نام اناهیتا راتب زاد به مثابه رمز پاکی ، رهایی وبرابری زن جاودانه گردید
داکترآرین
هنگامی که تبعیض، نقض حقوق بشر و زن ستیزی در ساختار حاکمیت و مناسبات ستمگرانه ای کشورما حاکم بود، تاریک اندیشی و بنیاد گرایی سنتی با ماهیت ضد انسانی خویش بیداد می کرد، سیمای زنی بمثابه ایمان و استقامت، نجات و پیروزی، مبارزه و نبرد، ممتاز و برجسته گردید و نامش بخاطر آزادی انسان زحمتکش و رهایی و برابری زن، در تاریخ میهن ما جاودانه و مانده گار شد.
هنگامی که ارتجاع و استکبار با تحقیر از زنان سخن می گفت و آنان را به مثابه مزدور و خدمت گزار می نگریست و حقی برای آنان قایل نبودند، صدای رسای زنی با پیام نوید بخش حق طلبی و عدالت جویی و رهایی زن ازاستبداد سنتی در جامعه قرون وسطایی بلند میشود، این صدا، صدای برای نیل به صلح و آزادی، برای رهایی از شکنجه و ظلم، از شقاوت و خصم، صدای اناهیتا راتب زاد بود، زنی که عشق او به انسان و انسانیت و عشق شورانگیز به زن افغان داشت، تا زنان میهن ما از حقوق فردی و اجتماعی برخوردارشوند، تا نه تنها در افغانستان ریشه های شقاوت و دجالیت از بیخ کنده شود، بلکه زنان جهان و منطقه از شرخشونت و شرارت نجات یابند.
برای تحقق این فریاد دادخواهی در عمل، ایجاد یک سازمان سیاسی و علنی با سرشت عمیق انقلابی از هر جهت احساس میشد، سازمانی که به میان زنان برود و آنان را برای مبارزات وسیع و پردامنه ای که با مشکلات هرروزی زنده گی شان پیوند داشت آماده نماید، سازمانی که با درد های گوناگون و بیشمار زنان آشنا شده و تا آنجا یکه ممکن است راه مبارزه را به آنان نشان بدهد و زنان بتوانند بدون هیچ گونه محدودیت و تبعیض امکان فعالیت برابر را بامردان در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی داشته باشند، با وجود شرایط دشوار و خطر دایم و نظام ستم بار ضد مردمی و نهادهای سنتی- قرون وسطایی که در مقابل هر عمل مترقی و فرهنگی سد می شدند، زنان مترقی و آگاه میهن ما به رهبری دوکتور اناهیتا راتب زاد در سال ١٩٦٥ اولین سازمان دموکراتیک زنان ایجاد و نام آن« سازمان دموکراتیک زنان افغانستان » اعلان گردید ١. پروگرام سازمان دموکراتیک زنان افغانستان چه در کابل و چه در ولایات به زنان پخش و تشریح می گردید، دیری نگذشت که عده ای قابل توجهی از زنان افغانستان آنرا پذیروفتند و فراخوان کار و مبارزه را استقبال نمودند « به صراحت میتوان گفت که در اواسط دهه هفتاد به مقیاس همه کشور شهر و ده جای که سازمان در آن نفوذ نکرده باشد تقریبا وجود نداشت، محبوبیت و نفوذ روز افزون سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بیانگر آنست که اهداف و پروگرام عمکرد آن انعکاس دهنده ای مبرم ترین خواست ها و آرمانهای توده های وسیع زنان بوده است»٢.
با ایجاد سازمان زنان، دوران جدیدی در کار با زنان آغاز شد. برای رسیدن به این اهداف ضرورت بود تا به شناخت زنان در سرتاسر جامعه با تفاوت های محلی و سنتی و قومی آنها پرداخت و زنان را با این امر آشنا کرد که برای بدست آوردن حق خود باید پا به میدان مبارزه بگذارند و البته که این کاری آسانی نبود، جامعه افغانستان با عقب مانده گی های زیاد روبرو و با داشتن ملیت های مختلف که دارای آداب و رسوم مختلف بودند و از همه بدتر نداشتن سواد و زنده گی برده وار زنان در چار دیوار خانه، نقش عقب گرایانه استعمار و ارتجاع، سرسختی مردسالاری موجب می شد تا برای پیاده نمودن برنامه های سازمان مشکلات ایجاد نماید، از سازمان دموکراتیک زنان افغانستان و از زنان مبارز آن این توقع میرفت که با آماده گی کامل، درک درست و نرمش و حوصله فراوان در این میدان مبارزه دست بکار شوند.
سازمان دموکراتیک زنان افغانستان، با تحلیل و تجزیه علمی از اجتماع سنتی که، بار کار را سنگین تر می ساخت و دست و پای کادر های این سازمان را بسته بود با حوصله فراوان، با صفا و صداقت بدون چپ گرایی، زیاده روی ها و احساسات مصمم اهداف خود را دنبال و مبارزه خویش را با تمام دشواری هایش موفقانه انجام می دادند، زیرا کوچکترین اشتباه یک زن را به راحتی از خانه و کاشانه اش رانده و بالاتر از همه عزیز ترین چیزش را که کودک اوست، از او جدا سازد، زیرا درافغانستان مادران هیچ گونه حقی ندارند، حتا حقی نسبت به آن کودکی که با تاروپود وجودش پرورش داده است.
اما سازمان قهرمان زنان به رهبری بانوی فرزانه اناهیتا راتب زاد، با وجود قوانین کهنه و سنتهای عقب مانده اجتماعی و عدم امکانات لازم، در چنان شرایطی از حقوق مادران و زنان زحمتکش افغان به دفاع برخواسته به یاری، همبستگی و همکاری با آنان می شتافت.
زنده یاد اناهیتا راتب زاد در کنفرانس سرتاسری زنان افغانستان گفتند: « سازمان ما دارای ماهیت اجتماعی و دموکراتیک می باشد و این بدان معنا است که در برگیرنده ای اقشار و گروه های مختلف زنان است. بخصوص آن زنانی که در برابر دین مقدس اسلام، رسوم و عنعنات، اخلاق پسندیده ای مردم احترام بگذارند.
آن زنانی که دیگر نه تنها به خود و فامیل های خود، بلکه به توده های زحمتکش و رنج دیده ای وطن نیز بیاندیشند.
ـ زنانی که به فریاد های مادر وطن گوش فرا داده و پاسخ مثبت میدهند.
- زنانی که واقعا آماده خدمت به مردم و خواهان فدا کاری در جهت حفظ شرف و ناموس وطن باشند.
- زنانی که بخاطر رنج ها و درد های مردم دردمند و بخاطر خوش بختی و سعادت شان خود را خوش بخت و سعادتمند احساس نمایند.
- آن زنانی که خدمت به توده های مردم بلادیده و زجرکشیده ای ما را از بزرگ ترین افتخارات و مایه مباهات خود بدانند.
- آن زنانی که بدون ترس و حراس با نیروی پیشتاز زمان، خود را همگام و هم آهنگ سازند و ایمان داشته باشند که در عقب ابر های تیره و سیاه، آفتابی روشن و پر جلالی تجلی دارد.
