سوریه : القاعده جای شبه نظامیان سوریه را تنگ می‌کند

 

شبکه تروریستی بین‌المللی القاعده قصد دارد ارتش آزاد مخالف دولت سوریه را از نواحی شمالی آن کشور عقب رانده و ایجاد دولت اسلامی را درآنجاعلام کند. نماینده شبه نظامیان سوریه در گفت وگویی با روزنامه عربی « الشرق الاوسط » این موضوع را اعلام کرد. ارتش آزاد سوریه نمی‌خواهـد مواضع خود را تسلیم اسلام گرایان نماید، اما مبارزه در دو جبهه نیز خارج از توان آن هاست.

شبه نظامیان در مورد وضعیت خود شک دارند. امکان آن وجود دارد که تسلیحات و مهمات تحویل شده از ترکیه به دست اسلام گرایان بیفتد و آن‌ها صاحب درآمد های حاصله از قاچاق نفت سوریه و اموال مختلف به آن کشور شوند. سرگیی سریوگی چف  شرق شناس زوسی در این باره میگوید:

« کلاً مقامات ترکیه حقیقت تحویل اسلحه را کتمان نمی کردند. منتها آن‌ها اینرا ـ  کمک به ملت آزادی خواه سوریه در مبارزه با رژیم خونین اسد ـ مینامند و اما درجهان متمدن این اقدام قاچاق نامیده می شود. بعلاوه قاچاق معمولی در نواحی مرزی تخریب شده جریان دارد. دوا ومواد غذایی قاچاقی به فروش میرسد که مردم آن نواحی بدان سخت احتیاج دارند. این اجناس از نقاط معین در مرزحمل می شوند. اسلامگرایان سعی می‌کنند تا کنترول این داد و ستد را بدست خود بگیرند و پس ازرسیدن به مقصد، خود وسایلی برای تأثیرگذاری بر تمامی جمعیت سوریه را به دست خواهند آورد.»

ارتش سوریه از چنین چشم اندازی خوشحال نیست، چون با ازدست دادن سیل های اسلحه و پول، آن‌ها امکان مقابله با نیروهای بشاراسد را ازدست خواهند داد و کلاً موجودیت آن‌ها زیر خطرقرار خواهد گرفت. حالا در سوریه بسیاری گروه‌ها با برداشت ها و دیدگاه خودشان به آینده کشور، می جنگند.

بوریس دولگوف کارشناس مرکز پژوهش های عربی انستیتوت شرق شناسی مسکو در این باره چنین میگوید:

« درمیان شبه نظامیان مخالف دولت، گروهبندی های متفاوتی عمل می کنند. غرب و ترکیه از ارتش باصطلاح آزاد سوریه حمایت می کنند. ترکیه سرنگونی رژیم بشاراسد و نه ایجاد یک دولت اسلامی را منحیث هدف خود اعلام کرده است. واما گروهبندی های مربوط به القاعده ( مثلاً جبهه النصرة و یا گروه‌هایی از جناح رادیکال اخوان المسلمین یا گروه های مربوط به نیروهای اسلام گرا لبنان) هدف ایجاد دولت اسلامی درسوریه را دنبال مینمایند. به این خاطردرداخل مخالفان مسلح سوریه نزاع و درگیری در جریان است. »

چندی پیش این اختلافات آشکارا بروزکردند. کمال حمامی نماینده بلند پایه ارتش آزاد سوریه که برای بررسی اعمال مشترک وارد ستاد اسلامیست های بنیادگر شد، در آنجا به قتل رسید.

نماینده گان ارتش آزاد سوریه می‌گویند که اجازه نخواهند داد که اسلامیست ها درآن کشور تقویت شوند. اما یک چیز معلوم است و آن اینکه آن‌ها نمی‌توانند دردو جبهه بجنگند. به عقیده دولگوف آن‌ها می‌خواهند توجه را ازخود منحرف ساخته کاری کنند تا ضربه اساسی اسد به گروه‌های اسلامی گرا وارد شود. دولگوف در این مورد میگوید:

« در این اواخر ارتش دولتی سوریه یک سلسله عملیات های موفق راعلیه همه ای شبه نظامیان ( ارتش آزاد و جبهه النصرة ) انجام داده و آن‌ها را از بسیاری از نواحی اخراج کرده اند، که تا چندی پیش کنترل آنرا گاه گاهی  در دست داشتند. گزارش ها دراین باره که القاعده می‌خواهد یک نوع دولتی را تشکیل بدهد، گام تبلیغاتی مخالفان است. »

با این حال پژوهشگران می‌گویند که تا حال نباید القاعده را از نظر دورداشت. نمونه‌های عراق، افغانستان و مالی نشان می‌دهند که تندروهای اسلام گرا به سرعت درجاهایی ظاهر می‌شوند که حکومت درآنجا ضعیف شده باشد وهیچ بعید نیست که در سوریه تلاش خواهند کرد موضع محکمی بگیرند.

ص. ر

دیدگاه ـ بامداد۲/۱۳ـ ۱۷۰۷

دفاع اوباما از جنایت و جاسوسی

بارک اوباما از سال ۲۰۰۸ تاکنون براین ادعا بوده است که برای حفظ حقوق بشر و پایان جنگ در جهان تلاش می‌کند و دراین راه نیز از هیچ اقدامی فروگذار نیست. این ادعاها در حالی مطرح شده که رفتارهای وی نشانگر حقیقتی دیگر است و آن این‌ که برای اوباما نیز مانند سایر روسای جمهور امریکا، واژه‌ای به نام حقوق بشرمعنا ندارد و او نیز صرفاْ در چارچوب منافع مطرح شده برای امریکا، گام برمی‌دارد. نمود عینی این رفتار را در مواضع اوباما در عرصه‌های مختلف حقوق بشری می‌توان مشاهده کرد.

