ارزش های تاریخی وحدت تشکیلاتی و سازمانی حزب ملی ترقی مردم افغانستان
علی رستمی
وحدت سازمانی وتشکیلاتی دوحزب همسو وبرادر، حزب مردم افغانستان وحزب ترقی ملی افغانستان که قبلآ به حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) تعلق داشتند، جوابگوی مطالبات حساس تاریخی به ندای مادر وطن ومردم زحمتکش کشور وهمه نیروهای چپ دموکراتیک و ملی افغانستان واعضای هردوحزب میباشد.
وضع سیاسی وامنیتی کشور، حکم میکند تا تمام نیروهای اگاهی سیاسی و سایر نیروهای وطنپرست ومترقی برای رهایی کشور،از تعرضات و مداخلات نیروهای سیاهی ارتجاعی منطقه وجهان که هر روز دامنه ان وسیع تر میشود ، در یک سازمان واحد سیاسی بسیج شده، و با استفاده ازتجارب مبارزات تاریخی خویش با روحیه عدالت خواهانه ووطن پرستانه ، برای تامین صلح وقطع خونریزی علیه دشمنان سوگند خورده تاریخی مردم کشورخویش گامهای عملی بردارند.
وحدت ویکپارچکی تشکیلاتی و سازمانی حزب ملی ترقی مردم افغانستان دارای ارزش های علمی، تاریخی ، انقلابی و دیالکتیکی میباشد. علمیست که، اعضای هر دوحزب د رروند تاریخ تجربه دارند، که هر زمانی در یک تشکیل واحد سازمانی و تشکیلاتی باهم متحد و یکپارچه شده اند، به پیروزی های بزرگی نایل گردیده اند . تاریخیست که ، اعضای هردوحزب باهم در یک خانواده بزرگ، تحت رهبری واحد مبارزه عدالتخواهانه را تاسرحد پیروزی و شکست انجام داده اند. انقلابیست که، سکوت بی اعتمادی میان تمام نیروهای چپ ودموکراتیک را ازمیان برداشته و دراین روند پیشتاز وپیشاهنگ گردیده اند. دیالکتیکی هست که،حزب مردم وحزب ملی ترقی افغانستان از مرام دوحزب بنابر شرایط تکاملی تاریخی جامعه افغانی مطابق دستاوردهای علمی و روان جامعه یک« سنتز » عالی را به وجود آوردند، که عبارت از مرام وپلاتفورم مشترک حزب ملی ترقی مردم افغانستان هست؛ که این امر مظهر وحدت دیالکتیکی هردوحزب را نشان میدهد. طوری که منطق دیالکتیک حکم میکند : وحدت، هویت متضادها است. طوریکه مارکس گفته است:« پدیده های اجتماعی همه، هم زمان وجود دارند وشرط بود یکدیگر هستند.»
حزب ملی ترقی مردم افغانستان که باتدویر کنفرانس وحدت مورخ ۳۰ اسد ۱۳۹۴خورشیدی درشهرکابل باشتراک نماینده گان دوحزب همسو وبرادر وحدت تشکیلاتی وسازمانی خود را تصویب و اعلام نمودند؛ که درکارکنفرانس اسناد مهم و پرارزشی تاریخی ازجمله: مرامنامه و اساسنامه حزب ملی ترقی مردم افغانستان، طروق میکانیزم وحدت، تصویب خطوط اساسی ، پلاتفرم مشتر ک واعضای رهبری ازجمله رییس ومعاون آن براساس اراده جمعی به اتفاق ارا تعین و تصویب شده اند ، که در تاریخ جنبش چپ دموکراتیک کشور ما از برتری و ارزش عالی برخور داراست. برای اینکه همیشه کنار رفتن از مقام رهبری در احزاب مترقی درکشور و تعین دیگری در راس رهبری چالش آور بوده است ؛ گذشت یکی از روسای احزاب قبلی از ریاست جدید در حزب ملی وترقی مردم افغانستان برای ایجاد حزب واحد ، بدون فشار وتحمیل بالای یکدیگر ، نمایانگر حسن اعتماد رفیقانه میان رهبری هر دوحزب میباشد ، این روند در طول تاریخ در احزاب سیاسی بالخصوص بعد از فروپاشی حزب دموکراتتک خق افغانستان با سایر احزابی که از شاخهای آن میباشند، برای تشکیل حزب جدید چالش اور بوده است . دراین زمینه صداقت واعتماد شخصیت دانشمند علمی ــ پوهاند داوود راوش رئیس سابق حزب مردم افغانستان درعمل برای وحدت ویکپارچکی حزب ملی ترقی مردم افغانستان ، قابل ستایش وقدردانی هست. همچنان این امر همبستگی و وحدت کامل رفقانه را در میان نماینده گان اقوام و قبایل کشور که در این حزب عضویت دارن دتبارز داده ، در عمل وانمود ساختند که ما باهم یک ملت واحد در سرزمین تاریخی خویش افغانستان میباشیم.
تبارز حزب ملی ترقی مردم افغانستان درعرصه سیاسی دراین مقطع تاریخی تشنج بار وطن جواب دندان شکن به دشمنان سوگند خورده نیروهای عدالت خواه و پیشتاز مترقی و دموکرات در افغانستان میباشد. این اقدام عالی میتواند، تحرکی جدیدی را، درمیان سایر احزاب مترقی و نیروهای اگاه ومستقل سیاسی در کشور وخارج کشور برای بسیج آنها، دریک طیف وسیع سازمانی بوجود خواهد آورد. وضع کشور برمبنای تجارب تاریخی و تیوری علمی مترقی ، از آن عده نیروهای که براصل قانون تکامل و منطق دیالکتیکی معتقد واگاه هستند ،می طلبد، تا درفراین دوحدت ویک پارچکی همه نیروهای ملی ومترقی ، سهم فعال وطن پرستانه خویش را ادا نمایند. گام گذاشتن درعمل به خاطر تغیر و رشد جامعه جنگ دیده ،مظلوم و رنجور کشور، باید درسرخط تمام وظایف وطن پرستی قرار گیرد.
مشکل اساسی که امروز دامنگیر جامعه روشنفکری و بالخصوص نیروهای عدالت خواه ومترقی شده است عبارت از جدایی ومجرد بودن مبارزه شان که زمانی به مثابه « کلیت تاریخی » ، باهم همبسته تنیده و در پیوستگی هم قرارداشتند، میباشد ، شوربختانه ان کلیت از بین رفته و به ا جزای جداگانه تبدیل شده هست .هگل در تاریخ فلسفه می آورد: « انچه که ایجاد اشکال می کند، فکر کردن است، زیرا اجزای یک پدیده را که درواقع بهم پیوسته وتنیده هستند، در تفاوت های شان از یکدیگر جدا می کند.»
تفاوت های ما از لحاظ شکل ومضمون بنیادی نیست، بلکه ازلحاظ منطق دیالکتیکی شکل و مضمون پدیده ها از چگونگی بروز فاصله ها در حالت و شرایط مشخص پیش میشود . درحالیکه شکل ومضمون پدیده ها باهم وحدت دارند واین وحدت براساس پیوند ودرآمیختگی دایمی آنها پدید شده ودرک میشود . این پیوستگی و درامیختگی پدیده ها که ناشی از قرارداشتن شان درشرایط همگون و مشابه هست، که تحت تاثیر این شرایط به وجود می آیند . احزاب چپ و دموکراتیک که با تظاهر از لحاظ شکل و مضمون فرق دارند که ناشی از شرایط موجود تاریخی بر شالوده ضرورت زمان بوده است ، هرکدام از لحاظ شکل احزابی را ایجاد کردند ، که در مضمون خویش یکی هستند که این امر در درآمیختگی وهمگونی در اسناد مرامی شان بازتاب می یابد، که فرق فاحش باهم ندارند، شکلی است؛ که دارای جنبه های، سلیقه وی ، گروهی و خودخواهی های شخصی وغیره بوده، که اختلاف علمی ندارند؛ این احتلافات می تواند، تحت شرایط معینی تکامل تاریخی حل شود، وازبین برود.
