انتخابات ۲۰۱۴ در افغانستان، جنجال بحث بر انگیر زمان ما

( بخش چهارم )

ع. بصیر دهزاد

گذار از بحث های سیستم فدرالیزم و سیستم سنترالیزم قدرت بطرف مشروعیت دولت و روند ملت سازی و اتکا به اراده ملت، انتقال مسوولیت و صلاحیت ها در یک پروسه

این مقاله را در حالی مینویسم که مردم کشور و افغانان خارج از کشور جشن عنعنوی نوروز و حلول سال نو ۱۳۹۳هجری شمسی را به فال نیک به تجلیل گرفته ، شادی وجشن بر پا میکنند. در عین حال تعداد از تاریک اندیشان به مانند سالهای دیگر در ضدیت با این جشن تاریخی و عنعنوی فتوا صادرمینمایند و تجلیل یک عنعنه تاریخی را حرام میدانند، درست همان اندیشه مجامع تندور تکرار می یابد که ریشه گره خورده به استخبارات و عقبگرایان آنسوی سرحد « ها » دارند. این چنین فتوا ها بیان یک سلسلهٌ زنجیری است که  در سالهای حاکمیت طالبان دو افتخار  تاریخی افغانستان یعنی مجسمه های بامیان را با کینه و حسد و دشمنی با تمدن های باستان و تاریخ ملی ما نیزمنهدم ساختند. در حقیقت ضربه به هویت ملی و تاریخی ما زدند ولی پارچه های آنرا خود شان در پاکستان بردند و فروختند. جالب و قابل دقت است که تعداد از کاندید های ریاست جمهوری هم از دادن پیام های نوروزی بمناسبت این جشن ملی و عنعنوی ما افغانها خود را در کوچه خموشی زدند. یعنی آنها تنها به این نکته تاکید نمودند و گفته اند که : « انشا الله اگر قدرت را بگیریم مملکت را انکشاف میدهیم».

 نماینده گان کمپاین های انتخاباتی دو سه کاندید انتخاباتی برخورد عقده مندانه و مخاصمت آمیز ۳۵ سال گذشته را چنان با خشن زنده و مطرح میکنند که گویی از خون وآتش گذشته تشنگی شان هنوز فرو ننشسته است. آنها همه چیز را فقط به شریعت موکول میکنند و لی در توضیح اینکه چگونه آن شریعت را با جهان متمدن  کنونی در وفق و تطابق قرار میدهند، کاملاٌ نا توان اند. آنها از کلیات که باور بر انگیز نیستند، نمیتوانند برون آیند.

در همین هفته طالبان و همراهان و طراحان شان در جلال آباد، فاریاب و قندهار بازهم خون های هموطنان ما را ریختند. طالبان خود فروخته به استخبارات پاکستان چندین تن از بزرگان قوم محلات را در مشرقی کشتند، آنهای را کشتند که با یک موقف بی طرفی  و بخاطر میانجیگیری و آزاد ساختن مردمان محل که تو سط طالبان اسیر گرفته شده اند، با آنان  میخواستند تفاهم نمایند.

در شب نوروز شهر کابل سال نو را با کشته شدن ۹ نفر در هوتل سرینا کابل ( منجمله خانواده یک ژورنالیست و دو تن از زنان  افغانی الاصل دیگر) به تحویل گرفت، هزاران نفر اشک ریختند و صد ها هزار نفر بر طالبان نفرین فرستادند ولی رییس جمهور کرزی در چند کلمه موجز حادثه را « غیر انسانی » خواند. طالبان این خون ها را به عنوان « حسن شرارت ، بیرحمی و قصی القلبی »   در برابرآزاد شدن اخیر بیش از ۵۰ تن از زندانیان شان از زندان بگرام به تحفه دادند.

در هر حالت، من در این مقاله میخواهم روی یکی از مسایل حایز اهمیت بحث و تبصره خود را متمرکز سازم که از چندین سال یکی از موضوعات داغ و « یک بحث جنجال بر انگیر » یعنی مشاجره میان مفاهیم سیستم حاکمیت سیاسی فدرالی ویا سنترالیزم، ساختار  پالمانتاریزم یا ریاستی و صدارتی و غیر صدارتی بوده است که این موضوعات  به شکلی در برنامه های تبلیغاتی کاندید ها مطرح شده است.

 این ها  مسائل مهم از لحاط تیوری وشیوه تطبیق حقوق اساسی ( حقوق دولت) میباشند. در قدم اول نباید سیستم فدرالی و سیستم مرکزیت ( سنترالیزم قدرت و اداره دولتی را به مفاهیم مانند پارلمانی و  ریاستی ( پرزدنسیل) یا صدارتی به اشتباه گیریم  چونکه در هر کشوری میتواند شکل و ساختمان دولت ( در صورت موجودیت پایه های دموکراسی) توسط  ارا مردم تعین گردد. مساله اصلی در آن است که چگونه یک نظام سیاسی بر پایه آرا واقعی ملت و مردم عرض وجود نموده و چگونه نظام منتخب مردم دوباره خواست ها ، اراده و آرمانهای مردم را انعکاس میدهد و به وعده های داده شده خود وفا مینماید. در چنین جو سیاسی اراده اکثریت و ادای وعده های داده شده در یک سیاست موزون و عادلانه دیگر پدیده های مانند سمت، قوم، زبان ، مذهب و دیگر تعلقیت ها مطرح شده نمیتواند چون مساله بالای مشروعیت و اراده ملت است. همچنان ایجاد یک سیستم تقسیم قدرت و صلاحیت های دولتی میان پارلمان، احتمالاٌ کابینه دارای صدراعظم و رییس جمهور میتواند در هر کشور شکلی مخصوص به ساختار اجتماعی و سیاسی خودش باشد.

در اولین مناظره انتخاباتی میان کاندید های ریاست جمهوری بحث اصلی روی مساله قدرت دولتی بود که روی اصل تمرکز قدرت دولتی تاکید نمود یا روی تقسیم قدرت دولتی و انتقال آن به محلات؟

بعد  از فروپاشی سیستم دولتی طالبانی ( شرم آور ترین سیستم دولتی در افغانستان) که با  هیچ مبانی و پرنسیپ های حقوق دولتی مطابقت نمیکرد، بحث سیستم سیاسی افغانستان گرم گردید، از دو جهت:

یکی از جهت اینکه با قانون اساسی و اولین گامهای دموکراسی کدام ساختار سیاسی در افغانستان میتواند کاری ترو تضمینی برای بقای افغانستان تجزیه ناپزیر باشد. روی همین دلیل و دلایل دیگر سیستم ریاستی و قبول یک پارلمان با امتیازات و صلاحیت های «معین » در قانون اساسی تسجیل گردید.

دوم از جهت اینکه مناظرات گرم میان حلقه های سیاسی و تنظیمی که یکی  با نتیجه گیری از تجارب تلخ حاکمیت های سیاسی گذشته و دیگری در موقف دفاع از سیستم های گذشته در رقابت و تضاد با یکدیگر، یکی در دفاع از سیستم فدرال و دیگری در دفاع از سیستم مرکزیت قدرت قرار گرفتند.

اکنون با آغار و ادامه پروسه انتخاباتی بیشتر روی تمرکز و یا انتقال قدرت به محلات و بحث ایجاد یک « سیستم صدارتی » مطرح است.

من در بحث های که موضوع حکومت تحت نام « اسلامی » که  همه مسایل سیاسی بدون توضیح علمی و حقوقی مطرح گردد و تنها اکتفا بدین گفته شود که:  « هر چه در اسلام گفته شده است ما همان طور میکنیم!!!» ، دفاع از حق زن تنها در حد « احترام مانند یک خواهر و مادر» محدود گردد، مالیه دولتی از طریق « بیت الذکاة » جمع آوری گردد و یا در هر مورد دیگری که تحصیل، تجربه و تخصص مسلکی بدیل دوم باشد و موضوع فتوا شرعی مطرح درجه اول باشد، خود را شریک و ذیدخل نمیدانم بلکه هدف ما حل مشروع ، ممکن و عملی معضلات یک افغانستانی است که با در نظر داشت شرایط خاص اجتماعی، اتنیکی، اقتصادی ، کلتوری و فرهنگی در شاهراه رشد موزون و متناسب و همگون قرار گیرد ودر پهلوی آن یک سیستم سیاسی و قدرت دولتی « البته در یک پروسه » جا گزین گردد که مورد اعتماد و قبول همه ملت باشد. ملتی که دیگر مساله تقسیم و تناقض بین شرق و غرب و شمال و جنوب کشور نباشد.

