شکست طلسم یاس راهی به سوی پیروزی مردم
میرمحمد شاه رفیعی
فرعونیان هر عصر سه عنصر مزدور فرومایه را در اختیار دارند که عبارت است از ترس، جهل و یاس(ناامیدی). این هر سه مزدور ظلم و استبداد چهره های نامیمون شان را در مواقع معین از زندگی انسان ها نمایان می سازند و قبل از همه برای منجمد ساختن افکار ترقی خواهان کمر بسته میکنند.
اما این چهره های نامیمون در زمان فراگیر شدن نظام سرمایداری در کشور های روبه توسعه بیش از هر زمان دیگر با قساوت و بیرحمی عمل می نمایند زیرا که:
رشد و جهانی شدن نظام سرمایداری با تضادها و بحران های عمیق اجتماعی همراه است و این بحرانات در روند تحولات اجتماعی تأثیرات ناگواری را بجا میگذارد و به اثر افزایش بیکاری های دوامدار ورشکست شدن سرمایداران کوچک و متوسط و به قدرت رسیدن افراد هرزه و جاهل از طریق چپاول و غارت دارایی های مردم و جنایات سازمان یافته؛ ناامیدی و بی باوری ها را در جامعه افزایش میدهند.
هم اکنون ما شاهد سردرگمی های کور اجتماعی آنانی هستیم که روزگاری برای اعمار جامعه مترقی و پیشرفته در نبرد بوده اند. سردرگمی ها و ناامیدی ها، انقطعاب و پراگنده گی ترقیخواهان با هجوم سرسام آور اقتصاد نولیبرالی و اندیشه های گمراه کننده آن قبل از همه در کشورهای روبه توسعه در جال افزایش است. نبود حضور فعال ترقیخواهان در صحنه مبارزات اجتماعی زمینه های لازم نفوذ و سربازگیری نیروهای بنیادگرا را از مردم مساعد ساخته است.
در کشور ما یاس و ناامیدی بر عده ای از ترقیخواهان بعد از سال ۱۳۷۱ مسلط گردید که تاکنون ادامه دارد. افراد مایوس شده و ناامید از آینده درخشان میهن و مردم قهرمان آن حاکمیت مافیایی جنگ سالاران بی فرهنگ و تکنوکرات های گماشته شده از طریق موسسات برزگ مالی جهان مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و استخبارات منطقه را دایمی می پندارند و عده ای به این باور هستند آنچه را قوت های مسلح خارجی در کشور انجام میدهد کسی را توان رویارویی و مقابله با آن نیست.عده ای از کسانیکه دیروز برای رهایی زحمتکشان کشور از چنگال فقر، جهل و مظالم اجتماعی میرزمیدند امروز چشم امید به خوان تکنوکرات های وارد شده از غرب و یا روشنفکران تربیت یافته در دامان شرارت بسته اند.
دیده میشود که یاس و ناامیدی با جهل و نادانی و عدم آگاهی از تاریخ مبارزات مردمان جهان برعلیه ظلم و استبداد توام است و مهمتر از همه بی خبری از اساسات علوم اجتماعی مانند جامعه شناسی و الفبای سیاست عده ای را به رستاخیز و قیام های مردمی و تکامل و پیشرفت جامعه بی باور ساخته است.
اما خوشبختانه دیده میشود که قبل از همه نسل جوان کشور به همراهی عده ای از پیش کشوتان و فعالین سیاسی دیروزی با وجود رنج و هراس با عشق و احساسات وطندوستانه سربلند می کنند و تماشاگر لاله های شاداب و ارغوان های خونین کشور هستند که در دامان هندوکش پیروزمند و دشت های پرافتخار بکوا، شادیان، هیرمند... قد برافراشته اند.وعطر امید و سرزنده گی پراگنده میکنند.
حوادث کشور از سال ۱۳۷۱ تاکنون به ما آموخت که تاریخ سیر پرفراز و نشیب و بغرنج دارد طوریکه شکست و فتح، خطا و صواب و پیشرفت و عقب گرد با هم اند. شکست دایمی نیست و پیروزی هم ودیعه ای ابر قدرت های جهان نخواهد بود. تاریخ با نسل ما آغاز نگردیده و با ما ختم هم نخواهد شد. آرمان پرستی و احترام گذشته ها باید با واقع بینی همراه باشد. ما نباید رهبران دیروزی را مطابق خواست و اراده خود آرایش کنیم و نه طبق گفته هر کس هر شخصیت دیروزی را مذمت نماییم.
بیش از همه ما باید واقعیت های امروزی را فراموش نکنیم و همچنان بنابر تغییر شرایط و اوضاع جدید سیاسی، گذشته ی پرافتخار و مبارزات قهرمانانه خود و رهبران خردمند و شجاع مان را به خاطر دلخوشی بازمانده گان و وارثان جانیان تاریخ و هدایات موسسات غارتگر مالی و اقتصادی جهان به فراموشی نسپاریم.
اعتماد به نفس و اتکا به خرد و باور مردم برای بهتر زنده گی نمودن حتمی و ضروری است. عده ای از مبارزین امروزی مانند گذشته چهره های شان را به گرد و غبار دشوار زمان آلوده خواهند ساخت، نباید به چهرهای آلوده شده به گرد و غبار سرمایه و نوکران ارباب سرمایه اعتماد کرد و هم از نبرد حق برعلیه باطل و از مبارزه دادخواهانه برعلیه مظالم اجتماعی از اینکه به خطا خواهیم رفت دوری جست و یا اینکه اگر شکست خونین در فرجام نصیب ما خواهد گردید مبارزه برای جهان بهتر را رها نمائیم.
هدف ما در همین زمان مشخص بوده و همانا به حرکت آوردن مردم امروزی می باشند.
اندرز به دیگران و توصیف خودی صعب و لعن، توهین و تحقیر مخالفین و گروپ های رقیب و جریانات فکری و شخصیت های سیاسی گذشته و یا امروزی راه صواب نیست، زیرا تجلیل از غرور خود و تحقیر و تذلیل دیگران کاری است آسان و اما برداشتن یک گام سازنده در راه منافع مردم دشوار است. مبارزه متحدانه و سازمان یافته درکشور مانند افغانستان گامی است که در زمین پرازخار گذاشته می شود.همچنانیکه رهبران و بزرگان ما که دراین راه صعب گام نهاده اند منبع الهام و مایه افتخار برای ماهستند،ما هم اگر راهیان واقعی و خستگی ناپذیر این راه شویم برای نسل های آینده غرور آفرین،پرافتخار و ماندگار خواهیم ماند.
رهبران و فعالین نظام دموکراتیک گذشته کشور هم اکنون در برابر اجتماع و مردم سربلند کشور ما مسوولیت دارند، عده ای از این رهبران و فعالین پرافتخار با گوشه نشینی و محصورگردیدن در حلقات فامیلی و قومی باعث پراگنده گی و تعدد تشکیلات سیاسی ترقیخواهان در کشور گردیده اند و عده ای هم دردهای اجتماع را با نوش داروی به عاریت گرفته مداوا نموده اند و رنج های بیکران مردم را فراموش.
کسانیکه رسالت اجتماعی خویش را فراموش نه کرده اند اندک نیستند، اما آنانیکه در توهم به سر میبرند و پیچیده بافی میکنند و از مضمون به شکل میروند هم کم نیستند. اهداف استراتیژیک برای یک عده نامعلوم است زیرا آنها بقایای نظام های قرون وسطایی و سنت های ناپسند جامعه را نمی بینند و دلبسته مظاهر آزادی های غیراخلاقی و غیرمسوولانه لیبرالی گردیده اند و منکر طی مراحل ضروری تکامل اجتماعی میباشند و مایل به تقلید از کجروان تاریخ می باشند.
همچنان هستند کسانیکه به بهانه نوآوری و نقد گذشته پدیده های نوظهور و روبه تکامل را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند از اینرو به ناشیگری و دیوانه سری روی آورده اند.
تاکنون ما شاهد قریحه و استعداد سرشار ده ها جوان و افراد متجرب سیاسی هستیم که میتوانند با مبارزات پیگیر شان به پراگنده گی ها خاتمه دهند و با تشکل وحدت ارگانیک مبارزین راستین و مردمی در اعماق جامعه و روح طوفانی مردم غوغا برپا کنند، ودر پیکار تاریخی جامعه گامی به جلو بردارند. فعالین و رهبران ترقیخواه که تاکنون نشسته اند و در انتظار پایین شدن فرشته های نجات از آسمان هستند، باید به پاخیزند و گام بردارند زیرا دیده میشود که گردش قلم یک نویسنده و هرگام تشکیلاتی و سازمانی فرد آگاه و متعهد بیشتر از هزارها سر نیزه برنده تر است، اما با دریغ که برخلاف کار تشکیلاتی و سازمانی کمتر گردیده و جای آنرا نقد دیگران و توصیف خودی گرفته است.
بسی مظامین انتقادی نشر شده،کارتا سرحد توهین و تحقیر همراهان سیاسی دیروزی نویسنده میرسد و گفته های مملو از کینه، رشک و غضب شنیده می شود اما خوشبختانه هستند کسانیکه سخنان آموزنده و موثر هم می گویند و تلاش می نمایند تا به دوری های موجود نقطه پایان بگذارند.
با لحن خونسردانه و مراعات ادب و نزاکت با بیان قوی و محکم و گفتار صریح و مشخص و جانبدارانه خواهیم توانست مردم سربلند و آزاده افغانستان را به قله های شامخ پیروزی رهنمون گردیم. هرگاه ما اشیا و پدیده ها را به نامهای واقعی آنها یاد کنیم و روش های منطقی و استدلالی، انسانی، متین، سازنده و آموزنده را شیوه کار خود قرار دهیم بر یاس و ناباوری ها غلبه خواهیم یافت. تجارب مبارزات سیاسی و اجتماعی کشورما به اثبات رسانیده که نیروهای همسو و دارای منافع مشترک با استفاده از اسلوب های ناسالم و اغراض ذهنی نمی توانند به سرمنزل مقصود برسند و اما اگر آنها بتوانند بحث های علمی و منطقی و اسلوب های سازنده و مثبت را سرآغاز کار شان قرار دهند به نتایج مطلوب دسترسی پیدا خواهند کرد. واضح است که زشت نهادان مغرض، خودخواهان جاهل و دشمنان اجتماعی حقیقت تسلیم واقعیت های منطقی و انسانی نمی گردند. تحقیر و اهانت در ادبیات دادخواهان جهان جای ندارد و آنها به حربه های مشکوک دست نمی زنند. پس چرا تاهنوز در ادبیات سیاسی کشورما ستایش های نابجا و نکوهش های ناروا وجود دارد.
ما باید به آفرین گویی ها نبالیم و از نفرین ها هم ننالیم و باید در مدار خرد و وجدان خود به پیش رویم. رسالت ما در مرحله کنونی ادای دین و وظیفه ما است که در قبال اکثریت مردم افغانستان داریم. ما باید برای حرکت جامعه به پیش و در دفاع از حقوق بشر تلاش نماییم و در صورتیکه ادعای فعالین سیاسی و رهبران ترقیخواه را می نماییم باید به مثابه خدمتگذاران واقعی مردم بر وجدان جامعه مسلط گردیم و عرصه تحول و تغییر را در همه ساحات زنده گی توسعه بخشیم و باید بدانیم که تاکنون نیروهای عقب گرا و دشمنان زندگی مدرن صحنه زنده گی و تحول و ترقی را بر مردم هر روز تنگ و تاریک می نمایند. ما باید بتوانیم صدف را از خزف جدا نموده ناظم و رهنمون جامعه باشیم چنانچه چهاردهه قبل چنین بودیم و هم اکنون هم این توانایی و امکانات را داریم. تا هنوز امید بر این است که اگر رهروان واقعی راه سعادت و خوشبختی مردم بار دیگر عصای رهبری جامعه را در دست بگیرند و آنرا با دانایی در حرکت بیاورند با درآمیختن و استحکام روش های علمی با فروتنی و نرمش در اصول میتوانیم خدمات برزگی را به مردم و تاریخ پرشکوه وطن انجام دهیم.