عدم وحدت و یکپارچکی نیروهای مترقی باعث شده تا نیروهای رادیکال دینی ومذهبی با کمک وپشتبانی محافل ارتجاعی منطقه وجهان فعالیت های متحجرگرانه وکهنه وسیاه خویش را درمیان جوانان ونوجوانان تشدید ساخته ، آنها را برای تحقق اهداف خود جذب و از وجود شان به نفع اهداف ارتجاعی خوداستفاده نمایند. از سوی دیگر بی کفایتی وعدم وحدت مدیریت واحد درقوای ثلاثه کشور زمینه ساز آن شده ، تا گماشته گان اجنتهای کشورهای خارجی در درون دولت نفوذ نمایند، و شرایط را به نفع نیروهای سیاه ارتجاعی تغیر دهند . با دسایس بزرگی استخباراتی توانسته اند، که در ولایات کشور نفوذ نمایند، وآنرا ازحیطه رهبری دولت افغانستا ن خارج وتحت تسلط خود بیاورند . طوریکه معلوم هست، ولایت تاریخی کندوز که با دسایس درونی ودستوری ذریعه « ستون پنجم » در دولت افغانستان به شکل تنطیم شده و سازمان یافته قبلی ، به نیروهای طالب این اجنت های معلوم الحال پاکستان وقدرت های بزرگ جهانی تسلیم داده شده ، که باعث کشتار بیرحمانه صدها تن از باشنده گان شهر کندوز اعم زن ، مرد و اطفال گردید است .منازل، ادارات دولتی ازجمله بانک ها و مالکیت شخصی مردم چور وچپاول وبه غارت برده شده است، وخسارات بزرگی به مکاتب و سایر موسسات تعلیم و فرهنگی و سایرخدمات اجتماعی وارد گردید است. بر علاوه شفاخانه که داکتران بدون مرز مصروف خدمات پزشکی بودند، توسط نیروهای امریکایی بمباردمان؛ که به اثر آن تعدادی زیادی از پزشکان ،کارمندان ومریضان این شفاخانه به قتل رسیده اند، که این عمل انزجار و تنفر عمیق مردم جهان و تمام موسسات مدنی و سیاسی را بوجود آورده ، وآنرا تقبیح و محکوم کرده ، وخواستار محکمه عاملین این حادثه شدند. این حوادث نشان می دهد که دشمن پلان وسیع فراگیر خارج از حلقه سرحدات کشور به سوی همسایه های شمالی افغانستان دارد، می خواهند به دستور بادران خویش پلان های استراتیژیکی شانرا علیه دولت روسیه و کشور های آسیای میانه تحقق ببخشند.
این عوامل یکبار دیگر وظایف بزرگی تاریخی در قبال همه نیروهای وطنپرست و دموکرات قرار میدهند، تا هرچه مصمیم تر و با روحیه وطن پرستانه بر بنیاد ارزش های تاریخی بدون تمایلات گروهی و ایدیالوژیکی، قومی ،لسانی ومنطقه وی دست بدست هم داده ، ودر روند ساختار نوین سیاسی ، نهادهای دولتی، بر شالوده حقوق شهروندی ، بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان در انتخابات پارلمانی آینده مستقلانه سهم بگیرند، تا یک پارلمان دلسوز وخدمت گزار وبا مسوولیت برای خاتمه دادن به ناله وفریاد، از فقر و گرسنگی ،آواره گی وپیچاره گی مردم، بوجود آید؛ و تا یک افغانستان باعزت ونیرومند درمنطقه تبارز نماید. مرتجعین ، پول سالاران ، تفنگ سالاران و زورمندان زمانی دراین کشور به حاشیه کشانیده می شوند ،که قدرت به مردم ازطریق نماینده گان واقعی شان تعلق بگیرد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۱۳۱۰
داغ ننگ بر پیشانی ناتو و حکومت نفاق ملی حک شد!
(تبصره و تکانه)
نباید در فهم پیام این افتضاح جهنمی اشتباه کرد!
سلیمان کبیر نوری
ارچند اوضاع نابسامان و بحرانی ی جاری کشور کارمایه چندین ساله حاکمیت کرزی - احمد زی و فهیم در تبانی با استخبارات خارجی بوده است، اما در حاکمیت دو مزدور و دو مامور (عین و غین)، آن همه برنامه های استخباراتی ای که روی صفحه کاغذ ریخته شده بود، اکنون دارد عملی می شود. برنامه ها طی ۱۵ سال به پختگی و قوام نزدیک شده است.
به همین سلسله ؛ رویداد بی نهایت فجیع کندوز از چندین ماه پیش پلان شده بود تا درجریان تدویر مجمع عمومی سازمان ملل متحد اتفاق بیافتد ؛ تا همگان به سرعت و سهولت از آن آگاهی حاصل کنند که مزدوران جنگی پاکستان در افغانستان پس از مرگ ملا عمر هم منسجم و فعال و مقتدر استند.
البته علی الظاهر رجاله های حاکم غرب و ملل متحد آن را محکوم کنند ولی در عمق به ملل جهان افاده داده شود که طالب نیرویی است که باید باب مذاکره و جورآمد را با آن ها گشود و در سیستم سیاسی و نظامی افغانستان آن ها را (چیزی برتر از پروژه انگریز- سعودی و پاکستان) در نظر گرفت.
پیش از حادثه کهندژ یا کندوز دیدیم که مهره های پنهان مزدور، مامور و فرستاده خاص اشرف غنی همچو گلاب منگل ( مهره انگلیسی) با وقاحت و نهایت بی شرمی عیان شد؛ وظایف ضد وطنی و ضد مردمی خویش را شجیعانه! انجام داد و منطقه سوق الجیشی « دند غوری» را برای نوکران پاکستان تسلیم نمود تا مراکز فرماندهی پاکستان از همان منطقه توسعه و گسترش یافته و مدیریت شود.
قدرت تبلیغات و جنگ روانی را ببینید که بعد از سقوط کندز کمتر کسی از خاینان اصلی در استقامت این رویداد یعنی گلاب خان منگل و توظیف کننده اش نام می برد و در باصطلاح جلسه استجوابی ولسی جرگه برایش چنان درامه بازی میکنند که او سلامت و بی ملامت خوانده شده و برعکس افکار عامه با نفاق قومی ملتهب گردیده از مساله منحرف و منصرف شود !
قبل بر آن؛ اظهارات ناقص واعترافات اجباری مسوولین امنیتی در پارلمان شکی نگذاشته بود که پشت توطیه و همه ای این رخداد های مربوط؛ سرقوماندان اعلی قوای مسلح، مشاور امنیتی اش و سایر ارکان « ستون پنجم » بوده است.
از آنجمله رحمت الله نبیل رییس امنیت ملی گفت: قرار بود در۲۷ نقطه قندوزعملیات تصفیه وی اجرا گردد تا خطرات سقوط شهر کندوز و فاجعه ای که پیش آمد؛ رفع شده باشد. بدین منظور قوت های ویژه داخلی و خارجی توظیف و به میدان هوایی کندوز جابجا شدند ولی ظرف ۴۵ روز سرقوماندانی و شورای امنیت ملی دستور عملیات را نداد!
بلی هموطن! در حاکمیت کشور اشغالی قاعدتا همه مهره های مهم مزدور اند و احتمال وقوع هر نوع عمل منجر به هر حادثه ای شوم برای ملت و مردم از سوی آنها متصور است.
رهبران دولتی این کشور فلک زده هم برای اغفال ذهنیت عامه در داخل و خارج؛ لایسنس و یا اجازه نامه ی دشنام دادن و موضعگیری کردن تند را از جانب سازمان جهنمی " آی ایس آی " به دست آورده اند و هرآنچه سخت و تند بخواهند به آدرس پاکستان و نوکران طالبش اظهار میدارند؛ مگر عمل شان چنین است و چنین است و چنین!
پیش از دیگر عرایض توجه تان را به تماشای این ویدیوی مستند از تجاوز به ناموس مردم و همچنان قتل عام کندوزیان معطوف می داریم:
https://www.youtube.com/watch?v=ghHzuuKFGL8
سازمان عفو بین الملل: گروه طالبان در کندز مرتکب جنایات هولناک شده است
در یک کشور اشغالی احتمال وقوع هر نوع حادثه ای غیر منتظره متصور است.
هموطنان اندکی به هوش باشید و از این ها و از تجربه های عینی سی و چند ساله درس بگیرید و الا در آینده ی نزدیک سرنوشت تان را باز کرنیل ها و جرنیل های پاکستانی به دست می گیرند. خاینین دست اول و دوم با گاو صندوق های پر از دالر و کلدار... از وطن فرار میکنند. پاکستان حاکمیت خود را می سازد. ما دگر هیچ نوع استقلال و اقتدار و افتخاری نخواهیم داشت جز مزدوری ذلیلانه به جنرالان پاکستان.