روشن است که حکومت های امریکا، انگلستان و تعداد دیگر از کشور های غربی از آغاز تحولات بعد از سال ۲۰۰۱ هر کدام تلاش نموده اند تا در سیستم سیاسی کشور به سرمایه گذاری غیر مشروع مبادرت ورزند و از نیرو ، توانایی و نفوذ عناصر و شخصیت های ملی و صادق به خواست های ملت ممانعت ورزند تا اینان نقش موثر شان را در وفاق ملی و ثبات سیاسی نتوانند داشته باشند. این بغرنجی سیاست امریکا و متحدان آن تا کنون شدید ترین ضربه را در ساختار یک حکومت مشروع و مهار کردن پرابلم های سیاسی و اجتماعی و بلاخره تاٌمین ثبات ، امنیت و وفاق ملی وارد نموده است.

دستگاه های  سیاسی- نظامی  عمدتاٌ امریکا و انگلستان هنوز حاضر به این نیستند تا به شیوه عجولانه و غیر حساب شده شان اعتراف نمایند و یا اینکه ممکن به سیاست های بغرنج شان ادامه میدهند و در هر مقطع زمانی طرح های را پیشکش مینمایند که نه تنها سوال بر انگیز اند بلکه ایده های سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و  تقسیمات مجدد بعض سرزمین ها و دولت های خود ساخته و بلاخره ایتلاف های سیاسی و نظامی را به بالا میکشاند. یکی از این طرح های که در ۵ یا ۶سال قبل  به مطبوعات کشانیده شد  ، مساله فدرالی ساختن و تقسیم افغانستان به شمال و جنوب بود که گویا پشتونهای افغانستان در جنوب و ملیت های دیگر در شمال  در جدایی از هم قرار داده شوند تا به اصطلاح مخاصمت های ملی و قومی در این منطقه اسیا فروکش نماید!!!.

نویسنده بدین باور است که مساله اصلی در یک سیستم و نظام مشروع « و سهمگیری مردم در پروسه های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی» است که چگونه شکل میابد و با کدام شیوه ها تمثیل حاکمیت مردم در عمل به واقعیت تبدیل میشود. تعداد از روشنفکران ما موضوع فدرالی ساختن و یا حفظ یک سیستم مرکزیت قدرت را فقط در چوکات دیدگاه ها و علایق و ذوق های سمتی زبانی مطرح میکنند. طبعاٌ هرکدام از سیستم ها بر اساس تجارب و منفعت های در این و یا آن کشور شکل گرفته و بلاخره با عث شکل گیری تیوریهای  در عرصه حقوق اساسی ( دولتی) گردیده است ولی با ید بدان اعتراف نمود که هر کشوری تاریع انکشاف و سیر تمدنی خود را داشته و بعد از آزمایش های طولانی یکی از همین دو سیستم مورد قبول مردم قرار گرفته است. ولی ساختار درونی دولت که چگونه بر بنیاد رشد موزون و متناسب اجتماعی ، اقتصادی و کلتوری – فرهنگی و منافع مشروع مردمان باشد، میتواند به اشکال دیگری هم اساس گذاشته شود که مورد اعتماد همه مردم باشد.

نظر به طرح لیبرالی فدرالیزم عبارت از یک قرارداد اجتماعی است که بنیاد آن بر همکاری و احترام  به استقلالیت هر گروپ اجتماعی استوار میباشد.

خصوصیت اصلی فدرالیزم در تقسیم ساحوی و یا صلاحیتی  و همچنان در یک توافق معایده وی است که در قانون اساسی مشروعیت پیدا نموده باشد. به بیان دیگر مفهوم فدرالیزم عبارت از اجزای دارا ی صلاحیت های منطقه وی و یا وظیفه وی بر اساس قانونی اساسی  در یک واحد کل است که بر اساس یک « موافقه یا قرارداد اجتماعی »  تشیکل و اساسگزاری میگردند. فدرالیزم یک شیوه رهبری سازمان دولتی است. در اینجا درجه خودمختاری (استقلالیت) و سهم مساویانه قسمت ها (خودمختار) در هرارشی رهبری به شکل  معین میگردد که تغیر یک جانبه در ساختار رهبری ناممکن میباشد.

هسته فدرالیزم متشکل ار تطبیق تمام موارد مورد موافقه توسط هر دو  یا طرفین موافقه میباشد. و هر گونه تغیر  بخش های توافق شده سیستم فدرالی و یا جاگزینی سیستم الترناتیوی قدرت دولتی هم مربوط میشود بر توافق مشرک تمام مناطق خود مختار فدرالی. به بیان دیگر مساله اساسی در سیستم فدرالی تقسیم قدرت است بین موسسات فدرال اما بر اساس موافقات دو یا چندین جانبه.  مساله خودمختاری ویا استقلالیت ساحات فدرال نمی تواند تابع خودمختاری دوگانه باشد بلکه خودمختاری  در یک کل و خودمختاری « قسمی » ساحات تحت این ساحه فدرالی.

سیستم فدرالی یک شکل ساختار دولتی زاییده شده در یک پروسه طولانی رشد وتکامل سرمایه داری است . توضیح مقایسوی انواع و مثال های از سیستم فدرالی در تعداد زیاد از کشور های سرمایه داری و بعض نظام های فدرالی در اسیا ، ار حوصله این مقاله و خواننده برون و ممکن تکراری هم باشد. ۱

آکنون در مورد ساختار سیاسی جامعه افغانی ما:

 افغانستان کشور کثیر الملیت با تعدد زبان ها مذاهب ، کلتور، رسوم و عنعنات مختلف و متفاوت از یک منطقه تا منطقه دیگر است.  این تفاوت ها را میتوان هم در ذوق ها، سلیقه ها، اداب اجتماعی، شکلگیری شخصیت و مزاج که از اجتماع گرفته میشود (تذکر: شکل گیری شخصیت و طبع و مجاز ناشی از دو فکتور است ، یکی فکتور اجتماعی است و دیگر فکتور ارثی و ژنتیک). کلتور غذا و پوشیدن لباس و غیره که همه و همه اجزای روان اجتماعی اند که در افغانستان ما خیلی ها در تنوع و تفاوت قرار دارد.

از جهت دیگر موضوع باید متمرکز به این اصل گردد که اقوام و ملیت های افغانستان در بعضی از مناطق افغانستان چنان مغلق امتزاج یافته اند که تقسیم بندی های قومی و ملیتی نظر به ساحه ناممکن به نظر میرسد

نویسنده به این باور است که راه به سوی انکشاف متعادل تمام مناطق افغانستان و رشد موزون و مساوی الحقوق کلتور و زبان تمام مردمان کشور یک خواست و نیاز مشروع است ولی این پروسه در تعویض آنی سیستم سیاسی خیلی ها خطرناک و آفت آفرین به نظر میرسد. آغاز و ادامه این روند را میتوان در سیر پلان شده و با یک توافق مشروع ملی و اجتماعی عملی دانست . خطر عمده در این است که جاگزینی یک سیستم به عوض دیگر سیستم  و لو ناکار آمد،  میتواند خلا های بزرگ را در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، دولت و قانونسازی و غیره و غیره به وجود بیاورد.

نویسنده بدین باور است که نظر به خصوصیات جامعه افغانی ما و تقسیم و انتقال قدرت و صالاحیت های تصمیم گیری و اجرائی به محلات میتواند در یک پروسه معین ( نه با عجله) زمینه انکشاف و دولت سازی و ملت سازی را ممکن سازد. مثلاٌ همپا با شکل گیری و تدوین قانون و یا قوانین میتواند شورا های ولایتی ، شهری و ولسوالی در پنج سال دوره آینده ریاست جمهوری قدم به قدم ( با سنجش های دقیق سیاسی، اجتماعی و قانون اساسی) صلاحیت ها و مسوولیت های تصمیم گیری و اجرایی خویش را بدست آورند. در عین حال صلاحیت های والیان و ولسوالان نیر در یک پروسه به کمیته های انتخاب شده یعنی شورا ها انتقال نماید. مثلاٌ این امکان پذیر است که دادن بودجه ولایات و تطبیق پلان انکشافی آن در قید مسوولیت و صلاحیت شورا های انتخابی ( مستقیم از دولت مرکزی)  تنظیم گردد. جهت مثبت انتقال تدریجی صلاحیت و مسوولیت به شورا های انتخابی در آن است که شورا های انتخابی ( بخشی از ارگان دولتی) در یک رابطه نزدیک و مستقیم با دولت مرکزی، با مردم و انتخاب کننده گان پاسخگو ساخته میشود ، تا از طریق یک سیستم بیروکراتیک که زمان اجرا امورات را طولانی تر میسازد و میزان نا رضایتی شهروندان را نیز بیشتر میسازد. نویسنده معتقد بر آن است که تطبیق بخشی از روند انتقال متعادل قدرت، صلاحیت و مسوولیت های دولت به شورا های ولایتی، شهری و ولسوالی ممکن است باید در این پروسه قدم های اولین را گذاشت.