قبل از همه باید رهبران سیاسی و آگاه جامعه با استدلال متین و انسانی محکم و مترقی و پیشرو وارد صحنه نبرد عادلانه امروز گردند و بدست خود دروازه های تکامل جامعه را باز نگهدارند و حرکتهای اجتماعی را در جهت خیر اکثریت زحمتکش جامعه و به خیر حقیقت مشخص تاریخی به جلو رهنمایی نمایند و بنابر حکم تاریخ و تقاضای برحق مردمان سربلند و آزاده افغانستان مانع تسلط بیشتر نیروهای عقب گرا و مافیایی که هم اکنون دست بالاتر در اداره امور جامعه ما دارند، گردند.
عالم همه یار است، تو محجوب خیالی
بند از مژه بردار، یقین ساز گمان را
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۱ـ ۰۶۰۲
آیا حزب دموکراتیک خلق افغانستان تشکیل خواهد شد؟
چه عوامل مانع این امرهست ؟
علی رستمی
کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی حزب مردم افغانستان
بیست وسه سال واندی ازفروپاشی، حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) میگذرد ،اما امروز بمانند ان دیگر تا الحال سازمان سیاسی که برنامه عمل واهداف اندیشوی ان بسیج کننده همه نیروهای ملی و دموکرات چپ باشد، درعرصه سیاسی کشور تبارز نکرده است. برعلاوه اینکه در عمل تحقق نیافته، شوربختانه که بعد ازتغیر نام وی به نام حزب وطن و سقوط از حاکمیت دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان به احزاب و گروه های مسقل سیاسی مختلف ، براساس برنامه های به ظاهر متنوع اما درمحتوا و ماهیت یکی ؛ِ بوجود آمده که نمیتوان انرا الگو حزب دموکراتیک خلق افغانستان دانست. وقتی از الگو سخن میزنیم درذهن ما انچنان سازمان متحد تداعی میشود، که دران تجمع همه نمآینده گان اقوام وقبایل و نیروهای دموکراتیک ملی و وطن پرست که مرام واهداف ان سمت دهنده، بسوی ترقی اجتماعی و اقتصادی بسود منافع اکثریت زحمتکشان کشور که در بین ملت ریشه دوانیده باشد،میباشد. از انجاییکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان در آغاز فعالیت سیاسی در کشور بنابر خود خواهی ها وسلیقه های قومی و شخصی از درون درسال ۱۳۴۶ به فرکسیونهای خلق و پرچم انشعاب نمود. اما باانهم فشرده گی وحدت مبارزه سیاسی درونی این دوگروه از هم نه پاشیده بلکه هردو به دور رهبری خویش، مستقلانه جمع بوده و برای اهداف واحد مبارزه میکردند. تا اینکه وحدت سازمانی و تشکیلاتی در سال ۱۳۵۶ خورشیدی میان دوفرکسیون دوباره بوجود آمده و بنام حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان در جامعه به مبارزه خود ادامه داد. اختلافات در آغاز تشکیل حزب دموکراتیک خلق افغانستان براساس اجرای وظایف جاری واشکال مبارزه سیاسی بمیان آمد. چنانکه محترم سلطان علی کشتمند در جلد یک ودو کتاب تحت عنوان « یاداشتها ی سیاسی ورویدادهای تاریخی » دراین مورد چنین توضیح داده است: « در جریان فعالیت های حزبی برای تحقق مرام دموکراتیک خلق در رابطه به اشکال مبارزه سیاسی ، ارزیابی نیروهای طبقاتی ، شرکت این نیروها در مبارزه انقلابی ، خصلت انقلاب ، آینده حکومت دموکراسی ملی و وظایف عمده برای تکامل ان، بین دوجناح برخوردها وطرز دیدهای مختلف بوجود آمد. تره کی عقیده داشت که در راس انقلاب آینده طبقه کارگر میتواند و باید نفش رهبری کننده ایفا نماید وفعالیت های حزبی باید سری انجام گیرد وحتی الوسع از علنیت در مبارزه پرهیزشود. درمقابل کارمل عقیده داشت که بملاحظه محدودیت طبقه کارگر وعدم اماده گی سیاسی ان، حزب باید به طیف وسیعی از نیروهای سیاسی ضد فئودالی تکیه نماید وبا سازمانهای سیاسی بیانگر منافع اقشار دموکراتیک جامعه اتحاد، ایتلاف وسازش سیاسی صورت گیرد.» این انگیزه های ذهنی برای این بود، تامبارزه سیاسی بر بنیاد شعور اجتماعی مردم ، برای بسیج همه اقشار کشور اعم از کارگران ــ دهقانان، روشنفکران مترقی، خورده بورژوا، سرمایداران ملی ، روحانیون، و مامورین عالی رتبه دولتی در شهر و ده، تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان با ابعاد وسیع صورت بگیرد.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان با در نطرداشت چالشهای سازمانی ــ تشکیلاتی وتاکتیکی وسطح پایین شعور سیاسی ،اجتماعی و بیسوادی مردم که ناشی از حاکمیت مناسبات عقب مانده فیودالی ، ماقبل فیودالی واشرافیت بیروکرات قرون وسطایی بود، در جامعه رشد نمود ؛ و با تلاشهای خستگی ناپذیر بزودترین فرصت، درمیان هزاران روشنفکر وتحصیلکرده های مربوط به تمام اقوام وقبایل زحمتکش کشورریشه دوانده و انها را در صفوف خود جلب و جذب کرد؛ که بالاخره در هفت ثور ۱۳۵۷ باقیام نظامی ،دولت جمهوری محمد داوود را سرنگون وقدرت سیاسی را بدست گرفت.
علت که حزب دموکراتیک خلق افغانستان را برعلاوه چالشهای درونی وبیرونی در میان جامعه رشد داد و در بین ملت شهره نمود و به قدرت رساند ؛ خصایص ذیل بود:
یک: نتخاب راه درست با ارزیابی دقیق از وضع ملی و جهانی در گام نخست عقب مانی کشور بنابر تسلط مناسبات فیودالی وماقبل فیودالی از لحاظ اقتصادی واجتماعی به گفته مارکس « شیوه تولیدی آسیایی » و سیادت سنت ها وایین های کهنه ای ارتجاعی که ناشی از این مناسبات میشد، در تمام شوون زنده گی مردم حاکم بود، که این هنجار ها باعث فقر وبیسوادی وعدم رشد فکری واعتلای کشور بسوی جامعه مدرن ومترقی شده بود. این عوامل تحرک جدی را در اذهان نیروهای مترقی بوجود اورد که خواهان بهبود شرایط زنده گی مردم شدند. با استفاده از شرایط موجودملی وبین المللی مبارزه متشکل سیاسی را برای رهایی انسان زحمتکش از ظلم واستبدادی قرون وسطایی و نابودی مناسبات ان بر شالوده ای « تئوری علمی» مترقی جهانی که خواستهای همه اقشار زحمتکش کشور را انعکاس دهید، اغاز نمودند. طوریکه فلسفه عمل بما می اموزد که عمل بدون تیوری و تیوری بدون پایه های مادی نمی تواند که شرایط موجود اجتماعی را تغیر دهد. از نگاهی کارل مارکس « تیوری زمانی رادیکال است که ریشه ان درک گردد؛برای انسان ریشه ،همان انسان است » . همچنان تاکید میکندکه: « تیوری زمانی در میان مردم تحقق می یابد که نیازهای انهارا براورده کند.» بر بنیاد این اصل حزب دموکراتیک خلق افغانستان بادرک ازوضع اقتصادی واجتماعی جامعه، خواستار تحولات بنیادی دموکراتیک وملی برای رفع نیازمندی ها وخواست های اولیه مردم ونابودی استبداد سلطنتی بود، که این راه را الی سرحد پیروزی پیمود؛ وازسوی دیگرحزب از طریق میتنگها، تظاهرات خیابانی و تریبیون پارلمانی ، ارزشهای مرامی که راه ملت بود، به گوش فردفرد مردم میرساند. انتخاب رهبران و کادرهای رهبری به صفت نماینده گان مردم از شهر ها، ولسوالیهای کشور دردوره سیزدهم ولسی جرگه (شورای ملی) افغانستان نمایانگر این ادعا میباشد.
دو: پیشکسوتان وکادر های نخستین ، هسته های تشکیلاتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در وجود شاد روان نورمحمد تره کی وجاویدان نام ببرک کارمل وسایر چهره های شناخته شده دلسوز با تجربه ای کار ازموده سیاسی که از کوره های گرم مبارزه عدالت خواهانه بیروان آمده بودند، باگذشت از منافع مادی ومعنوی خود بااندیشه واحد مترقی بطور اگاهانه با صداقت و وفاداری کامل به خاطر ارمانهای والای انسانی خویش برای مردم، مبارزه مینمودند . این رجل مجرب خبره درک وارزیابی علمی از جامعه افغانی داشتند که چه چیزی برای محیط که دران زنده گی میکنند، خوش آیند وپسندیده است؛ چگونه با توده ها رفت ، تا کجا باید رفت که رضایت همه را کسب نمود، مطالبات وتوقعات ازهمدیگر چه هست .
دردمندانه که گزینه های یاد شده جایگایش امروز درمیان نیروهای ملی ودموکراتیک وچپ کم رنگ است و هنوز به قوام و رشد کامل خود نه رسیده هست. تبارزشخصیت در جامعه از لحاظ مفهوم جامعه شناسی در روند تاریخ در درون اجتماع در شرایط مختلف مناسبات اقتصادی ،اجتماعی و سیاسی بوجود میاید ونقش خود را ابه مثابه شخصیت فعال وانقلابی در جامعه تثبیت میکند و به گفته مارکس « تعین کننده تفکر انسان محیط وماحول انسان است » درقدم نخست برای انسان اگاه و رجل مبارز سیاسی مهمتر ازهمه شناخت روند تکامل جامعه است ، فکر انسانها در این راه مسافر است واین جاده را برای شناخت کامل طی میکنند، تا به جاده تکاملتر حیاتی برسد. برای این مقاصد با اشکال مختلف دست به عمل یازید. یکی از موفقیت های رسیده به اهداف ومقاصد اجتماعی عمل اگاهانه است که تا مطابق شعور اجتماعی واقتضای مردم ، جامعه سمت و سو داده شود . عمل درست براساس شناخت دقیق جامعه واجتماع حکم تاریخ است که باعث تکامل بعدی جامعه میگردد. این گزینه ها در نفس خود به « تئوری علمی عدالتخواهانه » که با جامعه وفق نماید، مترقی و پویا باشد؛ برای یک سازمان سیاسی مجرب ضروریست، که تا در محور آن افراد وانسانهای فرهیخته اگاه وبا ایمان که دارای ارمان انسانی وعدالت پسند باشند ، بسیج گردند. بدون داشتن اهداف نزدیک ودور که پایه های« علمی » نداشته باشد، اعضای سازمان سیاسی به افراد « پراگماتیک » تبدیل خواهم شد.
تاسف آوراست که کشور ما در وضع حاضر به تهاجم اقتصادی وایدیالوژیکی کشور های منطقه وجهان علیه ارزشهای انسانی وطنپرستانه ،ازادی خواهانه وعدالت پسند که جزو دستاوردهای تاریخی این سرزمین از لحاظ فرهنگی واجتماعی بشمار میرود؛ مواجه بوده وحتا در حال نابودی میباشد. نیروهای ارتجاع داخلی، پیوند با همکاری نیروهای ارتجاعی منظقه وجهان، با استفاده سو از کمک های مادی ومعنوی جامعه بین المللی ،خلاف منافع اقتصادی واجتماعی ملی ،در میان اقشار اگاه ونااگاه وطن ، بی اعتمادی را برپایه ای مناسبات سرمایه سالاری بوجود آورده ؛ واز این طریق میخواهند با برنامه های به ظاهر مترقی و« مدنی » باشعارهای پوچ وتهی خالی بنام « دموکراسی » ، روحیه واخلاق خود منشانه و فردگرایی را در جامعه تبلیغ وذهنیت جوانان اگاه را در قبال وطن ومردم که رسالت تاریخی واجتماعی دارند، منحرف ومغشوش سازند. ترس و ارعاب را بوسیله حلقات رادیکال دینی تحت نامهای مختلفی بوجود آورده ؛ تا زمینه رشد وتکامل نیروهای روشنفکر دموکرات ومترقی رابگیرند ؛ واز هیچگونه عمال ظالمانه غیر انسانی برای توجیه اهداف خود اجتناب نمی ورزند.