غربی های اشغالگر با بازی شوم موش و گربه، طی ۱۵ سال مردم مان را آن قدر خوار و ذلیل ساختند که اکنون می پندارند یارای به پا خواستن و مقاومت کردن را ندارند. شگرد های جنگ روانی و تبلیغاتی در همین راستا تیترهای همه رادیوها ی غربی و رسانه های مزدور درونی آنان را انباشته است.
اگر مردم نجنبند، به پا نه ایستند؛ باید بپذیرند و آماده باشند تا ریسمان های پنجابی ها را تا سال های طولانی نامعلوم در گردن های خویش حمل کنند و کوله بار درد و رنج نفرت انگیز غلامی را همیشه بر دوش کشند!
چرا که اشغالگران دسیسه گر، متقلب، عوامفریب و جهانفریب گویا آخر به همین نتیجه رسیده اند که پنجابی های پاکستان و مزدوران جاهل و جلاد و وحشی و بربر آنها در افغانستان و فراتر از آن؛ به نیابت از غارتگران غربی استیلا پیدا نمایند و حکومت نفاق ملی را به مثابه «ستون پنجم» پاکستان با ترکیب جواسیس حتا لنگ و لاش خود به همین هدف ایجاد نموده اند . ببینید آیا این حکومت منفور و مزدور جز جاده صاف کنی در همین استقامت کدام عمل و کارنامه دیگر دارد؟
از جمله به روند کند و ناهماهنگ باز پس گیری و عملیات تصفیوی ۱۰ ـ ۱۵ روزه غوردقت نمایید و ببینید که حکومت دست نشانده آقای جان کیری امریکایی با ده ها هزار آواره، زخمی، مصدوم و دربدر قندوز آفت زده و حتا با جنازه های پرت افتاده در خیابان ها و قصاب خانه های طالبان شریر و ابلیس؛ با چه اراده و ادا و خرام رفتار میکند.
مگر آن وکیل هموطن در تالار شورا از دیوانه گی فریاد زد که « مردم سران این حکومت منحط و خاین را با سنگ و چوب باید بکُشند!»
مطالب مرتبط:
خان آباد؛ صدای الله اکبر از قصاب خانه طالبان
گروهی میگویند که شاید قصابان خان آباد، طالب نباشند! یعنی طالبان به خون آشامی و سربریدن آشنایی ندارند!
دانشجویی که از چنگ طالبان در کندز نجات یافته، می گوید که این گروه در بندر خانآباد شهر کندز کشتارگاه انسانی دارند. به گفته او، طالبان در این کشتارگاه انسانها را به جرم همکاری با دولت و هویت زبانیشان سر میبرند.
عبدالقدوس که دانشجوی دانشکده شرعیات است، ناوقت روز گذشته (یک شنبه) هنگامی که از کابل به سوی ولایت تخار در حرکت بوده، برای تحقیق از سوی طالبان دستگیر و پس از لت وکوب، به کشتارگاه برده میشود.
به گفته عبدالقدوس، کشتارگاه طالبان در پشت هوتل عروسی پامیر در بندر خانآباد واقع شده و طالبان قربانیان را پس از عبور دادن از داخل هوتل و دو حویلی دیگر، به آن جا می رسانند.
به روایت عبدالقدوس، در این کشتارگاهِ طالبان، آدم کشان مسلح به تبر و ساطور مصروف سربریدن مردم اند. او میگوید که در این کشتارگاه، مردان جوان را به تناب می بندند و پس از پایان تحقیقات، سرشان را از تن شان جدا میکنند.
عبدالقدوس هم چنان میگوید کسانی که سرمردم را می برند، به زبان دیگری صحبت میکنند و باشندهگان افغانستان نیستند. به گفته او، آنها با گفتن «الله اکبر» قربانیان شان را گردن می زنند.
این دانشجو که انگشت دستش از سوی طالبان بریده شده، میگوید که حوضی لبریز از خون و مردهگان بسیاری را دیده است که در گوشه ای از کشتارگاه انبار شده بودند. او میافزاید که هنگام رسیدن او به داخل کشتارگاه، طالبان سر جوانی را از تنش جدا می کرده اند.
طالبان پس از این که انگشت دست عبدالقدوس و دست هم سفرش را می برند، او را با پا درمیانی مردی از باشندهگان کندز که همکار طالبان است، رها میکنند.
اما محمد حسن حقیار، روزنامه نگار و معین وزارت معادن در زمان حاکمیت طالبان می گوید که این کار از سوی طالبان انجام نشده و شاید کار شبکههای استخباراتی خارجی برای ایجاد تفرقه و درگیری میان اقوام افغانستان باشد.
آقای حقیار می گوید که در میان گروه طالبان افرادی از اقوام گوناگون افغانستان حضور دارند و اکثریت کسانی که در شمال علیه دولت میجنگند، متعلق به اقوام ازبیک، تاجیک و... اند. او میافزاید که هم اکنون قاری دینمحمد حنیف یکی از اعضای دفتر سیاسی طالبان درقطر، تاجیکی از بدخشان است و هم چنان در دوران حاکمیت طالبان، افرادی از اقوام مختلف افغانستان در ردههای بالای این گروه حضور داشتند.
به باور او این کار از سوی هر گروهی که صورت بگیرد، « یک جنایت و عملی ضداسلامی» است.
این در حالی است که سازمان عفو بینالملل در گزارشی از سه روز تسلط گروه طالبان بر شهر کندز گفته است که این گروه در این سه روز دست به کشتار جمعی، تجاوز جنسی گروهی و تلاشی خانه به خانه در این شهر زده اند.
ریاست جمهوری افغانستان نیز پس از نشر این گزارش گفت که طالبان جنایتهایی را در شهر کندز مرتکب شده و دولت افغانستان در این باره تحقیق میکند.
تار برگ سلام وطندار
برای بازدید لطف نموده بالای عنوان ها کلیک نمایید!
ریاست جمهوری: طالبان در قندوز مرتکب جنایت بشری شده است
اظهارات صریح مقام های امنیتی در مجلس:
شورای امنیت ملی، مانع عملیات در قندوز شده است
رسوایی سقوط کندز
ناکار آیی آموزش ناتو:
نیروهای امنیتی از ولسوالی خاک سفید فراه عقب نشینی کردند
" از مواجه شدن فارياب به سرنوشت کندز بايد پيشگيرى کرد "
چرا شورای علمای افغانستان در برابر جنگ کندز سکوت کرده است؟
http://www.salamwatandar.com/farsi/readmore.aspx?id=7555
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۱۲۱۰
حاجی صاحبان را خدا زد یا شیطان؟
( یک بحث عامیانه )
محمد عالم افتخار
در شروع به کامینتی توجه کنید که پس از نشر مقاله «نه دین ستیزی و دین گریزی؛ که دین شناسی خلاقانه»؛ در پای مطلب پیشینه تر «نامه وارده: اسلام از اول پُر از مشکلات بوده!» به نشر رسیده و به همین دلیل از نشر در ردیف کامینت های عمده در ادامه مقاله اخیر باز مانده بود:
عبدالله خراسانی
این مرد که ولی کوهستانی و استادش عالم افتخارمعلوم می شود یا از همان کمونیست های سابق اند و یا از مرتدان جدید نوکر یهود و امریکا که دین و ناموس و وطن خود را به شراب و کباب و دالر و..و..و.. فروخته اند و خودشان به شیطان تبدیل شده اند و دیگران را از راه حق گمراه می سازند و در دل مسلمانان شبهات شیطانی ایجاد میکنند. نفرین بر شما شیاطین انسانی.
***
شما عزیزان به نیکویی میدانید که محترم عبدالله خراسانی از کدام تیپ مدعیان دین و دینداری می باشند؛ لذا من در مورد تبصره نمی کنم و حتا از دشنام شان هم سپاس گذاری میدارم چونکه برای من مهم همان یاد کرد ایشان است. شما شاهد استید که من همیشه آرزومندی خود در زمینه را با امانت گرفتن این شعر شاعر بروز رسانی کرده ام:
گاه گاه یاد کن به دشنامم سخن تلخ از تو شیرین است!
اما فقط یکی از عزیزان حینی که به بهانه تشریفات عیدی از عربستان سعودی با من تماس تیلفونی گرفتند و در ضمن رویداد های پیهم و سراسر سوال برانگیز امسال را که بر سرِ حاجی صاحبان در خود مکه و محوطه خانه کعبه آمد شرح دادند؛ فرمودند که به تغییر اوضاع ناهنجار « ام القری و حوالی آن ـ جغرافیای خدایی دین اسلام!» امیدی نیست ، چرا که دیگر ابومسلم خراسانی پیدا نمیشود و هرگاه تعداد زایرین حج در آینده ها از این بیشتر گردد سفر حج مانند سفر به مریخ؛ فقط سفر یکطرفه خواهد شد....