 

۱ـ برای معلومات بیشتر در این مورد خواننده گرامی به مقاله اینجانب مراجعه فرماید.

http://www.vatandar.at/federalism.xps 

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۲۴۰۳

 

 

                                                                  

 

 

 

...و نیلوفر گفت: کاشکی ما حیوان می بودیم!

محمد عالم افتخار

در عمر چندین میلیون ساله تکاملی نوع بشر، افراد این نوع، آرزو های بیشمار و بیکرانی داشته اند و در زمانه های اخیر، به گونه هایی افسانه واسطوره و متون شفاهی یا مدون شعری و ادبی و هنری...اینهمه آرزو و خواست و تمنا را ثبت نموده و برای نسل های پسین خویش مانده گار گردانیده اند.

اینکه بشر، چرا سوال و فکر و خیال و آرزو میکند، عجالتاً مورد بحث نیست ولی تا جاییکه کشف و ثبوت گردیده است، لا اقل مرتبه ای از آرزو، مختص به فرد بشر و نوع بشر میباشد.

به ویژه شاعران عاشق پیشه، قسم استعاره و مجاز، آرزو های عجیب و غریب بیحد و حصری پرورده و در آثار خویش منعکس نموده اند، ولی همه آنها، منحصر به احساسات و هیجانات و دردها و تألمات دیگری است و کمترین تفریقش ازسایر موارد، همان مجازی و استعاره ای بودنشان میباشد.

اینچنین فیلسوفان که عمدتاً به دو برخ سترگ « دین ورز»  و « خرد ورز» انقسام دارند، خیلی خیلی در بازتاب اینکه روان بشری مالامال از چه خواهشات و نفسانیات و بالاخره آرزوها ومایوسیت هایی است، سهم گرفته و نقش ادا کرده اند.

یکی از کلیدی ترین سهمگیری متفکران خردورز و تجربه گرا، در سده های اخیر، در مورد تبویب نیاز ها و بالنتیجه آرزو های بشری، مجموعه تیوریک «هرم ابراهام مازلو» و تکمیله های متعاقب آن است که بنیاد روشنگری «گوهراصیل آدمی» ـ به کمال بدبختی!ـ ، شاید تنها نهاد و سخنگاهی است که قبلاً این مورد را اندکی به معرفی گرفته و در مورد آن سخنانی برای افغانستانیان سواد دارو خوانشگر، حرف و حدیثی داشته است و در آتی، بیشتر و بهتر در مورد عرایض خواهد داشت!

این ردیف ملاحظات را بازهم میتوان گسترد و ازآنچه زهاد رنگارنگ و صوفیان صاف و ناصاف سفته اند وهیشته اند، احادیث قطار کرد تا حدی که دورادورکره زمین و فرا تررا تواند اندر نوردد.

ولی کم از کم، من و عزیزان منهمک در اندیشه و فکر و تتبع در بنیاد «گوهراصیل آدمی»، تا همین نوروز لاله خیز و شقایق آور اخیر، بنی بشری را با آرزویی از نوع آنچه شهیدِ شش ساله انسانیت، نیلوفر نازنین ـ دخترک همنفس و همخون و هم مرگ «سرداراحمد» خبر آور و پیامبر و پیامرسان، ثبت جریده روزگار و تاریخ انسان و انسانیت نمود، نشنیده بودیم و حتا نمیتوانستیم تخیل بنماییم!

سپاسگذار از خبرگذاری هایی که این مورد جلیل و اعظم و اکبر برای نوع بشر و نسل های فراوان آینده آنرا، سرِ فرصت گذارش کردند و به ثبت رسانیدند!

طبق همین گذارش ها، نیلوفر نازو نازنین، مدتی پیشتر ازآنکه به دست برادران حامد کرزی ـ این « لیونی زوی عبدالاحد خان کرزی!»، در سن شش سالگی یکجا با پدر و مادر و برادر کوچکترش، به شهادت برسد، آنهم در هوتل سرینا، در صد و چند متری ارگ ملا کرزی آخوند برادر ملا کور مرگر آخوند و آنهم در تراژیدی ایکه تاکنون نه شکسپیری خیالش را کرده و نه از مخیله ابلیسی گذشته است، روزی از پدر قهرمانش «سردار احمد» پیامرسان و پیامبر می پرسد:

ـ آیا طالبان، (یعنی یعنی یعنی و به اندازه ابدیت: یعنی برادران ضحاک ماردوشی موسوم به حامد کرزی!)، حیوانات را هم میکُشند؟

دقت فرمایید: نیلوفردخترک کمتراز شش ساله می پُرسد:

ـ آیا طالبان، حیوانات را هم میکُشند؟

یعنی، طالبان، حیوانات را به آنگونه که انسانها را میکُشند و به همان شیوه و فلسفه و باور که انسانها را میکُشند، نیز میکُشند یا چطور؟

سردار احمد خبر دار و خبر نگار و خبر دان و صاحب خبر، پاسخ میدهد:

ـ نه! نیلوفر جان! طالبان، به این اندازه و به این منطق و به این باور و به این دستور، حیوان ها را نمی کُشند، حیوان ها را کارندارند و چه بسا که با حیوان ها سنخیت و در نتیجه رحم و عطوفتی دارند!

البته، به دقت، من و ما نمیدانیم، جاویدان یاد سرداراحمد در سخنانش خطاب به دخت کودک، کودک عصر نو، مظهر انسان امروز، با چه بار های عاطفی و معنایی و مفهومی، این مطالب را بیان کرده و در روح حساس او منتقل گردانیده است ولی از آنچه که در آرزوی عجیب و درد ناک و هول انگیز نیلوفرِ پرپر شده بازتاب یافته است، دنیایی را میتوان یافت که قلم و هنر و شعر و حتا سحر و جادو...، توانایی تصویر و تجسم تمام و کمالش را ندارد و تا ابدیت هم نخواهد داشت:

ـ خیر، کاشکی ماهم، حیوان می بودیم!

ـ کاشکی، ماهم حیوان می بودیم تا از شر هردم مرگ و فقط مرگِ طالبان، در امان می بودیم!

کاشکی، ماهم حیوان می بودیم، تا سنخیتی با طالبان میداشتیم!

کاشکی، ماهم حیوان می بودیم، تا طالبان، مارا بیگانه و دشمن نه بلکه همسان و همنوع خود میدانستند!

کاشکی، ماهم حیوان می بودیم تا از همان امکان زنده گانی که خدا و طبیعت نصیب مان کرده بود، میتوانستیم، حداکثر بهره ببریم!

کاشکی، ماهم حیوان می بودیم، تا از نحله و طایفهِ طالبان می بودیم!

کاشکی، ماهم حیوان می بودیم تا از کنام و جنگل طالبان می بودیم!

این مورد را هم میتوان به بسیار و بیشمار، تمدید کرد و طویل ساخت!

ولی، ابهت و عظمت این «کاشکی، ماهم حیوان می بودیم!» زیاد به طول و عرض نه بلکه به عمق آن، پیوند دارد.

نیلوفرجان، یک دخترکِ زادهِ و بالاخره آگهِ افغانستان بود.

پس، هر اما و اگر و ایکاش ... که نزد نیلوفر، بود، نزد افغانستان بود و نزد افغانستان هست!

شاید!

نیلوفر، تنها برای خود و نهایتاً برای خانواده خود نمی گفت که :«ایکاش، ماهم حیوان می بودیم!»

هیچ دلیل و منطقی نمی پذیرد که این آرزو و «ایکاش» اینهمه شخصی و محدود باشد!

اگر این طور است، پس صدای نیلوفر، صدای افغانستان و صدای افغانستانی ها بلا استثناست!

ایکاشِ نیلوفر، ایکاشِ افغانستان و ایکاشِ افغانستانی هاست!

یعنی که:

ایکاش، ما افغانستانی ها، حیوان می بودیم، تا از طالبان در امان می بودیم!

ایکاش، ما افغانستانی ها، حیوان می بودیم، تا طالبان و برادران و باداران شان، پی کشتارمان نمی بودند!

ایکاش، ما افغانستانی ها، حیوان می بودیم تا «شیرکرزی» برادر طالبان، ولو که پادشاه ما بود، زمینه ساز مرگ های بیرویه و زیرخاک رفتن های بی پیشینه مان در زمان و مکان نبود!

ایکاش، ما حیوان می بودیم!

ایکاش، ما حیوان می بودیم!

ـ ما افغانستانی ها!

ـ ما پاکستانی ها!

ـ ما سوریه ای ها!...

ـ ما مسلمانها!

ـ ما انسانها!

تا فاقد سنخیت با طالبان نمی بودیم!

تا فاقد سنخیت با وهابیان نمی بودیم!

تا فاقد سنخیت با سعودیان نمی بودیم!

تا فاقد سنخیت با دیوبندیان نمی بودیم!

