اتخاذ تدابیرکارا بربنیاد سیاست حزب مردم افغانستان

درخصوص مبارزه علیه تولید و زرع مواد مخدر

نوشته : داود کرنزی

با مطالعه  نبشته معتبرمحترم عارف عرفان (جنگ مواد مخدردرافغانستان) ، یکباردیگربا حقایقی رنج آور،حول پدیده های مصیبت بارافغانستان برخوردم که میتوان اثرات آنرا برای جامعه وکشورنهایت ویرانگروتکاندهنده نامید، زیرا این نوشتارپرده ازروی یک سلسله اهداف راهبردی تجاوزکارانه ومنفعت جویانه تحت نام جهاد ، دموکراسی وتاسیس پروژه های نیروهای مسلح اجیرغیردولتی (نیروهای نیابتی) برداشته که همیشه بازتاب دهنده منافع غارتگرانه جهانگشایان، درحوزه تجارت سود آورمواد مخدربوده است. درنوشتار محترم عارف عرفان، ابعاد وسیع وچرخه مرگبار، زرع ،تولید وتجارت مواد مخدر،درعرصه داخلی وبین المللی به تصویرکشیده شده ، که این خود انگیزه ساز این رویکرد گردید تاچگونگی تدابیربنیادی را برای ریشه کنی ونابودی این عنصرتباه کن،که مسبب هلاکت جامعه وتداوم جنگ وبحران درکشورشده است ،مورد بحث قراردهم.

با توجه به انکشافات سیاسی اخیر،جامعه افغانستان که درآستانه تدارک وراه اندازی انتخابات ریاست جمهوری قراردارد،من بدین باورم که اگرتصادف نیک صورت گیرد تا یک دولت جدید با اندیشه و تفکرخدمت گذاری برای مردم رویکار آمده  وبخواهد که مبارزه علیه کشت مواد مخدره را در کنارسایربرنامه های خود قراردهد ،با تکیه به سیاست های حزب مردم افغانستان،درخصوص راه کردهای معقول و دوراندیشانه درزمینه مهارنمودن این پدیده مرگبار،اختتام این تجارت وبرچیدن انگیزه های بحران آفرین ازکشور، اینجانب برخی گزینه ها و راه کارها را فرمولبندی نموده تا باشد برای زدایش وریشه کنی این عنصراستفاده بعمل آید. 

در بخشی ازبرنامه سیاسی حزب مردم افغانستان آمده است که :

پشتیبانی ازمبارزه علیه جنایات سازمان یافته وتروریزم، کشت وترافیک مواد مخدرکه نه تنها یک چالش عمده در برابرتحکیم حاکمیت دولتی وایجاد اقتصاد سالم است؛ بلکه فساد وتروریزم را نیزتغذیه میکند.

باید اذعان داشت که برنامه دولت وجامعه بین المللی برای حل این معضل کافی نیست،زیرا بررسی ها نشان میدهد که اکثریت زارعین کشت خشخاش را دهقانان کم زمین تشکیل میدهند.

به اعتقاد من وبربنیاد تجارب معین، توصل به شیوه مجازات وکاربرد زراعت بدیل به تنهایی مشکل را حل نمیکند.واین مشکلات تابع یک بافت وپیوند های کامپلکسی بوده که باید دریک استراتیژی معین فرمولبندی گردد.ازآنجمله میتوان ازمشکلات مانند آب، تامین بازار فروش تولیدات زراعتی،کاربرد سبسایدی های حداقل برای کشت بدیل، درصورت وقوع آفات طبیعی وامراض زراعتی، یاد نمود.

همچنان کمک به دهقانان وفقرزدایی،ایجاد برنامه کاریابی برای جوانان دهقان را نیزباید  درین برنامه ریزی درنظرگرفت.

حزب مردم برآنست  که دولت وجامعه بین المللی علیه مافیای پروسس، ترافیک وقاچاق مواد مخدراقدام جدی نماید.

با درنظرداشت واقعیات عینی جامعه ، اگربرمسایل ذیل توجه صورت گیرد، اتخاذ چنین تدابیر ،از یکسوتاثیرات زیادی برتقلیل مواد مخدردرکشورما داشته وازسوی دیگردربلند رفتن سطح تربیت مردم کمک خواهد نمود.

یکی از آنجمله عبارت ازتنطیم برنامه های تبلیغاتی و پیش برد کارتربیتی دربین مردم خواهد بود .باید این برنامه  به خاطرتوضیح صدمات واثرات ناگوار ناشی از استعمال وکشت مواد مخدرو وزیانهای آن برانسان جامعه  ما وانسان های روی زمین باید دردستورکارقرارداده شود.

بدین جهت لازم است که نقش دولت درین راستا ارتقا بخشیده شود:

الف : تنطیم برنامه های خدمات اجتماعی و اقتصادی برای دهقانانی که مصروف کشت مواد مخدره هستند و بعدآ ارایه کمک به تمامی دهقانان کشور.

ب : قبول سبسایدی از طرف دولت وفعال سازی بانک انکشاف زراعتی و ارایه خدمات ذیل از طریق این بانک:

- توزیع کود کیمیاوی،

- توزیع تخم اصلاح شده بذری،

- توزیع ادویه ضد آفات زراعتی،

- فروش و توزیع ماشین الات زراعتی از قبیل تراکتورها ووسایل جمع اوری محصولات برای دهاقین ، بصورت قرضه های دوامدار.

ج : ایجاد کوپراتیف های دهقانی زراعتی

برپایه تجارب کاری دولت های گذشته، کوپراتیف های زراعتی دهقانی میتواند خدمات مفید را برای دهقانان انجام دهند:

- کوپراتیف ها میتوانند ،تنظیم سیستم بازاریابی وعرضه خدماتی، خرید وفروش محصولات زراعتی وحتا  صادراتی را تنظیم نمایند.

- دستگاه های صنعتی کوچک چون قالین بافی وتربیه کرم پیله ، برای فامیل های دهقانان را

سازماندهی نماید.

- سیستم مالداری کوچک را درمحلات دهقانی تنظیم نموده۰(تربیه گاوداری، گوسفند داری ومرغداری را) بوجود میاورد.

یکی از فکتورهای زیربط درین نگرش ، پدیده جدید (شوراهای قریه جات )است، که جاگزین کوپراتیف ها شده است.اما بخاطرارتقای نقش ان باید کار دوامدار صورت پذیرد تا انها درخدمت مردم قرارگیرند.

د :  تنظیم سیستم ابیاری:

۱ ـ چون زارعین مواد مخدره اغلبآ دهاقین کم زمین هستند وزمانیکه زمین به قطعات کوچک تبدیل گردد مشکلات جدید را بوجود میاورد بناً مطابق پلان، وزارت زراعت وابیاری باید به تنظیم سیستم اب توجه گردیده ، دهانه های جوی های ابیاری پخته کاری شود ومقدار آب مورد ضرورت زمین های که دهقانان به کشت سایرمحصولات مشغول میشوند تنظیم و رسانیده شود.

۲  ـ یکی ازشیوه های جلوگیری ازفقیرشدن دهقانان، ایجاد سیستم کمک ماهوار به انهاست، به

دهقانانیکه مصروف کشت مواد مخدره اند باید سیستم ماهوار کمک های مادی ومالی از طریق

کوپونهای ماهوارشامل مواد غذایی، مواد مصرفی وادویه جات درنظرگرفته شده وبه اطفال آنان شیرخشک (برای جلوگیری از سوتغذی اطفال)و کمک به خانم ها مخصوصا خانم های باردارصورت گیرد.

 هـ : تقویت ساختارها.( ایجاد وتقویت قطعات نظامی رزمی).

باید کندک های ایجاد شده توسعه یافته وتجهیزگردند وگروپهای مسلح همکارداشته باشند تادرمبارزهءبی امان در قدم اول در برابرمافیای موادمخدره،قاچاقچیان وصاحبان لابراتوارها بپردازند.

درکنارایجاد گروپ های نظامی ایجاد یک ساختاریا کمیسیون باصلاحیت متشکل ازنماینده گان

(څارنوالی و محاکم ) نیزضروری است تا عملیات های عاجل وسریع را انجام دهند.

همچنان لازم است که سیستم قاچاق وساختارهای آن (از دهقانان کشت کننده الی صاحبان فابریکه

ولابراتوار،خریداروذخیره کننده گان ،انتقال دهنده گان ان، وغیره دست اندرکاران این پروسه وشرکای مالی و سیاسی ان) تعریف و مشخص گردند.

به نظرمن دومین شریک این جرم صادرکننده گان ووارد کننده گان مواد کیمیاوی (تیزاب وغیره) که درمبدل ساختن تریاک به هیرویین کمک میکند میباشند واین مواد گاه گاهی از طریق گمرکات وارد میگردد . قاچاق این مواد کیمیاوی پرمنفعت ترازتریاک است.میتوان گفت که  صادرکننده گان این مواد، کشورهای مانند پاکستان،چین وحتا بعضی ازکشورهای اروپایی اند که هرگاه تدابیرلازم برای مهارساختن صدور آن اتخاذ شود، این خود، پروسه،هیرویین سازی درکشور را ضربه زده واز تداوم کشت خشخاش وتجارت آن جلوگیری مینماید.

از موجودیت لابراتوارهای تولید مواد مخدردرداخل کشوروسرحدات (قبایل ازاد) و انطرف سرحد در داخل خاک پاکستان همه مطلع اند، ضروراست که این لابراتوارها بازهم تثبیت گردد و

با راه اندازی عملیات های قوای بین المللی و داخلی در نابود سازی ان اقدام گردد.


اقدامات درمورد قربانیان مواد مخدر:

جمع کننده گان مواد مخدره که با دستان خود شیره تریاک را جمع اوری میکنند و دراثرتماس

   دست با تریاک که اغلباً زنان ،جوانان و کودکان اند بدون انکه تریاک را استفاده کنند معتاد به  تریاک شده و با انان متآسفانه اغلباً چنان برخورد صورت میگیرد که با جنایتکاران اصلی صورت میگیرد. قرار یک احصاییه تخمینی درولایت هلمند تقریباً ۲۷هزارنفرکه جمع کننده گان تریاک اند معتاد شده اند. باید اظهارنمودکه درحال حاضر،تعداد مجموعی معتادان کشوربالاتر ازیک ملییون نفر بوده ، درحالیکه این تعداد درسال ۱۹۹۰ ازپنج هزارنفر تجاوز نمی کرد.

متذکرباید شد که ایجاد چند مرکز صحی در کشور ما کافی نبوده وضروری است تا پلان خدمات صحی برای یک میلیون معتاد ترتیب گردد و مراکز خدمات صحی، شفاخانه ها وسناتوریم ها ایجاد گرد یده و با اطمینان از صحت یابی کامل معتادان ،اجازه خروج از شفاخانه ها ،برای شان داده شود. درمراکز صحی نظر به وضع صحی مریضان و مطابق به توانمندی جسمی انها (زنان،جوانان وکودکان) موسسات شغلی و صنعتی کوچک تاسیس گردد. و انها به تداوی موثر وکارمفید مصروف شوند و حینی که ازمراکزصحی رخصت میشوند  صاحب مشاغل معین شده وبرای انها امکانات کاریابی قبلاً اماده گردد.بدینصورت درتحت چنین تدابیر، مبتلایان به پای خود می ایستند و ازانها استفاده جسمی وجنسی صورت نمیگیرد.

5-اتخاذ تدابیرلازمی برای ایجاد سیستم رسمی یک مقدار ضروری کشت تریاک که در سالهای قبل رسماً صورت میگرفت وتحت کنترول جدی دولت قرارداشت ، برای عرضه خدمات صحی چه درسطح کشورو چه در سطح خارج ازآن ضروری است.

بناً خریداررسمی وفروشنده  ان باید دولت باشد وبرای کشت کننده گان ان شرایط ایمنی صحی مساعد گردد و وسایل پیشرفته جمع اوری ان تدارک دیده شود تا دهاقین به این مرض مدهش مبتلا نگردند.

- تطبیق قانون برقاچاقبران مواد مخدر، تولیدکننده گان وصادرکننده گان وسازمانهای مافیایی وتوزیع کننده گان مواد مخدره ضروری است.

به استثنا قاچاقبران کلان مافیایی عده استفاده کننده گان و فروشنده گان (مجبور) براثرمحافظت سالم و نگهداری درمحابس تربیتی، شاید بعد ازرهایی به زنده گی عادی برگردند.

نتایج حاصله ازاقدامات فوق :

- هم دهاقین کم زمین که مصروف زرع تریاک اند متضرر وفقیرترنمی گردند وهم یکنوع گرنتی برای بهبود زنده گی انها و اندکاران مربوط ، بوجود خواهد آامد تا دوباره به کشت و زرع، واستفاده و قاچاق مواد مخدر نپردازند.

- سطح اگاهی استفاده کننده گان ، زرع کننده گان و توزیع کننده گان، در خصوص مصاییت به این پدیده ، بلند رفته وبا استفاده از این تجارب ازین عملیه نا سالم دورخواهند شد ولاجرم دریک چرخش نوین ،انها رو به انسان دوستی و وطن دوستی خواهند نموده  در سطح تولید، تجارت وقاچاق مواد مخدره تنزیل قابل ملاحظه رونما خواهد شد.

 

 دیدگاه ـ بامداد۱۴/۱ـ ۰۹۰۱

 

 ازدلدلزار پرتعفن خصومت های اتنیکی - زبانی تا حقوق مشروع بشری- اجتماعی در یک روند ملت سازی مدرن


نوشته :ع. بصیردهزاد

 

در موازی با شکل گیری بنیاد های دموکراسی و آزادی های مدنی در افغانستان که ما آنرا تحت عنوان ارزشهای دموکراسی و اساسات جامعه مدنی میشناسیم، شناخت و پذیرش این ارزش ها به شیوه ها و با تفسیر های مورد استفاده و یا هم مورد سواستفاده قرار گرفته اند که در بعض حالات سوتعبیر و تفسیر این ازرش ها ، در تقابل با آنچه در قانون اساسی افغانستان و کنوانسیون های بین المللی به تعریف و توضیح گرفته شده اند، و در بیگانگی با اصل قرار میگیرند. بدین مفهوم که سوهضم این مفاهیم ( ارزش های بزرگ برای یک جامعه باز ) در وجود و درون شخصیت ها و کرکتر های ضعیف پدیده های سرطانی را انکشاف میدهد که در یک تضاد عمیق با ارزش های دموکراسی و جامعه مدنی ، به شکل زایش پدیده های مختلف نامیمون و ازجمله تعصبات قومی ، سمتی و زبانی رشد میکند.

تبارز این پدیده های یاد شده با اصول و مفاهیم بزرگ به مانند حاکمیت ملی، جامعه ملی و ملت سازی نه تنها در تضاد قرار میگیرند بلکه یک مانع جدی را دریک پروسه ترقی خواهانه ملت سازی به وجود میآورد.