- آن زنانی که به توده ها و پیروزی ها ایمان قطعی داشته باشند و بلاخره آن زنانی که تاریخ پرشکوه وطن را شکوهمندتر و حماسه های آنرا پرعظمت تر سازند»٣.
سازمان دموکراتیک زنان افغانستان به رهبری بزرگ زن میهن ما اناهیتا راتب زاد در طول چند سال کوتاهی توانست جای خود را در دل عده ای زیادی از زنان کشور ما باز کند، این سازمان با نفوذ و توانایی معنوی خویش و کوشش فراوان ریشه و علل نابسامانی ها و بی حقی ها را برای زنان روشن و چشمان آنان را بر حقایق باز کرد، یکی از مهم ترین وظایف سازمان زنان بالا بردن سطح آگاهی سیاسی و روشنگری در میان زنان بود و کادر های رزمنده ای این سازمان پر افتخار تا آن جای که امکانات محدود شان در سطح کشور اجازه میداد به یاری، همبستگی و همکاری توده های زنان در موارد معین عمل نموده و به درمان دردهای آنان می پرداخت.
باوجودیکه زن در عین حال مادر هم است و مادر بودن هزارمشکل خود را دارد، زنان افغان با استقامت و از خودگذری و شجاعت شگفت انگیزی بدور سازمان خویش حلقه زده و پا به میدان نبرد می گذاشتن، در گرما و سر ما و تحمل مشکلات، خویش را به جلسات سازمانی می رساندند تا از رویدادهای سیاسی و مسایل روز و سیاست جاری سازمان آگاه شوند و با دست پر میان تودهای زن و هواداران سازمان برگردند، همچنان چه فراوان بودند زنان و دخترانی که در روزهای تجلیل از «هشتم مارچ » روزبین المللی زن، درحالیکه در های صنوف و دروازه دخولی مکاتب تعلیمی و تحصیلی از جانب مسوولین و به همکاری قوای امنیتی بسته و نگهداری می شد تا از اشتراک آنان در مظاهرات و تظاهرات جلوگیری نمایند، اما دختران جوان به مقابله ای نیروهای سرکوب گر برخواسته و درهای مکاتب را باز و با مکاتب دیگر پیوسته با سردادن شعار های مترقی و مردمی بطرف میتینگ بزرگ و باشکوه که اکثرا در پارک زرنگار برگذار می شد حرکت می نمودند.
شرکت فعال «سازمان دموکراتیک زنان افغانستان » در سیاست و دفاع از حقوق زن و مادر، به کار عادی جلسات و میتینگ های این سازمان تبدیل شده بود، زیرا زنده گی جدا از سیاست نیست و بدون دخالت فعال در سیاست بنفع زنان که نیمی از پیکر جامعه هستند، نمی توان آنان را به کار خلاق و مبارزه ای برحق و عادلانه کشاند.
با اینکه در سال ١٩٩٢ فعالیت علنی این سازمان مورد یورش و تهاجم قرارگرفت، اما کار پرثمر آن هیچ وقت توقف نکرد و امروز ادامه دهنده آن دوره های طلایی سازمان دموکراتیک زنان افغانستان، « سازمان زنان حزب مردم افغانستان » است.
سازمان دموکراتیک زنان افغانستان به رهبری زنده یاد اناهیتا راتب زاد، رهبری که مبارزه ای یک نسلی از زنان و دختران میهن ما را از عرصه تیوری به عرصه عمل و پراتیک مبارزاتی پیاده کرد و زنان میهن ما را به میدان های نبرد و پیکار سیاسی در تمام عرصه های زنده گی اجتماعی کشاند، تجربه گرانبها و شایان احترام و تحسین است، سازمان زنان مکتب آموزنده و ارزشمندی سیاسی و فرهنگی است که میتواند نسل های حال و آینده از آن بیآموزند و به آن افتخار و مباهات کنند.
روح اناهیتا راتب زاد شاد و راهش پر رهرو باد.
ماخذ:
ا- اسناد اولین کنفرانس سرتاسری زنان افغانستان، متن بیانیه اساسی دوکتور اناهیتا راتب زاد ، صفحه ٢٧
٢- همانجا صفحه ٢٧
٣- همانجا ضفحه ٢٨
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۱۸۰۹
یک دید مقایسه وی بر مفاهیم صلح ، ثبات و امنیت بین المللی در سه دهه گذشته
گرباچف بحیث چهره عامل سقوط اتحاد شوروی و تسلط سیستم یک قطبی
(به ادامه گذشته )
بصیر دهزاد
نظر به تحلیل ها و نتیجه گیریها یکی از سه عامل / فکتور و یا هر سه عامل زیر در سقوط و فروپاشی اتحاد شوروی و سیستم سوسیالستی بیشترین نقش را میتواند داشته بوده باشد.
بعضی از تحلیلگران جامعه غرب پیرامون فروپاشی اتحاد شوروی و ختم سیستم سوسیالیستی معتقد برآن اند که این سیستم در رقابت اقتصادی با سیستم جهانی سرمایه داری ناتوان بود و جامعه شوروی نمیتوانست در سطح رشد صنعت و بکار گیری فرآورده های تخنیک مدرن عرصه های مختلف اقتصاد را رشد رهد.
دوم اینکه جنگ در افغانستان و مصارف گزاف مالی- نظامی اتحاد شوروی اعم در این جنگ و هم در رقابت های نظامی با ایالات متحده و پیمان نظامی ناتو اقتصاد شوروی را آسیب پذیر ساخت و بحیث یک عمل قطعی در فروپاشی اتحاد شوروی نقش داشت.
عامل یا فکتور سومی (سیاسی) نقش تعین کننده میخاییل گرباچف و روی دست گرفتن یک پلان کومپلکسی و در تبانی ، تشویق و پیشتیبانی جامعه غرب بوده است که در آن اهداف جهانی تفوق، تسلط بر سیاست های جیو پولیتیک و جیو استراتیژیک غرب مطرح بوده که باید بدون درد سر از موجودیت اتحاد شوروی ، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی در جهان پیاده میگردید. آنچه مایه پشیمانی !!! گرباچف و ادعای غربیها است، این بوده است که گویا گورباچوف در نهایت نمیخواسته است تا پیامد های پلان وی تا سرحد اضمحلال و سقوط هر سه فکتور " قدرت، رقابت و ثبات" یعنی اتحاد شوروی، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی بانجامد.
نویسنده در حالیکه دو فکتور اولی را بدون شک اثر گذار در اقتصاد آسیب پذیر اتحاد شوروی میداند، ولی فکتور سومی را بحیث عامل تعین کننده ، دقیقاٌ پلان شده و با یک آغاز و انجام میداند که در پیوند با فکتور های اولی و دومی در نهایت سقوط و فروپاشی اتحاد شوروی، پیمان وارسا و سیستم جهانی سوسیالستی را قطعی و غیر قابل برگشت ساخت.
برای مدلل ساختن این مساٌله ضرورت به یک بازنگری به قضایای بین سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۹۲ است تا با تداعی آنان در ذهن خواننده ، تثبیتی بر ادعای فوق باشد.
