خروج عساکرناتو از افغانستان

 

 

 

 

 

 

نوشته : عزیزه عنایت

 

 

هموطنان عزیز آگاه اند که دراین اواخرحرف و سخن ازخروج  سربازان ناتو و امریکا تاسال 2014 ترسایی ازافغانستان ازطریق رسانه ها، درجرو بحث های سیاسی،بیشتر شنیده ومطرح بحث میباشد که تعداد از هموطنان عزیزمان نسبت به آن خشنود و تعدادی هم با توجه به عدم دسترسی وسایل پییشرفـته نظامی در اردوی ملی افغانستان وضعف اقتصادی دولت بمنظوربودجه ومصارف سه صدوپنجاه ودوهزارسرباز و افسران امنیت واردوی ملی وطن نگران بوده وفکرمیکنند در  صورت قطع کمک های امریکا وعمل نکردن به وعده های داده شده ازسوی رییس جمهورآن کشوربعدازسال 2014  افغانستان دوباره بسوی نابودی وخرابی کشانیده خواهد شدکه به آینده وبهبود،اوضاع کشوراطمینان ندارند.زیراملت شریف افغانستان درطی این سالهای جنگ رنج های زیادی را متحمل شده ومخصوصــاً دردوره حکومت طالبان که نمیخواهند آن دوره های سیاه دوباره تکرار و دســـتآوردهای نسبی که طی این دوازده سال توّام با کشتارهموطنان بی گناه، واز دست دادن اعضای خانواده های شان میباشد از دست بدهند.چه ازیکسواز مــداخله های کشورهای همسایه (ایران وپاکستان)که مرزمشترک با افغانستان دارند مخصوصاً کشور پاکستان که هیچ گاه نمیخواهد درکنار خویش افغانستان را آباد و آزاد ببینـد درهراس و با عث تشویش این افراد شده است. وازجانب دیگردولت فعلی که اعتبار خویش را دربین ملت از دست داده و نمیتواند که دربرابرهمسایه مداخله گر اقدامی کند. چنانچه که دیده شد مدتهای طولانی راکت های پاکستان ازآن سوی مرزدرخاک افغانستان به ولایت کنرجان چندین تن را گرفت. ومردم وطن را بیشترنگران نمود و طی سالهای جنگ درافغانستان دیده شده که منبع پرورش وفرستادن دشمنان مردم افغانستان ازآن سوی مرزپاکستان بیشتربوده است .

ولی نکته مهم اینست که درآن زمان (واردشدن گروه های تنظیمی ویا دوره سیاه طالبان درافغانستان) اولین اقدام آنان این بود که اردوی چندین ساله وبا تجربه افغانستان را متفرق وازهم پاشیدند. چه درغیرآن نمیتوانستند که بمرام شوم خویش موفق شوند. زمانیکه یک کشوراردو وسربازبرای حفاظت ازمرزوبوم نداشته باشد، واضح است که بزودترین فرصت دشمن آن خاک را تسخیروملت مظلومش پامال بی عدالتی ها میشود. اکنون که فرزندان دلیروطن این جمعیت عظیم وبا نیروی سه صدو پنجاه و دوهزارنفری را تشکل داده اند و برای دفاع ازوطن حتا با دادن جانهای شیرین خویش حاضراند که تا آخرین قطره خون خویش از وطن حفاظت میکنند وهم ازتجربه گذشته که درس بزرگی زنده گی برای مردم افغانستان بوده آموخته اند دیگر تن به همچوشکستی نخواهد داد و فریب دشمنان را نخواهند خورد. وظیفه ما است که این فرزندان وطن را با دیده قدرنگریست باآنها همدست شد وازآنها حمایت کرد. چنانچه که همه هموطنان عزیز شاهد اند که درسال جاری دوسه تن ازاین فرزندان دلیروطن برای دستگیری افراد انتحاری خود هارا قربان و نگذاشتند که ملت شریف وطن جانهای شرین شانرا ازدست بدهند.

همچنان فرزند دیگرازوطن بخاطرآمدن صلح درافغانستان، مدت یازده ماه را با روزه داشتن سپری نموده است وهنوزهم تصمیم گرفته تا آمدن صلح روزه خواهد ماند.که این خود نما نیدگی ازعزم راسخ وپایمردی فرزندان وطن می کنـد انشاالله که خداوند بزرگ به ندایش لبیک گوید و آن روزبزرگترین و باشکوترین روزبرای ملت افغانستان خواهد بود که بعد ازسی ودوسال جنگ آفتاب صلح دراین کشور طلوع کند ودرپرتوآن ملت شریف افغانستان بتواند که به زندگی دورازهـر نوع رنج ودرد، فقروبیکاری ،هرلحظه خطرازانتحاری به زندگی خود ادامه بدهند . پس هموطنان گرامی با توکل بیاری پروردگارعالمیان که مالک همه هست و بود ما میباشد نگرانی وهراس رابخاطر آینده کشوربعد ازخروج سربازان امریکا به خودرا  نداده بلکه ازآن استقبال کنیم .

با توجه با این همه ، همکاری مردم وطن ومخصوصاً تبلیغ وتشویق سربازان جهت تقویه نیروی روحی آنان ازطریق رسانه ها تشویق مالی، قدردانی ازکارهای شایسته آنان، وارسی ازخانواده های شهدا ازطریق ارگان های مربوطـه عملیست مثبت که سربازمیتواند با اطمینان ودلگرمی، بخاطر نابود ساختن دشمنان وطن سعی وتلاش بیشتربخرچ دهد.نه اینکه با تبلیغ های هراس افگن بعضی ازافراد که درتبصره های سیاسی ازطریق تلویزیون ها بجای تحسین و تشویق ازکارهــای نیک سربازان و افسران، ترس ووحشت خود را نسبت به آیندۀ کشورآشکارونمایان ساخته وحشت ونگرانی را دربین مردم وطن ایجاد میکنند .

قابل تذکراست اگردرجمع 100 نفرسرباز، دوتن آن فریب دشمنان را خورده و بخواهد دست به اقدام شوم بزند واضح است که دربرابربیشترین، مقاومت کرده نمی تواند، بلکه بزود ترین فرصت اعمال آنان افشا ودستگیر میشوند.

هموطنان عزیزوگرامی وظیفه هریک ما است تا بکوشیم که دامان پاک وطن را ازاین حالت فعلی که مردم بیگناه درخون دست و پامیزنند، فقر گلوی های شانرا می فشارد، مواد مخدرجوانان شانرا میرباید، فساد کودکان شانرا به بی راه میکشاند دختران وزنان وطن درزیرسنگ آسیاب های مستبدان خورد ونابود میشوند، ملکیت مردم بزورازکف شان ربوده میشود،اعضای فامیلهای شان توسط آدم ربایان به گودال نیستی برده میشوند، دیوبی عدالتی حق وحقوق شان را زیرپا میکند، خلاصه که جا ن ها به لب و نفس ها تاگلورسیده است که باید دستی بدست هم داد وبا اعتماد به خدای یگانه بخاطر حفظ کشورنیاکان خویش، خود با ید به پا ایستاد.

 

   

 

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

   

 

دموکراسی چیست؟

گردآورد از: دکترنجیب الله مسیر

امروزه دموکراتیزه کردن حاکمیت ونظام اجتماعی، کم ازکم، شعارهمه جنبش های سیاسی میباشد.ولی هرحزبی که این شعاررامیدهد، دموکراسی را به برداشت خود میشناسد. ازین واژه نه تنها برای بیان ونشانی کردن نوع نظام دولتی یا ساختارسیستم سیاسی کارمیگیرند، بلکه بحیث یک ساختارایدیال وآرمانی جامعه، مجموعه ای از روش ها  وتکنالوژی سازماندهی حاکمیت، نوعی ازایدیالوژی، گونه ای ازفرهنگ سیاسی وازهمین دست نیزشناخته میشود؛ ازین روست که میپرسند: دموکراسی چیست؟ برای اینکه به این پرسش پاسخ داده شود، باید به بررسی برداشت هایی که درین زمینه وجود دارد، پرداخته شود.