من میخواهم با تحریر این مقاله به مانند صد ها و هزاران هموطن با شرافت مان احساس نفرت خود را در برابر تعصب و تفوق و در عین حال احساس ارج گذاری و شراکت خود را با تبارز احساسات  فراقومی و فرا زبانی  بیان نمایم. شریک ساختن احساس  با آنهای که باید به احساس شان ارج بزرگ گذاشت و ادای احترام نمود که برتحریکات قومی – زبانی نفرت فرستادند و درعین حال با مقالات، مصاحبه ها و نوشتن اشعار به زبانهای پشتو، دری احساس هموطنی و آرمان شان را برای یک ملت واحد ، سرزمین واحد « فرا زبان و فرا قوم »  بیان نمودند. این احساسات وطپرستانه از درون تمام حلقه های اعم از جوانان و سالمندان و از درون هموطنان که به زبانهای مادری و لهجه های زیبا از قندهاری تا هزاره گی، از تخاری و بدخشانی تا خوستی و پکتیایی ، از لهجه ظریف هراتی تا لهجه های زیبای مشرقی ، بیان نمودند. عین انعکاس « متفاوت » در صفحه های انترنتی مانند فیسبوک هم واضحاٌ محسوس بوده است که از یک جانب تعداد قلیل هنوز نتوانستند خود و اندوخته های ذهنی خود را از تعفن تعصبات زبانی- قومی رهایی بخشند. ولی با رضاییت و افتخار میتوان جراات این نتیجه گیری را هم داشت که « عوامل تفرق و تفوق » باید دراحیای موقعیت مشروع و از دست رفته اجتماعی شان اولتر ازهمه تلاش نمایند تا روپوش چرکین تفوق و تفرق بر مبنای زبان و قوم را از خود بدرند ،چونکه آنها «  پشت بطرف آفتاب »  فقط سایه ها را تعقیب نموده اند و بقدر کافی خود و ذهنیت های ناسالم شان در میان افراد و حلقه های مختلف اجتماعی درهم کوبیده شده اند.

هدف دیگر این مقاله هم مکثی بر همین معضلات جدی و قابل تشویش در جامعه کنونی افغانی ما میباشد. ضرورت یک مکث و تعمق به دلیلی باید مطرح بحث روشنفکران ترقیخواه و معتقد برجامعه ملی و روند ملت سازی قرارگیرد که با کمال تاسف افراد با کرکترهای ضعیف که با بالا کشیدن شعارهای تعصب آمیز سمتی، قومی و زبانی که درحقیقت برهمه کاستی های شخصیت خود روپوش مخاصمت و تعصب میگذارند، توانسته اند در قدم اول تعداد افراد اسیب پذیر دیگر را در سه حالت در عقب خود بکشنانند.

اول- اثر گذاری منفی ( در وجود افراد دارای نفوذ و اثر گذار) بر بعضی نهادهای اجتماعی و سیاسی که با انتخاب یک سکوت سازشکارانه از اخذ موقف قاطع در برابر چنین پدیده های وحدت شکن اجتماعی خود را کنار میکشند.

دوم: اینکه چنین افراد در یک معامله نا مشروع و در زد و بندهای پس پرده بعضی وسایل اطلاعات جمعی مخصوصاٌ تلویزیون ها ، سایت های انترنتی و جراید و روز نامه ها را به ساده گی در تصرف خویش قرار میدهند.

و سوم: اینکه نه تنها زمینه تحریکات بوسیله دستگاه های مشکوک خارجی را مساعد میسازند بلکه از آن طریق به شکلی در تحریک بیشتراحساسات مردمان متعلق به اقوام و زبانها ، تیل برآتش میپاشند که منجر به برخورد های منطقه وی میگردد. مثال زنده آن درگیری های دو یا سه سال قبل میان محلات هزاره نشین افغانستان و کوچی ها بوده که بیشترین تحریکات از داخل پارلمان قبلی افغانستان سر چشمه میگرفت که در نهایت تلفات انسانی را هم به وجود آورد.

نویسنده دراین مقاله با یک بررسی گذرا بر سه مساله نبشته هذا را ادامه میدهد:

اول: تاٌمل کوتاه  بر سه پدیده زبان ، قوم و سمت.

دوم: بررسی حقوق ( طبیعی و بشری)

سوم : یک بررسی از دیدگاه عدلی و حقوقی و با یک جمعبندی با طرح های پیشنهادی مقاله هذا را پایان خواهیم بخشید.

روند و زمینه های تکامل بشری- اجتماعی  در یک سیر طبیعی و تاریخی در انکشاف هر سه مفاهیم بالا اثرگذار بوده اند. زبان قبل از آنکه وسیله روابط با محیط و اجتماع  باشد، وسیله ابراز احساسات است که میتواند مربوط به احساس خوشی و رضایت از بدست آوردن خواهش های جسمی و ورانی باشد که انسانها با آن ارضا میگردند، باشد و یا هم احساس درد ، نا راحتی تنفر و ده ها ناملایمات دیگرزنده گی طبیعی که یک فرد اجتماعی در برابر ی قهار، نا مکشوف و تصرف نا پذیر قرار میگیرد و خود را در عجزمیبند. شریک ساختن احساس با دیگران بخاطر درک متقابل و در قدم دوم عمل متقابل انسان ها را در روابط اجتماعی شامل و یا داخل ساخته که مبداٌ زنده گی در یک « اجتماع کوچک »  و در یک « محل کوچک »  بوده است. رشد و تکامل آن برای ما تعاریف ، مفاهیم جامع ترو بزرگتر مانند زبان محل، زبان مادری و جوامع مانند قبیله قوم و گروپ های اتنیکی با زبان های معین را افاده داد و اکنون « ما »  با روند تکامل و ترقی اجتماعی با مفاهیم بزرگ مانند ملت و مردم یک جامعه ملی بر میخوریم.

مقصد نویسنده از این مساله در آن است که زبان که انسان در آن همیشه « به راحتی » احساس خود را بیان میکند و به دیگران میرساند، برای فرد بحیث زبان اول حایزاهمیت است چون این فرد دراین زبان پرورش ذهنی یافته وآن زبان گفتار و تفکراست یعنی انسان به این زبان که در آن پرورش یافته است، می اندیشد، مفاهیم احساسی را شکل میدهد و درهمان زبان آنرا افاده و تدوین مینماید. تدوین احساس درکلمات و بیان جملات خود ارضای روانی انسان است. بدین جهت است که حفظ ، تکامل و سچه ساختن زبان بحیث یک حق فرد و جامعه در تمام اسناد وکنوانسیون های بین المللی منجمله اعلامیه جهانی حقوق بشرملل متحد با تمام صراحت تسجیل یافته است. پس هرگونه فشار درتغیرجبری زبان و یا حذف آن بحیث زبان اول ( برای یک گروه اتنیکی ) توسل به تفوق زبانی و سلب یک حق بشری و طبیعی انسان است. دراینجا نباید فراموش نمود که آموزش زبان های دیگر برای افراد عبارت از آن تلاش های تلقی میگردد که هرفرد میخواهد با آموزش زبانهای دیگرنه تنها امکانات و زمینه های اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی خود را بیشترو وسیعتر سازد بلکه انگیزه های اخلاقی درایجاد و تحکیم روابط وسیعتر با مردمان یک ملتی با زبانهای مختلف میباشد. دراینجا نباید دربرخورد با مساله زبانهای رسمی دچاراشتباه شد. هدف از زبانهای رسمی و جبری بودن آن از دیدگاه حقوق و قانونی در آن است که :

یک: دولت در جامعه کثرت قومی – زبانی بخاطر زبانهای که بیشترین مردم بدان تکلم میکنند، بحیث زبان های ملی و رسمی  تعین میکند که تمام مسایل دولتی که به وسیله کارمندان رسمی و غیررسمی که وظایف شان درسطع کشوری اند، باید با تسلط بر یکی از زبانهای رسمی وظایف شان را درحد ممکن انجام دهند. این عین هدف را برای اتباع درروابط  ذات البینی شان با موسسات دولت و اجتماع تعین میکند.

دو: تمام مردمان که در روابط بزرگ اجتماعی- سیاسی و اقتصادی قرار دارند، به ساده گی بتوانند روابط خود را در یک « افهام و تفهیم » تامین نمایند.

سه: همه نشرات و وسایل اطلاعات جمعی کشوری به یکی از زبانهای رسمی باید نشر گردد و آن به دلیل اینکه بیشترین مردمان به زبان های رسمی تکلم میکنند و هم در کلیه مسایل رسمی با آن زبان ها سرو کار دارند. پس برای یک اقلیت کوچک باشنده کشور ما زبان مادری- محلی زبان اول تلقی میگردد. ولی نیاموختن زبان دیگرهم نمیتواند جنبه مجازاتی را بخود گیرد. در این جا مساله از دیدگاه حق و منافع فرد هم مطرح میشود یعنی  آموزش یک زبان دومی و یا سومی فقط در قید مسوولیت خود فرد قرار دارد نه در قید کدام الزامیت قانونی. ممکن سوال مطرح گردد که جبری بودن آموزش زبان های رسمی چه مفهوم را ارایه میکند. از نظر نویسنده جبری ساختن آموزش زبان های ملی - رسمی ( غیر از زبان مادری) مفهوم تطبیق پالیسی هردولتی است ما در بالا از آن تذکر داده ایم. این یک شرط عمده بخاطر در قوانین پیشبینی گردیده است که هر فردی که  دربرای خدمات اجتماعی و دولتی داخل سیستم میگردد، باید به یکی از زبانهای رسمی مسلط باشد. بناٌ مفهموم جبری بودن آموزش زبان ها ملی و یا عدم آموزش آن از دیدگاه حقوق مجازاتی مطرح بحث شده نمیتواند بلکه فقط مربوط به مسوولیت و ضرورت های کاری خود فرد است. روی دلایل بالا آموزش تحصیلات ابتدایی اطفال به زبان مادری یا زبان اول اهمیت جدی را در رشد ذهنی وی دارا است.

کلتور، رسوم و عنعنات « پسندیده » در عین موقعیت زبان قرار دارد که همه اش حیثیت بخشی از روان اجتماعی را دریک اجتماع تشکیل میدهد. پس در اینجا مساله زبان ستیزی، به هر شکل وعنوانی که باشد، مفهوم سلب عمدی یک حق انسانی و طبیعی و همچنان تفوق طلبی بر یک زبان دیگرتلقی میگردد. هدف ما از یک برخورد انسانی ، اخلاقی و در عین حال حقوقی اصل احترام به زبان و کلتور ، درک از اینکه هر زبان یکی از مظاهرهویت یک فرد و گروه اجتماعی- اتنیکی آن میباشد، است. بطور مثال  اگر یک طفل هزاره و یا تاجیک افغان در ایران تولد و یا بزرگ شده است، زبان مادری و یا  لهجه را از محیط فراگرفته است که در آن بزرگ شده است ویا طفل پشتون افغان و یا یک ازبک و ترکمن افغان که در پاکستان تولد و بزرگ شده است و زبان پشتوی پاکستانی را فرا گرفته است، ممکن تنها از دیدگاه تعصب زبانی آنان را « ایرانی و یا پاکستانی پرست » بدانید در حالیکه در واقعیت قضیه را باید وسیع و با وسعت نظر دید. برای این دسته از نوجوانان زمان کار است تا آنها در یک روند طبیعی به لهجه دیگری ( لهجه افغانی ) عادت نمایند. هرفرد بصورت طبیعی بهترین داشته ها ، ذکاوت و استعداد خود را در زبان مادری خود بهتر میتواند تبازر دهد، بناٌ ایجاد محدودیت آموزش زبان مادری و یا محدودیت امکانات آن ، کشتن استعداد ها و ذکاوت خداداد انسانها میتواند باشند.

از نظر نویسنده برخورد ترقیخواهانه و در چوکات ایده های ملت سازی و ملت واحد نسبت به زبان ( بحیث یکی از بخش های روان اجتماعی) در آن است که ، با حفظ حق مردمان در انکشاف و سچه ساختن زبان، در یک جمع واحد بحیث ارزش های فرهنگی و جز افتخارات ملی ما تلقی گردد. از آنجای که زبان درطول قرن ها به یک تکامل و انکشاف طبیعی خود رسیده است، فشارو تازاندن برجاگزینی کلمات ( به اصطلاح سچه ) در زبان هم به ساده گی رایج نمیتوانند گردند.

همان طوریکه در بالا تذکر دادیم، تشکل قوم ها و دیگر تجمعات اتنیکی  نیز در یک جریان طولانی زنده گی بشری رشد نموده است. با وجود آنکه فکتورهای ژنتیکی درایجاد و تکامل قوم ها و گروه های اتنیکی ( از گروه های کوچک به گروه های وسیع اجتماعی ) رول دارند، در پهلوی آن فکتورهای دیگر که ما آنرا روان اجتماعی مینامیم، این انسانها را درداخل رسوم، عنعنات، زوق ، سلیقه با هم در آمیخته است و به یک امتزاج عمیق اجتماعی – ژنتیکی منتج گردیده است. طبیعی است که چنین امتزاج « یک گروه معین اجتماعی- اتنیکی » در یک محدوده اقلیمی و محلی واقع میگردد و در یک پروسه طولانی در مقیاس یک قوم و یک ملیت و در یک ساحه جغرافیایی معین  انکشاف میکند. این یک امر طبیعی است که هر فردی در چنین تجمع همگرا خود را از لحاظ روانی بیشتر مصئون احساس میکند.

