تشدید بحران در روابط  قطر با عربستان سعودی و متحدان آن هرچند  دارای یک ریشه تاریخی است، اما سناریوی جدید تا حدود زیادی تابع معادلات و تحولات جدید در منطقه است. از آنجا که هیچ بحران دیپلوماتیکی در جهان معاصر و حتا بحران‌های منطقه خاورمیانه در یک بازه زمانی کوتاه چندروزه هرگز شاهد این فرایند تشدید یابنده و خارج از عرف معمول برای برهم‌ خوردن روابط  دوجانبه و هماهنگ علیه یک کشور که به صورت ساعتی تصمیمات بزرگ و تنازع ‌آمیز گرفته شود تا اکنون نبوده است، می ‌توان این تنش اخیر را تابع وضعیتی بین اختلافات دیپلوماتیک  و زمینه‌ سازی یک کودتا یا جنگ واقعی مورد ارزیابی قرار داد. 

قطع رابطه دیپلوماتیک بین عربستان، بحرین، امارات متحده و مصر با دولت قطر که بلافاصله چند ساعت بعد مالدیو، یمن و دولت دست ‌نشانده مورد حمایت عربستان در لیبیا هم به آن پیوستند، گویای یک جنگ سرد در منطقه عربی خلیج‌ و پیاده‌ سازی یک سناریوی کاملا هماهنگ ‌شده بود. دخالت عربستان و قطر در امور کشورهای دیگر ازجمله در  بحران‌های شاخ ‌آفریقا و خاورمیانه از سال ۲۰۱۱  ترسایی موضوع تازه و جدیدی نبود که بتواند با افشای آن یکباره موجب تصمیمات سخت و تقابل‌آمیز  شود.
در بسیاری از این پرونده‌ها هر دو قدرت عربی در ریاض و دوحه با حمایت از نیروهای تندرو و اسلام‌ گرایان جهادی علیه حاکمیت‌های ملی سکولار ازجمله در مصر، لیبیا ، سوریه، یمن و عراق در کنار هم قرار داشته و هر کدام با حمایت از بخشی از نیروهای تروریست در صدد برهم‌ زدن ثبات منطقه بوده‌اند. در هر دو کشور در سال ‌های اخیر موضوع کسب هژمونی از طریق ثروت ‌های نفتی و گازی، جایگاه لیدرهای بی‌ فکر قبیله ‌گرا را به سطح بازیگران بزرگ منطقه به بهای برهم‌ زدن ثبات کشورهای همسایه با استفاده از تروریزم بنیادگرای اسلامی ارتقا داد.
این سناریوی جدید دقیقا از همان فردای سفر دونالد ترامپ، به عربستان و بستن قراردادهای صدها‌ میلیارد دلاری با شیوخ سعودی کلید خورد و چراغ سبز واشنگتن به ریاض ظاهرا همان فرصت مطلوب برای ریاض بود تا با رقبای منطقه خود تسویه‌حساب کند. وقایع روزهای اخیر به‌خوبی نشان می‌دهد  اجماع مورد نظر عربستان برای تشکیل یک ایتلاف عربی علیه تهران تا حدود زیادی شکست خورده و هم‌ اکنون زمان گسست در همین خانواده عربی فرا رسیده است. عدم همراهی کویت و عمان  در همسویی با عربستان با تمام فشارهای و‌ارد شده و همچنین شیوه برخورد ایران و تماس ولادیمیر پوتین  با ترکیه برای امکان وساطت در این ماجرا،  تا حدودی اشتباه محاسبه ریاض را نشان می‌ دهد.  در این جا باید به نقش تعیین ‌کننده  امریکا درباره بحران به ‌وجود آمده در بین کشورهای عربی توجه کرد چرا که بزرگ ‌ترین پایگاه نظامی و دریایی امریکا در خلیج‌ هم اکنون در قطر مستقر است و طبق قاعده « بین ‌دولی »،  این کشور وظیفه دارد از کشور میزبان  در قبال خطرات احتمالی و تجاوزات خارجی حمایت کند.  در چنین شرایطی رهبران قطر با نزدیکی بیش تر به تهران و تجدید نظر در سیاست ‌های منطقه خود درباره  بحران سوریه و یمن این امکان را دارند که حمایت مسکو ـ تهران را جلب کرده و یک کمربند حفاظتی را کسب کنند. بدون تردید محور تهران ـ مسکو با شناختی که از ساختار منطقه عربی خلیج‌ دارند و همچنین درک نقشی که دوحه در بی‌ ثبات‌ سازی سوریه به‌ عنوان متحد استراتیژیک آنان بازی می ‌کند، وارد منازعات و معادلات خاکستری به صورت بخشی از جریان بازی نمی ‌شوند. اینجا دقیقا همان نقطه است که رهبران دوحه باید تصمیم  بزرگ خود را گرفته و قاعده بازی در یک جبهه را رعایت کنند چرا که در غیر این‌ صورت به دلیل عدم امکان نشستن  روی دو صندلی بازنده اصلی این سناریو سعودی‌ها می ‌شوند.  از طرف دیگر هنوز خروجی تماس‌های پوتین با  رجب طیب اردوغان نیز مشخص نشده است چرا که از یک  طرف مسکو در  سال‌ های اخیر همیشه به نقش مخرب قطر در تحولات منطقه ظنین بوده است و از طرف دیگر بعد از سفر ترامپ به ریاض در مسکو به‌ شدت نسبت به معادلات جدید در خاورمیانه احساس خطر می ‌شود. همچنین ایران در شرایط کنونی با حمایت‌ های تلویحی خود از ضرورت ثبات و کاهش تنش‌ های منطقه تا حدود زیادی موجب کاهش فشار روی قطر شده است.

تهران بنا بر موقعیت ژیوپلیتیک خود در صورت اتخاذ تصمیم قاعدتا   انزوا و تحریم‌های اعمال‌شده علیه این کشور کوچک ولی ثروتمند را خنثی کند اما آنان بدون تردید استراتیژی کلان منطقه خود را تابع معادلات ژلاتینی و سیال حول اختلافات عربی تنظیم نمی ‌کنند. اگر در  روزهای آینده  در سطوح منطقه و بین‌ المللی اراده برای میانجی گری و کاهش تنش در بحران بین قطر و ایتلاف به رهبری عربستان انجام نگیرد،  با توجه به سیاست‌های ماجراجویانه جانشین ولیعهد سعودی، اوضاع از کنترول خارج و امکان بروز هر احتمالی در جهت تشدید بحران وجود دارد. هم‌ا کنون تمام چشم‌ها به واشنگتن دوخته شده است چرا که هیچ حرکتی در این مقطع به بعد در جریان این بحران عربی امکان بروز و ظهور نخواهد داشت به غیر از اینکه تایید و چراغ‌ سبز نهایی را از کاخ سفید کسب کرده باشد.

