گفت وگوی ویژه رجاءعالم با روت رنی رایف
میگویند مکه شهریست که در آن نام زنی را در جمع به زبان آوردن شرم است .اما « رجاء عالم » نام زن مکی دیگر مایه ننگ نیست و همه نه تنها او را میشناسند بلکه به شهرتش میبالند. این زن رومان ها ، داستان های کوتاه و نمایشنامه هایی چون « راه ابریشم » ، « خانه شیشه یی » ، « ۳۶۰ داغ چهره یک زن » ، « دریای جانوران» ، « لقب » ، « مُهرانگشتری » ، « آذرگاه پرنده » ، « راز » ، « هزار و یک شب من » دارد. « گردنبند کبوتر » و برخی دیگر را به زبان عربی کلاسیک نگا شته و سبک زیبای خود را آفریده است.در نوشته های او، واژه ها در شادمانی اند وهوشمندی و لطف بیمانند او را بیان مینمایند .رجأ عالم مکه را با چشمان دیگرمینگرد ، چادر بسرنمی گذارد و به تصوف اسلامی عشق میورزد.او که در سال ۱۹۵۶ ترسایی زاییده شده و ادبیات انگلیسی را آموخته است، آثارش تا هنوز درسرزمین ما ناشناخته است. بامداد برای آشنایی با ا ین چهره ادبی گفت وگویی را برگزیده که به همین تازه گی با ژورنالیست اتریشی خانم روت رنی رایف انجام داده است .امید که انگیزه ای برای خوانش بیشترنوشته های زنان روشنگر باشد . ( بامداد )
متن گفت وگوی رجاء عالم با روت رنی رایف
برگرداننده : بامیک
پرسش : خانم عالم ! شما ده ها رومان ، نمایشنامه ، داستان و مقاله نوشته اید. چه انگیزه های سبب شد که اکنون میخواهید تا خواننده گان المانی زبان نیز شما را بشناسند ؟
پاسخ : ناشرها باید به کتاب هایی اعتماد کنند که خواننده گان زیادی را به سوی خود بکشانند .برپیشانی ادبیات عربی پیشداوری ها و کلیشه های فراوانی چسپانیده شده اند .ناشر ها دردرون این کلیشه ها خود را مصوون احساس میکنند .آنها از کتاب هاییکه از این چارچوب بیرون اند دوری میگزینند. رومان های من در ژرفای روح زادگاه من ، شهرمکه ، ریشه دارند.من از اسطوره ها و تاریخ آن مایه میگیرم و آنرا بزبانی میگویم که باید مانند متن های تصوفی نخست بازگردند .این امر به دشواری قابل برگردانی اند.
پرسش : مکه شهر مقدس اسلام است .آیا نیروی معنوی این شهر شما را به نوشتن کشانیده است ؟
پاسخ : این نیروی معنوی به فانتزی من پروبال می بخشد. من مینویسم تا آنرا پژوهش کنم ؛ مرزهای نهایی آنرا بشناسم و با آن جاری شوم . رومان های من گسترش « خود » من اند.من با آنها به دنیا هایی میرسم که خیلی کهن ولی همزمان با آن آینده گرا اند .من خوشوقتم که ازمرزهای گذشته ، حا ل وآینده ، زنده گی و مرگ میگذرم . من از پنجره های سقفی خانه پدر بزرگم میلیون ها حاجی را نظاره میکردم و آنها را بمثابه نقطه های نوررنگین میدیدم. آنها در مجموع یکی بودند .من در رومان هایم میخواهم همه را ازاین امراگاه بسازم .
پرسش : رومان های شما در کشه ای غصه ناپدید شدن مهندسی کهن و با شکوه مکه و خیال پردازی شهرسازی آینده آن قراردارد.آیا این کیفیت گزارنده شگاف جامعه عربستان سعودی است ؟
پاسخ : زمانیکه به نوشتن « گردنبند کبوتر » آغاز نمودم به گذشته نگریستم. اما وقتیکه این کتاب را به پایان رسانیدم خود را در یک اندیشه دیگر یافتم . چگونه میتوان ادعا نمود که که سنگ ها معنوی تر اند نسبت به شیشه و یا فولاد ؟ ریشه های ما در دیوارها قرار ندارند بلکه آنها درمرکز اند واین همان کعبه است و ما باور داریم که خانه خدا است .نه تنها سعودی ها بل همه انسان های سراسر جهان در جنبشی نسبت به نوعی از واقعیت معنوی بسر میبرند. ما دیگر محدود به گونه اندیشیدن و یا شیوه زنده گی نیستیم بلکه خود را به موجود های همگانی و معنوی مبدل میسازیم و آهسته آهسته دریک بخش معنوی ریشه میدوانیم که درآن زادگاه و ارثیه فرهنگی بمثابه یک بخشهنری آرایش دهنده و مشترک همه ونه بمثابه ژرفنا های مناقشه بر انگیز دیده میشوند .
پرسش : شما در رومان های خود از فساد و برخورد خشونت آمیز دربرابر مهاجرین غیر قانونی سخن میگویید . آیا اینها همان پرابلم هایی اند که جامعه سعودی با آن دست و پنجه نرم میکند ؟
پاسخ : مفهوم « مهاجرین غیر قانونی » در رابطه با مکه غیرنورمال میباشد ؛ زیرا در خانه خدا مقدم همه انسان ها ، همه نژاد ها و رنگ پوست ها خوش است .در آوان کودکی ام پذیرایی از حاجی ها مکلفیت افتخار آمیزهمه بود .مکه ازمهاجرین ، غربا و اغنیا تشکیل یافته است .آنها با ایمان ، خوشی و رنج به اینجا میآیند .این همه تضاد ها درونمایه کتاب های مرا میسازند.اکنون مکه شهری با بلند ترین قیمت زمین درجهان است ؛ گدا ها و ثروتمند ها را همسان بسوی خود میکشاند. مکه مکان معنوی و درعین زمان تجارتگاه بزرگ است .بازارهای مکه که درآنها شاعرها شعرهای خود را میخواندند ،گذشته تاریخی دارند.مکه مرکز خلاقیت است .
پرسش: مساله حقوق زن ( درعربستان ـ بامداد ) همواره درغرب مطرح میگردد.اما نوشته های شما بیانگر کرکترهای بسیارخود اگاه زنان ( عربی ) است . چرا ؟
پاسخ : من همواره میخواستم در باره مادرکلانم و خاله ها وعمه هایم بنویسم .آنها نمونه های ایده آل و مُدرن برای من بوده اند .آنها زنانی قابل ستایش اند که درهمسایگی های ما با زنان زیرستم بسرمیبرند. این مساله مانند جا هایی دیگراست ؛ جاهاییکه در آنها زنان و مردان به تامین برابری موفق گردیده و یا اینکه حکم های اجتماعی سدی در برابر آنها بوده اند . این مبارزه ، زنده گی و چلنجی است که باید آماده آن باشیم . من بیاد ندارم که این امر آسان بوده باشد ؛ اما ناممکن هم نبوده است.من همیشه در جاهاییکه درها بسته بوده اند به پیش تازیده ام . من خوشبختم که پدرم کلیدی بود که با آن درهای بسیاری را بازنمودم. اما من خود نیزکلید های را ساخته ام که برایشان قیمت گزافی پرداخته ام.
پرسش : مساله « حجاب » هم به موضوع یاد شده بسته گی دارد.کریستینی فن براون دانشمند فرهنگ شناس ، باور دارد که برهنه سازی زنان دربرابر همگان هیچگونه رابطه ای با آزادی زنان ندارد. برای شما « حجاب » دارای چه اهمیتی است ؟
پاسخ : زمانیکه جوان و هنوز به بیرون کشور سفر نکرده بودم درخیابان های مکه چادر « آباجه » می پوشیدم و « طرحه » نازک ابریشمین بر روی میگذاشتم .قانون حجاب چنین بود.دختران عفیف هیچگاهی رخسار خود را نشان نمیدادند و با یک چادریکه خطوط چهره آنها را مینما یاند راضی نمی شدند . من درهمسانی با موقف خانواده ام چهارچادرمیپوشیدم و حتا به آن میبالیدم. آما در پس چادری مغزم با انقلابیونی چون کانت ، هگل ، هاید گر ، نیتچه ، پینوزا ، سارتر ، داستایفسکی ، ویکتورهوگو ، لورنس ، تولستوی و یا سو ناری کایاتا می خروشید .
پرسش : زمانیکه شما به نوشتن آغاز نمودید فضای ادبیات سعودی چگونه بود ؟
پاسخ : الگوهای من همه در نقشه بزرگ بین المللی و درهنروادبیات بیرون قرار داشته اند .کتاب های کهن عربی چون آثار صوفی های بزرگ ، النافری ، مولانا جلال الدین رومی ـ بلخی ،ابن عربی، سهروردی و یا حلاج که برای گذاراز مرزها کشته شد بر من تاثیرزیادی داشته اند. نا اگاهانه سبک من از آثاری چون کتاب « جانوران » الجاحظ یا کیهان نگاری القزوینی « اعجاز موجودات زنده و چیز های دیگر » شکل گرفت .این آثار درواقعیت ساینس فیکشن ( خیال پردازی دانشی ) بودند که پیش از آنکه درغرب رواج پیدا کنند آفریده شده بودند . درعربستان سعودی رومان ها تا اکنون عرصه ای پژوهش نا شده اند. شبه جزیره عرب سرزمین شاعرها وشعر کتاب تاریخ ما بوده است . تنها درزمان واپسین نسلی پدید آمد که شیفته نوشتن رومان بود .
پرسش : اگر کتاب « دختر ریاض » نوشته رجا الصانع نادیده گرفته شود آثار دیگری به زبان المانی وجود دارند.کدام پهنه موضوع ها دارای اهمیت بارز است ؟
پاسخ : در رومان های سعودی بیشتر بیان « فردیت » مطرح اند. نویسنده گان انسانها ی می آفرینند که آزاد اند ؛ مسوولیت کلی کارکرد های شانرا به عهده میگیرند و درکار خود نه از جامعه بلکه از خود نماینده گی میکنند. آنها از مرزها میگذرند و آماده اند تا قیمت این کار خود را بپردازند .
پرسش : شما درگفت و گوهای خود همواره بیان مینمایید که بمثابه یک روشنفکر به در یافت شناسایی رسیده اید درحالیکه نویسنده گان دیگر پیوسته مورد پیگرد و دستگیری قراردارند.درشرایط کنونی وضع سانسوردرعربستان سعودی چگونه است ؟
پاسخ : من در رابطه با کار های نویسنده گی ام که همه چیز را زیر سوال میبرند و مبین معنای ژرفی اند هیچگاهی مورد بازرسی قرار نگرفته ام. البته این امر بدین معنا نیست که سا نسور وجود ندارد.این پهنه خیلی فراخ است.بطور عادی مجاز نیست که دین و ارزش های انسان مورد توهین قرار گیرند.اما من زمانیکه مینویسم هرگز به سانسور نمی اندیشم ؛ درهنگام نوشتن در جایی میباشم که درآنجا امرمجاز یا غیرمجاز با من تماس ندارد.من آزادوار مینویسم مانند اینکه درخواب پروازنمایم .اما من توهین و تحریک هم نمی کنم .نقش من منحیث نویسنده تنها اینست که بپرسم ولی داوری نکنم .