هدف نویسنده در یک توضیح گذرا بر این مساله در آن است که پدیده های مانند  تجمعات اتنیکی – زبانی و کلتوری در یک رشد تاریخی شکل گرفته اند و نمیتوان این پدیده ها را، همان طوریکه دریک جریان تاریخ عرض وجود نموده و با تمام عمیق بودن ارزش های معنوی آن در روان انسانها ، تحت فشار ها تغیر داد و یا در تحت نفوذ ارزشهای دیگر به ساده گی به  تغیر واداشت. پس در اینجا چهارمساله قابل توجه میباشد:

 یکی درک از یک واقعیت غیرقابل انکار. دوم پذیرش یک واقعیت عینی . سوم  احترام بر این ارزش ها و روان آن انسان های که در درون آن زاده شده و بخش قابل اهمیت از هویت ، شخصیت و کرکتراجتماعی اش در یک تعلقیت عمیق با همین ارزش ها شکل گرفته است و چهارم اینکه بحیث یک حق طبیعی ، اجتماعی و بشری تلقی و احترام گردند. پس این سوال مطرح میگردد که تعرض بر این ارزش ها میتواند درواقعیت  تعرض و یا عدول از سرحد آزادی های دموکراتیک باشد که در قوانین هنوز به شکل واضیح آن تعریف و تسجیل نیافته اند. ولی جهت دیگرموضوع  برخورد اخلاقی نسبت به این مساله است که آیا میتوان آن حق را که برای خود موجه و « غیر قابل بحث » دانست، برای دیگران محدود ساخت و بدان و ارزشهای مربوط بدان شک و تردید ها را ارایه نمود؟

یکی مسایل جدا ناپذیر با شکل گیری گروه های اتنیکی ، زبان و کلتور و فرهنگ اجتماعی آن ،ساحه جغرافیایی یا محلی است که انسانها برای اقامت و تاٌمین معیشت انتخاب میکنند. رشد جامعه بشری ( بدون کدام استثنا) توام با مهاجرت ها و انتقال از یک محل به محلات بهتر بوده که درآن همین زمینه های معیشت ( بحیث یک ضرورت طبیعی و بشری) وجود داشته است. اگر شما این مساله را در افغانستان خود ببینید، تمامی مردمان افغانستان در طول تاریخ  درمسیر دریا ها و محلات  سبز اقامت گزیده اند. زمانی یک گروه کوچک که در یک محل اقامت دایمی نموده ، در طولای تاریخ به جمعیت های بزرگی قومی و اتنیکی تبدیل شده اند. هدف از چنین توضیح کوتاه در آن است که چطور میتوان بحث از باشنده گان اصلی و غیراصلی نمود. همچنانکه مردمان در نتیجه زمینه های تکامل اجتماعی در ادوار بعدی شهرها را برای اقامت برگزیده اند تا زنده گی خود را درچوکات داد و ستد رونق بهتر دهند. ما امروز مثال های زنده از تجمع نفوس در شهرهای افغانستان منجمله شهرکابل داریم. آیا ما دلیلی خواهیم دید تا شهر و اطراف ولایت کابل را مربوط به یک قوم و گروه اتنیکی بدانیم و یا در سدد نفوذ برزبان، کلتور و روان اجتماعی گروه های متجانس اتنیکی در کابل داشته باشیم. پس اگر واقعیت ها ی عینی را در نظر نداشته باشیم و فتوای تفوق طلبانه دهیم و یا بر بنیاد ایده های تازانیدن پروسه ایجاد کلتور و فرهنگ واحد گردیم، ما بدون شک در یک اشتباه خیلی ها بزرگ و ایده های واهی گیر مانده ایم و یا عمداً در سدد تحریکات احساسات مردمان میشویم که خود را در معرض تعرض بر هویت و روان قبول شده اجتماعی شان  تلقی نموده که به عکس العمل و مقاومت دست می یازد.

از دیدگاه حقوق بشری که در کنوانسیون های بین المللی توضیح و تشریح شده است، هر انسان حق دارد از یک محل به محلات دیگر زنده گی خود را اساس گذارد، اساس خانواده را بگذارد. هر انسان که در یک محیط تولد یافته است، با همان ساحه نه تنها که روابط احساسی دارد بلکه این محل را جز هویت خود میداند. اگر یک هزاره در بامیان و یا بلخ تولد یافته است و یا یک پشتون در قندوز و لوگر و یا یک تاجیک در گردیز و کابل متولد شده اند،  آنجا و اینجا برایش زادگاه اش و وطن گفته میشود. ولی این بدین معنی نیست ما با کوتاه بینی و یا خود خواهی های ناشی ازضعف کرکترها و شخصیت های آسیب دیده خود آن محل ، کلتور و زبان را از آن خود تلقی نموده و گستاخانه دیگران را بیگانه و متعلق بر سرزمینهای بیگانه بدانیم.

دولت ها وتعداد از دولتمداران افغانستان در چند سده اخیر در سه جهت متوسل به بکارگیری وسایل نا مشروع شده اند تا صرفاٌ بقای خود را مداومتر سازند. یکی اتکا بر نیروهای بیگانه با قبول پیش شرط های آنان مبنی بر منافع منطقه وی بقای خود را تضمین نموده، دوم استفاده از تحریک گروه های اتنیکی یکی درمقابل دیگر تا ادامه نارامی ها وسیله ادامه بقای شان باشد برای ادامه حاکمیت برسرزمین  و سوم موجودیت حلقه های مداح و فاسد و جاه طلب به عنوان عامل بقای دولتمداران که عملاٌ مورد پشیبانی عموم جامعه نبوده اند. پس کفاره جرایم و خبط های سیاسی تا سرحد خیانت ها را نمیتوان بدوش نسل های بعدی انتقال شده گان انداخت و مساله سرزمین من و آنها را مطرح نمود و یا اینکه کی ازکجا آمده است.

 در تاریخ تقریباٌ دونیم قرنه افغانستان این سه فکتور بالا در یک مثلث « بد، زشت و شوم » پیوسته جامعه افغانی را دچار نارامی ها و تضاد های فرقه ای ، سمتی و زبانی نموده است و پروسه ملت سازی را ( در یک مفهوم مدرن ملت واحد، غنای کلتوری و فرهنگی ملی ) مانع و به کرنش مواجه ساخته است.

در شرایط کنونی پدیده تعلقیت های قومی ( بر بنیاد تبعیض و تفوق) به یکی از مباحث داغ تحمیلی مبدل ساخته شده است. مباحث که از مجراهای گنگ تحریک میگردند و چهره های احساساتی و مشکوک روی صحنه آورده میشوند که از سطح عدم عفت کلام افراد هم قماش فراتررفته حتا بر گروه های اتنیکی یکدیگر به اهانت و دشنام متوسل میگردند. به مفهوم دیگر تعرض به حریم زبانی، کلتوری و ازرش های میشوند که در اصل معنویات یک گروه بزرگ اجتماعی را تشکیل میدهند که در یک واحد کل جزاز کلتور و فرهنگ پر غنای ملی ما میباشند.

همانطوریکه در بالا تذکر دادم، تعداد از چهره های از لحاظ کرکتر و شخصیت آسیب دیده و آسیب پذیراند که در قالب همان ظرفیت فکری و هویتی خود  با بالا کشیدن مسایل سمتی و زبانی و تحریک گروه های اتنیکی در مقابل هم ، برای شان شخصیت های کاذب و تصنعی را میسازند که در واقعیت امر و با در نظر داشت جامعه با کثرت زبانها و اقوام جرایمی را مرتکب میگردند که درحکم تعرض به حقوق بشری و تعرض برحریم حقوق اتباع میباشند.این اعمال ضد منافع ملی باید از دیدگاه حقوق مجازاتی مورد بررسی، تعقیب عدلی و قضائی قرار گیرند.

با آنکه با تاسف تعداد از حلقات و نهادهای سیاسی در برابرچنین اصطحکاک های « خطرناک » یا خموشی اختیار میکنند و یا در یک هوای وزش نرم گونه ولی  با عاقبت خطر ناک باد های تعفن برانگیر دارند تنفس میکنند. خوشبختانه  تعداد زیاد ازهموطنان با مسوولیت ما منجمله جوانان آینده ساز ، تعداد از نهاد های جامعه مدنی و روشنفکران مستقل درعکس العمل های شان نسبت به این نهاد ها سبقت دارند. روشن است که چنین افراد نه تنها مورد نکوهش و نفرت عموم حتا از همان قوم و زبان که ( بدون مشروعیت) نماینده گی میکند، قرارگرفته است بلکه خود دارند در یک انزوای اجتماعی قرار گیرند.

 نویسنده قابل تاٌکید میداند تا تمام نیروها، حلقات و افراد ترقی خواه و ملی در یک مبارزه بزرگ وحدت طلبانه بخاطر در مسیر قراردادن پروسه ملت سازی ( یک جامعه افغانی با کلتور، زبان و روان عقاید دینی- مذهبی مختلفه) خود را در کنار هم بکشانند. این وظیفه جدی و با مسوولیت دولت و دولت مداران هم است که در مورد جلوگیری و پیشگیری از تخاصمات زبانی و قومی اقدامات جدی بیش از پیش نماید ، البته با طرح های پیشنهادی زیر:

۱ـ مساله یا پروسه ملت سازی و حفظ حقوق اتباع متعلق به یک گروه اتنیکی و دارای کلتور، فرهنگ و زبان و گروه های اتنیکی یکی از وظایف تاخیر ناپذیر دولت است. همان طوریکه مصوون نگهداشتن حقوق قوم ها و گروه های اتنیکی در حفظ ارزش های اجتماعی و فرهنگی شان برای یک جامعه ( بحیث اجزای کلتور و فرهنگ پر غنای ملی) حایز اهمیت است، ایجاد تضمین های قانونی و زمینه برای رشد و تکامل آنان نیر یکی از بزرگتری و پرمسوولیت ترین وظایف یک دولت و دولتمداران میباشد.

۲ـ دادن تعهد توسط احزاب و نهاد های سیاسی- اجتماعی مبنی بر اینکه تسجیل مفاهیم احترام، حفظ و نگهداشت و انکشاف جهات مثبت کلتورو فرهنگ و زبان و حق داشتن آنان برای مردمان کشور تنها در قالب برنامه ها و اهداف عمومی و طویل المدت کافی نیست بلکه این نهاد ها باید عملاٌ و فعالانه در جهت وفاق ملی و احترام برداشتن حقوق متذکره عندالموقع موقعیت و موضع خود را در این راستا روشن سازند. در غیر آن میتواند یک سکوت و پذیرش زمینه اصطحکاک های میان گروه های اتنیکی و زبانی تلقی گردد.

۳ـ روشنفکران و صاحبان اندیشه و تفکر و قلم ، متعهد و ترقی پسند باید در مواقع حساس و بخاطر ادای دین ملی و وطنی شان برای یک ملت واحد خود را از انتقاد و موضع قاطع در برابرآنان که « از گروه اتنیکی و زبانی خودش»  که به تحریکات تبعیضی ، تفوق طلبی و اهانت به گروه های دیگر در جامعه دست میزنند، کنار نکشند وخموشی ( سازشکارانه) اختیار نکنند. باید با یک موضع سالم و ملی اندیشی ثابت سازند که خود در گل و لای خندق تبعیض و تفوق و اهانت بر کلتور و زبان دیگران اسیر نمانده اند. نویسنده یک کنفرانس بزرگ احزاب ترقیخواه را بخاطر ارایه یک وثیقه و نظر مشترک در این وظیفه بزرگ ملی بیجا نمیداند.

۴ـ حق انکشاف، تکامل و تحقیقات علمی در مورد تاریخ، کلتور و زبان یک حق مشروع و بشری برای هریک از گروه های اجتماعی- اتنیکی جامعه افغانی ما میباشد. نه تنها وظیفه دولت در تشویق و انکشاف عرصه کلتور و فرهنگ جامعه است بلکه نهاد های علمی- اکادمیک دولتی و غیر دولتی از وجوه مالی برای این هدف بزرگ و مشروع باید برخوردار گردند.

قابل تذکر است که انکشاف زبان صرفاٌ از طریق استفاده کلمات و اصطلاحات که از طریق افراد با فشار و سیاست های رقابتی غیر سالم داخل قاموس اصطلاحات و کلمات زبان گفتاری و نوشتاری میشوند، میتواند با پرنسیپ های علمی و تحقیقاتی در تطابق نباشند، چنانچه تعداد از اصطلاحات جدید وارد شده در این یا آن زبان چندان مانوس و آشنا نیستند و دارد که زبان را از پهنای اصلی و تاریخی ( ادبیات اصیل و سچه) آن دورسازد. جای تاسف خواهد بود که افراد با القاب و تیتل های مختلف تحصیلی  با یک روش کاملاٌ غیر علمی و اکادمیک تصرفات ( سطح نازل زبان ) را در یک ادبیات اصیل ، سچه وغنی از آن خود سازد. بناٌ نویسنده معتقد بر این طرح پیشنهادی است که صلاحیت مشوره استفاده ازاصطلاحات و کلمات جدید و یا کلمات اصلی ( که تحت نفوذ زبانهای بیگانه از استفاده بدور مانده اند) تنها برای مجامع علمی و اکادمیک ( با معیارهای علمی) محفوظ باشند.

۵ـ برای مصوون سازی پروسه ملت سازی و انکشاف سالم کلتور و زبان ، همچنان حفظ و تامین حقوق مربوط به تمام گروه های اتنیکی و زبانی و نهایتاٌ مصوونیت حقوق بشری آنان باید مساله از دیدگاه عدلی و حقوقی تحت توجه مقامات تقنینی و قانونگذاری افغانستان قرار گیرد. نویسنده طرح یک قانون جدید ویا در چوکات ضمایم  در قوانین جزا ومدنی را بخاطر قانونی ساختن تعقیب عدلی محرکین ضدیت های قومی و زبانی و همچنان تنظیم مربوط به انکشاف کلتور ، فرهنگ و زبانهای جامعه  با کثرت گروه های اتنیکی و زبانی افغانی ما  ضروری و به موقع میداند.

تذکر: نویسنده در این مقاله آگاهانه  و تا حد ممکن از نامهای افراد و نامهای زبانها و اقوام مختلفه در کشور ما انصراف به عمال آورده است و آنهم بدلیل آنکه افراد دارای شخصیت های آسیب دیده ، خود خواه و تصنعی فقط یک قوم و یا زبان را وسیله اغراض نا مشروع خود ساخته اند و بحیث روپوش کرکتر و ضعف و کاستی شخصیت خود را کتمان میکنند و بهیچ وجه نمیتوان این چنین افراد را به این یا آن قوم نسبت داد بلکه این درکرکترهای فردی نهفته است تا در یک قوم. برای نویسنده احترام به یک فرد ملت مظلوم ما مطرح است که از کران تا کران کشورمتعلق به سرزمین ما وملت ما اند. مظلومان درهمان جای و توسط همان ظالمان مسلح و زور دار در تحت ظلم قرار دارند که به زبان خود شان تکلم میکنند و اکثراٌ به عین گروه اتنیکی متعلق اند. پس من در این پدید های نا سالم هیچگونه استثناٌ را نمیتوانم در یابم تا بدان معتقد گردم.

 دیدگاه ـ بامداد۱۴/۱ـ ۰۶۰۱

    نقش پیش نهاده های تاریخی وسامان یابی های بعدی قدرت در تاسیس و افول

حزب دموکراتیک حلق افغانستان

بخش دوم

 

نوشته:علی رستمی

....وهرکس به گونه ای نظریات خودرا درزمینه سرنوشت نامعلوم سیاسی  درکشور ابراز مینمودند. اعضای حزب دریک فضای نا امیدی وبی اعتمادی قرار گرفتند . اختلافات دراین زمینه در درون حزب تشدید یافته، وتصامیمی که از جانب سازمان ملل متحد، برای ایجاد یک حکومت بی طرف درافغاستان با اشتراک شخصیتهای پرنفوذ درخارج کشورپشبینی شده بود ،زمان بندی ان روزتا روز به تاخیر قرارمیگرفت ، ومردم از این ناحیه در تشویش وفضای بی اعتمادی قرار داشتند.