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۱۰۶

 

فرانسوی ‌ها از نابرابری مالیاتی در این کشور گله ‌مند بوده ؛ و معتقدند کارگران و کارمندان، بیشتر از طبقات مرفه و صاحبان سرمایه مالیات می ‌پردازند

 

هادی آذری

فرانسه شاهد مشارکتی کم ‌رمق در انتخابات مجمع ملی بود؛ با این ‌حال، حزب « جمهوری به پیش » امانویل مکرون ، رییس ‌جمهوری این کشور، توانست با کسب ٣٠٨ کرسی از مجموع ٥٧٧ کرسی، اکثریت را به دست آورد. هرچند مکرون نمی ‌تواند معانی ضمنی مشارکت پایین فرانسوی‌ها را نادیده بگیرد؛ اما برای حزبی که تنها یک سال از تاسیس‌ آن می ‌گذرد، این یک پیروزی و فرصت تاریخی محسوب می ‌شود. مشارکت پایین فرانسوی‌ ها نشانه‌ ای است از روگردانی فرانسوی‌ ها از احزاب چپ و راست سنتی که برای دهه‌‌ های متمادی، سایه سنگینی بر سیاست این کشور داشته‌ اند. در واقع مکرون از دل تجارب تلخ دولت‌های نیکولا سارکوزی و فرانسوا اولاند سر برآورد که هر دو از ایجاد اصلاحات اقتصادی و به ‌حرکت ‌درآوردن موتور رشد اقتصادی این کشور بازماندند.
بدون تردید، پیروزی حزب « جمهوری به پیش » در انتخابات پارلمانی، زمینه را برای اجرایی‌ شدن وعده‌هایی که مکرون در دوران مبارزات انتخاباتی‌اش داده بود، فراهم می ‌کند. البته این انتخابات هشدارهایی را نیز برای دولت او دربر دارد که در راس آنها، حضور اندک فرانسوی‌ ها در انتخابات پارلمانی قرار می ‌گیرد. برای اولین ‌بار در تاریخ این کشور، میزان مشارکت در یک انتخابات پارلمانی در هر دو دور زیر ٥٠ درصد بوده است. روز یکشنبه تنها ٤٣ درصد از واجدان شرایط رای خود را به صندوق ریختند و از این میزان، ٤٢ درصد به نماینده گان حزب مکرون رای دادند. با یک حساب سرانگشتی، مشخص می ‌شود این رای ٤٢‌ درصدی به حزب مکرون، معادل کمتر از ٢٠ درصد کل واجدان شرایط است. این مساله حاکی از آن است که رای یک ماه پیش مردم فرانسه به مکرون در انتخابات ریاست‌جمهوری را بیشتر باید یک « نه » بزرگ به راست افراطی به رهبری مارین لوپن دانست. البته کارشناسان در توضیح علل این مشارکت پایین، دلایل مختلفی می‌آورند؛ عده‌ای به خستگی ناشی از انتخابات پرفراز و نشیب ریاست ‌جمهوری اشاره می‌کنند و عده‌ای دیگر علت را در نارضایتی عمومی از اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی فرانسه جست ‌و جو می‌ کنند.


اپوزیسیون در اغما
علاوه بر دلایلی که در بالا گفته شد، به نظر نمی ‌توان دلزده گی مردم از احزاب اصلی و مسلط راست و چپ را در تمایل ‌نداشتن آنها برای رای ‌دادن، نادیده گرفت. تا همین چند هفته پیش، جمهوری‌ خواهان که به کسب اکثریت مجلس امید داشتند، در عمل تنها موفق به کسب ١١٣ کرسی شدند که بد ترین عملکرد آنها در طول فعالیت سیاسی ‌شان محسوب می ‌شود؛ اما اوضاع برای حزب سوسیالیست از این هم بدتر رقم خورد؛ حزبی که تا همین یک سال پیش، دولت و اکثریت پارلمان را در اختیار داشت، حالا فقط باید به ٢٩ کرسی بسنده کند. اوضاع برای سوسیالیست‌ ها تا حدی بد پیش رفت که چهره‌های مهمی مانند نجاه فالو بلقاسم، وزیر اسبق آموزش ‌و پرورش، نیز از راهیابی به مجلس بازماندند. مارین لوپن نیز که همین یک ماه پیش رقیب مکرون در دور دوم انتخابات ریاست ‌جمهوری بود، هرچند توانست به مجلس راه پیدا کند، ولی حزب جبهه ملی او با کسب هشت کرسی، حتا نتوانست حد ‌نصاب ١٥ کرسی برای تشکیل یک گروه پارلمانی را به دست آورد. در آن سوی طیف سیاسی نیز حزب چپ تندرو « فرانسه شکست ‌ناپذیر» به رهبری ژان لوک ملانشون، با کسب ١٧ کرسی و به شکلی ناپلیونی توانست حد‌ نصاب تشکیل یک گروه پارلمانی را به دست آورد. ملانشون که پیش ‌تر اصلاحات پیشنهادی مکرون از قبیل اصلاح قانون کار و کاهش‌ هزاران شغل در بخش عمومی را به کودتایی اجتماعی تشبیه کرده بود، حالا به لطف همین حد نصاب، گفته است رهبری مبارزه علیه اصلاحات پیشنهادی مکرون را بر عهده خواهد گرفت. البته ملانشون چندان هم نمی ‌تواند به این تعداد کرسی دلخوش باشد؛ زیرا حتا در میان نماینده گانی که از سوی احزاب چپ و راست به مجلس راه یافته‌ اند، عده‌ای عنوان کرده‌اند از اصلاحات پیشنهادی مکرون و تصمیمات اکثریت مجمع ملی حمایت خواهند کرد.