اساسی ترین برداشت ها ازدموکراسی

 امروزه انبوهی از برداشت ها ودیدگاه های معتبردرباره دموکراسی بحیث گونه ای ازسازماندهی حاکمیت وجود دارد. ولی دانشمندان باوجود گوناگونی برداشت ها ودیدگاه ها، ازدورویکرد که درمجموع میتواند ازهمه ای آنها  نمایندگی نماید، یاد میکنند:

1ـ رویکرد ارزشمدار                                                                                                                                         

2ـ رویکرد روشمدار- خردگرا

حامیان رویکرد "ارزشمدار" با تمام ناسازگارهای ایدیالوژیک شان، دموکراسی را بحیث ساختمانی به بررسی میگیرند که تاروپود حاکمیت را ارزش های بلند و دارای سرشت ورسالت اجتماعی میسازد.

آنانیکه دموکراسی را، همانگونه که ازنامش پیداست، حاکمیت مردم میدانند شامل گروه ارزش پسند وارزشمدار میشوند؛ ابرهام لینکلن دموکراسی را بگونه فشرده وپرمحتوا چنین بیان میدارد:"حکومت مردم، برای مردم، ازطرف مردم".

جمعگرایان وفردگرایان هردو، برداشت ارزشمدارازدموکراسی دارند؛ با این تفاوت که اولی به ارزش هایی جمعی وتوده یی ودومی به ارزش های فردی نخستینگی میدهند و برهمین اساس رسالت حاکمیت را درپشتیبانی، نگهبانی، حراست وبکارگیری ارزش هایی می بینند که پسندیده اند.

برداشتِ که دربرابر دموکراسی ارزشمدار( برمبنای ارزش های ازپیش نشانی شده) جای دارد بنام برداشت یا رویکرد "روشمدار- خردگرا" یاد میشود. اساسگذار(ماکس وبر) و پاسداران این دیدگاه برآنند که دموکراسی تنها درحالتی ممکن میباشد که امکانات حاکمیت درجامعه به گونه گسترده بخش گردد وهیچیک ازگروه ها قادرنباشد که حریف های خود را خورد وخمیرنماید ویا پیشاهنگی را درنبرد برای رسیدن به قدرت درچنگ خود نگهدارد.

درچنین حالت راه خردگرایانه بیرون رفت ازاوضاع، رسیدن به سازش وتقسیم متقابل وظایف و صلاحیت ها به گونه ای که تناوب گروه ها را درجایگاه قدرت مهیا بسازد، برگزیده میشود. چنین روش ها، رویکردها وتکنالوژی ها برای برپایی نظمی یاده شده ماهیت سازماندهی سیاست را به گونه ی دموکراتیک آن تشکیل میدهد. ازین چشم انداز، دموکراسی بسته ای ازروش ها، رویکرد ها وتوافقاتی میباشد که مردم هنگام گزینش رهبران مورد باور خود بکار میگیرند؛ مردم رهبری را انتخاب میکنند که به اواعتماد دارند.

امروزه بسیاری ازدیدگاه هایی پیشین که درچارچوب روش های یاد شده ارایه میگردید(مارکسیسم ولیبرالیزم)، توانسته است که جایگاه خود را نگهدارند؛ ولی درکنارآن اندیشه های نو با حفظ ایده های اساسی رویکرد های پیشین و بادرنظرداشت بوده های امروزی نیز شکل گرفته است. به گونه نمونه درچارچوب روش ارزشمدار، دیدگاه وایده نوی بنام دموکراسی انبازی (مشارکتی)، پدیدارشده است. براساس این اندیشه سرشت سازماندهی دموکراسی را مشارکت الزامی همه شهروندان درامررهبری وروند تصمیم گیری، مدیریت اموراجتماعی ودولتی درتمام سطوح سیستم سیاسی(دولت، محلات ومناطق جداگانه) تشکیل میدهد.

ولی زمانیکه نظام دموکراسی درجهان بیشترگسترده گردید، درچارچوب دیدگاه های روشمدار نیزافکار تازه بمیان آمد. بگونه مثال، دانشمند آمریکایی ای. شومپیتردرکتاب خویش بنام (کپیتالیزم، سوسیالیزم، دموکراسی) سال  1942، نکات اساسی تیوری «اگالیتارین ایلیتیزم» (برابری خواهی نخبگان)  را پیریزی کرد.

بادرنظرداشت این نکات، مردمی که دراصل آزاد ودارای خودارادیت اند، درسیاست وظایف خیلی کم را بگردن دارند. شهروندان عادی تنها نهاد میانه ای را که درپیامد حکومت را شکل میدهد؛انتخاب مینمایند وسپس کاملآ از مدیریت کنارزده میشوند. ازهمینروست که دموکراسی درواقع یک راهکار وراه اندازی نهادینه وی ویژه میباشد که رسالتش زمینه سازی برای همچشمی نخبگان جهت کسب پشتیبانی وآرای رای دهندگان میباشد.

دموکراسی شکل حاکمیت ازطرف مردم، شکل پیاده سازی حاکمیت ازسوی سیاستمداران کارکشته ومسلکی میباشد؛ دموکراسی روند ایجاد " اراده همگانی" نبوده، بلکه مبارزه رقابتی منافع گروه هایی است که ازسوی رهبران شان براه انداخته میشود؛ میکانیزمی است که برای شهروندان عادی این امکان را میسرمیسازد تا ترکیب رهبری ساختاراجتماعی را بر گمارند و برای رهبران تا حاکمیت خود را مشروعیت ببخشند. برهمین بنیاد، دموکراسی را همانند یک راهکار نهادینه وی  یا ساختاری یا راه اندازی ای درک میکردند که هنجارهای اساسی آن باید اساسات قانونی انتخابات، راه اندازی انتخابات وهمچنان رقابت احزاب ونخبگان را آراسته مینمود.

(شوم پیتر) با چنین درکی ازدموکراسی وظیفه ی اساسی آنرا درزمینه گزینش سیاستمداران توانمند میدید. روش ها وشیوه های کار این سیاستمدارا ن نیزخیلی مهم میباشد. به ویژه به فکراین دانشمند  ، نخبگان حکومتگر باید طوری تصمیم بگیرند که برای شهروندان هم دانستنی وهم دستیافتنی باشد.

جانبداران کثرتگرایی( پلورالیزم) نیزدرامررشد تیوری دموکراسی سهم گرفته اند؛ ازین چشم انداز، دموکراسی گونه ای ازسازماندهی حاکمیتی است که درشرایط تقسیم قدرت میان نیروهای گوناگون شکل  میگیرد؛ دموکراسی یک بازی آزاد ورقابت گروه های گوناگونی است که نیروی های اساسی سیاست را تشکیل میدهند؛ دمکراسی کارکرد رقابتی نهادها، اندیشه ها و دیدگاه های وابسته به این نیروها میباشد.

نظام دموکراتیک درروند بکارگیری میکانیزم ها ورویکرد هایی" بازدارنده وتوازن آفرین" شکل میگیرد که برای گروه های همچشم بخاطردسترسی به حاکمیت، اجازه انحصاریک جانبه قدرت را ندهد؛ گروه ها برای برآورده شدن منافع خود باید به سازش های گوناگون برسند؛ موازنه( بیلانس) مناسبات را نگهدارند وازین راه تشنج را درپیوند های میانگروهی کاهش بدهند. ازینرو، دموکراسی همانند سیستمی شناخته شده است که توازن پویا را درمناسبات میانگروهی نگهمیدارد ونمایانگر حاکمیت اکثریتی است که پیوسته  با همگرایی همسنگران درزمینه های گوناگون چهره بدل میکند.

آزمایش نشان داده است که با حفظ همه خوبی های این گونه برداشت ازدموکراسی، بکارگیری این نمونه(مودل) حاکمیت زمانی ممکن میباشد که درجامعه ارمان ها وارزش های زیربنایی یگانه وجودداشته باشد، درغیرآن ناسازگاری های میانگروهی  همانند یک بازدارنده عبورناپذیردربرابرتصمیم گیری های  دولتی قرارمیگیرد. دردموکراسی کثرتگرا میزان و ویژه گی های اثرگذاری گروه های گوناگون بالای حاکمیت وهمچنان نقش شخصیت درروند سیاسی کم رنگ میباشد.

(لایپ هارت) دررشد تیوری دموکراسی سهم ارزنده گرفته واندیشه دموکراسی توافق شده را پیشنهادکرد. او ماهیت دموکراسی را در راهکارهای روشی(کرداری) دیده وبرهمین مبنا ، نمونه (مودل) تازه ی  "تقسیم قدرت" را به گونه ای ارایه کرد که براساس آن نماینده گی ازمنافع  اقلیت هایی که به اهرم مدیریت دولتی  دسترسی ندارند، میسرگردد.

