اتحاد بزرگ درغياب امریکا
خواننده گان گرانقدر تارنمای بامـداد !
مسوولین سایت پیوسته تلاش می ورزند تا با پیشکش نمودن گزارشات و بررسی های علمی وعینی از منابع مختلف شما را با رخدادهای جهان و ریشه های حوادث آشنا سازند. برای همین هم برخلاف نشرات و گزارشات متکی برمنافع ایروسنتریزم و« امریکا مقدم است» ما درباره انکشافات وجایگاه جنوب شرق آسیا و حوزه پاسفیک و اثرات جغرافیایی ـ سیاسی ، جغرافیایی ـ اقتصادی آن دست به نشرمضامین پرمحتوا و اکادیمیک زده ایم.
درغرب رسانه های محدودی در باره اهمیت و جایگاه « پیمان مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای موسوم به RCEP »که درنشست ویدیویی بروز۱۵ نوامبر۲۰۲۰ با حضور رهبران ۱۰ کشورآ سه آن (اتحادیه کشورهای آسیای جنوب شرقی)، چین، کوریا جنوبی، جاپان، استرالیا و زیلند جدید امضا شد گزارش دادند.
رسانه ایی عنوان کرد که :« آسیا خود را آزاد ساخت !» .
رسانه دیگری نوشت:« آیا آسیای شرقی به لنگرتثبیت کننده اقتصاد آشفته جهان تبدیل خواهد شد؟»
اینک جستاری درباره جایگاه و اثرات این پیمان را خدمت خواننده گان گرانقدرسایت پیشکش میداریم ،امید مورد توجه قرارگیرد. بامداد
مشارکت اقتصادی جامع منطقهای ، اتحاد بزرگ درغياب امریکا
چین و ۱۴ کشور آسیا و اقیانوسیه پس از نزدیک به یک دهه مذاکره، روز گذشته بزرگ ترین توافق تجارت آزاد جهان را امضا کردند. توافقی با هدایت چین و در غیاب بزرگ ترین قدرتهای جهان غرب، ایالات متحده امریکا و اروپا.
رهبران ۱۰ کشور عضو پیمان همکاریهای جنوب شرق آسیا (آسهآن)، چین، جپان، کوریا جنوبی، استرالیا و نیوزیلند در حاشیه نشست مجازی آسه آن، این توافق را امضا کردند تا زنگ خطر برای ایالات متحده و اروپا به صدا درآید. ایالات متحدهای که هنوز درگیر تنشهای سیاسی بر سر انتخابات ریاست جمهوری است و اروپا هم با تبعات اقتصادی موج دوم شیوع ویروس کرونا دست وپنجه نرم میکند.
۱۵ کشوری که این توافق را امضا کردهاند، تقریبا یک سوم جمعیت جهان و ۲۹ درصد تولید ناخالص ملی جهان را در بر میگیرند و چین هم حتا قبل از انعقاد این قرارداد بزرگ ترین منبع واردات و صادرات ۱۴ عضو دیگر این توافق محسوب می شد و اکنون موقعیت بهتری خواهد داشت.
مشارکت اقتصادی جامع منطقهای (RCEP) که مذاکره بر سر آن هشت سال طول کشید، حدود یک سوم از تولید اقتصادی جهان را در بر می گیرد و گامی بزرگ برای ادغام اقتصادی منطقه محسوب می شود. تکمیل و اجرایی شدن این توافق چند سال طول خواهد کشید، اما در کوتاه مدت تعرفه های اقتصادی و تجاری موجود در بسیاری از کشورهای آسیای شرقی و اقیانوسیه را کاهش خواهد داد. این توافق در حالی حاصل شده که جو بایدن دموکرات به طور غیررسمی پیروز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شده و پیش بینی می شود معاون سابق باراک اوباما با تمرکز بر برنامههای تجاری آسیامحور، از شعار « امریکا مقدم است» دونالد ترامپ فاصله بگیرد و به رفع تنشها با کشورهای منطقه ازجمله چین بپردازد.
جنگ تجاری ترامپ با چین در چهارسال گذشته که با افزایش تعرفه های تجاری دو طرف همراه بود، عزم چین برای دستیابی به این توافق با کشورهای منطقه را بیشتر کرد. با این توافق همچنین انتظار می رود چین جای پای مستحکم تری مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای، بزرگ ترین توافق تجارت آزاد جهان محسوب می شود و آن را ۱۰ کشور برونی، کامبودیا، اندونزیا، لاووس، مالزیا، میانمار، فیلیپین، سنگاپور، تایلند و ویتنام با مشارکت استرالیا، چین، جاپان، نیوزیلند و کوریا جنوبی به امضا رساندهاند. این توافق حتا می توانست بزرگ تر باشد، اما هند در سال ۲۰۱۹ ترسایی تصمیم به خروج از مذاکرات گرفت و هنوز هم تمایلی به بازگشت ندارد.
براساس پیشبینی های دانشگاه جان هاپکینز، این مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای که روز گذشته به امضا رسید، می تواند ۱۸۶ میلیارد دلار به حجم اقتصاد جهانی و ۰.۲ درصد به تولید ناخالص داخلی اعضای آن اضافه کند. جاپان و کوریای جنوبی از بزرگ ترین برنده گان این توافق هستند، اما سود کالاهای ارزان تر حتا تا اروپا و ایالات متحده هم گسترش خواهد یافت. حجم مبادلات بازرگانی این توافق تقریبا هم تراز حجم مبادلات بازرگانی اتحادیه اروپاست. اتحادیه اروپا ۳۳ درصد کل تجارت جهان را در اختیار دارد. این توافق نامه تمام مباحث مربوط به یک توافق تجارت آزاد را در بر می گیرد:
تعرفهها، اداره گمرک، اقدامات بهداشتی، خدمات، سرمایه گذاری و دیگر موارد، اما دو موضوع بیش از همه مورد توجه قرار گرفته است.