به نام فرانسه ، به کام اروپا
پیروزی حزب مکرون در انتخابات مجمع ملی، به نظر در خارج از این کشور نیز موجب خوشحالی مقامات المانی ازجمله آنگلا میرکل، صدراعظم این کشور، شده است. المان که بعد از خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و قدرت ‌گیری احزاب راست ‌گرای ضداتحادیه اروپا در این قاره، چشم امید به فرانسه دوخته بود، حالا می‌ تواند برای اداره اتحادیه اروپا، به فرانسه تکیه کند. با این ‌حال، پیروزی حزب « جمهوری به پیش » شاید برای مکرون و اروپایی ‌ها خبر خوبی باشد؛ اما برای جامعه مدنی و اقشار آسیب ‌پذیر این کشور، بهترین اتفاق ممکن نیست . مکرون در شرایطی از تلاش برای کاهش مشاغل در بخش عمومی خبر داده است که این کشور با نرخ بی‌ کاری ١٠ درصدی، از لحاظ  میزان بی‌ کاری رتبه ششم را در اروپا دارد و میزان بی کاری در میان جوانان فرانسوی به ٢٦ درصد می ‌رسد. از دیگرسو، بسیاری از فرانسوی ‌ها به نابرابری مالیاتی در این کشور گله ‌مند بوده و معتقدند کارگران و کارمندان، بیشتر از طبقات مرفه و صاحبان سرمایه مالیات می ‌پردازند. با درنظر‌گرفتن این نا رضایتی‌ها و معضلات، شاید مشارکت پایین مردم فرانسه در انتخابات چندان هم عجیب نباشد، هرچند « نه » مردم فرانسه به راست افراطی، پیروزی مکرون در انتخابات ریاست‌ جمهوری را تضمین کرد؛ اما سرنوشت سیاسی او از این پس با عملکرد او و حزبش رقم خواهد خورد.

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۲۰۰۶

 

حزب حاکم محافظه‌ کار بریتانیا اکثریت پارلمانی خود را از دست داد


اختلاف حزب محافظه‌ کار و حزب کارگر فقط  دو درصد بود.حزب محافظه‌ کار: ۴۲ درصد و حزب کارگر ۴۰ درصد

 

تــرزا مـی  نخـست ‌وزیــر محافظه‌ کار بریتانیا، با برگزاری انتخابات زودهنگام سودای افزایش اکثریت حزب اش در پارلمان را در سر داشت اما نتایج انتخابات سراسری روز پنجشنبه بریتانیا نه‌ تنها به‌ کلی اکثریت را از حزب محافظه‌ کار گرفت و به کاهش کرسی‌ های این حزب در پارلمان منجر شد، بلکه موقعیت شخص ترزا می ‌را هم متزلزل کرد. تا پیش از اعلام نتایج همه پیش ‌بینی‌ ها متفق‌القول از پیروزی محافظه‌ کارها و کسب اکثریت در انتخابات حکایت داشت و شک و شبهه فقط  در میزان آرا  این حزب بود.
 اما ورق برگشت و حزب محافظه‌ کار با ازدست‌ دادن ۱۲ کرسی اکثریت کرسی ‌های پارلمان را از کف داد و برخلاف پیش ‌بینی‌ها ، حزب کارگر به رهبری جرمی کوربین توانست با افزایش ۳۱ کرسی خود در پارلمان روی‌هم‌ رفته ۲۶۱ کرسی را از آن خود کند.

اختلاف حزب محافظه‌ کار و حزب کارگر فقط  دو درصد بود؛ حزب محافظه‌ کار: ۴۲ درصد و حزب کارگر ۴۰ درصد.

گرچه تعداد کرسی‌های حزب محافظه‌ کار همچنان از حزب کارگر بیشتر است، اما به ‌درستی می ‌توان جرمی کوربین را پیروز انتخابات سراسری اخیر بریتانیا خواند. 
او یک ‌تنه در میدان رقابت با محافظه‌ کاران، حزب کارگر را بالا کشید و تحت فشار داخلی حزب خود و کودتای هم‌ حزبی‌هایش هم سربلند بیرون آمد. کوربین زمانی رهبری حزب کارگر را برعهده گرفت که ماجراجویی‌ های نظامی دولت بلیر در عراق و برنامه‌ های خصوصی‌ سازی در بریتانیا و درنتیجه بحران مالی، این حزب را نزد افکار عمومی بی ‌اعتبار کرده بود. کوربین کسی بود که بار دیگر حزب کارگر را با سنت خود آشتی داد و مواضع این حزب را که تا پیش از سال ۲۰۱۵ ترسایی و رهبری او، به حزب چپ میانه بدل شده بود، به مواضع چپ‌ های رادیکال نزدیک کرد.
 او حزب کارگر را با نیم ‌میلیون عضو به یکی از بزرگ ‌ترین احزاب اروپا بدل کرد. در کارزار انتخاباتی اخیر هم کوربین برخلاف ترزا می، ‌رویکرد آسان گیرانه‌ تری نسبت به مهاجران داشت و برنامه‌ های ضد ریاضتی و تاکیدش بر خدمات عمومی، بسیاری از بریتانیایی‌ ها به‌ ویژه جوانان را به حمایت از سیاست‌ های چپ ‌گرایانه‌اش وا داشت. 
در مقابل ترزا می  بیش تر روی برنامه‌ های خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا متمرکز بود؛ امری که به نظر می‌ رسد در نهایت به ضرر او و حزبش تمام شد. با همه اینها احتمال نخست ‌وزیری کوربین اندک است و جنب ‌و‌جوش ترزا می ‌برای تشکیل دولتی ایتلافی و ماندن در قدرت به‌عنوان نخست ‌وزیر هم از همان ساعات اولیه پس از اعلام نتایج آغاز شد*. در پی اعلام نتایج بسیاری از سیاست‌ مداران بریتانیایی ازجمله جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر، از ترزا می ‌خواستند از نخست‌ وزیری استعفا دهد اما او با رد این پیشنهادات گفت بریتانیا اکنون به ثبات نیاز دارد. لازمه تشکیل دولت مستقل، ‌کسب ۳۲۶ کرسی از ۶۵۰ کرسی پارلمان است و حزب محافظه‌ کار با ۳۱۸ کرسی اکنون نمی ‌تواند بدون ایتلاف با حزبی دیگر دولت تشکیل دهد، چنین شرایطی را در بریتانیا اصطلاحاً پارلمان معلق می ‌خوانند.