پرسش : نویسنده مصری جمال الغیطانی در گفتگویی به سانسوری اشاره میکند که از فضای اجتماعی بیرون میشود و نویسنده را در برابر چلنج بزرگتری نسبت به سانسور واقعی میکشاند.شما با این امر چگونه برخورد مینمایید ؟
پاسخ : بنا برهمین امرمن « گردنبند کبوتر » را نخست به زبان انگلیسی نوشتم وسپس به عربی برگردانی نمودم. من میخواستم تا از سانسور درونی رهایی یابم .من زبان انگلیسی را بکارمیگیرم تا مکه را با چشمان بیگانه نگاه کنم و آنرا رام ناشده و آزادوار بنگرم.من در هرسطری انسان های واقعی را می بینم و این گفته من به ویژه روی با دو زن ، عایشه و أسا ، دارد.من نمی خواستم که درآغاز کار، زمانی که درافشای این جهان تلاش میکردم ، صدای هوشدار دهنده مادر کلانم مانع کنکاشم میگردید.همچنان زبا ن عربی بنام « شرم » یا « ترس » توان کشاندن آن دنیا های مرا بدور دست ها داشت.
روزنامه اشتاندارد، ۲۱ دسامبر ۲۰۱۳
اجتماعی ـ بامداد۱۴/۱ـ۰۲۰۱
زنان سرشناس افغانستان
شیرین نظیری
در یك سپیده دم صبح گاهی موسم بهار در خانواده ای روشن فكری دیده به جهان گشودم ، نامم نادیه متخلص به ارس فرزند سید داود و متولد شهرپلخمری ولایت بغلان میباشم . پدرم داكتر طب بودند كه در اوایل دوره ای سیاه حكومت حفیظ الله امین توسط ارگان های دولتی آنوقت در جمع از قربانیان پنج هزارشهید آن دوره پیوسته و جام شهادت را لبیك گفت و مادرم كه افتخارات كنونی ام را وابسته به او میدانم ، اولین آموزگار من بوده است . زیرا وی از آوان طفلیت مرا با كلام شعرای بزرگ زبان دری همچون حافظ شیرازی ، بیدل و مولانای كبیر معرفت بخشیده است . حكایاتی از شاهنامه ای فردوسی را در ایام كودكی از زبان پر مهر و شفقتش شنیده ام . و سخنان ارزشمند و زنده گی سازش از كودكی الی اكنون به گوش هایم طنین انداز است كه میگفت :
تنت با تار مو گر بسته باشد بپایت صد جهان خار رسته باشد
نویسایم ! بگو الام انسان كتابت در جهان گل دسته باشد
زیباست " مادر " یعنی اولین آموزگاران عشق ، محبت ، راستی و صداقت و اولین موجود قدیسی كه ما را با جهان هستی معرفت میدهد .
زیباست احساسی كه در قالب " شعری " از دلی برخاسته و بدل ها جا گزین میگردد ، زیبایی ها ، زشتی ها و حقایقی را برملا میسازد .
مینویسم تا هر خواننده ای با مرور آن به روح مطهر همه مادران رنجدیده ای گتاه درود بفرستند و عشق میورزم به واژه ای زیبا و مقدس " مادر " . اكنون با درود بی پایان به همه مادران جهان میخواهم پیامم را از طریق این چكیده ام تحت عنوان " غفلت خواب " كه شعر استقبالیه است از شهر " هدیه به مادران " استاد خلیل الله " خلیلی " به فرزندانم برسانم :
خواب غفلت
مادر غم پرورم تاج سرم بیتو با دا خاك عالم بر سرم
یاد دارم آن شب تاریك ده آخرین حرفت " بیا داروبده "
خواب غفلت عقل وهوشم درربود چون بپا خاستم مرا مادر نبود
روح پاكت در سما پرواز داشت آن شب یلدای من آغاز داشت
با ستم های زمان آذین شدم از زمین تا آسمان نفرین شدم
سال ها گشتم بیابم مهر تو یا مگر یابم مثال چهر تو
نی وفا دیدم نه مهرت در جهان نام پاكت روز وشب وردزبان
از دبستان وفا سازم " ارس " مینهم بر دیده تا دارم نفس
هر كی بر وجدان خویش داور شود بی تغافل خادم مادر شود
" اشك مادر گنج گوهر زا شود " "مردازآن یك قطره ای دریاشود"
مرگ یك پدیده ای تحمیلی و اجباریست برای انسانها . و مرگ والدین میراثی است به فرزندانش . تمنا مینمایم هر فرزندی یكبار این چكیده ای قلب مرا مرور نماید ، تا مبادا آینده ای مملو از درد ندامت را در قبال داشته باشد .
تحصیلاتم را در سال ( ۱۳۶۰ ) به رشته ای كیمیا و بیولوژی در پوهنحی علوم طبیعی( ساینس ) پوهنتون كابل به اكمال رسانیده ام . بعد از فراغت از سال ( ۱۳۶۱- ۱۳۸۷ ) در لیسه های مختلف شهر كابل به صفت آموزگار مصروف تعلیم و تعلم فرزندان كشورم و مدتی هم مصروف سفر های تجارتی در كشور های همسایه بوده ام .
از سال ( ۱۳۹۱- ۱۳۸۸ ) در دفتر ولایتی ( UN ) هبیتات ولایت بغلان مسولیت بخش جندر را داشتم .
جنگ های تحمیل شده ای میهنی نه تنها تلفات جانی بلكه اثرات ناگوار مادی و معنوی نیز بر كانون خانواده گی من گذاشته است . كه با كمال تاسف میتوان گفت بعد از سال ( ۱۳۷۲ ) با پیروزی حكومت اسلامی در وطن هیچ آثار و یا نشانه های از گذشته ها به جز سه فرزندم برایم باقی نمانده . با ازدست دادن همسرم از سال هاست كه جاده های هولناك زنده گانی را به تنهایی می پیمایم . او یگانه مردی بود كه به مقام والای زن ارج میگذاشت و نمونه ای مثالی از مردان نیكو سیرتی بود . كان عشق ، كان محبت . لهذا روحش را شاد میخواهم و بیاد اولین دیدارش میگویم :
انوار فلك
ای ماه بگو قصه ای مهتاب شبی را آن شب كه به خرگاه تو دیدم عجبی را
از پرتو انوار فلك نوری درخشید رخشید چراغ دل و آورد طربی را
من بودم و او بود ، نور مصفی بود صورتگرگیتی كه بساخت مصحوبی را
آن شب كه دودل بادل شب تاب همی خورد حاسد شدی بر عشقم ، بستی دربی را
آئین مقدس به دل شب چو نگنجید خورشید به پاخاست كه جوید سببی را
از فیض و كرم كن مددی خالق یكتا مخروبه نما خانه ای هربی نصبی را
محفوظ بدار عشق " ارس " از ره تاران دیوانه ای عشقی زتوخواهدعصبی را
آغاز برنامه های علمی و ادبی ام را میتوان از سال های بعد از ( ۱۳۷۰ )محاسبه نمود كه همواره انعكاس دهنده ای درد و اندوه مردمان رنجدیده و ستم كشیده ای سر زمینم از طریق تحریر اشعار ( رعبایات ، دوبیتی ها ، غزل ، قصیده و ....) ، داستان های كوچك و مقالات علمی و ادبی بوده ام و با صلاح قلم خویش الی اكنون علیه جنگ سالاران در مبارزه و مجادله میباشم .
شرایط ناگوار جامعه ، زنده گی خشونت بار زنان ، كودكان و جوانان و محرومیت های آنان از هرنوع مزایای خدا داد زیست ، مرا وا داشته تا اكثرا" تحریراتم را در رابطه داشته باشم .
به آثار پُربها و ارزشمند همه نویسنده گان و شعرا ارج میگذارم و اما به غزلیات عشق میورزم و دوست دارم آن سروده های را كه بیانگر آلام بشریت باشد .
علاقمندی هایم : به مطالعه ای كتب ، موسیقی آرام ، كار اجتماعی ، مخصوصا" خدمت به زنان كه محروم ترین قشر جامعه بوده ، كودكان و جوانان كه آینده سازان یك جامعه اند علاقمندم .
آرزوی من : محو جنگ ، محو بیسوادی ، محو فقر و محو انواع واشكال خشونت ها در وطن آرزوی من است ، و تمنا دارم فرزندانم كه از داشتن تحصیلات عالی نسبت شرایط ناگوار زنده گی محروم اند بتوانند ادامه دهند .
برادر با برادر جنگ دارد زمین از خون آدم رنگ دارد
شیون وناله و فریاد طفلان به هرجاگر روی آهنگ دارد
* * *
چی میشد جنگ دردنیا نمیبود به عالم ماتم و غوغا نمیبود
جهان یك كشتی غم زن ملاحش ز اشك كودكان دریا نمیبود
* * *
بدل غم های عالم لانه كرده سرشكم دیده ها پیمانه كرده
ندارم آشنای تا بگویم غم فرزند مرا دیوانه كرده
اكنون جهت سرور هر چه بیشتر شما عزیزان دور از میهن مژده ای را به شما میرسانم كه از تحریر آخرین آثارم دارم . و آن دو كتاب داستانی ام تحت عناوین ( اشك پیروزی ) و ( نوای بینوایان ) میباشد كه می خواهم بعد از طبع آن دو فلم فیستوالی از این حكایات عینی و واقعی جامعه ای افغانی تهیه نمایم كه اكنون شما را با چند كلام آن معرفت می بخشم :
۱ـ اشك پیروزی : نام كتابیست كه انعكاس دهنده ای انواع و اشكال مختلف خشونت ها علیه زنان ، دختران و كودكان بوده و از تجاوز جنسی هشت تن مرد مسلح بالای دختر پنج ساله ای حكایت می نماید :
ای مظهر حقیقت و ای عشق واپسین هر صفحه را بنام تو آغاز میكنم
گر مشتی ازایام نخورم بر رخ حزین صد لعنتی به عالم این راز میكنم
مظهر حقیقت اولین صفحه ایست از داستان اشك پیروزی كه هم اكنون قلم نیز از افشاء این ( راز ) در انگشتانم خجل میگردد ولی صد ها افسوس كه . . . . . . . .
آخرین سطورش دعای مادر داغ دیده ایست به فرزند فنا شده اش ( شمعراز ) .