این نیروهای ارتجاعی با سرمایه گذاری های ضد منافع ملی برای بدست آوردن اهداف خود ، بالای وسایل مختلف تولید، توسط زورمندان و نیروهای اپورتونیست راستگراوچپ نماها، به اشکال مختلفی با استفاده از پولهای کمکی جامعه بین المللی که از راه های غیر قانونی بدست میاورند ، به اختیار افراد وابسته به سازمانهای مافیای قاچاق مواد مخدره وسایر اجنت های دستگاه استحباراتی کشور های منطقه وجهان قرار داده ؛ تا جامعه را بسوی ایدال های ارتجاعی انها سوق دهند؛از جانب دیگرمیخواهند از حضور انها بمثابه مهره های اساسی ، برای تشکیل حکومت های ایدالی خویش در نظام های بعدی در افغانستان استفاده نمایند. البته این معامله ها از قبل با تطمیع نیروهای مبتذل واپورتوینست اغاز شده که نمونه های آن در پارلمان ودستگاه های رهبری وانتخابات دوره دوم و سوم ریاست جمهوری در سطوح مختلف دولتی به وضاعت مشهود هست؛ در حالیکه ۱۳ میلیون انسان بیکار ودومیلیون محتاط به مواد مخدره در کشور وجود داشته که برای تقلیل واز بین بردن این روند هیچگونه پلانهای دقیق و سالم اقتصادی غرض سرمایه گذاری بالای منابع طبیعی زیر زمینی وسرزمینی ،جهت اشتغال یابی برای بیکاران استفاده واجرا نه شده ، و هرروزه به لشکر فقرا ،گرسنه گان ومحتاطین افزون میشود ؛در حالیکه ۱۱۴ میلیارد دالری که به افغانستان در طول سیزده سال ازجانب کشورها ی خارجی صورت گرفته همه به جیب های قاچاقبران مواد مخدره و افراد زور مند وجنگسالاران جهادی سرازیرشده ،هست.
این عوامل باعث شده تا انسانهای بیدار واگاه وفرهیخته که درداخل وخارج کشورهستند، با درنظر داشت اینهمه چالشهای عینی در کشور، نسبت به هرزمان دیگرتلاش پیشتر بخرج بدهند، تا نیروی دلسوز و وطن پرست انقلابی وافراد شایسته مسلکی ودلسوز را در زیر یک سقف بدور یک حزب پیشاهنگ ملی ودمکرات ، بربنیاد اندیشه مترقی باتحلیل از و ضع موجود درکشور به گفته مارکس « تحلیل مشخص از وضع مشخص » بسیج وآنرا اساسگذاری نمایند. خدمت تاریخی وفنا ناپذیری شخصیتها این بود که در پیشاپیش نیروها و احزاب حرکت کند وقدرت خود را برای تشکیل یک حزب واحد به نمایش بگذارد ودر جهت تحقق ان گامهای عملی بردارند.
شوربختانه برعلاوه رویکردهای منفی بیرونی توسط نیروهای ارتجاعی در داخل و خارج کشور در فرایند بطی شدن تشکیل حزب فراگیر مترقی ، عوامل درونی دیگری نیز درمیان نیر وهای ملی ودموکراتیک تاثیر گذاربوده که میتوان چنین بر شمرد : ارتباط سلیقوی و شخصی وتمایل گروپی ، مهرورزی به رهبران و کادرهای سرشناس گذشته حزبی، عدم درک درست از ارایش نیروها درکشور، محافظه کاری از عقاید واندیشه های پیشرو مترقی برای تحقق عدالت اجتماعی ، اختلافات سیاسی واتهامات ناروا وعدم تفکر واحد در زمینه سقوط حاکمیت حزب وطن ؛ نشر مضامین دلخراش در سایتهای انترنیتی علیه یگدیگر ، تمایل قومی زبانی منطقه وی و ده ها دلایل و بهانه های مختلف دیگری وجود داشته ؛ که تا بحال نیروهای دموکرات چپ ، قادر به تشکیل حزب واحد دموکرات ملی که منافع همه اقشارو طبقات واقوام مختلف کشور را انعکاس بدهد، نه شده است.
احزاب که ازمیان نیروهای چپ دیروز تشکیل شده است، یک تعداد آن دنباله رو نیروهای راست ومحافظه کاردینی ومذهبی بوده که برای حفظ منافع مادی ومعنوی همدیگر، در کارزار های سیاسی عمل مشترک دارند وهویت مستقل ندارند . تا جائیکه اگاهی سیاسی در پراتیک نشان داده است، سازمانهای سیاسی که دارای اهداف مترقی وعدالت پسندهستند، درگام نخست برای رسیدن به قدرت سیاسی وبعداً برای تغیرات اجتماعی بوجود می ایند که با مبارزه اگاه و متشکل اهداف خودرا با درنظر داشت اندیشه و یا تیوری پیشروی مترقی و انسانی که بازتاب دهنده منافع اکثریت قاطع جامعه باشد، سر لوحه مبارزه خویش قرار میدهد. احزاب مترقی دارای اهداف «سمت دهند وجهت دهنده » هست که جامعه را بر اساس ان سوق و سوی میدهد. انتخاب اهداف وتاکتیک وشیوه مبارزه این احزاب، تابع موقعیت تاریخی یکجا با نیروهای پیشرو جامعه اعم از روشنفکران مترقی ، کارگران، دهقانان ، حورده بورژوا وسرمایداران ملی ،میباشد. طوریکه در روند رشد وتکامل بشری روشن است، زمانیکه در جامعه ملکیت خصوص بوجود آمد ؛ طبقات و یا گروه های متخاصم یعنی حاکم ومحکوم واستثمارگر واستثمار شونده پیداشد که بطور متشکل ویاغیرمنظم بدون اگاهی لازم، برای کسب امتیازات خود مبارزه مینموداند ؛ تا اینکه این روند شکل مبارزه عالی اگاهانه در طول تاریخ بخود گرفت . بتدریج نظر به تکامل معرفت انسانی در باره طبیعت واجتماع ، شعور اجتماعی انسانها نظم پیشتر گرفته ودراین حالت مبارزه ای متشکل واگاهانه برمبنای شعور طبقاتی ، احزاب بوجود آمد. با رشد تضادهای طبقاتی و پیدایش جامعه مدرن سرمایداری وتشکل جهانبینی طبقه کارگر احزا ب مختلفی براساس اندیشه های بوروژوازی ــ لیبرالیستی ، سوسیالیستی ودموکرات ملی بوجود آمد که در سه مفهوم ذیل تشکل یافته اند.
یک: احزاب سرمایداری وخورده بورژوازی
دو: نطریه احزاب سوسیال دموکرات برآمده از بین الملل دوم جنبش کارگری
سوم: احزاب طرازنوین کارگری و سوسیالیستی وکمونیستی
یک: درمورد الگوی اول متداول است دراحزاب سرمایداری و خرده بورژوازی یعنی حزب که از تجمع افراد یک ملت بوجود آمده که دارای اقدامات برنامه ایی واصلاحی میباشد. دراین حزب همه ساکنین یک کشور میتواند ثبت باشند واز تـیوری واحد پیروی نمایند ؛ اما اعضای حزب مجبور نیست که درتمام عقاید وافکار باهم یکی باشند تنها میتوانند دربرنامه متحد باشند. این حزب نیز بر دونوع است که: بعضی اینها اصل لیبرالیزم را قبول داشته که هرفرد حزب در ابراز نطروعقیده ازاد بوده هر عقیده ای را میخواهد داشته باشد میتواند از تصمیم اکثریت پیروی نکند وهر انتقاد که خواسته باشد میکند وهر شیوه وسبک را که بخواهند مطابق ان عمل میکند:مانند احزاب دموکرات امریکا، حزب کارگری انگلستان وغیره .
ــ نوع دیگران « پیشوا گرایی » که پیشوا دیکتاتور حزب است ، پیشوا حق نظر را دارد ، باالهام ازان همه باید پیروی بی چون وچرا از وی کنند مانند: احزب نازیستهای المان هیتلری وغیره فاشیستی.ا
دو: احزاب سوسیال دموکرات میباشد که از احزاب کارگری مربوط به بین الملل دوم مانند: حزب سوسیال دموکرات المان و سایراحزاب سوسیالیستی که درجهان وجود دارند که دراغاز فعالیت شان مبارزه ای طبقاتی شعار انها بوده ودارای تیوری مبارزه وجهان بینی واحد بودند وحتا دموکراسی مرکزیت را در حزب قبول داشتند؛ اما بعد از رشد احزاب سرمایداری ولیبرالیسم وتاثیر رویکردهای اینها بالای انها، به وحدت و اراده وعمل حزبی اهمیت نداده وتنها مبارزه را درساحه محیط پارلمانی محدود ساخته و.بر مبنای دفاع از حقوق کارگران براساس مبارزه صنفی وپارلمانی برای تامین عدالت اجتماعی از طریق توزیع ثروت ملی و رای دادن به نماینده سوسیالیستها اکتفا کرده که این نوع احزاب بعد از کشورهای سرمایداری در کشورهای جهان سوم و روبه انکشاف با تغیرات نسبی بر اساس سیاستهای داخلی وخارجی، زیر نام احزاب ملی و دموکرات برای سهم گیری همه نیروهای مترقی ، درجهت رشد انکشاف اقتصادی ، اجتماعی وفرهنگی در گذشته وحال فعالیت داشنه اند.
سه: احزاب مترقی کارگیریست که خواستار دیکتاتوری پرولتریا وازبین بردن دولت سرمایداری با داشتن ایدیالوژی وتشکیلات منظم سازمانی بر شالوده مرکزیت دموکراتیک وپیروی از تصامیمی اراده اکثریت بالای اقلیت شعارمبارزه خود قرار داده وعلیه هرنوع عمل اپورتونیستی دردرون وبیرون حزب مبارزه نموده وشعار مبارزه شان ایجاد جامعه سوسیالیستی و کمونیستی بدون استثمار فردازفرد و تسلط اجتماع بالای مالکیت اجتماعی میباشد .
حزب دموکراتیک خلق افغانستان که برمبنای الگوی دوم سوم از لحاظ ترکیب تشکیلاتی وخط مشی مرامی بادرنظرداشت جهان بینی علمی طبقه کارگر برای ایجاد جامعه فارغ ازهر نوع ستم طبقاتی وتامین عدالت اجتماعی درکشور تشکیل شده بود، که برشالوده ان قدرت سیاسی را بعد از قیام هفت ثور 1357 بدست گرفته والی سقوط حاکمیت با موجودیت اختلافات سیاسی بعد از اعلام مشی مصالح ملی اکثریت اعضای ان در درون و بیرون احزاب ایجاد شده به این ارمان معتقد ومتحد بوده و میباشند.
از انجائیکه امروز برعلاوه چالشهای اندیشوی درمیان نیروهای چپ دموکرات جدا شده از بدنه حزب دموکراتیک حلق افغانستان جالش دیکری مایه تاسف است ؛ انست که تعدادی ازاین نیروهای بسوی قوم گرایی و زبانی تمایل پیدا کرده که باعث سردرگمی و تشتت فکری انها شده است. این رویکرد بطور اگاهانه ویا غیر اگاهانه ازجانب نیروهای متعصب قومی ،قبیلوی و زبانی که تحت تاثیرنیروهای تنگ نظر دینی ومذهبی قرار دارند ،دامن زده شده واز احساسات واختلافات گذشته قومی وزبانی سوی استفاده کرده ومیخواهند روند تشکل و ایجاد یک سازمان سیاسی فرا گیرا راموقتأ بطی سازند.
