کارل مارکس منتقد جامعه سرمایداری
به مناسبت دوصد ودومین زاد روزهنریش کارل مارکس
علی رستمی
هنریش کارل مارکس به تاریخ 5می 1818 درشهر تریر المان ، دریک خانواده روشنفکر،مذهب پروتستانت عیسوی از پدر ومادر یهود به دنیا آمد. شهر تریر سه سال پیشتر از تولدی وی بدست فرانسویان بود که فضای روشنگرانه ولیبرالی ناشی از اهداف انقلاب فرانسه درآنجا مسلط بود. مارکس نیز جزوی گروه های از لیبرال ها بود. مارکس بعد از دوران وختم دانشگاه دررشته حقوق تا اخذ درجه دکترا در1848 نایل آمد. مارکس بعد از ختم تحصیل ودوران فعالیت های سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی خویش اثار زیاد ی نوشت وازخود به یادگار مانده است . مارکس منتقد جامعه سرمایداری ویا مدرنیته بود که نطریه های خود را درآثار زیرعنوان " درآمدی به نقد فلسفه حق هگل"، گروندریسه ، دست نوشته های اقتصادی 1844 ، مانفیست حزب کمونیست ، خانواده مقدس ، فقر فلسفه وغیره به تحریر درآورد. بنیاد وشالوده اندیشه مارکس توضیح وتشریح ونقد شیوه تولید و مناسبات تولیدی نظام سرمایداری میباشد. درعین زمان عقاید لیبرالی داشت که مارکس را مشهور
ساخت . به همین سبب به خاطر انتشار ایده های خود ، کاری روزنامه نگاری را اختیار کرد. دراکتوبر ۱۸۴۲ درکلن به نشریه بنام « راینش سایتونگ » مصروف شده با مواضع تند لیبرالی برضد سلطنت استبداد پروس تبلیغ ومنتشر میکرد. مارکس از جمله مشهور ترین فلاسفه المانی است که می گوید، ثروت اقتصادی نقش تعیین کننده را در تحولات تاریخی دارد. افکار فلسفی او در چارچوب ماتریالیزم دیالیک، ماتریالیزم تاریخی و اثر معروفش " سرمایه " که در انگلستان آن را نوشت، شهرت او را جهانی ساخت و افکارش در جهان معاصر بویژه پس از انقلاب اکتوبرسال ۱۹۱۷ ترسایی روسیه، بربخشی از جهان مسلط بود. مارکس در اندیشه های فلسفی خود متاثر از فویرباخ و هگل است و چنان که می گوید، دیالکتیک هگل را "سرراست وبه پای استوار"کرد. به همین گونه در مسایل تنازع بقا و تکامل تاریخی متاثر از داروین و در مسایل اقتصادی متاثر از ریکاردو بود. کارل مارکس خصلت جامعه سرمایداری را استثمارفرد ازفرد میدانست ، که درآن دوطبقه وجود دارد یکی استثمار گر ودیگری استثمارشونده است. استثمارگران ابزار تولید را برای تولید ضرورت است به اختیار دارند. وبه همین سبب است که زیادتری سهم را از تولید اضافه مواد می برند. درصورتی که دراین روند سهم مستقیم و مهمی ندارند . استثمار شونده گان یعنی کارگران استند که بیشترکار میکنند ،کمتر سهم می برند. سهم زیادتر به سرمایداری تعلق میگیرد. مارکس این روند را درآثار و مقالات خود انتقاد و سرشت جامعه سرمایداری را اشکار ساخت. او تولید کالا را مساله مرکزی ساختارجامعه سرمایداری درتما م جنبه های آن والگوی همه شکل های موضوع جامعه سرمایداری دانست . او این اندیشه را توضیح داده و واشکار ساخت که تولید کالایی درسازوکار وتحول های اقتصاد بازار آزاد مساله محوری وساختاری «مدرنیته » است. اصل استثمار فرد ازفرد و رمزگشایی شی واره گی مناسبات اجتماعی واز خود بیگانگی انسان مدرن را گشوده که انسان بالای شی که تولید میکنند اختیار ندارد.