برخی از ویژه گی های زبان گفتاری مردم افغانستان

بخش سوم

داکتر حمیدالله مفید

کارشناس مسایل فرهنگی و رسانه ای حزب مردم افغانستان

زبان یک پدیده ای همبودگاهی یا اجتماعی است ، به نگاه  و دیدگاه ویلیام چن وبیل وانگ دو زبان شناس وپژوهشگر (۱۹۷۵) « قاعده ای آوایی به طور آهسته و بطی شعاع عمل خود را به  روی واژگان دارای شرایط بالقوه گسترش می دهد، تا زمانی که تمامی آن آن واژگان را فرا بگیرد.»

این تغییرات در برخی گویش ها ولهجه ها بیشتر ودر برخی دیگر  لهجه ها وگویش ها کمتر پدیدار اند .

در این میان تغییرات در زبان گفتاری مردم افغانستان کمتر وبه گونه ای بطی بوده است ، در حالی که این تغییرات در زبان گفتاری مردم تهران و دوشنبه به گونه ای گسترده تر نمایان اند.

بدون شک زبان گفتاری مردم افغانستان به سه هزار سال پیش از میلاد می رسد. باشنده گان شهر کابل و روستا های بدخشان  که از نژاد سکاها از نژاد اصیل آریایی یا ایرانویچه باستانی اند که از شمال و شرق به این خطه سرازیر شده اند و از همین جا تا تهران ، بلوچستان ، زرنج ودیگر شهر ها کوچیده اند .

زبان آنها نیز از زبان های اوستایی ، مانوی ، تخاری و پامیری متآثر شده است. از زبان سکایی باستان و اوستایی برخی واژه ها در متن های یونانی ، لاتین وهندی ودر زبان گویشی مردم کابل بازتاب دارند، مگر به گونه ای کامل  چیزی دگری باقی نمانده است ، مگر از زبان سکایی میانه که از زبان های شرقی به شمار می آید ، آثار فراوانی شامل مسایل طب ، بازرگانی و تجارت به دبیره یا خط برهمایی باقی مانده اند، که اغلب از متن های سانسکرت به تبتی برگردانی شده اند ، چنین پنداشته می شود ، که زبان های سکایی میانه  و اوستایی در زبان های فلات پامیری بازتاب اند .

برخی ازواژگانهای گویشی مردم کابل و بدخشان اغلب بازمانده همین زبان های پامیری اوستایی وسکایی  اند ، که ویژه گی های همان زبان ها را در خود بازتاب دارند .

نام های اغلب روستا های بدخشان مانند: روستای «کویر شاه یا سکلکند»، «اژدلینگ» در اشکاشم ، واژه ها مانند: واژه رشنی که در زبان اشکاشمی آتش را گویند و واژه سنیشته به واخانی چمن زار را گویند  که در زند وپازند همین گونه بازتاب شده اند. امشوس به اشکاشمی روشنی  را گویند . که در اوستا امشاسپند یعنی پیامبر شده است . بازتاب همین واژه است ، شاگون یا همان شگون ، که در اوستا بازتاب شده است . واژه ریشامه که در فارسی  ریش را گویند. ویرک به معنی میش ،  براش ، یا قوتن همان نخاس تازی را گویند.فرغمچ به معنی بره ای ماده  را گویند ، تگاو به معنی پایین روستای پایین را گویند .پزینکوژ یعنی دانا ویا رسم ورواج های چون مویه ای سیاوشان  یا بازتاب واژه فر در نام های « پت فر» با آبرو و با عزت معنا می دهد،گشتاسپه یعنی دارنده اسپ های دونده ،  «جهان بینی احسان طبری آریا وآریا تباران»،«تاریخ بدخشان مرادی » وتاریخ تاجکان باباجان غفوروف». بیانگر پیشینه گی واژه ها گویشی مردم افغانستان در گذشته های دور می باشد.

همچنان ساختار های واکی و واژی زبان گویشی مردم افغانستان نیز بیانگر این ویژه گی ها می باشند.