از این مکالمه یک تداعی پیدا میشود که جناب عبدالله کُنیه سردار قهرمان خراسان ابومسلم یعنی (خراسانی) را بر خویش نهاده اند کسی که برضد نخستین امپراطوری اسلامی یا قدر قدرتی امویان؛ قیام تاریخی عظیم به راه انداخت و به جای آن نظم و نظام نسبتاً بهتری در حدود امکانات زمان؛ را بر پای داشت. یعنی که نه تنها هزاران برابر من و محترم ولی کوهستانی در اسلام « شبهات» ایجاد کرد بلکه اسلام سیاسی رسمی حاکمه را برانداخت و منحرفان و مستبدان مربوط را به سختی هم مجازات نمود.
دراین صورت این جناب عبدالله و همانند های شان؛ آیا حکم کرده می توانند که سپه سالار خراسان ابومسلم و یاران و همسنگرانش « یا از همان کمونیست های سابق اند و یا از مرتدان جدید نوکر یهود و امریکا که دین و ناموس و وطن خودرا به شراب و کباب و دالر و..و..و.. فروخته اند و خودشان به شیطان تبدیل شده اند و دیگران را از راه حق گمراه میسازند و در دل مسلمانان شبهات شیطانی ایجاد میکنند »
شما عزیزان طبعاً این قاعده را در مورد هریک از اندیشمندان اصلاح گر و جنبش ها و حرکت های عدالت خواهانه و حقیقت جویانه؛ مثلاً از حضرت علی و امام حسین و حسن صباح و یارانش در صدر اسلام گرفته تا سید جمال الدین افغانی و تا ابن نبی الجزایری و فتح الله گولن ترکیه ای در همین امروز تعمیم میدهید که طی ۱۴ قرن گذشته با ستمگری ها و مظالم و اجحافات و انحرافات حاکمان اسلامی از یک طرف و با سنگواره شدن فقه و معارف اسلامی توسط «علمای سوء» و خدام استعمار کهن و نوین؛ از طرف دیگر رزمیده، در حد عقل و منطق و قلم و سلاح خویش پیروزی ها به دست آورده و نیز قربانی های بی شمار را متحمل گردیده اند.
برادر ما از واژه جالب « راه حق » استفاده نموده و به طور یک مطلق افاده داده اند که ایجاد « شبهات » در آن؛ جز کار « شیطانی » و جز مستحق « لعنت » کردن نیست و حتا مرتکب بی چون و چرا مبدل به « شیطان » میگردد.
بنابر اینکه خیلی ها ممکن است متحیر شوند که ایجاد « شبهات » چگونه میتواند در آنچه که « حق » است اینهمه خطرناک باشد و « حق! » که چنین سهل و ساده آسیب پذیر بود آیا می تواند به راستی «حق» باشد یا خیر؟ کمینه با عرض ممنونیت مجدد از ایشان؛ سعی بنده گی میکنم که بحث این هفته را به حد ممکن؛ عامیانه ساخته و موضوع را اندکی در همین سطح حلاجی نمایم.
***
در مراسم سنگ زنی به بُت شیطان چه گذشت؟
فشرده گزارش خبر گزاری ها:
روز گذشته ( اول عید قربان) در جریان اجرای رمی جمرات (سنگ زنی به بُت شیطان) که بخشی از مناسک حج در مکه عربستان است، کثیری از زایران دراثر ازدحام جمعیت کُشته و زخمی شدند. مقامات عربستان سعودی شمار کشته شده گان این حادثه را دست کم ۷۸۹ نفر و تعداد زخمی ها را بیش از ۸۰۰ نفر گزارش کردهاند.
در مقابل، منابع خبری و برخی مقامات ایرانی تعداد تلفات را بیش از ۱۳۰۰ نفر دانسته و دولت عربستان سعودی را مسوول این واقعه معرفی کردهاند.
مرگ ۸۰۰ تا ۱۳۰۰ زایر مکه در روز عید قربان و در شرایطی اتفاق افتاد که حجاج کشورهای مختلف برای برگزاری مراسم « رمی جمرات » و قربانی کردن گوسفند در منطقه « منا » جمع شده بودند.
حادثه کشته شدن زایران در جریان مراسم رمی جمرات در روز گذشته؛ نخستین حادثه از این نوع طی چند دهه اخیر نیست. به گفته مقامات سعودی، در این بخش از مناسک مهم حج، حدود دو میلیون زایر از کشورهای مختلف جهان در طول روز در اجرای مراسم پرتاب سنگ به سوی نماد (بُت) شیطان شرکت میکنند و در گذشته نیز، ازدحام و بی نظمی جمعیت عامل وقوع حوادث مرگبار در این مراسم شده است.
حدود دو هفته پیش هم در حادثه سوال بر انگیز سقوط جرثقیل در ساحه خود مسجدالحرام حدود ۱۰۰ زایر کشته شدند. هکذا در هوتل های اطراف کعبه و چادرهای حجاج آتش سوزی های مهیبی رخ داد.
در حالیکه مقامات حاکمه ال سعود نسبت به این فاجعه ها به « سو مدیرت حج و بی کفایتی » متهم شدند و حتا گزارش ها از عبور کاروان حامل شهزاده ابن سلمان جانشین ولیعهد و وزیر دفاع در خلاف مسیر حرکت حاجیان در ساعت فاجعه به نشر رسید که در نتیجه؛ او که پسر پادشاه کنونی سعودی ملک سلمان است عامل و مسوول جنایت شمرده شد. اما سعودی ها منجمله به دهان باصطلاح مفتی اعظم دربارِ پطرو ـ دالری خویش موضوعات را به «قضا و قدر الهی» نسبت داده؛ خویشتن را «بنده بی دخل» وانمود ساختند.
***
البته در همچو موارد مرسوم است که مراتب اندوه و تاثرات ابراز شود و خصوصاً به بازمانده گان جان باخته گان؛ عرض تسلیت گردد؛ ولی متأسفانه فاجعه ای به این پهنا و بزرگی کمتر در جهان کنونی چنین احساسات و عواطف بر انگیخت. شاید علل عمقی عقلانی و روانی آنرا این بحث به آفتاب اندازد.
باری «راه حق» که امثال جناب « عبدالله خراسانی » مدعی آن اند ، درین راستا این است که «حج» فریضه و (به اصطلاح شیعیان) واجب اسلامی است و هر مرد و زن مسلمان که استطاعت مالی داشته باشد به ادای آن مکلف میباشد. این جا می بینیم که حج چیز مستقل بالذات نبوده و به کُلیت کلانتر اسلام مربوط میباشد. اسلام هم نام دینی است که حضرت محمد عربی قریشی آورده و به وسیله قرآن آنرا معرفی داشته است.
در تاریخ بشریت و نیز در عقل بشر مسلم میباشد که توده های بشری مشتمل بر قبایل و عشایر و سایر انواع اجتماعات محدود و منحصر به خویش می اشند که اساساً توسط زبانهای مخصوص به خودشان از سایرین تفکیک می گردند. گرچه چیز های مابه الامتیاز دیگر هم بین انسان ا فراوان است؛ مانند نژاد و جنس و گروه های خونی و مناطق زیستی وغیره اما هیچ عنصر دیگری همانند زبان؛ ویژه گی بخش انسان ها از هم نبوده و در متمایز گردانیدن تار و پود فرهنگ و معنویات آنان سهم تعیین کننده نداشته است و ندارد.
بر این حقیقت اعلم هیچ کتاب و منبع دینی و فرهنگی دیگر به اندازه قرآن ـ منبع اصلی و اساسی اسلام ـ شاید صراحت و تاکیدات مکرر در مکرر نداشته باشد که اینجا برای اجتناب از طولانی شدن بیش از حد سخن وارد آن نمی شویم.
در آخرین تحلیل، قرآن عربی است و اسلام عربی! و قرآن هم بیانگر همین حقیقت است که هر قوم را پیغمبری است و هر زمان را رهبری!
به طور یک گل اسلام در زمینه اوامر و نواحی و حرام و حلال...؛ دو نوع احکام دارد که بیشتر محققان اسلام و علمای بزرگ و معتبر مسلمان آنها را چنین نامیده اند:
۱ ـ احکام امضایی
۲ ـ احکام ابداعی
احکام امضایی شامل همان مواردی میشود که قبل از بعثت پیامبر اسلام و نزول قرآن در جامعه قریش و عرب رسم و رواج و عنعنه و معمول بوده و پیامبر اسلام و قرآن برآن ها مهر تایید گذاشته است.