اولین مورد، قوانین و مقررات کشور مبدأ است. تمام توافق نامههای تجاری آسه آن دارای قوانین مختلفی هستند. بهعنوان مثال، اگر شرکتی در اندونزیا بایسکل تولید کند، ممکن است برای یک توافق تجارت آزاد با جاپان واجد شرایط باشد، اما برای واجد شرایط بودن در کوریای جنوبی به موضوعات دیگری هم نیاز دارد، اما توافق اخیر تمام این جزییات و موانع را از بین برده است. براساس مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای، هنگامی که محصولی تولید می شود، شرایط تولید آن در تمام 15 کشور عضو یکسان است و برای فروش آن در کشوری دیگر فقط یک برگه کاغذ مورد نیاز خواهد بود.اما دومین عامل که مهم ترین عامل از نظر سیاسی محسوب می شود، این است که این توافق، اولین معامله تجارت آزاد بین چین، جاپان و کوریای جنوبی است. اگرچه توافق مشارکت اقتصادی جامع منطقهای یک توافق چالش برانگیز نیست و کشورها را از لحاظ سیاسی چندان درگیر نمی کند، اما باز هم یک گام بزرگ در رفع تنش میان چین از یک سو و جاپان و کوریای جنوبی به عنوان متحدان غرب از سوی دیگر محسوب می شود. در مجموع می توان گفت در سایه این توافق عوارض گمرکی در تجارت بین کشورهای امضا کننده کاهش می یابد، قواعد ناظر بر تجارت مشترک تدوین و زمینه برای حمل ونقل کالا تسهیل می شود. علاوه برآن، بزرگ ترین توافق تجارت آزاد جهان شامل بازرگانی، خدمات، سرمایه گذاری، بازرگانی دیجیتال و ارتباطات خواهد شد.
تاثیر بر رابطه چین و امریکا
یکی از انتقاداتی که به این توافق شده، این است که چین نقشی کلیدی در آن ایفا می کند و حتا می توان آن را توافقی دانست که چین با اتکا به قوانین داخلی خود به دیگر کشورها تحمیل کرده است. این فشار چین پس از بروز اختلاف نظر با هند حتا بیشتر شد. به این ترتیب با تطبیق این توافق، چین نقشی تعیین کننده تر در استانداردهای تجاری منطقه ایفا خواهد کرد.
پتر پتری، استاد تجارت بینالملل در دانشگاه برندیز، می گوید: « این توافق به طور بالقوه کاملا به سود چین است و در مقیاس گسترده، چین را به بازیگر مهم در این توافق و در تمام منطقه تبدیل خواهد کرد. این تاثیرگذاری فراتر از نقش فعلی پکن در تحولات اقتصادی منطقه خواهد بود. با اینکه این توافق به تنهایی محصول چین نبوده و تمام کشورهای عضو در دستیابی به آن سهم داشته اند، اما وقتی زمان اجرایی شدن برسد، چین تصمیم گیرنده اساسی خواهد بود. دیگر در آن زمان نباید این توافق را آسیایی دانست. پس از خروج دونالد ترامپ از توافق تجاری با شرق آسیا، ایالات متحده امریکا اکنون در خارج از هر دو جبهه اصلی تجاری در آسیا قرار دارد. این به آن معناست که وقتی این کشورهای آسیایی قوانین تجاری خود را تنظیم کنند، نه اتحادیه اروپا و نه ایالات متحده امریکا به عنوان اَبَرقدرتهای تجاری سنتی جهان جایگاهی در تعیین شرایط آن نخواهند داشت. در واقع خروج ترامپ از توافق تجاری با کشورهای شرق آسیا ازجمله جاپان و کوریای جنوبی و سپس ایجاد تنشهای تجاری با چین باعث شد تا کشورهای منطقه با جدیت بیشتری به دنبال دستیابی به توافقی مستقل از ایالات متحده باشند. اکنون دیگر ایالات متحده باید با شرایط و قواعد توافقی که چین به کشورهای منطقه تحمیل کرده، کنار بیاید».
امضای توافق مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای، ضربه مهلکی بر آنچه از بدنه توافق تجاری دو سوی اقیانوس آرام باقی مانده است، خواهد بود، توافقی که در دوره دوم باراک اوباما حاصل و ترامپ از آن خارج شد. این توافق می تواند جایگاه منطقه ای چین را که دومین اقتصاد برتر دنیاست، به ویژه در تعامل با جاپان و کوریای جنوبی که متحدان آسیایی امریکا هستند، به شدت بهبود ببخشد.
چشمانداز آینده
تصویب و تطبیق توافق مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای مدتی طول می کشد و برای اجرای برخی از مقررات تعرفه شاید حتا به چند سال زمان نیاز باشد، اما این توافق آینده تجارت در آسیا را رقم می زند. پتری میگوید: « این توافق نامه می تواند به مرور بهبود یابد و این روند کُند خواهد بود، اما این تازه ابتدای راه است. اکنون بخش اساسی کار اجرا شده است. در ماههای پیش رو مهم ترین موضوع، تمرکز چین، جاپان و کوریای جنوبی است. این سه کشور نقشی کلیدی در تجارت منطقه ایفا می کنند. علاوه براین پکن، توکیو و سیول از مهم ترین قدرتهای اقتصادی جهان به شمار میآیند و نمی توان تأثیر این توافق و اجرایی شدن آن بر اقتصاد جهان را نادیده گرفت»، اما بزرگ ترین نتیجه این توافق را شاید بتوان در « ظهور یک اَبَرقدرت جدید در اقتصاد جهان» دانست. آسیا گام اول برای کسب چنین جایگاهی را برداشته و می تواند مانند اروپا یا امریکای شمالی به یک قطب و اَبَرقدرت اقتصادی تبدیل شود./ش
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۰ـ ۱۶۱۱
مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
روزنامه نیویورک تایمز:
تغییرات در پنتاگون نشانه خروج از افغانستان
روزنامه نیویورک تایمز با اشاره به تغییرات اخیری که دونالد ترامپ در پنتاگون اعمال کرده است، این تغییرات را در راستای تسهیل و شتاب دهی به برنامه او برای خارج کردن نظامیان کشورش از افغانستان دانست. این روزنامه در مطلبی نوشت: شاید صفت « منسجم » از نظر بسیاری برای توصیف سیاست امنیت ملی دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا مناسب نباشد. اما یک هدف هست که او از زمان کمپاین ۲۰۱۶ ترسایی دنبال کرده است، خارج کردن همه نظامیان امریکایی از افغانستان.