        ***

تا فاقد سنخیت با ابوصفیانیان و امویان و عباسیان و دیگر «الله» فروشان نمی بودیم!

کاشکی، ما حیوان می بودیم تا طالبان، آنگونه با امکانات دست اولِ بردار شان حامد کرزی، در درون « هوتل سرینا » مرمی به قلب و به مغزما نمی نشاندند و می گذاشتند، چند صباحی، « شمال دنیا را بخوریم».

خدایی که ما را آفریده بود، استعداد صد سال زنده گانی برایمان ارزانی داشته بود ولی خدای طالبان، دیگر، به راستی کدام خداست؟!

آیا خدای طالبان، میتواند خدا باشد؟!

آیا خدای طالبان، میتواند خدا باشد؟!

آیا خدای طالبان،

آیا خداییکه خدای طالبان باشد؟!

همان خدای انحصاری مرگ و ویرانگری قبایل بدوی هندو و دیگر قبایل وحشی و نیمه وحشی مقیم جنگل های افریقا و استرلیا و مکزیک... نیست؟!

آیا خدایی که برای سلطه و شرع و امر و نهی اش، به « طالبان» ضرورت داشته باشد، قادر متعال است یا بدبخت و بیچاره و زبون و بدحال...؟؟؟!!!

با همهِ اینها و صرف نظر از همه اینها، کاشکی ما حیوان می بودیم!

کاشکی، افغانستان فقط  حیوانستان می بود، تا حیواناتی مانند طالبان، از آنها که ایشان را با خودشان متفاوت درمی یافتند، رم نمیکردند و به « هاری» و جنون سیاه و سیاهترین بیماری کُشتن و حتا کُشتن به طریق کُشتن خود ـ انتحار!ـ مصاب نمی شدند؟!

به هرحال و به هر حال و به هرحال،

ـ کاشکی، ما حیوان می بودیم!

ـ کاشکی،....

ـ حیوانی مانند ملا کرزی،

که گفت: روح نیلوفر و همانند هایش، شاد است که هزاران کودک دیگر هنوز نمرده اند، هنوز کُشته نشده اند و ... د..د..درس میخوانند!

ـ حیوانی مانند ملا عمر!...

که فرمود: انسانستان افغانستان را، نمیگذارد که به تعیین سرنوشت خود توسط « انتخابات» بپردازد!

آنچنانکه حیوانستان های افغانستان، این کفررا مرتکب نمیشوند و با چوب و سوتهِ ملا و چوپان هدایت میگردند!...

ـ کاشکی، ما حیوان می بودیم!

بار خدایا! آیا وقتی مارا انسان آفریدی، تصورش را نفرمودی که حیوانات با ما نمی سازند و با ما در صلح و سلم، گذاره نمی نمایند؟!

بار خدایا! نمیشود، این لطف و کرمت را، پس بگیری تا ما بتوانیم، حیوان باشیم، تا این سان و با اینهمه قصاوت و دهشت و وحشت، کودک مرگ و جوانمرگ و هردم شهید و هردم کُشته و عذاب کُشته نگردیم؟!

بار خدایا! نمیشود اندکی تشریح بفرمایی که نسبت ذات تو با ملاعمر و ملا کرزی و آی ایس آی ... و نصیرالله بابر و غیر ذالک چیست؟!

بار خدایا!

ـ دیگر چه بگوییم، مگر نمی بینی؟ مگر نمیدانی؟

عیان ها را حتا ضرور است که به پیشگاه ذات تو هم بیان بداریم!

خداوندا!

حتا به ما چیزی نکن، بگذار تباه و برباد شویم، سلاخی و قصابی شویم، تکه تکه، ریزه ریزه، گرد گرد...شویم، ولی به قربانت، اندک به فکر خدایی خودت باش!

به نیلوفر ببین، به همه گل های نیلوفر آفریده ات در هستی ببین،

همین عرض و مناجات شان است، قربانت شوم، خدا جان!

آخر، تو خدایی!

مگر نه؟!

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۴۰۳

 

 

انتخابات ۲۰۱۴ در افغانستان،جنجال بحث برانگیز زمان ما

( بخش سوم )


 

ع. بصیردهزاد

 

حاکمیت قانون، عدالت حقوقی ، تضمین های حقوقی برایمصوون سازی خانواده ( زنان و اطفال) از خشونت های جسمی و روانی

 

تحریر این مقاله و تبصره را  درحالی به نوشتن میگیرم که  ما درآستانه تجلیل از زور بین المللی زن قرار داریم، نه فقط با یک شعار مد روز بلکه با یک تجلیل و شعار صادقانه و بخاطر حقوق مشروع ، اجتماعی، سیاسی ، فرهنگی زن و جایگاه پر ارزش و مصوون اش در خانواده و جامعه  به تجلیل میگیریم. بگذار با شعار مصوونیت زن افغان  از انواع خشونت و تبعیض به شیوه های  قرون اوسطایی و بر بنیاد انگیزه های عنعنات عقب مانده در کشور ما افغانستان ، این روز را به زنان  افغان تبریک و تهنیت بگویم.

 در همین لحظه که مینویسم، یکی از خاطره های دردناک را در صفحه فیس بوک خواندم که چگونه پدری بخاطر حفظ جان فرزندان و همسرش در زمان جنگ های تنظیمی به قریه زادگاهی اش پناه  میبرد ، چگونه دختر نو جوانش قربانی وحشت تفنگ بدستان میگردد و چه درد های را در زمان طالبان متحمل میگردد. اکنون  فقط یک چیز در خاطرات تلخش باقی مانده است  و آن اینکه که جنگ و تفنگ بدستان در تبانی با عنعنات نا پسندیده چه رنج های را در طی سی سال برایش آفریدند . این داستان غم انگیز جهت دیگر زنده گی اجتماعی را نشان میدهد که یک پدر روشنفکر که خود زمانی بخاطر ازادیهای اجتماعی به مبازره سیاسی پرداخته بود ، اکنون خود و فرزند خود را دودسته تسلیم همین عنعنات میسازد و برای فرزندش که یک دختر است، رنج دایمی میآفریند. این دختر با یک درامه تراژیدی که قلب ها و جگرهای با احساس را پاره میسازد ، دیگر در لست صد ها هزار رنجدیده گان و قربانیان جنگ ، بی عدالتی و تسلط عنعنات عقب مانده قرون اوسطائی ، در عمق یک گذشته دردناک اش میسوزد . این داستان یکی از صد ها داستان غم انگیر سالهای اخیر را بازگو میکند که نشان دهنده حاکمیت جهل و تاریکی در بیشترین ساحات کشور است که در آنجا نمیتوان سخنی از حاکمیت قانون، عدالت و دستگاه های حراست حقوق و حفظ حق و مصئونیت زن به میان آورد.

در هفته گذشته  رییس جمهور کرزی در مصاحبه اش با یک روزنامه امریکایی  سخن از مسایلی زد که برای روشنفکران ترفیخواه و تحول طلبان روشن ضمیر چیزی تازه نبوده اند. اینبار آقای کرزی بار همه ملامتی ها  را بر گردن « سیاست » انداخت و آنرا به اصطلاح خودش « کثافت » خواند. من در حالیکه سیاست های از قبل تنظیم شده آقای کرزی را در بعض ابعاد و در مقایسته با حکومت های قبلی نمیتوانم با کشیدن  یک خط بطلان به کناز زنم ولی طوالت جنگ ، سیاست های دوگانه و پلان های پس پرده بعضی کشور های ذیدخل در قضیه افغانستان آنچنان گنگ هم نبوده است که جناب کرزی اکنون « با یاٌس و نا امیدی » از آن سخن میزند که گویا فریب خورده است. با اینکه این بحث وسیع است ولی میتواند یکبار دیگر درس عبرت برای رهبران سیاسی باشد که هنوز سنگ « استقلال و غیر وابستگی » به سینه میزنند. ما نباید همیشه سیاست را از همان زاویه ببینیم که نیکولوماکیاولی (۱۴۶۹-۱۵۲۷) در کتاب « سیاست »  آنرا بیان نموده بود :  « سیاست چال، مکر، حیله  و فریب است و انسان در منافع  گرگ انسان است» . در آن سیاستی که در قریب به ۱۳ سال گذشته  تعداد دولت های خارجی ، چه در هم مرزی و چه از فاصله های دور مکر و حیله و پیشبرد اهداف منفعت طلبانه ، سیاست با اهداف غیر مشروع و عقب پرده مطرح بوده اند ، همان اصطلاح عامیانه  « سیاسی بازی»  صدق میکند . به همین دلیل است که ما باید بر اصل مشروعیت  سیاست و پرنیسپ های سیاسی – حقوقی معتقد باشیم تا سیاست را « کثافت »  بنامیم.

