرحله جدید و بعدی خود شد، درعصرجدید از بزرگترین فیلسوفان آن زمان که به مطالعات در موارد مقوله های طبعیت، جامعه و شعور پرداخته "دولباخ" و"دکارت" است، دکارت به این باور بودهرچه را که با عقل خود درک کنیم، حتماً صحیح است، زیرا عقل ما ارمغانی از بارگاه الهی می باشد، او به شناخت  جهان خارج از ذهن ما معتقد بود و به این نظر بود که وقتی عقل چیزی را به طور واضح و متمایز شناخت، این شناخت باید ضرورتاً درست باش، او می گفت:" روان ما تنها  می اندیشد و جسم ما فقط حرکت می نماید17. اندیشه های فلسفی دکارت تاثیر بزرگی در طرزتفکر فلاسفه بعد از او گذاشت. قابل تذکر است که فلاسفه قرن هفده و هژده بیشتر توجه به شعور اجتماعی توده های مردم و تحکیم عدالت اجتماعی در جامعه داشته اند، شعور اجتماعی، شعور فردی و خودآگاهی توده های مردم از مفاهیمی است که در این دوران از اهمیت بزرگی برخودار و به آن توجه صورت گرفته است، تا توده ها قابلیت تحلیل و ارزیابی را داشته اعمال، اقدامات و اجراآت دولت و ارتجاع مذهبی را تشخیص داده و در مقابل بی عدالتی ها به نبرد و مبارزه برخاسته و برای مکمل تر ساختن جامعه اقدام نمایند، یعنی توده ها باید این درک را پیدا نمایند که از نظر وضع اجتماعی و طبقاتی در مقایسه با دیگران در چه شرایطی قرار دارند و چطور زندگی خویش را انسانی ساخته و برای بدست آوردن حق و حقوق خویش پیکار نمایند، از معروفترین فیلسوفان  عصر جدید " هابس "، " گرتسن "، " سپینوزا "، " چرنیشیفسکی، " لومانوسوف "، " بلینسکی "  و " روسو " است، به نظر  روسو " مهمترین بخش در جامعه و مبدا و اساس قدرت دولت توده های مردم اند و مردم حق انقلاب و عدالتخواهی را دارند"18. روسو " قدرت دولت را از آن مردم می دانست و بنابراین، پادشاهی که به استبداد و بیداد گراید و به حقوق طبیعی مردم تجاوز کند، از میثاق نخستین سر باز زده و سزاوار خلع و طرد است."19.پس انسان نه تنها جهان را، بلکه جامعه را نیز تغییر می دهد به نظر سپینوزا " اعتبار میثاق بسته به نتایج مفید آن است، و میثاق به محض آنکه از سود رسانی بازماند باطل و بی اثر است. شورش مردم وسیله ای است که داد گری و آزادی فردی را از دستیاز حکومت متجاوز می رهاند"20. میثاق اجتماعی به باور سپینوزا، در جا معه ضمانت کننده آزادی و عدالت اجتماعی است. گرتسن، بلینسکی و چرنیشیفسکی از منتقدین جامعه ای سرمایه داری و ایدیالیزم آلمانی بودند، آنها پیروزی توده های مردم و استقرار عدالت اجتماعی را در جامعه از طریق مبارزه سیاسی مردم طرح  نمودند.

  به این ترتیب نظریات و اندیشه های فلاسفه قرن هفدهم و هژدهم  باعث تحولات اجتماعی جدید در جهان شده و موجب انقلابات در انگلستان، روسیه، فرانسه و امریکا گردید، این انقلابات سیاسی که تحت شعارهای دموکراتیک" برادری "، " مساوات "، " آزادی " و امثال آن رخ داد، در نتیجه قدرت از طبقه ارتجاعی فیودال و ارتجاع مذهبی به طبقه مترقی تر یعنی بورژوازی انتقال کرد. بورژوازی در قرون هفده و نوزده در مرکز پروسه انقلابی قرار داشت و وظایف دموکراتیک را انجام می داد نیروهای مولده را به نحوی بی سابقه ای گسترش داد، ماشین آلات را تکامل داده و تکنولوژی جدید را در صنعت و زراعت توسعه داد و یک اقتصاد نیرمند و یک سیستم جهانی سرمایه داری را ایجاد نمود، اما همینکه نظام استثماری فیودالیزم را از میان برداشت، نظام استثماری و استعماری بورژوازی را گسترش داده و اکثریت کشورها را در آسیا، افریقا و امریکای لاتین زیر یوغ استعمار خویش درآورد، این تغیرات نه تنها باعث بوجود آمدن جامعه و سیستم استعماری جدید در جهان  شد، بلکه به نحوی اجتناب ناپذیر منجر به پیدایش و گسترش نظریات و آیدیولوژی های نوین فلاسفه قرن نوزدهم گردید..