احکام ابداعی شامل مواردی میشود که رسوم و عنعنات و اعتقاداتی از اعراب را منسوخ کرده و به جای آنها تعاملات نو برقرار ساخته و یا اساساً چیز های کاملا نو پدید آورده است.
به تناسب احکام ابداعی؛ احکام امضایی چندین برابر افزون تر میباشد و برهان آن هم نزد خردمندان روشن است و آن اینکه هرگز نمی توان تمامی فرهنگ و روحیات و عادات و اعتیادات یک قوم و کتله را ویران نموده و به جای آن چیزهای تمام و کمال نو و بی سابقه را تحمیل و تعمیل کرد.
حج قریب با تمامی مناسک آن؛ در زمره متبارز ترین احکام امضایی اسلام می باشد.
حجِ خانه کعبه از جمله عنعنات قرن ها و شاید هزاره ها قبل عرب هاست که حتا پیش از اجداد بلافصل حضرت محمد هم معمول و مروج و محترم بوده است.
پیامبر اسلام در مورد صرف این پیام را داشت که بُت های چندگانه به حیث خدایان در خانه کعبه غیر قابل قبول است. خانه کعبه صرف از آن « اله اکبر » می باشد که تمثالی از آن نیز در کعبه وجود داشت و مورد پرستش بود.
سوره قریش در قرآن تبیینِ عین مدعاست. ولی پیامبر با تمثال اله یا هبل نیز مخالفت کرد و فرمود: الهِ مشخص و معرف که با افزودن « ال » معرفه؛ « الله » میشود؛ در آسمان و یا هم در لامکان می باشد، احد است و صمد است، لم یلد و لم یولد است به احدی کفوی و همانندی ندارد. (سوره اخلاص)
معنای واژه « مشرکان مکه » که در قرآن و منابع اسلامی فراوان می آید؛ همانا این است که آنان به « الهه بزرگ » که در تواریخ هبل هم خوانده میشود، دختران و پسران و یاوران و حریفان قایل بودند که تنها در درون خانه کعبه ۳۵۹ تا بت و مجسمه سنگی از آنها تراشیده و گذاشته بودند. و همه را در امور و اقتدار خدایی با الهه بزرگ « هبل » شریک می پنداشتند.
اسلام و حضرت محمد تقدس کعبه و حتا حرمت شهاب سنگ « حجر الاسود » و عنعنه « رمی جمرات » را کماکان امضا و توشیح نموده صرف حکم «فلیعبدو رب هذی البیت» را جاری ساخت که بر اساس آن خانه بُت های چندین گانه به خانه الله واحد تحول یافت.
جهت تصریح تاریخی می افزایم؛ چنانکه همه میدانیم نام پدر حضرت محمد « عبدالله » بود.
این نام داستان مهمی دارد و آن اینکه منجمله طبق کتاب « پیامبر » تالیف زین العابدین رهنما عبدالمطلب که جد حضرت محمد و حاجب کعبه بود؛ برای هبل؛ بُت بزرگترین کعبه نذر نمود که اگر برایش ده پسر عطا کند؛ دهمی را به پای وی قربانی می نماید.
تصادفاً او صاحب ده پسر شد و دهمی را عندالموقع جهت ادای دین آورد به کعبه تا در پای هبل قربانی کند و اما بنابر جاذبه زیبایی خاص پسر و عواطف پدری؛ طی تدبیری صد شتر را نیز حاضر کرد.
آن وقت حسب عنعنات «جاهلیت» در کعبه در موارد مهم قرعه ای به نام «ازلام» می انداختند.
عبدالمطلب از متصدی قرعه ازلام خواست تا بین صد شتر و پسر قرعه بیاندازد تا اگر هبل بزرگ به قربانی شترها راضی شود و پسر را به وی مسترد نماید. خلاصه پس از صد و اندی قرعه انداختن؛ نام شترها برآمد و آنها را در دم به طریقه خاص و بسیار بی رحمانه ذبح شتر؛ نحر کردند و بر پسرک به شکرانه اینکه الهه بزرگ او را بخشیده است؛ عبدالله یعنی غلام الهه نام نهادند.
خلاصه با تحقق رسالت حضرت محمد عربی قریشی خانه کعبه از مرکز چند خدایی پرستی عربی به مرکز تک خدایی یا یگانه پرستی عربی تحول یافت ولی در رسم و عنعنه و مناسک حج تغییر و تعدیل مهمی نیامد و حضرت پیامبر شخصاً هم چنان حج کردند که نیاکانشان در «جاهلیت» ادا می نمودند.
در قرآن مجید سوره خاص و مطول به نام سوره حج موجود است که بنده قبلاً آنرا انالیز کرده ام. درین سوره و نیز در سراسر قرآن حتا اشاره ای که حج بر همه جهانیان و در مجموع اسلام بر سایر غیرعرب زبانان تکلیف شده باشد وجود ندارد.
اما دعاوی استعماری کشور گشایان و امپراتوری سازان اموی و مقلدان شان که دین را سراپا ایدیولوژی و سیاست گرفته اند؛ برضد قرآن است که حتا میگوید: اگر این کتاب را برغیرعرب زبانان نازل کرده بودیم و پیامبر آنرا به عرب ها می خواند؛ به آن ایمان نمی آوردند؛ یعنی حالا که عربی است؛ بر غیر عرب زبانان؛ هم چونان است که بر آن ایمان نیاورند.
آن دعاوی ضد قرانی این است ؛ که اسلام ابوصفیانی و اموی عرب زبان و غیرعرب زبان ندارد. همگان در سرتاسر کره زمین و لابد کرات دیگر و تمام کاینات یا باید مسلمان ـ آنهم به گونه موالی عرب ها ـ شوند و لذا منجمله حج و رمی جمرات کنند و یا قتال گردند.
اینک به فرض محال تصور می کنیم که تمامی بیش از ۷ میلیارد انسان کنونی در اقصا نقاط عالم که حدود و پهنای آن در وقتش به پیامبر اسلام هم نمی توانست معلوم باشد؛ مسلمان و حج کننده بگردند. در نتیجه حالا که از کم و بیش یک و نیم میلیارد مسلمان سالانه متجاوز از دو میلیون نفر به حج می آیند و چنین ازدحام های مرگبار ایجاد می نمایند اگر در عین محل ۱۰ ـ ۱۲ ـ ۱۴ میلیون نفر حضور یابند وضع از چه قرار خواهد شد؟ آیا عقل هم یک کمی خوب چیز نیست؟!
بر علاوه احتمال اینکه نفوس بشر در قرن های آینده در کره زمین به ۱۰۰ ـ ۱۵۰ میلیارد نفر و بیشتر برسد نیز وجود دارد. در آن صورت که اگر همه مسلمان باشند؛ حج کننده گان سالیانه شان کم از کم به یک میلیارد یا هزار میلیون تن میرسد و آنگاه تصور فرمایید که این همه نفوس در کعبه و وادی منا و منطقه رمی جمرات و حتا تمامی شبه جزیره عربستان چگونه می گنجند؟
گفتنی است که تحمیلات خلاف قرآن در معنای حقیقی آن چنین تضاد ها و حتا شرم آورتر از آنها را در مورد روزه و نماز هم ایجاد کرده است. چنانکه در مناطق نزدیک به قطب ها که روز ها بیش از اندازه متصوره درعربستان کوتاه و دراز می شوند تا اینکه به مناطق شش ماه روز و شش ماه شب در آنها می رسد؛ تطبیق احکام عنعنه وی نماز و روزه ویژه «اُم القری و حوالی آن ـ یعنی جغرافیای قرآنی و خدایی اسلام » اصلاً غیر ممکن شده و توجیه و تاویل ها در مورد مسخره و ننگین می گردد.(۱)
همانها که دعوی دارند که دین اسلام یک دین ابراهیمی است چطور فراموش می کنند و یا خود را به کوری و کری می اندازند که دین های ابراهیمی همه ادیان قومی می باشند؛ منجمله دین موسی پیامبر که قرآن پُر ازداستان وحکایت و روایت و تکریم و توصیف او و دینش میباشد؛ صرف به بنی اسرائیل و ۱۲ سبت قوم یهود تعلق دارد. حرام و حلالش مختص آنهاست؛ امر و نهی اش تنها بر همانها نافذ است وغیره.