علاوتاٌ در همین هفته جنرال اسلم بیگ مشهور پاکستانی از افشای یک پلان بینظیر بوتو حرف به میان آورد که درست در زمان جنگ جلال آباد ( ۲۵ سال قبل از امروز) طرح حمله و تصرف افغانستان را در برنامه  عملی روز خود قرار داده بود. همزمان با  همین جنگ بود که رهبر حزب اسلامی افغانستان گلبدالدین حکمتیار سخن از  تشکیل یک « کنفدریشن  پاکستان- افغانستان »  میزد. این همان جنگی است که نیرو های مسلح وقت دولت داکتر نجیب الله شهید به تنهائی در برابر این پلان و نیروی عظیم و مشترک جنگی ( مجاهدین – پاکستان) مستقلانه میجنگید.

سه مثال فوق در شرایط انتخاباتی سه سوال جدی و قابل تعمق را در شرایط کنونی و آینده کشور مطرح میسازد.

یک: آیا نقش یک دولت مدافع حقوق شهروندان و در وجود یک سیستم حقوقی خوب و یک دولت مدار که در نتیجه انتخاب اکثریت احتمالی را بدست خواهد آورد و به عنوان رییس جمهور انتخاب شده تا کدام حد در یک ارتباط و پیوند گسست ناپذیر این موثریت را خواهد داشت که  هم رییس جمهور انتخاب شده در  تعهد خود استوار و پایدار بماند و هم در حفظ و استحکام بیشتر حقوق زنان ، بحیث یکی از با اهمیت ترین ارزش های مسجل در قانون اساسی اقدام عمل موثر نماید؟ ، با درک اینکه رهائی زن افغان از رسوم و عنعنات نا پسندیده اجتماعی در محلات مختلفه کشور  یک پروسه است و نمیتوان برای آن وعده های دروغین و چرب داد ، ولی  تعهد به یک اقدام کارا و جلب نیرو های مختلفه اجتماعی و سیاسی در این راستا حایز اهمیت خواهد بود.

دو: تا کدام حد میتوان به تعهد و وفاداری به تعهد یک رییس جمهور انتخاب شده اعتماد نمود که برای عرضه یک سیاست باز که در آن مساله استقلالیت سیاست دولت در هر گونه موقف گیری در سیاست خارجی اش و در برابر دول خارجی به منافع علیای ملت پایدار و استوار باشد  و جو اعتماد شهروندان به یک دولت و یک دولت مدار را دوباره احیا نمود یعنی  بحران اعتماد را در ۵ سال آینده به یک روند اعتماد سازی ( احیای مجدد) مبدل سازد ، بدین معنا که یک رییس جمهور نه با سیاست های دوگانه و پس پرده «  درتحت روپوش  دموکراسی» عامل یک « خودکامگی» باشد که در آخیر فقط با ابراز پشیمانی عفو تقصیر بخواهد بلکه وی باید سیاست را به مفهوم  اصلی و جداناپذیر با منافع شهروندان و خواست های آنان  در عمل پیاده نماید.

سه: آیا ما یعنی ملت افغانستان صاحب یک رییس جمهور خواهیم شد که به مانند دو سه دولت های گذشته موقف گیری لازم را در برابر دستگاه جهنمی استخارات پاکستان بحیث یک « دشمن دایمی » در دستور کار خویش قرار دهد، در برابر دولتی که  از موجودیت اش تا حال از " جنگ اعلان ناشده در برابر افغانستان دست نبرداشته است.  ادامه این جنگ از همان آغاز تا بحال تحت عین هدف و پلان نا مشروع  جریان دارد. پس ایا انتخاب کننده به ساده گی به یک کاندید رای رای خواهد داد  که خودش هنوز در چنگال این دستگاه استخبارات بیگانه  قرار دارد و هیچ گونه سیاست روشن ، مشخص را در بر نامه خود به توضیح و تعریف نمیگیرد و در حالات خاص گنگ و در حاشیه صحبت میکند.

در هر حالتی هر سه مساله یک ارزیابی و نتیجه گیری جدید و واقعبینانه را برای هموطن ما میدهد که بعد از تقریباٌ یکماه بطرف صندوق های راٌی میروند ، یک رییس جمهور را انتخاب میکنند که بعد از ۵ سال آینده یکبار دیگر سخن ار نا امیدی و ماًئوسیت نه بلکه از اعمار، ترقی ، تغیر و اصلاح موثر و ادامه آن  برای  دوره های بعدی با سر بلند و غرور و شجاعت افغانی  به میان آورد.

نویسنده در این مقاله تاٌملی مختصر بر مساله عدالت و حاکمیت قانون هم مینماید زیرا این مفاهیم و موضوع تقریباٌ در تمام برنامه های انتخاباتی کاندید ها مطرح گردیده است ولی هر کدام به شکلی و تعبیری بدانها تماس گرفته اند.

هدف از طرح عدالت و حاکمیت قانون نباید همان شیوه های باشند که ما آنرا در ادوار مختلفه سی سال اخیر تجربه نموده ایم. حاکمیت قانون به گونه که  در تقابل صریح با آزادیهای اساسی انسان و حقوق بشری باشد و صرفاٌ در محدوده مبانی فکری و اندیشه وی که الگو های خشن و وحشت را به تمثیل گیرند ، دیگر نمیتواند با روان  و رشد جامعه کنونی افغانی و همچنان روند های رشد و تکامل جامعه کنونی بین المللی مطابقت نماید. یک مثال ساده: اگر باز هم مساله قطع اعضای وجود و یا  کشتن یا اعدام ها و قصاص به شیوه های قرون اوسطایی که هدف درس عبرت برای دیگران باشد، با پرنسیپ های حقوق بشری علوم مربوط به  جرمشناسی  ( کریمنولوژی) و عوامل اجتماعی جرم نمیتواند قابل طرح باشد . اگر یک طفل که در یک خانواده بزرگ شده باشد که خشونت  خانواده گی و دیگر عوامل غیر مصوون و بازدارنده  رشد شخصیت سالم طفل با عث عقده مندیهای ناشی از این معضلات میشود که طفل در رشد ذهنی و اخلاقی اش  عقب میماند ، آیا بجا خواهد بود که چنین مجرمین د رنتیجه عمل جرمی اش با ساده گی و در محل عام قطع عضو بدن شود؟  و صد های دلیل دیگر که از حوصله این مقاله و خواننده بیرون است. در حالیکه در مسائل جرمی دولت روش های را برای جلوگیری از وسعت جرایم جنائی در دست میگیرد که یکی از بزرگترین این اهداف عبارت از مصئون ساختن خانواده و تاٌمین حقوق طفل و سلامت جسمی و روانی اش در نظام خانواده ، محیط و  جامعه میباشد که ما متاٌسفانه در برنامه های انتخاباتی کمترین عطف توجه را به این مساله را مشاهده میکنیم.

البته ما یک عدالت واقعبینانه را در وجود یک دستگاه عدلی و قضائی میدانیم که خارج از تاٌثیرات سیاستبازان عقده مند باشد. سالهای اخیر به وضاحت نشان داده است که تحت عنوان مقدس عدالت « همان سیاست های کثیف » در دستور العمل عقده مندان و تجاران سیاسی قرارگرفته است. در چنین شعار شک و گمان برای یک عدالت واقعبینانه غیر قابل چشم پوشی است زیرا متبارز ساختن عدالت خود یک روپوش برای فرونشاندن عقده ها ، براات خود و محکومیت دیگران مطرح میگردد و این در روز های اخیر بعضی برنامه های انتخاباتی را زیر سایه هم قرار داده است.

مساله حاکمیت قانون و پروسه های عادلانه عدلی و قضائی در اصل خود مشروعیت و یا عدم مشروعیت یک سیستم سیاسی ، اخصاٌ یک دولت را بیان مینماید. زیرا مفهوم و پدیده دولت بیان موجودیت حاکمیت (ملی) برقلمرو در  داخل سرحدات ، تامین و عرضه مصوونیت حقوقی شهروندان  در موجودیت یک سیستم کارای حقوقی و حفظ منافع اش در روابط بین المللی بر بنیاد تساوی حقوق دولتها و اصل مشروعیت در روابط و منافع متقابل میباشد. البته این مشخصات با سایر مشخصات دیگر بیان یک دولت و یک دولتمدار خوب است که میتواند  مورد اعتماد و احترام شهروندان قرار گیرد.