با در نظر داشت رویکردهای مثبت ومنفی حزب دموکراتیک خلق افغانستان وخصوصیتهای احزاب مدرن مترقی در جهان واحزاب ایجاده شده در کشورکه در فوق از انها تذکر بعمل آمد ، ما رابه این امر پیشتر معتقد میسازد که دو گزینه ویا مولفه در تکامل و رشد احزاب سیاسی با درنطرداشت خصوصیات عنعنوی و سنتی که روح روان جامعه ازان متاثراست نقش دارد: یکی- عقیده، اندیشه ویا درمجموع « ایدیالوژی»، ودیگری نقش شخصیت. نقش شخصیت در پهلوی سایر گزاره ها در کشور ما براساس عقاید سنتی مذهبی وقبیلوی همیشه در انتخاب وحل وفصل موضوعات چه از لحاظ فهم ودانش مسلکی ، علمی ودینی ،مقام دولتی ،خانواد ه گی ،قومی وسایر مناسبات اجتماعی که مورد قبول واحترام روان جامعه قرار دارند ، تعین کننده است . به گفته مارکس « تاریخ سازنده انسانهاست انسان با معنا تاریخ خود وجامعه را مینویسد». بناً در کشورما درروند تاریخ شخصیت های زیادی بوده است که درتدوین و رشد ویا ترویج عقاید و دانش مترقی وعدالت پسند که با جامعه ماهمخوانی داشته نفش بالای را ادا نموده اند ،از اغاز مبارزات ازادی خواهی و قانون خواهی در وجود مشروطه اول ودوم وسوم الی تشکیل حزب دموکرتیک خلق افغانستان (حزب وطن) واحزاب ایجاد شده حاضر در کشور در پهلوی سایر پیشکسوتان این احزاب نقش ای اشخاص بمانند: شاد روان نورمحمد تره کی وجا ویدان نام ببرک کارمل وشهید داکتر نجیب الله وشادروان محمود بریالی تعین کننده بوده که خاطرات انها درمیان جنبش دموکراتیک ملی و چپ کشور فراموش ناشد ه هست.
رویکرد، انها بنا برموقف اجتماعی در روند مبارزه پیگیرملی و عدالت پسند، از عنفوان جوانی چه در عرصه تعلیمی ــ تحصیلی،وتشکیل احزاب وگروهای سیاسی برجسته میباشد. این رهبران در احزاب ،حلقات وگروپهای سیاسی موجود در کشور وخارج کشور، از نام نیکو برخوردار هستند.
با درنطر داشت استقامتهای فکری ونظری که ناشی از وضع بغرنج سیاسی کشور ، در میان اعضای دیروز حزب دموکراتیک خلق افغانستان حاکم هست؛ دوگزینه، اولی: اندیشه ــ عقیده و دومی : پیشتازبودن وسرور شدن برای بسیج همه نیروهای ملی ودموکراتیک برای یک حزب واحد ، ضرورت تاریخی پنداشته میشود. گزینه اولی از امکان دور نیست وگزینه دومی نه محال است نه کمال ،اما به خود گذری و مصالحه فکری ونظری وسلیقه وی ، برای از بین بردن عقده های شخصی گروهی دیروز لازم وضروریست .برای این امر قضاوتهای احساساتی وغیرعلمی را نسبت به گذشته کنار گذاشت؛ دراین زمینه خط قرمزی در رابطه به قضاوتهای خویش که تخریش کننده و باعث عدم انسجام وحدت ویکپارچکی احزاب، سازمانها وگروهای مستقل سیاسی از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن) میشود، بوجود اورد.
چراغ سرخ به این معنا نیست که ما ازتجارب خوب بد گذشته پند نگریم وانرا نقد نکنیم؛ البته نه براساس عقده و انتقام جوی از نام افراد واشخاص؛ بلکه نقد بالای خود وسایرفعالیتهای دسته جمعی که همه ما درقبال ان مسوولیت داشتیم وعمل کردیم وباعث ازبین بردن کینه ها واختلافات و بسیج دوباره ما میشود، صورت گیرد، اگر رهبری تصمیم گرفت، ما عمل کردیم ،اگر اودستور داد ما قبول کردیم، اگراو خوب وبد گفت ما هم گفتیم، با آنها همه ما متحدانه درهمه اقدامات سهیم بوده وجوابده هستیم ودر غیر ان بدون همچو گزینش به سرمنزل مقصود نخواهیم رسید.
قضاوتها ما برای وصل کردن باشد نه برای فصل کردن، باهم کنار آمد؛ خوب وبد دیروزرا به تاریخ سپرد، با زنده ها سر کار گرفت نه با رفته گان.
چنانکه روان فردی هر یک ما گرفته از محیط خانواده گی واجتماعی بوده ومارا به طرز زنده گی خودپسندانه براساس منافع فردی مبنی بر هم نظری ، همبستگی سلیقه وی و مهرورزی عادت داده وانرا در داخل سازمان سیاسی که به ان تعلق داریم اورده ایم. شیوه تفکر درست انست که درگام نخست ما باید قضاوت خودرا از هرگونه احساسات شخصی وسوابق ذهنی پاک کنیم. به گفته رنه دکارت« با یک شک دستوری وارد موضوع شوید ودرکلیه داوری ها ی گذشته خود تردید نماید». دراینصورت درتمام دوره های گذشته قضاوت ما درمورد افراد وقضایای اجتماعی مطابق به شیوه بیطرفانه وخونسردی علمی نبوده؛ بلکه احساسات ما بران غلبه داشته است ، این امر به یک خانه تکانی عمومی مغزی احتیاج دارد که همه گرایشات فکری خودرا در ترازوی علمی ونقد منطقی قرار داد؛ سره وناسره را ازهم جدا کرد و بر نتایج علمی تکیه کرد. هرانچه که دیروز درذهن ما بوده است مبنی بر تفکر زمان دیروز بوده نه امروز. امروز تکامل و رشد یابنده دیروز است که ما دران قرار داریم ؛ رشک ، کینه ، بدبینی وبد گمانی ما از دیروز بوده نه از امروز و اینرا میدانیم که هیچ چیز مطلق وجآمد نیست ، بلکه قضایا اطراف وجوانب گوناگون دارد، خوب وبد نقص وکمال دارد ودریک حالت نمی ماند درحا ل تغیر است . یک اسلوب وشیوه تا زمانی درست است که شرایط محیط طبیعی یا اجتماعی انرا تقاضا نماید و با آن وفق کند. چون قضاوت های ما جداگانه و از محیط دیروزی است بناً جامعه ومحیط پیوسته درحال تغیر است، حوادث خارجی، داخلی چه دیروزی باشد وچه امروزی نیز درتغیراست وذهن ما ناچار این تغیر را بپذیرد. برای رسیدن به این امر و رسیدن به اهداف مطروحه ضرورت به تغیر داریم وانرا بپذیریم وبه نظریات هرکدام احترام گذاشت واز نظریات که تشتت فکری میاورد و جدایی طلبانه میباشد، دوری نمود؛ بر اساس منافع وضع فعلی کشوراندیشید. مبارزه برای از بین بردن کدورتها واحتلافات گذشته ،با استفاده از تجارب منفی ومثبت دیروز در فرایند تشکل بسیج نیروها، وظیفه خدشه ناپذیر همه اعضای خانواده دیروز وسایر هموندان - همسوگرایان و راهروان ارمان عدالت اجتماعی هست .
نفس این امردر اینست؛ تا هموندان وهمسوگرایان نیروهای ملی ودموکراتیک، بمثابه نیروی فعال ومستقل بدون دنباله روی در سیاستهای جاری کشور دروجود تشکیلات وسازمان بزرگ درعرصه سیاسی تبارز نماید و بی هراس ومتحدانه عمل نمایند.
نشانه های زیادی برای همچوی ک حزب همگانی با احزاب ایجادشده از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان وجود دارد و دوراز امکان نیست، در طول بیست سال واندی از سقوط حاکمیت حزب وطن میگذرد اما باحفظ طرز تفکر نا همگون با انهم ارتباطات شخصی گروهی دراجرای مناسبات های عنعنوی،سنتی وملی چه در غم باشد و خوشی وجود دارد که زمینه دید و بازدیدها وحتا مباحث سیاسی ، را جع به وضع سیاسی واجتماعی درکشورگردیده که وسیله ای خوبی برای نزدیکی خطوط فکری وهمگرایی میباشد.. این اصل مایه ای بزرگی است که مارا به آینده امیدوار ساخته و را ه های تشکل دوباره را بازنگهه داشته است.
چنانکه تشکیل ایتلاف احزاب وسازمانهای دموکرات وترقیخواه افغانستان شاهد این ادعای ماست که درموجودیت هفت حزب از سال ۱۳۹۱خورشیدی بدینسو تشکیل و در داخل وخارج کشور فعالیت دارد. این امر روزنه امید بخش ، برای تشکیل یک حزب واحد سیاسی شده است.
بطورکلی انچه از برنامه های احزاب هویداست ، محور فعالیت های همه احزاب، مبارزه برای از بین بردن فقر، اواره گی ،اعتلا وپیشرفت کشور از لحاظ اقتصادی واجتماعی میباشد، که تا مردم در صلح وصفای انسانی زندگی نمایند. تفاوتهای عقیده وی از لحاظ تیوری طوری نیست که اشتی ناپذیر ویا حل نا شدنی باشد . بلکه میراث پدیده های منفی شوم گذشته و همچنان تسلط وضع نابسامان ونظام لجام گسیخته بازار ازاد است که جامعه را از یک فرماسیون اقتصادی بسوی فرماسیون اقتصادی واجتماعی دگرکون نموده ودر حال تکامل هست، در این دگرگونی های ساختاری ، همه نیروهای تحول پرست دموکرات وملی و رادیکال راست و چپ ، موقعیت تاریخی خود ارزیابی نموده وبربنیاد آن پیش فرض های اساسی واحد حرکتی خودرا دربرنامه های انی ودور برای رفع تضادهای اقتصادی واجتماعی توضیح کرده و داخل فرایند مبارزه میان گروها و اقشار وطبقات جامعه شده اند. بنا براین رسالت تاریخی تمام احزاب وگروها وشخصیتهای مستقل از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان « حزب وطن » میباشد؛ تا با درنظرداشت دیدگاه های واحد یکه درچهارچوب فکری مشترک همه قرار دارد ،هرچه مصممتر از گذشته بسوی ایجاد «حزب واحد » فراگیر نظر به اقتضای وضع سیاسی کشور ، گام گذاشت. طوریکه از دوسال واندی، بدین سوغرص این هدف ایتلاف احزاب وسازمانهای دموکرات وترقیخواه افغانستان تشکیل شده که به سر ماهیت ونقش «حزب واحد » باهم در درون ایتلاف به توافق مقدماتی رسیده اند که این اقدامات قناعت بخش و نهایی مطابق وضع سیاسی واقتصادی واجتماعی کشور نمیباشد. بلکه فراست و جسارت پیشتر در این روند ضرورت پنداشته میشود که تا به نتایج کامل رسید. انچه میتواند این فرایند را تحرک جدی بدهد، همانا چگونگی رفع اختلافات که در موقعیت تاریخی متفاوتی که هریک مارا احاطه کرده بود ودرصفحات ما فوق این مقال از ان تحریر بعمل آمده است ، میباشد ؛ که برای رفع ان عمل قاطع و جسارت انقلابی ضرورت هست . درغیر آن در پیش این احزاب ونیروهای مستقل واگاهی سیاسی ملی ودموکراتیک دوراه وجود دارد ! یااینکه بشکل مستقل ویا نیمه مستقل درمعادلات سیاسی با زورمندان ،جنگ سالاران وگروهای مافیای قاچاق موادمخدره ومالکین غضب زمین بمثابه ابزار ووسایل درجهت تحقق اهداف سیاسی همرایشان در ایتلافها همدست شد که این امر باعث ان خواهدکردید، تابه مرورزمان احزاب هویت دموکراتیک ومترقی مسقل خویشرا ازدست داده و بمانند حزب تشکیلاتی به گفته گرامشی «روشنفکران ارگانیک» تبدیل شود ! راه دومی اینست این نیروها، یکجا با نیروهای همسو وهموند ومترقی ودموکرات ونیروهای جوان امروز ، برای نجات توده های زحمتکش از ظلم واستبداد گروه های ارتجاعی داخلی وخارجی متحدانه بسوی تحقق ارمانهای شهروندی ، عدالت اجتماعی ، صلح سراسری ، برادری ودوستی میان اقوام قبایل وعلیه هر نوع اختلافات زبانی ومذهبی ومنطقوی، دریک حزب واحدفراگیر سیاسی بسیج شده و گامهای عملی بردارند.