الهی همتی بخشا به شمعراز ز آب رحمتت بر دجله انداز
شود صداهاهزاران قطره هایی و هم سیلاب راه ( عامل راز )
۲ـ نوای بینوایان : كه شامل دو بخش است :
۱ ـ معرفت با زنده گی فلاكت بار مریضان معتاد ، علل و عوامل آن .
۲ ـ غصب ملكیت های شخصی توسط جنگ سالاران و غاصبین زمین .
رهین كوكنار عنوان چكیده ایست كه میتواند بیانگر زنده گی فنا شده ای یك نوجوان بوده و بخشی است از كتاب نوای بینوایان :
رهین كوكنار
ساقی بریز باده ای نابی بساغرم گوهرفشان دل كنم از دیده ای ترم
دامان دل به اشك یتیمانه بسترم آشا گذر كند ز پیش گاه مادرم
آنجا رود به وادی برباد رفته ای صد ها هزار بوسه زند پای مادرم
گوید دلم زیاد تو غافل نمی طپد درهركجا خیال تو با خود همی برم
رفتم چوكاغذی كه به بادش رهاكنند پرپر زنان ز پیش تو با دیده ای ترم
تاران شب وداع تو یادم نمیرود دست تهی و چشم امیدت بهاورم
در موج آتشی كه ترا شعله ور نمود رفتم كه مدعای ترا خود بر آورم
رفتم بنزد حاكم عالی مقام شهر گفتا برو – برو من آن غافل كرم
بر سفره ای نشاط غم از دل بدر نما درمان غم به داروی من كن برادرم
مادر رهین دانه كوكناری گشته ام صاحبدلی كجاست بنزدش یخن برم
با حلقه های دود پدر را رقم زنم با آتش فنای خودم نقش كشورم
با اهریمن بگو ! بگیر پیشه ای مرا برداربساط خویش كه دیگرنمی خرم
تو آشكار عرضه كنی هر متاع خویش من آن متاع حرص تودزدانه میخرم
تو در رفاه من به فنا نسخه رو برو تو عامل غمی كه در آن من شناورم
رود " ارس " براه تو سیلاب میكنم تا مظهر فساد و شر از پا در آورم
اجتماعی ـ بامداد۱۳/۲ـ۳۰۱۲
شکستناپذیر
در فراسوی این شب تیره
که چون مغاکی میان دو قطب
مرا در برگرفته است
برای سرشت استوار و تسخیر ناپذیر خود
شکرگزار خدایانم
در شرایط طاقت فرسا
ودر چنگال ضربات زمانه
سر را سندان صبور کردم
نه دست از تلاش برداشتم
و نه به لابه و زاری افتادم
با پتک ایام و زیر آوار سرنوشت
سرم خونین
اما برافراشته است
فراسوی این جایگاه پراز خشم و اشک
جز سایه های وحشت دیده نمی شود
و تهدید و رنج سالیان
مرا می پاید
اما در من
نشانی از هول و هراس نیست
از این گذرگاه تنگ و تاریک
و از پیامدهای در تقدیر
واهمه ای ندارم
چون سرنوشتم را
با دست خود می نویسم
و سردار فاتح روح خویشتنم.
شعری از: ویلیام ارنست هنلی
فرهنگی ـ بامداد۱/ ۱۳ـ ۲۹۱۲
گزارش تاناسیس پافیلیس، دبیرکل شورای جهانی صلح
رفقا و دوستان عزیز،
برگزاری جلسه کمیته اجراییه مان، برای اولین بار پس از اجلاس مجمع عمومی در کتمندو، در اینجا در کاراکاس، پایتخت جمهوری بولیواری ونزویلا مایه مسرت ویژه است. قبل از هرچیز به خلق ونزویلا درود میفرستیم و از « کمیته همبسته گی بینالمللی» ونزویلا COSI ، سازمان عضو و میزبان ما بهخاطر مهمان نوازی و پذیرایی عالیشان سپاسگزاری میکنیم.
ما برگزاری مجمع عمومی شورای جهانی صلح را در سال ۲۰۰۸، که طی آن ما کاراکاس را بهعنوان « پایتخت جهانی صلح و مبارزکمیته ضدامپریالیستی» اعلام کردیم، بهخوبی به یاد میآوریم. به دنبال آن، مجمع عمومی ما زیر نظارت رییس جمهور فقید، فرمانده هوگو چاوز فریاس برگزارشد. ما عمیق ترین احترامات خود را به پاس خدمات عظیم او و رهبری موفق انقلاب بولیواری، و بهعنوان رهبر واقعی خلق ونزویلا با مقبولیت وسیع جهانی، به او تقدیم میکنیم.
کاراکاس، ونزویلا، ۲۵ ـ ۲۳ نوامبر ۲۰۱۳ ترسایی
رفقا و دوستان عزیز،
اجلاس خود را در دورانی برگزارمیکنیم که با تهاجم فزاینده امپریالیسم در تمام گوشه و کنارجهان، در تمامی عرصهها و جنبههای زنده گی بشر مشخص میشود. بحران عمیق اقتصادی سرمایه داری موجب درد و رنجی جدید بیسابقه برای صدها میلیون نفراز مردم، فقر، بیکاری، گرسنگی و بدبختی، درکنار سودهای هنگفت برای سرمایههای بزرگ و شرکتهای فراملیتی شده است. تجلی همزمان این رویدادها در تمام نقاط جهان، و عواقب وخیم در اروپا برای مردم و جوانان آن، ماهیت بحران سیستمی را نشان میدهد که نه تنها نمیتواند مشکلات بشریت را حل کند، بلکه فقط آنها را تشدید میکند.
در حالی که اکثریت قریب بهاتفاق جوامع بیش از پیش فقیر میشوند، خصوصیسازی بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، و بخش اجتماعی به سرعت به پیش برده میشود؛ و شرکتهای بزرگ سرمایهداری، به ویژه صنایع نظامی، رکوردهای جدید سود را ثبت میکنند. در سراسر جهان بیش از ۱/۶ تریلیون دلار امریکایی صرف جنگافزار میشود که نیمی از آن به تنهایی به ایالات متحده امریکا تعلق دارد. بخش کوچکی از این مبالغ میتوانست برای از بین بردن گرسنگی، سوتغذیه و بیماریهای قابل درمان در افریقا، آسیا و کل جهان کفایت کند.
نیروها و مراکز گوناگون امپریالیستی، در عین این که بر سرسهم خود در بازارها و کنترول انرژی و منابع طبیعی به شدت باهم در رقابت هستند، بر علیه خلقها و کشورهایی که به طرحهای آنها گردن نمینهند یکپارچه عمل میکنند. ما هر روز با حمله به حقوق مردم و به حق حاکمیت آنها، تا حد تصمیم گیری برای آینده آنها، توسط ایالات متحده امریکا با پیمانهای گوناگوناش، یا ناتو، یا اتحادیه اروپا، یا نیروهای دیگر، روبه رو هستیم.
هرجا که سلطه سیاسی و اقتصادی سرمایه نتواند از طریق وسایل دیگری تامین شود، مداخلات نظامی، اشغال وحشیانه و تغییر خشونت بار رژیمها ابزارهای مورد استفادهاند. بشریت از زمان حمله به یوگسلاوی (۱۹۹۹)، افغانستان (۲۰۰۱)، عراق (۲۰۰۳)، و لیبیا (۲۰۱۱) شاهد این امربوده است. بشریت شاهد نتایج این تجاوزات، نابودی زمین، اماکن، کشتار و درد و رنج میلیونها نفر از شهروندان بیگناه، همراه با سرکار آوردن رژیمهای متمایل به امپریالیسم، بوده است.
افزایش هجوم امپریالیستی در خاورمیانه
منطقه خاورمیانه همواره در مرکز توجه نیروهای امپریالیستی بوده است و همچنان باقی خواهد ماند. در حالی که امروز هدف اصلی سوریه است، ایران هدف بعدی این برنامه خونین برای کنترل منطقه است. سوریه بیش از ۲ سال است که به صحنه عملیات گروههای «اپوزیسیون» مسلحی بدل شده است که در اقدامات خرابکارانه شان برای بیثبات کردن کشور و گستردن مرگ و ترور بر سر مردم سوریه، مورد حمایت، آموزش و هدایت قرار میگیرند.
با نقش مسلط شیخ نشینهای خلیج فارس و ترکیه، و سرکرده گی ایالات متحده امریکا، ناتو و اتحادیه اروپا، دخالت در امور داخلی سوریه با اقدامات تحریکآمیزی مانند مورد آخر، یعنی ۲۱ اگست که بدون هیچ سندی ادعامی شد که سلاحهای کیمیاوی توسط رژیم سوریه مورد استفاده قرار گرفته است، به سطح خطرناک تازهای رسیده است. همان بهانهها و اتهامات دروغین به کارگرفته شده در هجومهای قبلی امپریالیسم، اکنون در مورد سوریه تکرار میشوند. حتا کمیسیون تحقیق سازمان ملل متحد، به ریاست خانم « کارلا دپونته » دادستان سابق دادگاه بینالمللی جنایی در لاهه، در ماه می ۲۰۱۳ اظهار داشت که بهاحتمال زیاد این گروههای «مخالف» هستند که از سلاحهای کیمیاوی استفاده کردهاند.
شورای جهانی صلح از همان لحظه اول حمایت خود را از خواستههای برحق مردم سوریه برای تغییرات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در سوریه اعلام کرد؛ همانطور که در آغاز تظاهرات مردمی در سال ۲۰۱۱ حمایت خود را اعلام کرد. اما این حمایت ما، با این حقیقت که در این سرزمین گروههای مزدور مسلح، رزمنده گانی از چندین کشور در زیر پرچم «جنگ تمام عیار » مشغول از بین بردن، تخریب و کشتار هستند، فاصله بسیار دارد.
شورای جهانی صلح تاکید میکند که تنها نیروی مشروع برای تعیین آینده و رهبری سوریه خلق سوریه است که میتواند به صاحب واقعی دارایی و ثروت کشور بدل شود. ما بههیچ وجه و تحت هیچ بهانه ای با دخالت سیاسی و نظامی در سوریه موافق نیستیم. هیچچیز مزورانه تر از این نیست که کسانی که بر امیرنشینها حکومت میکنند، و یا رژیمهایی مانند ترکیه بخواهند دموکراسی را به سوریه « آموزش دهند» ، یا آن را «صادر» کنند.
شورای جهانی صلح از برنامههای امپریالیستی در خاورمیانه، به ویژه از طرح ایالات متحده برای «خاورمیانه بزرگ» که توسط ناتو نیز تایید شده است، بهخوبی آگاه است. آنچه اکنون در سوریه در جریان است بخشی از این برنامه عینی است که ایران را بهعنوان هدف بعدی خود قرار داده است. گرچه ایران به بهانه برنامه هستهایاش هدف گرفته شده است، اما انگیزه واقعی، کنترل جیوـ استراتژیک و منابع غنی انرژی آن کشور است.