فلسفه قرن نوزهم، بیانگر اوج اندیشه های فلسفی در جهان علوم و در باره مقولات و مفاهیم مورد بحث ما  است بزرگترین فلاسفه این دوران کانت، فیخته، شلینگ، هیگل، فویرباخ، مارکس، انگلس و لنین می باشد./   

باقی دارد.

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۷ـ ۰۳۰۵

 

بنام کارگـــر
بنام  کارگــر، درود بی پایان
به انسان به  خـلاقیت انسان
به گرداننده گان چرخه تولید
وبرسازنده گان هستی وامید
به قربان گشتگان راه آزادی
سرود ی رزم  می خـوانـم :

که برخیز، ای رفیق پیشتاز
ای کارگر،حما سه بر پاکن
صدای بشکن زنجیر بالاکن
بپا شو، بازکن راه رهایی را
خرو ش ی داد خــواهی  را
درفش کــــاوه آهنگری بردار
بزن با گرزها برفرق اهریمن
شکن زنجیراستعمار و استبداد
چو پیشآهنگ عصر خــــویش
رها یی بخش ، ا نسا ن   را
گرامی دار، یاد قهرمانان را
چو نام  پردلی و اکــرم  واســع
قدوس ها،میرعلم ها، قادرونبی
عظیم، عظم الدین، خیرمحمدها
وصدها قهرمان، نامی وگمنام
گرامی و نماد جاودانی هاست
بپا خیزید ای یاران همرزمان
دراین راه شریفانه همه باهم
صدا ها را یکی سازیم
صدا ها را یکی سازیم
و با نسل جوان کارگر و دهقان
به اوج قله های هستی  و امیـد
درفش ارغوانی را برافرازیم
درفش ازغوانی را برافرازیم


(عبدالوکیل کوچی)

  بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۷ـ ۳۰۰۴

پیام تبریکیه دارالانشای حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان

به مناسبت روز جهانی کارگر

 

کارگران و زحمتکشان عزیز!

