سهمگیـری اعضــای همـایش درتجلیل ازده سالگی

اتحادیه انجمن های افغانان در هالند

                

 

بتاریخ 27- جنوری سال روان میلادی اعضای اتحادیه انجمن های افغانان درهالــند محفل با شکوهی رابخاطرتجلیل ازده سالگی اتحادیه درهوتل آرزوشهربیفرویک راه اندازی نموده بودند که دراین محفل تعداد از دانشمندان، نویسنده گان، شاعران ،فلم سازان، مسوولین واعضای انجمن های افغانان ازکشورهای هالند،بلجیم وآلمان به شمول محترم عنایت الله نبیل سفیر افغانستان درهالند، محترمه بانونفیسه خانم ایشان اشتراک نموده بودند که درجمع این همه شخصیت های فرهنگــی افغانستان محترمه جمیله زمان انواری نطاق ورزیده کشوروریسه همایش اروپایی زنان افغان با یک تعداد اعضای دیگرهمایش، محترمه عزیزه عنایت شاعر ونویسنده مسوول دفتر مطبوعاتی همایش،محترم داود اکمل احمدی همکارفعال همایش،وریس اتحادیه بین المللی ورزش کاران که مقرآن درهالند میباشد ، محترمه فتانه مقتدرمسوول سایت فیسبوکی همایش،محترمه سیده طلوع مسوول مالی همایش ومسوول انجمن همبستگی هیندهوفن نیز حضوربهم رسانیده بودند .

محفل ساعت 30/2 – با جلسه شورای مشورتی اتحادیه انجمن ها آغــازگردید که بعد ازجمع آوری پیشنهادات ونظریات  اشتراک کننده گان گرامی درجلسه، شاهد بخش دوم این محل بودیم که درنخست محترم ولی محمد شاهپورریس اتحادیه انجمن هــا درمورد تجلیل ازدهمین سال تاسیس اتحادیه، پیوستن انجمن های افغانا ن و قدردانی ازکـارکرد هـای بنیان گـذاران و فعـالین اتحادیه انجمـن ها درکشور هالند صحبتی داشتند که به تعقیب ایشان محترمه جمیله زمان انوری،بخش اول کارکرد ها و فعالیت های بنیان گذاران اتحادیه انجمن های افغانان درهالند را بخوانش گرفتند که بــه همین سلسله محترمه ناهید بحرکی بخش دوم کارهای، کارکنان اتحادیه رابــزبـا ن پشتو قرائت، و محترمه فتانه مقتدر،ازسال 2010 – بدینسو کارکردو فعالیت های محترم ولی محمد شاهپورریس اتحادیه و دیگراعضای آنرا به سمع حاضرین رسانیدند.

 بعدازارایه گزارشها، تقدیر نامه ها و(اوارد) های که برای مسوولین انجمن ها ودیگراعضای اتحادیه ازقبل در نظر گرفته شده بود ازجانب محترم عنایت الله نبیل سفیردولت افغانستان درکشور هالند به مستحقین آن توزیع شد که دراین جمعمحترم داود اکمل احمدی عضو فعال وهمکاردایمی همایش زنان،محترمهعزیزه عنایت، بنمایندگی ازانجمن زنان شهرتیلبرخ محترمه سیده طلوع مسوول مالی همایش اروپایی زنان افغان نیز اوارد ها را بدست آوردند.

اشتراک کننده گانیکه اواردها وتقدیرنامه ها را اخــذ کردند هــریک بشکل فشرده ومختصرازخاطرات شیرین و تلخ خویش دردوره های کارازسالهای متفاوت دراتحادیه انجمن ها حکایت های داشتند که ازجانب حاظرین به استقبال روبروشد.

بعدازصرف طعام اولین مجله اتحادیه انجمن ها به عنوان(تربیون) کـه با مطالب پرمحتوا ودیزاین عالی، تازه ازچاپ برآمده بودبه مدیریت ومسوولیت محترم طارق پیکار،توسط محترم ولی محمد شاهپورریس اتحادیه ، محترمه جمیله زمان انوری  محترم احمد شاه جلال ریس شورای مشورتی اتحادیه، محترمه عزیزه عنایت، محترمه صالحه وهاب واصل، محترمه ناهید علومی سکرترمسوول اتحادیه انجمن های افغانان درهالند، ننگیالی بحرکی، فضل الرحیم رحیم ژورنالیست فعال،کریم مرادی افتتاح وبدسترس علاقه مندان آن قرارگرفت .