شورای جهانی صلح همبسته گی خود را با مردم ایران و نیروهای صلحدوست آن کشور در مبارزه پیچیده شان برای دستیابی به صلح، دموکراسی و پیشرفت اجتماعی اعلام میدارد و تهدیدات خارجی و تحریمها را علیه ایران قاطعانه رد میکند.
در رابطه با فلسطین، رژیم اسراییل با حمایت ایالات متحده و اتحادیه اروپا، به سیاست اشغال، گسترش شهرک سازی، ساخت و ساز پستهای بازرسی و دیوار جدایی، اعمال جنایتکارانه، و دستگیریهای خودسرانه و قتلهای سیاسی انتخابی ادامه میدهد. همه اینها بخشی از نسل کشی آرام در مقابل چشمان بشریت است. به طور همزمان، نیروهای عمده امپریالیستی و اسراییل راه را برتصمیم سازمان ملل متحد مبنی بر به رسمیت شناختن فلسطین بهعنوان یک دولت عضو کامل مسدود میکنند.
ما باردیگر حمایت و همبسته گی خود با مردم فلسطین برای پایان دادن به اشغال و برای ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی در مرزهای ۱۹۶۷ و بیتالمقدس شرقی بهعنوان پایتخت آن، اعلام میکنیم. علاوه براین، ما خواهان خروج نیروهای اسراییل از بلندیهای جولان سوریه و مزارع لبنانی «شبا » هستیم، و قاطعانه از حل مساله پناهنده گان فلسطینی بر اساس قطعنامه ۱۹۴ سازمان ملل متحد و آزادی همه زندانیان فلسطینی از زندانهای اسراییل حمایت میکنیم.
شورای جهانی صلح بار دیگر برخواست خروج کامل تمام نیروهای اشغالگر از افغانستان و عراق اصرار می ورزد و نقش عربستان سعودی را در بحرین محکوم میکند.
شورای جهانی صلح و سازمانهای عضو آن رابطه با تمام موارد فوق به طور فعال در بسیاری از نقاط جهان فعالیت کردهاند. به طور مشخص، شورای جهانی صلح در بسیاری از مناطق نزدیک به سوریه ابتکارات مهمی را همراه با « انجمن صلح ترکیه » در ماه نوامبر ۲۰۱۲ و اپریل ۲۰۱۳ در استانبول و انطاکیه، در نزدیکی مرز ترکیه و سوریه به کار گرفت. ما همچنین از پروژه « اقدام بینالمللی برای عدالت» در ترکیه، با هدف اثبات همدستی جنایتکارانه دولت ترکیه در جنایت علیه مردم سوریه، حمایت میکنیم.
اتحادیه اروپا بهعنوان «بازیگر جهانی» صفحه شطرنج امپریالیستی، دست در دست ناتو
در حالی که بحران اقتصادی سرمایهداری، همراه با سیاستهای دولتها و اتحادیه اروپا، به فقر و بدبختی دهها میلیون نفر از مردم اروپا منجر شده است، اتحادیه اروپا در صدد توسعه هرچه بیشتر ارکان نظامی خود بر اساس « پیمان لیسبون» بمنظور ایفای نقش فعال در همکاری و رقابت در میان مراکز و نیروهای امپریالیستی است.
اتحادیه اروپا اخیراً عبارت « بازیگر جهانی» را در مورد خود بکار گرفته است که هدفهای این اتحادیه را به وضوح نشان میدهد. به بهاصطلاح « امنیت دریاها » توجه ویژهای میشود که بر اساس آن اتحادیه اروپا قصد دارد به تامینکننده امنیت در برابر نیروهایی تبدیل شود که « مانع حرکت آزاد کشتیها و تجارت» هستند. استراتژی « چرخش به سمت آسیا» ایالات متحده فرصتهای جدیدی را برای حضور فعال و سهم بری از « مبارزه با تروریسم » برای اتحادیه اروپا ایجاد کرده است.
اتحادیه اروپا دیگر خود را به « مدیریت بحران » محدود نمیکند، بلکه علاوه بر آن، به اصطلاح « دولت سازی» را نیز هدف خود قرارداده است، که به معنی به مسند نشاندن رژیمهای تحتالحمایه و متمایل به خودش است (مانند نمونه کوسوو).
عرصههای اصلیای که اتحادیه اروپا بهعنوان اهداف خود اعلام میکند عبارت اند از عرضه و مدیریت انرژی ( نفت، گاز، خطوط لوله) و منابع ذخایر آب. با توجه به اسناد استراتیژیاش، اتحادیه اروپا میخواهد در نشست سران آن در دسامبر ۲۰۱۳ رسماً این مساله را که امنیت اروپا به امنیت نواحی دارای منابع وابسته است، به تصویب برساند. این به وضوح هدف افزایش شعاع عمل را نشان میدهد که در آن سیاست خارجی « باید در خدمت و حفاظت ارزشها و منافع اتحادیه اروپا » باشد. تا همین اواخر، اتحادیه اروپا در سه گروه عمده از کشورها، با هدف اعمال « استراتژیهای جامع » برای ابزارهای اقتصادی، سیاسی و نظامی حضور داشت:
الف: سومالی ـ یمن ؛
ب: مالی ـ نیجر ـ موریتانی؛ و
پ: غرب افریقا، که در آنها کوشید با توسل به مسایل مربوط به انرژی، آب، و تغییرات جوّی،ازموضوع افراط گرایی مذهبی بهعنوان بهانه ای برای مداخلات خود استفاده کند.
علاوه بر این، اتحادیه اروپا، با میلیتاریزه کردن هرچه بیشتر ساختار خود، اشکال جدیدی از همکاری « ادغام نیروها و اشتراک» را در مورد اعضای خود به کار میبندد . اتحادیه در حال ایجاد « گروههای جنگی » و افزودن بهانه « امنیت شهروندان اروپایی» به اهداف نظامی است، که به معنای اعلام علنی استفاده از نیروی نظامی در درگیریهای مدنی و شورشهای داخلی در آینده است.
اتحادیه اروپا در حال تقویت همکاریهای خود با ناتو است، اما همزمان میکوشد تا ظرفیت لازم را برای پژوهش و فناوری خود « برنامه افق ۲۰۲۰» با هدف دستیابی به هواپیماهای بدون سرنشین و ماهوارههای نظامی متعلق بهخود ایجاد کند .
اکثریت قریب به اتفاق دولتهای عضو اتحادیه اروپا اعضای ناتو نیزهستند است که اجلاس سران خود را در ماه اپریل ۲۰۱۴ در انگلستان برگزار خواهد کرد. ناتو بزرگترین ماشین جنگی امپریالیسم میکوشد با یک پارچه سازی تعلیمات در همه ارتشهای دولتهای عضو، هزینههای خود را کاهش دهد و آنها را مدیریت کند و این به معنای درگیر شدن ناتو در سیاستهای امنیتی و دفاعی اتحادیه اروپا است.
شورای جهانی صلح و اعضای آن، به اقدامات لازم در مورد مسایل فوقالذکر در رابطه با اتحادیه اروپا و نشستهای مورد انتظار سران ناتو دست خواهند زد.
« چرخش بهسمت آسیا » استراتژی جدید ایالات متحده در آسیا ـ اقیانوس آرام
در منطقه آسیایی اقیانوس آرام این به اصطلاح « بازگشت ایالات متحده امریکا » به منطقه در واقع به معنای افزایش دخالتهای ایالات متحده امریکا در منطقه است. ایالات متحده امریکا اعلام کرده است که ۶۰ درصد نیروی نظامی خود را در منطقه آسیایی اقیانوس آرام برنامه « چرخش به سمت آسیا » گسیل خواهد کرد. ایالات متحده امریکا کشورهای منطقه آسیایی اقیانوس آرام را تحت فشار گذاشته است تا با آن کشور پیمان استراتژیک ببندند و از هم اکنون با برخی از این کشورها پیمانهایی را بهامضا رسانیده است. این کاربا هدف گسترش نفوذ نظامی ایالات متحده و همچنین بهره برداری از منابع زیرزمینی مانند منابع دریایی نفت و گاز در منطقه انجام میشود. ایالات متحده امریکا از قبل در تمرینات نظامی و دریایی مشترک درگیر شده و همزمان کمکهای نظامی به برخی از کشورهای منطقه را افزایش داده است.
در کنار این دیدگاه که مرکز توسعه جهانی در حال انتقال به این منطقه است، افزایش درگیری ایالات متحده امریکا در منطقه اسیایی اقیانوس آرام، تهدیدی برای ثبات، امنیت و صلح منطقه بشمار میرود. بههمین دلیل، مبارزه برای صلح در منطقه آسیایی اقیانوس آرام به یک اولویت در مبارزه برای صلح در جهان بدل شده است.
در آسیای مرکزی، ایالات متحده میکوشد تا به حضور مصیبت بار نظامی خود در افعانستان، در عین حفظ شبکه گسترده پایگاههای نظامی خود درآن کشور پایان دهد. ایالات متحده همچنین به نقض شدید استقلال پاکستان، از طریق بمبارانهای جنایتکارانه با استفاده از هواپیمای بدون سرنشین ادامه میدهد.
در شبهجزیره کوریا، جمهوری دموکراتیک خلق کوریا توسط پایگاههای نظامی امریکا و کلاهکهای هستهای آن دایماً تهدید میشود. تکرار تمرینات مشترک نظامی توسط ایالات متحده امریکا، جاپان و کوریا جنوبی فقط به تشدید تنش کمک میکند. شورای جهانی صلح از مبارزه خلق کوریا علیه برنامههای امپریالیستی، برای استقلال و حاکمیت ملی، برای غیرنظامی کردن و خلعسلاح هستهای، و برای یکپارچگی مجدد کره با شیوههای صلحآمیز، حمایت میکند.
ما همچنین مایلیم همدردی صمیمانه و همبسته گی خود را با مردم فیلیپین که از پیامدهای غمانگیز طوفان «هایان» (یولاندا) که در آن هزاران نفر از مردم جان خود را از دست دادند و کل منطقه توسط بلایای طبیعی تخریب شد رنج میبرند ابراز کنیم. در این چارچوب، شورای جهانی صلح افزایش حضورنظامی ایالات متحده امریکا در فیلیپین را، که با سواستفاده از مصیبت مردم در جهت تقویت حضور خود در منطقه بهره برداری میکند، همچنان که پیش از این با وقوع زلزله هاییتی در سال ۲۰۱۰ ترسایی انجام داد محکوم میکند.