تنها مزد آنرا برایش میدهد که بخور نمیر است ومقدار کمی از بهای کالایی که تولید می کند ،برایش داده میشود. او مثل یک آدم ماشینی کارمی کند ومحصولش به اوتعلق نمی گیرد، بلکه به بازار فرستاده می شود تا به نفع سرمایدار فروخته شود. اینست بیگانگی کار از کارگرچون کارگر تبدیل به کیفتی خارجی میشود نه برای خود کارگر. استثمارانسان ازانسان چه درزمان نیولیبرالیزم وبعد از آن شکلش تغیر نکرده، بلکه تمام انسانهای که چه در تولید ماشینی ، تولید فکری ، فرهنگی وعلمی مصروفیت دارند، مورد استثمار قرار میگیرند. تمام فرآوردهای تفکری وعلمی وتولیدی ماشینی آن تحت نظر شرکت های فراملیتی بزرگ استند که آنها را به مزدی ناچیزی استخدام یا حتا خریداری کرده و به قیمت بیشتری به شرکت دیگری به فروش میرسانند. تمام کارهای تولیدی فکری وجسمی به اختیار این شرکت ها قرار میگیرند، سپس بعد از تقاضا به بازار عرضه وبه فروش رسانیده میشود از آن سود به د ست می آورند ( آدم فروشان قرن بیست ویک). خلاقیت وابتکار هنرمندان، قهرمانان وپیشتازان حوزه های سپورتی وباشگاه های آنها از قبیل فوتبال ، بوکس ، باستکبال وغیره همه درخرید وفروش این شرکتهای فراملیتی قراردارند ،از آنها در باخت وبُرد مسابقه های سپورتی استفاده مینمایند. به مانند یک ماشین تولید که گذشته ها کالابود واکنون پول برای تولید پول بهره گیری صورت میگیرد. فرد گرایی به فرد منشی وخودخواهی فردی تبدیل شده و هر کس برای نفع وسودجویی درجامعه دربازار آزاد سهم میگیرند، اخلاق جمع گرایی واجتماعی قربانی اخلاقی فردگرایی شده است. چنانچه این امر با انتخاب ترامپ به حیث رییس جمهور امریکا درسطح رهبری کشوربزرگ جهان ظهورکرد که وحدت جهانی وگلوبالیزم برهم خورده نظمی که بعد از جنگ دوم جهانی بوجود آمده بود ازبین رفت. جای آنرا ملی گرایی وروشهای پوپولیستی گرفت. سبب رقابت های اقتصادی میان قاره اروپا ، امریکا ،اسیا وافریقا شده است. جهان به سوی جنگ سرد دیگری روان است. شیوع ویروس کرونا تایید کننده این امراست که جهان نتوانست به اسرع وقت جلو ی این اپیدمی را بگیرد، وجهان گیر شد . تابحال 3441767 تن مبتلا و ازجمله244022 تن ازبین رفته ، 1098275تداوی شده اند. کشورها ی که پیش ترین تلفات رادارد، قدرت های برزگ لیبرالیستی ازجمله امریکا، انگلستان و هسپانیا وایتالیا وجمهوری اسلامی ایران میباشند. دراین روند معلوم شد که روحیه جمعی واجتماعی برای تصمیم گیری و تولید واکسین وداروی درمانی ،میان ابرقدرت های توافق میان شان وجود ندارد وهرکدام در آرزوی آنست که امتیاز تولید را برای خود کمایی نمایند، تا ازاین طریق سرمایه هنگفت را درشریانهای اقتصادی خود جاری نماید.تا ضرری را ازدرک رکود وبحران اقتصادی واجتماعی دیده اند، جبران نمایند . این روند هنوزهم خطرو تهدید بزرگی حهان را درجهت رکود اقتصادی و بحران اجتماعی درآینده می نماید. پایین آمدن نرح نفت درسطح جهانی یک پدیده است که تا به حال درجهان کمتر بوقوع پیوسته بود. حتا زیر صفر دلارنرخ نفت امریکا درآمد . اینهمه دستاوردهای منفی ،غروب ستاره رهبری جهان امپریالیستی غرب را نوید میدهد وتغییر فاحش را به سطح جهانی در تمام شیون زنده گی بشریت وارد خواهد کرد!.در طول باداریی امریکا اهرم اقتصاد جهانی طوری شکل گرفت که اقتصاد تمام جهان به اختیار شش تن درآمده و99 درصد درآمد کل جهان به آنها تعلق دارد . غریب غریب تر سرمایه دار سرمایه دارتر استثمارگر واستثمار شونده دوچند شد ه است.