متدینان یهود اعم از رسول و نبی و راسخان در دانش دینی و عوام در طول تاریخ بیش از ۳ هزار ساله شان نه تنها دین خویش را بر دیگران تحمیل ننموده اند ؛ بلکه داوطلبان قبول دین شان را نیز نپذیرفته اند و اگر احیاً پذیرفته باشند هم به مشکل و با طی مراحل و امتحان های سخت جسمی و روحی پذیرفته اند.
صرف مورد مسیحیت اندکی تفاوت میکند چرا که مسیحیت وقتی توانست پا گیرد که امپراتور روم کنستانتین؛ گویا به آن گروید و آن را دین و درحقیقت ایدیولوژی رسمی امپراتوری قرار داد. با آنهم ترویج مسیحیت بین ملت ها و اهالی زبان های دیگر اساساً به طریق تبلیغ و تنویر و تشویق های مادی و معنوی و امتیازات فرهنگی و تمدنی وغیره بوده است نه با شمشیر و سلاح و جهل و جنونِ صرف مانند جُهال و غُلاط لومپن و دزد و بربر و برده گیر جهادی و طالبی و داعشی... قدیم و جدید.
حتا در جنگ های جاهلانه و سفاکانه صلیبی قرون وسطی علیه قوای مسلمانان هم هدف حاکمان مسیحی تحمیل مسیحیت بر مسلمانان یا محو اسلام نه بلکه آزاد سازی اراضی ای بود که ایشان حق خدا دادی و یکی از مراکز استراتیژیک مذهبی خویش می پنداشتند.
در حال حاضرمسلماً برتری های آفتابی و بی چون و چرا و سرسام آور تمدن مغربزمین، امتیاز بی بدیل مسیحیت در برابر ادیانی چون اسلام است که معتقدان به آن در جهل و عقب مانده گی و دربدری گرفتار اند تا جایی که اکنون دعای عیدی خیلی از مسلمانان خاصه جوانتران؛ به جای « داخل حاجی ها و غازی ها!» به « داخل اروپا و امریکا! » تغییر کرده است.
تمام این ها به هدف تاکید بر اصالت قومی و زبانی ادیان و فرهنگ ها به طور یک کل آن هم حسب معتبر ترین سند مسلمانان ( قرآن مجید ) مطرح و بروز رسانی میشود.
حضراتی امثال عبدالله خراسانی که ادعا و وسواس « راه حق » دارند باید بدانند که عقاید و ادیان و مذاهب همه بلا استثنا و بدون ذره ای کم و کاست؛ « حقیقت » و « راه حق » می باشند. بشر قدیم همیشه در جستجوی « حقیقت » بوده بالاخره هر کتله و قوم و قبیله وحشی و نیمه وحشی و بربر قدیم بنابر توان ذهنی و تخیلی خویش چیز هایی را به جای همان « گمشدهِ خود » گرفته و دسته جمعی « باور» کرده اند. لذا ادیان و مذاهب همان باورهای سخت و بی تزلزل کتله های هرچه بزرگتر آدم هاست و هر کدام به نوبه خویش « حقیقت » تام وتمام است، چرا که اگر ذره ای خلل در « حقیقت بودن» آنها پدید آمد دیگر « باور» شده نمیتواند وعقیده بر آن خاتمه یابد!
تا اینجا وضع امثال عبدالله خراسانی خیلی ها رقت انگیز و درد شان به ظاهر بی درمان است. اما جای خوشبختی درین است که قرآن کتاب مقدس مسلمانان با اینکه ابداً چیز علمی و منطقی و فلسفی... نیست کتاب با « معنی»، منطق پذیر، عقلانیت طلب، حتا « تفکر خواه » در زمان و مکان و در پهنای طبیعت و کاینات میباشد؛ لذا نه تنها درگستره تعابیر و تاویلات و تفاسیر خویش توسط گذشته گان مغرض یا معذور و مجبور انتقاد و اجتهاد را مجاز میدارد و حتا حکم میکند بلکه عین عملیه ها را درنصوص و متون خویش (البته برای راسخان دردانش)هم بلا مانع قرار داده است!
به هر حال در مورد تجاوزات صورت گرفته از حدود و ثغورجغرافیای خدایی و قرآنی دین اسلام؛ گذشته؛ گذشته است و آن را نمی توان برگشتاند. لذا ملت ها و مردمانی که در گذشته به هر قیمتی مسلمان و حتا مانند مصر و سوریه عرب ساخته شده اند در برابر عمل انجام شده قرار دارند و از اینجاست که عرب ها و غیرعرب های مسلمان بایستی تمامی مسایل ناشی از جغرافیا ها و فرهنگ های پیشین و اوضاع قومی، ملی، منطقه وی و بین المللی مخصوص به خود وغیره را خلاقانه و مبتکرانه با تدین خویش تلفیق نموده از تحجر و سنگواره شدن در دین و چه بسا فرقه مذهبی احتراز نمایند و منجمله پاره ای از سنن و یا عنعنات به درد نخور و زمان گذشته اسلامی ـ عربی مانند موارد مربوط به غلامی و برده گی؛ یا صرفاً عربی را مستدل و محترمانه ومنطقی حذف وتعویض بدارند که درین سلسله مناسک حج ، عربیت (و حتا «جاهلیت») ریشه دارتر و مبرهن تر دارد و چنانکه این همه تجارب عینی هم اثبات کرده می رود که ساحات معین حج چون منا برای پذیرایی نفوس چندین میلیونی سراسر جهان، خلق و آماده نشده و فقط بسنده برای عرب ها و نهایتاً عرب شده گان است که طبق نص خود قرآن میتوانند با « پای پیاده یا سوار بر شترهای لاغر» به مسجد الحرام بشتابند و بس! (۲)
البته تمام این ها بدان معنی نیست که فردا هرکس و ناکس؛ میتواند با اسلام و اسلامیت تصفیه حساب نموده راه و روش و منش دیگری را به پیش گیرد. اینجا کار سخت و سهمگین و دقیق دانشمندان و خلاقیت های متعالی ایشان از یک طرف؛ و اراده سیاسی بینا و توانا منطقه وی و جهانی از طرف دیگر درمقام های قدرت حاکمه و مراکز جمعی علم وعقل ؛ الزامی است تا مسایل مشترک و متضاد و متنازع فیه... همه حلاجی شده مورد تفاهم و توافق حتا الامکان قرار گیرد و راه توده های مردم روشن و پیمودنی گردد.
درین گونه موارد مثال تجویز اجتهادی حضرت امام ابوحنیفه؛ میتواند الگو قرار گیرد که خواندن نماز و دعا و خطبه وغیره را با ترجمه رسا و زیبا به زبان های غیرعربی مجاز و برجای تر و سودمند تر دانسته است.
اگر هنوز درنیافته اید که امسال حاجی صاحبان را نزدیک بت های رجم شونده خدا زد یا شیطان؛ برای ورود کاملتر به موضوع از دیدگاه این کمترین و نیز برای دریافت انالیز سوره مبارکه حج لطفاً به نوشتار تحقیقی و ژرفتر « حقیقت و دروغ در باره حج قرآنی و حج صفیانی ـ مافیایی! » مراجعه فرمایید. (۳)
رویکرد ها:
۱ ـ برای دریافت تحقیق و تتبع اینجانب در مورد به این جا مراجعه نمایید:
http://ariaye.com/dai12/siasi/eftekhar10.htl
۲ ـ محضاً به قسم نمونه به همین عنعنه (رمی جمرات) و معانی و مصداق های آن توجه و تعمق فرمایید:
رمی جمره در مراسم حج زمان جاهلیت
از اسناد و شواهد تاریخی و نیز از اشعار شعرای عرب در عصر جاهلیت استفاده می شود که در مراسم حج که پیش از ظهور اسلام در میان بت پرستان جزیرة العرب برگزار میشد ؛ رمی جمره نیز جزا از اعمال حج بوده و از محل جمرات بنام جمار یاد می شده است.
ابن هشام در حوادث عصر جاهلیت مینویسد: غوث بن مُرّ و پس از او فرزندانش متولّی کوچ حاجیان از عرفات به مشعر و از مشعر به منا و از منا به مکه بودند. روز کوچ از منا (یوم النّفر) که فرا میرسید، می بایست یکی از این متولیان ابتدا خود رمی جمره کند و سپس به حجاج اجازه رمی دهد. کسانی که شتاب داشتند که رمی جمره کرده زودتر به سمت مکه حرکت کنند، به وی می گفتند: برخیز و سنگ بزن تا با تو سنگ بزنیم. او میگفت: نه به خدا سوگند، دست نگهدارید تا ظهر شود. شتابنده گان او را با سنگ میزدند و میگفتند: وای بر تو، برخیز و سنگ بزن، ولی او همچنان خودداری میکرد. وقتی که ظهر می شد برمی خاست و سنگ میزد و مردم نیز با او سنگ می زدند.