برمبنای این نمونه (مودل) ، پیش ازهمه، ایجاد یک حکومت ایتلافی با مشارکت همه احزابی که ازلایه های اساسی جامعه نمایندگی مینمایند، در نظرمیباشد. نقش تکنالوژی هایی که نمایندگی متناسب گروه های مختلف مردم را هنگام جا بجایی ها درپست های کلیدی وبخش کردن امکانات(بشکل سهمیه  برای اقلیت ها) داشته باشد، خیلی برجسته میباشد.

آنچه ازلحاظ اصولی بحیث شرایط  بازتوزیع حاکمیت مهم پنداشته میشود، همانا خودمختاری( فدرالیزم،خودمختاری فرهنگی و...) گروه ها درزمینه مسایل داخلی آنها میباشد. برای اینکه  چنین نمونه( مودل) دموکراسی کارگربیافتد باید حق ویتو برای گروه ها ازراه 2/3 یا ¾ آرا درهنگام تصمیم گیری نهایی وجودداشته باشد؛ حق ویتو برای دفاع ازحقوق اقلیت ها بحیث یک  بخت آزمایی اضافی لازمی پنداشته میشود.

ولی درعمل چنین مودل برای مشارکت دموکراتیک درحاکمیت، اقلیت ها را به حاشیه سیاسی وبه سوی اپوزیسیون میکشاند. ازینروست که این مودل تنها درحالتی میتواند کاربردداشته باشد که گروه ها صاحب سازمان سیاسی خودبوده و بگونه نسبی سیاست آزاد را دنبال نمایند.

به هرحال درین باره، نقش نخبگانی که بتوانند آزادانه وبدون فشارازسوی پیروان عادی خویش تصمیم بگیرند، سازش نمایند وپیمان ببندند، برجسته میباشد. چنین حالت این امکان را بوجود میاورد تا ازگسترش تشنج وستیزه ها جلوگیری بعمل آید؛ حتی درصورتیکه پیروان با تصامیم اتخاذ شده ازسوی رهبران ناسازگارباشند ویا اینکه گروه ها درسطوح پایینی هنوزهم بایکدیگراحساس دشمنی داشته باشند. ولی حتی درین حالت هم موجودیت یک اجماع اندک نسبت به ارزش های اساسی اجتماعی(خشونت ناپذیری و پیشرفت وشگوفایی دولت) لازمی پنداشته میشود؛ پاسخ گویی نخبگان ومسوولیت پذیری آنان سنگ بنای این دیدگاه میباشد.

درسالهای پسین، تیوری دیگری که بنام "دموکراسی بازار"یاد میشود، نیزگسترش یافته است. براساس این تیوری سازماندهی سیتم حاکمیت به مانند سیستم اقتصادی که درآن دادو ستد پیوسته "کالاها" صورت میگیرد، زیرنظرمیباشد. فروشندگان – برندگان حاکمیت دربدل مقام وامتیازات ، پشتیبانی رای دهندگان را بدست می آورند. به این ترتیب "انتخابات بازی" به مفهوم عملکرد سیاسی ای بکارگرفته میشود که دران بدست آوردن رای، خریداری یا سرمایه گذاری دانسته شده  و رای دهندگان مستهلکین خاموش شمرده میشوند؛ درین بازی "رای دهی" درحقیقت خریداری رای یا سرمایه گذاری روی آن و رای دهندگان مستهلکین این سوداگری میباشد.

ویژه گی های جهانشمول دموکراسی

ویژه گی وبی نذیری ساختاردموکراتیک حاکمیت دروجود شیوه ها ومیکانیزم های فراگیر سازماندهی نظام سیاسی برجسته میگردد.چشم اندازهای این سیستم سیاسی را میتوان به گونه زیر، فشرده ساخت:

    تامین حقوق برابر برای تمام شهروندان برای سهمگیری دراداره امور اجتماعی ودولتی؛

    انتخابی بودن ارگان های اساسی حاکمیت؛

    موجودیت میکانیزم هایی که برتری نسبی اکثریت واحترام به حقوق اقلیت را تامین نمایند؛

    نخستینگی مطلق روش های حقوقی(قانونی) دررابطه به سلب صلاحیت وتعویض حاکمیت؛

    مسلکی بودن  نخبگان درمدیریت؛

    نظارت اجتماعی برروند تصمیم گیری های اساسی سیاسی؛

    گثرتگرایی اندیشه ورقابت دیدگاه ها؛   

بخاطراینکه روش های یادشده درزمینه برپایی حاکمیت کارا باشد، باید برای رهبری کننده ورهبری شونده ویا برای آنهایی که رهبری میکنند ویا رهبری میشوند حقوق وصلاحیت های ویژه وسازگاربا کارکرد میکانیزم های عمده چون دموکراسی مستقیم، دموکراسی پرسثی ودموکراسی وکالتی یا نمایندگی یا نیابتی داده شود.

دموکراسی مستقیم مستلزم مشارکت مستقیم شهروندان درروند آماده سازی، بررسی، اتخاذ وبرآورده ساختن اراده ها میباشد. درمجموع چنین شکل مشارکت مردم زمانی بکارگرفته میشود که شهروندان نیازی به آمادگی های پیشاپیش وویژه نداشته باشند. به گونه نمونه ازین گونه مشارکت درهنگام حل مسایل مربوط به محل، پرابلمهای مطرح درچارچوب خودگردانی ها وحل ستیزه های منطقوی کارگرفته میشود.

دموکراسی پرسشی ازنگاه درونمایه با دموکراسی مستقسم نزدیک میباشد؛ درهردوحالت اراده مردم به گونه آشکارا بیان میگردد. ویژه گی این گونه دموکراسی درآنست که تنها به مرحله (فاز) معینی از آماده سازی تصامیم ارتباط میگیرد. به گونه مثال زمانیکه رهبران دولت یا گروهی ازشهروندان پیشنهاد یک قانون را به همه پرسی میگذارند تا شهروندان درمورد پذیرش ویا رد آن ابرازنظر نمایند؛ باید گفت که نتایج رای دهی برای ساختارهایی که باید تصمیم بگیرند، الزام حقوقی ندارد. این بدان معنی است که نتایج همه پرسی باید درهنگام اتخاذ تصامیم ازسوی ارگان های مسوول درنظرگرفته شود ولی برای تصمیم گیری عامل تعیین کننده نمی باشد.

دموکراسی نماینده گی شکل پیچیده مشارکت سیاسی شهروندان است؛ شهروندان با انتخاب نمایندگان خویش برای ارگان های قانونگذاری و اجرایی حاکمیت ویا سایرساختارهای میانجی(احزاب، اتحادیه ها وجنبش ها) درروند تصمیم گیری مشارکت میورزند. همین میکانیزم ها درحقیقت ساختارحاکمیت دموکراتیک را تشکیل میدهند.

ویژه گی های جهانشمول دموکراسی این زمانی نه تنها دربرگیرنده نهادها ومیکانیزم های اساسی آن، بلکه تهداب ارزشی حاکمیت نیزمیباشد. تجربه امروزین درزمینه گسترش سیاسی نشان میدهد که ازبازگشت دموکراسی به این ویا آن شکل دیکاتوری زمانی جلوگیری شده میتواند که نهادها درکارکرد خود به ارزش هایی تمکین نماید که نخستینگی حقوق وآزادی های انسان را تثبیت مینماید. درفرجامین بررسی، تنها اینچنین سمتگیری کارکرد نهاد های حاکمیت مانع کاربرد انتخابات وسایرروش های دموکراتیک برای ایجاد برتری سیاسی گروه های گوناگون(اجتماعی، اتنیکی و..) اهالی ویا نیروهایی خواستارناکامی نظام دموکراتیک میگردد. 

موجودیت تهداب ارزشی برای کارکرد نهادهای دولتی بنای دموکراسی را مستحکم ، استواروپایدارساخته وسیستم سیاسی دموکراسی را ازسایرسیستم های "توتالیتارواوتاریتار"با داشتن کیفیت ویژه درامرسازماندهی حاکمیت واجرای کارهای سپرده شده اجتماعی  متمایزمیگرداند.