حاکمیت قانون در یک سیستم عدالت مندانه  عمدتاٌ در سه اصل نهفته است:

 اولاٌ تطبیق یکسان قانون بر تمام شهر وندان ، بدون تعلقیت های سیاسی ، مذهبی، زبانی، سمتی و قومی و جنسی. دوم باز سازی و انکشاف سیستم عدلی و قضائی افغانستان در وجود نهاد های حراست حقوق که به عوض تطبیق قوانین نافذه و مرئی الاجرا ، خود عامل تطبیق فیصله های  نگردند که برحکم رسوم و عنعنات نا پسندیده و قرون اسطائی در محلات گردند. مثال های آن قتل یک دختر جوان در بغلان و دره زدن دختر جوان در محضر عام در ولایت غور در سال گذشته اند. و سوم اینکه  سیستم عدلی و قضائی وسیله اهداف سیاسی و پلان های قرار نگیرد که اصل مشروعیت ، عدالت واقعی را زیر سوال برد و این دستگاه و پروسه های تحت نام عدالت باعث عمیق شدن تضاد ها و یا تازه ساختن تضاد ها و دشمنی ها گردد. این یک موضوع جدی است که یک رییس جمهور چگونه با این مساله برخورد مینماید و سیاست واضح خود ر برای ملت و شهروندان عرضه میکند.

هدف نویسنده در این بحث در آن نبوده است که موضوع را در یک تحلیل وتوضیح وسیع به به بررسی گیرد بلکه دادن یک دید نسبی برای انتخاب کننده است که کدام یک از کاندید ریاست جمهوری افغانستان در این مسائل تعهدات قابل اعتماد و قابل عملی را ارائه میدارند.

مساله خشونت  در خانواده و محیط بر ضد زنان و اطفال موضوع خیلی ها جدی و وحشتبار است که میزان رشد جرایم مربوط به خشونت مو در قد راست میکند. باید با اعلامیه سازمان عفو بین المللی هم نظر بود که « خشونت‌های مرتبط به تنش‌ها و میزان خشونت علیه زنان و دختران باید در صدر برنامه کسانی باشد که قرار است برای پنج سال آینده زمام امور را در این کشور بدست گیرند....»

نامزدهای انتخابات نمی‌توانند موضوع حقوق‎بشر را به عنوان اولویت‌های درجه دوم مبارزات انتخاباتی خود تلقی‌کند و هرگونه بی‌توجهی در این زمینه باعث عقب گرد کشور بعد از سال ۲۰۱۴ خواهد شد."

مرتبط بر این  معضله بزرگ اجتماعی و حقوق یعنی خشونت ( فزیکی و روانی) نمیتوان تنها در حد یک « دلسوزی و ابراز درک » در یک برنامه انتخاباتی بحث نمود بلکه جامعه کنونی افغانی انتظار یک پلان عملی و قابل تطبیق را برای « مهار خشونت » میطلبد نه در چوکات یک پلان یا برنامه « اصلاح طلبانه ». ما در برنامه های انتخاباتی آقای قطب الدین هلال و آقای سیاف کدام برنامه دقیق و موضع روشن شان را پیرامون این درامه زمان در افغانستان نشنیده ایم.

ما تا بحال کدام برنامه انتخاباتی مشخص و قابل اعتماد را پیرامون ایجاد و وسعت زمینه های  رشد مصئون جسمی و راوانی طفل و پیش زمینه های انکشاف طفل در خانواده ، بحیث اولین آشیانه  مصئون شکل گیری و رشد شخصیت طفل ، اشنا نشده ایم. مسائل فوق یکی از با اهمیت ترین موضوع مربوط به حاکمیت قانون و دادن ضمانت های اجرائی و عملی در تطبیق آن برای دفاع از حق طفل میباشد که در کنوانسیونهای بین المللی  تعریف گردیده است.

نظر به تعریف در این کنوانسیون « طفل شخصی است که هنوز سن ۱۸ سالگی را تکمیل نکرده است و دارای حق مساوی در تامین ضرورت های سنی، جسمی و روانی ،  دارای حق صحت ، رشد سالم و استفاده از تمام امکانات در این عرصه، حق تعلیم و تربیت، حمایت حقوق طفل و جلوگیری از منع خشونت در برابر طفل، داشتن حق معلومات در مسایل  که در مورد طفل تجویز ویا تصمیمی گرفته میشود، حق طفل در صورت که طفل به  حفاظت مخصوص ضرورت داشته باشد (حفاظت طفل دارای اختلالات روانی و معلولیت عقلی- جسمی). هر نوع ایجاد ممانعت عمدی و یا غیر عمدی در رشد جسمی  ، روانی ، تعلیم و تربیه ، صحت ، تاٌمینات (خوراک ، پوشاک و محل زیر سقف) و یا استفاده خشونت های جسمی و روانی در برا بر طفل مداخله قانونی موسسات دولتی و اجتماعی  را در حفظ و حمایت حقوق طفل  در قوانین قابل پیشبینی میداند.

نویسنده معتقد است که در عرصه حقوقی تعدیلات و اضافات در قوانین کشور ما افغانستان یک ضرورت  حایز اهمیت است  و آن در مبارزه قانونی و اجتماعی علیه خشونت و از جمله خشونت خانواده گی.

قانون و یک سیستم عدلی و قضائی سالم و نهاد های حراست حقوق شهروندان باید وسایل  شجاعانه و غیر معامله گرانه باشند  برای  جاگزینی و تطبیق قانون  به عوض رسوم و عنعنات « حتا غیر انسانی » که با جوامع کنونی اعم از اسلامی و غیر اسلامی دیگر مطابقت ندارند  ، باشند و همچنان باید این موضوع یکی از معیار های اساسی انتخاب کننده در انتخاب یک برنامه انتخاباتی و یک کاندید صاحب صلاحیت و با اعتماد باشد.

ادامه دارد

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۴ـ ۱۷۰۳

 

 

 

                         جشن نوروز ممثل هویت ملی ماست              

 

 

نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم           نوروز چنین باران باریده مبارک باد

       

 علی رستمی                                                     

کشور ما در درازنای تاریخ  ، تمدنهای بزرگی را در آغوش خویش پرورانده است که دستاوردهای ان از نسلی به نسلی بمثابه فرهنگ ملی،  تا امروزبرای ما به میراث باقیمانده است .از جمله این میراث بزرگ ،جشن  نوروز باستان است. این جشن جهانی، تاریخی و ملی  دارای تاریخ کهن پر بارمادی ومعنوی بوده که مصادف است به روز اول سال نو خورشیدی وآغاز فصل نوی بهاری  که همه ساله در کشورما و در سایرکشورهای  جهان تجلیل بعمل اورده میشود.  

این جشن جهانیست وتاریخی که  در فبروری سال  ۲۰۱۰ ترسایی مطابق سال ۱۳۸۸خورشیدی ، نظربه پیشنهاد جمهوری آذربیجان در مجمع عمومی سازمان ملل ۲۱ مارچ را به عنوان جشن نوروز به رسمیت شناخت وانرا در تقویم خود جای داد. در تصویبنامه تذکار داده شده است که:" نوروزجشنی سرزمین اریانا کهن با قدامت بیش از سه هزار سال داشته که از جانب  ۳۰۰ میلیون نفر در کشورهای مختلف انرا جشن میگرد."

در کشور ما در استانه این روز، اماده گی های برای استقبال وتجلیل هرچه با شکوه تر از آن گرفته میشود. مسوولین خانواده ها برای  خود واعضای خانواده بالخصوص جوانان ونوجوانان لباسهای جدید تهیه میکنند ،سفره های غذای نوروزی  مانندماهی جلبی ، سبزی چلووهفت سین (بعداً هفت میوه شد) که ازهفت چیزی که باحرف سین اغاز شده باشد مانند سیر،سنجد، سمنک،سیاق،سیب،سکه وسبزه که هرکدام ان نماد از تندرستی ، فراوانی رزق وحوشبختی گفته میشود  تهیه میگردد ودر شب وروز اول نوروز انرا بااعضای خانواده صرف مینمایند. خانه تکانی ، لباس شویی وپاک کاری تمام وسایل خانه جزو از سنت این روز است.  

نوروز ، روز شروع اعتدال بهاری ، یعنی برابری شب و روز است.

برگزاری این جشن کهن درزمان عباسیان هم مروج بوده است . طوریکه  محمد بن جریری طبری درجلد ۱۵ صفحه ۶۶۵۸ چنین تحریر داشته است« ...المعتضدبالله خلیفه عباسی به همه عاملان در ناحیه ها وشهر ها نامه نویسند که خراج را از نیروز( نوروز)عجمان است آغاز نکنند وانرا تا به روز یازدهم حزیران عقب اندازند». همچنان در صفحه ۶۶۵۹ همین جلد آمده است در سال ۲۷۲  هجری خلیفه عباسی المعتضدبالله هدایت دادکه:  در این سال مردم از انچه در نیروز( نوروز) عجم می کرده بودند از پاشیدن آب وافروحتن آتش ورسوم دیگر ممنوع شدند.

این جشن کهن در درازنا وفراخنای تاریخ بارها، مورد تاخت تازحاکمان دینی وسلاطین دولتی ،زورگویان وجاهلین قرار گرفته است؛ چون اینروز دارای فرهنگ غنی ا انسانی واجتماعی وریشه عمیق مردمی دارد ، نتوانستند که انرا از بین ببرند.ودر مقابل سیل از زورمندان  ، مورد پشتبانی عظیم تودهای حوزه تمدنی آرین زمین، قرارگرفته است.