نخست آن که: از ادعاهای اوباما را تعطیل زندان گوانتانامو به عنوان نمادی از جنایت علیه بشریت تشکیل می داد. وی از سال ۲۰۰۹ بر این ادعا بود که این زندان را تعطیل خواهد کرد، چرا که دیگر مفهومی به نام تروریسم وجود ندارد و وی به خواست مردم برای تعطیل این زندان عمل می کند.
اکنون در حالی پنج سال از ریاست جمهوری اوباما می گذرد که وی همچنان از اجرای تعهد خود خودداری می کند و به بهانه های مختلف همچنان درپی بازماندن این زندان است. اعتصاب غذای زندانیان این زندان که چندی پیش رخ داد، فاجعه ای حقوق بشری را برای امریکا رقم زد.

دوم آن که: از مطالبات مردم و نهادهای حقوق بشری پایان عملیات هواپیماهای بدون سرنشین (پهپادها) از جمله در پاکستان و یمن است.هواپیماهایی که آنها را قاتلان بدون سرنشین می نامند و نتیجه حضورشان قتل عام هزاران بی گناه در سراسر جهان بویژه در پاکستان، افغانستان و یمن است.هرچند نهادهای بین المللی همواره بر غیرقانونی بودن فعالیت این هواپیماها تاکید دارند اما اوباما همچنان بر استفاده از آنها اصرار دارد و حاضر به عقبگرد ازکشتار مردم توسط این هواپیماها نیست. نهادهای حقوق بشر این پهپادها را برابر با تروریسم دولتی می دانند که می تواند دولتمردان امریکا را به جرم جنایات جنگی پای میزمحاکمه ببرد.

سوم آن که: اوباما وعده داده بود طرح بوش برای جاسوسی از شهروندان تحت نام قانون میهن پرستی را کنار بگذارد. این امر نه تنها اجرایی نشده بلکه درروزهای اخیر اوباما رسماْ از اقدام اف بی آی برای جاسوسی ازشهروندان حمایت و آنها را عامل امنیت دانسته است.

دخالت آشکار در زنده گی خصوصی افراد با هیچ قانون حقوقی و بین المللی انطباق ندارد و صرفاْ برگرفته ازنگاه ضد حقوق بشری سران امریکاست.از رسوایی های دولتمردان امریکا درنادیده گرفتن حقوق شهروندی را در اقدام ادوارد سنودن می توان مشاهده کرد که از اقدام دستگاه های اطلاعاتی آمریکا در جاسوسی از شهروندان پرده برداشت.

چهارم آن که: اوباما وعده احیای جایگاه امریکا در میان ملت ها را داده بود در حالی که سیاست های وی برگرفته ازمنفعت طلبی امریکاست چنان که در قبال تحولات لیبیا و سوریه به نظامی گری می پردازد و در قبال مردم بحرین و عربستان راه سکوت در پیش می گیرد و عملا به حمایت از کشتار مردم می پردازد. هر چند اوباما ادعا دارد که دوران مبارزه با تروریسم به پایان رسیده است، اما وی همچنان بهانه جویی های جدیدی را برای اجرای این طرح در دستور کار دارد که از آن جمله ادعای جلوگیری از تکرار حادثه ۱۱ سپتامبر است.

گزارش های منتشره نشان می دهد که جاسوسی از شهروندان در دوران اوباما افزایش داشته به گونه ای که وی حتا از پهپادها در داخل امریکا نیز استفاده کرده که خشم مردم را به همراه داشته است. البته این رویکرد در قبال فلسطین نیز قابل مشاهده است. چنان که اوباما از یک سو ادعای حمایت از روند صلح خاورمیانه را سر می دهد و از سوی دیگر به افزایش حمایت ها از رژیم صهیونیستی می پردازد.

آمریکا ۴۸۸ میلیون دلار بودجه اضافی برای کمک نظامی به صهیونیست ها اختصاص داده که هدف از آن کشتار بیشتر فلسطینی هاست.
در جمع بندی کلی از آنچه ذکر شد می توان گفت اوباما کارنامه ای نه چندان مطلوب در حوزه حقوق بشر از خود بر جای گذاشته است که نتیجه آن را در گوانتانامو ، پرواز پهپادها برای کشتار مردم، اجرای قوانین ضدحقوق شهروندی و... می توان مشاهده کرد که نشانگر واهی بودن ادعاهای حقوق بشر اوباما و اصرار وی بر ادامه راه روسای جمهوری پیشین امریکاست که به جنایت علیه مردم آمریکا در جهان ختم می گردد.
این در حالی است که دولتمردان امریکا همچنان با ادعای حمایت از حقوق بشر به دخالت در امور کشورها می پردازند و حتا با این عنوان جنگ طلبی در اقصی نقاط جهان را توجیه می کنند.در صورت مستقل بودن نهادهای حقوق بشر درجهان، آنچه از ابعاد خلف وعده های اوباما ذکر شد برای محکوم سازی دولتمردان امریکا به عنوان ناقضان حقوق بشر کفایت می کند اما استقلال نداشتن این نهادها موجب شده تا سران امریکا هرگز به دلیل جنایاتشان مورد بازخواست قرار نگیرند.