دارالانشای حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان ، افتخار دارد که به مناسبت اول ماه می ، روز همبستگی جهانی کارگر ، شادباش ها و تبریکات صمیمانه  خود را ، به تمام کارگران  و زحمتکشان افغانستان و جهان تقدیم می نماید.
تجلیل و بزرگداشت از اول می ، هم در افغانستان و هم در سایر کشورها ، پیشینه تاریخی و مشحون از مبارزات عادلانه ، افتخارات بس بزرگ ، قربانی ها و فداکاری های فراموش ناشدنی دارد که هر وطن دوست و ترقی خواه می تواند به آن ببالد.
خواست ها و مطالبات عادلانه کارگران و زحمتکشان افغانستان و جهان از حمایت مردم و نیروهای دموکراتیک و ترقی خواه برخوردار بوده ؛و می باشد و همیشه با تمام امکانات مادی و معنوی در کنار آنها قرار داشته و دارند.
کاهش ساعات کار ، تادیه مزد مساوی در برابر کار مساوی ، شرکت در اعتصابات و تظاهرات مسالمت آمیز، تنظیم قانون کار و سایر مقررات و لوایح کاری به طور عادلانه، بهبود شرایط بازار کار ، استفاده لازم از ظرفیت های کاری ، تجارب علمی و فنی کارگران ، عرضه خدمات و بیمه صحی ، حق آموزش ، استراحت و سفر ، ایجاد اتحادیه ها و ارتقای نقش آن ها در دستگاه دولت و جامعه ، بهبود حیات اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی آنها ، شرایط ایمنی کار ، خواست ها و مطالبات قانونی و طبیعی کارگران و زحمتکشان بوده؛  که پیوسته مورد حمایت ما قرار دارد.
تجلیل از اول می ، تجلیل از کار و زحمت و تجلیل از نقش شایسته و بی بدیل کارگران و زحمتکشان در روند ترقی و پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی جوامع  و پیروزی انقلاب های اجتماعی و تاریخی می باشد.
حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان،از مبارزات کارگران و تمام زحمتکشان کشور در راه آزادی ، دموکراسی، ترقی و عدالت اجتماعی پشتیبانی می نماید و خود را متعهد به پیشرفت اقتصادی و انکشاف کشور می داند. این حزب در « راه رفع عقب مانده گی اقتصادی کشور ، بسیج مردم و جامعه مدنی در جهت تعمیل برنامه ریزی های کوتاه مدت و دراز مدت برای بازسازی افغانستان با استفاده از تمام ظرفیت های موجود سکتور دولتی ، مختلط ، خصوصی ،کوپراتیفی ، و سرمایه گذاری بیش تر در عرصه زیربنایی و منابع طبیعی ، زراعت و انکشاف دهات ، معارف و خدمات اجتماعی ، حمایت از مطالبات اقتصادی معاش گیران و تقویت جنبش سند یکایی» مبارزه می نماید.
حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان کم کاری ها و عدم توجه دولت را با در نظر داشت کمک های بزرگ مالی جامعه جهانی در راستای کاهش فقر ،اعمار زیربنا ها و ایجاد زمینه های کار ، بیکاری و بهبود حیات اقتصادی و اجتماعی مردم در جامعه محکوم می نماید.
ما باور کامل داریم که کارگران و زحمتکشان آگاه و وطن دوست ما از ادامه چالش ها ی عمده و موجود در کشور شدیداً نگران بوده و رنج می برند. ختم جنگ ، خونریزی و جلوگیری از مداخلات استخبارات منطقه را برای تامین امنیت که شرایط ضروری ترقی و پیشرفت کشور محسوب می گردد، مهم می دانند. حمایت از نیروهای دفاعی و امنیتی ، تقویت قوای مسلح، تامین وحدت ملی مردم، همبسته گی و وحدت تمام نیرو های ترقی خواه کشور را یگانه ضامن پیروزی مردم و دولت افغانستان در شرایط امروز و فردای کشور محسوب می نماید.
حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان از خواست ها و مطالبات کارگران و زحمتکشان افغانستان در تمام عرصه های اقتصادی ، اجتماعی  و سیاسی حمایت نموده؛ و همیشه در کنارشان قرار دارد.
در حالیکه ما دستان پرتوان هر کارگر و زحمتکش عزیز کشور را صمیمانه می فشاریم ، اول می ، این روز تاریخی را یکبار دیگر برای هر یک شما قلباً تبریک گفته ، پیروزی های شما را در مبارزه عادلانه تان آرزو می نماییم.
فرخنده باد اول ماه می ، روز همبستگی بین المللی کارگران!


بااحترام
پوهاند داکتر محمد داوود راوش
رییس حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان

شهر کابل ثور۱۳۹۶

بامداد ـ سیاسی ـ ۷ / ۱۷ـ ۳۰۰۴


آن زمان کارگران مهاجر شیکاگو، که برای کار به امریکا رفته بودند، در صف اول مبارزات طبقه کارگر ایستادند، امروز نیز میلیون‌ ها کارگر مهاجر می‌ توانند مبارزات خود را علیه وحشیگری سرمایه‌ داری و با شرکت موثر و رزمجویانه در اتحادیه‌ ها  ادامه دهند.

 

دبیر خانه فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری

فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری (WFTU) از همه همکاران  و دوستانش در سراسر جهان می‌ خواهد تا « روزجهانی کارگر» را به هر وسیله ممکن  برپا نموده ؛ و با صدای متحد فریاد سردهند که : « ما مبارزات خود را علیه وحشی گری امپریالیست‌ها  و برای تامین نیازهای امروزین توده  های مردم  و جوانان ؛ و جهانی عاری از استثمار و جنگ ، سازماندهی خواهیم کرد.»