حالا در آخرین روزهای ریاست جمهوریاش، دونالد ترامپ تقلای زیادی برای عملی کردن آن دارد، از جمله با کمک نیروهای ضدجنگ محافظهکاری که نه فقط این کار را یک سیاست خوب بلکه آن را یک فاکتور ضروری برای هرگونه آینده ای که او ممکن است در سیاست به دنبالش باشد، می بینند. در روزهای اخیر ترامپ وزیر دفاع قبلی، مارک اسپر را که بارها نسبت به خارج کردن سریع نظامیان از افغانستان ابراز بی میلی کرده بوده، اخراج کرده و او را با کریستوفر میلر، مدیر مرکز ملی مبارزه با تروریزم جایگزین کرد، شخصی که ممکن است فاقد تجربه و محبوبیت برای عملکرد موثر در قبال اقدامات دقیقه نودی ترامپ در حوزه سیاست خارجی باشد. درعین حال داگلاس مک گرگور، دگروال تقاعدی ارتش و حامی سرسخت پایان دادن به مداخله امریکا در افغانستان نیز اخیراْ بهعنوان مشاور ارشد میلرمعرفی شد. ترامپ همچنین ویلیام راجر، معاون پژوهش و سیاست گذاری درانستیتوت چارلز کوچ را هم بهعنوان سفیرجدید امریکا درافغانستان منصوب کرد. او هم از مخالفان صریح جنگ های فعلی امریکا در خارج است. راجر حتا قبل از تایید شدن از سوی سنا که تشکیل آن پیش از روز آغاز ریاست جمهوری جدید بعید است، چوکی بزرگی در پشت میز سیاست خارجی ترامپ داشت. ترامپ با این مجموعه اخراج ها و انتصابات جدید عملا اکثریت پرسونلی را که مانند گاردریل در برابر خروج سریع عمل می کردند، کنار زد. منتقدان خروج سریع از افغانستان قبل از رعایت شرایط توافق صلح اخیر از سوی طالبان نگران هستند که هرگونه تلاش برای خارج کردن همه سربازان امریکایی تا پایان سال جاری میلادی به طور بالقوه منجر به کشته های بیشتر درعرصه میدانی شود. آنها با اشاره به تشدید خشونتها در مدت اخیر در سراسر افغانستان نگران هستند طالبان موفق به تصاحب مناطق بیشتر به ویژه در سمت جنوب که به صورت تاریخی مرکز قدرت این گروه بوده است، شود.
هشداراسپر درباره خروج سریع از افغانستان
مارک اسپر اندکی قبل از ترک سمت اش به عنوان وزیر دفاع امریکا، یادداشت طبقه بندی شدهای به دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا فرستاد و به او درباره خروج سریع نیروهای امریکا از افغانستان هشدارداد. ترامپ در ماه اکتوبرتوییت کرد که تمام نیروهای امریکا باید تا کریسمس به امریکا بازگردند که این حرف فقط با گفته رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی امریکا که گفت هزاران نفر از نیروها «در مسیر» هستند که تا اوایل سال آینده در افغانستان بمانند، نقض شد. بنا بر گفته های مقامات ارشد امریکایی که با واشنگتن پست صحبت کردند، اسپرنگرانی درباره به صفررساندن حضور ارتش امریکا در کشور افغانستان را در بحبوحه مذاکرات صلح با شورشیان طالبان مطرح کرد. ترامپ برای تحقق وعده خود مبنی بر پایان دادن به طولانی ترین جنگ در تاریخ امریکا، عجله نشان داده است. بعد از اینکه امریکا در ماه فبوری با طالبان به یک توافق رسید، تعداد سربازان امریکایی در افغانستان تا هشتهزار و ۶۰۰ نفر در ماه جولای کاهش پیدا کرد.
عمران خان در راه افغانستان
در چنین شرایطی، صدراعظم پاکستان در روزهای آینده به افغانستان سفرخواهد کرد. گران هیواد ، سخنگوی وزارت خارجه افغانستان گفته است که این دیدار براساس گفت وگوی تیلفونی ماه گذشته اشرف غنی، رییس جمهوری افغانستان و عمران خان صدراعظم پاکستان انجام می شود. سفر صدراعظم پاکستان به کابل زمانی انجام می شود که با گذشت بیشتر از دو ماه از آغاز مذاکرات صلح افغانستان، هیات گفت وگوکننده دولت افغانستان و طالبان قادر نشدهاند که طرزالعمل گفت وگوها را نهایی کنند. به گفته مسوولان افغانستان، یکی از عوامل بن بست در مذاکرات صلح این کشور، مبنا قراردادن توافق نامه صلح امریکا و طالبان در مذاکرات صلح دانسته شده است. چند روز قبل، سرور دانش، معاون دوم ریاست جمهوری افغانستان افزود که حکومت افغانستان موافقت نامه دوحه را نه امضا کرده، نه تایید و نه طرف بوده است و از نگاه حقوقی حکومت مسوولیتی در قبال آن ندارد. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی گروه طالبان، در واکنش گفته است که دولت کابل توافق نامه دوحه را نادیده گرفته و کوشش دارد اهمیت و ارزش و جایگاه آن را زیر سوال ببرد و این کار سد راه پیشبرد مذاکرات صلح شده است. از زمان آغاز مذاکرات صلح افغانستان خشونتها در این کشور به شدت افزایش یافته است. انفجار مینهای مقناطیسی و قتل های هدفمند نیز هر روز در این کشور قربانی می گیرد. با توجه به اینکه پاکستان همواره اعلام کرده که از روند صلح افغانستان و برقراری آتش بس دراین کشور حمایت می کند ولی افغانستان معتقد است که پاکستان در این کار صادق نیست. کابل بارها اسلامآباد را به حمایت مالی و نظامی از گروه طالبان متهم کرده، اتهامی که همواره از سوی اسلام آباد رد شده است./شرق
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۰ـ ۱۵۱۱
Copyright ©bamdaad 2020
سیاست خارجی جو بایدن
مانلیو دینوچی
خطوط برجسته برنامه سیاست خارجی که جو بایدن پس از استقرار در کاخ سفید به اجرا خواهد گذاشت کدام است ؟
خود او این موضوع را به دقت در مقاله ای در مجله فارن افیرز (Forein Affaires ، مارچ/ اپریل ۲۰۲۰) از پیش اعلام کرد که اساس تخت پرش ۲۰۲۰ را تشکیل می دهد و در ماه اگست نیز از سوی حزب دموکرات مورد تایید قرار گرفت.