قاسم غفوری - جام جم

 

 

دیدگاه ـ بامداد ۳ /۱۳ ـ ۱۲۰۷

 

 

سیمون دوبووار

 

جستاری از شیرین نظیری فعال حقوق زن

سیمون دو بووار با نام اصلی سیمون لوسی ارنستین ماری برتراند دوبووارشناخته شده ، فیلسوف ، نویسنده ، اگزیستانسیالیست وفمینیست فرانسوی بود که درنهم جنوری سال ۱۹۰۸ ترسایی درپاریس دریک خانواده‌ای بورژوا کاتولیک به دنیا آمد ودر۱۴اپریل سال ۱۹۸۶ ترسایی درگذشت.
سیمون دوبوار مظهر روشن فکرترین و آزاد اندیش ترین زن قرن بیستم بشمارمی آید و نظریاتی که در زمینه زنان و حقوق آنها ارایه داشته هنوزهم پس ازگذشت نیم قرن ازشاخص ترین و مترقی ترین و ارزشمند ترین نظریات محسوب می شود.

سیمون دو بوار می گوید « امروز می دانم که اگر بخواهم خود را تعریف کنم، اولین چیزی که باید بگویم این است که من زن هستم.»
اوازکودکی تحت تعلیم دینی و بورژوایی " کاتولیک" خانواده خود قرارگرفت. اما این تعلیم مانع آن نمی شد که سیمون دوبواربه کتابخانه پدرش برود و به گونه پنهانی کتابهای ممنوع شده ،ازخواندن را بخواند.
شیوه زنده گی سیمون دوبوار ودوستانش بیان گرسرگشته گی وعصیان نسل آگاهی دراروپا بود که اووسارترازجمله نماینده گان آن محسوب میشوند. نسل عصیانگری که بسیاری از معادلات و قواعد اجتماعی را برهم می زنند و برای آنها آزادی انسان مهم ترین وجه زنده گی و تفکرشان بوده است .آنها از مفاهیم دیگری از قبیل عشق واجبارواختیارومذهب تعبیرهای متفاوتی ارایه می دارند و این را از نظر نباید دورداشته باشیم که سیمون دوبواردرزمان خود پرچمداردرهم شکستن قوانین دست و پا گیراجتماعی بود.
علی رغم میل خانواده ومخالفت شدید پدرش برای خود زنده گی مستقلی ترتیب داد و تحصیلات خود را دردانش سرای عالی در رشته ادبیات و فلسفه به پایان رسانید و پس از آن به مدت زیادی درمدارس تدریس نمود. اوهمچنین به تحصیل و زبان و ادبیات درمؤسسهٔ سنت‌مارین و پس از آن فلسفه را درسوربن پرداخت. سرانجام در زمره گروه فلسفی سارترو دوستانش قرارگرفت و نیز دوست نزدیک سارتر به شمارآمد .

ساتر و دوبووار رابطه‏ی عاطفی پیچیده‏ای داشتند وهمواره بر صداقت درروابط عاطفی تاکید داشتند. با وجود تنش‏های پیاپی و روابط عاطفی متعدد، این دو درتمام عمردوستانی جداناپذیرباقی ماندند، اما ارتباط آن‌ها، برخلاف روابط مرسوم جامعه، شامل وفاداری وتک همسری نبود.
دوبووار به عنوان مادرفیمینیسم بعد از ۱۹۶۸ ترسایی شناخته می‌شود. معروف‌ ترین اثراوجنس دوم نام دارد که درسال ۱۹۴۹ ترسایی نوشته شده‌است. این کتاب به تفصیل به تجزیه و تحلیل ستمی که در طول تاریخ به جنس زن شده‌است می‌پردازد. پس از آنکه این کتاب چند سال پس از چاپ فرانسه، به انگلیسی ترجمه و درامریکا منتشر شد و به عنوان مانفیست فمینیسم شناخته شد.
سیمون دوبووار در۱۴ اپریل، ۱۹۸۶ ترسایی درسن ۷۸ سالگی به خاطرابتلا" سینه وبغل "ازدنیارفت. ودرکنارژان پل سارتربه خاک سپرده شده‌است. 
درکتاب جنس دوم، سیمون دوبووار استدلال‌های خود را ازطریق  اگزیستانسیالیسمی فمینیستی بیان می‌کند.  