راهکارهای پیش‌ِ روی ترزا می
در چنین شرایطی رهبرحزبی که بیشترین کرسی ‌های پارلمان را به‌ دست آورده این فرصت را دارد که برای تشکیل دولت تلاش کند. این تلاش ‌ها از دو راه می‌ گذرد: گزینه نخست ایتلاف با حزبی دیگر و تشکیل دولتی ایتلافی است که در این شرایط برخی وزارت خانه‌ها با حزب دیگر تقسیم می ‌شود و از این راه حزب محافظه‌ کار که اکنون بیشترین کرسی را دارد مطمین خواهد بود برای تصویب طرح‌هایش در پارلمان با مشکلی جدی روبه‌ رو نخواهد شد. اما یک امکان توافق غیررسمی دیگر هم در کار است که به توافق «اعتماد و حمایت » معروف است. 
در چنین حالتی احزاب کوچک ‌تر به حزب بزرگ ‌تر قول می‌ دهند از لایحه‌ های دولت در پارلمان مانند بودجه پیشنهادی دولت حمایت کنند و در عوض این لایحه‌ها با مشورت حزب کوچک ‌تر نوشته ‌می‌شود و در واقع این حزب کوچک ‌تر نقشی کم‌ رنگ در دولت دارد. در چنین شرایطی دولت اقلیت هم کرسی‌های وزارتخانه را برای خود نگه داشته است و هم از آن‌ سو نگران رای عدم اعتماد پارلمان به خود نیست. 
با این همه براساس گزارش‌ها ترزا می ‌توانسته برای تشکیل دولت با حزب اتحادیه دموکراتیک (DUP)  که بزرگ ‌ترین حزب در ایرلند شمالی است به توافق برسد. پیش ‌تر «آرلین فوستر»، رهبر این حزب که ۱۰ کرسی در پارلمان دارد، برای ایتلاف با حزب محافظه‌ کار اعلام آماده گی کرده بود و منابع این حزب نیز دلیل اصلی این توافق را جلوگیری از نخست ‌وزیری جرمی کوربین اعلام کرده بودند. 
با این همه هنوز مشخص نیست آیا این دو حزب برای تشکیل دولت ایتلافی به توافق رسیده‌اند یا در قالب توافق « اعتماد و حمایت ». آن‌ طور که گاردین به نقل از منابع آگاه گزارش داده، به  نظر می‌ رسد دو حزب به این نتیجه رسیده‌اند که نیازی به تشکیل دولت ایتلافی نیست. 
ترزا می ‌نیز در بیانیه‌ ای از دیدار با ملکه بریتانیا و کسب اجازه از او برای تشکیل دولت خبر داد و گفت این دولت هدایت مذاکرات برگزیت که ۱۰ روز دیگر آغاز می ‌شود را برعهده خواهد داشت. لیبرال ‌دموکرات‌ها و همچنین جرمی کوربین، از پیش احتمال هرگونه توافق و ایتلافی را با رقبا منتفی دانسته‌اند. لیبرال‌ دموکرات‌ها خاطره خوشی از ایتلاف با دیوید کامرون پس از انتخابات ٢٠١۵ ترسای ندارند. کوربین نیز تشکیل کابینه ایتلافی با حزب ملی اسکاتلند یا لیبرال‌ دموکرات را رد کرده است. 
تحرکات اخیر ترزا می ‌نشان‌ می ‌دهد با وجود افزایش تعداد کرسی‌ های حزب کارگر و کاهش اکثریت حزب محافظه‌ کار، ترزا می ‌همچنان نخست ‌وزیر بریتانیا باقی می ‌ماند. متحدان او در شرکت‌های بزرگ و رسانه‌  های جریان اصلی هم از همین فردا برای احیای این حزب سنگ‌ تمام می ‌گذارند و طرح‌ های جدید این حزب برای حمله به خدمات اجتماعی و رفاه عمومی هم ادامه خواهد داشت. اما این ‌بار حزب کارگر به رهبری کوربین موقعیت خود را به طرزی ناباورانه بهبود بخشیده تا در مقابل ترس و سرکوب، امید و آرزو بیافریند. 

 

خطاهای فاجعه ‌بار ترزا می از نظر مفسران

نخست ‌وزیر بریتانیا زیر رگبار انتقاد مفسران روزنامه‌های جهان قرار دارد. ترزا می با تجدید انتخابات پارلمانی دست به یک قمار بزرگ سیاسی زد و بازی را باخت. نخست ‌‌وزیر بریتانیا یک نکته را ندید و آن اینکه او «مارگارت تاچر» نیست.

مفسر روزنامه پولندی «رزکزپوس‌پولیتا» به خطای اصلی و مهم ترزا می‌ اشاره می کند و می ‌نویسد: « ترزا می یک خطای فاحش مرتکب شد؛ او فراموش کرد مارگارت تاچر جدید بریتانیا نیست، بلکه نخست ‌وزیری است که تنها به طور تصادفی به این مقام رسیده است. 
پس از آنکه «بوریس جانسون»، سخنگوی اصلی طرفداران خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، از پذیرش مسوولیت اداره کشور سر باز زد، محافظه‌ کاران ترزا می را برگزیدند؛ آن‌ هم به این علت که ترزا می موضع روشن و شفافی درباره خروج از اتحادیه نداشت و در‌عین‌حال، کس دیگری هم در کار نبود».
به گزارش دويچه‌وله، مفسر روزنامه «دنیک ان» چاپ اسلواکی، بیشتر به ویژگی‌های شخصیتی ترزا می توجه کرده است. او می ‌نویسد: « ترزا می تا پیش از برگزاری رفراندوم خواستار ماندن بریتانیا در اتحادیه اروپا بود؛ اما پس از رفراندوم، نه‌ تنها وظیفه نخست ‌وزیری را پذیرفت، بلکه حتا به مدافع سرسخت خروج بریتانیا از این اتحادیه بدل شد. از منظر حرفه‌ ای، شاید بتوان این تغییر را فهمید؛ اما این امکان منتفی نیست که بخشی از مردم این تغییر مواضع را نوعی محاسبه ‌گری و حرص و طمع به کسب قدرت ارزیابی کرده باشند و آن را نوعی فقدان باورپذیری و ثابت‌ قدمی او بدانند؛ موضوعی که حداقل درباره رقیب او در انتخابات، یعنی جرمی کوربین از حزب کارگر صدق نمی‌کند». 

مفسر روزنامه آلمانی «زوددویچه سایتونگ » به شعارهای ترزا می در انتخابات اشاره می‌ کند و می ‌نویسد: « ترزا می تلاش داشت ذهن مردم را با شعارهای خود پر کند؛ غافل از اینکه با افرادی بالغ رو به ‌روست».