اول ماه می یک نقطه عطف در مبارزات کارگران جهان ، از سال ۱۸۸۶ترسایی  که خواست‌های کارگران مهاجر شیکاگو مطرح شد است که تا به امروز ادامی دارد. مبارزات آنان هنوز ادا می دارد و به شکل مبارزه برای داشتن یک کار پایدار، تامین اجتماعی، بهداشت و تحصیل رایگان، زنده گی آبرومندانه ادامه دارد. آن زمان کارگران مهاجر شیکاگو، که برای کار به امریکا رفته بودند، در صف اول مبارزات طبقه کارگر ایستادند، امروز نیز میلیون‌ها  کارگر مهاجر می‌ توانند مبارزات خود را علیه وحشیگری سرمایه‌ داری و با شرکت موثر و رزمجویانه در اتحادیه‌ها ادامه دهند.

سال جدید با جدال‌های درونی امپریالیست‌ها  شروع گردیده است، که خود منجر به تشدید استثمار توده مردم  و افزایش خطر یک جنگ همه ‌گیر شده است. حوادث جاری در افریقا، خاورمیانه، آسیا و اروپا، تهاجم سرمایه ‌داری به جنبش کارگری را اثبات کرده است و هزاران نفر را برای گریز از مناطق جنگی، وادار به مهاجرت نموده است؛  و درعین حال اتحادیه اروپا  و دولت‌های اروپایی تظاهر به کمک به نجات جان پناهنده گان می‌ کنند !

کارگران در تمامی  نقاط جهان نگران تحریکات دولت امریکا، اتحادیه اروپا و متحدانشان  که در صدد تصاحب بازارهای جدیدی برای غارت‌اند، هستند. آنان در حال حاضرمشغول بمباران و کشتار مردم سوریه و فلسطین،  اعمال فشار بر مردم ونزویلا ( برای راه اندازی یک جنگ داخلی) تهدید بکارگیری بمب اتمی در شبه جزیره کوریا هستند.

آنها بزرگ ترین بمب غیرهسته ‌ای را روی سر مردم افغانستان انداختند. اینان همان امپریالیست ‌هایی هستند که از حکومت فاشیستی اوکرایین حمایت و با آن همکاری می‌ کنند، همان ‌هایی هستند که از سیاست‌های اسراییل  در خاورمیانه حمایت می ‌کنند.

این جدال‌ های داخلی بین امپریالیستی اوضاع مالی کارگران و بازنشسته گان را بدتر کرده است. اقدامات آنها  منجر به کاهش عمومی دستمزد و حقوق بازنشسته گی، خصوصی سازی تامین اجتماعی، بهداشت و تحصیل عمومی، افزایش بیکاری، کار «سیاه » و محدویت آزادی عمل اتحادیه‌ ها گردیده است. با این تصویر عمومی طبقه کارگر و توده مردم اول ماه می ۲۰۱۷ ترسایی  را زرمجویانه جشن خواهند گرفت.

فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری از همه همکاران و دوستانش در سراسر  جهان می ‌خواهد که روز جهانی کارگر را به هرطریق ممکن  بزرگ داشته و با صدای متحد فریاد بزنند:

«ما مبارزات خود را علیه وحشی گری امپریالیست‌ها و برای تامین نیازهای امروزین توده مردم و جوانان و جهانی عاری از استثمار و جنگ، سازماندهی خواهیم کرد.» 

فدراسیون با ۹۲ میلیون کارگر عضو در همه قاره‌ ها، همبسته گی بین ‌المللی خود را با مردم قهرمان کوبا، که مهماندار جلسه رهبری فدراسیون به تاریخ ۳ تا ۵ می خواهد بود ؛ و نیز با کارگران جهان که علیه تشبثات امپریالیست مبارزه می‌ کنند، اعلام می‌ نمایید.

ما درهرکشور و قاره‌ای برای رهایی طبقه کارگر؛ مبارزه برای تحصیل حقوق و نیازهای خود وعلیه سیستم استثمارگرانه  که باعث فقر، جنگ و پناهنده گی می ‌شود، اقدامات مشترکی را سازماندهی خواهیم کرد.

دشمنان مردم شکست ناپذیر نیستند؛  این مبارزات توده مردم است که شکست ناپذیر است.

دبیر خانه فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری

 

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۷ـ ۳۰۰۴