همچنان هنرمندان جوان کشورمحترم منصوربخش شاگرد رحیم بخش آوازخوان ومحترم کنشکا تبله نوازبا اجرای آهنگهای ناب و دلنیشن محفل را رونق بیشتر بخشیدند که مهمانان اتحادیه شب خوشی را درفضای مملوازصفا وصمیمت در کنارهم سپری نمودند.

همایش زنان افغان ازاعضای اتحادیه انجمن ها ی افغانان درهالند مخصوصاً ولی  محمد شاهپور ریس اتحادیه انجمن ها ودیگردست اندرکاران آن اظهارسپاس نموده موفقیت های بیشترشانرا درزمینه خواهانند.                                                  

 

                               

 

                   هیت رهبری همایش اروپایی زنان افغان درهالند

 


 


افسانۀ کوری رودکی برخاسته از ناژرف بینی و دلبستگی به خیال آمیزی رخدادهاست، که ازآنچه بوده وواقعیت داشته آب نمی خورد.

شاعران را درسرزمین شعرفارسی دورۀ سامانیان،  ازنگاه نگرش به عرب ، به مثابه خاستگاه دین اسلام وبسا فنون وعلوم ادبی آمده ازآن ، به دودسته می توان جداکرد :

یکی ، شاعرانی که بیشتر به ریشۀ فرهنگی خویش بسته بودند و تاآنجا که ازچشمۀ زبان ،تاریخ ، جامعه و جغرافیای خویش لبی می شد ترکرد ، به « عربیت » رونمی کردند .

دوم ، آنانی که گرویدۀ « عربیت » شده بودند وگزینش تخلص های عربی ، نازیدن به پیروی ازشاعران عرب و کاربرد بجاوبیجای واژگان عربی نشانه های آن گرایش است.

این دودستگی دردوره های دیگرتاریخ شعرپارسی هم بوده ، مگربدان توجه نشده است .

من درزمان سامانیان ،سردستۀ گروه نخستین ، رودکی درگذشته در۳٢۹ قمری ۹۴١میلادی ( نیمۀ دومین سدۀ سوم مهتابی )را می شناسم ، بنا برپافشاری اش به گزینش واژگان سوچه وفارسی سره که درلغت فرس وبسا واژه نامه های دیگر ده های بیت اونمونه آورده شده وآن بیتها ازبرکت آن واژهها مانده اند .  درزمان زندگی رودکی بنابرکم ماندگی  میراث شعری ، کسی را نمی شناسم که برابربا  رودکی ودرمقابلش،  درسرصف عرب گرایان بایستد . مگر درنیمۀ دوم سدۀ چهارم کسی است که رقیب رودکیست ومی توان سردستۀ گروه دومینش شناخت  وآن ابوزراعۀ معمری گرگانیست . وی چه درشاعری وچه درعرب نگری بارودکی درتقابل قرار دارد  و همان  رودکی ستیزی  او سبب شده که بعض پژوهشگران« گزاف گویش » بشمارند .

نخستین کسی که رودکی را کور گفته همین شاعر است ، دراین شعر:

اگربه دولت با رودکی نمی مانم

عجب مکن ، سخن ازرودکی نه کم دانم

اگر به کوری چشم او بیافت گیتی را

زبهرگیتی من کور بود نتوانم

هزاریک زان کویافت ازعطای ملوک

به من دهی ، سخن آید هزار چندانم

سپس چنین بحثی میان تذکره نویسان گرم شده  که رودکی کور بوده ، مگر چگونه ؟ ازمادرچنان به دنیا آمده یا پسان، درآخرهای عمرکورش کرده اند ؟

ازهمروزگاران رودکی ، ازشمارکسانی که اورا دیده بوده اند ، هیچ کسی دیگر درهیچ جایی هیچ چیزی دراین باره ننوشته است .تنها درستی ونادرستی کوری رودکی را ازشعرهای دیگران دربارۀ ا ، استنباط کرده اند  و به سخن خود رودکی کمتر نگریسته اند.