میخائیل گرباچف در ۱۱ مارچ ۱۹۸۵ بعد از درگذشت کنستانتین چرنینکو رهبری حزب کمونیست را بدست گرفت . گرباچف در زمان که آندروپوف (یکی از رهبران تندخو و قاطع درمقابله با اهداف سیاسی و نظامی ایالات متحده آمریکا و پیمان نظامی ناتو) ، منشی کمیته مرکزی حزب کمونیست و صدر هیات رییسه شورای عالی اتحاد شوروی بود ، در کمیته مرکزی حزب کمونیست در ماسکو جا داده شد. گرباچف بین سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۹۱ بحیث منشی عمومی حزب کمونست و بین سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ بحیث رییس شورای عالی اتحاد شوروی ایفای وظیفه نمود. او تحصیل کرده دانشگاه دولتی ماسکو در رشته حقوق بوده و دارنده جایزه نوبل هم شناخته شد. وی در سال ۱۹۷۹ عضویت بیروی سیاسی آن حزب را کسب نمود.(۴. برگرفته و ترجمه از متن هالندی صفحه معلوماتی انترنتی ویکیپیدیا)
گرباچف در شرایط رشد سریع داده شد و بلاخره بر اریکه قدرت تکیه نمود که از یک جهتی اقتصاد اتحاد شوروی در تناسب با رشد اقتصاد جامعه لیبرال غرب در درجه پائین قرار داشت و از جهت دیگر در برابر مقابله نظامی مستقیم یعنی گروه های تند رو اسلامی در افغانستان در گیر جنگ چند ساله بود و آن در شرایط که تنظیم های اسلامی تحت اداره و رهبری دستگاه های استخباراتی پاکستان، عربستان سعودی ، مصر و ایران و حمایت بی سرحد مالی و تسلیحاتی و همچنان فرستادن صد ها متخصصین جنگی و تسلیحاتی کشور های غربی عمدتاٌ استخبارات نظامی آمریکا ، انگلستان و چین ، در مقابل نیرو های نظامی شوروی میجنگیدند. تنظیم های جهادی و حلقات سیاسی ضد دولت وقت افغانستان در این زمان بدون استثناٌ و تفاوت که در تمام عرصه های سیاسی- نظامی در دامن دول و دستگاه های استخباراتی فوق الذکر ایجاد شدند، شکل گرفتند و با تمام امکانات مالی و تسلیحاتی به نیرو های منظم جنگی مبدل شدند. این گروه ها در تاٌمین روابط وسیع ( جنگی و استخباراتی) یعنی اخذ و دادن معلومات های سری دولتی ، گرفتن کمک های مالی و تسلیحاتی از طریق دستگاه های استخباراتی کشور های فوق الذکر هیچکدام در یک استثناٌ و تفاوتی قرار نداشتند. ( این موضوع در یکی از بخش های بعدی وسیعاٌ مورد بحث قرار خواهد گرفت).
گرباچف قبل از آنکه بر اریکه قدرت تکیه زند و هنوز تحت رهبری چرنینکو در بیروی سیاسی حزب کمونست بود ، به یکی از فیگور های قوی سیاسی و حزبی تبارز نموده بود. وی در این زمان قویاٌ در جلب طرفداران خود در کمیته مرکزی تلاش مینمود وهمچنان افراد را که احتمالاٌ در آینده در رقابت و ضدیت با او قرار گیرند ، نشانی مینمود. گرباچف در اوج تپش های زیرزمینی اش بصورت غیر مترقبه و قبلاٌ غیر پیش بینی شده در ۱۵ دسامبر ۱۹۸۴ به انگستان سفر نمود و با مارگریت تاچر صدر اعظم وقت بریتانیا ( یکی از دوستان و حامیان پنو چت ، دیکتاتور خون آشام چیلی) دیدار نمود. همه دستگاه های اطلاعات جمعی غرب این سفر گرباچف را غیر منتظره و غیر مترقبه و بدون کدام توضیح و توجیه خواندند. در ۱۷ دسامبر ۱۹۸۴ مارگریت تاچر در مصاحبه اش با بی بی سی بیان نمود که وی علاقه زیاد به گرباچف پیدا نموده است و وی میتواند با او ( گرباچف) معاملات مشترک را انجام دهد.
(۵: برگرفته شده از سایت انترنتی مارگریت تاچر فوندیشن به زبان انگلیسی).
گرباچف در این سفراش به انگلستان گویی که همان کلاه شپوی ونستنون چرچل را بحیث روپوش و برای طرح و تطبیق پلان های روی دست داشته اش به عاریت گرفته بوده باشد.
گرباچف بعد از فوت یوری آندروپوف در فبروری ۱۹۸۴ دیگر در سدد تسلط سیطره قدرت و یگانه التراناتیف قدرت بعد از چرننینکو گردید ، کسی که یکی از سیمبولیک ترین رهبران شوروی سابق بوده است. گرباچف با استفاده از کرکتر ضعیف وی موضع خود را به حیث یک حاکم کودتا چی مستحکم نمود.
گرباچف بعد از آنکه در ۱۱ مارچ ۱۹۸۵ بحیث منشی عمومی حزب کمونیست اتحاد شوروی جابجا شد ، در طرح و عملی یک نفشه دقیقاٌ تنظیم شده آغاز نمود و کار های زیر را در چهار سال بعدی انجام داد:
۲ جولای ۱۹۸۵ شورادنازی را به عوض آندری گرومیکو بحیث وزیر خارجه و گرومیکو را بحیث شخصیت سمبولیک در سمت رئیس شورای عالی تعین نمود.
۱۵ اکتوبر ۱۹۸۵ سیاست تحت نام " شفافیت و بازسازی" را اعلان کرد.
۶ مارچ ۱۹۸۶ تصفیه بزرگ در دورن حزب و در کنگره 27 حزب کمونیست.
۳۰ می ۱۹۸۷ بر کناری مارشال سرگی ساکالوف وزیر دفاع بعد از نشست یک هواپیما در میدان سرخ و متعاقباٌ تصفیه بزرگ در قوای مسلح اتحاد شوروی.
۱۸ می ۱۹۸۸ آغاز برگشت عساکر اتحاد شوروی از افغانستان.
1 اکتوبر ۱۹۸۸ بر کناری آندری گرومیکو از مقام ریاست شورای عالی و جانشین شدن خودش در راٌس دولت اتحاد شوروی ، ولی با قدرت و اقتدار بیشتر. همچنان ادامه تصفیه در حزب کمونیست و دستگاه دولت.
1 دسامبر ۱۹۸۸ قانون اساسی جدید که حدود قدرت و صلاحیت های گرباچف را حتی از حد قانون اساسی دولت سوسیالستی قبلی هم بیشتر ساخت تا وی تحت نام و شعار های باز سازی و شفافیت همه دستگاه دولت و حزب کمونیست را بکام خود بچرخاند . این دو شعار بدون شک یک رو پوش بر یک دیکتاتوری سازمانداده شده و قبلاٌ تنظیم شده را بیان مینمود.
7 دسامبر ۱۹۸۸ گرباچف در بیانه اش در مقر ملل متحد بازگشت ۵۰۰۰۰۰ عسکر شوروی را از کشور های اروپای شرق اعلان نمود.