طوریکه شخصیت فرزانه محترم نبی عظیمی درکتاب اردوسیاست چنین تحریرداشته اند:"بعضی از اعضای کمیته مرکزی، اعضای دولت وکارمندان عال رتبه بنام های استراحت، تداوی، دیدن اقارب وهزار ویک بهانه دیگر به کشورهای اسیای میانه رفتند، پول های کلانی را انتقال دادند:شرکتها ومغازه ها تاسیس کردند وبرمبارزه گذشته خویش خط بطلان کشیدند.هرج ومرج فضا وهوای کشور را فراگرفت،بطوریکه دست ودل هیچکس به هیچکاری نمی رفت.دیگر هیچکس درفکر مقاومت نبود.در هرنگاهی ، نگاه وحشتزده وسرشاراز یاس وناامیدی نگاه مرگ ونیستی اشیانه کرده بود." ( اما همچو افراد امروزبازهم  ناله وفغان را ازنام حزب دموکراتیک خلق افغانستان سرداده وسایر احزاب که با درک وتحلیل ازشرایط ملی بین المللی تاسیس شده اند، و راه "چپ میانه" را پیش کرفته اند به باد انتقاد گرفته وخود راتحت پوشش موضع گیری های رنگارنگ پنهان مینمایند.) 

این جوی سیاسی زمینه ساز تشکیل ایتلاف  نیروهای مسلح جهادی با نیروهای مسلح دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان در داخل کشور در ولایات  براساس طرح مصالحه ملی ، گردید. این روند زمانی اغاز میشود، که اختلافات رهبران نیروهای قوای مسلح جمهوری دموکراتیک افغانستان در زون شمال با رهبری دولت جموری دموکراتیک خلق افغانستان ،بنابر اعزام افراد وگزنش انها در مقام اداره رهبری در ولایت بلخ مربوط زون شمال بوجود میاید ،شکل میگرد. از سوی دیگر، داکتر نجیب الله شهید حاضر شد تا مطابق پلام ملل متحد از پست ریاست جمهوری استعفا بدهد،ودولت رابه هیآت منتخب ملل متحد تسلیم نمایید.  این عوامل باعث شد تا روحیه قوای  مسلح ضعیف وعملن بدون رهبری قرار گیرند.  بعد از رخداد وحوادثات زون شمال  وتاثیر آن بالای رهبری حزبی ودولتی در کابل، و پناهنده شدن  شهید داکترنجیب الله به مقعر سازمان ملل متحد در کابل، قدرت به نماینده گان تنطیمها جهادی در شهر کابل انتقال یافت.  بعداز تسلیمی قدرت به تنظیمهای مسلح هفتگانه پاکستان وایران، رهبران تنطیمها جهادی دسته دسته داخل کابل شدند، که سرنوشت غم انگیزی دیگری دامن گیر مردم رنجیده وبلاکشیده ای کشور ماشد .با امدن انها درکابل ، جنگهای تنطیمی برای احراز قدرت کوچه به کوچه اغاز که منجر به گشته شدن ۶۰ هزار ومهاجرت یک میلون نفرمردم کابل به پاکستان وایران  گردید. کابل با همه بنیادیهای مدنی صدساله خویش از بیح وبن ویران و کاملأاز میان رفت ومردم کابل اواره وبی وطن شدند.

در این تغیرات وتحولات که در عرصه سیاسی انجام شد،  سامان یابی های منفی که ناشی از نقش اشخاص در جهت تسریع روند ان کلاْ مشهود است ،تاثیرگزار بوده است.  دراین کارزارغرضهای فردی وشخصی وگروهی ، براساس جوی موجود زمانی برای حقظ منافع مادی ومعنوی خویش بسوی قوم گرایی ومنطقوی نقش داشت. تغیرات سیاسی که با جابجایی یک فردبجای فرد دیگری انجام شد.در تصعیف قدرت رهبری دولتی وحزبی ازاولویت برخوردار بود .

این حقانیت را درروند فعلی  با وضع بحرانی که  درمیان نیروهای چپ ودموکرات، واعضای رهبری وکادرهای حزب دموکراتیک خلق افغانستان "حزب وطن" که دربالاترین مقام رهبری قرار داشتند گواهی میدهد. عده این اشخاص با ندامت ،از گذشته خویش که انرا  نه تنها اشتباه ،  بلکه پیشمان از رویکردهای گذشته خویش که یک زمانی به ان افتخار مینمود، وانمود میسازد.

 هرعضوحزب دموکراتیک خلق افغانستان حق دارد ، تا بربنیاد اندیشه وجهان بینی علمی که به ان معتقد است، بر رویکردهای گذشته خود وسایرهموندان خود، اعم از کادرها و رهبری برای  جلوگیری ازاشتباهات، در فراشد مبارزه بعدی بطور شفاف وصادقانه بدون ملحوظاتی خصومت امیز وسنتی کهنه  " نقد" نماید.  نقد باید عوامل وشرایط پیدایش" پدیده "های را که در مرحله معین تاریخی ، بر واقعیت زمان  رخ داده است، مورد ارزیابی دقیق قرار دهد. اگاهی انسانها با واقعیت جامعه پیوند دارد؛ وازان تاثیر گذاراست، بناْ نقد بالای واقعیتهای مثبت ومنفی که "اگاهی "ازان سرچشمه میگرد ، ودر عمل انسان بازتاب میابد ،صورت گیرد. اگاهی از اندیشه انسانها برمیخزد بناْ میتواند با دانش انسانی تحلیل تاویل گردد، دانش انسان حکم مقدس واسمانی ولا تغیر نیست. حزب دموکراتیک خلق افغانستان در شرایط تولد وبزرگ شده، که درجامعه فقر اقتصادی وفرهنگی زبانه میکشید، جوانان روشنفکران ویا تحصیلکرده ها، در یک جامعه بسته سنتی با کرکتره و علایق مختلف قومی منطقه وی شهری ودهاتی وغیره بسته تعلق داشتند ،و اعضای ان ازاین اجتماع برخاسته بودند،و متاثراز این حرف عادات بودند.  تحصیلکردها وتجددخواهان روشنفکرکه دراجتماعات شهری حرف اول و اخر را میزدند،از بسیاری ارزشهای حقوق مدنی اجتماعی  ودموکراتیک ، در داخل محیط اجتماع خانواده گی  خویش محروم بودند، ونمی توانستندکه خلاف عادات قومی وخانواده گی خویش قرارگیرند.   حزب دموکراتیک خلق افغانستان با چنان خصوصیات جامعه سنتی،  بوجود امده وبرای تحقق اهداف برناموی خوداگاهانه وانقلابی در جهت تحقق ان گام برداشت.

 باکناره گیری حزب دموکراتیک خلق افغانستان  از حاکمیت ،باعث آغاز جنگهای قومی ومذهبی وتنظیمی در کشور گردیدواز سوی دیگر سراسیمگی  وتشتت فکری را درمیان اعضای حزب بوجود اورد، وهرکس بادر نظرداشت امکانات مادی ویا شناختهای شخصی، محلی وگروپی به نوع از کشوربرای حفظ زنده گی خود وخانواده خود، به کشورهای همسایه وسایر کشور های جهانی مهاجرت نمودند، که اغازگرمرحله جدیدی در سرنوشت سیاسی واجتماعی انها درخارج کشورشد. این روند ضربه بی نهایت شدیدی درروان وشعور عده از اعضای حزب  وارد نموده که نه تنها باعث پراکنده گی  وعدم علاقمندی به ارزشهای معنوی به اندیشه  های مترقی گذشته شده وحتا دلسردی برای تداوم  مبارزه و کنار گیری از فعالیت سیاسی واجتماعی انها ،گردید.

 برعلاوه عده کثیری ازاعضای حزب بنا بر سلیقه ها ، تماسها وشناختهای قبلی با رهبران وکادرها، احزاب ، سازمانها و حلقات جداگانه ای مستقل سیاسی رادر داخل وخارج کشور تاسیس نموداند .  

از جمله احزا بیکه بیشترین کادرها واعضای سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان را درخود بسیج نموده حزب مردم افغانستان، متحدملی  ، نهضت اینده افغانستان و حزب وطن را نام برد.

حزب مردم افغانستان با اقدام و رهبری خردمندانه ای زنده یاد محمود بریالی ، با پشتبانی وکمک اکثریت کادرهای مجرب واگاه درداخل وخارج کشور بنام نهضت مهینی وبعدأ بنام نهضت فراگیر دموکراسی وترقی افغانستان مسما بود،اساسگذاری شد. یکبار دیکر سنت مبارزه گذشته را در اذهان همه تداعی وزنده نموده وامروز در داخل وخارج کشور باعده ای از احزاب چپ ملی ودموکرات  " ایتلاف احزاب وسازمانهای دموکرات وترقیخواه افغانستان "را تشکیل،  که امیدو روزانه جدیدی برای ایجاد یک حزب بزرگی سرتاسری بوجود اورده است .

امروزکشور ما نسبت به هر زمان  دیگر در وضع ناگوار سیاسی واجتماعی قرار دارد وضع نابسامان اقتصادی لگام گسیخته بر شالوده ای اهداف نیولیبرالیزم تحت نام گلوبالیزم ( استثمار جهانی) در کشور ما بعداز هجوم نیروهای خارجی تحت رهبری ایالات متحده امریکا وهم پیمانانش صورت گرفت، شیرازه زنده گی مردم را به کلی دگرکون وکشور ما را به کشورمصرفی وکدام اموال صادراتی جهان تبدیل کرد ه، که تحولات وتغیرات عمیق بر ساختارهای فرهنگی بر شالوده تغیر مناسبات اقتصادی (شیوه ای تولید سرمایداری) در فرایند زنده گی  روزمره مردم رونما گردیده است. این تغیرات شرایط گنجورشدن ونجور شدن را تشدید وتضادهای اجتماعی را بربنیاد باورهای سرمایداری ونیولیبرالیستی بوجود اورده است به گفته هگل فیلسوف المانی :"فقرسایه ثروت است".

 بر علاوه اینکه این تغیرات درمناسبات اجتماعی واقتصادی تاثیراتی و سایه ای خودرا بالای ، اقتصاد ملی وزندگی مردم ما وارد نموده، بلکه نزاع های قومی ومنطقوی ولسانی را نیزبوجود اورده است.  جنگ که بخاطر ازبین بردن تروریزم بعداز دسمبر ۲۰۱۱ در افغانستان برای سرنگونی طالبان اغازشد، نه تنها طالبان از بین نرفت، بلکه با قوت وانسجام بیشتر در منطقه وجهان از لحاظ سیاسی واجتماعی نیرومند گردیدند.  دولت نه توانسته که باموجودیت عساکر نظامی ۴۸ کشور جهان وناتو در طول ده سال امنیت را درکشور بر قرار سازند. بنا به خطاها واشتباها ت عمدی وغیرعمدی دولت افغانستان وکشورهای غربی جنگهای تروریستی در کشور توسط طالبان ومداخله وپشتبانی کشور پاکستان گسترش یافته چالشهای جدی را، علیه اهداف استراتیژیکی امریکا وناتو بوجود اورده است. دست کشور های همسایه پاکستان وایران بمانند گذشته  هنوزهم باز بوده وازاین حالت کوشش مینمایند تا به نفع خویش بهره برداری کرده نمی گزارند، که افغانستان یک کشور ازاد ،مستقل ، قدرتنمد ،خودکفا و حاکم به سرنوشت سیاسی  خود باشد.  بنابر سیاستهای غیر شفاف و دوگانه میان حکومت افغانستان ودولت امریکا باعث شده تا تفاهم کلی ودوجانبه برای عقد قراردادهای نظامی با خلق نمودن چالشهای محتلف به تعویق افتاده ومردم در فضای بی ثباتی سیاسی واجتماعی قرار گیرند.

 شرایط واوضاع فعلی کشور از تمام نیروهای ملی ودموکراتیک ،وروشفکران چپ ،سازمانها واحزاب تشکیل شده می طلبد،تا با درنظرداشت تجارب وارزشها وگزینه های خوب و بد گذشته  حزب دموکراتیک خلق افغانستان، در گام نخست سعی وتلاش شود،تادر فرایند رشد وتکامل ایتلاف احزاب دموکراتیک وسازمانهای ترقیخواه افغانستان سهم گرفته و انرا تقویه وپشتبانی نمایم  ؛ یااینکه بدیل دیگری را که ما را برای اتحاد ویکپارجگی  وسیعتر ،با سایر نهادهای سیاسی دیگری هموند وهمسو میسازد، اقدام گردد ؛ تا بتوانیم وظایف ومسوولیتهای های خویشرا درقبال جنبش ملی ودموکراتیک وترقیخواه کشور انجام داده باشیم..

هستند عده ای از اعضای رهبری وکادرهای قبلی حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن) ، ویاگروه های خورد وبزرگ  مستقل سیاسی ، که تابحال با هیچ سازمانی  سیاسی ارتباط تشکیلاتی ندارد ، اما دارای اندیشه های سیاسی واجتماعی بوده واوضاع واحوال کشور را تحت نظر داشته وعلاقمند ادامه مبارزه  میباشند؛ واز خود نطر وپیشنهادت در جهت چگونگی مبارزه وتشکل نیروهای مترقی دارند، انها می توانند نفش خود را بمثابه شخصیتهای مثبت وترقی خواه وروشنفکر انقلابی بادرک از شرایط تاریخی  موجود ادانمایند. تااینکه اختلافات وپراگندگی  ها را از بین برده وبسوی یک تشکل بزرگی  سیاسی اقدام گردد. دراینصورت  میتوانیم یکجا ومتحدانه نقش خویشرا بمثابه نیروی قوی و گردان پیش اهنگ عدالتخواهانه در مقابل نیروهای راستگرا، در میا ن مردم تبارز دهیم.

 افرادی مستقل  دیگری هستند که تابحال وابستگی  تشکیلاتی به هیچ جریان سیاسی نداشته اما هنوز هم به بنیاد اندیشه حزب دموکراتیگ خلق افغانستان ویا حزب وطن اعتقاد دارداکثراً سن شان از پنجاه بالا بوده مصروف کارهای شخصی وفارغ از مصروفیت های مسلکی میباشند. انان درروند تحقق اعتقادی خویش بشکل سازمانی  فعال نه بوده اما به اندیشه های عدالتخواهانه وازادی طلبانه تعلق خاطر داشته وبعضاً از طریق نشر مضامین و رساله ها طریق سایتهای انترنیتی ویا بشکل چاپی نشر نموده وبه اختیار علاقمندان خویش قرار میدهند.