افریقا: هدفی برای بازارهای جدید مواد خام
در افریقا استثمار وحشیانه توسط شرکتهای فراملیتی، با پشتیبانی کامل نظامی ایالات متحده و اتحادیه اروپا همچنان ادامه دارد. میلیونها نفر در فقر زنده گی میکنند و هزاران نفر هر روز به دلیل گرسنگی، کمبود دوا و آب آلوده میمیرند. نیروهای امپریالیستی سیاست دیرپای تفرقه بینداز و حکومت کن خود را با مداخله مستقیم و از طریق ایجاد تفرقه و درگیریهای داخلی به طور غیرمستقیم به پیش میبرند.
افریقا به تیآتر تضادها ورقابتهای درون امپریالیستی بدل شده است که به واسطه درگیری قابل توجه چین در آن قاره تشدید شده است. امپریالیسم در حال بازسازی اسلوب خود برای درگیری در قاره، از قبیل دخالت نظامی غیرمستقیم تر با استفاده از سرسپردگان خود در قاره مانند رواندا، اوگاندا و دیگران است.فرانسه کنترول خود را بر افریقای غربی از دست داده است و برای به سرکار آوردن سرسپردگان خود، مثلاً در ساحل عاج، به زور و فشار متوسل شده است، با این نگاه که شرایط لازم برای دخالت مستقیم آن کشور از طریق حضور نظامی ایجاد شود.
سرریز شورشهای ناشی از جنگ امپریالیستی در لیبیا در سال ۲۰۱۱ ترسایی موجب بی ثباتی و بهره برداری از وهابیهای افراطی و دیگر شبه نظامیان القاعده، که برای تقویت تعبد مذهبی از طریق وابستگانشان در نیجریا و دیگرکشورهای منطقه فعالیت میکنند و دیگر نیروها در منطقه که از ضعف دولتها و عدم حضور ارتش درکشورهای حواشی بیابان « صحرا » بهره میبرند شده است.
امپریالیسم همچنین رقابتهای خود را با استفاده از تجارت و سرمایه گذاری (FDI)، از جمله با استفاده از « قانون رشد و فرصت افریقا» (AGOA) در برابر « پیمانهای شراکت اقتصادی اروپا (EPAs) آشکار کرده است. هدف از این کار گره زدن عامدانه کشورهای از لحاظ اقتصادی ضعیف و دارای تولید ناخالص داخلی پایین با شرکتهای فراملیتی قدرتمند غرب است تا قراردادهای طولانیمدتی را برای استخراج منابع و بهره برداری از آنها، بدون تحمل عواقب یا خسارات هرگونه انهدام زیستمحیطی ناشی از گسترش ملموس صنعت و تولید در کشور میزبان، به امضا برسانند.
در این جا شورای جهانی صلح مایل است بار دیگر بر همبسته گی خود با مردم صحرای غربی تاکید کند. ما اشغال صحرای غربی توسط پادشاهی مراکش را محکوم میکنیم و بار دیگر بر همبسته گی خود با مبارزه عادلانه مردم «صحرا» برای حق مسلمشان در تعیین سرنوشت و تحت یک همه پرسی آزاد و دموکراتیک تاکید میورزیم.
همبستگی با مردم مبارز امریکای لاتین
شورای جهانی صلح همبستگی عمیق خود را با خلقهای امریکای لاتین، جایی که ما این روزها اجلاس خود را برگزار میکنیم اعلام میکند. امپریالیسم ایالات متحده، در اتحاد با نیروهای ارتجاعی منطقه، چندین دولت منطقه را، با اعمال فشار خاص بر کوبای سوسیالیستی و ونزویلا تهدید میکند. آن دولت همچنین میکوشد تا دولتهای مترقی اکوادور و بولیویا را سرنگون سازد. بسیاری از کشورهای امریکای لاتین، با الهام از انقلاب کوبا، دستاوردهای مترقی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را ایجاد کرده اند که شرایط زنده گی مردم فقیر و کارگران را بهبود داده است. شورای جهانی صلح از این روندها، که منعکسکننده مبارزات طولانی برای توانمندسازی مردم و کنترول آینده خودشان است پشتیبانی میکند.
ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا نقش ارتجاعی خود را در منطقه رها نکردهاند. در عین رقابت با یکدیگر، آنها دست در دست هم موافقتنامههای سیاسی، تجاری و نظامی را بر بسیاری از کشورها تحمیل میکنند. ایالات متحده امریکا، علاوه بر راه اندازی مجدد ناوگان چهارم نیروی دریایی خود، در حال استقرار پایگاههای نظامی جدید در امریکای جنوبی و مرکزی است.
شورای جهانی صلح مجدداً همبسته گی کامل قلبی خود را با انقلاب کوبا و مردم آن، ۵۵ سال بعد از پیروزی انقلاب، اعلام میکند و محاصره تحمیلی جنایتکارانه کوبا را توسط ایالات متحده امریکا محکوم میکند. علاوه بر این، شواری جهانی صلح خواستار تعطیلی اردوگاههای جمعی در پایگاه گوانتانامو و برچیدن کامل آن پایگاه از خاک کوبا است. ما خواهان آزادی ۴ کوبایی میهندوست باقیمانده در زندانهای ایالات متحده، که حبسشان بهمنزله عمل انتقامجویانه سیاسی علیه کوبا است هستیم.
در نشست این روزها در جمهوری بولیواری مهمان نواز ونزویلا، ما تلاشها و برنامههای جنگ اقتصادی به اجرا گذاشته شده توسط الیگارشی علیه مردم و دولت ونزویلا را محکوم میکنیم. ما حمایت و همبسته گی خود با مردم ونزویلا، با صلح دوستان و نیروهای ضدامپریالیستی که از حق مردم برای تصمیم گیری درباره فرصتها و مالکیت بر ثروت و سرنوشت خود دفاع میکنند، اعلام میکنیم.
تقویت شورای جهانی صلح برای موج جدید مبارزات علیه امپریالیسم و دفاع از صلح
افزایش تجاوز امپریالیسم علیه مردم جهان بشریت را در معرض خطر جدی قرار میدهد. امروز بیش از هر زمان دیگر ما به تشدید اقدامات ضدامپریالیستی و همبسته گی خود و تقویت جنبشهای عضو شورای جهانی صلح در هر کشور نیازمندیم. از این راه است که میتوانیم با دشمن اصلی خود مقابله کنیم و آن را شکست دهیم.
برای برآمدن از عهده این چالش و قرار دادن جنبشمان در خط مقدم مبارزه جهانی برای صلح، ما باید یک جبهه ضدامپریالیستی گسترده برای صلح ایجاد کنیم. بهخصوص در دوران بحران عمیق اقتصادی سیستم، ما به برجسته کردن رابطه سرمایه داری و بحران آن با گرایش آن به جنگ و تجاوز نیازداریم. ما باید برنامه صلح خود را با تمام مبارزات ـــ برای مشاغل و حقوق و دستمزد مناسب، علیه تجاریسازی فرهنگ و آموزش و پرورش، و برای یک محیط زیست امن و مطمئین ـــ پیوند بزنیم.
ما برخی از اولویتهای مبارزه ضدامپریالیستی شورای جهانی صلح در دفاع از صلح را برای دوره کنونی برجسته میکنیم:
ـ مبارزه علیه همه جنگهای امپریالیستی، تجاوز و فتنه انگیزی؛
ـ مبارزه علیه پایگاههای نظامی خارجی، برای انحلال ناتو، و برای حق خروج هر یک از خلقهای کشورهای عضو ناتو؛
ـ مبارزه علیه جان گرفتن دوباره فاشیسم و بازنویسی تاریخ مبارزات خلقها برای صلح و مبارزه ضدامپریالیستی؛
ـ همبسته گی با مبارزات عدالتجویانه مردم سراسر جهان، برای صلح و حق تعیین سرنوشت خویش؛
ـ امحای تمامی سلاحهای هستهای در سراسر جهان؛
ـ پایان دادن به همه نوع اشغال خارجی، حمایت از حق حاکمیت مردم، و حقوق مردم بومی؛
ـ محکوم کردن نقض منشور سازمان ملل متحد و حقوق بینالملل، ابزاری کردن و سواستفاده از سازمان ملل متحد؛
ـ همبسته گی با کارگران، جوانان مترقی، کشاورزان فقیر و همه مردمی که در سراسر جهان علیه حملات وحشیانه تحمیلی امپریالیسم و حکومتهای ضد مردمی به حقوق و دستاوردهای خود مبارزه میکنند.
اجتماعی ـ بامداد۱۳/۴ـ۲۹۱۲
«تارزان» سلطان جنگل و «انومان» خدای جهان؟!
مکثی بر کلید واژه های «فرهنگ» و «خرده فرهنگ»
محمد عالم افتخار
اتفاقاً همین چندی پیش بود که محترم ابراهیم ورسجی بحث فشرده ولی مهمی را گشودند که عنوان داشت "نگاهی به فرهنگ سیاسی افغانستان" (۱) و چند صباحی بعد تر هم بحثی دیگر " به مناسبت روز فلسفه و وضع غم انگیز تفکر فلسفی در افغانستان"(۲)
در بحث نخست ایشان تعریف های اندیشمندان زیادی را از فرهنگ به بررسی گرفته تلاش کرده اند که تعریف همه پذیر تری از فرهنگ فراهم نمایند؛ و بالاخره بدینجا رسیده اند:
«فرهنگ هر ملت یا کشوری متشکل از یک مجموعه ی درهم تنیده و درهم پیچیده ی از اندیشه ها، سنت ها، آداب و رسوم، دین، اخلاقیات، هنر، زبان، ادبیات، فلسفه، معماری، مسئولیت ها و احساس همبستگی و باهم بودگی و داشتن پیوند و تعلق به سرزمین و کشوری معین و تاریخ مشترکی می باشد که در پیدایش و شکوفائی؟ آن، همه ی افراد و گروه های نژادی- مذهبی در درازنا و فراخنای تاریخ سهم و شرکت داشته اند.».
توجه میفرمائید که جناب ورسجی در آخرین تحلیل؛ از «فرهنگ هر ملت یا کشوری» سخن میگویند؛ در حالیکه هم ملت و هم کشور؛ در عین اینکه مفاهیم و پدیده های بسیار جدید استند؛ اجزای از هم متفاوت و متمایز بشریت میباشند یعنی واحد های در هرحال خُرد یک کُل کلان ؛ لهذا همین جا نیز؛ مراد خُرده فرهنگ هاست؛ و از این دست هر آنچه رنگ تعلق پذیرد؛ خُرده فرهنگ است. و هر آنچه سرتاسر بشری و مشترک و یا غالباً مشترک باشد مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر، علوم پایه (ساینس)، فنون مبتنی بر تکنولوژی وغیره؛ طبعاً کلان فرهنگ یا با تلخیص «فرهنگ» است.