۲۶ مارچ ۱۹۸۹ در انتخابات برای کنگره حرب کمونیست 20 فیصد کادر های حزبی را به حساب تنقیص تصفیه نمود. و در ادامه آن در ۲۵ اپریل ۱۹۸۹ ، ۱۱۰ کادر رهبری را از کمیته مرکزی حزب از وظایف شان سبکدوش نمود.
۲۵ می ۱۹۸۹ کنگره حرب کمونیست با تعدیلات در قانون اساسی وی را به صفت رئیس دولت و با صلاحیت های بیشتر که در قانون اساسی قبلی وجود نداشت تعین نمود.
۱۹سپتامبر ۱۹۸۹ باز هم تصفیه و پاکسازی حزب از وجود مخالفین.
( ۶. برگرفته شده و ترجمه از متن هالندی ویبسایت ویکیپپدا)
با این تصفیه حزبی و صالاحیت های بی حد دیگر وی ، بدون درد سر از موجودیت مخالفین، آغاز به ادامه و تطبیق سیاست خارجی اش یعنی آغاز فروپاشی اتحاد شوروی و سیستم جهانی سوسیالستی نمود، فروپاشی یک سیستم که بعد از جنگ دوم جهانی به آبستن گرفت و در دهه های ۶۰ و ۷۰ شکل گرفت و به بخشی از سیستم اقتصادی، سیاسی و نظامی جهانی مبدل گردیده بود . در واقعیت امر بعد از ختم جنگ جهانی دوم همان طوریکه پلان مارشال اقتصاد کشور های اروپای غرب را از عمق بحران اقتصادی بیرون کشید، سیستم بلاک شرق نیز تحت پلان همکاری و بازسازی بین دهه های ۶۰، ۷۰ و ۸۰ به مدارج ترقی و انکشاف در چهارچوب تقسیم کار سیوسیالستی میان این کشور ها رسیده بودند.
گرباچف توانست در مجموع همان معامله را با غرب انجام دهد و به تطبیق همه جانبه پلان اش دست یابد که نه تنها سیستم را در هم پاشید بلکه هیچ الترناتیف که در همان مقطع جاگزین یک اقتصاد از هم پاشیده میتوانست میگردید ، را ارائه نکرد. با تسلط خلای قدرت، اقتصاد و سیاست در مجموع در قدم اول اتحاد شوروی به بحران بزرگ مواجه گردید در قدم دوم رکود آنی اقتصادی تمام کشور های بلاک شرق را فرا گرفت و در نهایت بحرانات اجتماعی را به وجود آورد که دیگر بحران قدرت و اعتماد بر سیستم زمینه قیام های اجتماعی را به وجود آورد.
گرباچف در همان احساسات « خون گرم » که امید به نجات و وعده های داده شده یعنی ورود سیل آسای ملیارد ها دالر از آمریکا و اروپای غرب داشت و خود را ناجی و قهرمان داستان تلقی میکرد، دریافت که از جانب غرب فقط بحیث " لته چرکین " مورد " استفاده یکبار" قرار گرفته و دیگر قابل دور انداختن « در بیرل کثافات » است. او که با غرور جهان را از زیر همان کلای شپوی « چرچیل گونه » اش میدید، فقط با ارسال مواد لوکس در بازار های روسیه به استقبال غرب قرار گرفت. در بحران سالهای ۱۹۸۹-۱۹۹۱ در مغازه های شوروی عمدتاٌ روسیه در هر جای لباس های شیک ، شامپاین و کونیاک فرانسوی و غیره لوازم لوکس اروپای غربی که چشم های مردم را خیره میکرد، با وفرت ولی با قیمت کمر شکن وجود داشتند در حالیکه مردم برای یک قرص نان، یک کیلو گوشت و یک لیتر لبنیات باید برای دو الی سه ساعت در لین استاده و به امید رسیدن نوبت میبود، ان ضرورت های اولیه که مردم شوروی قبلاٌ به حساب « کپیک و یا روبل » در عالم وفرت نعمات مادی عادت داشتند. .... ادامه دارد
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۵ـ ۱۳۰۹
اعلام جنگ اوباما به سوریه
ولید معلم وزیر امور خارجه سوریه روز سه شنبه گفت:« کشورش آماده همکاری و هماهنگی در سطح منطقه ای و جهانی جهت مقابله با تروریسم طبق قطعنامه شماره ۲۱۷۰ شورای امنیت سازمان ملل در چارچوب احترام به حق حاکمیت و استقلال سوریه است.»
اشتیفن لندمن (Stephen Lendman )
دولت اسلامی (داعش) یک بهانه است، هدف کشور سوریه است. مساله٬ تغییر رژیم سوریه ٬ جایگزین کردن استقلال آن با حکومتی دست نشانده طرفدارغرب است.
تمایل امریکا٬ کنترول منطقه شرقمیانه بدون چالش است. امریکا خواهان استثمار منابع سرشار از نفت منطقه٬ محصور کردن ایران و کمک به دستور کار ایجاد خاور میانه بزرگ است.اوباما در صدد ساخت جهانی امن برای جنگ سالاران است که از جنگ سود میبرند. همه این ها برای استعمار کشور های دیگر و پیشرفت امپراتوری امریکا است. همه این جنگ ها برای آن است که تمام قاره ها تکه تکه های متخاصم شوند. همه این جنگ ها برای سود و سیطره است. همه این ها برای توجیه غلبه قدرت در برابر حق است. همه این جنگها برای نابودی ملت ها و برده کردن آنها است. همه این ها درباره توسعه اقتصادی ناشی از استثمار امپریالیستی است. همه این جنگ ها برای ستایش از جنگ به نام صلح است.
این (جنگ) ها هیچ ربطی به ارزش های دموکراتیک ندارد. این (جنگ) ها نه درباره دخالت بشر دوستانه است و نه برای مسوولیت در حفاظت از بشر. این (جنگ) ها گسترش تجاوز برون مرزی اوباما به عراق و نقض قانون بین المللی است. هیچ کشوری نباید به کشور دیگری حمله کند مگر برای دفاع از خود. هیچ حمله ای بدون اجازه شورای امنیت سازمان ملل متحد مجاز نیست. هیچ کدام ازشرایط ذکر شده وجود ندارد. اوباما جنایات بیشتری به پرونده خود افزوده است. او چندین بار بیش از یک جنایتکار جنگی است. واشنگتن از داعش٬ القاعده و دیگر گروه های افراطی بعنوان هردو متحد و دشمن استفاده میکند. این تیاتر را در جنگ های متفاوت٬ و در برخی اوقات بطور همزمان اجرا کرده است.
عناوین روزنامه های صبح منعکس کننده آنچیزی است که به احتمال زیاد اتفاق خواهد افتاد. اوباما اجازه پروازهای نظارتی را بر آسمان سوریه داد. او این اجازه را طبق قانون جنگل صادر کرد. نقض حریم هوایی کشور دیگری بدون اجازه غیرقانونی است. انجام آن بااحتمال زیاد پیش زمینه واقعی قصد اوباما مبنی بر حملات هوایی را آشکار میسازد.طبق نیویورک تایمز ۱ ٬ اوباما اجازه نظارت هوایی بر داعش را در سوریه صادر کرد: «استفاده از پهباد ها و پرواز هواپیماهای جاسوسی یو۲ (نظارتی)٬ گام مهمی بسوی اقدام مستقم امریکا در سوریه است…» «مقامات دولت امریکا میگویند که قصد ندارند طرح پروازهای جاسوسی را بر فراز آسمان سوریه به دولت اسد اطلاع دهند.»