دوبووار به‌عنوان یک اگزیستانسیالیست باور داشت که بودن مقدم برماهیت است. او به‌همین منوال استنباط می‌کند که یک انسان زن زاده نمی‌شود، بلکه تبدیل به زن می‌شود،چرا دختران ازآوان کودکی، نقش‏های فرهنگی معینی را می‏پذیرند. موضوع مورد بحث کلی کتاب، نشان می دهد که چگونه زنان به وسیله‏ی تاریخ و افسانه‏ها تعریف و محدود شده‏اند که آن‏ها را درجایگاهی پایین‏ترقرارمی‏دهد. به باوردوبووار، تاریخ فرهنگی مانع ازآن شده‌است که زنان آزادی خود را درک و براساس آن عمل کنند، اما آن‏ها می‏توانند با نفی این افسانه‏های فرهنگی، خود را بازتعریف کنند. درمقابل، تا زمانی که زنان به مردان وسنت‏های فرهنگی اجازه دهند تا چه هستی آنان را تعریف کنند، آزاد نخواهند بود. سیمون دوبووار استدلال‏های زیست‏شناختی، روانشناختی، و ماده‏گرایانه را، برای تبیین دسته‏ای از ویژه گی‏های رفتاری زنان که از کنترول فرهنگ خارج است، نفی می‏کند.
سیمون دوبووار دلیل می‌آورد که درطول تاریخ، زنان همیشه به عنوان انحراف و نابهنجاری شمرده شده‌اند. حتا مری ولستون کرفت مردها را به‌عنوان ایده‌آلی که زن‌ها آرزوی رسیدن به آن را دارند به‌حساب می‌آورد. درکتاب جنس دوم دوبووارمی‌گوید که این طرز فکر با ادعای این‌که زنان درمقابل مردان «نابهنجار» در مقابل «هنجار» و «منحرف» در مقابل «طبیعی» هستند، جلوی پیش‌روی زنان را گرفته‌است. به‌عقیدهٔ وی برای آن‌که فمینیسم بتواند به‌جلو حرکت کند این برداشت باید از بین برود. دراین‌صورت زنان درست به‌اندازهٔ مردان قادر به پیشرفت هستند.
دوبووار استدلال می‏کند که زنان، همواره «دیگری» مردان به حساب آورده شده‏اند، و چنین ادراکی را درهویت خود درونی ساخته‏اند. بنابراین مردان کنش‏گرا، و زنان کنش‏پذیرهستند. دوبووار براین باوراست. که با وجود ساختارهای فرهنگی موجود (همچون ازدواج، مادری، روابط زن-مرد) زنان، چانسی برای آزادی یا برابری ندارند. با این وجود، سیمون دوبووارخوش‏ بین بود وعقیده داشت زنان می‏توانند زمینه‏ی آزادی خود را فراهم کنند. آن‏ها می‏توانند افسانه‏های فرهنگی را به چالش بکشند، می‏توانند استقلال اقتصادی بیشتری را تجربه کنند وبرتصوراشتباه پایین‏ دست بود نشان درهنر وادبیات فائق آیند. مهم‏ترآنکه، آنان می‏توانند رابطه‏ی برابری را با مردان تجربه کنند. او نوشت «اگر روزی فرا برسد که زن، نه از سر ضعف، که با قدرت عشق بورزد... دوست داشتن برای او نیز،همچون مرد، سرچشمه‏ی زنده گی خواهد بود ونه خطری مرگ‏بار.»
سیمون دوبووار، در ۱۴ آوریل سال ۱۹۸۶ ، درسن هفتاد وهشت سالگی درگذشت.درآخرعمرگفت اگر امروز بخواهم خود را توصیف می کنم می گویم: « سیمون دوبووار هستم؛ یک زن، فمینیست، فیلسوف، رمان نویس و فعال سیاسی.»

جایزه سیمون دوبووار:

جایزه سیمون دوبووار برای نخستین‌بار در ۹ ژانویه ۲۰۰۸ ترسایی و هم ‌زمان با صدمین سالگرد سیمون دوبووار ، فیلسوف فمینیست فرانسوی بوسیله ژولیا کریستوا پایه‌گذاری شده است و هر سال به پاس تلاش‌های فردی یا سازمانی، جایزه سیمون دوبوار را به یک فرد یا سازمان اهدا می‌کنند.
هیئت داوران بین‌المللی این جایزه از حدود بیست زن و مرد نویسنده، جامعه‌شناس، فیلسوف، روزنامه‌نگار وفعال سیاسی تشکیل شده‌است، از جمله: جولیا کریستوا، فیلسوف سرشناس فمینیست که ریاست هیئت داوری را برعهده دارد، الیزابت بدینتر فیلسوف فمینیست، کیت میلت، آلیس شوارتزر ،اینگریدبتانکورت، سیلوباپون دوبووار دختر خوانده و وارث سیمون دوبووار، و کلود لانزمن مدیر مجله عصر مدرن.
قابل ذکر است که سیمون دوبوار، حتا پس ازمرگش هم برای زنان آزادی به ارمغان می‌آورد.

برخی از آثار:

  • ۱۹۴۳ مهمان
  • ۱۹۴۵ خون دیگران
  • ۱۹۴۶ همه می میرند
  • ۱۹۴۹ جنس دوم
  • ۱۹۵۴ ماندارن ها ترجمه پرویز شهدی نشردنیای نو.. این کتاب در لیست روزنامه گاردین (۱۰۰۰ رمان که هر شخص باید بخواند) قرار دارد.
  • ۱۹۵۸خاطرات یک دختر مطیع
  • ۱۹۶۴  مرگی بسیارآرام    
  • ۱۹۶۶تصاویر زیبا 
  •  ۱۹۶۷ زن وا نهاده
  • ۱۹۷۰ کهنسالی
  • ۱۹۸۴ مراسم وداع

 

   شرح واژه های متن بالا:

  هستی‌گرایی یااگزیستانسیالیسم (به زبان انگلیسی: Existentialism) جریانی فلسفی و ادبی است که پایه آن بر آزادی فردی، مسئولیت و نیز نسبیت گرایی است. از دیدگاه اگزیستانسیالیستی، هرانسان، وجودی یگانه ‌است که خودش روشن کننده سرنوشت خود است.