سیستم سیاسی ای که براساس این اصول برپا میگردد، جلوی کاربرد هیچ طرح انطباقی را برای ملت های جداگانه با درنظرداشت ویژه گی های فرهنگی، تمدنی وعنعنوی و شرایط تاریخی ویژه شان نمی گیرد. نمونه های دموکراسی غربی( انگلیس، جرمنی وایالات متحده) و دموکراسی شرقی( هند وجاپان) بیانگرتناسب گوناگون بین ارزش های جمعی وفردی درکارکرد حاکمیت میباشد. با این حال برای این کشورها بنیادهای  فکری ای که درواپسین بازشناسی، کارکرد نهادهای دولتی را درجهت پشتیبانی ازحقوق وآزادی های افراد ونگهداری جامعه ازخود سری های حاکمیت وتضمین آزادی برای بیان منافع شان سمت میدهد، جایگاه ویژه و یگانه دارد.

 

بیا کډ ی باریـږی

 

 

 

د زبیر شیرزاد لیکنه

  زمونرپه ګران او زیبا وطن کی د کډی کولو په معنا ټول پوهیږی.ما هم د بی وزلوکورنیود کډوباریدل اوبیا دکابل جان په لور تلل په خپلو سترګو لیدلی او دا لا څه چه د کډو په بارولو کی می مرسته هم ورسره کړی. تا سو لوستونکی هم زما په شان دکډو با ریدو ژوندی شاهدان یا ستی. پخوا به د بـی وزلو او خوا را نو کډی دیوی سیمی نه بلی سیمی ته دښکاره اړتیا په بنا، دخواری او غریبی لپاره باریدلی. دا کډی او کډوال بیا په خوارانو او بی وزلوپوری اړه درلوده. کله چه به په ګرمو سیمو کی دخوا ری او غـریبی وخت تیر شو. بیا خواریکښان سړوسیموته او په خا صه توګه ښکلی کابل ته  به دخواری او غریبی لپاره کډه شول. څوګ به په لاری موټرو کی او څوګ به بیا په خپلو پښو دکابل په لوری وخوځیدل. تر څو خپلو بچیانو ته دچای سره یوه مړی وچه ډوډی اوکه بخت ورسره یاری کړی وای، ځان او بچو ته دژمی کالی پید ا کړی. هغو خوارانو هیڅکله دبوری غم نه کاوه. په تریخ چای یی همیشه شکر ویستلی او پانګه یی هیڅ  وخت په سر کی نه ګرزیده، د " بـخور نه مـیر"  ژوند یی درلود اوقناعت یی پری کاوه ، هغه خوارکیان فقط دوچی ډوډی په لټه کی وو. کله به چه کابل ته ورسیدل، خیمی به یی ووهلی او ځای په ځای به چه شول ، نوبیا به یی په خواری ، لو او لور، خټو، خښتو او نورو شاقه کارونو شروع  وکړه. نیکبخته کډوال به هغه څوک وه چه کار به ورته ژر پیدا شوچه خالی لاس بی له ډوډی کورته لاړ نه شی او کوچنی او نا زولی ماشومان یی وږی ویده نه شی.