 برخاسته های واکی :

چنین پنداشته می شود ، که برخاسته های واکی زبان گویشی مردم افغانستان به زبان فارسی میانه و زبان های پیشین نسبت به گویش تهرانی  نزدیکتر است در جدول زیرین این ویژه گی ها بیان شده است:

تغییر در واکه های U ‪-به O

 دوست

فارسی میانه döst

فارسی کابلی döst

فرسی تهرانی dust

—————

گوش:

فارسی میانه Gösh

فارسی کابلی Gösh

فارسی تهرانی:Gush

—————

تغییر واکه های i به e

فارسی میانه : mesh

فارسی کابلی: mesh

فارسی تهرانی:mish

ساده شدن واکه های خوشه یا کلوستر یا دفتنگ ها :

مانند:

خواب:

 فارسی میانه: xaub

فارسی کابلی :Xaw

فارسی تهرانی xaab

————

گاو

فارسی میانه gou

فارسی کابلی gau

فارسی تهرانی gaav

‫——————

آفتاب

فارسی میانه :ندارد

فارسی کابلی aftau

فارسی تهرانی äftäb

‫————

تغییر واژ  F —به P

گوسفند:

فارسی میانه‪: gospand

فارسی کابلی:gospand

فارسی تهرانی:gusfand

——————

تغییر واژ a به e

مرده

فارسی میانه‪ morda

فارسی کابلی morda

فارسی تهرانیmurde

‫———

پدر

فارسی میانه:Pia

فارسی کابلی:Padar

فارسی تهرانی:Pedar

—————

تغییر در واژه های تک سیلابی به واژه های دو سیلابی :

مانند:

فارسی میانه:brinj

فارسی کابلی :brinj

فارسی تهرانیberenj

————

ستون

فارسی میانه:stun

فارسی کابلی:stun

فارسی تهرانی:sotun

—————

شما

فارسی میانه:shmä

فارسی کابلی:shmä

فارسی تهرانی:shomä

——————

مانده دار

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۲ـ ۱۷۰۴

گراس دیگری باید

نیلاب موج سلام

گونتر گراس درگذشت. « طبل حلبی »، « موش و پشک »، « سالهای سگی»، « پوست کردن پیاز »، « سده من » و ده ها اثر گرانسنگ دیگرش به حیث بهترین مواد اندیشه ای و کاری برای نسل من و نسل های پسین میمانند.

 برای نخستین بار با گراس پس از بیرون دادن « پوست کردن پیاز» آشنا شدم. سال ۲۰۰۶ بود. در رسانه ها به تکرار از گراس می گفتند. به خاطر به اصطلاح اعتراف ناوقت گراس در پیرامون دوره سربازیش برای اس اس مسلح. در همه جا سخن از گراس بود. چنانچه خودش نیز پسانترها گفت، به نظر می رسید که نقدنگاران، ژورنالیستان و اهل رسانه ها دست به دست هم داده بوده باشند تا حساب گراس را روی کف دستش گذاشته باشند. حتا در اینجا و آنجا خوانده می شد که گراس را وادار به واپس سپردن جایزه ادبی نوبل خواهند کرد. گوییا کسی از آن میان تمنای درکش را نداشت. نمیتوانم بگویم که گراس با خواندن و شنیدن آن همه عصبانی بود. نه، او ناراضی بود. از وضعیتی که جریان داشت، خیلی ناراضی بود.

از آنگاه خویشتن را بر کارهای گراس متمرکز ساختم. برای من نه تنها شاهکارهای ادبی بلکه شخصیت اجتماعی و دیدگاه سیاسیش شخصیت اش را مکمل ساختند. با آنکه تا فرجام کنار حزب اش سوسیال دموکرات ماند؛  اما بیشتر چپگرا بود تا سوسیال دموکرات. کتابهایش را خریدم. به خواندن آغازیدم. گراس از نویسنده گانی نیست که به آسانی بتوان او را فهمید. او در دایره پیچیده نویسان میچرخد. به همین سبب خواننده گانش کمتر مردم عادی بل بیشتر اهل ادب، نقد و سیاست اند. شاید شیوه نگارشش شماری را خسته میسازد. اعتراف میکنم وقتی برای نخستین بار کتابی از او خواندم، چندین مراتبه بر آن شدم که کتاب را یکسو بگذارم . اما با خواندن کتاب دوم، سوم و سپس مقاله های سیاسی اش دیگر آن پیچیده نویسی نبود که مشغولم میساخت ؛ بلکه سخن های پرمایه در یک زبان نگارشی نقدآلود بود که مرا جذب میکرد و می انباشت. نقدها در پیرامونش و گفت و شنیدهایش را به فارسی دری برگردانیدم. شیفته قلمش شدم. شخصیت چندین بعدیش برایم هرروز احترام برانگیزتر گشت. من از گونتر گراس تنها بخاطر آثار مانده گارش سپاسگزار نیستم بل نیز برای اینکه برای نخستین بار گراس راهم را به صورت جدی به سوی ادبیات المان گشاد.