مفسر روزنامه فرانسوی «فیگارو» درباره آینده ترزا می می ‌پرسد و می‌ نویسد :  پرسش اصلی روز پس از این انتخابات سرنوشت ‌ساز این است که آیا ترزا می‌‌ می‌ رود یا می ‌ماند؟

مفسر روزنامه سویدنی «داگنز نی‌ هیتر» می ‌نویسد: « با تجدید بی‌ مورد و غیرالزامی انتخابات پارلمانی، ترزا می خطای وحشتناکی را مرتکب شده است. حال، دوستان و یاران حزبی‌اش چاقو‌های خود را تیز کرده‌اند و بازار گمانه ‌زنی بر سر رهبری جدید حزب رونق گرفته است. یک آینده سیاسی پرهرج‌ومرج در انتظار بریتانیاست»/ shargh daily

 

 بامداد ـ سیاسی ـ ۴/ ۱۷ـ ۱۱۰۶

 

 

 

 

 

 

باید وجوهات مشترک مردم با پولیس ملی تحکیم یابد

 

عبدالوکیل کوچی

نیروهای امنیتی بمثابه خدمتگزاران جامعه ،خادمان مردم وپاسداران منافع علیای کشور،  در استحکام پایه های نظام و دفاع از وطن وامنیت مردم ، مکلفیت های قانونی را به عهده دارند.  

پروسه خدمت وکارایی پولیس در دولت های دموکراتیک وغیردموکراتیک متفاوت بوده و چگونگی فکتورهای بنیادین از اهداف تا ایجاد ، مراحل رشد یابی ، سیستم آموزشی ، تعلیم وتربیت ، نحوه مدیریت ، رویکردها ، مورال رزمی و روحیه سیاسی ، دسپلین ، مسوولیت پذیری، میزان مهارت مسلکی ،رشد شخصیت ، دیدگاه ها ، کارایی و کاربردی  ، میزان سطح آگاهی ،احساس، اندیشه ، قدرت درک ، پاکیزه گی ، حوصله مندی ، وظیفه شناسی ، تحلیل ، ودیگر مشخصات فکری نیروهای امنیتی خصلتاً به ماهیت نظام و سیستم آموزشی آنها مرتبط است .

بآنکه افغانستان دارای تمدن باستانی وفرهنگ بلند تاریخی می باشد ولی جریان مستقیم درگیری های داخلی وخارجی واقتدار رژیم های مطلقه ،استبدادی و ارتجاعی بر بافت فکری، سلیقه ،موقف ، کرکتر و روان پولیس اثرگذاربوده است  که مولفه عینی و درونمایه اصلی آنرا نیازمندی جدی به کار تعلیم وتربیت مسلکی تشکیل میدهد .

 تعلیم وتربیتی که بر بنیاد آداب ،آدات ،اخلاق ، اعتقادات ، احساس روحیه همدلی وهمکاری مجهز با آموزه های روانشناسانه مسلط بر سایکولوژیک جامعه ورود کامل داشته باشد که در پروسه تامین امنیت برقراری نظم و دفاع از قانون ودر مبارزه با بی عدالتی ،بی نظمی ، قانون شکنی ،کشف وخنثی سازی دسایس و حملات دشمنان افغانستان منحیث نیروی همیشه آماده کار و خدمت می کنند .

در کشورما در حال حاضر برغم کاستی های جدی در شیوه های مدیریت وعدم مواظبت لازم از نیروهای امنیتی ، بآنهم  نیروهای امنیتی بخاطر دفاع از وجب وجب خاک وطن وتامین امنیت تا آخرین قطره خون خود با استواری وقهرمانی رزمیده و رسالت وطن پرستانه خویش را موفقانه ایفا می کنند .

 درین میان قبل ازهمه تامین معشیت، تجهیز واکمالات لازم تخنیکی ، تهییه وسایل کار ، وارسی وطیفه وی ،رشد دادن مهارت های مسلکی با روحیه عالی وطن پرستی ، احساس مردمی ومواظبت دایمی از نیروهای امنیتی  یکی از مکلفیت های اصلی دولت را تشکیل میدهد .زیرا که کارایی پولیس  با درک رنج ها و آلام مردم مهم است وکاربردی آن به خاطر رفع مشکلات مهمتراز آن بوده روی این اصل است که وجوهات مردم با پولیس ملی را باید تحکیم بخشید. برای اینکه سیاست سرکوب و چماق و شقه کردن صفوف دادخواهان مشکل اساسی را حل نخواهد کرد .

 چونکه کم توجهی وعدم مواظبت دایمی از پولیس ملی ، کمبود کار فرهنگی و رشد نامتوازن صفوف و پایین بودن سطح مهارت های مسلکی آنها ، در جریان وظایف دشوار، زمینه لغزش ، اشتباهات وعدم اعتماد را بوجود می آورد . واضح است که در جوامع عقب نگهداشته شده از دولت گرفته تا مردم ونهاد های دیگر ،روی همین مشکل بریکدیگر میتازند زیراکه همه محصول چنین جامعه ی هستند .

 نیروهای امنیتی بخصوص درهرگونه شرایط وبخصوص شرایط جنگ ، همواره با چالش هایی روبرو هستند که  که در آرام ترین مکان و زمان ، حتا بدون تبارز عمل از سوی خود ،عکس العمل های ذهنی وهشدار دهنده ی از سیمای جامعه در ذهن شان نقش بسته وبعضاً احساس درونی شان را متحول ساخته وگاه گاهی در جریان اجرای وظایف خطیر بروز احساسات هیجان انگیز ولو از هرطرفی که باشد ، انگیزه اشتباهات خورد و بزرگ را بوجود می آورد .

به گونه مثال برخورد خشونت آمیز برخی از نیروهای امنیتی در قبال تظاهرات خیابانی ومسالمت آمیزهفته گذشته در شهر کابل احساسات مردم داغدیده وبازمانده گان قربانیان حملات انتحاری مورخ  ۳۱ ماه می را جریحه دار ساخت .

بنا بر آن جنبش رستاخز تغیر نیازمند جدی فعالیت های فرهنگی و رسانشی بیشتری به منظور توضح وتشریح اهداف دادخواهانه خود در میا ن مردم می باشد. طبعیست که  توضیح اهداف ، برنامه های کاری و شاخص های اساسی خواسته های قانونی و دادخواهانه در پیشگاه مردم ونهاد های امنیتی از الویت های کاری جنبش دادخواهانه بوده می تواند. زیرا پولیس ملی از میان مردم برخاسته و با مردم وجوه مشترک دارد .

 تقویت روحیه سازنده با کار عظیم تبلیغاتی ، رسانشی وفعالیت های توضیحی به منظور آگاهی بیشتر از اهداف مبارزات دادخواهانه به فعالیت روزمره جنبش روشنفکری کشور نیازمند بیان روشن اهداف عدالت خواهی بوده و ایجاد فضای اعتماد متقابل همدلی وهمسویی و تکیه بر وجوهات مشترک مبرمیت حیاتی داشته که بر بنیاد آن نیروهای امنیتی در کنار مردم قرار گرفته و ازنفوذ عناصر مخرب و بروز سوی تفاهمات وحرکات تحریک آمیز عمال دشمن درصفوف جنبش جلوگیری بعمل می آید  دراین صورت انگیزه تیغ کشیدن نیروهای امنیتی بروی مردم از میان برداشته خواهد شد زیرا مبارزه مدنی طبق قانون حق مسلم مردم است واز آن حمایت باید کرد.