«وقتی که جان امریکایی ها در خطر است٬ وقتی که ما درباره دفاع از منافع خود صحبت میکنیم٬ نیازی به تایید رژیم سوریه نداریم.»
«ما عملیات خود را به مرز کشورهای دیگر… و مطمینا دیدگاه خود را (در مقابله با داعش در سوریه) بخاطر هم سمت بودن او(سوریه) تنها بدلیل اینکه دشمن مشترکی وجود دارد نمیتوانیم محدود نمیکنیم.»
این به اصطلاح «دشمن مشترک» در طول ماه های بسیار زیادی متحد واشنگتن بوده است. تغییر رژیم سوریه سیاست رسمی امریکا باقی می ماند. طبق گفته بنجامین رودز مشاور امنیت ملی امریکا٬ واشنگتن بطور مشترک با سوریه علیه داعش همکاری نمیکند. « این مورد دشمن دشمن من دوست من است٬ نیست. پیوستن نیروها به اسد اساسا جمعیت سنی را در هردو عراق و سوریه بطور دایم تنها و بیگانه میکند…»
جاش ارنست سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید گفت پنتاگون با اطمینان « تمام بال های» خود را در فراهم ساختن طیف وسیعی از طرح ها و گزینه ها برای رییس جمهور اختصاص داده است- که در صورت لزوم ارایه خواهند شد.
«اینجا فشار متقابل زیادی (در بازی وجود دارد). شکی در این باره نیست.»
«ولی سیاست ما در دنبال کردن منافع امریکا در این منطقه از جهان کاملا روشن است٬ و ما میخواهیم مطمین شویم که از پرسنل امریکایی حفاظت میکنیم.»
دروغ است! اولویت سیاست رسمی امریکا سیطره منطقه ای٬ کنترول منابع آن٬ نابود ساختن دولتهای مستقل٬ و جایگزین کردن آنهایی است که طرفدار غرب هستند. این کار را با راه انداختن جنگ تجاوزکارانه٬ با تاخت و تاز و نابود کردن یک کشور پس از کشور دیگری انجام میدهد. این سند چهره تاریک امریکا است. این هیچ ربطی به «حفاظت از پروسنل امریکایی» و یا حفاظت از امنیت ملی امریکا ندارد . همه چیز با پیشرفت امپراتوری واشنگتن ربط دارد.
ارنست به دروغ ادعا کرد که اوباما طبق قانون اساسی اجازه نقض حریم هوایی یا خاک کشور دیگری را جهت حفاظت از شهروندان امریکایی یا منافع امریکا دارد. چنین اجازه ای یا مجوز قانونی بین المللی وجود ندارد.
ولید معلم وزیر امور خارجه سوریه روز سه شنبه گفت:« کشورش آماده همکاری و هماهنگی در سطح منطقه ای و جهانی جهت مقابله با تروریسم طبق قطعنامه شماره ۲۱۷۰ شورای امنیت سازمان ملل در چارچوب احترام به حق حاکمیت و استقلال سوریه است.»
در ۱۵ اگست ۲۰۱۴ ترسایی ٬ شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۱۷۰ را به اتفاق آرا تصویب کرد. این قطعنامه « نقض گسترده حقوق بشر را توسط گروه های افراط گرا در عراق (و) سوریه محکوم کرد.
این قطعنامه «از کشورهای عضو خواست تا با اتخاذ اقدامات ملی برای جلوگیری از سفر جنگجویان سرزمین خود جهت پیوستن به گروه های (تروریست) جلوگیری نمایند…»
این قطعنامه « تاکید کرد آماده گی دارد تا کشورهایی را که استخدام و سفر جنگجویان خارجی را تسهیل میکنند در لیست تحریم ها قرار دهند.»
این قطعنامه نقش مستقیم واشنگتن را توضیح نمیدهد. از شرکای سرکش ناتو٬ اسراییل٬ عربستان سعودی٬ دیگر کشورهای خلیج فارس و اردن که در آن (در استخدام و سفر جنگجویان خارجی) سهیم هستند چیزی نمیگوید.
ولید معلم بدرستی ذکر کرد:«هر گونه تجاوز به حاکمیت سوریه توسط هر کشوری، یک اقدام تجاوزکارانه است.»
در همان زمان٬ او از تمام کشورهایی که در مبارزه با تروریسم در سوریه و همکاری با دولت سوریه تمایل دارند استقبال کرد.
سرگی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه گفت که مسکو از تلاش های سوریه و عراق علیه تروریست های داعش حمایت میکند. واشنگتن یک حق یکجانبه فرا قانونی برای خود ادعا میکند که میتواند هر کشوری را با هر دلیلی هدف قرار دهد و قوانین بین المللی را بدون مجازات زیر پا بگذارد.
لاوروف گفت:« هر گونه عملیات نظامی بدون رضایت کشور مربوطه قابل قبول نیست...ما آماده گی کامل برای همکاری بایکدیگر و تلاش هماهنگ با کشورهایی داریم که تحت تهدید های مستقیم تروریستی هستند٬ و در اینجا به ویژه منظورم عراق و سوریه است٬ که ما در تحکیم توانایی آنها علیه تروریست های مسلح کمک خواهیم کرد ... ما بصورتی پایداربا عملیات ضد تروریستی میمانیم که در موافقت با کشور مربوطه و در احترام کامل به حاکمیت ملی آن کشور انجام گیرد.»
کاخ سفید از اظهار عقیده درباره استراتژی خود٬ خود داری کرد. طبق سخنگوی شورای امنیت ملی امریکا کیتون هایدن:
«ما قصد نداریم در مورد مشکلات عملیاتی یا اطلاعاتی خود اظهار عقیده کنیم. همانگونه که گفته ایم٬ ما از همه گونه ابزاری که در اختیار داریم زمانیکه لازم باشد برای محافظت از مردم خود استفاده میکنیم.» مقامات دیگر امریکایی گفتند که طبق سیاست امریکا٬ کشور سوریه را متحد خود نمیدانند.
در ۲۵ اگست ۲۰۱۴ سرمقاله واشنگتن پست نوشت:« دولت اوباما باید برای جلوگیری از داعش سرباز پیاده بفرستد»۲ ٬ و در ادامه نوشت که کری وزیر امور خارجه امریکا٬ داعش را «شیطانی» نامید که باید نابود شود. چاک هیگل وزیر دفاع امریکا٬ داعش را ماهر و مجهز به تامین مالی خوب دانست. ژنرال مارتین دمسی رییس ستاد مشترک گفت که داعش را با حمله به مرزهای سوریه « باید شکست داد».
چیزی که شرح داده نمیشود حمایت امریکا از جنگجویان داعش و گروه های افراطی مشابه است. این سیاست امریکا در طول سه سال و نیم گذشته٬ جنگ نیابتیاوباما درسوریه بوده است.