رابطه من با گراس رابطه ادبیی است که از راه مطالعه آثارش برقرار گشته و بر این بنا پابرجا می ماند. از خویش می پرسم، ما چرا با از دست دادن عزیزی سوگوار میشویم؟ زیرا رابطه یی که با همو داریم، میگسلد؟

 به گونه نمونه، شاید چون دیگر نمیتوانیم، با نامبرده سخن بگوییم. دست روی دستش بگذاریم. در آغوشش بگیریم. به چشمهایش بنگریم. به رویش بخندیم. اشکهایش را بستریم و ده ها مورد دیگر. اما وقتی با یک نویسنده و هنرمند بزرگ و اندیشمند رابطه یی داریم، مرگ نمی تواند او را از نزد مان برباید. من چنین می اندیشم.

با اینهمه متاثر استم و می پرسم، آیا گراس دیگری پیدا خواهد شد تا جراات مند و متعهد، در جای و وقت بجا شعری چون «آنچه باید گفته شود »* بسراید؟

هامبورگ، سیزدهم اپریل ۲۰۱۵

پانوشت:

* برای مطالعه گفت و شنید کانال رسمی تلویزیون المان با گونتر گراس میتوانید روی این لینک بروید.

http://www.farda.org/articles/12_updates/120300/poem_Nilab_Salaam2.htm

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۲ـ ۱۴۰۴

حزب مردم افغانستان و تظاهرات ضد خشونت در المان

الف سمیر گزارشگر بامداد از المان

به دنبال شکنجه و به آتش کشیدن بی رحمانه پیکر بانو فرخنده در قلب شهر کابل ؛ و اوجگیری جنبش اعتراضی در داخل کشور ، فعالین جنبش های اجتماعی، احزاب و سازمانهای سیاسی افغانی  و شخصیت های فرهنگی  ـ اجتماعی در بسیاری از کشورهای جهان نیز به راهپیمایی و کنش های رنگارنگ اعتراضی پرداخته ؛ انزجار و ناسازگاری شانرا با این اقدام ضد انسانی و مخالف قانون و عدالت ابراز داشتند.

به ابتکار نهادها و انجمن های زنان ، مهاجرین ، فرهنگی ، حقوقی  و شخصیت های اجتماعی افغان در جمهوری فدرالی المان نیزمظاهرات و گردهمایی هایی درشهرهای برلین ، هامبورگ ، هانوور ، هسن ، فرانکفورت و مونشن راه اندازی شد ؛ که در آنها درکنار مهاجران افغان ، ترقیخواهان المانی ، ایرانی ، ترک  و نماینده گان سایر ملیت ها نیز شرکت نموده بودند. آنها همصدا با جامعه داغدار افغانی خواستار رسیده گی جدی به پرونده  قتل  فرخنده و تطبیق قانونیت درافغانستان شدند.
 خواست اساسی سخن رانان وشرکت کننده گان این گردهمایی ها را تطبیق عدالت و قانونیت در افغانستان ، جلوگیری از ادامه خشونت و خودسری، دستگیری و به محاکمه کشانیدن همه آنهایی که به گونه ای در این جنایت نابخشودنی شرکت داشته و یا آنرا ستایش کردند، جلوگیری از تبلیغات  و اقدامات  تحریک آمیز و خشونت بار بنام دین ، اشد مجازات برای عاملین جنایت، برخورد مسولانه  جامعه جهانی ازجمله دولت المان و اتحادیه اروپا در برابر مردم افغانستان تشکیل میداد.

دراین گردهمایی های مسالمت آمیز مردم عکس های آغشته به خون فرخنده ؛ و فرخنده درمیان شعله های آتش  را به عنوان همبستگی با این زن رنج دیده افغان به رخ کشیده وشعارهای « من فرخنده هستم ! » و « عدالت برای فرخنده » درهمه جا پیدا بود. دراین تظاهرات مردم در برابرعکس های فرخنده شمع روشن نموده  و درهامبورگ هزار دانه شمع را برای ادای احترام به شهامت فرخنده درمیدان شهر افروختند.