تیتر مقاله بسیار روشن است : « چرا امریکا باید دوباره هدایت کند/نجات سیاست خارجی ایالات متحده پس از ترامپ». به این ترتیب بایدن سنتیزی از برنامه سیاست خارجی خود را عرضه می کند : در حالی که «رییس جمهور ترامپ هم پیمانان و همکاران را تضعیف و رها کرده، و از رهبری امریکا نیز کناره گیری کرده است، به عنوان رییس جمهور فوراً برای تمدید پیمان های ایالات متحده امریکا اقدام خواهم کرد، و به گونه ای که امریکا یک باردیگر جهان را هدایت کند».
نخستین اقدام تقویت ناتو خواهد بود که قلب امنیت ملی ایالات متحده است. بایدن برای تحقق چنین امری « سرمایه گذاری های ضروری » را انجام خواهد داد برای این که ایالات متحده جایگاه قدرتمندترین نیروی نظامی جهان را برای خود حفظ کند، و همزمان، بر اساس تعهداتی که در گذشته توسط دولت اوباما و بایدن مطرح شده عمل خواهد کرد و می گوید که « هم پیمانان ما در ناتو برای دفاع باید هزینه هایشان را افزایش دهند ».
دومین اقدام در نخستین سال ریاست جمهوری، فراخوان برای « گردهمایی جهان برای دموکراسی » خواهد بود : در این گردهمایی « ملت های جهان آزاد و سازمان های جامعه مدنی سراسر جهان که در دفاع از دموکراسی در صف مقدم هستند» شرکت خواهند کرد. گردهمایی برای « اقدام مشترک علیه تهدیدات جهانی » تصمیم خواهد گرفت. پیش از همه برای «جلوگیری از تجاوز روسیه، با حفظ بُرنده گی توانایی های نظامی متفقین و تحمیل هزینه واقعی به روسیه وقتی که اصول و موازین بین المللی را زیرپا می گذارد».
بایدن مشخصاً می گوید به این علت که « جهان به تنهایی سر و سامان نمی یابد » ایالات متحده باید دوباره « نقش رهبر را در تدوین موازین به عهده بگیرد، همان گونه که طی ۷۰ سال ریاست جمهوری دموکرات و جمهوری خواه چنین کرده اند تا اینکه دونالد ترامپ سرکار آمد». این است خطوط اصلی برنامه سیاست خارجی دولت بایدن که برای انجام آن متعهد شده است.
این برنامه با مشارکت بیش از ۲۰۰۰ مشاور در امور سیاست خارجی و امنیت ملّی، سازمان یافته در ۲۰ گروه کاری تدوین یافته و فقط برنامه بایدن و حزب دموکرات نیست. این برنامه در واقع شیوه بیان مشترک هر دو حزب بوده و چگونگی آن به تصمیم های بنیادی در زمینه سیاست خارجی و پیش از همه در اموری که مربوط به جنگ [ها] می باشد بستگی داشته و منشأ آن در ایالات متحده امریکا به دو حزب (دموکرات و جمهوری خواه ) باز می گردد.
این موضوع توسط بیش از ۱۳۰ مقام بلند پایه جمهوری خواه (بازنشسته و درخدمت) در اعلام رأی علیه جمهوری خواه دونالد ترامپ به نفع جو بایدن دموکرات در ۲۰ اگست تأیید شده است. بین آنان جان نگروپونت دیده می شود که جرج والکر بوش در سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ ابتدا او را به عنوان سفیر در عراق (با ماموریت سرکوب مقاومت) و سپس به عنوان رییس سرویس های سرّی ایالات متحده امریکا برگزیده بود.
دست کم یک گواه دیگر بر این مدعا وجود دارد و آن هم این است که بایدن عضو حزب دموکرات در گذشته در مقام رییس هیات امور خارجه سنا، در سال ۲۰۰۱ ترسایی از تصمیم رییس جمهور بوش برای حمله و اشغال افغانستان پشتیبانی کرد و در سال ۲۰۰۲ قطعنامه ای دو حزبی به امضای ۷۷ سناتور را معرفی کرد که به رییس جمهور بوش اجازه داد تا با متهم کردن عراق به گسترش و در اختیار داشتن جنگ افزار کشتار جمعی ( که بعداً دروغ بودن آن آشکار شد) به این کشور حمله و سپس آن را اشغال کند.
همواره در دوران دولت بوش، وقتی که نیروهای امریکایی از عهده کنترول عراق اشغالی بر نمی آمدند، جو بایدن در سال ۲۰۰۷ ترسایی طرحی را مبنی بر « تمرکز زدایی عراق و تجزیه آن به سه منطقه مستقل کُرد، سنّی و شیعه» به سنا معرفی کرد : به سخن دیگر قطعه قطعه کردن عراق در خدمت استراتیژی ایالات متحده امریکا.
به همین گونه، وقتی جو بایدن طی دو دوره معاون رییس دولت اوباما بود جمهوری خواهان از تصمیم دموکرات ها برای جنگ علیه لیبیا، عملیات در سوریه و رویارویی جدید علیه روسیه پشتیبانی کردند.
حزب زیر مجموعه ای که در صندوق آرا ظاهر نمی شود به کار خود برای اینکه « امریکا یک بار دیگر جهان را هدایت کند » ادامه می دهد./ مجله هفته
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۰ـ ۱۱۱۱
مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
گذری بر رخدادهای امریکای لاتین :
انتخابات برای شهرداری ها فرصتی برای مخالفان دولت برازیل
بولسونارو رییس جمهور راستگرای برازیل که با حمایت مالی بانک ها بر سرکار است، پس از دو سال در اداره کشور وامانده است. از ۱۵ الی ۲۹ نوامبر، انتخابات شهرداری اولین آزمون برای رییس جمهور راست افراطی است. به همین مناسبت با گلیسی هافمن، رهبرحزب کارگران برازیل مصاحبه کرده ایم.