رودکی به گواهی شعرهای مانده ازوی ، بیش ازهرشاعری ، ازدیده و دیدن و دیده ها ودیدارها سخن می گوید:

   مهردیدم بامدادان چون بتافت

ازخراسان سوی خاورمی شتافت

*

پوپک دیدم به حوالی سرخس

بانگک بربرده به ابر اندرا

چادرکی دیدم رنگین براو

رنگ بسی گونه بر آن چادرا

*

بسانگارکه حیران بدی بدو درچشم

بروی او در چشمم همیشه حیران بود

*

نبید روشن ودیدار خوب وروی لطیف

اگرگران بود زی من همیشه ارزان بود

*

همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود

همیشه گوشم زی مردم سخندان بود

*

بی روی تو خورشید جهان سوز مباد

هم بی تو چراغ عالم افروز مباد

با وصل تو کس چو من بد آموز مباد

روزی که تر انبینم آن روز مباد

*

نظرچگونه بدوزم که بهر دیدن دوست

زخاک من همه نرگس دمد به جای گیا

 

*

 برکنارجوی بینم رستۀ بادام وسرو

راست پندارم قطاراشتران آبره

*

درراه نشاپور دهی دیدم بس خوب

انگشتۀ اورا نه عدد بود ونه مره

*

زلفت دیدم سرازچمان پیچیده

وندرگل سرخ ارغوان پیچیده

درهربندی هزار دل دربندش

درهرپیچی هزار جان پیچیده

*

بسا نگارکه حیران بدی بدو در چشم

بروی او در چشمم همیشه حیران بود

همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود

همیشه گوشم زی مردم سخندان بود

*

لاله میان کشت بخندد همی زدور

چون پنجۀ عروس به حناشده خضیب

نفاط برق روشن ، تندرش طبل زن

دیدم هزار خیل وندیدم چنین مهیب  

 

باچنین بیتها وبیتهایی اینچنین دیگر چسان کوری رودکی را می توان باورکرد ؟

ازهمین روست که سمعانی در الانساب ، ونظامی عروضی در چهار مقاله ومولف تاریخ سیستان کوربودن را به وی نسبت نمی دهند .

ازروی همین شعرهاست که محمدبن عمرنجاتی ، نویسندۀ « بساتین الفضلا »( ۷۰۹  هجری) چنان گمان می برد که رودکی درپایان عمرکورشده است . حال آن که ابوزراعه می گوید : « اگربه کوری چشم اوبیافت گیتی را » یعنی آن همه مال ومکتت ودارایی وشهرت وعزت را با همان کوری بدست آورده است.

پس چرا تنها ابوزراعه کورش نامیده است؟ وآیا باورکردنی است که کوری باآنقدرسخن ناب وتابناک و رودوسرود ، چلچراغ کاخهای سامانیان گردد؟

گمان من برآن است که ابوزراعه که رقیب رودکی بودا زسربخل وتنگ نظری ، طعنه آمیز اورا کورنامیده است. وچرا طعنۀ کوری ، نه عیبی دیگر ؟ هنوز رواج دارد که آدم باپای بیمار را ازسرخشم لنگ می نامند وآدم با چشمان بیمار را کور. بازمی گویم که ابوزراعه رقیب رودکی بود وسخن اورا هم رقیبانه وبیان حسد وخشم او باید فهمید، نه بیش ازآن . 

مگرپرسش انگیزنیست که درشمارنزدیک به هزاربیتی که از رودکی  مانده است ، چرا اینقدر زیاد وباربارسخن از دیدم می زند وسخن ازرنگهاوشکلها که گواه دیدن او باشند ؟

وچرا پس از  ابوزراعه دقیقی نیزکه در  ۳۶۹یا۳۶۷ درگذشته است و یکی دیگر از شاعرانیست که نزدیک به زمان رودکی می زیسته ، به وی احترام زیادداشته ، اوهم رودکی را « تیره چشم »

خوانده است :

استاد شهید زنده بایستی

وان شاعرتیره چشم روشن بین

 

دقیقی شاعربرازنده یی ازگروه دلبستگان به زبان وفرهنگ خود است . دراین راه پیرو رودکی است وگواه این گفته فارسی گرایی او درهزاربیت گشتاسپ نامه است که فردوسی آورده است.