بطورکلی، انچه بیان شد درک ما از وظایف نیروهای چپ برمحوریت امر زمانی گردش میکند ؛ بنابرین نیروهای ملی ودموکراتیک بوسیله نفوذ حزب واحد درمیان مردم عمدتآ از طریق نظریات برنامه وی وشعارش مطابق شرایط درمیان ملت زحمتکش کشور میباشد .
طوریکه روزا لوکزامبورک مبا رز پیشرو زحمتکشان الما ن تاکید مینمود :« حزب باید بتواند درعین آموزش دادن به زحمتکشان،ازانان بیاموزد حزب مغز و حافظه جمعی طبقه کارگروهم زحمتکشان است. لیکن مغزیست که دایمأ نیازمند به تجدید و انطباق با اخرین پیشرفت هاست.»
رویکردها:
دست نویسهای مارکس وانگلس واحسان طبری.
یاداشتهای سیاسی ورویدادهای تاریخی جلد یک ودو ، نویسنده: سلطان علی کشتمند.
مارکسیسم وحزب، نویسنده: جان مالینوکس
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۳ـ ۰۲۰۲
خاورمیانه آبستن رخدادهای سیاسی خطرناکی است
طرح خاورمیانه جدید را واشنگتن و تلآویو با این امید تنظیم کردند که لبنان نقطه فشار برای تغییر دادن سمت وسوی سیاسی کل خاورمیانه و در نتیجه رها کردن نیروهای «هرج ومرج سازنده » در منطقه شود.
یتارام یچوری، عضو هیات سیاسی سی پی ای ( ام ) ، مسوول شعبه امور بینالمللی آن حزب و عضو مجلس سنای هند در گفت و گوی ویژه با « نامه مردم » دیدگاه های ارزشمندی را در باره انکشافات منطقه ، شرق میانه و جهان طرح نموده است که خواندن آن خالی از دلچسپی نیست. ( بامداد )
پرسش : متشکریم که بار دیگر گفت و گو با نامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران را پذیرفتید. در سخنرانی امروزتان به مناسبت « روز همبسته گی جهانی با مردم فلسطین» به چالشهای عمدهای که جنبشهای چپ و ترقیخواه با آنها روبرو هستند، از جمله سیاستهای امریکا در منطقه، اشاره کردید. برای شروع، لطفاً برای خواننده گان ما توضیح دهید که سیاستهای چند سال اخیر امریکا درخاورمیانه و رخدادهای این منطقه را چگونه ارزیابی میکنید.
پاسخ: پس از تغییری که در ارتباط با توازن جهانی نیروهای طبقاتی به سود امپریالیسم رخ داد، امریکا در صدد برآمده است تا با رسیدن به سه هدف عمدهای که دارد، سرکرده گی جهانی خود را تحکیم کند.
نخستین هدف امریکا، از هم پاشاندن کشورهای سوسیالیستی باقی مانده درجهان است. دومین هدف، ناکار و ناتوان کردن ملی گرایی در جهان سوم از راه مغلوب کردن یا کشاندن آن به سوی خود است. این همان ملیگرایی است که پس از دوره استعمارزدایی، منجر به تشکیل جنبش غیرمتعهدها شد. و بالاخره اینکه سومین هدف امریکا، کسب برتری بی چونوچرا و آشکار نظامی و اقتصادی بر جهان به طورکلی، و به ویژه برکشورهایی است که رقیب خود می داند.
این « نظم نوین جهانی » در همه عرصهها عمل میکند. از یک سو، به راه انداختن جنگهای یک جانبه و اشغال نظامی عراق، و از سوی دیگر، به تقویت ماشین نظامی امریکا منجر شد. هم زمان، ناتو ، که با پایان یافتن « جنگ سرد » قاعدتاً وجود آن دیگر ضرورتی نداشت و میبایست برچیده میشد، در وضعیت تازه، به عنوان ماشین جنگی جهانی امپریالیسم بیش از پیش تقویت شد.
پرسش: این وضعیت تازه در سیاستهای امریکا، چگونه خود را در غرب آسیا و خاورمیانه نشان میدهد؟
پاسخ : امپریالیسم امریکا برای برقراری و ادامهه برتری بی چون وچرا و بلامنازع خود بر جهان، نیاز دارد که منابع اقتصادی جهان و به ویژه منابع انرژی، و از همه مهم تر نفت را زیر کنترول بیش از پیش خود بگیرد. توجه بیش از حد امریکا به غرب آسیا هم به همین دلیل است. در استراتژی امریکا به منظور کنترول اقتصادی منابع نفت و گاز درغرب و مرکز آسیا، افغانستان نقش و موقعیت مرکزی را به عهده دارد. تقویت نظامی اسراییل و ادامه بحران در غرب آسیا، نتیجه مستقیم همین نیاز به کنترول رژیمها و سیاستها در این منطقه است، که یکی از پیامدهای آن، گنجاندن و پیشبُرد سیاستِ « تغییر رژیم » به عنوان حق مشروع امپریالیسم است تا از این راه بتواند کنترول خود بر منابع این منطقه را برقرار سازد.
پرسش: گفته میشود که رخدادهای جاری در واقع به نوعی ترسیم دوباره نقشه سیاسی منطقه است که تقریباً یک قرن پیش و طبق پیمان « سایکس- پیکو » در پایان جنگ جهانی اول، مرزهای کشورهای
منطقه را ترسیم کرد و کشورهای تازهای به وجود آورد. نظر شما در این مورد چیست؟ شما نقش نیروهای اسلام سیاسی را در این تحولات چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ: بخشی از رخدادهای اخیر در دنیای عرب، و در غرب آسیا و شمال افریقا، در واقع بازتاب تلاش قدرتهای امپریالیستی برای تقسیم دوباره دایره نفوذ و کنترول شان است. دایره یا مناطق نفوذی که تا اکنون وجود داشته است، به طور عمده پس از شکست دادن امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، میان بریتانیا و فرانسه و با موافقت روسیه تزاری شکل گرفته بود. پیمان ننگین « سایکس- پیکو» که روز ۱۶ ماه می سال ۱۹۱۶ترسایی نهایی شد، کنترول قدرتهای گوناگون بر ناحیههایی را که پیش از آن زیر کنترول امپراتوری عثمانی بود، رسمی و تثبیت کرد. بعد از این پیمان، اعلامیه ننگین بالفور (به نام وزیر امور خارجه وقت بریتانیا ) در نوامبر سال ۱۹۱۷ ترسایی خطاب به جامعه یهودیان صهیونیست بریتانیا صادر شد که چیزی نبود جز تعهد آشکار و رسمی دولت بریتانیا به اسکان یهودیان در سرزمین فلسطین و ایجاد کشور اسراییل. پس از جنگ جهانی دوم، دولت امریکا از وجود اسراییل برای گسترش و افزایش دایره نفوذش در این منطقه استفاده کرده است. مناقشههای این منطقه تا حد زیادی به همان دورهای باز میگردد که قدرتهای امپریالیستی به رقابت با یکدیگر پرداختند. همین چند سال پیش، در سال ۲۰۰۲ ترسایی بود که جک استراو، وزیر امور خارجه بریتانیا گفت که اعلامیه بالفور، و تضمینهای متناقضی که به طور خصوصی و جداگانه از یک سو به فلسطینیها و از طرفِ دیگر به اسراییلیها داده شده بود، منشأ اصلی مخمصهها و مناقشههای امروز بوده است. او حتا گفت که آن اعلامیه « یک اعلامیه کاملاً شرافتمندانه » نبود. پس از پیروزی انقلاب روسیه، لنین که سردبیر روزنامه پراودا بود، متن پیمان سایکس- پیکو را منتشر و تمام مذاکرات پنهانی آن روزها میان قدرتهای امپریالیستی را افشا کرد. درگیریهای کنونی در این منطقه، چنین تاریخچهای دارد.
به همین ترتیب، تلاش امریکا برای سرنگون کردن حاکمیت نیروهای ترقیخواه در افغانستان، که در آن زمان دهه ۱۳۶۰ مورد حمایت اتحاد شوروی بودند، به ایجاد اتحاد و پیوند مجاهدین- طالبان-اسامه بنلادن منجر شد، که شاید بشود گفت که فرانکشتاین امپریالیسم امریکا شده است و حالا به روی خود او پنجه میکشد. در تحولات کنونی «بهار عربی» و نیز تحولات سیاسی- اجتماعی در خیلی از کشورهای دیگر، چنین خطرهای مشابهی، قریبالوقوع و حتمی به نظر میرسد.
گفته میشود که اخوانالمسلمین مصر که در سال ۱۹۲۷ پایهگذاری شد، نحله عمده اسلام سیاسی است. در دوره « جنگ سرد » ، در خیلی از کشورهای این منطقه، مبارزه عمدهای که جریان داشت، مبارزه اسلام سیاسی با نیروهای ملیگرای عرب بود که به طور عمده غیرمذهبی (سکولار) بودند. از یک طرف، ملّیگرایی عرب « ناصری » در مصر، و « سوسیالیسم بعثی » درعراق و سوریه به نیروی عمدهای تبدیل شدند، و در سوی دیگر، رژیمهای پادشاهی فیودالی عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس قرار داشتند. آنها مورد حمایت اتحاد شوروی بودند و اینها از سوی کشورهای امپریالیستی حمایت میشدند.
اما از اوایل دهه ترسایی اوضاع به تدریج تغییر کرد. به ویژه پس از شکست نیروی هوایی و ارتش مصر و سوریه به دست نیروهای اسراییلی در سال ۱۹۶۷ نحلهها و گروههای راست گرای اسلام سیاسی رشد زیادی کردند. چند دهه بعد، جهاد اسلامی ضدشوروی با پشتوانه مالی امریکا و عربستان سعودی و پاکستان در دهه ۱۹۸۰ در افغانستان به راه افتاد که عاملی شد برای اینکه سمت وسوی نفوذ سیاسی و اجتماعی در بسیاری از کشورهای مسلمان نشین، از اسلام سیاسی « چپ » به راست گرا ترین نحله آن تغییر کند.
«جهاد افغانستان» به بعد تهاجمی تری به اسلام سیاسی راست گرا داد. در اواخر دهه ۱۹۸۰ ترسایی که درگیریها در افغانستان به بنبست رسید و نیروهای شوروی در افغانستان از آن کشور خارج شدند، «جهاد افغانستان» به مرز رکود رسید. در اوایل دهه ۱۹۹۰ترسایی نحلههای جنگجوی ایدیولوژی اسلامی به تدریج خود را از زیر چتر حمایت پشتیبانان سابق خود (امریکا، عربستان سعودی و پاکستان) بیرون کشیدند و سعی کردند در کشورهای اسلامی گونه گون « انقلاب اسلامی» به راه اندازند. این انقلابها هرگز تحقق نیافتند، ولی بمباران ها و بمب گذاریها ادامه یافت. جنگ جویان اسلامی که ناامید شده بودند، کم کم به سوی کشتار و عملیات خرابکارانه بیهدفی کشیده شدند که موجب کشته شدن هزاران غیرنظامی در کشورهایی مثل پاکستان، اندونزیا، یمن، عراق، نیجریه، سومالی و حتا ترکیه شد.