د یو مظلوم مزدورکارلپاره دکارموندل هغه هم چه دڅو سوه کیلو مترونه لری به کابل جان ته را غلی وه د خدای لوی نعمت او مهربانی ښکاریده. کله به چه له کاره خلاص شو خولی به یی لا وچی نه وی ، دملا ، اوږو، لاسو او پښو درد به یی هیر شو ناشکره نه وه خو په همدی شاقه کارونو به یی دخدای شکر پر ځای کړ. او یوه یا څو ډوډی به یی بیا وا خستلی او څو وا ری به یی له خوشحالی مخ او شا ورته ښکل کړل او بیا به د خپلی زړی او سوری، سوری خیمی په لوریا په ښاری موټرکی او یا به هم په خپلو ستړو اوستومانه پښو روان شو. او کله به چه خپلی زړی او سوری خیمګی ته به ورسید، په داسی حال کی چه باید لږه دمه یی کړی وای، د زمانی، بچو او میرمنی له شرمه به یی ځان ستړی نه ښوده او په ډیره خندا به یی هغه د ځان سره راوړی وچه ډوډی به یی د کچالو پیاوی او دکابل دکاریزو سـړو اوبو سره، د خپلو بچو او میر منی سره دا سی خوړله او دومره مزه یی ورکوله کوم چه د زړی اوسوری خیمی خواته د بنګلی خاوند مرغ پلو خوری. او کله به چه د میزان میاشت شوه اود کابل جان هوا به سړه شوه او کار اوبار به ختم شو د د وی خیمی به هم را ښکته شوی، ټولی به شوی وبه تړل شوی بیا به دخپلو خټینو کورواو کلو په لور چیرته چه د غو خوارانو خاپوړی په کی کړی وی په خوشحاله زړه په هغه راغلی لار بیرته روان شول. تر څو چه خپل دهـنشین او کلیوال دوستان پس له څو میاشتو مسافری ووینی او یو دبل له احواله خبرشی او هغوته هغه سوغات چه په ډیر زحمت یی په کابل کی ددوی دپاره تر لاسه کړی وه ورته یی دسوغات په توګه ورکړی . او هغو به هم په ډیره مهربانی او خوشحالی کورودانی ورته ویل او سوغات به یی تری اخستل. او دکابل کسبګرو به هم ددو په شان د کار دپاره په ژمی کی ګرمو سیموته ددغه کډوالو سیمو ته تلل.خواوس  نه هغه کډوال شته او نه هم هغه زړی او سوری، سوری خیمی .دوی له ویری نشی کولای کابل ته راشی اویا له کابله  دیخنی له ویری ګرمو سیمو ته لاړشی، او په خیمو کی په ارامه توګه ژوند وکړی .او له بلی خوا عجیبه لا دا چه هغه د خیمو ځایونه ټول دزورورو له خوا چور او غارت شوی او نوم یی پـری ما شا الله غنیمت ایښی. او ورته په ډیره بی حیایی په رڼا ورځ دخدای داد وایی .اوس په دا دوه لسیزو کی دهغو بی وزلو کډوالو په ځای دشمال او جنوب نه چه دکډو کولو موسم هم نه وه په فولادی کانتینرونو کی د ځمکی او هوا له لاری ظالم ، جابراو مغرور کډوال دځان سره د لوراو بیل په ځای بیا د بم، توپ ، ټانګ، ب ۵۲ طیارو ، راکټ او بی پیلوټو الوتکو او غیر انسانی تکبر سره راغلل، او بی له پوښتنی هر ځای کی میشت شول، دا لا څه چه هم یی خدای هیر کړ او هم یی دافغانستان ویاړلی او سرلوړی ولس او ددی قهرمان ولس کارنامی او ویاړلی تاریخ ، چه عقل بیا ددوی بی عقلی ، بی خبری او ناوړو کارنامو ته کار نه کوی، دوی د خندا په ځای او د زړو خیمو په ځای یی دی سرلوړی ولس ته غم ، درد، ژړا او وژنه راوړه او یو تعداد نا ولو بیا دغه نا بللو او ظالمو ته ښه راغلاست وویل، دغو کډوا لو هره ولیشت خاوره زمونږد مظلوم ولس بمبارد کړه او خپلی ټولی سلاح ګانی یی د افغان ولس په کور او کلو کی دننه ازمایش کړه، خو څه ورته په لاس ورنغله او ددغو ظالمانو دلاسه اوس هغه دزړو خیمو خواران  کابل ته نه راځی چه خپلو کلیوالوته سوغات ویسی. وطن لکه سورتنورشوی. چاچه ګیره درلوده دطالب او القاعدی په نوم یی ونیول ګوانتاناموته یی ولیږل، ویی وژل، ویی وهل، په سبیانو یی وډا رول ، په سپیانوو یی وخوړل، په مړویی میتیازی وکړی، او په دی سرلوړی ولس باندی یی هیڅ رحم ونه کړ. او پوره ۱۲ کاله یی درښتیا په ځای د روغ وویل، د صداقت ، ایمانداری، خدمت او وطندوستی په ځای یی ز مونږ کورو، کلوو او ښارونو، دفترونو، څارنوالی ، قضا ، مشرانو او ولسی جرګی او ارګ ته یی په لوی لاس قصدآ فساد ، رشوت ، چور ، چپاول ، غارت، بی ایمانی ، دوکی او وطنفروشی کلتور ددوست په لباس کی دځان سره سوغات راوړ او په ټولو یی وویشه ، نادار یی نادارتر او ما فیایی ډلی وزیږولی او دملیاردونو ډالرو خاوندان یی کړه ، په هر ځای کی یی مخفی او علنی زندانونه جوړ کړه داسی کور او کلی نشته چه دا ظالمانو نه وی بمبارد کړی د هیچا یی وانه وریدل، د هیچا ژړایی وانه وریدله،د هیچا شلیدلی ګریوان یی په نظر کی ونه نیو. دوی د خپلو خاینانه ګټو دپاره هر نوعه موانع یی په ډیره بیرحمی په غیر انسانی توګه دبر چی او سلاح په زور له منځه ویوړلی دا لوی ظالم ښامار کډوال دلته دردونکی حوادث وزیږول او لوی یی کړل ، دلته یی کورونه وران اونابود کړه منم یی، دلته یی دبیګناه لاسونه وتړل منم یی، دلته یی دافغان سترګی ورته کلکی وتړلی منم یی ، دلته یی دسته جمعی ووژل منم یی، دلته یی اخرنی سلاح استعمال کړی او دودیی اسمان ته وخت منم یی، دلته یی په نیمه شپه کی د کورو دړی په لعنتی لغتو ووهلی منم یی ، دلته یی نغری او تنور وران کړ منم یی، دلته یی د افغان کلتور او فرهنګ ته پوره سپکاوی وکړ منم یی، څه یی چه له لاسه وشوه که تیری وه ، که تجاوز، که ظلم وه او که غارت منم یی، ټول پری پوهیږی هیڅ دریغ یی ونه کړ منم یی ، خو ټول جهان او ددی خاوری او ددغه ولس دوستان او دښمنان دی پوه شی چه دا نا بللو یو څه یی ونشو کولای چه ددغه سرلوړی ولس نه یی سر ټیټ کړای شوو اونه یی هم غاړه، ملا یی ورته ماته کړه منم یی، سرونه یی پریک کړه منم یی، وطن یی وران شو منم یی، پښی او لاسونه یی مات شوه شل او شوټ یی کړل منم،  خو دی باتور ولس که یی توپک نه درلود د وطن پریمانه تیـږو ته یی لاس کړ او په دی کبرجن او مغرور کډوال یی ګذار وکړ، که یی هیڅ په توان کی نه وه ددغه کبرجن په کډو یی د خپلی خولۍ پریمانه لاړی توی کړی او افغانی نفرت یی ورته وښود، دغه  ظالم او مغرور کډوال اوس پوه شو ګرچه ناوخته ده، اوککرویی اوس کار وکړ ګرچه نا وخته ده، چه ولی دلته دا د بیګانه ستیزو کور او کلو ته را کډه شوه او دخوارانو دخیمو ځای یی نیولی، دوی د مکناټن تیښته دوی د ګروموف خبره اوبیرته کتل هیر کړی وه، اوس یی دانفورد را لیږلی چه خپلی کډی بیرته بار کړی او دپنجاب دګرمو اوبو له لاری خپل فولادی کانتینرونه چه راتګ کی یی زمونږ دسرلوړی او میړنی ولس وژولوته په کی بم او راکیټ ، فساد او چور را وړی وه  کوم چه دا ولس یی پری ووژل او دا ولس ته یی ناوړی د فساد کلتور په برخه کړ، او ددی وطن هره ونه، کاڼی، دشتی ، سیند او غر یی پری زخمی کړ ؟ زمونږ خوارو کډوالو به له کابله خپلو کلیوالو ته دپغمان او میدان خوږی مڼی او دچهاردهی خوندور رومی ، کچالواو پیاز او د کوهدامن ډول و ډول انګور سوغات وړل، چه کابل وریاد شی خو دی جابر او مغرورکډوالو بیا دهلمنده نه اورانیوم او دهلمند او قندهاره نه یی بیا پریمانه هیروین په فولادی کانتینرو کی بار کړی دی، چه په هیروینو خپل کلیوال او په اورانیمو د افغان ولس په شان نور بی وزله ولسونه ووژنی او کور او کلی یی وران کړی ، ای دجهان ولسه، ای افغان ولسه خبر اوسی یوځل بیا کډی باریږی ، زیری زیری ګرانه ولسه نن دتا له کوره بیا یو ظالم او مغرور کډوال په منډواوتښتی دی. ددوی د کډو باریدل او کډی کیدل هم یو ځل بیا په خپل ویاړلی تاریخ کی په زرینو کر ښو ولیکه او جهان ته ووایه او پری غږ کړه چه دا ولس رښتینی میلمه پاله ولس ده او ټول دی پوه شی چه دا خاوره او دا ولس تجاوز نه منی او یرغلګرکډوالو ته اجازه نه ورکوی چه دلته پاته شی او ځان ته جونګړه جوړه کړی دلته لړمان او ماران هم شته ګوری وبه مو چیچی ، هو دلته سر کش ولس بچیان ویده نه دی دلته ټول په کمین کی ناست دی ، دلته دقلم رنګ لا خلاص نه دی لیکوالان په خپلو لیکنوکی دتاسو یرغلګر کډوال کړنی افشا به کړی. اخوندانو او پنجابیانو ګوری با خبر اوسی چه تاسو دلته دکډو کولو هیله ونه کړی چه پښیمانه به شی دلته زمریان اوسی.او که ددی ځای دراتلو خیال لری خدای مو راوله خو دتیښتی لار بیا نه لری.دلته چنګیز ، هلاکو ، سکندر ، انګریز او روس هم راغلل کوم چه لوی ظالم ښامارامریکا راغلی دوی ټولو شاته کتلی او دبل ځل دراتګ نه یی ډډه کړی دلته چه څوګ راغلی نور بیا نه راځی،دوی چه دافغان ولس د توری شرنګ په خوب کی واوری بیا له ویری تر سهاره ورته خوب نه ورځی. ګوری دلته نور مه راځی پریږده چه دزړی او سوری، سوری خیمی خاوندان بیرته کابل ته راکډه شی او بیا د یوه مړی ډوډی او د ترخه چای خاوندان شی.        

 

لایحه (اصولنامه) طالبان آیینهء از تحجر و هویت خشن

 

 

نوشته : ع. بصیر دهزاد

 

 

شرایط پیچیده جنگی در افغانستان و تشویش های مبنی آینده افغانستان در میان مردم به خصوص حلقات روشنفکر افغان  نه تنها تحریکی برای تقکر و اندیشه  صلح ، وفاق ،ثبات و سمت دهی مشترک ملت عذاب کشیده بسوی آینده های روشن است بلکه تحریکی هم است برای شناخت ، تحلیل و ارزیابی نیرو های که در شرایط جامعه میتوانند قابل لمس باشند مبنی بر اینکه کدام نیرو ، تحریک و حلقه چه را برای ملت و خواست های همگانی عرضه می نمایند و اعتماد ملت را برای تحقق اهداف مشترک و بزرگ میتواند بدست آورند. 

اصولنامه طالبان که از  سال 2009 میلادی موردتصویب شورای رهبری طالبان  و تطبیق در ساحات تحت نظارت شان قرار گرفته است ، مطالب قابل تعمق و تفسیر را برای خواننده بیان میکند و این سوال را در ذهن به وجود میآورد که آیا همین اصولنانه که آنرا لایحه هم نامیده اند ، دقیقاٌ هویت و کرکتر سیاسی تحریک طالبان را بیان مینماید. آیا پالیسی سازان طالبان  در همین محدوده تحمیل اراده بر ملت میکنند و فقط با زور و جبر و خشن از خود بحیث عوامل ارعاب و ترس تصویر میدهند. برای یک لحظه این سوال در ذهنم خطور نمود که اینان چه چیزی بیشتر از ترس ، خشم و ارعاب برای ملت خواهند داد. آیا این همان طالبانی هستند که تا 12 سال قبل در اریکه قدرت فقط  سه چیز دادند: یکی ترس و ارعاب و فشار تواٌم با توهین و تحقیر ، دوم انزوا سیاسی ، فقر و بیکاری و سوم پاکستانی ساختن حیات کلتوری و فرهنگی وبلاخره  خشونت و کینه توزی  با رسوم، کلتور و عنعنات پسندیده و تاریخی مردمان کشور.

و بلاخره این سوال برایم مطرح گردید که این پاکستان، امارات متحده عربی، عربستان سعودی قطر با همراهان غربی اش چون انگلستان ، همین " تحفه بزرگ" را بر ما و ملت مظلوم تحمیل و روا میدارند؟

من میخواهم در این مقاله مساله اصلی یعنی بررسی اصولنامه طالبان را از دیدگاه های اجتماعی ، سیاسی و  حقوقی به بحث و تبصره گیرم.