اومانیته: کارنامه بولسونارو پس از دو سال ریاست جمهوری چیست؟
گلیسی هافمن: این یک فاجعه است. تمام پیشرفت های صورت گرفته در دوره دموکراسی، بویژه تحت رهبری دولت های لولا، دیلما روسف و حزب کارگر در حال از بین رفتن است. اقتصاد برازیل زمین خورده است. بیکاری به ۱۴ درصد رسیده است، درآمد کشور همچنان روبه کاهش است. برازیل غرق فقر است و جامعه با نابودی روبروست. این دولت برنامه ای برای توسعه اقتصادی ندارد. تنها افق آن ریاضت اقتصادی و کاهش هزینه های عمومی است. هیچ سرمایه گذاری وجود ندارد، برازیل در بن بست است، بخش صنعتی در یک بحران جدی فرو رفته است.
از نظر اجتماعی، برنامه های اصلی لولا ، دستیابی به بهداشت و آموزش، که ۲۸ میلیون برازیلی را از فقر نجات داد، از بین رفته و یا در آستانه نابودی است. مردم بدون امید به اشتغال و بدون درآمد و محروم از حمایت اجتماعی اند. دولت رفاهی که ما در برازیل شروع به ساخت آن کرده بودیم کاملاً نابود شده است. از نظر سیاسی، ما با دولتی روبرو هستیم که درحال تشدید استبداد است و به هر نوع مشارکت مردمی پشت کرده است و هیچ احترامی برای نهادهای اجتماعی قایل نیست. در نتیجه عقب مانده گی های جدی دموکراتیک مشهود است . برازیل دوران بسیار تاریکی را پشت سر می گذارد.
اومانیته: برازیل یکی از کشورهایی است که بیشترین آسیب را در اثر کووید ۱۹ تجربه کرده است. کشور چگونه این بحران را پشت سر می گذارد؟
گلیسی هافمن: با دشواری های وحشتناک. ما با تقریباً ۱۶۰ هزار قربانی کرونا، یکی از داغدیده ترین کشورهای جهان هستیم. بیش از ۵.۵ میلیون نفر به بیماری همه گیرکوید ۱۹ مبتلا شده اند. رییس جمهور مبارزه با این ویروس را مسخره میکند و استفاده از ماسک و فاصله گیری را ضروری نمی داند و رعایت نمی کند. او خودش دراین موارد رفتاری غیرمسوولانه دارد.
بدون او ما به این مرحله نمی رسیدیم و این بحران به این سطح از شدت نمی رسید. طبیعی است که افرادی مبتلا می شدند و ما از مرگ انها ابراز تاسف می کردیم، اما این ویروس نمی تواند آسیبی چنین جدی بر ما وارد کند و مردم ما چنین هزینه ای را پرداخت کنند. نقش کم کاری و بی تفاوتی دولت بولسونارو در این تلفات سنگین است. از زمان شیوع بیماری همه گی، وی بیشترین تحقیر را نسبت به شهرداری ها، ایالت ها، فرمانداران که تنها با تنظیم ساختارهای بهداشتی اضطراری با ویروس کوید ۱۹ روبرو هستند نشان میدهد .
اومانیته: رییس جمهور برازیل با رسوایی هایی مالی وغیره ... محاصره شده و تهدید به استیضاح شده است، اما به نظر نمی رسد که این بر روش سیاسی که او بر جامعه تحمیل می کند، تأثیر بگذارد. چگونه این را توضیح می دهید؟
گلیسی هافمن: او از حمایت طرفداران پروژه نیولیبرال برای ـ تخریب دولت گذشته ـ برخوردار است. نماینده گان امور مالی، بانک ها، بازارهای سهام از بولسونارو محافظت میکنند. آنها کاملاً به اعمال مخرب او، کارهای دولت او، اعضای خانواده اش واقف هستند و واقعیت را می دانند اما آنها مانع هرگونه اقدام رسانه ای، سیاسی و حتا حقوقی که موجب پاسخگویی بولسونارو به مردم شود جلوگیری می کنند.
اومانیته: گروه های راست افراطی در حال فعالیت گسترده در شبکه های اجتماعی هستند. بولسونارو و طرفدارانش چه استفاده هایی از اخبار جعلی می کنند؟
گلیسی هافمن: آنها از زمان مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری ۲۰۱۸، حملات ناپسند خود به نامزد حزب کارگران برازیل، فرناندو حداد ، را هرگز متوقف نکردند. اخبار جعلی به ابزار اصلی مداخله سیاسی بولسونارو، خانواده و طرفدارانش تبدیل شده است. آنها دایما اخباری را پخش می کنند که واقعیت را پیچانده و جو خصومت را تشدید میکند. حملات عمدتا متوجه چهره و محبوبیت لولا است. آنها منابع قابل توجهی برای طنین اندازشدن در این برنامه تهمت ها دارند. شبکه های اجتماعی مملو از پول است. آنها می توانند روی تعداد افراد متعصبی حساب کنند که از زمان کودتای علیه دیلما روسف، با دروغگویی عقاید آنها را تبلیغ می کردند.
اومانیته: انتخابات شهرداری چگونه شکل می گیرد؟
گلیسی هافمن: این کمپین انتخابات شهرداری ها به مردم برازیل فضایی برای بحث و گفت وگو درباره سوابق شهرداران و مقامات محلی و همچنین سیاست های انجام شده در سطح ملی نشان می دهد. اما بولسونارو و افرادش ماشین دولت فدرال را در دست دارند. آنها تمام تلاش خود را می کنند تا راه را برای پیروزی نیروهای چپ در انتخابات مسدود کنند . از طرف دیگر مقررات اصلاح قوانین نماینده گی حزب مانع از این می شود که در همه جا با این انتخابات متحدا برخورد کنیم. همچنین سیستم تبلیغاتی بولسونارو پیام رسانی فوری گسترده آنها مانع جدی برای نیروهای دموکراتیک در انتخابات شهرداری ها محسوب میشود .