این سیاست امریکا شامل وارد کردن قاتلان جوجه های مرگ از ده ها کشور است. این سیاست درباره تامین مالی٬ مسلح کردن٬ آموزش و هدایت تروریست ها است.این سیاست امریکا برای پیگیری تغییر رژیم از تروریست های وارادتی استفاده میکند. این سیاست بدون اجازه شورای امنیت یا مجوز کنگره انجام میشود. این سیاست بدون حمایت مردمی است. این در زمانی صورت میگیرد که اکثریت قریب به اتفاق امریکایی ها خواهان صلح٬ نه جنگ هستند.
مردم امریکا میخواهند به نیازهای عمومی پرداخته شود. آنها خواهان عدالت اجتماعی هستند که برای زمانی طولانی نادیده گرفته شده است. آنها خواهان چیزی هستند که برای زمانی طولانی تکذیب شده است. آنها چیزی میخواهند که نمیتوانند بگیرند.
اوباما آخرین نفر در خط طولانی رؤسای جمهور جنگ طلب است. جنگ ادامه دار سیاست رسمی امریکا است. بنابراین در صدد حمله پیشگیرانه است. اصول حکومت قانون یا ارزش های دمکراتیک مهم نیست. پیشبرد امپراتوری امریکا سیاست دیرینه مقامات امریکا است.از دست دادن میلیون ها نفرهزینه کوچکی است که باید پرداخته شود. بنابراین٬ بدبختی انسان غیرقابل بیان است. جنگ باصطلاح علیه ترور امریکا یک جنگ تروریستی است. این یک جنگ فراقانونی است. این جنگی است علیه جمعیت بیدفاع. مداخله مستقیم علیه سوریه محتمل است٬ وممکن است با جنگ علیه انسانیت دنبال شود.
منابع:
۱- اوباما اجازه نظارت هوایی بر داعش را در سوریه صادر کرد
http://www.nytimes.com/2014/08/26/world/middleeast/obama-syria-ISIS.html?_r=1
۲- «دولت اوباما باید برای جلوگیری از داعش سرباز پیاده بفرستد»
http://www.washingtonpost.com/opinions/the-obama-administration-must-put-boots-on-the-
ground-to-stop-the-islamic-state/2014/08/25/a9aae742-2c6f-11e4-9b98-848790384093_story.html
برگردان: ا. نویدی
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۶۰۹
در زدایش دیدگاه:« دو پادشاه دریک اقلیم »
در این روز ها، همسویان تیم تحول وتداوم ، رسانه های گروهی را در بست گروگان گرفته اند وپیاپی داد می زنند، که دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجد وپست ریاست کمیته اجراییه یک بست خلاف قانون اساسی می باشد.داکتر اشرف غنی احمدزی طی سخنرانی ها وگفت وشنود هایش بار بار گفته است ، که طرفدار ایجاد دولت وحدت ملی است ، مگر قانون اساسی را در معامله قرار نمی دهد. از اینرو تمام امیدها را به منظور ایجاد یک دولت وحدت ملی یا دولت همسویی به نا امیدی ویآس مبدل کرده است تیم تحول وتداوم چشمبراه آن اند ، تا که کمیسیون متقلب انتخابات ، آنها را برنده اعلان کنند وبه گونه ای یکسو دولت سیاسی ریاستی متمرکز دیکتاتور مآبانه خود را اعلام بدارند.
بنگریم ، که آیا این نگاه واین نگرش چه سود وچه ویژه گی قانونی دارد؟
از برپایی دور دوم انتخابات یا گزیدمان ریاست جمهوری افغانستان نزدیک به چهار ماه واندی می گذرد، مگر تا ایدون فرایند آن هویدا نشده است . چانه زنی ها ، نشست ها ، رفتن وآمدنهای خیرخواهان ویا شرخواهان خارجی ، بیانیه ها و بچه ترسانک ها هیچکدام کارگر نیفتاد وهنوز که هنوز است ، همان چهارمغز کورک باز نشده است .
با پا درمیانی جان کری وزیر امور خارجه امریکا قرار بران شد، تا یک دولت وحدت ملی که کاندید برنده رییس جمهور ونامزد بازنده رییس کمیته اجراییه شورای وزیران شوند، ایجاد گردد.مگر این مساله هم با گمانه زنی ها وبددانی ها یا سو تفاهم ها همراه بود ، ستاد انتخاباتی تحول وتداوم به رهبری داکتر اشرف غنی احمد زی به تعهد هایش که با جان کری مطرح نمود ، پشت پا می زند واز ایجاد دولت وحدت ملی به این گمان که دو پادشاه در یک قلمرو نمی گنجد طفره می رود وبه این بهانه وبه بهانه ای اینکه گویا ایجاد پُست ریاست کمیته اجراییه خلاف قانون اساسی کشور است ، ان را نمی پذیرد وچون باورمند است ، که در انتخابات برنده می شودوکمسیون متقلب پیش بر این پیروزی او را پیریزی کرده است ، از اینرو به هیچ کرنشی تن درنمی دهد. می خواهد تا قدرت را دربست وانحصاری در اختیار داشه باشد.
بنگریم ، که این نگاه واین دیدگاه چقدر درست وقانوی وچقدر نادرست ونابجا می باشد.
یک: اگر پُست ریاست کمیته اجراییه خلاف قانون اساسی است ، پس چرا ایجاد آن را خود تان برای جناب احمد ضیآمسعود که در پشتبانی از تیم تحول وتداوم تلاش نمودند ، وعده داده بودید؟
دوم: نخست به زدایش این اندیشه که دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجد: در جهان دو گونه سیستم یا مدیریت دولتی پارلمانی وجود دارد:
الف: دولت پارلمانی وارسته .
ب: دولت پارلمانی وابسته .
در نوع الف : دولتهای شامل می شوند ، که آنها رادولت های فدرالیزم ، یا فدرالیته می گویند ، که صدراعظم در رآس سه ارگان عدلی ، قضایی واجراییوی قرار دارد، وصدراعظم های ایالتی نیز به او گزارش می دهند ، در این سیستم پست رییس جمهوری سمیولیک می باشد واغلب صلاحیت های به صدراعظم انتقال داده می شود، نمونه های سیستم پارلمانی وارسته یا فدرالیزم در کشور های آلمان ، پاکستان ، هندوستان ودیگر کشور ها وجود دارد. عالیترین نوع دموکراسی در این سیستم بازتاب می کردد.
ب: نوع سیستم پارلمانی وابسته ، که صدراعظم یا همان رییس کمیته اجراییه در رآس پست شورای وزیران یا ارگان اجراییوی قرار دارد از جانب رییس جمهور جهت رآی اعتماد به پارلمان معرفی می گردد ، وتنها در رآس قوای اجراییه قرار دارد، در این سیستم رییس جمهور است ، که در رآس ارگانهای عدلی ، تقنینی واجراییوی قرار دارد، وهمزمان متصدی ویا مسوول ارگانهای قوای مسلح نیز می باشد، نمونه های این سیستم در فدراتیف روسیه ، فرانسه ، افغانستان در دوران شاهی و ریاست جمهوری دموکراتیک بود ، که شاه ویا رییس جمهور در رآس سه ارگان قرار داشت وصدراعظم تنها در رآس ارگان اجراییوی یا حکومت قرار داشت.