در مجموع این اصولنامه صرف نظر از اینکه در قالب کدام ادبیات ترتیب شده است، مربوط به تعین صلاحیت های مسوولین قدمه های جنگی ، پند ونصیحت به برخورد های اخلاقی و تطبیق جزای قتل به افراد ،بدون در نظرداشت میزان جرم و تعین مجازات برای افراد چون " کارکنان حکومت فاسد و غلام" ، جاسوسان و آنان که با وسایط شان مواد به " کفار و اداره غلام شان" کار میکنند. 

اصولنانه طالبان در 14 بخش و 85 ماده ترتیب شده . بخش اول آن که مربوط بر مسایل تسلیمی و دعوت به تسلیمی افراد مربوط به اصطلاح طالبان " حکومت کفار" اختصاص یافته است، یعنی برخورد با آنانکه به طالبان رو میآورند و یا تسلیم میگردند. مساله قابل مکث در این بخش اصولنامه در این است که هرگاه شخصی مرتکب جرایم شدید  که نظر به قوانین جزایی  ( بر اساس غارت دارائی و ضرر با افراد تا سرحد ارتکاب جرم قتل) مستوجب مجازات است ، با تسلیمی شان  به طالبان میتوانند در مصونیت از تعقیب عدلی وقضائی به سر برده و از هرگونه مجازات در امان باقی میمانند. در حالات جنگی این زمینه همچنانکه در زمان جنگ های های تنظیمی وسیله  برای گریز مجرمان و جنایت کاران از مجازات جرایم ارتکابی جنایی بوده است، اکنون این زمینه از جانب طالبان هم در قالب این لایحه تضمین گردیده است. این جرایم بخصوص جرایم شدید مانند قاچاق مواد مخدر در پیوند حلقه های زنجیری مافیائی ( داخل دولت و گروپ های جنگی) ، قتل های عمدی ، تجاوز جنسی و قطاع الطریقی بدون مجازات باقی میمانندو چنین لایحه ها خود مصونیت بخشیدن "به لانه فساد"  است.

در شرایط کنونی همین جنایت کاران بخصوص حلقات مافیایی قاچاق مواد مخدر با مصونیت دوطرفه و روابط  سه گانه یعنی دولت، قوای خارجی و طالبان بخشی عمده از جرایم و فساد در جامعه را رهبری میکنند.

در بخش دوم این اصولنامه که مربوط به اسیران جنگی است، در بسیاری حالات قتل لازم دانسته شده است. با وجود آنکه در بعضی موارد قتل اسیر در صلاحیت امام ( مولوی عمر و نایب وی) گذاشته شده است ولی بیشترین اسیران که دستگیر میشوند واجب القتل دانسته شده اند.

 مساله برخورد با اسیران جنگی که قوانین بین المللی  صراحت یافته است توسط دولت و در برابر اسیران طالبان برخورد نرمتر صورت میگیرد ولی  در اصولنامه طالبان بصورت قطعی موضوع برخورد با اثیران جنگی مطابق کنوانسیون های بین المللی پیشبینی نگردیده است. بلکه د ر اصولنانه صراحت یافته است که اسیران که انتقال آنان به مراکز طالبان میسر نباشد، باید به قتل رسانده شوند. واقعیات دردناک نشان داده است که در اکثر حالات افراد عادی وعساکر و پولیس عادی که روی مجبوریت های زنده گی به این مسلک روی آورده اند ، بدون ارزیابی موقعیت و عمل فردی ، بصورت گروهی به قتل رسانیده میشوند. مساله از دیدگاه برخورد حقوقی قابل مکث است که بدون کدام پروسه عادلانه تنها به حکم قاضی که ممکن وی  در تحجر فکری و بدون شناخت حقوق انسانی و اسیران جنگی افراد متذکره به حکم کفر و کمک به کفار ( به ساده گی و صرفاٌ با  نعره تکبیر یعنی کلمه الله اکبر) به قتل رسانیده میشود.

در بخش چهارم اصولنامه  (لایحه) طالبان وضاحت یافته است که برای تمام کسانیکه به اساس مضنونیت و یا " جرم" رسانیدن مواد و اکمالات به " کفار" و " حکومت مزدور" دستگیر میشوند باید کشته شوند . وسایط شان حریق گردد. همچنان ساختن بنا ها  برای " کفار" سزای مرگ را دارد.

در این مساله بازهم دو موضوع مطرح بحث است. یکی میزان جرم و تناسب مجازات که در این جا تنها یک حکم و یک جزا است و انهم قتل. دوم اینکه در موجودیت و یا عدم موجودیت قاضی و در حالت دوم صلاحیت والی مشخص گردیده است. سوال در اینجاست که قاضی همان کسی خواهد بود که تنها یک حکم را میتواند صادر کند و آنهم  بر اساس کلمه " ساعی بالفساد " . این چنین حکم که ناقض پرنسیپ های حقوق و بخصوص حقوق مجازاتی مدرن است ، حتا در کشور های اسلامی هم دیگر قابلیت تطبیقی خود را از دست داده است. همچنان در قتل های انفرادی و دسته جمعی که توسط طالبان صورت گرفته است  کارکنان و مزدورکاران که فقیر ترین مردم ظلوم اند و برای لقمه نان باید به کاری دست بزنند.، شامل اند. آنان بیرحمانه به قتل رسانیده میشوند  و زن و کودک خانواده را تا اخیر عمر به مجازات گرسنه گی مواجه میسازند. تا جایکه واقعیت ها نشان داده است  کارکنان ساختمانی سرک ها وپل ها و غیره تاٌسیسات عام المنفعه تحت همین نام  کشته شده اند.

بخش پنجم این لایحه برای انسان تکامل یافته کنونی حتا جامعه اسلامی افغانستان  تصویری از وحشت دوران قرون وسطی را میدهد که در دوران کنونی تنها میتوان از آنها داستان های وحشتناک از دوران جنگ های طالبان بین سالهای 1996-2001 و گذشته های وحشناک تاریخ خونین گذشته قصه نمود. این بخش نظر به تعریف آن در اصولنامه زمینه خوبی خواهد بود برای مجرمان متکرر و دزدان که با ساده گی انسانها را بکشند و مال شان  را به غنیمت گیرند.

در اصولنامه گروه طالبان که خود را مدعی قدرت سیاسی  کشور تقریباٌ 28 میلیونی افغانستان میدانند، از مساله تعلیم و تربیت اطفال و نوجوانان اعم از دختر و پسر ، حفظ و حمایت و مصونیت مکاتب و تعمیرات آن که مال ملت ( بیت المال) است در سه جمله کوتاه طفره رفته شده است. عدم وضاحت طالبان دردادن  تضمین حق تعلیم و تربیت در مکاتب  (بدون استثناٌ و تعین حدود ) یک تصور واضیح  از ایجاد محدودیت برای آموزش دختران میباشد. این مساله مهم در واقعیت یکی از معیارهای کسب اعتماد مردم  برحلقات اند که خود و سیاست های خویش را در تناسب با انکشاف جامعه  و روان و سطح کلتورعرضه می نمایند. خموشی و طفره رفتن طالبان از این بخش عمده در انکشاف اجتماعی و رشد سطح تخصص و تعلیم و معارف، خود بیان عقب مانده گی این حلقه است که موفق نیستند خود را از تحجر و تنگ اندیشی اجتماعی بیرون کشند. اگر این حلقه خود را از تحجر مسلط در مکاتب آنطرف سرحد رها میساختند، ممکن خود را حتا در حد و سطح عقب مانده ترین کشور های اسلامی میتوانستند با بعضی از واقعیت های جامعه وفق میدادند. بطر مثال آنان حد اقل میدانستند که برقه یا چادری برای زنان منشه اسلامی ندارد بلکه زمانی بحیث لباس " مدرن کشمیری" به افغانستان رواج پیدا نموده است.

در پهلوی تعلیم و تربیه و معارف طالبان پیرامون حقمق  طبعی و انسانی زن و احترام بر آن در این اصولنامه هیچ تذکری نداده اند.