در اوایل بعثت پیامبر اسلام ( ص ) که جان آن حضرت از طرف قبایل بُت پرست مکه به شدت مورد تهدید بود، ابوطالب، عموی حضرت، اعلام حمایت از پیامبر کرد و در این باره قصیده بلندی سرود و طی آن به ذات اقدس خدا و به مظاهر مقدس حج مانند: کعبه، حجرالأسود، مقام ابراهیم و... سوگند یاد کرد که در حمایت از پیامبر خدا عقب نشینی نخواهد کرد. از آن جمله به جمره سوگند یاد کرد و گفت:
وبالجَمْرة الکبری اذا صَمَدوا لها *** یَؤُمون قَذْفاً رأسها بالجنادل
سوگند به جمره کبری، آن هنگام که (حاجیان) می خواهند با سنگ بر سرآن بزنند.
از ابن قیس رقیّات؛ سرودهایی به این صورت به دست ما رسیده است:
فمنی فالجِمار من عبد شمس *** مُقْفِرات، فَبَلْدَح فحِراء
سرزمین منا و جمار که بی آب و علفند، و نیز منطقه بَلْدَح و حراء، همه از آن عبد شمس است.
از مجنون [بنی عامر] نقل شده است که گویا لیلی را در موسم حج در منا و خیف جست و جو کرد و او را نیافت و با آه و حسرت چنین سرود:
وَ لَمْ اَرَ لیلی بعد موقف ساعة *** بخیف مِنی ترمی جِمار المُحَصّب
و یبدی الحصی منها، اذا قذفت به *** من البرد اطراف البنان المَخَضّب
لیلی را ندیدم که پس از مقداری توقف در خیف منا، در سرزمین مُحَصَّب، به جمار، سنگ بزند و هنگامی که سنگریزه ها را پرتاب میکند، سرانگشتان خضاب شده او، از زیر لباسش نمایان گردد.
اینها همه گواهی میدهد که رمی جمار در عصر جاهلیت، جزئی از مناسک حج بوده است
تفصیل این مقال را که خیلی جالب و مستند و متکی بر منابع متعدد است؛ زیر نام « راز و رمز حج / جمرات کجاست؟» در آدرس پایین بخوانید و در مورد اینکه در آنها آورده شده است که مناسک حج و جمرات از حضر آدم و یا حضرت ابراهیم برجا مانده صرف از خود بپرسید. در صورتیکه چنین بوده باشد؛ چرا دیگر ادیان ابراهیمی منجمله یهودیت و عیسویت حج و جمرات ندارند. مگر آنها وارث پیشینه تر و بهینه تر حضرات آدم و ابراهیم نیستند؟
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4789/6436/73419/%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D8%B1%D9%85%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%AC%D8%AC%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D8%AA
۳ ـ مهربانی کرده به اینجا اشاره نمایید:
http://ariay.com/dari10/siasi2/eftekhar3.html
اگر مشتاق مطالب در فارمیت pdf استید؛ لطفاً به « رسانه نور » به بخش اختصاصی اینجانب مراجعه فرمایید؛ سایت وزین وطندار هم مجموعه ای از تألیفات بنده را طی صفحه اختصاصی در خدمت شما قرار میدهد و مزیداً با جستجو در مرورگر گوگل و سایر موتورهای جستجو میتوانید به چکیده های این قلم و اندیشه راه ببرید.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۵ /۱۵ ـ ۰۲۱۰
بحران عرب و جلوگیری ازتکرار فاجعه در سوریه
عبدالوکیل کوچی
بحران آفرینی در کشورهایی از شمال شرق افریقا گرفته تا جنوب غرب آسیا را به نام انقلاب ها ،خیزش ها ، و اعتراضات ضد دولتی و در مجموع بهارعرب می خوانند. که از سال های ۲۰۱۰ ترسایی آغاز گردیده است و تا اکنون ادامه دارد. که این خیزش ها در ابتدا به سقوط دولت های تونس ، مصر ، لیبیا و یمن منجرگردید وسال های بعد دامنه جنگ تا لبنان ،عراق و سوریه رسید که تهاجم پی در پی قدرت های منطقه وی وغربی را در پی داشت .گذشته از آن برقابت های سنی شیعه دامن زد که تمامی منطقه خاور میانه را در برگرفت .
تا جایی که معلوم است خطر بروز جنگ و شدت گرفتن تنش های مذهبی وفرقه ای رقابت های ژیوپولیتیکی بر ویژه گی های این جنگ ها سایه افگنده است. طوریکه معلوم است اوج گیری این جنگ ها با دخالت خارجی ها زیر نام دموکراسی ، ردیکال ترین شورشیان را برانگیخته است .
واما در کشور عربی سوریه با آغاز جنبش نافرمانی مدنی که به قیام بزرگ مبدل گردیده است دوام جنگ داخلی را در پی دارد .درین جنگ خان ومان سوز در اثر دخالت مستقیم قدرت های منطقه وی ودیگر کشورهای مداخله گر بیش از یکصدو بیست هزار نفرکشته سه ونیم میلیون پناهنده ونزدیک به پنج میلیون آواره گردیده است .
این جنگ که گفته میشود خطر تجزیه کشور عربی سوریه را در پی خواهد داشت بیش از آن کشور ها را به دو طرف درگیر جنگ کشانیده است .به طوریکه کشورهای عربی وغربی در حمایت از شورشیان به تربیت وتجهیز وتمویل آنان پرداخته و در آن سوی خط کشور روسیه ، ایران بنا به روابط دیرینه با دولت سوریه کمک میکنند که اخیراً گرایش بعضی از نهادهای سیاسی عراق نیز به ایتلاف طرفدار دولت سوریه تبارز یافته است .چنانچه روی این موضعگیری ها ولادیمیرپوتین رییس جمهور روسیه اخیرا اعلام کرد که مسکو به کمک های خود به دمشق علیه شورشیان ادامه میدهد . به نقل از اخبار خاور میانه فیگارو ، ایران وحزب الله درخط مستقیم جبهه از بشار اسد پشتیبانی میکنند. به قول اخبارجام جم وبه گزارش ایسنا ، امریکا ، انگلیس وفرانسه کمک های خود را به مخالفان سوری ادامه میدهند .
گذشته از همه داعش والقاعده در جبهات جنگ کم از دیگران نبوده اند .بنا به گفته جان کری بارک او باما معتقد است مذاکره با روسیه گام مهم بعدی در تحولات مربوط به سوریه است و ابراز امید کرده است که این گفت و گو ها به زودی انجام می شود . به قول خبر نگار بی بی سی فارسی ،روسیه گفته است که در خواست دولت سوریه را برای اعزام نیروهای نظامی بررسی میکند و در واکنش به اظهارات آقای کری گفته که مسکو هم آماده مذاکره با امریکا است .
با توجه به روند مذاکرات قدرت های بزرگ برسر مسایل حاد منطقه وی وجهانی ،که گذشته های نسبتاً طولانی دارد با نتیجه گیری از مذاکرات گذشته نه چندان دوردر یکی از کشور ها وشبیه سازی اینگونه مذاکرات در دیگرکشورها بیش از پیش روی نتایج آن شک و تردید ی را به وجود می آورد. به طوریکه بیست وپنج سال قبل میخاییل گرباچف در یک تعامل فکری بزرگ وبرچیدن بساط نظام شوروی سوسیالیستی در اتحاد شوروی سابق معادلات قدرت را در جهان برهم زد. گذشته از آن گرباچف در یک سازش بیرونی بر سر مساله افغانستان که منجر به برکناری زنده یاد ببرک کارمل رهبر فقید حزب دموکراتیک خلق افغانستان گردید . دیری نگذشته بود که دوستی خود با دوکتور نجیب الله را نیز در معرض معامله قرار داد واین در حالی بود که باور واعتماد دوکتور نجیب الله نسبت به گرباچف ودل خوش کردن به سراب مصالحه ملی سرانجام ، نظام دولتی دموکراتیک ، حزب وطن وحیات خودش را درخطر شکست ونابودی قرار داد .