اومانیته: پیروزی جنبش سوسیالیسم در بولیویا، یک سال پس از کودتا را چگونه تحلیل می کنید؟
گلیسی هافمن: این خبر خوبی برای ماست! مردم بولیویا به تازه گی نشان داده اند که علی رغم حمایت رسانه های مسلط دولت کودتا و قدرت مالی آنها، علیرغم ابزارسازی نهادهای دولتی و سیاسی، می توان راست نیولیبرال و راست افراطی را در صندوق های رای شکست داد. هنگامی که مردم بخشی از یک دولت در خدمت عدالت اجتماعی هستند، آنها به یک موتور مبارزه تبدیل می شوند و مقاومت مردمی می تواند پیروز باشد./ راه توده
بامداد ـ سیاسی ـ ۴/ ۲۰ـ ۱۴۱۱
Copyright ©bamdaad 2020
فلسطین و جهان عرب: مسوول شکست کیست ؟
هانی المصری*
اجلاس «جامعه عرب» در روز ٩ سپتامبر، حاکی از تغییر کیفی موضع رسمی عرب ها در مورد فلسطین بود. جامعه عرب با برگزاری نشستی برای بحث درباره «عادی سازی» رابطه امارت متحده عربی و اسراییل مخالفت کرد. این تحول نگران کننده ریشه ای قدیمی دارد و رهبری فلسطین در مسوولیت آن شریک است.
به چه دلیل، موضع رسمی عرب ها نسبت به مساله فلسطین تا این حد خراب شده است؟
آیا مسوولیت رو به زوال رفتن آن با فلسطینی هاست؟
مگر این که دلیل آن فقدان یک طرح عربی متحد کننده و وجود کشورعربی رهبر پس از سقوط پی در پی رژیم های باشد که تا اکنون کوشش می کردند این نقش را ایفا کنند ؟
آیا بدین ترتیب این وخامت، ظهور دوران تسلط عربستان سعودی را تسهیل کرده و نقش کشورهای کوچک (یعنی امارات متحده عربی) را تحکیم کرده است ؟
بدترشدن موضع رسمی فلسطین از هنگام تدارک راه حلی از طریق مذاکره با چشم انداز قراردادهای اسلو (١٩٩٣) شروع شد. این انحطاط عمدتا محصول فشار عرب ها بر رهبری فلسطین به ویژه بعد از جنگ ١٩٧٣ ترسایی است که اینان را مجبور کردند به قطار راه حل سیاسی، درست پیش از ترک ایستگاه سوار شوند و برنامه بازگشت پناهنده گان و آزادی بخشی را با طرح ایجاد یک دولت فلسطین بر روی سرزمین های اشغالی ١٩٦٧ جایگزین کنند.
١٩٦٧، روزی پایه گذار
ریشه این انحراف عربی، شکست جون ١٩٦٧ (١) است که عنصر موسس برای یک سلسله از خرابی های موضع مشترک می باشد. نتیجه این پیامدهای فاجعه بار، پیدایش فرمولی برای محوکردن آثار جنگ و پذیرفتن قطع نامه ٢٤٢ شورای امنیت سازمان ملل (٢٢ نوامبر ٢٩٦٧) بود که به مساله فلسطین نمی پرداخت. این قطع نامه ، ریشه های مناقشه یعنی ایجاد دولت اسراییل بر روی ٧٨ درصد سرزمین ها، به ضرر مردم فلسطین را انکار کرد. بدین ترتیب این مصوبه، قطع نامه ١٨١ مجمع عمومی سازمان ملل متحد (٢٢ نوامبر ١٩٤٧) در مورد تقسیم که ایجاد دولت عرب بر روی ٤٤ درصد خاک فلسطین تاریخی را البته با اعطای ٥٥ درصد به «دولت یهود» و قطع نامه ١٩٤ مجمع عمومی درباره برقراری حق بازگشت و جبران خسارت پناهندگان را دور می زد. به رغم این واقعیت که قطع نامه ٢٤٢ و ٣٤٨ (مصوبه سال ١٩٧٣) شورای امنیت سازمان ملل به مساله فلسطین نمی پرداخت، فشار عرب ها بر رهبران فلسطین جهت پذیرفتن آن ها با شدت روزافزون ادامه یافت.
دگرگونی موضع فلسطینیان با پیشنهاد سازمان آزادی بخش فلسطین جهت ایجاد تشکیلات ملی خودمختارِ دارای صلاحیت در مورد هر وجب سرزمین آزادشده، در سال ١٩٧٤ آغاز نشد؛ و نه حتی در سال ١٩٨٨ با تصویب برنامه مربوط به تاسیس دولت فلسطین در مرزهای ١٩٦٧ نیز شروع نشد. بالاخره، رویکرد تدریجی و قدم به قدم جهت رسیدن به هدف ، هر زمان که تناسب قوا اجازه دستاوردهای بیشتری را ندهد ، قاعده تاریخ است. ریشه انحراف، عمدتا در این برداشت است که این کار بدون انصراف از طرح ملی و یا اطاعت از مذاکرات و ارایه امتیاز های بلاعوض، با نشان دادن رفتاری نمونه و با این گمان که از طریق مذاکره و بدون هیچ اِعمال فشاری می توان به راه حل قابل قبول رسید، ممکن نیست. در حالی که اِعمال فشار تنها شکلی است که امکان می دهد در راه تحقق همه هدف ها به پیش رفت.
افتادن در دام راه حلی از طریق مذاکره برپایه درکی نادرست که گمان کنند که جنبش صهیونیستی و مظهر آن اسراییل، بدون این که فلسطینی ها قادر به تغییر توازن نیروها باشند، حاضر به قبول سازشی تاریخی در مورد تقسیم سرزمین فلسطین خواهد شد، ما را به دادن امتیازهای پی در پی سوق داد تا دشمنان مان راه حلی از طریق مذاکرات را بپذیرند.
اسراییل، برنده ای بی هزینه
فلسطینی ها ناگزیر شدند در چارچوب ابتکار صلح که شورای ملی فلسطینی وابسته به سازمان آزادی بخش فلسطین درسال ١٩٨٨ ترسایی تصویب کرده بود، قطع نامه ٢٤٢ و ٣٣٨ شورای امنیت را بپذیرند، بدون این که با طرح ملی بنیادی هماهنگ کنند و حتا قطع نامه های دیگر از جمله قطع نامه های ١٨١ و ١٩٤ مجمع عمومی سازمان ملل متحد را بپذیرند. به عبارت دیگر، برنامه آزادی بخش و بازگشت را با طرح دولت معاوضه کردند. اسراییل در چارچوب قراردادهای اسلو، حق موجودیت خود را کسب کرد، بدون این که در مقابل، حقوق فلسطینیان، از جمله حق ایجاد دولت شان را به رسمیت شناسد و آن را به چشم انداز آینده مذاکرات محول کردند.