به نظر این کمترین؛ چنانکه جناب ورسجی مشروحاً بررسی کرده اند؛ تعریف هاییکه که تا کنون بزرگترین اندیشمندان هم از «فرهنگ» داده اند؛ به خاطری رسایی و توانایی کافی نداشته است؛ که منجمله همین "نکته باریکتر ازمو"؛ مورد عنایت لازم و توجه کافی قرار نگرفته است. از برکت دقت و رقت بر همین" نکته باریکتر از مو" است که میتوان بر تحتانی ترین لایه های خرده فرهنگ ها تمرکز کرد یا به قولی بر «حلقه های گمشده» دسترسی پیدا نمود.
جناب ورسجی در بحث بعدی که خیلی غنی و پهناور است؛ می نویسند:
«سید جمال،عبده، کواکبی وعلامه ی نائینی، به ترتیب، با نوشتن" ردی بر رساله ی نچریه، تفسیر نو از دین، طبایع الاستبداد و تنزیه الامه" نوخواهی کردند. شایان توجه می باشد که، هیچ کدام مانند: فارابی، الکندی، فخررازی، ابن سینا و...فیلسوف نبودند، و این ها هم مانند: سقراط، افلاطون، ارسطو، ماکیاولی، هیوم، اسپینوزا، کانت، هگل، مارکس، نیچه، هایدگر، راسل، سارتر، فیلسوف پنداشته نمی شوند.
البته که، در میان فیلسوفان مسلمان، تنها ابن رشد، سزاوار فیلسوف شمردن می باشد. ازاین رو، حسن البنا ، پایه گذار نهضت اخوان المسلمین ، سیدجمال را یک فریاد وعبده را یک دانشمند و سازمان خود را یک جنبش اسلامی، ملی، عرفانی و باشگاه مبارزاتی معرفی کرد، و دکتر سید جواد طباطبایی، فیلسوف کنونی ایران، سیدجمال را یک آدم غوغایی بدور از درک فلسفه ی مدرن معرفی می کند.
دلیل این که شماری از اندیشه ورزان آن ها را فیلسوف نمی دانند؛ روشن است و آن اینکه سنجه ی فیلسوف بودن، معنای نو وغربی اش می باشد و فلسفه ی غربی هم، از شکم رنسانس/نوزایی، سده ۱۵ و اصلاح مذهبی سده ۱۶، نهضت روشنگری سده ۱۸، انقلاب فرانسه و نهضت های ایدیولوژیک- سیاسی سده های نزدهم و بیستم برخاسته است که رهایی عقل و اندیشه از بند مذهب و کلیسا و پذیرش عقل خود مختار ستون فقرات آن می باشد. ازاین رو، هیچ کدام از فرهیخته گان مسلمان یادشده فیلسوف به شمار نمی آیند. به این لحاظ که در چنگ عقل شرعی فرومانده و به شرع عقلی نرسیده بودند. اگرهم رسیده بودند، شاید هراس از ستم شاه و شیخ و تجربه ی جنبش شوربخت معتزله (۳) وادارشان کرد که در خم یک کوچه بمانند!
بازهم، اگرچه بزرگان نامبرده فیلسوف نبودند، جای مسرت است که با فلسفه و فیلسوفان هم دشمنی نداشند. افزون بر اینکه، با فلسفه و اندیشه ورزی دشمنی نداشتند، مسلمان ها را به خواندن اندیشه های نو تشویق هم کردند. بنابرآن، ازاین سبب که در زبان یونانی، فیلاسوفیا، به معنای دوست داشتن دانش هم می باشد، همه ی بزرگان یاد شده با چنان تعریفی شایسته ی فیلسوف بودن می باشند.»
در بالا دیدیم که «اندیشه ها» شامل تعریف فرهنگ و نیز «خرده فرهنگ» است؛ پس فلسفه که اندیشیدن و اندیشه میباشد؛ از مهمترین های فرهنگ بائیستی باشد. و وقتی به حق یا ناحق هنگ غربی و شرقی و اسلامی و هندویی و چینایی و مسیحی و یهودی و آریایی و ترکی و ایرانی و افغانی و امریکایی و یونانی و اینکایی و... و... میخورد؛ خُرده فرهنگی میشود. اینجا درست و نادرست بودن و جهل یا علم بودن و خوب یا خراب بودن مطرح نیست فقط «محدود» و «متعلق» بودن هدف میباشد!
بعد تر جناب ورسجی؛ از شمار انبوه اندیشمندان در جوامع اسلامی چنین یاد و تجلیل می نمایند:
«اقبال لاهوری، محمدالطالبی از تونس، خانم لیلااحمد از کانادا،عرب تبار،عبدالرحمن بدوی، طهطاوی، امین الخولی، محمد احمد خلف الله، مصری،عابدالجابری، مراکشی، صابرعصفور، طه حسین، حسن حنفی، محمد سعیدالحشمائی مصری، محمد نذیراند ونیزیایی، ایس ایم ظفر پاکستانی، صادق جواد سلیمان، نصرحامد ابوزید مصری، فاطمه مرنیسی مراکشی، آمنه ودودمحسن امریکایی، محمد شهرور سوری، چاند را مظفر مالیزیایی، محمد ارکون الجزایری ـ فرانسوی، مالک بن نبی الجزایری، عبدالله نعیم سودانی- امریکایی، حاجی آجولا نیجریایی، بازرگان، شریعتی، طالقانی، سروش، شبستری و ملکیان ایرانی، محمود طه سودانی، نورخالص مجید اندونیزیایی، ماما دیودا سینیگا لی، داکتر فضل الرحمن پاکستانی، بشیراختر پاکستانی، و شماری دیگری که نام شان در ذهنم نمانده است.
شایان یادآوری می باشد که از اندیشمندان یاد شده شماری شان در گذشته اند و شماری دیگر شان در قید حیات می باشند که در بخش های مختلف علوم دینی و بشری کار می کنند. نویسنده که با نوشته های بسیاریی آن ها سروکار دارد، مطمئن است که نیروی بزرگ و مؤثری در قلمرو فکر و اندیشه ی اسلامی در جهان نو می باشند و اندیشه های شان بدون شک می تواند مسلمان ها را کمک نماید که میان جنبش عقلانی پیش از بسته شدن دروازه ی اجتهاد(۴) و جنبش های کنونی جهان اسلام و اندیشه و فلسفه ی مدرن غربی پل بزنند. پُلی که بدون شک می تواند دو کار زیر را به خوبی انجام بدهد:
نخست، تفکر نقد از خود را که اصل جوهری در فلسفه ی نو می باشد، وارد فرهنگ مسلمان ها کند.
دوم، با نقد از فرهنگ خودی و فرهنگ و فلسفه ی مدرن غربی، تفکر فقهی شاهی- شیخی را به بازنگری وادار و همچنان بنیاد گرائی اسلامی را که از نهایت تنگ دستی بزورگوئی و خشونت متوسل شده و می شود، سرعقل بیاورد. در واقع، با سرعقل آوردن بنیادگرائی یک مانع عمده از سر راه تفکر مدرن فلسفی برداشته می شود. در این صورت، فلسفه ی اسلامی به روز می شود و توانِ این را پیدا می کند که با فلسفه ی مدرنِ غربی به گفت و گو و رقابت برخیزد. رقابتی که بدن شک می تواند جهان اسلام را وارد جهان نو نماید.»
مسلماً احاطه اطلاعات جناب ورسجی در مورد اندیشمندان مسلمان و سروکار داشتن با اندیشه های بسیاری از آنان شگفتی آوروتحسین برانگیز است و در عین حال قوت و اعتبار استنتاج اخیر شان را می نمایاند.
ولی آنچه ما اینجا ضرورت داریم، دیدن این حقیقت سخت و زمخت در نوشتار جناب ورسجی است که ایشان از «خرده فرهنگ» های دارای محدودیت ها و تمایزات شدید و تعلقات بارز و محکم سخن میگویند:
فرهنگ خودی، فرهنگ و فلسفه غربی، تفکر فقهی شاهی ـ شیخی، بنیاد گرایی اسلامی، فلسفه اسلامی!
ولی صرف از واژهِ «خرده فرهنگ» استفاده نمی فرمایند چرا که قرار نیست از کلان فرهنگ و فرهنگ عموم بشری طرح و تیزیس و شرح و بیان و دلالت و اشارتی ارایه بدارند؛ قرار نیست از جهانبینی و جهانشناسی علمی و ساینتفیک یعنی عموم بشری حرف و حدیث داشته باشند، قرار نیست به «گوهرآدمی» و ذات و سرشت و خمیره و کودهای اطلاعات ژنتیکی مشترک و بنیانی نوع بشر و ممیزات جهانشمول مغزی و سیستم عصبی او؛ بحث و فحص را بگسترانند و حتا قرارنیست به جهت سابقه ها و سایقه های آنهمه چیزهایی که درتعریف فرهنگ آورده اند توسن اندیشه و خیال را جولان دهند: یعنی به سابقه ها و سایقه های پیدایش و تشکل و تطور « اندیشه ها، سنت ها، آداب و رسوم، دین، اخلاقیات، هنر، زبان، ادبیات، فلسفه، معماری، مسوولیت ها و احساس همبستگی و باهم بودگی و داشتن پیوند و تعلق به سرزمین و کشوری معین و تاریخ مشترک ».
از اینجاست که ایشان و هکذا خیلی از اندیشمندان خوب و خراب دیگر منجمله ساموییل هانتینگتون نویسنده کتاب «برخورد تمدن ها» که در واقع منظورش «برخورد خرده فرهنگ ها» ست؛ گویا نیازی به تفکیک دقیق و رقیق «فرهنگ» سرشتی بشری از «خرده فرهنگ» های متعدد و متکثر و چه بسا تنفر زا و خصومت پرور و خشونت گستر ندارند.
اینجا گفتنی است که تقریباً هیچ خرده فرهنگی فاقد رگه ها و عناصر و ارزش های « فرهنگ » سرشتی بشری، فرهنگ عموم بشری یعنی انسانی و انسانیتی نیست معهذا تقریباً هیچ خرده فرهنگی محضاً به علت «محدودیت» و «تعلق» هم که شده فاقد عناصرغیرانسانی وانسان ستیزانه کم و بیش نیز نمیباشد و نمیتواند باشد. خرده فرهنگی که مبرا از عناصر غیر انسانی و انسان ستیزانه گردد دیگر «خرده فرهنگ!» نیست!
و اما آیا معنا و منظور و هدف و غایت « فرهنگ» و «خرده فرهنگ» همان چیزهایی است که جناب ورسجی آورده اند؟
برای پاسخ به این پرسش؛ بنده دنبال اندیشمندان و نوابغ قدیم و جدید شرق و غرب و اسلامی وغیر اسلامی ... راه نمی افتم بلکه یک سلسله فاکت ها و حقایق را خدمت عزیزان میگذارم که بر اساس آنها خود بتوانند به پرسش؛ درست ترین پاسخ را بدهند.