نحلههای کلاسیک تر اسلام سیاسی راست گرا سعی کردهاند با مشارکت در روندهای دموکراتیک در کشورهایی مثل پاکستان، مصر، تونس، اندونزیا، سودان و ترکیه، موقعیت و وجهه خود را ترمیم کنند. اما در بیشتر موارد (همان طور که مدتهاست در پاکستان، و اخیراً در مصر شاهد بودهایم) نحلههای راست گرای دموکراتیک « میانه رو » اسلام سیاسی به طور عمده در جبهه اجتماعی موفق تر بودهاند، ولی دانش و فراست و برنامه لازم برای تنظیم و اجرای سیاستهای اقتصادی منسجم، یا گرفتن موضع قاطع در برابر برادران خشن تر و نابودگرای خود را نداشتهاند. بهعلاوه، همان طور که در کشورهایی مانند تونس، مصر و ترکیه دیده شد، یعنی در کشورهایی که تظاهرات عظیمی برضد تلاش دولت برای « اسلامی کردن قانون اساسی » صورت گرفت، به نظر میآید که پیروزیهای اجتماعی اسلامی سیاسی نیز اکنون با چالش و مانع روبرو شده است. موضع گیریهای منفی اسلام سیاسی را نیز نباید دست کم گرفت. اکنون کاملاً روشن شده است که امریکا و متحدان غربی و عرب آن ( به ویژه عربستان سعودی) بسیاری از جنبشهای اولیه اسلامگرا را حمایت (مالی وغیره) کردند تا با قرار دادن آنها در برابر دولتها و نیروهای چپ گرا در کشورهای مسلمان نشین، نیروهای ترقیخواه را ضعیف و دچار مشکل کنند. اخوانالمسلمین و جماعت اسلامی از این دست جنبشهای اسلام گرا هستند.
واشنگتن پس از تلاش اولیه اش برای جذب جمال عبدالناصر و محمد مصدق (شخصیت ملیگرای غیرمذهبی ایرانی) به سوی خود، که با شکست روبرو شد، « راهبرد اسلامی» را تدوین کرد و در پیش گرفت. در این راهبرد، به کمک عربستان سعودی، گروههای اسلام گرا را به عنوان سنگ رهایی در برابر کمونیسم و ملّی گرایی رادیکال رشد دادند. در دهه ۱۹۵۰ ، امریکا در مصر اخوانالمسلمین را در برابر ناصر، و در ایران گروهی از روحانیها را در برابر مصدق قرار داد و تقویت کرد، و همانطور که میدانید، بالاخره هم مصدق را در یک کودتای سیا ساخته سرنگون کرد.
اخوانالمسلمین مصر اگرچه در آغاز با پول شرکت بریتانیایی کانال سویز شکل گرفت، اما به لطف حمایت امریکا و پول عربستان سعودی بود که توانست رشد کند و گسترش یابد. عربستان سعودی از این گروه در برابر رژیمهای غیرمذهبی (سکولار) در مصر، سوریه و عراق استفاده کرد، و به ایجاد پایگاههایش در سودان نیز کمک کرد. عربستان اخوانالمسلمین را در افغانستان و پاکستان نیز وارد کرد و پروراند. در پاکستان بود که اخوانالمسلمین با جماعت اسلامی به رهبری ابوالاعلی « مولانا » مودودی متحد شد. به گفته یکی از مقامهای ارشد سیا: «همه چیز را از دریچه جنگ سرد میدیدند. مشخصه روشن آن زمان، جنگ سرد بود. ما ناصر را سوسیالیست، ضد غرب، و ضد پیمان بغداد میدیدیم، و دنبال بدلی برای او میگشتیم... تلاشهای سعودی برای اسلامی کردن منطقه را روند موثر و کارآیی میدیدیم که احتمال موفقیت داشت. عالی بود. ما حالا متحدی در برابر کمونیسم داشتیم.»
امریکا ترویج اسلام در صحنه سیاسی را در دهه ۱۹۵۰ شروع کرد. ایزنهاور در یادداشتی به یکی از مشاوران مورد اعتمادش نوشته بود: « میخواستیم امکان تقویت ملک سعود بن عبدالعزیز به عنوان وزنه تعادل در برابر ناصر را بررسی کنیم. از این لحاظ ملک سعود انتخابی منطقی بود؛ دستکم او ضدکمونیست قسم خوردهای بود، و در زمینه مذهبی هم مقام بالایی در میان ملتهای عرب داشت.» گمان میکنم این گفتهها و نوشتهها به روشنی نشان میدهند که امپریالیسم و نیروهای بنیادگرای مذهبی در کنار یکدیگر برای ضعیف کردن نیروهای چپ عمل میکنند.
پرسش: ارزیابی شما از بازنویسی کنونی سیاستهای امریکا در خاورمیانه چیست؟ این دگردیسی درسیاستهای امریکا چه ارتباطی با « طرح خاورمیانه جدید » پیدا میکند؟
پاسخ : طرح خاورمیانه جدید را واشنگتن و تلآویو با این امید تنظیم کردند که لبنان نقطه فشار برای تغییر دادن سمت وسوی سیاسی کل خاورمیانه و در نتیجه رها کردن نیروهای «هرج ومرج سازنده » در منطقه بشود. این «هرج ومرج سازنده » ، که اوضاعی متلاطم و پر از کشمکش و زد وخورد در منطقه ایجاد میکند، در عین حال شرایطی را برای امریکا ، بریتانیا و اسراییل فراهم میکند که بتوانند نقشه جدید خاورمیانه را مطابق با هدفها و نیازهای جغرافیایی- راهبردی خود بازترسیم کنند. از این گذشته، به نظر میآید که نقشه راه نظامی امریکا- بریتانیا پیگیرانه به دنبال آن است که از طریق خاورمیانه، راهی برای خود به آسیای مرکزی بازکند. خاورمیانه، افغانستان و پاکستان پلههایی هستند برای گسترش نفوذ امریکا در سرزمین اتحاد شوروی سابق و جمهوریهای آسیای میانه شوروی سابق.
پرسش: اگر ممکن است، در مورد پیوند میان مبارزه در راه صلح و پیشرفت با مبارزه برای دموکراسی و حقوق دموکراتیک در صحنه خاورمیانه توضیح دهید.
پاسخ: به نظر ما، میان خشم تودههای مردم نسبت به اسرائیل و امریکا، و دشواریهای اقتصادی ناشی از سیاستهای حکومتهایی که ملّتهای کشورهای غرب آسیا و شرق آفریقا برضد آنها به پا خاستند و قیام کردند، پیوند و رابطه مشخصی وجود دارد. مبارزههایی که در راه معاش و صلح و دموکراسی صورت میگیرد، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. خیزشهای مردمی در این منطقه، که انگیزه اصلی آنها پیامدهای ویرانگر بحران اقتصادی جهان سرمایه داری بوده است، در سراسر منطقه اوج گرفته و گسترش یافته و منجر به سرنگون شدن شماری از حکومتهای طرفدار امریکا شده است. بهعلاوه، این موج خیزشهای مردمی در کشورهای گوناگون غرب آسیا، این پیشبینی کلیشهای امپریالیسم را که هر خیزشی در کشورهای اسلامی به بنیادگرایی و بنابراین تروریسم منجر میشود، نفی کرد. مردم کشورهای مسلماننشین، مثل مردمِ دیگر کشورهای جهان، خواهان زنده گی بهتر، حقوق بشر، صلح و آزادی هستند. در کشورهایی که قرنها زیرستم و سرکوب، و حکومتهای خودکامه مورد حمایت امپریالیسم بودهاند، این خواست و اشتیاق مردم بسیار شدیدتر میشود. در این پس زمینه است که مساله بازیابی وطنِ برحق فلسطینیها، که شش دهه است از آنها گرفته شده است، اهمیت هرچه بیشتری پیدا میکند. مساله فقط انجام مذاکرات چندجانبه صلح با شرکت این گروه یا آن چند کشور (مثلاً اسراییل- سازمان آزادیبخش فلسطین- امریکا، یا اسراییل- ساف، امریکا، اتحادیه اروپا ... وغیره) نیست. مساله خیلی گسترده تر از این هاست و با مبارزه علیه امپریالیسم ارتباط دارد. سرزمینهای عربی تصرف شده توسط اسراییل باید بیدرنگ به صاحبان آنها بازگردانده شود، و کشور فلسطین در درون مرزهای پیش از جنگ شش روزه ۱۹۶۷ با پایتختی بیت المقدس شرقی تشکیل شود. در این روند، قطعنامههای سازمان ملل متحد را باید به طور کامل اجرا کرد.
در هند این مساله برای ما بسیار اهمیت دارد. ما همیشه در کنار فلسطینیها بودهایم و از آرمان عادلانه آنها حمایت کردهایم. در واقع باید بگویم که حمایت ما از فلسطین، از لحاظ تاریخی به سالهای مبارزه خود ملّت ما برای استقلال از اشغالگران استعماری (بریتانیایی) باز میگردد و ریشه در آن مبارزه دارد. امروزه، ما در برابر تلاشهای دولت هند برای وارونه کردن این میراث تاریخی مقاومت میکنیم.
اکنون که یک حزب دست راستی درهند دولت را در اختیار گرفته است، تلاشهایی برای نزدیک تر شدن به اسراییل صورت میگیرد. در همین مدت کوتاه، شاهد یک تغییر جهت عمده در سیاست خارجی کشورمان بودهایم. در حال حاضر هند یکی از بزرگ ترین خریداران تسلیحات اسراییلی است. ما نمیخوانیم که پول مردم هند به صندوقهای دولت اسراییل برود که با استفاده از این درآمد، به آزار و اذیت فلسطینیها و اشغال سرزمینهای آنها ادامه می دهد. به همین دلیل، جنبش صلح درهند، همراه با حزبهای کمونیست و دیگر حزبهای ترقیخواه از دولت هند میخواهد که خرید تسلیحات از اسراییل را متوقف کند. ما قاطعانه اعلام کردهایم که تا زمانی که اسراییل به اشغال سرزمینهای فلسطین و ارتکاب « تروریسم دولتی » ادامه میدهد، ادعای آن مبنی بر دفاع از خود، استدلال قابل قبولی و بهاصطلاح محکمه پسندی نیست. ما نخستین کسانی هستیم که تروریسم را، از هر طرف که باشد، محکوم میکنیم، حتا اگر پس از تخلیه سرزمینهای اشغالی فلسطین حمله ای صورت بگیرد.
به اعتقاد ما، پیکار ما برای دفاع از آرمان فلسطین، مبارزه ما علیه همکاری راهبردی با امپریالیسم، و مبارزه ما در راه تامین حقوق دموکراتیک مان و پاسداری از آنها، مبارزاتی مرتبط با یکدیگر و به هم پیوستهاند.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۲ـ ۲۳۰۱
.
ضرورت تشکیل هستههای دفاع و مقاومت در شرایط کنونی کشور
دستم شکسته، زبانم لال باد!