سخنرانان این گردهمایی ها ضمن اعتراض به سکوت و سازش پولیس و جمعیت تماشاگر ، از دولت و ارتجاع مذهبی که بنام  طالب ، القاعده ، داعش ، مجاهد  و... مردم را به جان هم انداخته و روزانه ده ها فرزند افغان را به کام مرگ می سپردند ؛ انتقاد نموده ؛ خواستار آن شدند تا جلو تبلیغات  و تحریکات ناجایز و ضد ملی این مرتجعین که بنام دین مقدس اسلام همه روزه از طریق منبر، تلویزون و مدارس دینی ادامه دارد گرفته شود. راهپیمایان از ناکارایی اقدامات دولت المان که مسوولیت تربیت و آموزش پولیس افغانستان را به عهده دارد و ازسیاست های اتحادیه اروپا و نهادهای بین المللی انتقاد نمودند.Demonstration in Hannover

رفیق علی رستمی مسوول بخش تبلیغ و ترویج  درشورای کشوری المان حزب مردم افغانستان  در باره این اعتراضات در المان و نقش اعضای حزب مردم افغانستان گفت:« حزب مردم افغانستان از همان روزهای نخست همصدا با سایر نیروهای عدالت پسند کشور این جنایت را تقبیح  نموده  و خواستار تعقیب  و مجازات عاملین آن شد. در اعلامیه شعبه اموراجتماعی شورای اروپایی از هموندان حزب  مردم افغانستان و ترقیخواهان افغان تقاضا شد تا با امکانات دست داشته به افشای این جنایت پرداخته و بخاطر تامین عدالت برای فرخنده بکوشند. علاوتاً درپیام شورای مرکزی حزب نیزمساله دادخواهی و افشای جنایتکاران و حامیان داخلی و خارجی شان صراحت داشت. ما در اروپا و به خصوص درکشور المان با امکانات دست داشته کوشیدم یکجا با سایر نیروهای عدالت خواه افغان اقداماتی را سازمان دهیم. طوریکه همه میدانند اعضای شورای ما در ده ها سازمان اجتماعی وصنفی درالمان فعل هستند. آنها دراتحادیه ها و شورا های زنان، اتحادیه های جوانان ، انجمن های مهاجران ، اتحادیه ها و نهاد های فرهنگی  و حقوقی کارهای سودمندی را در دفاع از مهاجرین افغان انجام میدهند. رفقای ما توانستند به همکاری سایرنهاد ها و شخصیت های عدلت پسند افغان در سازماندهی و رهبری این تظاهرات و گردهمایی ها نقش سودمندی را انجام دهند.»

رفیق علی رستمی در ادامه  گفت :« درتظاهرات و گردهمایی ها ی هامبورگ ، هانوور ، فرانکفورت  و شهرهای دیگر المان رفیق دوکتور شفیقه رزمنده عضو هیات رییسه شورای اروپایی ، رفیق نسرین منصور مسوول شعبه کار با زنان شورای اروپایی ، شماری از اعضای شورای اروپایی ، هیات رهبری شورای کشوری و شوراهای ایالتی المان همراه با هموندان و هواداران حزب ما و خانواده هایشان شرکت ؛ و از خواست های مشترک جامعه افغانی حمایت نمودند.»

 شایان ذکراست که گزارش خبری این راهپیمایی و گردهمایی ها به صورت گسترده ازطریق رسانه های المانی ، شبکه های اجتماعی و تلویزون های افغانی به نشر رسیده و از فیصله های این گردهمایی ها حمایت گسترده به عمل آمد.

عکس ها از سایت دویچه ویلی برگرفته شده است.

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۵ـ ۰۷۰۴

 

تمام شب
با تبری
بر اندوه من می کوفت
خواب اما آمد و
سنگ های خونین را
با آب تیره پاک کرد
دوباره امروز زنده ام
دوباره تو را بر شانه های خویش
بلند می کنم
ای زنده گی.

ای زنده گی
ای فنجان روشن،
به ناگهان سرشار می شوی
از آب الوده
از شراب مرده
از درد ، از بی هوده گی،
از انبوه تارهای عنکبوت
و بسیاری باور می کنند
که تو آن رنگ دوزخی را
تا ابد نگه خواهی داشت.
این چنین نیست.
شبی دراز می گذرد،
تک لحظه ای،
و همه چیز دگرگون می شود.
فنجان زنده گی
از روشنی
سرشار شده است.
کار عظیم در انتظار ماست.
به ناگهان کبوتران زاده می شوند.
و روشنائی بر فراز زمین جا خوش می کند.