حرف دقیقی دربارۀ رودکی باریک بینانه است . آیا « تیره چشم» درشعرفارسی وزبان فارسی آن زمان به معنای کور رواج داشته است ؟ من جای دیگری را سراغ ندارم . به پندارمن زیرتاثیرسخن ابوزراعه است که تیره چشم را کورمعنا کرده اند . تیره چشم ممکن است کم بین معنا شود . ونوعی کم بینی آن است که چشم دورهارا خوب دیده می تواند ، مگرنزدیک هارا خیره و کمرنگ می بیند . رودکی این بیماری چشم را شاید داشته است  و توجه مبالغه آمیزخودش به دیدن ودیده ها ی دوردست ، دلیل دیگر درستی این گمان است . او چنان کم بین نبوده که درخواندن ونوشتن دشواری داشته باشد که می نویسد:

درپیش خود آن نامه چوبلکامه نهم

پروین زسرشک دیده بر جامه نهم

 بیماری کم بینی خواه مخواه درپیری بیشتر شده است ، مگرنه به آن پایه که کوری را بارآورد . درمیان همین هزاربیت بازمانده ازرودکی شعرهایی دربیان پیری وافتادگی اوهستند ، مگر درهیچ کدام اشاره به کوری نشده است. می گوید :

جزحادثه هرگزطلبم کس نکند

یک پرسش گرم جزتبم کس نکند

ورجان به لب آیدم به جزمردم چشم

یک قطرۀ آب برلبم کس نکند

می بینیم که درهمان روزگارتنهایی وبیکسی که روزگار« عصاوانبان » است ، نیز تنها « مردم چشم » به یاری اش می رسد.

ناصرخسرونیزبه پیروی دقیقی رودکی را « تیره چشم » می خواند .

افسانه پردازان که معما گونگی و خیال آمیزی این داستان بردل شان نشسته است ، بیتی ازفردوسی را که هیچ معنای کوری رودکی راندارد ، نیزدلیل کوری وی پنداشته اند .

فردوسی می گوید :

گزارنده را پیش بنشاندند

همه نامه بر رودکی خواندند

نوشته اند که متن کلیله ودمنه که برای به نظم آوردن به رودکی داده شده بود یا ترجمۀ عربی ابن مقفع بوده یا متن اوستایی . درهرحال مترجمی را نزد رودکی نشانده اند که بخواند وبه فارسی دری بگوید تا رودکی به نظم بیاورد . نشاندن گزارنده برای آسان سازی کارنظم بوده نه به علت کوری رودکی ، زیرا رودکی کور چگونه توانسته است بنویسد ؟

درباستان زمانه رونویسی نسخه ها هم گاهی چنان بود که یکی می خواند ودیگری می نوشت.

یا بیت فردوسی را می توان  تصویرخیالی شاعر پنداشت ، نه بیان واقع.

پذیرش بی شک وتردید کوری رودکی درحلقه های علمی فرارود حتا سبب آن شده که استاد صدرالدین عینی استخوانهای او را برای علم آوری برآورد و گراسیموف (۱٩۷۰م ) پیکرتراش ، با دیدن استخوان سررودکی وآسیب نیافتگی کاسه های چشم ، حکم کند که شاید زغالهای آتشین را برچشمش گذاشته کورش کرده اند . یا درجای دیگر خواندم که همو گفته است که با فلز گداخته کورش کرده اند .

 باگذشت چندین سده ازدرگذشت رودکی آیا می توان تشخیص کرد که همانا با فلز گداخته ونه با چوب نیم سوخته ، با زغال آتشین ونه با چیز آتشین دیگری کورش کرده باشند؟!

درست است که رودکی درآخرهای عمر دورازدربار بود و درهمان پنج رودک دوست داشتنی اش ، دربیش از هشتاد سالگی مرد . او هرگزکورنبوده وکورنشده وهمه عمردیده می توانسته مگرشاید نزدیکهارا تیره ترودورها را روشنتر.  اگرشاعرنابینایی همانند  ابوالعلای معری  درتاریخ شعرفارسی نباشد ، نباشد. دیگراین افسانۀ تکراری  بی بنیاد را درپژوهشها ازقلم باید انداخت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شام پنجشنبه مورخ (۱۷/۰۱/۲۰۱۳) ترسایی دومین نشست کمیسیون نهادهای اجتماعی  شورای اروپایی حزب مردم افغانستان دایرگردید.در ابتدا رفیق زلیخا پوپل مسوول شعبه نهاد های اجتماعی پیرامون کار کردها و فعالیتهای شعبه در فاصله میان دو جلسه معلومات مختصر ارایه نمود.