عتیق الله مولوی زاده
آتشی در خاورمیانه شعله ور گردیده است، که مردمی را بنام سوریه در خود می سوزاند، آتشی را که ایران اسلامی و گرداننده گان نظام ولایت فقیه با هزینه کردن میلیاردها دالر همچنان داغ نگهداشته است، عجیب بیانصافی، که مظلوم ملتی با آن عزت و شرف در تاریخ نابود شود، تا گروهی دست نشانده بنام حزبالله و مشتی مستبد و دینفروش بنام ولایت فقیه در ایران حکومت کند! این آتش آن قدر مهیب و وحشت ناک است که شعله هایش از کنترول آتشافروزان خارج گردیده است، زمام داران کاخ سفید همراه با متحدین غربی و شرقی خود برای حفظ منافع کثیف و نجات دست نشانده گانشان، در طویلههای خلیج و سرزمین جزیره العرب (سعودی) تلاش دارند، شعلههای آتش را سمت و جهت بخشند تا از یکطرف متحدین و مزدوران منطقهای شان در امان بمانند و از جانب دیگر با این آتش خانمان سوز، مناطق جدیدی را که برای امریکاییها رقبای استراتیژیک محسوب می شوند، مورد حمله قرار دهند، شعار احیای خراسان بزرگ از جانب داعش به صورت بسیار دقیق و ظریف انتخاب شده است، زیرا خلافت اسلامی داعش در مرزهای کنونی و حتا افغانستان خلاصه نمیشود خراسان بزرگ شامل قسمتی از خاک هند و بخش از ترکستان شرقی و یا همان کاشغر معروف، که ولایت بزرگ غربی چین امروزی و قسمت های از قفقاز مربوط به روسیه را دربر می گیرد و یا به عباره دیگر آتش خلافت داعش هند و چین و روس را که از رقبای اصلی امریکا به حساب میآیند، در آتش خود میسوزاند و با کمال تاسف و بدبختی که راه این آتش از سرزمین ویرانشده بنام افغانستان میگذرد.
اوضاع آشفته و ناپایدار کشور همراه با دلقک بازیهای (ع) و (غ) ملت بیچاره ما را در سرگمی و پریشانی خطرناکی قرار داده است، کار تشکیل کابینه هنوز بجایی نرسیده است که خبر نامبارک حضور نیروهای سیاه پوش و سیاه دل خونآشام بنام داعش در بخشی از ولایات کشور به گوش رسید، داعش و یا همان گروه جنایت کاری که کارنامه سیاه و وحشتبار اش در سوریه و عراق ننگ بر عالم انسانیت گردید، داستانهای تکان دهنده از قتلعام فرزندان آدم و بندهگان خدا که با تفکر و آیین تاریک اندیشان عصر مخالف بودند، خواب را از چشمان مردمان با وجدان زدود و بشریت را در عالمی از حزن و افسرده گی فرو برد، قرار است این جنایت کاران ماشین آدم کشی و خانه سوزی را در ملک ویران شده ما از دست برادران کوردل طالب و کورچشم خویش بستانند، و پرچم سیاه خلافت اسلامی داعش را زیر نام ولایت خراسان به اهتزاز درآورند، امریکاییها هم به بهانه های مختلف نظاره میکنند طوری که کشتار مردم بیگناه سوریه و عراق را به دست داعشیها نظاره کردند، جالب اینکه در روزهای کشتار مردم عراق توسط داعش، جان کری وزیر خارجه امریکا شخصاً در منطقه حضور داشت و پیشروی داعش را زاده مشکلات سیاسی عراق قلمداد کرد، امریکا و متحدانش آنقدر قضیه را طول دادند و با تشریفات سخن گفتند که داعش توانست اکثریت پایگاههای ارتش عراق را که میخواست به تصرف خود درآورد و متاسفانه این بار نوبت افغانستان است، حالا در چنین وضعی مردم ما از خود می پرسند، چه تضمینی وجود دارد که تجربه تلخ عراق و سوریه در افغانستان تکرار نشود؟
داعش و یا مدعیان خلافت اسلامی متفاوت و خطرناکتر از طالبان است، وحشت این جانیان و سفاکان به حدی است که سازمان القاعده قبلی داعشیها را متهم به خشونت میکند، تجربه تلخ و دردناک کشتار مردم بی گناه عراق و سوریه توسط داعش، این نگرانی را ایجاد کرده است که در صورت تسلط و تحکیم قدرت این گروه سرنوشت اکثریت مردم بیچاره ما که با خلافت اسلامی همخوانی و هم سویی نداشته و ندارند چه خواهد شد؟ بخصوص سرنوشت پیروان مذهب تشیع و آن هم مردم مظلوم هزاره که استراتیژی تقیه دینی و مذهبی هم بدردشان نمی خورد، در برابر شمشیر بران این گروه سفاک چه خواهد شد، و یا هم سرنوشت اقوام و ملیت های غیرپشتون که در دوران حاکمیت طالبان متهم به مقاومت هستند به کجا خواهد رسید، سرنوشت زنان و دخترکهای شهر کابل که تازه خلق و خوی غربی را وام گرفته اند با داعشیان خشن و صحرایی آب ندیده چه خواهد شد آیا این مردمی که خود را قربانی معرکه داعش میبینند می تواند به وعد و وعیدهای مقامات امریکایی و سران ناتو دل خوش کنند؟ و با اعتماد به پشتیبانی آنان خود را در امن و امان احساس کنند و یا اینکه برای زنده ماندن راهی دیگری را سراغ نمایند، اگر قرار باشد که صدها هزار جوان هزاره و تاجک و ازبک ترکمن و پشتون به صورت رمه های گوسفند قربانی تیغ داعش در مملکت شوند، آیا بهتر نخواهد بود که اینهمه جوان و انسان زنده و صاحباختیار از همین حالا دست بکار شوند و با تاسیس پایگاههای دفاع و مقاومت متشکل از همه نیروهای آزادی خواه و ضد سلطه داعش و با شعار ما می خواهیم زنده بمانیم در کنار اردوی ملی افغانستان متشکل و منسجم شوند، تا رهبران داعشی هم بدانند که مردمان امروزی این کشور گله گوسفندهای در طویله نیستند که به صورت دستهجمعی راهی قربانگاه شوند، شیر زنان و شیر دختران کوبانی کردستان سوریه با مقاومت جانانه خود در کردستان طلسم پیشروی داعشیها را شکستند و شهر کوبانی را از سقوط به دست داعشیها نجات دادند، وگرنه در صورت سکوت و یا فرار، آنان هم مانند زنان دیگر به اسارت می رفتند و در بازار برده فروشی موصل مرکز خلافت اسلامی به فروش گذاشته میشدند، مردم افغانستان که تجربه سی سال جنگ تمامعیار را با خود دارند، در صورت قیام و آماده باش برای دفاع از زندهگی و ناموس و شرف خود به خوبی میتوانند جواب دندانشکنی به نیروهای متجاوز داعشی بدهند، به شرط اینکه این بار هوشیاری خود را حفظ کنند و فریب مکرهای امریکایی و ابوهای عربی را نخورند، در غیر آن خطر امروزی داعشیان و منادیان خلافت اسلامی در منطقه بسیار جدی و هولناک است، خطری که بیان کامل آن چند دفتر مثنوی می خواهد، سلطه این مکروب سرطانی بنام داعش نه تنها زنده گی جمعی از انسانها را تهدید میکند بلکه تمدن و میراث فرهنگی تاریخی هزاران ساله انسانی در کره زمین توسط این گروه بی فرهنگ نیز تهدید میشود وقتی کتابخانه ها به آتش کشیده شود و اندیشمندان راهی گورستان شوند، علوم انسانی در دانشگاهها تحریم شود برگشتی هزاران ساله به عقب صورت میگرد که برایش از همین حالا باید گریست، خدا نیارد آن روزی را که با حاکمیت این گروه هزاران هزار اثر با ارزش مانند دیوان مثنوی مولوی و عطار و شهنامه فردوسی و دیوان از عرفا و ادبا دیگر طعمه آتش شوند و از مجسمه زیبای فردوسی که بر فراز بنا زیارتش در شهر طوس، که گویا که با عالمیان سخن میگوید و هزاران هزار اثر گران بها و بیمانندی که با ساده گی با حکم شرک و بدعت با تله های انفجاری گردی بر آسمان شوند، مگر طالبان سیاه دل در زمان حاکمیت امارت اسلامی نبودند که مجسمه بودا را در بامیان به توپ بستند و صدها جلد کتاب را از کتابخانه جلالآباد به آتش کشیدند و سلفی مذهبان مصریاش در زمان حکومت مرسی خواهان منهدم کردن اهرام مصر شدند، و من از خدای این عالم عاجزانه میخواهم که با سلطه این لشکر سیاه و خبیث بر منطقه جانم را بگیرد که بیش ازین توان شنیدن و خواندن فجایع این گروه جنایت کاران را ندارم.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۱ـ ۲۴۰۱
فیرهای هوایی
( کرونولوژی جنگ های ناتو وامریکا در افغانستان )
داکتر حمیدالله مفید
کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی ، عضو شورای مرکزی حزب مردم افغانستان
دراین اواخر یا پسین روزها سران پنتاگون با انتشار بیانیه ای اعلام کردند ، که نیرو های امریکایی سران طالبان وحتا ملا محمد عمر را در صورتی که منافع امریکا را با خطر روبرو نسازند ، مورد حمله قرار نخواهند داد.
این سخن واین اعلامیه جدید نیست ، کرونولوژی پیاپی تاختن ها وتازش های امریکایی ها وناتو طی مدت سیزده سال درافغانستان بیانگر آنست ، که هیچگاهی امریکایی ها نخواسته اند ، تا طالبان افغانستان را نابود سازند. کورهم می داند ، که دلده شور است. طی مدت سیزده سال امریکا صدها حمله به منظور نابودی طالبان پاکستانی در پاکستان انجام داد، که در فرایند آ ن بزرگترین فرماندهان طالبان پاکستانی چون حکیم الله محسود و عمر فاروق مشهور به استاد عمر و دیگران را نابود کرد ، مگر یک بارهم عملیات هوایی با طیاره های بی سرنشین بالای شورای کویته ، که طالبان افغان در آنجا جابجا هستند و اظهر من الشمس است ، انجام نداده است. اسناد روشن نشان می دهد ، که تا ایدون هیچ رهبر طالبان افغان مورد حمله یا تازش پهپاد ها یا طیاره های بی سرنشین امریکا قرار نگرفته است ، طالبان افغان که در جریان جنگ های داخلی در افغانستان گرفتار گردیدند ، نیز دوباره با عزت واحترام رها شده اند، حتا تروریستانی که منافع امریکا را مستقیم مورد حمله قرار داده بودند، از زندان گوانتاناما دوباره آزاد و به جایگاه تروریستی شان در کویته پاکستان پیوسته اند .
ایالات متحده امریکا پس از رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ترسایی به منظور نابودی القاعده وطالبان وجهت ایجاد تامین امنیت با برخی از کشور های همسو ی جهانی به افغانستان لشکر کشید وتازید ، در این تازش که گام های نخست آن به نفع مردم افغانستان ودر ضدیت با طالبان برداشته شد، مگر بسیار به زودی این گام ها از رفتار بازماند وبجای طالبان افغانستان ، شبکه های تروریستی ضد دولت پاکستان را مورد تازش وحملات قرار داد.
حملات پهپاد های امریکایی به خاک پاکستان از سال ۲۰۰۴ ترسایی آغاز یافت .به گونه ای نمونه از ماه اکست سال ۲۰۰۸ تا دسمبر ۲۰۱۴ ترسایی نزدیک به ۲۰۰۰ طالب پاکستانی از اثر تازش های پهپاد امریکایی در پاکستان کشته شده اند .
به گزارش رسانه های پاکستانی در یک حملات هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی در نوامبر سال ۲۰۱۱ به مناطق قبایلی در شمال غرب پاکستان ۱۶ نفر کشته شدند.
به گزارش خبرگزاری آوا به نقل از ایرنا، در حمله هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی در بخش « درگامندی » در نزدیکی روستای « غلام خان» از مناطق قبیله ای وزیرستان شمالی در شمال غرب پاکستان و در نزدیکی مرزافغانستان صورت گرفت، شش شبه نظامی مربوط به گروه طالبان پنجابی کشته شدند.
طیاره های بدون سرنشین امریکایی به بخش « داندا درپاخیل» از توابع شهر میرانشا مرکز ولایت وزیرستان شمالی پاکستان حمله کردند که در نتیجه آن ۱۰ نفر کشته شدند. ساکنان بخش های مختلف منطقه وزیرستان شمالی درتماس با خبرنگاران گفتند که طیاره های بدون سرنشین امریکایی چهار حمله دراین منطقه انجام داده اند و بیشتر کشته شده گان وابسته به گروه های شبه نظامی طالبان پاکستانی بودند.