طرز دید طالبان و تعداد از دیگر از افراطیون مذهبی  نسبت به زن تنها  وسیله شهوترانی برای مرد است  یعنی زن باید در خارج از منزل  سبب تحریک احساسات مرد نشوند.( البته مردان که خود  توانایی کنترول و حاکمیت بر احساسات غریزه وی خود را ندارند).  پس زن باید در منزل باشد، اطفال متعدد به دنیا بیاٌورد و حق مردان خانواده را احترام نماید.

  این موضوع  که تناسب دارد با انکشاف جامعه و وسعت نگری نسبت به جهان ما حول ، تعداد از سازمانهای اسلامی را بلاخره معتقد برآن ساخته است که  زنان بحیث بخشی از اجتماع از یک اجتماع کوچک (خانواده)  تا یک جامعه بزرگ  میتوانند سهم بزرگ را در انکشاف جامعه داشته باشند. استعداد و توانایی زنان در بعض عرصه های زنده گی اجتماعی متبارز تر از مردان است و همچنان بر عکس آن در بعض عرصه ها مردان متبارز تر اند. بدین لحاظ است که در جوامع باز مرد و زن گام بگام همدیگر در تمام عرصه های اجتماعی جامعه شان را در شاهراه پیشرفت و تغیرات بنیادی قرار داده اند.

از جانب دیگر طالبان و گروه های متحجر متوجه یک مساله نگردیده اند که از لحاظ  زنده گی اجتماعی در هر حد که محدودیت فشار بخاطر جلوگیری از مسایل که در احساسات و غرایز ( شکل بیولوژیک یعنی هورمونی) در وجود جنس زن و جنس مرد قرار دارد،  خطر انحرافات و دست زدن به جرایم اخلاقی بیشتر است و آن هم پوشیده، محرم و مکتوم باقی میمانند. بناٌ از دیدگاه حل معضلات اجتماعی ایجاد محدودیت ، ارعاب و ممنوعیت ها راه حل اجتماعی نه بلکه مضر بر رشد متناسب جامعه  و تحریک بر اعمال غیر اخلاقی ( با زور، خشونت هک پوشیده و مکتوم باقی میمانند. برخورد بر این قضیه  در قدم اول به شناخت معضله از دیدگاه تخصصی از جمله علوم طبی ، علوم روانی و رشد انکشاف سنی- جسمانی و ضرورت های اجتماعی – بیولوژیکی و بعداٌ  جستجوی راه های حل معقول، ممکن و عملی و در شناخت حقوق انسانها ( اطفال، زن و مرد) ، نیاز دارد و در واقعیت حل پروبلم های اجتماعی در نظر داشت رشد و تکامل جوامع مختلف.  برای من مرتبط به این موضوع و سایر موضوعات دیگر اجتماعی و بررسی های مسایل مربوط به حق انسان و قانونی ساحتن حیات اجتماعی این سوال مطرح میگردد که آیا علمای دینی و یا یک قاضی که در اصولنامه طالبان از آنها تذکر داده شده و به آنان صلاحیت های بزرگ مجازاتی داده شده است، تا کدام حد میتوان اطمینان داشت که قضایای جرمی را با دید وسیع بتوانند بررسی نمایند، عناصر جرم را ( عمدی و غیر عمدی) بررسی نماید و در بعض حالات غیر از بریدن دست ، زبان، بینی و گوش و یا حکم قتل، جزاٌ های دیگر هم قابل تطبیق خواهد بود.

میخواهم در این مورد تذکری بر مجازات قطع اعضای بدن که به عقیده طالبان و بنیاد گرایان اسلامی نه تنها مجازات است بلکه برای " عبرت" دیگران در محضر عام تطبیق میگردد.

در دیدگاه پرنسیپ های حقوق جزایی مجازات تطبیق حکم قانون بر اساس یک عمل جرمی در یک زمان میباشد که جرم ارتکاب یافته و فرد یا افراد دیگر از این عمل متضرر گردیده اند.  در جرایم جنایی مانند دزدی بدون تشبث به قتل  اکثراٌ مجازات جریمه، حبس تعلیقی ، حبس قصیر و در حالات سنگین تر آن حبس الی سه سال پیش بینی شده است. در جرایم شدید تر ( در قانون جزای افغانستان اصطلاحات قباحت، جنحه و جنایت در تناسب با میزان عمل جرمی و نتایج عمل جرمی) حبس طویل پیش بینی گردیده است. ولی آنچه برای مرتکبین  جرایم در زمان تنظیم های اسلامی و بعداٌ حاکمیت طالبان دست و پای تعداد از مجرمین بخاطر قطع گردیده که هم مجازات و هم عبرت برای دیگران باشد. نقطه نظر از دیدگاه حقوق بشری این است که تناسب جرم و مجازات در نظر گرفته شود ولی در احکام طالبانی یک مجرم بخاطر عبرت دیگران برای تمام عمر عمداٌ باید معیوب گردد و تا اخیر عمر در محرومیت های اجتماعی و بدنی قرار داده شود، در تمام عمر مورد توهین جامعه قرار گیرد. در حالیکه ممکن فرد در سنین بعدی خود از عمل جرمی خود پشیمان باشد و بحیث فرد نکوو  با حرمت زنده گی نماید ، در حالیکه تطبیق مجازات قطع دست و پا ممکن ده بار سنگین تر از جرمی است که شخص مرتکب گردیده است.

 

از دیدگاهای  کریمینالوژی،  اختلالات مغزی و محیط که شخص در آن رشد نموده است عوامل مختلفه باعث اثر گزاری بر کردار شخص میشود که یا بنا بر محرومیت های اجتماعی و یا عدم درک ( مغری) از عمل و نتایج عمل جرمی ویا تحت تاٌثیر دیگران مرتکب جرم میشوند. بناٌ در مسایل جرمی قبل از آنکه شخص مجازات شود، عوامل وقوع و یا ارتکاب جرم توسط شخص معین بررسی میگردد. در بعض حالات ممکن مجرم  به عوض رفتن به زندان و یا قطع دست، ضرورت به تجدید تربیت و کمک های روانی و تخصصی داشته باشد. گر چه با کمال تاٌسف هنوز سیستم عدلی و قضائی ما در آن حد امکانات وسیع را در اختیار ندارند، ولی هدف نویسنده صرف تطبیق مجازات مطابق جرم و بررسی عوامل جرم است. پس باز هم بدین سوال رجوع مجدد مینمائم که آیا یک عالم دینی ، قاضی و یا والی طالبی توانایی بررسی مجازات مطابق جرم و عوامل ارتکابی جرم را خواهد داشت؟

 

 

به عنوان جمع بندی و نتیجه گیری باید این سوال را مطرح نمود که آیا طالبان از حاکمیت تقریبا، 5 ساله خویش خود چه تجارب و درس های آموزنده را بدست آورده اند تا در روشنی انکشافات سریع و مغلق اجتماعی – کلتوری و فرهنگی چیز های بیشتر و بهتر از گذشته را به جامعه افغانی ما عرضه نمایند. آنچه طالبان در گذشته بر ضد همه اشیای تصویری بودند وهمه همه  وسایل تصویری را به آتش میزدند، اکنون خود ضرورت بر استفاده از انتر نت هستند، فلم های تصویری تبلیغی را در سایت شان به نمایش میگذارند. از سی دس ها برای ترانه های خویش استفاده مینمایند. آیا آنها جامعه کنونی را هم ازیک دیدگاه وسیعتر با در نظر داشت واقعیت های جدید و انکار ناپزیر میتوانند ببینند یا این همان آش و همان کاسه 12 سال قبل است.

 

شرایط کنونی جامعه افغانی و انکشاف انسان جامعه افغانی دیگر به آن نیرو و تحریک اجتماعی – سیاسی با دلگرمی می بینند تا آنان زمینه ها و امکانات را برای شان اعم در سیاست و طرح های عملی ارایه نمایند که انکشافات و بدیل های بهتر از آنچه که هست، را تضمین و ارایه نماید ، نه پیام ترس، خوف ، ارعاب، ممنوعیت های اجتماعی- سیاسی- کلتوری و فرهنگی، حاکمیت روش های کنترول اجتماعی که صد ها سال قبل رواج داشتند ودرعصر کنونی میتوان تنها فیلم های وحشتناک از آنان ساخت. آیا دره زنی زنان در محضرعام دیگر در تصور طالبان و تعداد قاضیان متحجر بحیث هتک حرمت انسان خواهد بود و نقطه پایان بدان گذاشته خواهد شد ؟

 

طالبان امروز  باید در شناخت جامعه افغانی کنونی تن دردهند  تا واقعیت های جامعه را در مسایل ذیل منطقاٌ در نظر گیرند:

پذیرش موجودیت گروه های سیاسی و حق آزادی داشتن عقیده سیاسی، احترام به کلتور و عنعنات پسندیده مردم که محصول رشد صد ها و هزاران سال در روان اجتماعی انسانهای جامعه و پذیرش آن ، انصراف از تبعیضات مذهبی، زبانی و قومی، احترام و پذیرش آزادی های ( مشروع) زنان و دختران در ادای سهم اجتماعی شان ( حق تحصیل و کار)، انصراف از تفتیش عقاید و تطبیق اصول دیگر کهنه شده امرونهی  و دیگر مسایل که با رشد کنونی جامعه در تقابل قرار دارند.