 دسته ای د یگری را میتوان بنام گروپ انتظار نامید، که  انها تعلقات تشکیلاتی با هیچ یک از احزاب وسازمانهای تشکیل شد ه نداشته وخود را بیطرف دانسته،  وارزو دارند که تا همه احزاب تشکیل شده بازهم دوباره در زیر سقف واحد با  رهبری واحد از لحاظ تشکیلاتی وسازمان بسیج ، ویک حزب واحد را تشکیل بدهند. که این امر واقعاً یک اصل زرین شرافتمندانه ووطنپرستانه  است، که شوربختانه در وضع کنونی این ارمان  به چالشهای فراوان مواجه بوده تفاوتهای نظری اندیشوی وایدیالوژیکی دررابطه به انکشافات ملی وبین المللی  صراحت داشته وباهم همخوانی ندارند. رسیدن به این امرمقدس دشواری های بزرگی را در پیش خواهد داشت. تجربه ای تلاشهای پیشتراز ده سال نشان داده که با موجودیت  ارزشهای بی نهایت همسو وهم نگر ،نه تواستیم که همه حلقه ها واحزاب رادریک ایتلاف جمع کنم . چه باشد تا دریک حزب مانند دیروز! عوامل گوناگونی وجود دارد یگانه علت اساسی وعمده اینست که ما هنوز از دشمنی ها ، عقده ها وبدگویها وتخریب وسلیقه های لسانی منطقوی وگروپی و وابستگی های شخصی با رهبران دیروز وامروز گسستی علمی ومعقول را بوجود نیا وردیم. تا اینکه چگونه بتوانیم تحقق مطالبات فعلی  مرامی را مطابق شرایط و وضع موجود ملی وبین المللی  کشور خود تدارک بیبنیم. این امر بسته گی دارد به فهم لازم از ان اندیشه ای که ما به ان معتقد هستیم. که دیروزهم برایش مبارزه  نموده وامروز هم مینمایم. این اصل عبارت از مبارزه پیگیر برای ارمانهای والای زحمتکشان برای رهایی از طلم واستبدار فقر گرسنگی وایجاد شرایط صلح برابری و ازادی واستقلال در کشور. ازادی شرفتمندانه فرد برای کسب حقوق خود واحترام به حریم به ازادیهای فرد ونهایتاً به ازادی اجتماعی که دران عموم اعضای جامعه از حقوق برابر براساس ارزشهای حقوق شهروندی برخوردار باشند. تیوری علمی مترقی واگاهی انسانها در عمل اینرا تجربه نموده است که:

نیروهای سیاسی واگاه برای مبارزه منسجم  بادرک وتحلیل از پراتیک شرایط موجود وبا شرایط یکجا به پیش میرود. ماباید کنشکرزمان خود بود وبا دوران که میرنده است، یکجا برای تحقق اهداف واندیشهای خویش به پیش رفت، تا اینکه  برای تحقق ارمانهای خود برای شرایط بعدی خود را اعیار سازیم. راه رسیدن به اهداف نهایی انسانی ، ومبارزه علیه ناهمگونی های اجتماعی واقتصادی در کشور، و رسیدن به صلح ودموکراسی و ایجاد فضای نو و گذاراز جامعه کهنه بسوی جامعه نو لازم است ، که ما باعقل سلیم ودرک واگاهی سیاسی ، بالای عملکردهای گذشته خود وسایرهموندان خویش که باعث دوری وبی اعتمادی صفوف ما گردیده ، ازدریچه نقد سازنده داخل شده وباانتقاد سالم بالای نواقص واشتباهات همدیگر، فضای مملواز همسوگرایی وهموندی را برای  اعتمادی رفقانه بوجود اوریم . طوریک کارل مارکس خاطر نشان نموده است که:" ما به جزم جهانی نو را پیش بینی نمی کنیم  بلکه انرا از راه نقد جهان کهنه خواهیم یافت.".

با تغیرات  که درحوزه های مختلف اجتماعی وسیاسی در کشور رخ داده است؛ سطح اگاهی برشالوده ای مناسبات  جدید اقتصادی سرمایداری لیبرال تغیر وگره خورده، که زمینه گذاراز مناسبات کهنه بسته عنعنوی فیودالی  قبیله وی، بسوی جامعه نو از لحاظ زیربنایی و روبنایی باز شده است. افراد جامعه خود را به صفت فرد ی دارای حقوق شهروندی احساس نموده ،وخواهان حقوق دموکراتیک میباشند. برعلاوه اینکه ازادی های سیاسی ، انسانرا از لحاظ حقوقی باسایر افراد جامعه  برابر میداند وانرا حقوق شهروندی میدهد ،اما از آزادهای اجتماعی که ریشه درمناسبات اقتصاد دارد رها نشده از ان محروم است.  این حرکت وتغیرات زنگ خطری است به نیروهای چپ ومترقی افغانستان که نباید جامعه خود را براساس همان دید قبلی نگریست ، و بازهم بسوی یکه تازی واقدامات خشونت امیز پیش رفت. د ر مناسبات وتعاملات سیاسی قسمی خود را برای رشد ترقی اقتصادی واجتماعی  اعیار سازیم، تا نیروی فعال درزمینه سازوکارهای گسترش وتحقق عدالت اجتماعی  درجامعه شوم. طوریکه واقعیت زمان  بما می آموزاند که  ان بنیاد وهسته تشکیلاتی که ما را  دریک برهه تاریخی بسیج ومتشکل ساخته بود،  نظر به قانون تکامل ورشد جامعه  (دیالکتیک) دیگربمانند اتوم ریزریزه  شده وهرکدام  براساس روان جامعه جایگاه ای مختلف را اختیار نموده است. طوریکه مارکس میگفت که" فلسفه هم دوران خود را تعریف میکند وهم ضد خود را بوجود میاورد" واومیگفت:" انسان در شرایط معین یکجا با روند تاریخ همیشه درپویایی بوده مسیر خود را نطربه تکامل جامعه با شناخت دوران خویش حرکت داده وخود را اعیار میسازد". دقیقاً اگرما تغیرپذیر وتحول پرست ونواندیش نباشیم  مفهوم       " روشنفکری" ومترقی را در وجود خود نفی نموده وبه صفت انسانهای که"متافیزیکی " فکر میکنند،تبدیل خواهد شد. انسان نوآور ومترقی با زمان خود حرکت نموده وقانونمندی انرا کشف نموده ومطابق به ان عمل میکند. اگر دیروزما باهم یکی بودیم برنامه واندیشه ما را باهم یکی ساخته بود، وهمه درمحوران بمثابه پروانه که دراطراف شمع مچرخید ماهم بدوران میچرخیدیم ، وقوه جاذبه ان که ما را نزدیک ساخته بود، همان رهبری وهسته مرکزی دیروز حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود. شوربختانه ان قوه جاذبه که ما را دوباره بطورعموم دریک طیف وسیع گردهم بیاورد جای انها خالیست. اما افکار و اندیشه وتجارب مبارزه انها درخاطر وحافظه همه یاران ، ورفقای همرزم انها موجود است. در صورتیکه صادقانه وبدون سلیقه ها وعقده های خصمانه دیروز،دست به دست هم داده همدیگررا در آغوش بگیریم.

گذشته دیروزبرای ما می اموزاند، تا یکبار دیگر به عقب بنگریم که چه انگیزه های ما را به این سرنوشت رسانید؛ ایا ما ارزوی همچو روز را پیشبینی میکردیم !که جواب منفیست. به باورمن در گام نخست  عدم درک واگاهی لازم کثری اعضای حزب ،از دانش واهداف که ما ازان دفاع میکردیم ،با  اطلاعت ابتدایی در کارزار  باعظمت مبارزه عدالتخواهانه داخل شده بودیم، که میدان فراخ داشت ،اما ما خود را در تگناهی کوچک قرار داده بودیم ،وهنوزبا بصیرت فراغ بر بنیاد اصول وقوانین ان اشنایی کامل نداشتیم. هنوز هم در محور،قوم پرستی ،شخصیت پرستی،  خودخواهی ، منطقه پرستی ، زبانی، وبرخوردهای خشک وناسالم ،قرار داشتیم  ، ازادی بیان، خود پرستی ،عدم روحیه انتقاد پذیری، تبلیغات خشک ودگم بالا تر از سطح درک واگاهی مردم ،محور پرستی در جنب خواستها و اهداف سازمانی وحزبی وعدم پذیرش دگر اندیشان ،ودر نهایت قوانین کهنه جامعه سنتی درزندگی سیاسی واجتماعی ما حاکم بود .

  نقد کردن وانتقاد کردن بالای اعما ل گذشته وحال وعلیه عملکرد اشخاص، در جهت تضعیف شخصیت انسانی نه بوده بلکه درجهت ترمیم و بزرگ نمایی ان است، که شخصیت وی را درفرآیند زنده گی اجتماعی تکمیل مینماید. انتقاد تنها قبول کردن ویا رد کردن نیست، بلکه کنشی است که در فرایند عملکرد انسان در قلمرو تاریخ بوجود امده ، وبه عمل فعال انسانی تبدیل میشود. انتقاد تنها امرسیاسی نه بوده بلکه در حوزه اجتماعی هم انعکاس می یابد. به گفته کارل مارکس که: " مناسبات سیاسی انسانها ، البته اجتماعی است ، روابطی اجتماعی است ، همچون تمامی روابط میانه انسانها همه ای مسائلی که مربوط به مناسبات انسانها با یگدیگر بشوند، در نتیجه مسایلی اجتماعی نیز هستند."

انتقاد و نقد جزوخواص برازنده ، و درنخستین اولویتی گفتمان روشنفکری قراردارد، روشفکر بدون تامل و تاویل پدیده های اجتماعی که باعث عقب مانی وعدم رشد جامعه میگردد، از دریچه اگاهی وفهم خردمندانه خویش با سلاح برنده انتقاد خویش به جامعه نگاه گرده، وآنرا متحول نموده  وانسان اگاه وخردمند بوجود می آورد.از طریق اگاهی و خرداست که انسان اصول انتخاب راه واهداف خود را از جهان بدست میاورد.

عقیده نادرست یک جنبه از حقیقت را درخود حمل می کند. به اندیشه دیگران احترام کردکه تا به اندیشه توویاما احترام شود.

                  پایان

علی رستمی، شهرمورفیلدن کشورالمان ،برج دسمبر سال۲۰۱۳

دیدگاه ـ بامداد۱۳/۳ـ ۳۱۱۲ 

کی درحکومت آینده افغانستان برنده خواهد شد ؟

نوشته: کریم پوپل

حکومتداری جناب حامد کرزی نوع حکومت جدید را به سیاست مداران  افغانی آموختاند و هم تجربه برای دیگران گردید. فرهنگ کاندید شدن  به مقام ریاست جمهوری درین کشور خیلی وقت و نو است هر کس آنچه در وجود خود می بیند مدعی این چوکی میشود. حتی یک تعداد که از سواد کافی برخوردار نیستند مدعی این مقام هستند.  حقیقت اینست که اجرای وظیفه در مقام ریاست جمهوری افغانستان مشکل تر از تمام ریاست جمهوری جهان است. رییس جمهور افغانستان نمیتواند به مفکوره خود و به نظر خود حکومت را پیش ببرد. لازم است شرایط داخلی ، روابط کشورهای اسلامی ، روابط کشورهای غربی ، ناتو پاکستان  ایران هند روسیه وکشورهای آسیائی میانه را در نظر گرفته در یک چوکات خیلی ذیق حکومت را بپیش ببرد. شرایط بغرنج  در خواست  تنظیم های جهادیها و طالبان و نگهداری بیلانس خواسته های آنها کاریست طاقت فرسا وخارج از توان یک رییس جمهور.  همانا درست خواهد بود که یک رییس جمهور افغانی با یک گروپ قوی کاری  وارد صحنه شود تا از عهده آن برآمده بتواند.  جنگ ۳۳ افغانستان باعث آن شد که تعدادی مرتکب جنایات گوناگون شوند. این جنایات در تحت پوشش جهاد  وجنگ قرار گرفت .کنون این جنایت کاران عادت به اعمال و افعال نا شایست داشته  در دستگاه دولت  جا گرفته یا شریک شده اند. تعداد این جنایت کاران زیاد بوده از شمار خارج است.  دولت کنونی برای اکثر قومندانان جهادی معاش تعین نمود ویا برای  بعضی آنها معاش باز نشستگی مقرر نموده است. بدین ترتیب گروپ از آنها در کنترول دولت قرار گرفتند. آنها تا اکنون در منطقه قدرت مند بوده هر کار میتواند اجرا کند. مشکل دیگر رییس جمهور افغانستان ملیت گرائی و ملیت پسندی  در کشور است. هر ملیت بدون در نظر داشت  هر معیار می خواهد شخص را  از ملیت خودش در دولت داشته باشد. آنها تصور می نمایند که با داشتن چنین افراد در دستگاه حاکم  شامل قدرت میشوند و بدین وسیله خودرا راحت تر احساس می نمایند.  ضرورت است هر رییس جمهور الی تکمیل شدن کدرها قوای مسلح ، ازدیاد پرسونل  قوای مسلح  ، کیفیت قوای مسلح وتحکیم حاکمیت دولتی   در محلات کوچک و بعض از ولسوالی ها با گروه های غیر مسول در معامله شوند در غیر کار دولتی بپیش نمی رود و رییس جمهور ناکام است. تجارب نشان داده است  از این ورطه آنعده  شاهان ورییس جمهوران موفق بر آمده میتوانند که دارای دسپلین قوی و قوانین سخت را برای جنایت کاران وضع نموده باشند.  شاهان که از چنین حالت موفق برآمده اند اولاً دسپلین دولتی وصداقت را از خود شروع نموده سپس  به نزدیکان و توسط نزدیکان به  تمامی جامه منتشر نموده است. در کار اانتخابات فعلی ریاست جمهوری افغانستان دولت امریکا خلیل زاد  را موظف ساخت تا فرهنگ کاندید شدن  ریاست جمهوری را در کشور ما معمول سازد تا جلوگیری از کاندیدان بی هدف بدون حزب و گروه نمایند. خلیل زاد در کار کمپاین ایتلاف ملی همکاری نمود. درین کمپاین نمایندگان هرملت و شخصیتهای سیاسی و جهادی را جا داد تا بشکل یک گروه خودرا کاندید نمایند.

از اینکه فرهنگ کاندید ریاست جمهوری درین کشورنواست .جبهه ملی شمال طوریکه توقع برده میشد. نتوانست کار خودرا موافقانه به پیش برد. ولی به هر صورت کاندید دوکتور عبداله  در رده اول انتخابات قرار دارد. زیرا دوکتور  عبداله  توانست در هر ولایت نماینده گی جبهه را باز کند. دوکتور  عبداله  خود شخصیت نیک است اما متاسفانه او یک جمعیتی وجهادی است. او نمیتواند از چهار چوب جمیعت یک حکومت دلخواه خود را سازد. جمعت اسلامی و شورای نظار پس از طالبان دومین مشکل و پرابلم برای افغانستان است.

دومین گروپ قوی دوکتور اشرف غنی است . اشرف غنی با جنرال دوستم در ایتلاف درآمد . جنرال دوستم در بین باشنده گان شمال طرفدار زیادی دارد.  جنرال دوستم در سال ۱۳۶۸ با دختر صلاح الدین پوپلزایی پسر عبدالرحیم خان پوپل زایی ازدواج نمود. بدین ملحوظ او با پشتونها قرابت پیدا نمود. او رهبرحزب جنبش ملی میباشد. معمولا در جهان رهبران حزب وسازمانها خود را کاندید ریاست جمهوری می نمایند. داکتر اشرف غنی رهبر کدام حزب یا سازمان نمی باشد. معولاً کسانی که خودرا از طریق یک حزب کاندید می نمایند دارای  مسوولیت حزبی ودولتی میباشند. وکابینه او اکثراً اشخاص شناخته شده وتضمین شده میباشد که در جامعه از شهرت برخوددار می باشند.  چنین خاصیت در زمره ضعف داکتر صاحب شامل شده میتواند. ولی بر خلاف دوکتور عبداله  دارای حزب و ایتلاف قوی وکابینه میباشد.  چانس که اشرف غنی دارد آن اینست که از پشتبانی دولت حامد کرزی برخوددار است.  به نظر داکتر صاحب خلیل زاد اشخاص که درتحت سازمان دهی یک یا چند حزب ویا گروه  داخل صحنه انتخابات میشوند چانس برد بیشتر است. زیرا اشخاص بدون حزب یا جریان سیاسی تکنوازشمرده میشوند . چانس برد خیلی کم دارد.