مطابق به اجندا و برنامه کاری دراین نشست باید مسوولین شعبات نهاد های اجتماعی شورا های کشوری هالند،  المان،  فینلند، وایرلند از کار کرد های شان گزارشی به جلسه پیشکش مینمودند که با تآسف نسبت نبود مسوولین شعبات نهاد های اجتماعی شورا های کشوری فینلند و ایرلند صرف گزارشات شورا های کشوری هالند و المان حزب مردم افغانستان در رابطه به چگونگی تطبیق پلان تدابیری شعبه نهاد های اجتماعی حزب مردم افغانستان، استماع و در زمینه  به بحث پرداخته شد.

  رفیق حیات الله کریم مسوول جدید شعبه نهاد های اجتماعی هالند در جلسه حضور داشتند و بنابر مشکلات تخنیکی نتوانستند خود شان گزارش ارایه نمایند. درعوض آقامحمد نورانی مسوول قبلی شعبه ، گزارش همه جانبه ای به جلسه  پیشکش نمود که مورد پسندش رفقای حاضر قرارگرفت. متعاقبآ محترم احد شفیعی از کشور المان در ارتباط به فعالیت ها و کار کرد هایشان رشته سخن را بدست گرفته که در روشنایی به پلان تدابیری و کار ثمربخش و انجام شده توضیحات لازم دادند .

جلسه از کار کردها ، دستاوردها و سهمگیری فعال نهاد های اجتماعی و فعالیت شعبات نهادهای اجتماعی هالند و المان و پشتیبانی روسا و رهبری کشور های متذکره اظهار سپاس و قدردانی نمود.

متعا قبآ بمنظور سهمگیری و اشتراک همه اعضای کمیسیون در جلسات بعدی طبق پلان مرتبه شعبه نهاد های اجتماعی تدابیر لازم اتخاذ گردید.

در اخیر نشست رفیق نصیر احمد صدیقی هموند هیات رییسه شورای اروپایی حزب مردم افغانستان در حالیکه اشتراک و سهمگیری اعضای کمیسیون نهاد های اجتماعی شورای اروپایی را بمثابه گام موفقانه در راستا  تطبیق شاخص های پلانی شورای اروپایی حزب مردم افغانستان در عرصه نهاد های اجتماعی استقبال و از حضور گرم رفقا قدردانی نمود ، یکبار دیگر استقامت های اساسی کار شعبات نهاد های اجتماعی شورا های کشوری حزب مردم افغانستان را بر جسته ساخته ابراز امیدواری نمود تا مسوولین شعبات این نهاد ها در پیاده نمودن برنامه های تدابیری شعبه نهاد های اجتماعی حزب مردم افغانستان همکاری لازم نموده و در آن فعالانه سهم بگیرند.

 جلسه در فضای صمیمانه و به پیروزی هر چه بیشتر رفقا خاتمه یافت.

(  شعبه نهاد های اجتماعی شورای اروپایی  حزب مردم افغانستان ) 

 

 

 

 

 ملت آزاده

 