مقام های محلی درمناطق قبایلی شمال غربی پاکستان گفتند که دریک حمله هواپیمای بدون سرنشین امریکایی، چندین شورشی کشته شدند. در این حمله یک ساختمان مورد استفاده شورشیان هدف قرار گرفت. این حمله که روز دو شنبه ۲ اسد ۱۳۹۱ خورشیدی صورت گرفت ، یک ساختمان مورد استفاده شورشیان را درمنطقه شوال وزیرستان شمالی در نزدیکی مرز افغانستان هدف قرار داد.
یک مقام امنیتی به فرانس پرس گفته است که هواپیمای بدون سرنشین امریکایی شش راکت را بر ساختمان مورد استفاده شورشیان پرتاب کرد. شمار تلفات این حمله به۱۰ کشته رسیده و دو تن دیگر زخمی گردیده اند.
حملات روز جمعه تاریخ نهم ماه جنوری سال جاری ۲۰۱۵ ترسایی که در حقیقت تا نگارش این جستار آخرین تازش پهپاد های امریکایی در پاکستان خواهد بود، در حالی انجام شد، که امریکا تمام عملیات های نظامی خود را در افغانستان متوقف ساخته است ، مگر به منظور نابودی طالبان مخالف دولت پاکستان تازش های نظامی با هواپیماهای بی سرنشین انجام داده می شود.
سایت خبری« اس کی » پاکستان نیز اعلام کرد که هواپیمای بدون سرنشین دو موشک به منطقه« داتا خیل ذات تانجی» پرتاب کرده است که منجر به کشته شدن چهار تروریست طالبان و از جمله «عمر فاروق» معروف به « استاد عمر» یکی از رهبران طالبان پاکستانی نیزشده است. مگر همین نیروهای ناتو وامریکا طی مدت سیزده سال جنگ بجای طالبان به جان مردم افغانستان افتاده اند وبدون موجب بی گناهان ملکی را هنگام مراسم خاکسپاری وعروسی وتجمعات دینی مردم مورد تازش قرار دادند وهزارها انسان بیگناه را به شهادت رسانیده اند. طبق مطالعه پروفیسور مارک هرولد که در روزنامه گاردین به نشر رسیده است ، در جریان عملیات نظامی امریکایی ها وناتو در افغانستان که بالای مناطق ملکی از ۲۰۰۱ تا سال ۲۰۰۹ترسایی انجام شده است ، نزدیک به ۱۲۶۵۰ نفر ملکی وغیر نظامی به شهادت رسیده اند .
به گزارش روزنامه بیلد چاپ هامبورگ، طی ۱۳ سال اشغال افغانستان توسط نیروهای ناتو، المانی ها بخشی ازحملات هوایی پهپادهای امریکایی را درافغانستان سازماندهی نموده اند. روزنامه المانی بیلد با انتشار خبری دراین مورد نوشت طی این مدت ارتش و سازمان اطلاعات المان زمینه سازی انجام این عمیات را بدوش داشت.براین اساس المان ها بیش ازآنچه که تصور می شد در اجرای طرح « کشتار هدفمند» سازمان جاسوسی امریکا که به منظورهدف قراردادن شبه نظامیان و سران آنها درمناطق صعب العبور و خطرناک افغانستان به اجرا گذاشته شد، نقش آفرینی کرده اند. بیلد با استناد به شواهدی محرمانه که ازمنابع نظامی و اطلاعاتی به دست آورده است می افزاید ژنرال « مارکوس کنایپ» فرمانده نیروهای المانی مستقر در افغانستان تا سال ۲۰۱۱ ترسایی که اکنون در وزارت دفاع این کشور سمتی عالیرتبه دارد، خودش اهداف مورد حمله دراین عملیات را مشخص می کرده است.حملات هواپیماهای ناتو در کندز که در سپتمبر سال ۲۰۰۹ انجام شد و موجب کشته شدن ۹۱ نفر گردید واز آن میان ۸۳ نفر انسان بی گناه ملکی به شمول ۲۲ کودک می شد ، نیز از جانب همین جنرال سازماندهی گردیده بود. حملات هوایی ارتش امریکا به مواضع طالبان که در بیشتر موارد با تلفات غیرنظامی همراه بود از جمله انتقاد برانگیزترین اقدامات ناتو در افغانستان به شمار می رود.
به گزارش های که از سوی بخش پژوهشی کنگره امریکا برملا شده است ، مصارف جنگی امریکا طی سیزده سال پس از یازدهم سپتمبر به ۱،۶ بیلیون دالر بوده است ، این مبلغ که اغلب به منظور مبارزه با نیروهای بنیاد گرای طالبان والقاعده به مصرف رسیده است ، به این امیدواری هزینه شده بود ، که گلیم سیاه بنیاد گرایی را از افغانستان وجهان برچیند.
مگر کرونولوژی جنگ با القاعده وطالبان نشان می دهد ، که در همان نخستین روز های تازش وحملات امریکا بالای طالبان افغانستان ونیروهای القاعده ، نه به خاطر نابودی وقلع وقمع طالبان والقاعده بلکه به خاطر فریب جهانیان واذهان امریکایی ها به خاطر رازهای نهفته یا محرمی بوده که می توان آنها را چنین بر شمرد:
به گزارش روزنامه های امریکایی واسناد نهفته یا محرم ، در همان روز های نخست رهبران طالبان افغان از استانهای شمال کشورچون : ، تخار ، بلخ ، کندز ، فاریاب ، جوزجان وسمنگان با چرخبال های امریکایی وانگلیسی فرار داده شده وبه پاکستان در شهرکویته با امنیت و آرامش جابجا گردیدند .
امریکا وناتو بجای اینکه طالبان را نابود سازند ، آنها را غیر مستقیم تقویه و رشد داده اند.
اهداف امریکا در عملیات به اصطلاح افغانستان چی بود ؟
حقایق و رازهای نهفته بیانگر آنست ، که هدف امریکا و ناتو در افغانستان به هیچ روی نابودی طالبان وپایان دادن به یک جنگ های فرسایشی علیه نیروهای واپسگرای طالبان، القاعده ، حزب اسلامی ، باند مولوی حقانی ودیگر سازمانهای تروریستی داخل خاک این کشور نبوده ونیست.
انچه که از فحوای این تازش ها واین عملیات های ناکام وسر افگنده تاریخی پدیدار است اینست که امریکا وناتو درافغانستان به دنبال مطالب آتی بوده اند؟ :
ـ فریب جهان زیر نام طالبان والقاعده وایجاد پایگاه ها وجایگاه های جدید داغ سیاسی ، جهت تهدید جهان ،
ـ فروش اسلحه وافزارهای جنگی بالای کشورهای نزدیک به افغانستان مانند ، هندوستان ، پاکستان ، عربستان ، کویت ، قطر ، دوبی ودیگر کشورهای خلیج وحتا مالیزیا ، اندونیزیا و دیگر کشورهای جهان ازعواملی اند ، که در نهاد این تازش ها نهفته بوده اند .
ـ ایجاد تنفر نسبت به اسلام ومسلمانان در جهان وایجاد سازمانهای ضد اسلامی در کشورهای امریکا و اروپا ، مانند ایجاد سازمان ضد مسلمانان وشریعیت در المان زیر نام « لابی ها » و « یپدیگا » ودر فرانسه ، هالند ، ایتالیا ودیگر کشور های جهان.
ـ برهم زدن نظم وامنیت جهانی و استفاده از افزار واسلحه های غیرممنوع علیه مردم افغانستان.
با وجود هزینه نزدیک به ۷،۶ ملیارد دلار به منظور مبارزه با کشت خشخاش ، تولید این ماده بیشتر از گذشته شده است ، چنان پنداشته می شود ، که ایالات متحده امریکا نه به منظور نابودی خشخاش وتریاک بلکه به منظور افزایش آن سرمایه گذاری نموده است ، اگر چنین نیست ، چرا در تولید آن کاهش نی ، بلکه افزایش به میان آمده است؟
این بود آنچه که در نهاد این تازش زیر نام عملیات جنگی در افغانستان طی سیزده سال به پیش برده شد.ازآغاز جنوری سال ۲۰۱۵ترسایی به گونه ای رسمی این عملیات پایان پذیرفت وامریکا به اهداف سیاسی ، اقتصادی واستعماری خود رسید وافغانستان را بدون اینکه ارتش آن را با افزار های جنگی مدرن هوایی و زمینی مجهز بسازد ، تنها می گذارد و از این کشور خارج می شود وافزار های جنگی مدرن خود را به خاطر اینکه بدست طالبان وبنیاد گرایان نیفتد ، بالای کشورهای همسایه افغانستان بجز ایران به فروش می رساند.
اگرهدف امریکا نابودی طالبان می بود و ایجاد یک کشور مرفه اقتصادی ، می توانست مانند المان و اروپا این کشور را نیز درمسیر رشد اقتصادی اش سوق وسو دهد وپس از آنکه یک کشور پیشرفته می شد، مانند ، ده ها کشور دیگر جهان که ارتش امریکا در آنها جابجا اند مانند : المان ، جاپان ، عربستان سعودی ، کویت ودیگران تا بهبود امنیت وایستاده شدن کشور به پاهای اقتصادی خود در افغانستان باقی می ماند وپس از آنکه دموکراسی ، آزادی وحقوق بشربه رشد کافی خود می رسید ، به تدریج ازاین کشور بیرون می شد.
به گفتاورد رسانه های جهانی امریکا اروپا را وبه ویژه المان را با کمک ۱۰۳ میلیارد دالر طی ده سال بازسازی کرد ، که پس از ده سال المان در ردیف کشور های پیشرفته جهان قرار گرفت. مگر نتوانست افغانستان را با هزینه ۱۰۴ میلیارد دالر ، از جایش که در ردیف آخرین کشور فلاکت زده جهان است تکان بدهد.
ترس آن وجود دارد ، که ارتش افغانستان نتواند تا برابر طالبان و نیرو های مسلح مخالف دولت مقاومت نماید ، و طالبان نه تنها قدرت سیاسی را درافغانستان دوباره بدست خواهند آورد ، بلکه امنیت و نظم جهانی ومنطقه را نیز برهم خواهند زد. آنگاه امریکا وناتو به کدام جراات دوباره در این کشور لشکرکشی خواهند نمود؟
در پایان به این فرایند می رسیم ، که امریکا و ناتو ودر یک کلام کشور های پیشرفته کاپیتالیستی جهان به وهیچ روی نمی خواهند ، تا کشور های واپس نگهداشته جهان را در شهراه پیشرفت وتکامل برسانند، حمله در افغانستان یک بازی سیاسی بود ، که این بازی وفریب ایدون به پایان رسید و بدبختی مردم افغانستان یکبار دیگرآغاز خواهد شد.
مردم های کشور های جهان سوم واز آن میان افغانستان نباید ، بالای کشور های کاپیتالیستی وجهانخوار حساب کنند. پایان جنگ درافغانستان و رشد این کشورتنها توسط مردم این کشور امکان پذیر است وبس .
طالبان وتمام نیرو های جنگ افزار که به دستور اجانب خارجی وطن وکشورشان را برباد می کنند ، باید بدانندو بیندیشند ، که ادامه جنگ ، ترور و ویرانی کشور به نفع هیچ سازمان سیاسی نیست ، مبارزه سیاسی از طریق مبارزات مسالمت آمیز وایجاد احزاب سیاسی یگانه راه نجات کشور خواهد بود. تا دیر نشده بیایید، تا از تازش های ددمنشانه و کشتار مردم بی گناه ،سربازان وطن و ویرانی کشورجلوگیری کنیم وآب در آسیاب دشمنان کشور نریزم.
بیایید به مثابه یک انسان ویک افغان به آینده کشور وفرزندان آن بیندیشیم وکشورعزیز خود را باهم آباد بسازیم .
بامداد ـ دیدګاه ـ ۱۵/۲ ـ ۱۷۰۱