فمینیسم :باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زن و مرد است.
فمینیسم مباحثه‌ ای است که از جنبش‌ها، نظریه‌ها و فلسفه‌های گوناگونی تشکیل شده‌است که در ارتباط با تبعیض جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسایل زنان مبارزه می‌کند.

 

منبع: زن درگذرتاریخ

 

دیدگاه ـ بامداد۱۳/۵ـ۰۲۰۷

 

هدف پشتیبانی امریکا از اخوان‌المسلمین

 

سمیر امین میگوید: « آن‌ چه ما بعد از انقلاب در مصر و تونس به آن نیاز داشتیم رهایی از خصوصی‌سازی و بناکردن پروژه‌ای ملی و حمایت از آن در برابر پی‌آمدهای منفی جهانی‌سازی است. این چیزی نیست که اخوان از آن حمایت کند... اخوان می‌گوید سرمایه‌ داری مشکل و مساله  نیست، بازار مسله نیست.»

 

گفت‌ وگوی الاهرام با سمیرامین اقتصاددان سرشناس مصر

برگزارنده : پرویز صداقت

سمیرامین در توضیح بسترهای انقلاب مصر در دو سال گذشته می‌گوید: « در آغاز لازم است بدانیم که براساس آماری که بانک جهانی منتشر کرده رشد درآمد واقعی سرانه در منطقه‌ عربی در دو دهه‌ ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ صفر بود، در حالی که درقیاس با آن رشد در شرق آسیا هفت درصد، در جنوب آسیا پنج درصد و در امریکای جنوبی ۵/۳ درصد بود.» تنها افریقای جنوب صحرا طی این دوره هیچ رشدی نداشت. « رشد درآمد سرانه‌ واقعی در منطقه‌ عربی در دهه‌ ۹۰ و طی ۱۰ سال گذشته تاکنون همچنان پایین ترین سطح در جهان بوده و این رشد شامل عملکرد اقتصاد کشورهای ثروتمند نفتی مانند عراق، الجزایر، لیبیا و هفت کشورخلیج مانند عربستان سعودی و امارات هم می‌شود.» در حقیقت، طی این دوره جایگاه منطقه پایین تر از افریقای جنوب صحرا بود.

براساس نظر سمیر امین، « فاجعه‌ اجتماعی » حاصل این وضعیت اساساً پی‌آمد پذیرش سیاست‌های اقتصادی نولیبرالی ( خصوصی‌سازی، کاهش سبسایدی های دولتی، آزادسازی تجارت، انحصارات چندملیتی‌ها، مقررات‌زدایی از بازارهای مالی و جز آن) در جهان عربی است. امین می‌گوید « پس شورش در منطقه رخداد غیرمنتظره‌ای نبود....این تحولات به خاطر دیکتاتوری نبود، بل واکنشی بود در برابر منطق نولیبرالی که طی سال‌ها اجرا شد. اما این شورش‌ها هم در مصر و هم در تونس تغییر در این سیاست‌ها را رهبری نکرد ، بنابراین تغییری واقعی در رژیم، دست‌کم تاکنون، ایجاد نکرده است». امین هشدار می‌دهد که « حاکمیت اخوان‌المسلمین در مصر و حزب نهضت در تونس کماکان همان اصول را به کار می‌برد و بنابراین ما همچنان درقعر فهرست درآمد سرانه‌ واقعی قرار داریم. قرضه ۸/۴ میلیارد دلاری را که صندوق بین‌المللی پول با مصر بر سر آن مذاکره کرده ؛ باید در این چارچوب بررسی کرد . می‌شد انتظار داشت هر دولتی که بعد از خیزش مردمی برسرکار بیاید چنین وامی را رد کند. اما اخوان به لحاظ اقتصادی لیبرال‌اند... آن‌ها صرفاً یک حزب محافظه‌کار نیستند....اخوان مخالف هر افزایشی در دستمزدها یا هر تغییری درحقوق کارگران هستند.»

سمیر امین میگوید: « آن‌چه ما بعد از انقلاب در مصر و تونس به آن نیاز داشتیم رهایی از خصوصی‌سازی و بناکردن پروژه‌ای ملی و حمایت از آن در برابر پی‌آمدهای منفی جهانی‌سازی است. این چیزی نیست که اخوان از آن حمایت کند... اخوان می‌گوید سرمایه‌ داری مشکل و مساله  نیست، بازار مسله نیست.»

امین در پاسخ به پرسشی گفت : « که هدف پشتیبانی امریکا از اخوان‌المسلمین بعد از انقلاب حمایت از منافع اش با استمرار سیاست‌های نولیبرالی اقتصادی در منطقه است.خواه از طریق یک دولت شبهه ‌دموکراتیک، دیکتاتوری نظامی خواه یک دیکتاتوری... این ها همه ابزارهایی برای ایالات متحده امریکا به منظور دستییابی به همان هدف است که تضمینی بر استمرار سیاست‌های نولیبرالی در منطقه است.... ایالات متحده امریکا تصمیم گرفت تا روی گروه اسلامگرا شرط‌بندی کند.امریکا روی همه‌ ای گروه‌ها، دموکراتیک، فاشیستی، اسلام‌گرا یا سکولار شرط‌بندی می‌کند، مادامی که آنها سیاست‌های اقتصادی نولیبرالی را بپذیرند.»