در کشور ای اروپایی نیروهای امنیتی که با سلاح علم ودانش ،مهارت های مسلکی وتجهیزات ضروری مجهز اند با تکیه بر اساسات قانونی و پرنسیپ های کاری در امر تامین امنیت با دسپلین عالی وظیفه وی و اقدامات بازدارنده و پیشبینی های لازم  در اجرای وظایف با حوصله مندی فراوان در میان مردم از محبوبیت خاصی بر خوردار هستند .

با توجه به تجارب تاریخی ، به گونه مثال در حادثه تغیرسیاسی سال ۱۹۹۱ روسیه حاکی ازآنست که « برغم اینکه ماهیت ،خصلت و اهداف رویداد که شامل درعمق حوادث  مشخص است »، فقط با استفاده از ابزار وسیع تبلیغاتی وفعالیت های رسانشی نیروهای امنیتی را تغیر جهت دادند .

همچنان در مبارزات عدم تشدت  به رهبری مهاتما گاندی در سال های دهه پنجاه میلادی ، بلاخره پولیس هند راه مردم را در پیش گرفتند .  و در رویداد دیگری در سال ۱۹۷۷ نیروهای امنیتی پولیس از برخورد خشن با حزب کانگرس خود داری کرده و در کنار اعضای جنبش ملی ومردمی هند قرار گرفت .

همچنان نقش اساسی مردم به همراهی و همگرایی گروهای دادخوهانه ومردمی کشور یونان  در جهتگیری عدالتخواهی ودفاع از جنبش دموکراسی سالهای اخیر درین کشور نمونه خوبی از فعالیت های مردمی و تفاهمات بزرگ ملی این کشور میباشد .

 ولی در گوشه دیگری از دنیا دیده میشود که فعالیت تحریک آمیز عمال نفوذی از بیرون در صفوف مبارزات آزادی خواهان  وبرخورد نیروهای امنیتی به آن ، سرنوشت لیبیا ومصر را دگر گون ساخت که تا بحال جنگ ادامه دارد . در کشور تونس فقط با شکستاندن کراچی دستی یک جوان سبزی فروش در سال ۲۰۱۰ توسط پولیس محلی انقلابی را به بار آورد که سرآغاز جنبش آزادی و بهار عرب خوانده می شود . این همه تجاربیست که از یک گوشه دنیا تا دگر نقطه آن زمین تا آسمان متفاوت است .

بنا بر آن نقش واهمیت نیرو های امنیتی در راستای سلامتی نظام و آرامش مردم تعین کننده بوده کم بها دادن به نیروی عظیم مردم در پیوند با نیروهای امنیتی، اشتباه بزرگ وجبران ناپذیر میباشد .

 همه نهاد های مربوطه این را میدانند که ایجاد روحیه همدلی وهمسویی وتفاهم ، نیاز مبرم جامعه بوده وبا ابراز همبسته گی ملی ، مردمی و همگرایی دادخواهانه مردم و مبارزات مسالمت آمیزمردمی ، جنبش عدالت خواهی را به هدف نزدیک می سازد زیراکه از یکطرف از بروز سوی تفاهمات وحوادث دلخراش جلوگیری نموده واز سوی دیگر دسایس داخلی وخارجی را خنثی وچالش های پشت پرده را دفع می سازد و روحیه همگرایی را در میان نیروهای مردمی تحکیم میبخشد .

 به این ترتیب نیروها با نگاه مسولانه درعمق حقایق و با اقدامات پیشگیرانه می توانند از بروز حوادث ناگوار وسوی تفاهمات جلوگیری بعمل آورند.  وقتی از مردم سحن بمیان می آید در واقع مردم همانهایی اند که در میدان مبارزات مسالمت آمیز با راه اندازی تظاهرات صلح خواهانه خواستار عدالت اند و نگذارند تا عناصر مخرب وعوامل نفوذی دشمن انگیزه برخورد خشونت آمیز و رخنه در صفوف مبارزات دموکراتیک و دادخواهانه مرد م ایجا کرده همبسته گی  دادخواهانه  مردم را دچار آشفته گی سازند .

 جنبش عدالت خواهی این رسالت را دارد که با هوشیاری کامل و ارایه خواسته های قانونی باایجاد تفاهم عمومی وگسترش اهداف وطن پرستانه وبشردوستانه در میان مردم ، پیروزی صلح رابر جنگ  تحقق بخشد .

 

 بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۶۰۶

دو دسته گی در پیمان اتلانتیک بیلدربرگ ۲۰۱۷

 

تی یری میسان

چنانکه شواهد نشان می دهد، در حالی که رییس جمهور ترامپ کمابیش مشکلات مربوط به اقتدار درونی خود را بر طرف کرده است، چالش به بطن ناتو منتقل شده : واشنگتن علیه سیاست تروریستی اقامه دعوا می کند، ولی از سوی دیگر لندن مایل نیست ابزاری به این کارایی را برای سلطه جویی هایش رها کند. گروه بیلدربرگ که در آغاز به مثابه جعبه نمایش ارتعاش های پیمان آتلانتیک شمالی سازماندهی شده، به صحنه نمایش بحث و جدل سختی بین طرفداران و مخالفان امپریالیزم در خاور میانه تبدیل شده است. گروه بیلدربرگ در سال ۱۹۵۴ ترسایی به ابتکار سازمان سیا و ام آی 6 برای پشتیبانی از پیمان اتلانتیک ایجاد شد؛ هدف آن پیمان اتلانتیک  شخصیت های مشهور جهان اقتصاد و مقامات سیاسی و نظامی مسوول بود تا جامعه مدنی را متوجه «خطر سرخ » کنند. این گروه بی آن که مرجع تصمیم گیرنده باشد، باشگاهی است که در وضعیت خیلی بسته به سر می برد، از دیدگاه تاریخی برای قدیمی ها مکانی بود که می توانستند برای ابراز وفاداری به لندن و واشنگتن با یکدیگر رقابت کنند و جوانترها نیز می توانستند نشان دهند که در رویارویی علیه شوروی ها به خودشان اطمینان دارند (1)

طی پیمان اتلانتیک  سالانه در سال ۱۹۷۹ ترسایی بود که برنارد لویس Bernars Lewis  برای حضار از نقش اخوان المسلمین علیه دولت کمونیستی افغانستان پرده برداشت.  اسلام شناس بریتانیایی- اسراییلی- امریکایی در همین زمینه پیشنهاد کرده بود که « جنگ برای آزادی » را به همه آسیای مرکزی گسترش دهند.