همه این نکات نشان می دهد که انحطاط رسمی عرب ها، مقدم بر انحطاط رسمی فلسطینی ها بوده و دومی ، اولی را توجیه می کند. انحطاط امری بد و قابل محکومیت است. انحطاط فلسطینیان بدتر هم هست، زیرا که بر حقوق و منافع اساسی فلسطینی ها آسیب می رساند. امضای قراردادهای اسلو اوج این انحطاط به شمار می رود.
در آغاز، حکومت های عربی با دادن شعار آزادی فلسطین، تصمیم به ایجاد سازمان آزادی بخش فلسطین (در سال ١٩٦٤) بر پایه برنامه آزادی بخشی و بازگشت گرفتند؛ پس از سال ١٩٦٧، در اجلاس رهبران در خرطوم «سه نه » ای به تصویب رسید که جمال عبدالناصر و خرطوم توصیه کرده بودند (نه مذاکره ای، نه صلحی و نه شناسایی رسمی اسراییل). سپس از خواست جمعی مبنی بر حذف آثارتجاوز به جست وجوی راه حل جمعی عربی در چارچوب کنفرانس های بین المللی نظیر کنفرانس ژنیو (١٩٧٣) رسیدند، پیش از این که به قراردادهای صلح یک جانبه، مانند قرارداد صلح مصر و اسراییل (موسوم به قرارداد کمپ دِیوید) و کوشش در لاپوشی بر این تسلیم با طرح خودمختاری فلسطین برسند. سپس نوبت قراردادهای اسلو و پیمان صلح اردن (وادی عربه در سال ١٩٩٤) رسید. سرانجام، ابتکار صلح اعراب (٢٠٠٢) یکی از اساسی ترین مراحل چشم پوشی عرب ها بود که رهبری فلسطین نیز در آن مشارکت کرد.
ابتکار صلح عربی در سال ٢٠٠٢، تحت نام جست وجوی یک راه حل جمعی متعادل مطرح شد، در حالی که اسراییل نه برای آن آماده شده بود و نه آن راقبول داشت، در نتیجه این ابتکار عمل فقط یک مرحله اضافی در جهت دادن امتیاز بود. هدف از پیشنهاد این طرح، پرداختن تاوان گناه سعودی هایی بود که در سوقصد های ١١ سپتامبر شرکت کرده بودند (در بین ١٩ نفر درگیر ، ١٥ شهروند سعودی وجود داشت). عربستان سعودی جامعه عرب را مجبور کرد تا شناسایی رسمی و عادی سازی کامل با اسراییل را در مقابل عقب نشینی آن کشوراز سرزمین های عربی اشغال شده در سال ١٩٦٧ و یک پیمان درباره راه حل عادلانه و مورد قبول در مورد مساله پناهنده گان، که در واقع احاله سرنوشت پناهنده گان به اسراییل بود را تدارک بیند. این نکته بسیار گویاست که روز بعد از تایید ابتکار صلح عرب، آریل شارون، نخست وزیر وقت اسراییل به مقر تشکیلات خودگردان فلسطین حمله کرد که به محاصره یاسرعرفات و سرانجام قتل او ختم شد، درست همان طوری که تجاوز سال ١٩٨٢ علیه سازمان آزادی بخش فلسططین در لبنان یک سال پس از امضای معاهده صلح بین اسراییل و مصر رخ داده بود.
آشوب های منطقه
برای درک رخدادهای سال های گذشته و از جمله پس از قراردادهای اسلو، باید تعداد مشخصی از رویدادهای مهم را بررسی کرد. از جنگ ایران-عراق (١٩٨٨-١٩٨٠)، تجاوز عراق به کویت (در سال ١٩٩٠) سپس اشغال خود عراق (در سال ٢٠٠٣) و خواست ایجاد «خاورمیانه جدید»، سه حمله نظامی اسراییل به غزه، تداوم اشغال با گسترش یهودی سازی، شهرک سازی های استعماری، جابجایی اهالی و طرح الحاق در کرانه باختری، که باید تلاش های پی در پی در اجلاس سران عرب ها را نیز به آن افزود. نیت این تلاش ها این بود که با دگرگونی یا وارونه ساختن ابتکار صلح عربی را به نحوی که به بهانه تشویق اسراییل به پذیرفتن صلح ، عادی سازی روابط را بر عقب نشینی از سرزمین ها مقدم کند. درست عکس این نکته رخ داد و اسراییل رویه ای سخت در پیش گرفت.
خطر تصمیم های امارات و بحرین و تاثیرات آن ها به صورتی است که فقط به وارونه کردن ابتکار صلح به صورتی که عادی سازی و شناسایی اسراییل پیش از عقب نشینی صورت گیرد، محدود نمی شود، زیرا که این تصمیم ها بدون هیچ چشم اندازی در مورد عقب نشینی اسراییل انجام شده است. این امر چنان روشن است که صحبتی از پایان اشغال، توقف مستعمره سازی ها، مساله پناهنده گان و نیز تعهد اسراییل نسبت به دولت فلسطین، اصلا در میان نیست. در واقع، تنها نکته ای که «عادی سازان روابط » به دست آوردند، تعویق الحاق است که به هر صورت و به دلایل دیگر عملی شده بود. به علاوه، این اقدام ها را در چارچوب بینش دونالد ترامپ (٢) در مورد حل مساله فلسطین/اسراییل ثبت کرده اند ، که به منزله تایید شرایط امریکا و دستورات راست افراطی اسراییل است. در واقع، عادی سازی و ایتلاف عربی ایجاد « اسراییل بزرگ » را تسهیل خواهد کرد.
خروج از قراردادهای اسلو
این واقعیت که فلسطینی ها در گذشته امتیازهایی داده و تا شناسایی رسمی و عادی سازی روابط پیش رفته اند، ادامه همان راه را توجیه نمی کند، قراردادهای اسلو را امضا کردند تا میدان را برای عادی سازی عرب ها باز کند، در عین حال که دایما به قراردادی از طریق مذاکره دل بستند که مدت ها بود اسراییل مرگ آن را اعلام کرده بود. اسراییل سیاست هدایت کشمکش را پیشه کرد و نه راه حل مناقشه را، تا زمانی که مواضع امریکا و اسراییل در دوران ترامپ /اسراییل متحول شدند و سیاست اسراییل به سیاست تحمیل عمل انجام شده در محل تبدیل شد که پس از این تنها راه حل عملی به حساب می آید.