به باورسمیر امین ایالات متحده امریکا تصمیم گرفت  تا روی اخوان شرط‌بندی کند نه سایرگروه‌ها زیرا آن‌ها ظرفیت اجرای سیاست‌های نولیبرالی را دارند و از سازمان‌دهی منطقه ‌ای برخوردارند که می‌تواند از منافع امریکا حمایت کند.در حالی که بخش بزرگی از نیروهای دموکراتیک که در زمینه‌های دیگر، سیاسی یا فرهنگی، مخالف اخوان هستند، سیاست‌ها و اصول نولیبرالی را می‌پذیرند، اپوزیسیون مصر باید در برابر آن‌چه امین «تهدید فاشیستی» می‌خواند متحد شود.

« بخش بزرگی از افکار عمومی در تونس و مصر ، مانند اخوان، معتقدند که شرایط منفی که در منطقه‌ی ما حاکم است به سبب فساد و قدرت شخصی مبارک یا بن علی است که درست نیست چون چنین پی‌آمدهایی را می‌توان در کشورهایی هم که از سطوح مشابه فساد و تمرکز قدرت ندارند مشاهده کرد.وانگهی، از آن‌جا که وضعیت دموکراتیک در مصر بسیار وخیم تر از وضعیت تونس است، همین امر نیروهای مخالف و مدافع نولیبرالیسم را وامی‌دارد (علیه پروژه‌ی اخوان) با هم متحد شوند.... پروژه‌ی اخوان در مصر به دنبال نابودی هر شکلی از دموکراسی ـ بورژوایی، لیبرالی یا سوسیالیستی ـ است. بنابراین، در شرایط مصر نیاز به خلق جبهه‌ای مانند جبهه‌ نجات ملی است که نیروهای مختلف را که برخی منتقد رژیم‌های سرمایه‌ داری و نولیبرالی هستند و برخی هم نه ـ و همه بر سر این مسله توافق دارند که لازم است پروژه‌  اخوان برای انحصاری‌کردن قدرت در مصر را متوقف کنند ـ با هم متحد کند....مردم استمرار سیاست‌های نولیبرالی را نخواهند پذیرفت. ...مردم دیگر لیبرالیسم اقتصاد را نمی‌پذیرند.» بنابراین رژیم‌های نولیبرالی با مقاومت قدرتمندی مواجه می‌شوند.

علاوه بر این، بحران جاری در اروپا، ایالات متحده امریکا و جاپان نیز نقشی در تعیین سرنوشت منطقه ایفا می‌کند، زیرا پی‌آمدهای منفی که مصریان از آن آسیب می‌بینند را تشدید می‌کند چنان که صادرات کالاهای مصری به کشورهای شمال را دشوارتر می‌کند. (هفته نامه )

 


 دیدگاه ـ بامداد۱۳/۱ـ۰۶۰۷

   

علی رستمی:

                هم آمیزی وهم جوشی یگانه ضرورت زمان است

 

وضع نا به سامان وتشتت بار سیاسی ، اقتصادی واجتماعی کشور از همه نیروهای مترقی وعدالت خواه ووطن پرست انتظار دارد تا برای بیرون رفت ازاین داعیه المناک تاریخی، فرصت بدست آمده فعلی را غنمیت شمرده وکشورا را از پرتگاه نیستی که با رویکرد نیروهای جهالت پرست ومتحجر صورت میگیرد نجات داد.مردم بلیه دار و رنجور کشور در سه ده واندی دریک جنگ خانمانسوز غیرعادلانه که بالای شانه های شان تحمیل شده است ، درگیر بوده وابعاد ان وسعیترمی شود.در هردوره ای که رّوزنه خوشبختی وسعادت بدست می اید برعکس ان اغاز بدبختی های جدید وسازمان یافته از جانب نیروهای اهریمنی منطقه وی وجهانی  شروع  میشود. دولت جمهوری اسلامی افغانستان نسبت عدم صلاحیت وصلابت اداری ورهبری ومدیریت سالم نه توانسته که درمدت عمر خویش از این بدبختی مردم را نجات دهید. خودغرق در فساد مالی واداری که هرسال افتضاحی ان برملا می شود دست وگریبان بوده زمینه را برای دشمان منطقه وی  وجهانی طوری مساعد نموده که هرروز استقلال وازادی کشور از طرف انها تهدید میگردد. حریم مقدس وطن ما توسط  نیروهای مسلح انها با اشکال مختلف مورد تجاوز قرار میگیرد وشوربختانه هیچگونه عکس العمل بالمثل با تدابیر ورهبری سالم اگاهانه نظامی و یا دیپلوماسی معمول از طرف رهبران حاکم دولت اسلامی افغانستان اقدام نمیشود. به غیر از اخطارها ، ناله های بچه گانه برای فریب مردم بطور موقتی که انهم بعداً ندامت میکشد ،کُنش بالمثل ندارد. نیروها وطن پرست وصادق که وفادار به ارمانهای مردم خود میباشند به گونه های مختلفی درحاشیه رانده شده وبطورفعال درمعادلات تصمیم گیری سیاسی نقش نداشته و یا ازانها دراین زمینه برای بیرون رفت چالشهای خلق شده، استفاده صورت نمی گیرد. درحالیکه مردم کشورما درسال ۲۰۱۴ با بیرون رفتن نیروهای نظامی کشور های خارجی و ناتو وانتخابات ریاست جمهوری وهمچنان نقش دوباره طالبان با افتتاح دفترامارت اسلامی افغانستان  در شهر دوحه کشور قطروسهم گیری انها درحکومت آینده افغانستان، انتظار بسیارحوادث بزرگ ناهنجارغمگین را پیشبینی کرده و هست و نیست خویشرا درخطرمی بینند. برای این درخطر می بینند که نیروهای حاکم در کشور در دوران حاکمیت خویش که سکان رهبری را در دست دارند در نزد شان بی اعتبار بوده وامید برای وضع جدید سامان یافته انسانی را دراینده ازصلاحیت انها بدور می بینند. در ذهن خویش تصورحوادث سالهای ۱۹۹۳ و۱۹۹۴ را پشبینی مینمایند. یگانه امید مردم وسایر وطن پرستان دراین است، تا نیروهای ملی ودموکرات چپ ومترقی به دورهم جمع شده با وحدت ویگانگی وفاق ملی را بوجود اورده  تا ازاستقلال ،ازادی وحاکمیت ارضی کشور دفاع  واز حوادث دلخراش جلوگیری صورت گیرد.