ای ملت آزاده  به پا  خیز به  پا  خیز     ای مردم   آواره   زجا  خیز زجا   خیز

بر  خیز که غم دیده وافتاده تویی  تو    در روی  جهان  از همه بیچاره تویی تو

پامال  ابر قدرت   همسایه تویی   تو     در غربت و آواره  به هر قاره  تویی تو

             با قاطبه  مردم  آزاده   به  پا خیز

              ای ملت آزاده  به پا خیز به پا خیز

ازخیزش تواین غم واین غصه سرآید     از جنبش تو نصرت و  فتح  و ظفر آید

خور شید دگر باره درین بام و در آید       مگزار     که    ابر سیه   بار دگر آید

             برخیزبه هرشهرودهات همه جاخیز

            ای ملت  آزاده  به پا خیز به پا خیز

برخیز که تا خسته  ورنجور  نباشی     آماج     بلا    زخمیء  ناسور    نباشی

زیر اثر و مفلس  و  مجبور  نباشی       آواره     واز  خاک  وطن   دور نباشی

         از بهر نجات وطن  خلق خدا خیز

          ای ملت آزاده به پا خیز به پا خیز

تادشمن مکاره درین خطه درآمیخت       مور وملخ  مار وزغن بر سر ماریخت

از روی زمین وزهواموج بلاریخت      خون من وتو بود که اندر همه جا ریخت

         برجنگ تروریزم تجاوزبه فراخیز

           ای ملت آزاده  به پا خیز به پا خیز

تا مردم این خانه کاشانه خموشست      تا شرفه  پای پل بیگانه به گوش است

دشمن پی تحمیق رذیلانه بکوشست      خودکوزه خودکوزه گروکوزه فروشست

            بر خورددوگانه نکند درد دوا خیز

             ای ملت آزاده  به پا خیز به پا خیز

هرچندکه ره پرخم پیچست خطرناک      آسان  نبود  حاصل آزادیی این خاک

تاکی دل پر غصه بود دیده غمناک     ره چیست ره جنبش سازنده وبی 

            با جنبش سازنده ورزمنده به پاخیز

           ای ملت آزاده به پا خیز به پا  خیز

برخیز بپا صاحب این خانه توهستی      توصاحب این گنج به ویرانه توهستی

محتاج  پیء کمک بیگانه  تو هستی      قربانی  این  جنگ محیلانه توهستی  

           برکش وطن از تهلکه  دام بلا خیز

          ای ملت آزاده به پا خیز به پا خیز

برخیزکه ازچهارسودشمن بکمینست      آزادی هستی همه درشک یقین ست

ازخیزش ازجوشش توفتح قرین ست      برخیزفقط راه برون رفت همینست

           با خلق ستمدیده ومردان خدا خیز

           ای ملت آزاده به پا خیز به پا خیز

برخیز پی دانش وتعلیم وهنر کوش      ازبهرشگوفایی این کوه وکمر کوش

اندر پی آسایش و ابنای  بشر کوش     بادست زبان و قلم وچشم بصر کوش

              ازتیره گی وتار سوی روزنه هاخیز

              ای ملت آزاده به پا  خیز  به  پا خیز

برخیزکه تایکدل یک پارچه  باشیم      همبسته   و هم  سنگر وآراسته باشیم

فتح ظفرازماست اگرخواسته باشیم      آزاد وسر افراز  و سر افراشته باشیم

           با مردم آزاده پی صلح وصفا خیز

           ای ملت آزاده به پا  خیز به پا خیز

برخیز تواین جامعه  آزاده نگهدار    این مشعل  افر وخته  را تازه نگهدار

وین پرچم آزادگی افراشته نگهدار    خاک وطن از دشمن وهمسایه نگ

             با دوستی  و همد لی  و مهر  وفا خیز

           ای  ملت  آزاده  به  پا خیز به پا خیز

 ( عبدالوکیل کوچی )

 

 

 

 

             شمیم عشق

 

 

 

ببین که چرخ  فلک با  نهیب بی  پایان

 

« ستاره میکشد ،  آفتاب  می  روید »

 

فروغ جلوه ء هستی نمی شود خا موش

 

غروب می میشود وماهتاب می  روید

 

اگر به  کینه  لگد  مال  میکند  گل را

 

ولی زرگرگ گل عطرناب می  روید

 

به خشم زیر و زبر میکنند  گلشن  را

 

مگربه هروجب آن ، گلاب می  روید

 

به باغ می شکند قامت صنوبرو کاج

 

به راغ سروروان بیحساب می  روید

 

به تند باد حوادث بدشت و کوهساران

 

همای می کشد ، آنجا عقاب می روید

 

سرود زند گی هرگز نمی شود ساکت

 

شمیم عشق درین  پیچ  و تاب می  روید

 

هنوز ریشه در آب است وباغ پا برجای

 

ثمر زفطرت  این خاک و آب می  روید

 

دمیکه کنده شودریشه های کینه و جنگ

 

نهال صلح  به رنگ  شباب  می  روید

 

خزان  سرد سر آید  ، رسد بهار   امید

 

در خت  بارورش پر شتاب  می  روید

 

عبدالو کیل کوچی

 

 

                                                      

خدای خو یودی او انسانان هم یوه خدای  پیداکړی نو بیا داتقدیرونه  ولی بیل دی؟ دا هغه پوښتنه ده  چه هرڅوګ ورته رښتینی ځواب لټوی.