 

سومین گروپ قوی استاد سیاف است. شمولیت اسماعیل خان  رای دهنده گان گروپ استاد سیاف را بلند خواهد برد. مشکل اینست که استاد سیاف در جنگ های داخلی اشتباهات را مرتکب شده است که بالای کاندید بودنش تاثیر منفی دارد. وهکذا حزب وحدت وجنبش شمال با استاد تا اکنون مخالفتهای دارد که چانس برد خیلی کم است. موقف استاد سیاف واسماعیل خان مطابق به جامعه موجوده افغانستان خیلی مساعد ونزدیک به عصر زمان فعلی افغانستان است. بنده از سیاست مداران عربی واروپایی سوال نمودم که کی وچگونه افراد در افغانستان فعلی میتواند یک رییس جمهور موفق باشد. جواب دادند ! بهتر است رییس جمهور افغانستان یک مسلمان شناخته شده ومجاهد باشد که موقف آن کاملاً به مجاهد شباهت داشته باشد ولی درمغز وسرش افکار مترادف با غرب  باشد. چانس برد استاد سیاف درانتخابات موجوده کم است. راه که این گروپ بتواند خود را نزذیک به برد نمایند. کاندیدان دیگر را مانند حزب اسلامی ، گل آغا شیرزوی ،عبدالرحیم وردک و امثال اینها را با خود در ایتلاف در آورد . در آنصورت از لست سوم در لست مقدم خواهند رسید. یکی از خدمات شایسته استاد اینست که افراد او کنون برعلیه دولت پاکستان  فعالیت سیاسی ونظامی دارند.

قیوم کرزی چهارمین شخص که به نظرمیرسد طور طلسم بسراقتدار آید قیوم کرزی است. قیوم کرزی شخصیت عادی بوده در طول حیات خود کدام شاهنامه را اجرا ننموده است. وهم حزب ندارد که در طول ۱۲ سال برنامه خود را از طریق تلویزون ها معرفی میداشت. قیوم کرزی یکی از مخالفین سرسخت شورای نظار است. علاقمندی به روش غربی دارد. او مناسبات هم با طالبان دارد. سه چیز باعث خواهد شد که قیوم کرزی احتمالاً در رده اول بالا رود.  پشتبانی حامد کرزی از او، مخالفت او با شورای نظار در دستگاه دولت ، وعنصر سوم سرمایه او است.  در انتخابات قبلی نزدیک به ۳۰۰ میلیون دالر بمصرف رسید. ولی اکنون این رقم به بالا کشانیده خواهد شد.یعنی حدود  از ۳۰۰-۷۰۰میلیون دالرضرورت است تا  یک شخص رییس جمهور این جامعه شود.قیوم کرزی با اقتدار وثروت که دارد میتواند سایر کاندید های دموکرات را مانند داکتر زلمی رسول، محمد نادر نعیم ؛ هدایت امین ارسلا ، گل آغا شیرزوی و جنرال دوستم را از آن خود سازد.

 خلیل زاد شخصیت است که ۹۸ فیصد شانس برد با او بود.خلیل زاد  یک امید واری برای تشکیل دولت دموکرات عادل صادق بود، ولی به یکباره گی  نامبرده از کاندید شدن در انتخابات سال ۲۰۱۴ عقب نشینی نمود. با وجودیکه سی آی ای  تحقیقات ابتدایی کامیاب را در مورد خلیل زاد نمود ولی طور اسرارآمیزی موصوف از کاندید شدن ابا ورزید.  امکان دارد دولتی را که خلیل زاد میخواست سازد  وقتتر است یا خلاف استراتیژی موجوده امریکا بوده باشد. زیرا با رویکار آمدن خلیل زاد همه روشنفکران ودانشمندان در اریکه قدرت می نشیند جای برای بودنه بازان  راه گیران حرفه وی وغیره باقی نمی ماند. یعنی با نشستن خلیل زاد بالای حاکمت دولت افغانستان فقر علمیت ودانش معیار اصلی میشود نه قتل جهاد وراه گیری. بعضی از سیاست مداران افغانی اظهار میدارند که خلیلزاد  خود یک رهبر ومافوق رییس جمهور افغانستان است. لازم نیست در یک چوکات ریاست جمهور آنرا انحصار نمود. بهتر است در خفا وسری با رییس جمهوران افغانی همکاری نماید. زیرا بنظر نمی رسد که کاندیدان ریاست جمهوری افغانستان  دانا تر از خلیل زاد باشند. بهتر است خلیل زاد یک ستراتیژست افغانی باشد ودر همین چوکات حفاظت شود.

 حامد کرزی تلاش دارد در حکومتهای آینده جای برای خویش تعین نماید وبا تبدیل شدن چهره تغیرات در سیاست وحکومت ساخته شده او بوجود نیایید. او میخواهد تا پایان عمر منحیث یک رهبر در کنار دولت باقی ماند. در سر و کله او دو چیز بنظر می رسد.

۱ـ او رهبر یا خلیفه باشد. وحکومت افغانستان یک حکومت صدراتی وپارلمانی باشد. او میخواهد قوای مقننه را در دست خود داشته قوای قضاییه واجراییه را در دست صدراعظم بسپارد.

۲ ـ افغانستان یک حکومت شاهی باشد. او تصور دارد که خود منحیث یک مشاور و یک شاه بدون صلاحیت تا پایان عمر در ارگ ریاست جمهوری باقی ماند. که  نکته دوم تقریباً ناممکن است.

نتایج:

دوستان می دانند که انتخابات ریاست جمهوری ، دموکراسی  یک پدیده است که توسط کشورهای غربی  به افغانستان آورده شده است . در حالیکه مردم با این پدیده آشنا نبوده این پدیده نیک را به دیده عالی نمی بینند. درافغانستان میتوان  یک کرسی را با پول خرید حتا ریاست جمهوری را. قرار بود که دوکتورعبداله  قوی ترین کاندید ریاست جمهوری افغانستان باشد با خروج جنرال دوستم از ایتلاف شمال برُد  ۱۰۰ فیصد دوکتورعبداله  نزول نمود. برخلاف شرایط برد با داکتر اشرف غنی بیشتر گردید. امکانات برد داکتراشرف غنی زیاده احساس میشود . دلایل که داکتر اشرف غنی خواهد برد قرار ذیل است.

۱ـ    ا و یک تکنو کرات با دسپلین و یک مجاهد روشنفکر است.

۲ـ    او از پشتبانی حامد کرزی برخورد دار است.

۳ـ    شخصیت علمی وسیاسی افغان است.

۴ـ    مذاکرات در اطراف طالبان وحزب اسلامی دارد.

۵ـ    او با جنرال دوستم متفق گردیده است. جنرال دوستم از پشتبانی گروه از پشتونها حزب پرچم و گروه کار برخوردار است. جنرال دوستم روابط خیلی نزدیک با کریم اوف  رییس جمهور ازبکستان دارد.از پشتبانی صد فیصد ازبکستان وکشورترکیه برخوردار است.

۶ـ    داکتر اشرف غنی شخصیت صادق بوطن بوده از پشتبانی اکثریت روشنفکران گروه های روشن ضمیر افغانستان بر خور دار است.

۷ـ    او مانند دوکتورعبداله  در گرو و انحصار کدام تنظیم جهادی قرار ندارد.(نکته مهم )

 دیدگاه ـ بامداد۱۴/۲ـ ۰۲۰۱

 

فرخنده بادچهل ونهمین سالگرد تاسیس

حزب دموکراتیک خلق افغانستان

                         طلوعم  روشن  از  خورشید  و آزادیست الهامم

                         فروغ   ذره ها   از  تابش   ما  جلوه  ها  دارد

 

نوشته: عبدالو کیل کوچی

 

جریان دموکراتیک خلق افغانستان ، ادامه جریانات وجنبشهای آزادی خواهی ومبارزات ترقی خواهانه درتاریخ معاصرکشورما بوده است وتاسیس حزب دمو کراتیک خلق افغانستان سرآغاز فصل نوین سیاسی و نقطه عطفی در تاریخ مبارزات داد خواهانه مردم افغانستان میباشد.  ح د خ ا ، این مکتب بزرگ سیاسی وکانون الهامبخش ترقی خواهی وپیشتاز جنبش روشنفکری در کشور، نتنها برای اعضایش بلکه برای تمام نیروهای ترقی خواه ، عدالت پسند وطندوست وجنبش های دموکراتیک و آزادی خواه پر ارج وگرامیست.نزدیک به نیم قرن میشود که بزرگان اندیشه وصاحبان قلم ، بمناسبت های مختلف وقبل ازهمه اساس واهداف  ح د خ ا  و مبارزات ترقی خواهانه ، قهرمانی ها ، قربانی ها ، فدا کاری ها ، حماسه آفرینی ها وکلیه ارزشها وکارکرد های ح د خ ا  را در مسیرانکشافات تاریخ معاصرکشورما و در پیوند با جنبش های آزادی خواهی منطقه وجهان به بحث گرفته اند.

ح د خ ا از همان آغاز ایجاد تا زمان مسوولیت رهبری جامعه وپس از آن  با پشت سر گذاشتن دوره های سنگین فرود وفرازهای سیاسی ونظامی ،در راه مبارزه بخاطر نجات مردم ستمدیده افغانستان ودفاع از حقوق اساسی و آزادی های مردم بلاکشیده کشوربا تحمل  قربانی های زیادی دراین راستا ، بدست آورد های بزرگ وپیروزی های زیادی نایل گردیده است . چنانچه خدمات حیاتی ح د خ ا حزب وطن در عرصه های سیاسی ،اجتماعی ، اقتصادی وفرهنگی ، در واقع دستاورد های بزرگی است که تحولات اساسی  را درزنده گی مردم  بوجود آورده و ثبت تاریخ گردیده است . تاریخ حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن ، پر از مبارزه وموفقیت هاییست  که درچند مقاله وچند کتاب نمی گنجد.

بنا بر آن با حفظ افتخارات تاریخی ودستا ورد ها ی بزرگ  وخدمات ارزنده وحیاتیء  ح د خ ا حزب وطن میتوان به کارکردها  ومبارزات ح د خ ا (حزب وطن) با نگاه دیگر  واز زاویه دیگری به آن نگاه کرد وبا مطالعه ابعاد گوناگون فعالیتها ومبارزات حزب با دید همه جانبه میتوان به روند مبارزات حزبی وحیات سیاسی ح د خ ا حزب وطن ، ورود کامل داشت. تا باشد مروری به گذشته ها ، راه های آینده و نا مکشوف باز شود .

آنچه آثاری که از تاریخ جنبش های آزادی خواهی ومشروطه خواهی گذشته بجا مانده است هما نا چند اثر ارزشمند وعلمی از مورخین شهیر کشورما است که آموزه های علمی واکادمیک زنده یاد ببرک کارمل ، رهبر فقید ح د خ ا در رابطه به تحولات سیاسی نظامی تاریخ معاصر کشور، منطقه وجهان ، آنرا غنا بخشیده است در واقع آثار گرانبها ی بجا مانده از کارمل فقید چون  میراث کبیر اندیشه های ترقی خواها نه و وطنپرستانه ،  رهگشای رهروان راه ترقی برای نسل امروز وفردای کشور ما میباشد.

واما پس از فرو پاشیء ح د خ ا ، آثار معینی از رهبران طراز اول حزب یعنی  کتاب ظهور وزوال حزب د خ ا از محترم دستگیر پنجشیری وکتاب یاد دشت های سیاسی وخاطرات محترم سلطان علی کشتمند که بیشتر به مسایل دولتی پرداخته اند ونیز نگاهی به تاریخ حزب د خ ا اثر زنده یاد عبدالقدوس غوربندی ، ودر قدمه بعدی ، کتاب تاریخی وپرارج اردو وسیاست نوشته استر جنرال محمد نبی عظیمی  وپس از آن نوشته پرارج   وتاریخی محترم عبدالواحد فیضی یکی از نخبگان وسابقه داران حزب وتحلیلگر مسایل سیاسی است که  مروری به تاریخ معاصر افغانستان ، جنبش های آزادی خواهی ضد استعماری وضد استبدادی ونیز جنبش ترقی خواهانه نیم قرن اخیر بخصوص از تاسیس تا فرو پاشی ح د خ ا را مورد بحث وارزیابی قرارداده اند وبجزچند  آثار ، مقالات ومضامین پراگنده از منابع مختلف چیزی به عنوان تحلیل وبررسی همه جانبه  از کار کرد های ح د خ ا بنظر نمی رسد. باید گفت که درین راستا سه نکته  توجه را بخود جلب می کند .

۱ـــ بخش زیادی از اعضای رهبری سابق ح د خ ا حزب وطن  تا هنوز در سکوتند وهیچ چیزی نگفتند و مطالبی گویا برای نوشتن ندارند و درین رابطه قلم بدست نگرفته اند .

۲ـــ  کادرها وفعلان سیاسی نیز در رابطه به چگونگی تاسیس  ح د خ ا بحث های معینی داشته اند وفعالیت های  گفتاری ونوشتاری موجود درمقایسه به یک جریان بزرگ فکری و رزمی ، اکثرا به مسایل سالگردها وروز های تاریخی ومهم ، دستا ورد ها وموفقیت ها ی حزب ، به چند مضمون ومقاله خلاصه میشود و این خود در تاریخ جنبش ترقی خواهانه امروزبا فردای جامعه خلایی بوجود میآورد که بر مبنای آن نکات مهم در تاریخ مبارزات ح د خ ا  وجنش ترقی خواهانه کشور در پرده ابهام باقی خواهد ماند .

۳ ـــ نکته سوم هما نا بررسی نقادانه است ، هرچند این کار تاریخ باشد وبقول معروف ، تاریخ بیرحم است وقضاوتش آزاد . ولی بگزار دید گاه امروز وبینش فرادا ، نقش وتاثیر خود را داشته باشد هرچند مملو ازتمایلات ، زیرا ح د خ ا حزب وطن  یک مکتب بزرگ وقیام هفتم ثور یک رویداد عظیم  وتاریخی ، در نتیجه هردو،  جریاناتی بوجود آمد که افغانستان را بواقعیتش تغیر داد . بهتر خواهد بود تا با نگرش های تازه ونو اندیشی های لازم به این جریان نگاه شود. البته ارزیابی از کارکرد این جریان بزرگ سیاسی و حزب سرتاسری که قدرت را نیز تجربه کرد اولاً کار بزرگانیست که در مرکز تصمیم گیری حزبی ودولتی قرار داشتند وثانیا به آ نهایی مربوط میشود  که کارکرد های ح د خ ا حزب وطن وپیآمد های بعدی آن، وضعیت زنده گی آنها را دگرگون ساخت واین تغیرات را با گوشت وپوست واستخوان خود احساس کرده اند فرقی ندارد مخالف باشند یا موافق .