این داعیه بزرگ ملی ووطن پرستانه و تاریخی است، که درقبال نیروهای ملی ودموکرات قرارداشته ،تا یکباردیگر وظایف خویشرا ، برای حفظ شرف وناموس وطن ادا کرده وبه صدای مادر وطن جواب دهند.

براین اساس تشکل و وحدت نیروهای مترقی ودموکرات بالخصوص سازمانها وگروپها وافراد مستقل از حزب دیروزما یعنی حزب دموکراتیک خلق افغانستان « حزب وطن» با جمعی سایر ازهموطنان دموکرات، ملی ـ مذهبی ، تجدد خواه وعدالت پسند ، دریک جبهه ویا حزب سرتاسری جمع شده وبه ندای شهدای راه ازادی ، ترقی و دموکراسی که جان های شرین خودرا بخاطر اهداف انسانی زحمتکشان کشور از دست داده اند جواب دهند. .

حزب مردم افغانستان با مبارزه خستگی ناپذیرافراد پشتازوعدالت خواه ازجنبش دموکراتیک خلق افغانستان در ۲۱ ثور سال ۱۳۹۱ در شهر کابل با تدویر نخستین کنگره خویش با مرام واساسنامه ورهبری جدید تشکل وتاسیس گردید.این مساله رویداد بسی بزرگی در زنده گی سیاسی جنبش چپ دموکراتیک افغانستان بوده  و این پیروزی وموافقیت درعمق خواستها وارزوی های دیرینه اعضای ان قرار داشت، که افقهای جدیدی را بسوی فردای درخشان برای همه نیروهای مترقی باز نمود.

دراین کنگره برعلاوه نام و اسناد معتبری حزبی، اعضای شورای مرکزی و رییس ان با رای سری انتحاب گردید.شوربختانه نسبت ایجاد سوتفاهم در تعین رییس حزب مردم افغانستان دودست هگی در رهبری وصفوف ان پیدا شد. که این امر باعث نارصایتی عده از اعضای حزب در رهبری وصفوف گردید. برای اینکه این اختلاف مرفوع شود. سازمانهای حزبی در داخل وبیرون مرزی کشور خواستار دوباره تدویر پلینوم کمیته مرکزی حزب مردم افغانستان گردیدند .بر بنیاد مقرارت اساسنامه وپیشنهادات ونظریات اعضای حزب وباتدبیر خردمندانه و اگاهانه اعضای رهبری شورای مرکزی حزب مردم افغانستان در داخل وخارج کشور، پلینوم فوق العاده حزب مردم افغانستان تحت نظر کمیسیون موظف ،بتاریخ ۱۹ثور۱۳۹۲خورشیدی تدویر شد. این کُنش رفقانه در قبال خواستهای اعضای حزب نمایانگرارتقای سطح عالی فرهنگ سیاسی ودموکراسی درون حزب تلقی میشود.

احزاب مترقی وعدالتخواه  باایجاد وتشکل خویش پل میانجی اند بین مردم وانسانهای اگاه سیاسی که دارای مفکوره ، دانش برای مبارزه سیاسی هستند؛ تا راه را برای ازبین بردن تضادها واختلافات  مناسبات اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی  هموار نموده وانرا بمثابه وسیله و افزار برای تحقق اهداف خود بکار می برند. هدف غایه آن تشکل واگاهی مردم ، برای ارمانهای عدالتخواهانه شان می باشد. اگردرمیان این احزاب اختلاف تشکیلاتی بوجود اید .انرا براصل  اتنقاد وانتقاد ازخود، با ارایه پیشنهادات ونطریات سالم  دردرون حزب انرا ازبین برده ومیکوشند، تا دردرون سازمانهای حزبی  اکثریت را برای پشتبانی عقاید خود جلب ساخته و آنرا به کرسی واقعیت بنشاند.طوریکه کارل مارکس گفته است:« واقعیت تنها مبدا حرکت ذهن نیست بلکه محل بازگشت ان نیز خواهد بود.بعبارتی نقطعه حرکت وهمچنین مقصد نهایی همانا خود واقعیت است.»