در امریكا مردی جاهطلب به نام ادگار رایس بورو كه برای پولدار شدن هر كاری میكرد و خود را به هر دری میزد، سرانجام در سال ۱۹۱۲ به قصه نویسی روی آورد. معروف است كه او پس از خواندن دفتری از قصههای عوام پسند گفته بود: «اگر با همچوچرندیاتی بشود پول در آورد، پس من هم میتوانم چنین مزخرفاتی سرهم كنم!» و او اشتباه نكرده بود، چون افسانه ای كه نوشت با استقبال زیادی روبرو شد و پول فراوانی به جیب او سرازیر كرد.
داستان او به نام " تارزان در میان میمونها" ضبط و ربط درستی نداشت، اما جذاب و سرگرم كننده بود، و میتوان گفت كه نویسنده روی "رگ خواب" خلایق دست گذاشته بود. رایس كه هرگز به افریقا قدم نگذاشته بود، تنها بر پایه تخیلات خود، قهرمان محبوبش را به جنگلهای افریقا فرستاد و او را به كارهای عجیب و غریب واداشت، كه به دنیای واقعی هیچ ارتباطی نداشت.
بر این مبنا کودکی در جنگل به دنیا می آید ولی بلافاصله مادرش میمیرد. او که پدر و دیگر کسی هم ندارد تصادفاً توسط میمونی به فرزندی گرفته میشود و درجمع میمونها بزرگ میگردد.
تارزان بسیار تنومند و پر قدرت بار آمده و نیزلابد به دلیل عقل و هوشیاری مزید بشری داشتن؟؛ همه حیوانات جنگل را یکی پی دیگری تسخیر نموده خودش «پادشاه جنگل» میشود!
این افسانه قرن بیستمی را که فیلم ها از آن ساخته اند و به طرق دیگر به زبانهای بسیاری نشر و پخش نموده اند نه تنها بیشترین کودکان باور میکنند بلکه بسیاری از بزرگسالانی که به لحاظ عقلی کودک مانده اند نیز باور میکنند. در گذشته ها از باوری چنین گسترده و همه گیر ادیان و مذاهب درست میشد.
در حالیکه اکنون علوم و تجربیات بشری کاملاً اثبات کرده است که این باورومماثل های آن ابداً حقیقت داشته نمیتواند. البته که تارزان و کودکان مثل او به طریق فرزند خوانده گی توسط حیوانات مختلف ممکن است که بزرگ شوند ولی آنها صرف از نظر ژنتیکی اندامواره بشری میداشته باشند. تارزان از همین منظر ژنتیکی طوری تکامل نکرده است که توانایی بچه شادی ها را داشته باشد؛
لهذا تارزان نزد شادی ها که به لحاظ ژنتیکی استعداد های متفاوت متکی به نظام «اتوماتیزم غریزی» دارند یک خِنگ وغول عقب مانده بیش نیست.
«از قرون کهن تا عصر حاضر در تاریخ، همیشه داستانهایی از بچههای جنگلی به چشم میخورد. موجوداتی وحشی که چهاردست و پا راه میروند و درجنگل زنده گی میکنند. آنها نه شبیه به انسانها هستند و نه شبیه به جانوران و در سنین پایین به گونهای از جامعه انسانی(همان فرهنگ!) کنار گذاشته شدهاند، گم شدهاند، دزدیده شدهاند و یا دردامان جنگل رها شدهاند. این کودکان که از مردم(فرهنگ) دور ماندهاند، توسط حیوانات تغذیه شدهاند و به هر صورت ممکن خود را زنده نگه داشتهاند ولی قادربه تکلم نیستند و اغلب نمیتوانند راه بروند و رفتاری کاملا حیوانی و غریزی دارند.
۱ ـ پسران وحشی آغاز و پایان قرن ۱۸
اولین کودک جنگلی معروف و شناخته شده "پیتر وحشی" بود. یک موجود عریان قهوهای رنگ با موهایی سیاه که در سال ۱۷۲۴ در "هانوور" کشف شد و در آن زمان حدودا ۱۲ سال داشت. او به آسانی ازدرخت بالا میرفت و گیاهان را میخورد و توانایی تکلم نداشت. او نان را رد میکرد و ترجیح میداد پوست شاخه های سبزگیاهان را بکند و شیره آنها را بمکد ولی به تدریج یاد گرفت سبزیجات و میوهها را بخورد. پیتر شصت و هشت سال در میان مردم زندگی کرد ولی هیچ گاه نتوانست جز دو کلمه " پیتر" و "شاه جورج" حرف دیگری بزند.(چرا که فرهنگ در ۸ ـ ۱۲ ساله گی جذب و نهادینه و روانی میشود!)
پسر وحشی اهل " آویرون" یکی دیگر از این بچههای جنگل است که داستان زنده گیش در فیلم "کودک وحشی اثر " ترافوته " به تصویر کشیده شد. او که در قرن هجدهم میزیست توسط کشاورزان روستای آویرون در جنوب فرانسه کشف شد. روستاییان او را در حالی در جنگل یافتند که مثل یک حیوان وحشی پرسه میزد. آنها بالاخره با زحمت بسیار او را گرفتند ولی مثل تمام بچههای جنگل مدتی بعد از این که او را در میدان روستا به نمایش عموم گذاشتند از آنجا فرار کرد و به دامان طبیعت گریخت.
یک سال بعد دوباره روستاییان او را گرفتند. این بار یک هفته در خانه زنی که به او لباس و غذا داده بود دوام آورد ولی دوباره فرار کرد. از آن پس هر از گاهی به روستا میآمد و از مردم غذا میگرفت ولی باز هم در جنگل و به تنهایی زندگی میکرد.
دو سال بعد در زمستان بسیار سرد ۱۷۹۹-۱۸۰۰ میلادی این پسر وحشی دو باره به میان مردم آورده شد. در آن زمان او ۱۲ سال داشت. دکتر" ژان ایتارد " او را " ویکتور" نامید و بیش از ۵ سال بر روی او تحقیق کرد و به پیشرفتهایی نیز نایل آمد ولی در یک زمینه هیچ توفیقی نیافت و آن برقراری ارتباط او با مردم دیگربود، در نتیجه ویکتورهرگز نتوانست به کسی بگوید چرا تنها در جنگل رها شد و یا آن اثر زخم کهنهای که روی گردنش است از کجا ایجاد شده است.
۲ ـ دختر وحشی شامپاین
"دختر وحشی شامپاین" احتمالا قبل از رها شدن در جنگل میتوانست حرف بزند زیرا او از موارد نادراینگونه کودکان است که یاد گرفت صحبت کند ولی چیز زیادی از گذشته و زمان زندگی در جنگل که احتمالا دو سال طول کشیده را به خاطر نمیآورد. وقتی در سال ۱۷۳۱ در منطقه فرانسوی (شامپاین) پیدا شد تقریبا ده ساله بود، پای برهنه و لباسهایی ریشریش شده بر تن داشت و سرش را با برگ کدو پوشانده بود.
او جیغ میزد و فریاد میکشید و بینهایت کثیف بود .
غذای او را پرنده گان، قورباغهها، ماهی و برگ و شاخه و ریشه گیاهان تشکیل میداد. اگر یک خرگوش جلوی او میگذاشتی در چند ثانیه، پوستش را میکند و حریصانه آن را میخورد.! " چارلز ماری دو کوندامین" دانشمند معروف فرانسوی که از نزدیک شاهد او بود مینویسد: انگشتان و به ویژه شست دست او به طور غیرعادی بزرگ است. او از دستانش برای کندن زمین و خوردن ریشه ها استفاده میکند و مثل میمون از شاخه ای به شاخه دیگر میپرد. او خیلی سریع میدود و قدرت بینایی فوقالعادهای دارد.
۳ ـ چهارده بچه جنگلی
تا اکنون چهارده بچه جنگلی در هندوستان پیدا شده اند ولی معروفترین آنها دو دختر بودند که در سال ۱۹۲۰ در قلمرو گرگها در" میرناپور" در غرب کلکته کشف شدند. گرگ مادر تیر خورده و مرده بود و روستاییان آن دو دختر را که به نظر هشت ساله و دو ساله میرسیدند، به دست کسی موسوم به "روجال سینج" سپردند.
به گفته سینج دخترها که "کامالا " و " آمالا "نام گرفتند پنجه هایی تغییرشکل یافته داشتند و چشمهایشان درست مثل سگ ها و گربهها در تاریکی میدرخشید.
سینج هیچ اطلاعی از کودکان جنگلی دیگر نداشت ولی توضیحاتی که درباره " کامالا " و" آمالا " میدهد کاملا شبیه به دیگر بچههاست. این دخترها هیچ بویی از انسانیت نبرده بودند و بیشتر افکار گرگی در سر داشتند.
آنها لباسهایشان را پاره میکردند و گوشت خام میخوردند و به هنگام خواب به یکدیگرمی پیچیدند و خرناس میکشیدند. آنها بعد از بالا آمدن ماه از خواب برمیخاستند و درصدد فرار بر میآمدند. آنقدر بر روی چهار دست و پا مانده بودند که مفصلها و استخوانهایشان تغییر شکل داده بود ونمیتوانستند راست بایستند.
" آمالا " دختر کوچکتر یک سال بعد از دنیا رفت ولی " کامالا " تا سال ۱۹۲۹ ادامه حیات داد. در طول آن سالها او به تدریج یاد گرفت گوشت مردار نخورد، روی پا راه برود و تقریبا پنجاه کلمه را ادا کند.
۴ ـ پسر گرگی ترکمنستانی
در سال ۱۹۶۲ زمین شناسان پسری را دیدند که همراه یک گروه هفت نفری از گرگها در بیابان بزرگی در ترکمنستان میدود. آنها توری بر روی پسر انداختند تا او را از میان گرگها بیرون بکشند ولی گرگها برای حمایت از او به روی تور پریدند و آن را با دندان دریدند. در نهایت شکارچیان مجبور شدند تمام گرگها را بکشند. چهار سال بعد آن پسر که" دیجوما " نام گرفت آموخت چند کلمه حرف بزند. او به پزشکان گفت که چطور به هنگام شکار؛ گرگِ مادراو را بر پشت خود مینشاند تا این که بالاخره یاد گرفت همراه آنها روی چهار پا بدود. چند سال بعد سرانجام "دیجوما" توانست روی تخت بخوابد ولی بنا به گزارشی که متعلق به سال ۱۹۹۱ است او همچنان بر روی چهار پا راه میرود، گوشت خام میخورد و به هنگام عصبانیت دیگران را گاز می گیرد.