در سال ۲۰۰۸ ترسایی یعنی از دو سال و نیم پیش از نخستین فراخوان « انقلاب » در سوریه که در فبروری ۲۰۱۱ ترسایی شروع شد ، بسما قضمانی  Bessma Kodmani سخن گوی آینده مخالفان سوریه و والکر پارتس Volker Perthes مشاور آینده جفری فیلتمن برای تسلیم کامل و بی قید و شرط سوریه (2) ضرورت پشتیبانی از اخوان المسلمین را برای تسلط بر خاورمیانه مطرح کردند. و روی « میانه روی » اخوان المسلمین در رابطه با غرب، در مقابل افراط گرایی ایران و سوریه در زمینه حاکمیت ملی تاکید داشتند.( 3)

و در سال ۲۰۱۳ ترسایی رهبر کارفرمایان المان اولریش گریلو Ulrich Grillo برای سازماندهی مهاجرت سوری ها به حجم ۸۰۰۰۰۰ کارگر سوری به کارخانه های المان دست به اقداماتی زد (4)

بیلدربرگ سال  ۲۰۱۷

گروه بیلدربرگ پیمان اتلانتیک  سال ۲۰۱۷ خود را از ۱ تا ۴ جون در ایالات متحده برگزار کرد. خلاف عادت همیشه گی، ۱۳۰ شرکت کننده از طرح یگانه ای دفاع نکردند. بر عکس، پس از اقدامات و نظریات دونالد ترامپ در نشست عرب- و- اسلام- و- امریکا و در ناتو  ( 5 )  سازمان سیا و ام آی ۶   روز  اول را به سازماندهی بحث بین طرفداران مبارزه علیه اسلام گرایی و طرفداران آن اختصاص دادند. البته موضوع این بود که یا بین دوگروه به سازش برسند، یا اینکه با توجه به اختلاف نظر عمیق اجازه ندهند که هدف اولیه پیمان اتلانتیک از بین برود : یعنی مبارزه علیه روسیه ( 6)

در جبهه ضد اسلامگرا (یعنی مخالفان نه به مفهوم مخالفان دین اسلام، بلکه مخالفان اسلام سیاسی به تعریف سید قطب)، از حضور مک مستر H.R.McMaster مشاور امنیت ملی در دولت ترامپ)و کارشناس او به نام نادیا شادلو Nadia Schadlow.  مک مستر از جمله استراتیژیست هایی ست که نظریاتش در صحنه نبرد شناخته شده است. شادلو به ویژه روی راهکارها و شیوه تغییر و تبدیل پیروزی های نظامی به پیروزهای سیاسی کار کرده است. او خیلی به امر بازسازی جریان های سیاسی در کشورهای شکست خورده توجه نشان داده است. شادلو به زودی باید کتاب جدیدی درباره مبارزه علیه اسلام گرایی افراطی منتشر کند.

در جبهه طرفداران اسلام گرایی، برای ایالات متحده از حضور جان برنان John Brenan رییس سابق سازمان سیا یاد کرده اند، و از کامندان سابق او آوریل هینس Avril Haines و دیوید کوهن David Cohen  امور مالی تروریزم. برای بریتانیا، سر جان ساورس Sir John Sawers رییس سابق  ام ای 6  و از پشتیبانان قدیمی اخوان المسلمین و جنرال نیکلا هوگتون Nicholas Houghton رییس صندوق سرمایه گذاری های کی کی آر،  کوهلبرگ کراویس رابرتس  و داوطلب خزانه داری داعش و جنرال دیوید پترائوس ( از بنیانگذاران داعش). و به این علت که گویی نبود تعادل تا این اندازه کافی نبوده است، سازمان دهنده گان پیشبینی کرده بودند که کارشناسی را دعوت کنند که بتواند توجیه ناپذیر را توجیه پذیر سازد، یعنی شخص شخیص پروفسور نیل فرگوسن  Niell Fergusson تاریخ شناس در زمینه استعمار بریتانیایی.

 

هیچ عکسی از پیمان اتلانتیک گروه بیلدربرگ وجود ندارد زیرا سازماندهی آن محرمانه است. امور امنیتی این پیمان اتلانتیک  

توسط اف بی آی و یا پولیس ویرجینیا صورت نمیگیرد بلکه از سوی شبه نظامی خصوصی و مستقیماٌ توسط ناتو تامین می شود.

 

احتمال واژگونی اتحادها

باید کمی منتظر بمانیم تا بدانیم که در این پیمان اتلانتیک  چه چیزهایی گفته شده و ببینیم که هر یک از شرکت کننده گان از نظریات یکدیگر به چه نتایجی رسیده اند. با وجود این، از هم اکنون می توانیم ببینیم که چگونه لندن به سوی تغییر الگو در خاورمیانه نیل می کند. اگر الگوی « بهار عرب» (به مثابه بازتولید « شورش عرب در سال ۱۹۱۶» که بدست لورانس عرب برای جایگزین کردن امپراتوری بریتانیا بجای امپراتوری عثمانی سازماندهی شده بود) رها شده است، ام آی 6 امیدوار است توافقی بر اساس اسلام سیاسی به انجام رسد.

بر این اساس، در حالی که واشنگتن با تمدید اتحادش با عربستان سعودی، این کشور را متقاعد کرده که به ازای ۱۱۰ میلیارد دلار اسلحه از اخوان المسلمین صرفنظر کند ( 7 ) ، لندن بر آن است تا توافقی بین ایران، قطر، ترکیه و اخوان المسلمین به وجود آورد. اگر این طرح پی گیری شود، شاهد رها کردن طرح منازعات سنی و شیعه خواهیم بود، که متعاقباً باید از تهران، دوحه، انقره ، ادلب، بیروت و غزه به ایجاد « هلال اسلام سیاسی » بیانجامد. این وضعیت جدید به بریتانیا اجازه خواهد داد تا نفوذش را در منطقه حفظ کند.

یگانه موضوعی که باید به سازش بین همپیمانان جامه عمل بپوشاند ضرورت ترک اصل دولت جهاد طلب است. همه می پذیرند که باید ابلیس را باید در جعبه بیاندازند. یعنی به کار داعش خاتمه دهند، حتا با پذیرش این خطر که برخی به القاعده بپیوندند. به همین علت، خلیفه خود برگزیده که برای ادامه حیاتش احساس خطر کرده مخفیانه به داونینگ استریت و الیزه اولتیماتوم داده است.