 

 

 

 

 

چه بایدکرد؟

 

 

نمیدانم از کجا آغاز کنم، کدامین قصه را اولتر از دیگری بیان کنم، از دشواریها بنالم و یا از خوشی های که کمتر نصیب ما میگردد، نمیدانم، اصلآ سردرگمی بی انتهایی مرا به خود مصروف ساخته، از کدام اولتر و از کدام در میانه و از کدام یک در اخیر قصه کنم.


از روابط نا منظم انسانها بگویم یا از فامیلها و رفقای ناجوانمرد و نیمه راه، یا از رفقای غیرمکتبی ام، از چگونگی برخوردهموطنم در دیار بیگانه صحبت کنم و یا از نسل جدیدی که اصلآ روابط فامیلی را در پرتو دموکراسی بی حد و حصر کشور های اروپایء مدرن خدشه دار ساخته اند و با پدر و مادر و بزرگان به مثابه افراد کهنه شده و قابل دور انداختن برخورد نا شایسته میکنند، یا از دختران و پسران با ادب که هنوزهم پابند کلتور و فرهنگ اصیل افغانی و اسیایی خویش هستند، و یا از قشر روشنفکر و دانشمندی بگویم که عده ای مصروف رنگ و رونق فرهنگ و کلچر اصیل درعرصه ادب، شعر، هنر و موسیقی، سینما، تیاتر، تلویزیون، رادیو، داستان و کتاب نویسی هستند و یا ازعده جاهلی که در ذهنیگری، فسادپیشه گی، ایجاد شق، شک و تردید میان من و تو مصروف هستند. 


از عده ای صحبت کنم که بنابر خصوصیت جامعه بورژوازی از همه مناسبات بخاطر جمع اوری توشه آخرت خویش همه هست و بود را در عدم موجودیت مناسبات حسنه انسانی ترجیع داده اند و یا از آنانی بنالم که بنا به خواست دشمنان، همه روزه مصروف دادن دشنام از طریق وسایل ارتباط جمعی به آدرس این و آن هستند وحتا در شلاق زدن سلالهء از قماش خویش نیز اباء نمیورزند، و یا قصه را از آنانی اغاز کنم که دل شان بخاطر میهن برباد شده شان ( توسط قدرتهای جهانی با خواسته های معین شان) میتپد و یا از انانی بگویم که شعار من زنده جهان زنده و من مرده جهان مرده را هر روز به نشخوار میگیرند و در برابرهمه چیز و همه کس بی تفاوت برخورد میکنند و یا از آنانی قصه کنم که باوجود ادعا های بی سر و پا گویا پیرو تیوری علمی انقلابی هستند اما برعکس بدون در نظر داشت مسله اساسی این فلسفه به دین و آیین مسیحیت میپیوندند و ایدیالیزم را بر مکتب اساسی خود ترجیع میدهند، نمیدانم از کجا آغازکنم، بلی واقعآ نمیدانم.


از فرار مغزها از کشور بیچاره خود که با پول ملت نادار ما تربیه شده ا ند و تحصیل را به آخر رسانیده و مانند من وطن را در تنهایی گذاشتند و یا از قشر جاهلی که امروز نوخته توسن روزگار را در دست دارند و هر طرفی دلشان خواست میتازند و به هرکس که خوش شان آمد میفروشند و از هر کسی که خوش شان آمد میخرند. از کجا آغاز کنم؟


از آنانیکه سنگ وطندوستی بر سینه میکوبند و خواسته یا نا خواسته یا فهمیده یا نا فهمیده در خدمت این و آن قرار میگیرند و یا از جاهلی بنالم که بخاطر اندک امتیاز همه و همه چیز را برباد میدهند.


از افغان یا افغانستان صحبت کنم ویا از اریانا و خراسان و روهیله و روهیلکند و غیره، نمیدانم از کجا شروع کنم، از زردشت، بودیزم و یا از اسلام و استیلای عرب و عربیزم. واقعا در سردرگمی عجیبی قرار گرفته ام، از کجا شروع باید کرد؟
از ملت پارچه پارچه افغانم و یا از جاهلینی که تبعیض نژادی را دامن میزنند و پشتون من و تاجک تو، هزاره و اوزبک و ترکمن و قزاق دیگران، را تبلیغ مینمایند. چه بایدکرد؟ تا از این دلهره و تشویش نجات یافته و سرآغاز یا سرنوک رشته زندگی را با تلا ش دریافت وراه را برای فراهم آوری زندگی بهتر در پرتو عقل سلیم دریافت نمود. چه باید کرد؟
آیا به گذشته ها توصل ورزید و خاطرات گذشته و راه بزرگان مکتب خویش را تعقیب کرد و یا مانند عده ای که زمانی در چور نمودن امتیاز در صف اول و در جنگ و مبارز در عقب همه قرار داشتند و امروز به لعنت فرستادن به رسم و ایین خود، به رهبرخود و به راه و مکتب خود که از یکدیگر سبقت میجویند، توصل ورزید.


آیا به  گروهک هایی که از بدنه مکتب من و تو به استشاره استخبارات کشور های ذیدخل و ذینفع منطقوی جدا شده اند پیوست و یا راه کارمل بزرگ و شهدایی را که بخاطر ارمان همگانی شرین ترین چیز یعنی حیات و زندگی خویش را فدا نموده اند پیگیری کرد و بخاطر ایجاد جامعه مرفع، افغانستان آزاد، مستقل و سربلند درفش مبارزه را برافراشته داشت.


عقل سلیم حکم میکند که انچه وطنت را، درد وطنت را، رنج و آلام مردمترا التیام میبخشد، وحدت همه نیروهای ملی و مترقی و دموکرات، مخصوصآ چکیده های مکتب ما، یگانه راه رسیدن به آرمانت است.
ای رفیق رنجدیده و رنجیده از حوادث روزگار، به تو خطاب مینمایم و از تو توقع میبرم و از تو خواهانم، تا تمامی اختلافات سلیقوی، سیاسی، منفعتی، گروپی و غیره را کنار گذاشته و اگر اندکی احساس در برابر وطن و همرزمان در تو وجود دارد، از سلیقه هایی به نفع دیگران بگذر و مانند گذشته ها باهم بپیوندید و مبارزه مشترک را بخاطر آرمان مشترک، بیبا کانه، با دست پا ک، قلب گرم و مغز سرد، به پیش برده، همچنانیکه امروز مردم کشورت به تو و راه تو افتخار میکنند، دین وطنی ات را ادا بکن، بناء از امراض کودکانه و چپگرایی و فناتیزم در سیاست بپرهیز. چرا راه من و تو پاک است چون موج آبی ز کوهساران هندوکش.


بلاخره جواب همه چه باید کردها، سردرگمی ها، از کجا دوباره آغاز کردن ها و در کنار قرار گرفتن ها، فقط یک چیز است، که راه بزرگان مکتب خود را نباید نادیده گرفت و فراموش کرد و در انزوا قرار گرفت و به این و ان گروهک ها پیوست.
اهداف من و تو بالاتر و والاتر از اهداف گروهک های خورد و کوچک است، باید مطابق با شرایط و درک مشخص از وضعیت کنونی کشور، اهداف تاکتیکی را بشکل منظم آن تطبیق و به خاطر رسیدن به استراتیژی جمعی از منافع شخصی و گروهی با جوانمردی و شجاعت حذر نمود و بخاطر مردم رنجدیده کشورت، هدف مشترک را پیش گرفت.


زنده باد آنانیکه دلشان بخاطر وطن و مردم وطن شان دلسوزانه میتپد، زنده باد افغانستان آزاد، مستقل وسر بلند!

حکیم کرنزی