جریان دموکراتیک خلق افغانستان ،حزب دموکراتیک خلق افغانستان بخاطر رنجهای خلق ستمدیده افغانستان ونجات مرد م از عقب مانده گی های قرون،بتاریخ ۱۱ جدی ۱۳۴۳ خورشیدی در شهر کابل تاسیس گردید که چهل ونهمین سالگرد با شکوه وخجسته این رویداد عظیم سیاسی وتاریخی را به کلیه اعضای حزب وسایر ترقی خواهان وطنم تبریک وتهنیت میگویم .

 بی نیاز از اثبات است که همه اعضای حزب وتمام رفقای گرامی واعضای جنبش ترقی خواهانه کشورم هر کدام تاریخ زنده عصر خویش اند که روح رفتگان شاد وعمر زنده گان دراز.باید گفت که اینجانب از برکت تحصیلاتم در سال ۱۳۴۵ خورشیدی در دارالمعلمین کابل افتخار عضویت این حزب شهیدان وقهرمانان را حاصل کرد م واین را بخاطری یاد آور شدم که پس از آن جریانات درون حزبی وبیرون حزبی را حتی المقدور به چشم سر می دیدم وبر داشت من از روند مبارزات درون حزبی وبرون حزبی در شرایط خاص آن زمان این بود که :  

 ح د خ ا از بدو تاسیس خود با عبور از کوره راه های صعب العبور سوخت وساخت زیادی را متحمل گردیده است وپس از آنکه قدرت سیاسی را بدست گرفت ، برغم مشکلات  شدید درون حزبی ، بارمسوولیت رهبری جامعه ودفاع همه جانبه از تمامیت ارضی ،استقلال و حاکمیت ملی و منافع علیای کشور را به دوش کشیده و رسیده گی به خواست های حیاتی مردم فقیر وبلا کشیده وعقب نگهداشته شده از یکسو واز سوی دیگر جنگ تحمیلی اعلام ناشده دشمنان افغانستان وارتجاع بین المللی ازخاک های همسایگان ، چالش های بزرگی را بر سر راه حزب ومردم افغانستان بوجود آورد چنانچه روند اوضاع پیچیده طبعا جریان حرکت انقلابی وطنپرستانه ،اصولی وصادقانه حزب را قسما با اشتباهات معینی همراه ساخت که ذیلا توجه را بخود جلب میکند .

۱ـــ طوریکه معلوم است از همان آغاز تشکل گروه های همسو وحلقات سیاسی وترقی خواه بدورکمیته اول مشکلاتی وجود داشت که بر مبنای آن ، موضیعگیری چپ تندروانه  نورمحمد ترکی در حقیقت چالشی بود در مقابل بر خورد اصولی وانعطاف پذیری ببرک کارمل که این خود تفاوت نظرهایی را درهمان مراحل آغازین تاسیس حزب بوجود آورده بود تفاوت نظر هایی حتا تا سطح استرا تیژی حزب که پس از تاسیس حزب باعث درد سرشد وگذشته ازآن در قسمت انتخاب رهبری فکر میشود که عنعنات بر معیار ها چربی میکرد ه است .

درین رابطه محترم سلطان علی کشتمند در کتاب یاد داشت های سیاسی صفحه ۱۳۸ مینوشت (ببرک کار مل ومیراکبر خیبردر آغاز کار ودر راستای تشکیل یک جبهه متحد با یک حزب مترقی ودمو کراتیک دارای پایه های وسیع اجتماعی ودارای مواضع سیاسی میانه به چپ  یک حزب چپ گرا وترقی خواه امکانات سیاسی بزرگ در دست داشتند وچنین طرحی میتوانست طرفداران زیادی درمیان بقایای مبارزان گذشته و در میان رو شنفکران وزحمتکشان کشور پیدا نماید وبدینگونه شمارزیادی از جوانان از چپ روی وافراطی گری نیز نجات می یافتند ولی نور محمد ترکی وبرخی از همکاران وی از همان آغاز در برابر این طرح بشدت مخالفت می ورزیدند واز انقلاب خلق ،دموکراسی خلقی وایجاد جامعه سوسیالیستی تو ام با اعما ل خشونت علیه طبقات واقشار بالایی جامعه حرف می زدند وتا سر حد اعلام ما هیت کمو نیستی بودند . با آنکه محمد طاهر بدخشی عضو کمیته تدارک وافتتاح کننده کنگره نور محمد تر کی وببرک کارمل را بعنوان سازماندهنده گان طراز اول سازمان سیاسی وکنگره آن معرفی نمود وبا اینگونه مفهوم تلقی میگردید که هر دو تن نقش رهبری کننده مساویانه در حزب ایفا خواهند کرد ولی ببرک کارمل این موقف را داو طلبانه برای ترکی واگذار شده بود . ایکاش وضع چنین نمیبود صرف یک رهبر بگونه طبیعی وجود میداشت تا ناشی ازآن همه رنج ودشواری در پی نمی آمد .ولی درین امر نا گزیری در کار بود زیرا از یکسو ترکی بنا بر کهنسالی وگذشته سیاسی بالا ثر آن تمایل واشتیاق شدید برهبر بودن واز سوی دیگر کار مل بنا بر استعداد سر شارش وگذشته سیاسی اش ونقش تعین کننده یی که برای تشکیل حزب داشت در چنین موقفی قرار داشتند). همچنان محترم کشتمند در جای دیگر ی از کتاب خود در همین رابطه  در صفحه ۱۳۳ نوشته بود که (....ولی پس از چند ی بر ملا گردید که نور محمد ترکی به هر قیمتی در پی آن بود که تا بحیث رهبر حزب شناخته شود )  در همین کتاب در صفحه ۱۷۴ علاوه میگردد که ( این نا همسانیها در اندیشه وشیوه های برخورد خیلی عمیق بود که منجر به انشعاب ۱۹۶۷ در حزب گردید ) بنا بر آن  در اثر این نقایص نتیجه بر آن شد که دیری نگذشته بود که انشعاب بر حزب تحمیل گردید .

از نظر بنده نکته قابل توجه این است که آیا میتوان آن چیزی را که بیانگر امانت مردم باشد داوطلبانه وبصورت یکجانبه از آن گذشت ؟ فکر میشود با آینگونه حزب ساختن درد سر وضرر آن بمراتب بیشتراست از دستاورد آن . برای اینکه  قرار معلوم از هان آغاز کار کنگره چیزی بنام وحدت( واقعی ودرعمل )وجود نداشت  وتا به امروز وجود ندارد،  زیرا این حزب پیش از تولد به تداوی نیاز داشت که درمانش ناشده بصورت مریض تولد گردید.

۲ـــ با وجودیکه کوشش های وحدت خواهانه بطور همه جانبه ادامه داشت واینجانب یکی از وحدت خواهان سر سپرده حزب بودم ونیز هستم . ولی از حق تیر نشویم پس از دهسال جدایی وتخریبات هردوطرفه حزب ، مسله وحدت بصورت آنی وبا شتاب بی مانند طوریکه دیده شد، طفل یک شبه وحدت بحد کمال رسیده و وحدت میکانیکی حزب  که گفته میشود بروی فشار صورت گرفته بود بر حزب تطبیق گردید. رهبران با گرفتن چند امضا بروی سند وحدت بدون همه پرسی ونظر خواهی جمعی ، وحدت را اعلان نمودند.نتیجه آن شد که درزمان رویداد ثوروپس از آن  در حزب واحد دو نظریه وتفاوت نظر های زیادی «شبیهه به دوران تاسیس حزب » در بیشترین مسایل وجود داشت ودر مدت کمتر از دو ماه بعد از رویداد ثورنتیجه آن شد که عملا انشعاب دوم برحزب تحمیل گردیدکه شباهت به  کودتای حزبی ودولتی داشت که در نتیجه آن نیمی از رهبری حزب مجبور به ترک وطن گردیدند ونیمی از اعضای حزب بهترین وحدت خواهان خ د خ ا یا بزندان افگنده شدند ویا فراری ومخفی.باز هم درهمین کتاب یاد داشت های سیاسی محترم کشتمند در صفحه ۳۸۱ آن میخوانیم (پس از عزیمت هیات رهبری پرچمی ها به خارج وبر کناری اشخاص (اشاره به مقامات کلیدی) بیروی سیاسی بیک ماشین رای دهی برای پیشنهادات امین مبدل گردیده بود وفشار های سیاسی نیز بر مردم کسب شدت میکرد ) محترم دستگیر پنجشیری در کتاب ظهور وزوال در صفحه ۱۳۷ خود می نوشت (هنوز دو ماه از استقرار جمهوری دموکراتیک افغانستان سپری نشده بود که اصول مرامی وتوافقات سند آن از طرف فرکسیونهای خلق وپرچم مورخ ۱۲ سرطان ۱۳۵۶ خورشیدی در عمل  نقض گردید.)

۳ـــ کم توجهی به جریان تمرکز قدرت بدست یکی از اعضای به اصطلاح رهبری وگروه منحصر ومربوط به خود آن وبرغم هشدار های زیاد ، نادیده گرفتن عواقب این موضوع که منجر به کشته شدن نورمحمد ترکی رهبر حزب گردید.در کتاب یاد داشتهای سیاسی ورویداد های تاریخی صفحه ۵۵۸ خوانده میشود که ( قضیه ازین قرار بود که امین وترکی دیگر تحمل دیدن یکدیگر را به تنهایی نداشتند کودتای سوم امین این بار بر ضد خلقیها ۱۴ سپتامر ۱۹۷۹ به تحقق پیوست ) و نیمی از حزب توسط نیم دیگر حزب به اصطلاح واحد ، سرکوب گردید.این حزب بیشترین تلفات را از طرف اعضای خودش در سالهای اول ودوم متحمل گردیده است واین تنها نبود بلکه پس ازین از یک حزب عملاً سه حزب ویا حد اقل سه مرکز قدرت ساخته شد .علنی ومخفی وبازهم علنی بدو بخش و کمتر از ۱۷ ماه بعد از رویداد ثورعملا ، انشعاب وکودتای سوم برحزب و دولت  تحمیل گردید.

۴ ـــ پس ازتحول ششم جدی اصراربر وحدت حزبی ونبود فرصت برای تصفیه حزبی وضعف در اقدامات پیشگیرانه حزب از تخریبات عناصر مخرب درون حزبی  که برای  همگان اظهر ومن الشمس است .گروهی که هرچند با حزب بودند ولی از حزب نبودند .گروه قاتلین رهبرپیشین حزب وسرکوب کننده گان اعضای حزب کم نبودند که به دوسه نفر خاتمه مییافت بلکه همین ها بودند که تا امروز با حزب وحدت نکردند چونکه وحدت های متکی به فشار ومیکانیکی همین عواقب را در قبال خود دارد . نمونه مثال آن وزارت خانه های داخله وامنیت دولتی را میتوان نام برد  واین عملا انشعاب بود که میتوان به انشعاب چهارم حزب یادش نمود. محترم سترجنرال محمد نبی عظیمی در کتاب پر بار اردو وسیاست صفحه ۲۷۳درین رابطه مینویسد ( خلقی ها از نکوهش امین بمثابه نماینده سیاه وقاتل مردم افغانستان نا راضی بودند ) ودر صفحه ۲۷۴ همین کتاب از قول جورج آنی نوشته است ( دیپلومات ها ی غربی اکثرا آدم کشی ها  وانفجارات را برقابت های دو جناح نسبت می دهند نه مجاهدین  وقرار افواهات همان دیپلومات ها بین جنوری ۱۹۸۰ وفبروری ۱۹۸۱ چهار کودتای خلقی ها کشف شد )  ودر جای دیگری از همین کتاب آمده است ( اسدالله سروری خواهان گرفتن قدرت از دست پرچمی ها بود) از همین منبع در صفحه ۲۷۵ علاوه میشود که ( اما رقابت های څارندوی وخاد تمامی نداشت واکثرا تا به جنگ مسلح تمام میشد ) نتیجه این شد که اکثریت حزب با دادن تلفات جانی شب وروز بخاطر نجات وطن میرزمیدند و گروهای  خرابکاران تمام نقشه های حزب را نقش بر آب میساختند وبه این ترتیب جان حزب را در گلویش رسانیده بودند .

 ۵ـــ کم بها دادن به خواسته ها وپیشنهادات صفوف حزبی در رابطه به چگونگی برخورد با  فرکسیونهای داخل حزب که میگفتند ازهمان مراحل آغازین، انشعابات وگروه سازی ها آغازگردیده بود در کتاب یاد داشتهای سیاسی صفحه ۱۷۷خوانده میشود که ( پس از انشعاب اول روحیه بی باوری درحزب ایجاد شد ومحمد طاهر بدخشی سازمان سازا را ایجاد نمود ، دستگیر پنجشیری ،شهراله شهپر وشرعی جوزجانی گروه خلق کارگر را تاسیس نمودند . افزون بر آن گروهای انشعابی دیگر از میان ح د خ ا که عمده ترین آنها عبارت بودند از گروه کار ، سزا ، اسفنزا ، جازا وکجا ) واما بنظر میرسید که پسانها در اثر نا هنجاری های سیاسی درداخل حزب بعضی گروه های دیگری نیز بصورت نا اعلام شده سر بلند کرده بود. گروه جوانان ، گروه انجنیران ،گروه اخگر ، خیبرست ها ( نام ویاد استاد میر اکبر خیبر جاودان وارواحش شاد! ) در حالیکه استاد میراکبرخیبر این اکبرشهیدان وطن در زندگی خود گروهسازی را ننگ وعار به اعضای حزب میدانست ولی  نمونه های گروها هم در مرکز وهم در بعضی ولایات دیده میشد مزید بر آن  در هر گوشه وکنار حزب مراکز قدرت تبارز میکرد ، گفته مشد که خارجی ها نیز در آن نقش داشتند .هنوز موضوع  تقسیم قدرت در مراکز لسانی بجایش باشد که تا هنوز سر پوش نازک دیپلوماسی روی چهره اصلیءآن را پوشیده نگهداشته است .

۶ـــ جابجایی کادرها ، تغیرات وتبدلات ومقرری ها بیشتر بر مبنای شناخت های شخصی تا به ارزشهای معیاری ، زیرا اکثرا جابجایی ها یا از روی ناگزیری های سیاسی بعضا بر مبنای شناسایی وتعلقیت به محورها ومراکز قدرت صورت می پذیرفت .به این ترتیب اعتماد حزبی واعتبار رفیقانه  قسما جایش را به وابسته گی های حلقات داخل حزبی وپیوند های مشخص گروهی داده بود که  این روند ، روحیه  اعتماد به نفس ، شخصیت وکرکتر حزبی وحزبیت را عملا  جریحه دار میساخت ودر اثر کم توجهی ، نتیجه آن شد که ساختار های حزبی وتشکیلات دولتی بعضا دچار امراض غیر قابل علاج گریده بود  که درد آن برای حزب ومردم غیر قابل تحمل بود .