ازسوی دیگر، اگراختلافات اندیشه وی ومفکوره وی  در برنامه عمومی حزب بوجود اید درصورتیکه مورد تایید اکثریت قرار نگیرید،صفوف خویشرا جدا نموده ومبارزه مستقلانه با تشکیل جدید حزبی در میان توده هامطابق به اهداف وبرنامه خودمبارزه می نمایند. به باور من اصول« هدف » است نه وسیله، ما نباید هدف را قربانی وسیله نمایم. برپایی پلینوم فوق العاده حزب مردم افغانستان تصمیم واقعاً  بجا و خردمندانه بود که به داعیه تاریخی اعضای حزب جواب مثبت داده شد. این امر درذات خود یک حرکت اصولی و بجا ومطابق واقعیت زمان بوده وهست. هرحرکت وعمل مثبت برای افشای واقعیت چه کم ویا زیاد باشد می توان انرا تدبیرمعقول ونیت نیک شمرد.واقعیت در فرایند که بوجود می آید از ماورای خویش الی پیمودن ان لحظات را طی میکندکه تا بمثابه واقعیت تبارز می نماید. هرعمل فردی دراجتماع و یا درحلقات ، گروپها وسازمانهای سیاسی برای وحدت و وفاق همگانی ، بر اساس کنارآمدنها و تفاهم برای جلوگیری ازنتایج منفی صورت میگرد نه بر اساس کنار رفتن ها! که این خود نمایانگر پایگایی معقول خردمندی بوده که مورد پشتبانی سایرهموندان وعلاقمندان در اجتماع قرارمیگرد.  حزب مردم افغانستان  بعد از تدویراولین پلینوم خود با موجودیت چالشها و بحرانها، توانست که با کمک وهمکاری کادرهای نخبه وبا تجربه وکار کشته سیاسی در جهت رفع نواقص وتشتت فکری وسازمانی تدابیر اتخاذ وانرا درعمل تحقق وبه واقعبیت تبدیل نماید.بیرون رفت ازاین چالشها ناشی از تجارب غنی پرباراز مبارزه افتخارحزب گذشته ما « حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن)» بوده که انرا ، درزمانه های مختلف تاریخی از اغاز تشکیل الی سقوط  احساس وتجربه داشته ایم،که چگونه نفاق وعدم هماهنگی و وحدت سازمانی و تشکیلاتی هزینه بسیارسنگین و تراژیدی مرگباری را بوجود اورد، که تابه حال اثرات ناگواران در ذهنها باقی وبمثابه افتاب روشن است. دیالکتیک زمان برای هر فرد اعضای حزب مردم افغانستان می اموزاند که ایده حزب جدید ما خمیر مایه ان تعلق به گذشته بوده وناف ان درسنت گرایی جنبش مبارزه عدالتخوهانه نیروهای جنبش مترقی  افغانستان ، که ناشی از خصلت جامعه ما می باشد،  پیوند دار د.   دریک سازمان سیاسی که اهداف ان بهروزی- ترقی وتحقق ارمانهای دموکراتیک براصل زرین دموکراسی واقعی استوار است واین اصل  دربستری اجتماع حزبی ما گسترش دارد.استند افراد مقام طلب وحسود که در راه تحقق اهداف شریفانه ان از هیچ گونه اعمال تخریبکارانه به شیوه اگاهانه وغیر اگاهانه دریغ نه ورزیده ،علیه فرایند  تشکل و تحکیم سازمانی اندیشه وی ورهبری  قرار گرفته ویا انرا به کندی مواجه می سازد. باید نظریات وپیشنهادات وارزوهای نیک وسازنده وحتا ارزوهای شخصی  خود را که ناشی از کسب احراز قدرت در سکانهای مختلف رهبری است ، می توان از طریق مراجع باصلاحیت سازمانی وبا پشتبانی اکثریت اعضای حزبی در زیر سقف واحد حزبی، حل نمود. قرار داشتن زیر سقف واحد حزبی ، ما را از چالشها گونه گون به سوی هموندی، رفاقت ،وحدت ووفاق همگانی سازمانی میرساند. در غیر ان بیرون از این دریچه ، درمحفلهای شخصی وعنعنوی خارج حزبی ، باعث  گروهبندی ها وتشکیل حلقات مختلف فرکسیونی شده که نتایج ناگواردر پی خواهد داشت.

برخورد اگاهانه ودلسوزانه ، برای بهبود سازمانی وتحقق فیصله ها مارا بسوی اعتماد سازی واحترام به ارزشهای  رفیقانه سوق میدهد.در غیر ان بی تفاوتی وعدم علاقمندی ونادیده گرفتن به مولفه ارایه شده  تبعیدات منفی را بوجود اورده ونفش  نیروها پیشروی ترقیخواهانه ودموکرات درمیان مردم وسایرعلاقمندان وهواخوان ضعیف وما را از فرایند تحولات سیاسی واجتماعی در کشورعقب زده ونمی توانیم پشتبانی سایر نیروهای ملی و دموکراتیک را باخود داشته باشیم، که این امر صدمه بزرگ جبران ناپذیر تاریخی را درجهت رشد وتوسعه پایه های ایتلاف احزاب وسازمانهای دموکرات وترقیخواه افغانستان ، واردخواهد نمود.

تاریخ خود را ساخت، وآنرا به قضاوت نسل امروزی وفردای کشور گذاشت.

    

مورفیلدن کشور المان ۳۱ـ۶ـ۲۰۱۳

 

دیدگاهها ـ بامداد ۱۳/۱ـ۰۲۰۷