ورد زبان نتانیاهو، «صلح در مقابل صلح » است ( بدون این که بر اشغال پایان دهد ) برای این که آن را با شعار «زمین در مقابل صلح » عوض کند، و به خود می بالد که این روش در مورد امارات و بحرین به ثمر رسیده و تا آن جا پیش رفته که تاکید کند که طرح الحاق هم چنان مساله روز است در حالی که هنوز جوهر قرارداد سه جانبه ایالات متحده-اسراییل- امارات خشک نشده بود. به عبارت دیگر، عادی سازی و شناسایی رسمی، دیر یا زود ، «عادی سازان » را به قبول راه حل اسراییل برای مناقشه تاریخی سوق خواهد داد.
برای مقاله با این اقدامات نابودکننده آرمان فلسطین، وحدت قدرتمند فلسطینی با تکیه بر مشارکت واقعی و یک بینش و استراتیژی جدید که موجب تغییرات کامل برداشت های ما، سیاست ما، نهادهای ما و کارکنان سیاسی ما شود، ضروری است.
نه تهدید به انحلال یا نابودی تشکیلات خودگردان، و نه برافراشتن پرچم اتحاد و مقاومت توده ای کفایت نمی کند. ما باید زمین را جهت خلاصی از محدودیت های قرارداد اسلو آماده کنیم، از شناسایی اسراییل خودداری کرده، تشکیلات خودگردان را تغییر دهیم، نهادهای سازمان آزادی بخش فلسطین را از نو بسازیم (و نه این که وصله پینه کنیم) و حضور پایدار مردمی موثر وکارا، قاطعیت و مقاومت را پایه گذاریم.
ما باید به استراتیژی بقا، انتظار و واکنشی خاتمه دهیم. اتکا بر دیگران و حساب کردن روی آن ها را برای مثال روی پیروزی جو بایدن یا سقوط نتانیاهو، رها کنیم. ما باید استراتیژی [سیاست راهبردی] فعال اتخاذ کنیم که به ما امکان دهد پیشرفت ها و واقعیت های جدید را دریافت کنیم، به جای این که آن ها را نادیده بگیریم و بیشتر آماده دگرگونی باشیم تا تسلیم.
با چنین روحیه ای، لازم نیست از جامعه عرب کناره گیری کنیم، چرا که فقط انزوای فلسطین را شدیدتر کرده و به جامعه عرب در کلیت آن و به دولت های عضو به صورت انفرادی اجازه خواهد داد تا سریع تر به نفع عادی سازی عمل کنند. شعار ما باید بیشتر، راه اندازی مجدد جامعه عرب که از هدف اولیه خود که دفاع از منافع فلسطین بود منحرف شده، باشد. جامعه عرب باید ارزش های واقعی خود را بازیابد.
جای گیری در جهانی نو
ذهن های مغشوشی معتقدند که عرب ها در سال ١٩٤٨ یه آرمان فلسطین خیانت کرده و موجب پیش آمدن سریع نکبه (فاجعه) شدند و آنان همچنان به خیانت ادامه می دهند. این نکته حقیقت ندارد.
خیانت ١٩٤٨ موجب انقلاب مصر (١٩٥٢) و تغییرات در جهان عرب شد که واقعیت را دگرگون کرد. دلیل تجاوز ١٩٦٧ همین موضوع است. اما، این جنگ موجب پدیدآمدن انقلاب دوم فلسطین، شورش علیه شکست شد تا این که کم کم در طول زمان پس از جنگ ١٩٧٣ از محتوای خود خالی شد.
و همین، مایه امید است. ما هنوز می توانیم بر روی خیلی چیزها حساب کنیم؛ پیش از همه، بر روی خلق فلسطین، اراده اش در استوار ماندن و در ادامه مبارزه در درون کشور خود و خارج از آن. سپس، می توان بحران ها و قطبی شدن های درون جامعه اسراییل را بر آن افزود. عواملی که محصول افراط گرایی فزاینده، گسترش طلبی، ستیزه جویی، نژادپرستی و امتناع اسراییل از سازش است. این وضع، فلسطینی ها و جهان را برخواهد انگیخت تا از اسراییل روی گردانند ( حتا اگر برای این کار زمان زیادی لازم باشد ) و نیز زنده گی را بر «عادی سازان» وهمکاران جدید اسراییل، سخت تر خواهد کرد.
کارنامه اسراییل نمایانگر این واقعیت است که این کشور می گیرد، ولی نمی دهد، سلطه گری می کند ولی تقسیم نمی کند. اسراییل به نام عرب ها نخواهد جنگید. در واقع، این کشور متفقان عرب اش را رها خواهد کرد. امارات متحده، بحرین و کشورهای خلیج فارس در هر مناقشه آتی در مرزهای ایران چه سیاسی باشد و چه نظامی و یا اقتصادی ، بهای گزافی پرداخت خواهند کرد.
اسراییل تنها قدرت منطقه ای نیست. این کشور رقبای محکمی در ایران و ترکیه دارد، تازه اگر نخواهیم از چین، روسیه، اروپا ، هند و ژاپن حرف بزنیم. حتا اگر نخواهیم به جنگ سرد چینی-امریکایی و نیز همه گیری ویروس کرونا، با پیامدهای سیاسی و اقتصادی بر سراسر نظم جهانی اشاره کنیم. جهان و منطقه در دگرگونی است و ما باید محکم بایستیم و دست به تغییرات ضروری بزنیم تا بتوانیم جایگاه اصلی خود را در نقشه جدید جهان به دست آوریم./لوموند دیپلوماتیک
پاورقی ها:
١ – https://orientxxi.info/magazine/de-la-defaite-arabe-emergea-la-resistance-palestinienne1882
٢ – https://orientxxi.info/magazine/articles-en-farsi/article3217
*مدیر مسارات، مرکز فلسطینی پژوهش درباره سیاست و مطالعات استراتیژیکی
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۶۱۱
مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020