پاکستان واجیران زرخریدی که در میدان جنگ با دولت افغانستان تاب مقاومت را نداشتند پا به معامله نهادند ولب به مذاکره گشودند .که در نتیجه آن طی مذاکرات ۱۹۸۸ ترسایی ژنیو طرف های درگیر در جنگ افغانستان با میانجیگری سازمان ملل متحد فیصله به عمل آمد که به طرف های درگیردرجنگ افغانستان کمک های نظامی قطع گردد. و اما در عمل معلوم گردید که توافقات ژنیو از طرف اتحاد شوروی سابق و دولت افغانستان به صورت یک جانبه رعایت وعملی گردید. ولی از جانب غربی ها اعطای کمک های مالی و تسلیحاتی بر خلاف ارزش های توافقات ژنیو، هم به دولت پاکستان وهم به مخالفان دولت دوکتور نجیب الله ادامه یافت تا حدی که دولت قانونی ودمو کراتیک جمهوری افغانستان به سقوط کشانیده شد . حزب وطن از هم پاشید ، ریس جمهور دوکتور نجیب الله چندی درمقر سازمان ملل متحد پناهنده بود که نه از طرف سازمان ملل متحد ونی هم به وسیله گرباچف با نفوذی که داشت در جهت رهایی دوکتور اقدام موثرروی دست گرفته نشد تا اینکه توسط رادیکال ترین عاملان اهداف شوم وشیطانی پاکستانی به شهادت رسید وجهان نظاره گر به دارآویختن رییس جمهور قانونی افغانستان بود .اکنون تروریستان ،القاعده وداعش ودیگر تندروان ومخالفان دولت سوریه که مردم این کشور را به خاک وخون کشانیده و زیربناهای اقتصادی را منهدم ، آثارگرانبها وبناهای تاریخی را نابود ساختند ؛ دارایی عامه را غارت ونوامیس ملی آنکشور را خلاف ارزش های اسلامی و انسانی مورد تجاوز قرار میدهند . دولت سوریه در داخل با همکاری بالنسبه مردم ودر خارج با کمک های ایران و روسیه با مقاومت دلیرانه در مقابل تروریستان داعش ، القاعده و مخالفانش با سرسختی ایستاده گی میکند .
به نظر میرسد که خارجی ها با توجه به برتری نظامی دولت سوریه گزینه مذاکره رامطرح نموده که طرف توجه همگانی قرار دارد . این همان چیزیست که در گذشته ها در جنگ های افغانستان ، زیر نام نجات از خطر کمونیزم ، در عراق دموکراسی ، در لیبیا جنبش مردمی و حالا در سوریه نام مقبول مذاکره وتفاهم . بآنکه مذاکره وتفاهم بهترین گزینه راه حل بحرانات کشوری ،منطقه وی وجهانی میباشد ، اما آنچه مهم است تطبیق بی چون وچرای راهبردی مذاکرات است که سرنوشت آتیه کشور ها به آن بسته گی دارد طوریکه پیشتر تذکر داده شد، توافقات ژنیودر رابطه به افغانستان یکی از نمونه مثالهای زنده گزینه مذاکرات برای سوریه میباشد . که انجام مذاکرات عادلانه برای حل بحران سوریه وتطبیق بی چون وچرای آن از جانب همه طرف های درگیر بدون شک راه را برای رسیدن به صلح نزدیک خواهد ساخت و درغیر این صورت قبول یک جانبه فیصله ها پیامد ناگواری را به وجود خواهد آورد که فجایع لیبیا ، عراق و افغانستان درسوریه تکرار خواهد شد .
به قول تحلیل گران سیاسی، بشار اسد که از پشتیبانی مردمی برخوردار بوده است ومزید بر آن کمک های نظامی روسیه وهمکاری ایران به دولت سوریه امکانات فراوان بخشیده است، تا در برابر جنگ آوران وشورشیان درمیدان نبرد ایستاده گی کند. معلوم است که دولت سوریه از گزینه مذاکره استقبال خواهد نمود. مذاکراتی که در مطابقت با منافع علیای کشورش باشد وتمام طرف های درگیر از توافقات حاصله پشتیبانی وپیروی کنند آنگاه نقش طرف های ذیدخل وقدرت های بزرگ جهانی در سرنوشت جنگ و صلح جهانی برجسته گردیده و باورها را به خود جلب خواهند نمود .
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۰۷۱۰
برنامه و رویداد های بعدی در افغانستان
سرتیر کابلی
اخباراین هفته افغانستان مخصوصن سقوط کُهندَژ ( کندوز) که حاوی تلفات جانی ومالی می باشد خیلی تکاندهنده است. اما قسمی که روحیه پیام دوهفته قبلم میرساند ما باید منتظرچنین رویداد می بودیم ودر آینده نیز باید باشیم. زیرا این همه وقایع یک امرطبیعی در روند تطبیق پلان حامیان داعش درافغانستان است.
باوجود کرنش وانعطاف پذیری رهبران روسیه و ایران به مقابل غرب و نادیده گرفتن تعزیرات شدید اقتصادی غرب ومتجاوز خواندن روسیه توسط اوباما، حضور و شیوع داعش درافغانستان نمایانگرآنست که ایالات متحده امریکا و شرکای غربی اش به آسانی ازطریق مذاکرات ابدا حاضرنمی گردند تا از تطبیق پلان های طرح شده شان صرف نظرنمایند. چه ایجاد نظم نوین جهانی، تطبیق محتویات پروژه قرن نوین امریکا و دکترین ولفووتز که جهت استقرار هژمونی امریکا در جهان طرح شده است؛ قسمیکه قبلاً نیز یادآوری نموده ام از سویه اوباما بلند بوده از منشا عالی تری آب می خورد واگر روسیه و ایران این واقعیت را نه پذیرند درحقیقت خود را فریب داده اند.
یکی ازعلل عمده عدم انعطاف غرب این مطلب است که:
اگرسازمان شانگهای رشد نماید و ایران، افغانستان، پاکستان وهند منحیث اعضای اصلی پذیرفته شوند .
اگرپلانهای اقتصادی طرح شده یعنی ایجاد خطوط مواصلاتی - تجارتی، اعمارپایپ لاین های نفت وگاز که ازجمهوریت های آسیای میانه، ایران، افغانستان، پاکستان وهندوستان می گذرند و روسیه را به شرق میانه ، بحرهند و آسیای جنوبی- ایران را به چین وجنوب شرق آسیا وچین وهند را با تمام این مناطق وصل می نماید عملی گردد.
قاره آسیا با داشتن منابع سرشارطبیعی وحضورچهارابرقدرت اقتصادی و نظامی درمنطقه به مرکز قدرت جهانی تبدیل میگردد که فال نیکی برای افغانستان وخواب پریشان برای امریکا خواهد بود.
ازجانب دیگر روبط نزدیک اقتصادی زمینه را مساعد می گرداند تا روزی این ممالک همه شامل اتحاد اقتصادی یوروآسیا و پیمان سازمان مصوونیت جمعی گردند ولی این همه همان چیزهایست که همه ارمان های امریکا ومتحدینش را نقش برآب میسازد. بناً غرب دلچسی خاصی به افغانستان و پاکستان دارد تا باصدور تروریزم داعش به افغانستان وآسیای میانه و دامن زدن اختلافات مذهبی، قومی ولسانی درمنطقه پروسه انکشاف یوروآسیا را اخلال نماید؛ مگرآنکه بخش اعظم این کیک رادرکنترول خود داشته باشد.
دراخیربه اساس شواهد واخبار واصله می توان پیشگویی نمود که حامیان تروریزم با تسلیم ولایات هلمند، فراه و نیمروز، ننگرهار وکنرها، پکتیا و پکتیکا، تخارو بدخشان وبغلان وکندوز و شیرخان بندردرشمال، و ازپشاورتا وزیرستان شمالی درآن طرف خط دیورند را به زور ویا ازطریق سازش ( جای شک وجود ندارد اگردرتسلیمی های اخیرمناطقی ازافغانستان دست دولت یعنی دست غنی دخیل نباشد) دولت های افغانستان و پاکستان به طالبان- داعش تسلیم خواهند داد و یک کوریدور ( دهلیز )مصوون انتقال تروریستان، سلاح ومهمات وتریاک هلمند را به آسیای میانه ایجاد خواهند کرد. البته در صورتی که سران و رهبران دولت های افغانستان و پاکستان مستقل می بودند مانند قذافی ازبین میرفتند. ولی ازاین که دست نشانده وسازشگراند ازگزند داعش برکنارخواهند بود. البته غرض فریب آرای مردم افغانستان و جهان مانند چهارده سال گذشته حاکمان دست نشانده درکابل برای سال های متمادی ( الی به سررسیدن پروژه مورد نظر) باطالبان یا داعش دریک بازی موش وپشک درجنگ وگریزخواهند بود.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۴ /۱۵ ـ ۰۲۱۰