در زمان اقتدار سلجوقیان ، به هدایت جلال الدین ملکشاه سلجوقی  گروه ای از ستاره شناسان از جمله، خیام شاعر توانا فارسی ـ دری، دور هم جمع شداند تا تقویم خورشیدی راتنطیم نمایند.این ستاره شناسان  نوروز را که مصادف به اول بهاراست اول سال نوی خورشیدی تثبیت کرده که برابراست به سال ۳۹۲ هجری که از آن ببعد گاهشماری خورشیدی آغاز گردید است .

جشنهای ملی، زمانی  به اراده  ملی اقوام ملتهای تبدیل میگردد که ارمانهای ملی،حماسی،مذهبی وتاریخی به صورت اگانه به خود گرفته ودر روح روان وجود انها تبارز نماید.

استقبال از جشن نوروز ممثل اراده راستین تمام اقوام وقبایل ساکن کشور وجزو ارزشهای هویت ملی ما بوده که همه ساله باشوق وذوق با براندازی نمایشات ورزشی، نواختن سرودها ی رزمی وعاشقانه ،رقص و پای کوبی واتن های محلی در تمام نقاط کشور صورت میگرد.تعدادی قابل ملاحظه هموطنان ازسایر استانهای کشوربرای تماشای میله گل وسرخ در ولایت بلخ به شهر مزارشریف که با  بلند شدن جنده  روضه خلیفه چهارم مسلمانان حضرت علی(ع) آغاز میشود ،اشتراک مینمایند. این جشن تا چهل روز با پایین نمودن دوباره جنده دوام  میکند.

 بر علاوه اینکه این روز یک نماد کاملاً طبیعی  وعینی بوده که هیچ گونه ریشه دینی ومذهبی توحیدی بخود ندارند. بانهم نسبت محبوبیت بیشتر در قلوب وروان مردمان سر زمین ما که بعضی افتخارات مذهبی وتاریخی خود را به این روز نسبت میدهند، ناشی از احساس عمیق توده ایست که به این روز کهن تاریخی دارند. به گفته مولانا جلال الدین بلخی شاعر توانای  پرنبوغ کشور:   

                     هرکسی ازظن خودشد یارمن       ازدرون من نجست اسرار من       

جشن نوروز،جشن رستاخیز طبیعت است که برانسانها آغاز زنده گی نو ،آرزوی نو، دیدن نو،  آفریدن از نو، بستن ونوبرخاستن نو را نوید میدهـد. امید وارم  سال۱۳۹۳ خورشیدی مطابق ارزشهای نوروزی،سال پر میمنت ومملو از صفا ، صلح و ارامش برای مردم کشور باشد ودر کشور یک نظام واقعاْ دلسوزمردمی وبا کفایت ومبرا از هرنوع  فساد مادی  ومعنوی  بوجود اید.

هروزتان نوروز   نوروز تان مبارک

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۵ـ ۱۹۰۳

 

پیشنهاد به کاندیدان مطرح در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان

 

داکترآرین

 

انتخابات شکل از مبارزات سیاسی است که نتیجه آن پیوند مستقیم با رای مردم و سازمان سیاسی استواری دارد که از کاندید مشخص پشتیبانی می کند.

انتخابات واقعی در شرایط آزاد، با اندیشه آزاد، در کشور آزاد، با رای آزاد و در کارزار آزاد انتخاباتی امکان پذیر است، جاییکه قانون و حاکمیت آن به نورم های زنده گی اجتماعی – سیاسی مبدل شده باشد.

انتخابات یک عمل فورمالیتی نیست و نمی تواند جدا از اراده و خواسته های مردم صورت بگیرد، انتخابات گسترده ترین شکل تحقق حقوق سیاسی و مدنی است که خلقهای یک کشور بطور همگانی از پیرو جوان، از مردو زن، از تمام ملیتها و ادیان از سراسر کشور در آن سهم می گیرند، زمانی این سهمگیری فراگیر می باشد که اکثریت مردم به آن باور داشته و خود را صاحب حقوق سیاسی و اجتماعی دانسته و مالک میهن خویش بدانند.

انتخابات چال، فریب و دروغ نیست، با دروغ بسیار آسان میتوان به قدرت سیاسی رسید، اما با دروغ نمیتوان قدرت را حفظ کرد.

انتخابات صداقت، شجاعت و واقعیت است، ایمان به توده های مردم، باور داشتن به پیروزی و تکیه بر قدرت و توانایی خویش است.

انتخابات پنهان شدن در عقب دین، مذهب، ملیت، زبان و اتکا بر بیگانه گان نیست.

انتخابات پروسه ایست که نمیتواند جدا از شرایط بین الملی بوده و برکنار از تقاضای زمان باشد و یا در جهت مخالف روند زنده گی حرکت نموده و جامعه را به قهقرا و عقب برگرداند.

آشکار ست که تدویر چنین انتخابات مردمی فقط در کشورهای دارای دموکراسی امکان پذیر است، در حالیکه در افغانستان مردم را شرایط تلخ روزگار به میدانهای انتخاباتی می کشاند، که ناچار با فروش رای اعتماد خویش  به خود، به میهن خود و به خدای خود دروغ بگویند، زیرا شرایط طوری آمده که خوشبختی برای مردم به رویا تبدیل شده و جوانه های امید به آینده و نشاط، کار و سازنده گی در آتش جنگ و انتحار میسوزد، غربت و بیچاره گی غرور سی میلیون انسان افغان را به بازی گرفته، احتیاجات ابتدایی و نان برای زنده ماندن مردم را در گرو خویش،  ذلیل و ذبون ساخته است و هرلحظه به گروهی نیازمندان و گرسنه گان افزوده میشود، کودکان از بی نانی فریاد میزنند و بسیاری از آنها از فرط فقر و مرض روی دستان مادران شان آخرین نفس های خود را می کشند، پیرمردان و پیره زنان به حالت وحشت انگیزی لاغر و نزار در جاده های شهرها دست به گدائی نشسته وبه زحمت لقمه نانی بدست می آورند، دهشت و وحشت سراسری گردیده و افغانستان به جهنم مبدل شده است، اما در آنطرف دیگر:

-  گروهی شریری که خود را مدافعین اسلام و شرعیت معرفی می کنند آزادانه در نقاط مختلف کشور در گشت و گذار سرگرم تبلیغ و توطه و تحریم انتخابات اند و شبخون مسلحانه را در سرمیپرورانند.

-  جمعی با جاسوسان و سفارت خانه های خارجی جلسات و دیدار های مرتب دارند و خوشدلانه به کمک و همکاری آنها در پیروزی انتخاباتی چشم دوخته و دل بسته اند.

-  بنیاد گرایان افراطی در اوج آماده گی برای غضب قدرت سیاسی اند و نیروهای ملی، مترقی و معتدل از هم گسیخته و با سوی ظن نسبت به یکدیگر می نگرند.

-   روشنفکران دگراندیش، قلم بدستان صادق، جامعه مدنی، احزاب مترقی و معتدل خاموش اند، اما  برنامه سازان مغرض و  مزدور از تلویزیون های افغانی در خارج کشور علیه کاندیدان مطرح تبلیغ نموده و هوشیارانه با تخریب و بد گویی تمام کاندیدان زمینه را برای برگشت طالبان آماده می سازند.

-  نیروهای امریکایی و ناتو برای بازگشت از افغانستان آماده گی می گیرند، اما دولت بر عدم امضای توافقنامه امنیتی پافشاری دارد.

-   در حالیکه نقش اساسی و تعین کننده را در هر انتخابات توده های مردم دارد، اما دشمنان دموکراسی و انتخابات به خصوص از تلویزیون های خارج کشور زیرکانه تلاش دارند تا از اشتراک مردم در انتخابات جلوگیری نموده، انتخابات را نمایشی جلوه داده و رئیس جمهور را از قبل تعیین شده تبلیغ میکنند، به این مفهوم که امریکا را بی اعتنا به اراده مردم افغانستان معرفی کرده و به دست کاری در صندق های رای محکوم مینمایند.

-  مردم و قوای مسلح افغانستان آماده مبارزه با شرر افگنان و تجاوزگرانند و حاضر به قربانی در راه برقراری صلح و امنیت دایمی میباشند، اما دستگاه ریاست جمهوری افغانستان به مثابه یک دستگاه پراگنده، دارای مواضع سست در مقابل متجاوزین، با توصل به سودا و معامله به قدرت رسیدن طالبان را تدارک میبیند.

-  کشور از تب بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در خود می سوزد و مردم در هراس و وحشت زده از آینده نگرانند، اما چپاولگران دولتی مصروف آخرین دستبرد ها میباشند.