از دید این قلم آنچه را که جان کری وعده داده است وآنچه را که قرار است در افغانستان ایجاد شود ، همان نوع پارلمانی وابسته . که رییس جمهور در رآس سه ارگان مقننه ، قضاییه واجراییه قرار دارد ورییس کمیته اجراییه یا صدراعظم تنها در راس ارگان اجراییوی قرار دارد ، ایجاد می شود ، به درستی دیده می شود ، که دو پادشاه نی ، بلکه یک پادشاه یا رییس جمهور ویک صدراعظم ، یک قاضی القضات ویک دادستان گل یا لوی سارنوال ویک رییس پارلمان ویک رییس مجلس سنا وجود دارد، که در رآس همه رییس جمهور می باشد. اینجا یک رییس جمهور است ویک قدرت ، ارگانهای پایانی . که شامل حکومت، قضات ، سارنوالان یا دادستانان وپارلمان کشور است ، همه نزد رییس جمهور مسوول می باشند. پس این دیدگاه که در یک اقلیم دو پادشاه نمی گنجد ، از بنیاد نادرست است .
وایدون در مورد قانونی بودن ویا قانونی نبودن این پست ، که گویا به گفتاورد داکتر اشرف غنی احمدزی ، قانون اساسی را در معامله قرار نمی دهد، نگاهی افگنیم .
اینجا یک پرسش مطرح می شود ، آیا در کشور قانون اساسی در معرض معامله قرار نگرفته است؟
در کشور ما افغانستان قانون اساسی در معاملات گوناگون قرار گرفته است . تمدید دور ه ریاست جمهوری کرزی خلاف قانون اساسی است . گزینش وزیران سرپرست ، خلاف قانون اساسی ، گزینش کمیسیون انتخابات خلاف قانون اساسی ، گزینش قاضی القضات ها خلاف قانون اساسی و بالاخره برپایی دور دوم انتخابات خلاف قانون اساسی رقم خورده است .
سوم: آیا انتخابات دور دوم ریاست جمهوری قانونی است؟
اینجا لازم است تا کوتاه ایستایی به این مساله شود: در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری به ملاحظه اسناد وشواهد ، نزدیک به ۴میلیون وپنجصد ونود هزار نفر سهم گرفته اند ، اگر نفوس کشور را نزدیک به سی ملیون نفر تخمین بزنیم ، واز آن میان واجدان رآی دهی را ۱۵ میلیون بپذیریم ، نزدیک به سی در صد نفوس واجد رای دهی در انتخابات سهم گرفته اند ، که انتخابات غیر قانونی ونادرست می باشد ، بنا بر آن نامزد برنده وبازنده وجود نداردهردو نامزد بازنده وغیر قانونی هستندو خلاف قانون اساسی وخلاف عرف ورسم ونظم دموکراسی به کرسی ریاست جمهوری تکیه می زنند.
افزون بر آن بررسی ها نشان می دهد ، که تیم داکتر اشرف غنی احمدزی نزدیک به دوملیون رآی وتیم دوکتور عبدالله عبدالله نزدیک به هشتصد هزار رآی جعلی وتقلبی را شامل شبکه شمارش آرآ نموده اند. از اینرو هیچکدام رییس جمهور قانونی کشور بوده نمی تواند وهیچکدام برنده انتخابات ریاست جمهوری نیست. هم داکتر اشرف غنی احمد زی وهم دوکتور عبدالله عبدالله هردو سر افگنده ، متقلب وشکست خورده اند،
حالا که تلاش می شود ، تا یک دولت وحدت ملی ایجاد شود ،زمینه ها برای ایجاد آن فراهم شده است ، نباید طرفداران تیم داکتر اشرف غنی احمد زی با این طرح مخالفت کنند.
سخن پایانی : منافع ملی کشور ، امنیت وآرامش در وطن ، جلوگیری از پایایی وبه درازا کشیدن نتایج انتخابات ، که اغلب شبکه های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی واداری کشور را به سکون کشانیده است ، کشور به یک ضرر نزدیک به هفت میلیارد دالر خساره روبرو شده است ، ، اینها همه بالاتر از یک نگاه نادرست ، که گویا گزینش رییس کمیته اجراییه مخالف قانون اساسی است ، می تواند ، باشد.
شتر را گفتند ، گردنت کج است ، گفت: او برادر کجایم راست است ، که گردنم کج باشد.
ایدون در کشور کدام اقدام قانونی است ، که تامین منافع ملی کشور غیر قانونی باشد.
به منظور جلوگیری از به درازا کشیدن دولت وحدت ملی وهم به منظور قانونی شدن حکومت وحدت ملی ، بسیار ساده پس از اعلام نتایج انتخابات وشناسایی رییس جمهور جدید، وگزینش رییس کمیته اجراییه ، طی مدت یکماه لویه جرگه دایر ، وتعدیل در قانون اساسی کشور وتغییر نظام ریاستی دیکتاتور مابانه به سیستم پارلمانی وابسته که در آن صدراعظم تنها در راس شورای وزیران وارگان اجراییوی قرار داشته باشد واز جانب حزب پیشتاز ویا یک ایتلاف اکثریت در پارلمان گزیده شود ، رونما و ومورد تصویب قرار بگیرد.
مساله دوسال که در طرح جان کری وزیر خارجه امریکا پیشبینی شده است ، به یکماه تغییر پذیرد.
طی این مدت صدراعظم یا رییس کمیته اجراییه طی یک فرمان تقنینی از سوی پارلمان تصویب و به توشیح رییس جمهور رسانیده شود. پس از آ نکه تغییرات در قانون اساسی رونما گردید، انتخاب صدراعظم قانونی تر شود. در غیر آن کشور از بحران موجود رهایی نخواهد یافت.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۳ـ ۱۳۰۹
یاد از فرزند مبارز رفیق صدیقی
زبیر شیرزاد
تا هنوز نمیتوانم باورکنم که رفیق عزیز ومبارزنستوه ، شخصت اگاه ، دانشور ، با ایمان ود لسوزما رفیق نصیر احمد صدیقی زیرخاک خفته باشد. ولی چاره نیست. باید بپذیرم که ان عزیزرا که هر روز ساعت ۱۲ که تفریح کارم بوده یا زنگ تیلفون من به صدا در می امد ویا زنگ تیلفون او.