۷ـــ علاوه بر مسایل جنگ اعلام نا شده وجریان تجاوز از خاک پاکستان وهمسایگان دیگر ، اثر گذاری تاثیرات بیرونی بر حزب ، که وقت گرانبهای حزب  ودولت صرف

اعتماد سازی بیرونی میگردید، برتری جویی های برون مرزی ، وعدم رسیدگی لازم به  

مشکلات درون حزبی .سر خوردگی ها ، توهمات خیالی ، به همان اندازه بی مسوولیتی ومغرورشدن به قوت دیگران وقسما دنباله روی های سود جویانه از طرف برخی از اعضای حزب وبرخورد های کلیشه یی در تضعیف حزب بی اثر نبود در ین رابطه در کتاب اردو وسیاست در صفحه ۲۷۴ میخوانیم که (هردو جناح حزب برای بد نام کردن یک دیگر وگرفتن کریدت به نزد روسها از انواع واقسام مبارزه استفاده میکردند) ودر جای دیگری علاوه میکند ( گلاب زوی با جابجایی افسران متعصب وملی گرای پشتون وبا حمایت از پشتیبانی روسها وزارت داخله را بسنگر دفاع از منافع هوا داران خلقی خویش مبدل میساخت او بتدریج از پله های شهرت بالا رفت وبه فیگور بر جسته یی در حزب مبدل گردید)  نتیجه این شد که روحیه عدم استقلالیت فکری وکاری، اعتماد به نفس ، ابتکار وخلاقیت کاری اعضای دلسوز وبا مسولیت را از داخل خورد وخمیرساخته   حزب را آسیب پذیرتر میساخت .

۸ــ تبلیغات بیش از حد ومبالغه آمیز در رابطه دوستی ها ودشمنی ها ،روند بکارگیری صلاحیت های نا متوازن ، عدم توازن بین خوشبینی ها و نا خوشنودی های سیاسی ،  بی باوری به عناصردولتی گذشته در سالهای اول ودوم وسوم رویداد ثور، از دست  دادن اعتماد وعدم اطمینان از مصءونیت های سیاسی .اتکا ومراجعات قسمی به دیگران که روحیه عمومی را صدمه میزد .

۹ـــ  شکل گیری قدرت در درون قدرت سیاسی حزبی ودولتی وسرمایه گذاری در صفوف حزبی ودولتی دور از انظارمقام رهبری حزب ، زدوبندهای سیاسی برون مرزی واستفاده از اعتماد رهبریت حزب ، تحمیل تغیرات کادری در سطوح رهبری حزبی ودولتی به زور وفشار و بصورت عجولانه وبه اتکای قدرت زیر نام باز سازی ، غصب قدرت توسط یک گروه نو ظهور سیاسی ونادیده گرفتن مشی خردمندانه واصولی کارکرد ها ورویکرد های حزبی گذشته وانکار نمودن سازندگی ها وابتکارات ودستآوردهای مهم حزبی ، پامال نمودن حرمت دیگران به زور ُتهدید ، شانتاژ ،توام با اخراج از کار ، محروم از وظیفه ، تبعید ، وحتی زندانی ساختن  اعضای حزب آنهم در زمان حاکمیت خود حزب  به جرم  قبول نکردن کور کورانه نظریات ودساتیر دیگران که بیشتر از دکتورین بیرون مرزی منشا میگرفت ، هم حزب را صدمه زد وهم دولت را از کار کشید وهم منجر به بی اعتمادی متقابل گردید وحزب را عملا بدو بخش ساخت وبه این ترتیب  میتوان گفت که پنجمین انشعاب  حزبی وکودتای دولتی یا شبیه آن  بر حزب ودولت تحمیل گردید .

در کتاب افغانستان پشت پرده صفحه ۲۴۷ بگفته سیلیک اس  هاریسن از قول گرباچوف میخوانیم ( کابل را فراموش نکنید بخاطر آورید که ببرک کارمل بر حکومت افغانستان ریاست داشت، او شحصیت ویژه خودش را داشت وهمین طور عقاید مخصوص به خود را ......واما در رابطه به نجیب الله مسله فرق میکرد.کار او بدلیل قبولاندن «نظر من » به همکارانش ستودنیست )

همچنان در همین رابطه در کتاب ظهور وزوال در صفحه ۱۲۵ خوانده میشود که (.......ودر شب ۱۳  بر ۱۴ ثور بر ضد ببرک کارمل کودتای سپید آغاز گردید .بدستور وزیر داخله قریب به بیست تن از همکاران نزدیک کارمل گرفتار گردیدند.سرانجام طبق پلان ونقشه ویکتور پلینچکو سر مشاور شوروی ، وزیران دفاع ،داخله وامنیت

نظرمحمد ،گلاب زوی ، ویعقوبی تحت رهبری داکتر صالح محمد زیری ومراقبت شدید امنیتی نزد ببرک کارمل رفتند واز او خواهش کردند که تا فقط طی یک ساعت استعفای خود را از مقام شورای انقلابی بنویسد در غیر آن بر خورد مقتضی دیگری نسبت به او صورت خواهد گرفت. کارمل استعفای خود را نوشت بعدا هر سه فرکسیون در قصر دلکشا جلسه کرد با اصطلاح پلینوم کمیته مرکزی را دایر واستعفای کارمل وتقرر دکتور نجیب را قهراٌ منظوروتصویب کرد در نتیجه کودتای سفید قدرت حزبی ودولتی در انحصار وتصرف دکتور نجیب در آمد )  در همین رابطه در کتاب اردو وسیاست در صفحه ۳۱۲ خوانده میشود ( کودتای دکتور نجیب الله ومیخاییل گربا چف علیه ببرک کارمل به ساده گی وبدون خونریزی در ۱۴ ثور ۱۳۶۵ به پیروزی رسید ودکتور نجیب الله چهره نوین کشور به کرسی زرین و آبنوس قدرت تکیه کرد )  باید گفت که مخالفان پلینوم ۱۸ حزب به هیچ وجه مخالف سیاست مصالحه ملی نبودند بلکه آنها بمثابه مخالفان سرسخت زور گویی ،تکبر واز خود بیگانگی حزبی بودند . آنان ادامه دهنده جدی کار مصالحه برای تحقق صلح وآشتی وختم جنگ در کشور بودند که از سالهای قبل وبالاخص مصوبات پلینوم ۱۵ کمیته مرکزی ح د خ ا سرچشمه میگرفت و قبل از آن هم مصالحه بگونه علمی واصولی در مطابقت با منافع علیای کشور در دستور کار حزب ودولت قرار داشت .چنانچه پس از تحول ششم جدی ۱۳۵۸ خورشیدی اعلان عفو عمومی محبوسین ، فراخوان حزب برای مشارکت وبسیج مردم بخاطردفاع از صلح ، کوشش برای تحکیم وحدت حزبی ومرهم گذاری بروی زخم های خونین گذشته ، اشتراک رهبری واعضای حزب در عزاء عمومی مردم ، تغیر رنگ بیرق ، بازنگری در ساختار دولتی ومشارکت دادن مردم در ارگان های با صلاحیت دولتی  ومراجع تصمیم گیری های مهم سیاسی ، تشکیل جبه ملی پدر وطن وایجاد شورا ها ی ولایتی اتحادیه های صنفی وسازمانهای اجتماعی درمرکز ومحلات کشور ، پیشکش نمودن تیزس های دهگانه حزب وغیره فعالیتهای صلحجویانه، خودجریان  مصالحه بود که از سالیان دراز ایجاد گردیده بود و عملا در دستور کار حزب ودولت قرار داشت .

این موضوع درکتاب اردو وساست صفحه ۲۷۰ وضاحت دارد که (بسیاری از سازمانهای سیاسی ، اعم از افغان ملتی ها ،ستمی ها ، واحزاب دیگر بدولت پیوستند ودر اثر مساعی صلح جویانه وآشتی جویانه حزب بسیاری از رجل نامدار وبا نفوذ کشور همکاری شان را با دولت اظهار نمودند.) ولی مدافعان به اصطلاح پلینوم ۱۸ آن همه دستاورد های زمان رهبری کارمل فقید را نادیده گرفته وبه پشت پا زدند. باز هم در کتاب اردو وسیا ست می خوانیم که ( زنده گی وزمان نشان داد که همه همکاران نزدیک کارمل بتدریج وبشیوه اهانت آمیزی توسط نجیب برکنار بی نقش وحتا زندانی شدند )

 و پس از زمانی هرچند که  طرفداران پلینوم ۱۸ ومخالفان آن  ظاهراً از هردو طرف بالای فاصله ها سر پوش گذاشتند ولی دیر شده بود ودر عمل حالت انشعاب نااعلام شده  را افاده میکرد دلیلش این بود که  تفنگ داران پلینوم ۱۸ متاسفانه با چشم ودید بیگانه بسوی رفقای حزبی خود مینگریستند . شاید ما نمیدانستیم خود آنها میدانستند وقت به آخر رسیده بود وآنها با این تشخیص خود شان در بازار سیاست  شاید برخی از آنها دست و پایی کرده باشند تا بر مبنای آن هم مقامات جدید را راضی وهم برای خود خدماتی را انجام داده باشند.نتیجه این بود که حزب ضعیف وآسیب پذیر تر شد وزمینه نفوذ عناصر بیگانه در نفس حزب ودولت بیشتر از پیش مساعد گردیده بود.رفته رفته فضایی را بوجود آوردند که به موجب آن حتا دشمنان حزب ، محل مساعدی را در نفس قدرت برای خود دریافتند که در نتیجه آن این فاصله ها در میان اعضای حزب تا به مدت ها باقی بماند . البته شایان ذکر است که تفاوت نظر های هردو دوران مصالحه وآشتی ملی درین بود که با توجه به شرایط واوضاع وبا در نظر داشت تحلیل مشخص از اوضاع مشخص  فازنوین سیاسی وجریان مرحله بمرحله  باز سازی ، طرح ها وتیزس های  مصالحه ملی ومشارکت دادن مردم در قدرت دولتی و آشتی ملی از تصامیم جمعی حزبی وخرد جمعی مردمی سرچشمه میگرفت وبا تصاویب اصولی حزبی به منصه اجرا قرار داده میشد ولی دوره دوم مصالحه بر خلاف گذشته بیشتر به اوامر خارجی اتکا داشت و سر انجام دیده شد که خارجی ها در نیمه راه رهایش کردند .

10ـــ در سالهای اخیر اتکای رهبری حزب  بر یک سمت مشخص،وهمچنان  وابستگی های بیرونی رجل قدرت مند حزب ،  درز های درونی حزب را تا سر حد رویا رویی عمیق تر میساخت. وعده ها و کمک های بی تضمین وخیالی قدرت های همسایه مایه عصیان اشخاص قدرتمند داخلی گردیده بود که در زمستان ۱۳۶۸  منجر به کودتای اخیر وانشعاب ششم حزب گردید . بازهم نتیجه این شد که قدرت رزمی حزب ودولت ضعیف تر شد حزب د خ ا حزب وطن ودولت ج ا مطابق خواست آشناهای قدیم ، توانایی ایستادگی ومقاومت خود را از دست دادند . یکی از رهبران خردمند سیاسی همواره میگفت جامعه فرتوت فیودالی مریضی فیودالی را به حزب انتقال میدهد.به این ترتیب در مدت ۲۷ سال واندی حیات پربار حزب دموکراتیک خلق افغانستان ،حزب وطن در اثر عوامل خارجی وداخلی  کم از کم شش بار انشعاب ویا دست کم شبیه انشعاب وکودتا بر حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن البته بشکل اعلام  شده واعلام نا شده تحمیل گردید همین حزب است که تا هنوز زنده مانده است و هر گز نخواهد مرد وبا تاریخ عمر خواهد کرد .

این نقاط نظری بود که بخاطر در روشنی قرار دادن نسل جوان کشور وپرده برداری از روی حقایق و واقعیتها ییست که نتایج آن در پروسه وحدت خواهی بخوبی معلوم میشود که چرا وچگونه این همه کوشش های  بیست ساله وحدت خواهانه ، تا هنوز جزایر ح د خ ا حزب وطن  به نتایج مطلوب خود نرسیده اند وما در مسیر کوشش های دو دهه هنوز در گام های نخست قرار داریم . این عوامل باز دارنده درواقع  مسبب سبب های نا اعلام شده ایست که تا هنوز منحیث چالش های جدی بر سر راه کاروان وحدت طلبانه نیروهای ترقی خواه از جمله ح د خ ا حزب وطن قرار دارد. این چالش های بمیراث مانده از گذشته ،جمع نیرنگ های تازه بیرونی دست بدست هم داده تا مانعی در راه پروسه وحدت طلبانه جنبش را بوجود آورد .

در حالیکه وطن ما نسبت به هر زمان دیگر به وحدت نیروهای ترقی خواه وطنپرست نیاز بیشتر داشته ومردم ما بیصبرانه منتظر اتحاد وهبسته گی تمام نیروهای وطنپرست وترقی خواه کشور میباشند تا با نیروی وحدت ملی وحزبی وسرآسری توان علاج درد های بیکران خلق ستمدیده افغانستان میسر گردد .در اخیر باید گفت که تنها راه علاج ودر مان درد های تاریخی وطن همانا گذشت وفروتنی ، مراجعات رفیقانه ، تحمل یکدیگر وپذیرش حرفها ونظریات دلسوزانه وحرمت داشتن بیکدیگر واحترام متقابل رفیقانه وعبرت گرفتن از اشتباهات گذشته وجلوگیری از تکراراشتباهات  وتوجه نمودن  به آموزه های گرانبهای تجارب ومیراث ها واندوخته های سیاسی گذشته وبکار گیری آنها در عمل میتواند راه را بسوی وحدت  حزبی وهمبستگی ترقی خواهانه هموار ساخته وزخم ناسور وطن را مدا وا سازد.

زندگی جاودانه ح د خ ا (حزب وطن) متضمن سلامتی تاریخی وطن محبوب ما افغانستان عزیز میباشد.

 

روزی که همه همدل و همراه بودیم

پر قوت  و پیروز  و  توانا    بودیم

گر  گام   به  اشتباه  نمی  برداشتیم

اکنون  همه   افتخار  دنیا     بودیم

 

 مستحکم باد وحدت نیروهای ترقی خواه افغانستان !

۱

مآٌ خذ ومنابع :

۱ـــ یادداشت های سیاسی ورویداد های تاریخی نوشته محترم سلطان علی کشتمند .

۲ـــ ظهور و زوال حزب دمو کراتیک خلق افغانستان  نوشته محترم دستگیر پنجشیری .

۳ ـــ افغانستان پشت پرده ، دیگو کوردوز ،سلیک اس . هریسن ،مترجم اسد اله شفایی.

۴ ـــ اردو و سیاست نوشته محترم سترجنرال محمد نبی عظیمی .

۵ ـــ یادداشت ها وبرداشت های پراگنده  نگارنده .

 

دیدگاه ـ بامداد۱۳/۴ـ ۳۰۱۲