۵ ـ پسر شامپانزه ای
در سال ۱۹۹۶ پسری حدوداً دو ساله توسط شکارچیان کشور نیجریه پیدا شد که در میان شامپانزهها زندگی میکرد. شکارچیان او را به مرکز نگهداری از کودکان بی سرپرست بردند و در آنجا نام"بلو" را بر روی او گذاشتند. گفته میشود او احتمالا فرزند عقبافتاده یکی از خانوادههای کوچنشین است که او را به خاطر ناتوانیاش در جنگل رها کردهاند. این کوچ نشینها بارها این کاررا تکرار کرده اند و معمولا بچهها فوراً میمیرند ولی این بار یک گروه از شامپانزهها کودک رها شده را به فرزندی گرفتند.
معلوم نیست"بلو"چه مدت در میان این حیوانات به سر برده ولی با توجه به تغییراتی که پیدا کرده است، کارشناسان این زمان را حداقل شش ماه میدانند. " بلو" هم اکنون ۱۲ سال دارد ولی مثل بچههای چهار ساله به نظر میرسد. وقتی او را پیدا کردند درست مثل شامپانزه ها بر روی دو پا راه میرفت و دستانش را به روی زمین می کشید .
ابتدا خیلی بیقرار بود و همه چیز را پرت میکرد و شبها بر روی تختها جست و خیز میکرد ولی حالا آدمتر شده است. او هنوز هم جست و خیز میکند و مثل شامپانزه ها بالای سرش دست میزند. او حرف نمیزند و فقط صدایی شبیه به شامپانزهها در میآورد.
موارد بچههای جنگلی بسیار زیاد هستند. ویکتور، کامالا، بلو، کاسپار، هوسر، اوگر، دختر خرسی ترکیه و... هیچ یک از آنها نتوانستند بخندند یا لبخند بزنند. (کاسپار) واقعیت و خواب را از هم تشخیص نمیداد و نمیتوانست عکس خود را در آینه بشناسد. دختر خرسی ترکیه ساعتها به آینه خیره میشد و"اوگر" پسری که با غزالها بزرگ شده بود به عکس خود به چشم یک دشمن غریبه مینگریست.
دلیل رها شدن بچههای جنگل هیچ وقت مشخص نشده است ولی در عصر حاضر، بوده اند پدران و مادرانی که فرزند خود را با قساوت از اجتماع دور نگه داشته و سبب وحشی شدن آنها گردیدهاند. بچههایی همچون (زهرا و معصومه) که در کشور (ایران) از بدو تولد در خانه محبوس مانده و بدون ذرهای رفتار اجتماعی بزرگ شدهاند و (سمیرا مخملباف) فیلمساز جوان، فیلم مستند آنها را با عنوان (سیب) در معرض دید جهانیان قرار داد.»
http://www.tafrihi.com/archive/2006/12/2.htm
با تمام اینها افسانهِ وارونهِ تارزان؛ نزد مردمان اهل خرده فرهنگ های مختلف و متضاد پذیرفتنی و حداقل مطبوع است و خریدار بسیار دارد.
افسانه دیگر ولی متناظر با افسانه تارزان در شبیه قاره هند تا آنجا باور شده است که مدت هاست ستون ستبر یک دین و آئین پهناور را تشکیل میدهد. بر اساس این افسانه؛ در زمانه های نه چندان قدیم راجا زاده ای که توسط فامیلش به جنگل تبعید شده بوده با یک شادی که گویا پادشاه شادی ها بوده رفیق شفیق میگردد تا آنکه «سیتا» خانم راجا زاده مذکور که «رام» نام دارد؛ ربوده میشود.
آنگاه این شادی در امر نجات دادن سیتا خانم؛ قهرمانی های بسیار بسیار بالاتر از کلیه پهلوانان افسانوی انجام داده رباینده سیتا خانم را که شیطان لانکا یا سلطان سرزمین سریلانکای وقت میباشد؛ زیر پاهای خویش له و لورده میسازد.
مسلماً هم به لحاظ ژنوم میمون و هم به لحاظ سایر قوانین و ضوابط عینی طبیعت؛ اینهمه از محالات میباشد مگر آنانی که کم و بیش درین راستا عقل کرده اند؛ این اباطیل را بدینگونه توجیه نموده اند که گویا در پیکـر شادی کارستان ساز؛ روح خدا وجود داشته است؛ لهذا رفته رفته او؛ به بزرگترین خدا و بگوان مبدل گردیده و معابد و مجسمه های بیحد برجسته و باشکوهش سراسر هندوستان را پوشش داده است.
به یاد کارنامه اینچنین توهمی سرسام آور آن؛ همه ساله هندوستان به یک تیاتر بزرگ «راون سوزان» مبدل میگردد که مقدمه ای برای جشن کبیر «دیوالی» است!
گفتیم به لحاظ ژنتیک و سایر قوانین و ضوابط عینی طبیعت!
آیا علم ژنتیک چقدر پیشینه دارد و هکذا چقدرزمان میشود که قوانین و ضوابط طبیعت؛ کشف و آگاهی یک بخش خیلی محدود و نازک جوامع پیشرفته بشری بر آنها مترتب شده است؟!
ولی خرده فرهنگ ها فقط دارای اینگونه عناصر نیستند. مثلاً «به عبارات زیر که جملگی از تلمود یعنی بخش تفصیلی و تفسیری تورات انتخاب شده است دقت کنید:
۱- نطفه ی غیر یهودی مثل نطفه ی بقیه ی حیوانات است.
۲- کلیسا های نصاری که در آن سگ های آدم نما به صدا در می آیند به منزله ی زباله خانه است.
۳- نطفه ای که ازغیر یهودی منعقد شود نطفه ی اسپ است.
۴- سگ افضل برغیریهودی است.
۵- اجانب (غیر یهودی ها) برای خدمت کردن به یهود به شکل انسان خلق شده اند.
۶- حیات و زندگانی دیگران (غیریهودی ها) ملک یهود است.
۷- تعدی کردن به ناموس غیریهودی مانعی ندارد زیرا حیوانات را زناشویی نیست.
۸- ما (یعنی یهودیها) مخلوق برگزیده ی خداوندیم و لذا برای ما حیوانات انسان نما خلق کرده است.....»
اینکه در جنگ های اول و دوم جهانی رویهمرفته ۷۰ میلیون نفرقتال و خاکستر گردید؛ در لشکرکشی های سکندر و اعراب و مغول و انگلیس و روس و امثالهم بر ابنای بشری چه ها روا داشته شد؛ و اینکه:
۱) در ماجرای پا گذاشتن اروپاییان به قاره آمریکا، ۱۵ میلیون سرخپوست کشته شدند.
۲) هاییتی، جزیره ای که کریستف کلمب در۶ دسامبر ۱۴۹۲ بر آن پای نهاد و آنرا «هیسپانیولا» نامید، قبل از هجوم اروپاییان به آن، حدود ۹۰۰ هزار نفر جمعیت داشت. در دهه ۱۴۹۰، اروپاییان جهت یافتن طلا به این سرزمین هجوم آوردند و آنقدر از مردم این سرزمین کشتند که در نیمه سده هجدهم، دیگر اثری از ساکنان اصلی این سرزمین باقی نماند.
۳) در ۱۴۹۲،کریستف کلمب، به جزیره کوبا پا گذاشت. سه سده بعد نشانی ناچیز از نسل مردم بومی آن بر جای مانده است.
۴) جزیره تاسمانیا، در جنوب استرالیا، در ۱۸۰۳ به تصرف انگلیسیها در آمد. تا سال ۱۸۷۶، سیاست امحاء بومیان، نسل سکنه اصلی این سرزمین را به تمامی نابود کرد.
۵) در هندوستان و سرزمین های متعدد افریقایی ... مالکان قبلی سرزمین ها برده و کنیز و حتا به مقام منفورتر ازجانوران (نجس و پلید) تنزل داده شدند.
اینها مشت نمونه خروار نه که ریگ هایی از شنزاران بیکران است که نیروی شر نهفته در خرده فرهنگ ها به منصه ظهوررسانیده است و میرساند. اغلب خرده فرهنگ ها؛ اهالی خرده فرهنگ های دیگر را «داخل آدم» حساب نمیکنند!
سوال بزرگی است اینکه نوع بشر؛ از همچو باتلاق هایی میتوانسته است برکنار بماند یا خیر؟
ولی؛ اگر قرار است هدف و آرمانی برای آینده جهانِ زیاد به هم پیوسته کنونی و فردایی یا «دهکده جهانی» مان داشته باشیم؛ آن همانا خشکاندن اینهمه باتلاق و مبدل ساختن آنها به باغ و بوستان خواهد بود و این میسر نمیگردد مگر با تکیه و تأکید همگانی بر «گوهر اصیل آدمی»!
رویکردها:
۱ـ http://www.ariaye.com/dari10/siasi2/warsajee8.html
۲ـ http://www.ariaye.com/dari10/siasi2/warsajee12.html
۳ـ زمانی که در پسین برهه حکومت عباسیان، صلیبی ها ازغرب حمله کردند و تهدید مغل ها از شرق نمایان شد؛ بنام حمایت ازاسلام، دروازه اجتهاد در زمان سلجوقیان، به فرمان خلیفه ی نادان بغداد بسته شد.
۴ـ در پیوند با فلسفه و فلسفه ورزی در متن فرهنگ اسلامی، واقعیت تلخ این است که از زمان غلبه ی اشعری گری بر جنبش عقلی- معتزلی در نیمه ی دوم و آغاز سده ی سوم هجری- خورشیدی- نهم میلادی، تا برآمدن فقه به حیث ایدئولوژیی سیاسی سلاطین و پادشاهان وعالمان رسمی شان تاکنون، بیشتر از هر پدیده ی دیگری، فلسفه زیان دیده است. زیانی که در آن شورش غزالی با نوشتن"تهافت الفلاسفه"، علیه فلسفه، و ناکامی ی تلاش های ابن رشد و سرزنش شدن"تهافت التهافه" اش که به دفاع از فلسفه، علیه تهافت الفلاسفه ی غزالی نوشته بود، توسط شاهان و شیخان، در تیره ساختن سرنوشت فلسفه، تاثیر بسیاری داشته است. شاهان و شیخانی که در طول تاریخ سیاسی- فکریی مسلمان ها، فقه را ابزاری مردم سواری ساخته و برای بهره کشی های نادرست از ملا وعوام، آن را به حیث لجام درکله ی آن ها انداخته و مانع هرگونه نوآوریی فکری- فلسفی در جامعه ی اسلامی شده اند. از جانب دیگر، چون فقه بخاطر گسترش قلمرو سرزمینی اسلام و طرح شدن پرسش های نو توسط تازه مسلمان های آگاه تر ازعرب های مسلمانِ کم دانش و کمترغازی و بیشتر چپاولگر، در مخمصه قرار گرفت که باید کاری می کردند و کاری که به کمک شاه و شیخ یا زور کردند، ایجاد علم کلام یا عقاید بود که تا کنون به نام عقاید نسفی در مدرسه های سنتی تدریس می شود.
فرهنگی ـ بامداد۱/ ۱۳ـ ۲۲۱۲