عمر د ناصر سره دخپل تقدیر په هکله یو ورځ چه لمر د لویدوخواته کډه کوله ډیر جنجال وکړ ، دځان نه یی د ناصر نه یی اود خپلو په دوه اوږو ناستو ملایکو نه یی ګله وکړه . او ناصرته یی وویل ګوره ناصره زه او ته همزولی یاستو خیر که زه په کلو او ته په ښار کی زیږیدلی یی، تاته او ستا په شان نازولو ته الله (ج)  له ا زله ښه تقدیر در کړی او زمونږ په برخه یی بیا برعکس کړی. نا صر جانه اصلآ باید داسی نه وای دا ځکه مونږ ټول انسانان یو هیڅ تفاوت نلرو. ووایه ناصره ووایه، زه اوس ګله له چا وکړم ؟ تاسو خو په وړو او لویو ، ښایسته او ډولی ښارو کی چه هر څه په کی پریمانه شته الله زیږولی یاستی، چمنونه موشنه اوزرغون دی باغونه مو له ګلونو ډک دی  او ښار مو دشپی له خوا روښانه ، کورونه  مو ګرم ، ډوډی مو هم ګرمه او اوبه مو همیشه یخی دی ، شکر دی مکتب لری ، روغتون موپه خوا کی دی او دلوبو خورا ښه ځایونه لری حتمآ به دی په کی ښی لوبی فوټبال او ولیبال کړی وی ، مسجد مو هم عصری او ملا مو هم همیشه په مسجد کی وی دولت ورته معاش هم ورکوی ، تاسو دخدای نازولو خو په لویو ، لویو مسجدونو کی ا، ب ، ت دملا صاحب نه په ارام زړه لوستلی او یاد کړی، تاسو خو ګلستان هم لوستلی تاسو به له ماشومتوبه حافظ او مولانا سره اشنا شوی یی  او دتوری ګوړی په ځای به دی دڅو نقدو پیسو سره یو ځای په سره او یا شنه ګلداره دستمال کی دبغلان او یا مزار جان قند ملا ته وړی وی  او دملا صاحب خولګی به دی پری خوږه کړی وی. ښه پوهیږم ستا سو داوږو ملایکو دتا سو دمیلو او چړچو اوزما په اوږوناستو زما په شان بدبخته او کلیوالو ملایکو چه هغوی هم کلیوالی شوی زما ددرد ، ولږی ، تندی ، زما اوزما دپلار زیار او کړاو او دسختیو اودټکنده غرمی خولو را پور لیکی یی،تا سوته یی په دی دنیا کی دګلو باغچی په برخه کړی اود ترخو او خوږو چل یی درته ښولی به یی  ،ځکه تاسو خو جنت ته څی چه جنت کی دخوږو او ترخو ویالی در نه ورکی نشی او دجنت دباغچو سره مخکی در مخکی بلد و اوسی  ، خو زمونږ خوارکیو بیا دجنت سره څه دی جنت خو د درد ، زحمت ، محرو میت ،غربت او نا خوالو ځای نه دی . ناصره ته پوهیږی چه  مونږ دومره کړیدلی یو، مونږ خو لا څه زمونږ ملایکی هم زمونږ دتقدیر دلاسه هره ورځ زوریږی ته او ستا په شان خو حتمآ جنت ته ځی خو زه درته