انتخاب جبهه

در ماه های آینده خواهیم دید که آیا تغییر جهت درعربستان سعودی واقعی ست یا نه. برای سوریه رویداد خوبی خواهد بود، بر عکس یمنی ها (که جهان غرب از آن بی اطلاع است). برای شاه سلمان فرصت مناسبی خواهد بود که وهابیت را از یک فرقه متعصب به مذهبی عادی تبدیل کند. از این پس برخورد ناگهانی که ریاض و دوحه را در رابطه با ایران در مقابل یکدیگر قرار داد، مشکل را به دو چندان رسانده زیرا خاندان قطری آل ثانی مدعی نسبت فامیلی با بنیانگذار فرقه محمد بن عبدالوهاب است، و این ادعا سعودی ها را عصبانی کرده است.

طرح « اسلام سیاسی» عبارت است از متحد کردن اخوان المسلمین با طرفداران خمینی. چنین امری ایران و حتا حزب الله را ملزم می دارد که این مساله را جایگزین مبارزه ضد امپریالیستی کنند. اگر این طرح به روز شود، مطمیناً موجب خواهد شد که ایران از سوریه بیرون بیاید. کاخ سفید این موضوع را خیلی جدی می گیرد و بیم زده خود را برای چنین وضعیتی آماده می کند. دونالد ترامپ در سخنرانی اش در ریاض از تهران به مثابه دشمن جدیدش یاد کرد و میکاییل دانرآ Michaël D’Andrea  که قتل عماد مغنیه از فرماندهان نظامی حزب الله لبنان را در دمشق به سال ۲۰۰۸ ترسایی سازماندهی کرده بود  را در سازمان سیا به مقام مسوول بخش امور مربوط به ایران برگزید. ( 8 )

روسیه خود را برای وضعیت جدید احتمالی در خاورمیانه آماده کرده بود، و به این ترتیب خواست خود را با پشتیبانی از سوریه و نزدیک شدن به دشمن دیرینه اش ترکیه مبنی بر دستیابی به «آبهای گرم» و عبور و مرور از راه تنگه داردانل و بوسپورس پی گیری می کند. با وجود این، در آینده، برای روسیه اسلام سیاسی در قفقاز مشکل ایجاد خواهد کرد.

مثل همیشه  وقتی که بازیگران کارتهایش را بُر می زنند، هر یک باید وضعیت خودش را مشخص کند. بریتانیا از امپراتوری خود دفاع می کند، فرانسه از طبقه رهبران و ایالات متحده از ملت امریکا. در خاورمیانه برخی برای قوم خود مبارزه می کنند، برخی دیگری برای نظریاتشان. ولی مسایل همیشه به این شکل ساده نیست. بر این اساس، ایران می تواند با مخلوط کردن هدف و وسیله، کمال مطلوب امام خمینی را پی گیری کند. رویدادی که در آغاز انقلاب ضد امپریالیستی بود و با نیروی اسلام هدایت می شد می تواند به داعیه ساده کاربست سیاسی این دین تحول یابد.

نتایج در بقیه جهان

در پیمان اتلانتیک  بیلدربرگ سال  ۲۰۱۷ ، ام آی 6 و سیا با دعوت فردی که به آتلانتیست ها تعلق نداشت پذیرای خطر بزرگی شدند. سفیر چین، تسوی تیانکای که باید در چهارمین روز گردم آیی سخنرانی کند، توانست وضعیت هر یک از اعضای ناتو را تخمین بزند.

از یکسو پکن روی همکاری دونالد ترامپ حساب می کند، استقبال ایالات متحده از بانک آسیایی اش برای سرمایه گذاری در زیربناها، و گسترش همه راه های بازرگانی. از سوی دیگر، امیدوار است که بریکسیت به اتحاد اقتصادی و مالی با لندن بیانجامد( 9 ).

در نتیجه، سفیر چین تسوی تیانکای که مدیر مرکز پژوهش سیاسی در وزارت امور خارجه چین بود تنها می تواند به تخریب داعش خشنود باشد. ولی ناآگاه نیست که آنانی که برای بستن «راه ابریشم » خلیفه را درعراق و سوریه سازماندهی کردند، به شکل پیشگیری کننده خود را برای سومین جبهه در فیلیپین و چهارمین جبهه در ونزویلا آماده می کنند تا هر طرح ارتباطاتی دیگر را نیز ناکام بگذارند.

از این دیدگاه، چین که مثل روسیه منافع خود را در پشتیبانی از ترامپ می بیند، دست کم به این علت که از گسترش تروریزم در کشورشان جلوگیری کنند، از خودشان، درباره احتمال نتایج دراز مدت فرادستی بریتانیا در «هلال اسلام سیاسی» خواهند پرسید.

ترجمه توسط : حمید محوی

 

[1] “ما تجهلونه عن مجموعة بيلدربيرغ ”, بقلم تييري ميسان, ترجمة Naïla Hanna , Комсомо́льская пра́вда , شبكة فولتير , 7 حزيران (يونيو) 2011, www.voltairenet.org/article1...

[2] “المان و سازمان ملل متحد علیه سوریه”, بوسيله ى تی یری میسان, ترجمه حمید محوی, Al-Watan (Syrie) , شبکه ولتر, 28 ژانويه 2016, www.voltairenet.org/article1...

[3] Sous nos yeux. Du 11-Septembre à Donald Trump, Thierry Meyssan, Editions Demi-lune, 2017.

[4] “چگونه اتحادیه اروپا با پناهندگان سوریه بازی می کند”, بوسيله ى تی یری میسان, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, 2 مه 2016, www.voltairenet.org/article1...

[5] « Trump avance ses pions », par Thierry Meyssan, Al-Watan (Syrie) , Réseau Voltaire, 30 mai 2017.

[6] « La réunion 2017 du Groupe de Bilderberg », Réseau Voltaire, 1er juin 2017.

[7] « Donald Trump contre le jihadisme », par Thierry Meyssan, Al-Watan (Syrie) , Réseau Voltaire, 23 mai 2017.

[8] « La CIA prépare des opérations secrètes dures contre l’Iran », Réseau Voltaire, 3 juin 2017.

[9] “ خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (برکسیت Brexit) تقسیم مجدد جغرافیای سیاسی در سطح جهانی”, بوسيله ى تی یری میسان, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, ۲۷ جون ۲۰۱۶, www.voltairenet.org/artcle1

 بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۷۰۶