-   کاندیدانی که برنامه های مترقی دارند و میخواهند با فساد و عقب گرائی مبارزه کنند، ناچار و باید به ایتلاف چپ مراجعه میکردند، زیرا برنامه های مترقی و دموکراتیک بدون به مبارزه کشاندن دوباره عناصر دموکرات و ترقی خواه، واقع گرایانه نیست و عملی نمی گردد، اما کاندیدان بنیادگرا وتلویزیونهای روز مزد خارج کشور که ازحقانیت تاریخی نیروهای چپ و مترقی بیم دارند از آن سو استفاده نموده بدون اخلاق و عفت زبان به حملات بی اساس جهت بی اعتبار ساختن کاندیدان مطرح یاوه سرایی می کنند و بازهم به دستور دستگاهای شیطانی بیگانه به قدمهای طالبان زر افشانی می کنند.

-  بعضی از کاندیدان در برنامه ها و آرزو های شان آنقدر مبالغه مینمایند که مبارزات انتخاباتی را به افراط کشانده و بی محتوا ساخته اند و تعدادی از کاندیدان بنابر تکالیف عصبی، تنبلی و ترس از به هدر رفتن پول های شان میدان نبرد را ترک کرده اند.

-  شرایط جهانی طوری است و امکانات آن وجود دارد، که امریکا از امضای توافقنامه امنیتی با افغانستان صرف نظرنماید، زیرا به عوض اینکه از خدمات آنان سپاسگذاری شود و مانند سربازان انترناسیونالیست شوروی بازگشت آنان با دسته های گل قدردانی گردد، گستاخی بجای رسیده که حاکمیت فعلی افغانستان قوای نظامی امریکا و ناتو را به اشغال و دشمنی با مردم افغانستان محکوم مینماید، آنچه که از مردم با سپاس میهن ما بعید بنظر می رسد و خطرناک تر از همه اینکه پرداخت حساب از اشتباهات این حاکمیت بی مسوولیت  در آینده،  تنها و تنها بدوش مردم زحمتکش افغانستان خواهد بود.

در چنین شرایطی چه باید کرد؟  در یک جمله اگر بگویم باید افغانستان را نجات داد، زیرا در این انتخابات حرف بالای آن نیست که «کی» پیروز ویا برنده می شود، در این انتخابات حرف برسر نجات افغانستان است.

 بدین ترتیب ضرورت است تا پوینده گان راه ترقی با مبارزان مسلمان عدالت خواه و واقعی در یک ایتلاف وسیع، متحدانه برای ساختمان جامعه نوین  و افغانستان آزاد و سربلند دوش به دوش و شانه به شانه مصممانه گام به جلو بگذارند.

نگارنده اولین گام در این راه را در ایتلاف چند کاندید مطرح می بیند، که به اساس یک میکانیزم منصفانه، عملی و واقعبینانه صورت بگیرد. آنچه را که دشمن نمی خواهد و کوشش دارد تا در این میان تفرقه انداخته و از این ایتلاف جلوگیری نماید.

باید به یاد داشته باشیم که در شرایط اساس، دشوار و پیچیده سیاسی و نظامی کنونی تنها تصمیم بجا و عمل به وقت باعث نجات افغانستان میشود.

این انتخابات نقطه عطفی در تاریخ میهن ما خواهد بود- اگر با پاهای توده های مردم حرکت نماید و با دستان چند تن از کاندیدان مطرح گره بخورد، اگر اختلافات را نادیده بگیرند و اشتراکات شانرا محکمتر سازند، اگر به مردم تکیه زنند، حرف های شانرا آزادانه بیان و اراده مستقل خود و خواسته های خلق را شکل بدهند، اگر شالوده ایتلاف را منافع مردم همکاری دوامدار بخاطر ساختمان یک افغانستان مستقل، آزاد، آباد و فارغ از بی عدالتی ها و نابرابری های اجتماعی تشکیل بدهد. اگر از تهدید و شانتاژ نترسند به واقعیت زنده گی و زمان تن در بدهند و با سربلندی و افتخار صف خویش را روشن کنند و صریحا اعلام نمایند که برای دفاع از منافع ملی افغانستان راهی جز اتحاد و ایتلاف وسیع وجود ندارد، اگراحزاب و سازمانها و شخصیتهای مستقل سیاسی و اجتماعی برای مقابله انتخاباتی سازمان یافته برخاسته و با تکیه به اقدامات قانونی و مسالمت آمیز با استفاده از تمام وسایل مردم را به حرکت آورده و آماده رای دهی نمایند و کارزار انتخاباتی را از این شکل کنونی که به « بازار قیامت » و « فاتحه خوانی ها » میماند بیرون کنند، اگر بخاطر جنگ آماده گی بگیرند، می گویند « اگر صلح میخواهی باید برای جنگ آماده گی گرفت » آشکارا می گویم که طالبان توانایی ده روز جنگ را در مقابل دولت و مردم افغانستان ندارند، اما جنگ ما با شیطان و دستگاهی شیطانی است که هرگز از منافع ملی خویش درارتباط با افغانستان دست نمی کشد و این حق مسلم هر کشوری است و ما نباید تمام گناهان و خرابکاری های خود را بگردن دیگران بیندازیم، میخواهم تفهیم نمایم و روشن سازم که جنگ ما با لشکرشیطانی در این میدان نبرد، ایتلاف ماست و ایتلاف در این جنگ عادلانه جواز پیروزی ماست.

 در غیر آن تاکید مینمایم که یک کاندید پیروز و برنده حتا اگر با قیمت جان خود هم بخواهـد نمی تواند در مقابل تجاوز دشمنان افغانستان مبارزه، مقاومت و پایداری نماید، چرا؟ پاسخ این پرسش ساده است و آن این است که: آماج اصلی دشمنان مردم افغانستان ریختن نفت روی آتش نفاق و دو دستگی و بالا کشیدن شعله های جنگ در کشور ماست، تازه نگهداشتن زخمهای کینه و دشمنی میان وطن پرستان چپ و مردم کم سواد و بی خبرما، میان ملیتها و زبانهای مختلف، میان مناطق مختلف افغانستان، آنها را آسان تر به اهداف شوم و غیر اسانی شان می رساند، به همین جهت است که موج دشمنی و مخالفت با کاندیدان مطرح دریک زمان و از همه سو آغاز شده است، از یک طرف برنامه سازان تلویزیونهای افغانی در خارج کشورکه به قهرمانان حملات بی بندوبار علیه کاندیدان مطرح ریاست جمهوری تبدیل شده اند و جالب این است که سنگ میهن پرستی را هم به سینه می کوبند و از جانب دیگرافراطیت مذهبی که بی باکانه دروغ می گویند و خود را مسلمان هم معرفی می کنند و بلاخره دستگاهای شیطانی خارجی که توسط دو نیروی مزدور خود که در بالا یاد شد، شب و روزتلاش می کنند، نقشه می کشند، توطیه می سازند و می خواهند انتخابات را به مضحکه کشانیده، خدشه دار ساخته، مختل و حتا از ادامه و تدویر آن جلوگیری نمایند و اگر موفق نشدند گزینه دیگر  استخدام آدم کشان و شرر افگنان حرفوی است که در آینده بر ضد کاندید پیروز و برنده استفاده نمایند و رئیس جمهور قانونی کشور را بنام کافر و ملحد ویا کدام نام دیگر که به مود روز برابر باشد متهم نمایند.

این یک پیشنهاد ساده لوحانه نیست، بلکه ضرورت لحظه کنونی بوده و پیروزی مردم افغانستان درگروی حرکت جدی به سوی اتحاد و همکاری همه نیروهای وطنپرست و ترقی خواه، تمام روحانیت مسلمان و مترقی صرف نظر از هر گونه تفاوتهای فکری و سیاسی، مذهبی و زبانی در یک ایتلاف وسیع است، قابل درک و هضم است که بخاطر وطن و مردم باید از چیزهای گذشت و چیزهای را هم قربانی داد.

این ایتلاف نه تنها ضرورتی است بخاطر تحکیم و همبستگی مردم ما در مبارزه علیه دشمن مشترک، بلکه باعث سهم گیری تمام اقشار و لایه های جامعه از ملیتها و ادیان و مذاهب مختلف در رهبری جامعه می گردد و ازجانب دیگر ایتلاف کاندیدان مطرح مورد پشتیبانی جامعه جهانی، امریکا و ناتو نیز قرار می گیرد، زیرا فقط در موجودیت یک دولت قوی در افغانستان، میتوان از دستاوردهای یک دهه گذشته که با قربانی و ریختاندن خون فرزندان شان برای افغانها به ارمغان آورده اند پاسداری کرد و آنرا حفظ نمود، رشد و تکامل داد.

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۱۰۰۳