رفیق صدیقی خیلی شیفته سیاست ومبارزه بوده ودرفصاعت وبلاغت کلام دست بالا داشت او درمدتی که با هم همکار بودیم سرسخت میکوشید در برابر انحراف قد علم کنند، او خسته گی ناپذیر بود درکار حزبی. ساعتها با یک مسله حزبی صحبت میکرد تا جانب مقابل را قناعت دهد یا خودش قناعت کند. رفیق صدیقی همکار عزیز وخوبم در کار هایی حزبی بود .سعی وتلاش اش در پروسه وحدت بین نیروهایی ترقیخواه ستودنی است وبا دیدگاه من همنوا بود. او همیشه تاکید میکرد. نبایید اصول را زیرپا کرد . از حق نمیگذرم چند سبا فکر میکردم که او در سعی وتلاش خود است. مدتی بعد وجدانآ به اشتباه خود پی بردم که نه خیر . بلکه او عاشق سیاست و مبارزه در راه زحمتکشان و شگوفایی بوده؛ و اگر راست بگویم بگذار کسی خرسند میشود ویا خشمگین از اینکه حوصله فراوان داشت وبه مسایل حیاتی درون حزبی عمیق فکر میکرد .در حضور عده یی رفقا برایش گفتم من یاغی برایت بعیت میکنم . واین حرف را به رهبری حزب نیز گفتم مدتیکه من مسوولیت مالی داشتم من را رهنمایی کرد، روزیکه مسوولیت تفاهم دارم هر روز من را رهنمایی کرد . او خواب نداشت اگر در جلسات تفاهم چه در جلسه ایتلاف چه در کمیسیون وحدت هامبورگ تا نیمه شب ادامه میافت او بیدار بوده تا برایش گذارش بدهم. رفیق صد یقی زنده یاد درچند سال چه به صفت مسوول وچه به صفت عضو در کمیته ایتلاف خارج از کشور از توان بالاتر کار کرد که یکی از علل بیعت ام مبارزه خسته گی ناپذیرش در ایتلاف خارج از کشور بود.
زنده یاد صدیقی ازلحظ اقتصای کم بغل بوده ولی ایمانش خیلی قوی بود. من به مثابه شاهد دیدم . پول را چند بار قرض کرد .ولی به جلسات حزبی به کابل رفت .که این عمل اش دلالت به مردانه گی ، مسوولیت پذیری وهمت والایش میباشد. واین اوصاف در وجود اش بارز بود وحتا دیگران را نیز تشویق میکرد. یکی از خصوصیات دیگر بزرگ اش که دروجودش دیده میشد تحمل و حوصله مندی حزبی بود. او دربرابر ناسزا گویان که نازیبا میگفت ، به با یک تبسم به جوابش میپرداخت. روزی برایش گفتم رفیق صدیقی چرا ؟ جوابش یک حرف ساده وپر معنی بوده و ان اینکه: او میگفت فردا زیر یک سقف حزبی باهم مینشینیم ومبارزه میکنیم، رفیق صدیقی روح ات شاد باد ویادت جاویدان!
سرورانم باورکنید ، روزیکه به کابل رفت من ورفیق رشاد با خداحافظی اش رفتیم وفرزندش سلیمان نیز حضور داشت . خیلی خرسند به نظر میرسید وگفت به آغوش بزرگ وطن ، حزب وکار هایی حزبی می روم .او دیگر از ناحیه فامیل تشویش نداشت برای من و رفیق رشاد گفت حال سلیمان جان نصیر احمد است ومیتواند از فامیل وارسی کند. او دیوانه وار عاشق مبارزه در وطن بود. او برایم گفت : دوبکس لباس را با خود میبرم وسومی اش را با خود ت بیاور گفتم خوب وبه چشم. رفیق رشاد عزیز ازاینکه نزدیک شهر شمااست. سلیمان جان انرا به منزل او رسانده، من باخود میا ورم وتکرار گفت من برنمیگردم . و در امورات حزبی هرآنچه در توان دارم در وطن دریغ نمیکنم ودر پروسه وحدت با ترقی وطن و با رفقا همکاری میکنم .
رفقا داخل کشور از آن زنده یاد خیلی استقبال کردند ، سرپرست حزب رفیق کامجو برایش با مهربانی خوش آمدید گفت. وبرایش یاد اور شد رفیق صدیقی عزیز هرجایی که خواسته باشی به شما فرزند شفته سیاست ومبارزه تعلق دارد و در اختیار شما است . صدیقی عزیز در چند روزی که در کابل بوده صدیقی عزیز بوده عزیزتر شد .چون دو روز نسبت مصروفیت ها نتوانستم برایش تیلفون کنم واحوالش را بگیرم روز جمعه برایش زنگ زدم او یکجا با رفقا در دره پغمان رفته بود . ودر باغ رفیق اوریاخیل رفقا باهم جمع شده بودند تا نان چاشت را در باغ رفیق اوریا خیل نوش جان کنند . باصدیقی زنده یاد طولانی صحبت داشتم او از خوشی گوشی را به رییس حزب مردم رفیق راوش عزیز وبعد از ان به رفیق کامجو داد . صدیقی خوشنام از محبت رفقا یاد آورشد و گفت از رفیق کامجو خیلی خرسندم ودر کنارم ایستاده . من نیز خوش شدم او از صمیمیت، کار ، مبارزه ودست اوردها رفقا خرسندی خود نشان داد. او به صدایی بلند هورا کشید. ومن مژده یی خوب برایش دادم که برای مدت شش ماه اپارتمان من که خالی شده در خدمت ات است . متاسفانه وجایی خیلی افسوس برایم است. روز یکشنبه باید کلید برایش داده میشد. از اینکه روز شنبه در سفر بودم و او در بستر بیماری در حال جان دادن بوده ومن بیخبر از آن ، صبح وقت یکشنبه به محل اقامت ام رسیدم. فیسبوک ام را باز نمودم که خبرجان گداز وناباور کردنی تحت عنوان « رفیق نصیر احمد صدیقی دیگر دربین ما نیست » به چشم من خورد. دیگر هیچ را ندانستم. دیوانه وار به رفقا در کابل والمان تماس گرفتم . مرگ آن عزیز را که هر روز احوالت را بگیرد. آن رفیق که درباره حزب و رفقا فکر کند . خیلی مشکل و درد اور است. رفیق صدیقی عزیز! نجات از مرگ ناممکن است خودت به زبان خود گفتی که من رفتم و بر نمیگردم . توعزیزغرق درحب الوطن بودی ، در کنار رفقا همیشه خود را راحت احساس میکردی وحال در حالت مرگ نیز در کنار رادمردان، انجا که بهترین هایی وطن وحزب محبوبت زیر خاک خفته است. توهم زیر خاک با دستان پاک وعشق والا به وطن وحزبت با خود خانه ساختی وبرنگشتی. باور کن صدیقی عزیزم درنبودت شرکت در جلسات حزبی وجلسه ایتلاف و کمیسیون وحدت هامبورگ برایم خیلی دشوار تمام خواهد شد . ولی یک چیز من را وادار میسازد که آن آرزوهای شریفانه ات که داشتی وبا من روزمره انرا شریک میساختی . بخاطر تحقق ان آرزو های شریفانه ات حضور خواهم یافت. صدیقی خوشنام وعزیز، خیلی زود رفتی وما را تنها گذاشتی ولی باشرف زیستی وباعزت رفتی ، زود رفتی ولی یارانت را به مرگ ات سخت تکان دادی ودر فامیل همرزمانت به یقین که ماتم است. چه زیبا رفیق راوش عزیز رییس حزب مردم در روز مرگ ات برایم گفت : رفیق شیرزاد ببینید با زنده گی باور نکنید. رفقا باید از ته دل یکی دیگر را در آغوش بگیرند.
صدیقی عزیز!
ارام در کنارهمرزمان ات بخواب .تو درافکارات و دراندیشه انسانی ات و دروطندوستی ات که داشتی، جاویدان هستی رفقا در نبودت در ماتم به سر میبرد.
روحت یکجا با مبارزین وهمرزمان ات آرام میخواهم.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۰۳۰۹