ای زنده گی
شاعران بینوا ترا تلخ می پنداشتند.
همگام با تو
از رختخواب هاشان
به درون باد جهانی نمی رفتند.

ضربه های تو را
بدون جست و جوی تو پذیرا می شدند،
خود را حفر می کردند
با سوراخی سیاه،
و در اندوه چاهی سیاه غرق می شدند.

درست نیست، ای زنده گی
تو زیبایی
چونان زنی که من دوست می دارم
و میان پستان هایت
رایحه ی نعنای صحرایی را پنهان داری.

ای زنده گی
تو ماشین کاملی هستی،
خوشبختی، صدای دلتنگی توست،
وقت سیال روغن توست.

ای زنده گی
تو تاکستانی:
نور را انبار می کنی و آن را
خوشه خوشه پس می دهی.

بگذار آنکه به تو ناسزا می گوید
لحظه ای ، شبی
سال دراز یا کوتاهی، درنگ کند.
بگذار از تنهایی دروغ به درآید.
بگذار جست وجو کند، تلاش کند.
و دستانش را به دستان دیگر پیوند دهد.

هرگز بدبختی را مپذیر و نوازش مکن
مپذیر که شکل دیوار به خود گیرد.
بگذار سنگ بدبختی را کنده کاری کند
چونان سنگ تراشی،
و آن را به صورت تنبانی
بتراشد.

زنده گی منتظر همه ی ماست
همه ما که دوست می داریم
بوی وحشی دریا را
و رایحه ی نعنای وحشی را
که میان پستان هایش
پنهان دارد.

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۲ـ ۱۱۰۴

دا په تا څه و شول کابله ...؟

دا په تا څه و شول کابله ، د ننګونو ښاره
د زمانې زخمي اتله ، د رزمونو ښاره
بيا دې لمن له رژېدلو ارمانو ډکه ده
زما د تنکيو هيلو باغه ، د ګلونو ښاره

بيا د ستم په اور کې سوزي يوه بله ناهيد
بيا د وحشت په باد رژيږي يوه بله غوټۍ
بيا د وطن يوه مظلومه قربانۍ ته بيايي
بيا په سرو وينو کې لمبيږي يوه بله غوټۍ

دلته خو چا د خور ټيکري ته هم کاږه نه کتل
دلته مظلوم باندې تېری بې غيرتي ښکارېده
دلته د مور لمن سپېڅلې وه حرمت يې درلود
دلته د خور بې عزتي بې ايماني ښکارېده

څومره عاصي څومره ياغي شول ستا بې سره زامن
ستا له تاريخه بېګانه ، ستا بې هنره زامن
بيا د مذهب په پلمه مور سپکوي ، خور سوزوي
ستا دا بې لارې،بې سروده،بې سنګره زامن

دا په تا څه وشول کابله ، نام و ننګ دې څه شو
د افتخار ډيوه دې چېرته ده ، فرهنګ دې څه شو
چې لکه ستوری ځلېدې د شنه آسمان پر تندي
هغه پرتم دې چېرته لاړ هغه آهنګ دې څه شو ؟؟؟

ما خو ګڼلې وه کابله ګلورين به شې ته
بيا به له تور و سپينه ووزې رنګين به شې ته
بيا به دا توره چادري له سره و غورزوې
زموږ د پېغلو د غړيو لونګين به شې ته

ما خو ګڼلې وه چې بيا به د سرو ګلو ښار شې
بيا به د مستو نازنينو نازولو ښار شې
بيا به ويرژلي ماښامونه درنه کډه وکړي
بيا به د سپينو سهارونو د بلبلو ښار شې

خو ته لا اوس هم د ملا د ږيرې دام کې بند يې
لکه شمشېر زنګو خوړلی ، په نيام کې بند يې
اوس دې لا هم په پښو کې تورې زولنې پرتې دي
د تعصب په دود کې پټ په انتقام کې بند يې

نن بيا د دين دوکاندارانو درته دام ايښی دی
ستا د پېړيو افتخار يې په ليلام ايښی دی
بيا کوم فرعون د زمانې دوره په لاس کې ولاړ
بيا يې پر شونډو د تنکيو وينو جام ايښی دی

ستوري دې څه شول د رڼا ناوې دې چېرته تللې
د تورو شپو تورو منګلو کې اسيره ښاره
په خړو ورېځو کې دې پټې شوې د لمر پلوشې
زما کابله ، د وحشت په دام کې ګيره ښاره .

( صدیق کاوون )

 بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۲ـ ۰۵۰۴