وایم همدا اوس دی په ژوندون کی دشاتو او شدو، حورو او غلمانو جنت مبارک شه تاسو په سیوری کی لوی شوی یی تا سو ساړه نه دی لیدلی تا لوږه، ګرمی درد او غم نه دی لیدلی. ځه ورځه دشاتو او شدو ویالو کی لوبی کوه، حوری او غلمان مو انتظار کوی، مونږ خپل چاره کوو ، مونږ مجبور یو خپل تقدیر په خپلو لاسو بدل کړو. هو مونږه نه له اوره ویره لرو او نه له ساړو تیښته کوو دا مونږ ته زمو نږ داوږو ملایکو همداسی لیکلی  ،هو له ازله یی زمونږ دتقدیر تصمیم دتاسو دتقدیر بر عکس نیولی او لیکلی، مونږ ته خو زمونږ دکلی ملا ویلی وه چه دټولو خټه یوه ده ، ناصره نوولی یی دتا تقدیر او زما تقدیر کی فرق راوړی ، ته یی بادار او زه یی نادار پیدا کړی یم . زه نه پوهیږمه ای له ازله جنتی ناصره دشنو سیورو لاندی لوی شوی ناصره ته ووایه ؟ څه چه ماته زما ملا ویلی وه ، او څه چه تاته ستا ملا ویلی وه ووایه کوم یو یی رښتیا او کوم یی دروغ ویلی دی، ووایه دزیړی غوا په غوړو او قیماقو لوی شوی نا صر جانه ژر یی راته ووایه ، ولی زمونږ تقدیر یی ستا په شان نه دی لیکلی. ای دپلار نازولیه ته خو دپلار او نفر خدمت په اوږو لوی شوی تا پلار هره ورځ ولید ، خو ما پلار په هفـتو ، هفـتو هم نه دی لیدلی زما پلار نیمه شپه دکر دپاره پټو ته ته او ماښام ستړی ستومانه بیرته راغلی ، خو کله چه زه ویښ وم پلار کار ته تللی او کله چه زه ویده وم پلار هم ستړی راغلی ، ووایه ای دخدا ی نازولیه ، نو دا ولی.ووایه تا په پټـو پښو او ما بیا په لوڅو پښو مکتب ویلی ، دا نو ولی ؟. ووایه ای په شدو او کلچو لوی شوی ناصره ووایه زه اوزما پلار ولی بدبخت او ته او ستا پلار دسعادت خاوند یاستی، دا څه راز دی ووایه ؟ ته یی میلو ته ، او زه یی بیا زحمت ته پیدا کړی یم ووایه چه دا ولی ؟ تاته یی خواږه او ترخه پریمانه در کړی خو ته شکر نه کاږی او دا زه بیا د خدا څومره ساده یم ، چه په شړومبو او جواری شکر کاږم ، ووایه زه ساده یم اوکه نه ؟ ووایه ولی زه دتا دپاره شکر کوم ، او ته لا نور، نور او دسر و او شنو کالو دخاونده ناروا مینه غواړی. ،ځه عمره وروره ولی دومره پوښتنی کوی ؟ زه دخپل ملایکو نه د ی وپوښته له مانه یی مه پوښته ، زما پلار خو په ډالرو میلی او مستی کوی ، او ستا پلار په غرمه کی لو او لور کوی، ځه دخپل ملایکونه دی شکایت وکړه ، زما پلار هره ورځ غلا کوی ، چور او چپاول یی اوس عادت شوی، ظلم یی قانون دی او غارت یی مسلک ،.زه دپلار نازولی یم ته نه پوهیږی چه زما تقدیر او ژوند یی دغلا په پیسو لیکلی ، او ستا تقدیر یی درنج اوز حمت  له لیاری خو ګوره عمره ستا پلار ته ټول کا کا او ماما وایی او زما پلار ته مخامخ قوماندان صاحب، وزیر صاحب وایی خو کله چه خلکو ته یی شا شی نو ټول ورته  غل ، غارتکر وایی ، او ماته دخاین زوی ، ووایه عمره ووایه چه دتا تقدیر ښه دی  او که زما ؟ تاسو هر مازدیګر خپلو کی هره ورځ خوشحاله یاستی خو زما دپلار په خاطر ماته مکتب کی د غارتګر زوی وایی ، ووایه دتا تقدیر ښه دی او که زما ؟ ته لوړ سر ګرځی اوزه دپلار دناروا کارو دپاره  بیا سر ټیټی  ګرځم ،زه دتا سو د تقدیر په لټه اوته بیا ما جنتی بولی نه عمره تقدیر دتا ښه تقدیر دی. زما تقدیر تقدیر نه دی.