کارل مارکس در نهاده های یازدهم در باره یی فویرباخ گفته است :" فیلسوفان فقط جهان را به راه های گوناگون تاویل کرده اند ، مساله بر سردگرکونی کردن انست". این نهاده آشکار میسازد که مارکس از نظر به سوی عمل حرکت وتغیر دادن جهان رهنمایی میکند. او راهی تغیر اساسی وبنیادی را در وجود انقلاب پرولتاری درجهان میدانست .
مارکس میگفت:" اما جهان را به نحو جزمی پیشبینی نمی کنم بلکه می خواهم جهان تازه از طریق جهان قدیم بیابم". چنانچه درشرایط فعلی با شکسته شدن نظم گذشته جهانی توسط جبر کرونا تغیراتی در تمام نهادهای اجتماعی ، سیاسی فرهنگی ، بوجود آمده سبب ساز سنت شکنی: دینی ، مذهبی، اخلاقی و وغیره شده است.جهان امروز ضرورت دارد به جنبش بزرگ انقلابی با رهبری افراد کاریزماتیک برای تشکل و رهبری نیروهای پیشرو و اگاهی جامعه بشری که بتوانند به سطح جهانی اجماعی کلانی را بوجود آورند و زمینه تغیر بنیادی اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی را به سطح جهان بیاورند ، جهان جدید بدون فقر ،رنج ،تضادها وتبعیض طبقاتی بنیاد نهد.تا قطب های متخاصم یک طرف فقر ودیگر طرف ثروت سرمایه که به مشت مفت خواری انگلی تعلق دارد ، وجود نداشته باشد!.
وضع سیاسی ، اجتماعی واقتصادی افغانستان به اثر شیوع مرض کرونا 19 وعدم توجه رهبری دولت نسبت مخالفت های سیاسی بالای چوکی ریاست جمهموری، میان اشرف غنی وداکترعبدالله عبدالله به سطح بسیار ناهنجاروتباهی کننده یی رسیده است. ازیک طرف جنگ با طالبان ازجانب دیگر قرنطین دولتی برای جلوگیری شیوع ویروس کرونا19 دومیلیون انسان "دست به دهن" بیکار شده لشکر بزرگی بیکاری را بوجود آورده است. دولت هم توان و قدرتی کمک های همه جانبه را ندارد که مردم را ازاین فقر وگرسنگی نجات دهید. پولهای کمکی کشورهای جهان معلوم نیست درکدام شریان اجتماعی واقتصادی تزریق شده تا درد بی درمان مردم بیچاره وغریب را درمان نماید؟ تا اکنون به تعداد2500 تن مبتلا به این ویروس درافغانستان شده اند که ازجمله 70 تن جان باخته اند. ازجمله مبتلایان ویروس کرونا 692 تن ازشهرکابل میباشد.نظر به اطلاعیه ها وتحلیل های آگاهان سیاسی معلوم میشود، فجایع بزرگ درآینده دامنگیری مردم افغانستان از ناحیه شیوع کرونا 19 خواهد شد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۲۰ـ ۰۵۰۴
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
آدمی، محتاج خودشناسی و جهانشناسی در «تنازع بقا»
(مقدماتی بر تیوری های پساکرونایی)
محمد عالم افتخار
تعیین اینکه اینجا و آنجا تا چه حد میتوان و باید پیرامون ( باور ها ) سخن گفت و آنها را به نقد گرفت و ... شاید دشوار ترین کار درعالم بشری باشد، چرا که تا حدود بالاتر از ۹۰ درصد به اوسط جهانی، افراد آدمی تک تک، و گروه های به ویژه خونی و نسلی آدمی دسته دسته، فقط همان باور هایشان استند.
ولی به ویژه در عصر کنونی، (باور ها) را نمیتوان « برنامه » زنده گانی فردی و اجتماعی و به خصوص برنامه زنده گانی اجتماعی ساخت!
اگر ازهیچ مورد دیگرِ دیده و شنیده و تجربه و سرگذشت... این مهم را درنیافته باشیم، حال بایستی از ابتلای فوق عظیم و سراسری جهان بشری با کرونا به این دریافت نایل گردیم.
بسیاری از باورهای بشری به نحوی با اینکه ما و دنیا همه مخلوق خداوند استیم، پیوند دارد. اینکه باورهای انسانی که اغلب اساطیری اند، در ذات خود دارای تناقضات حل ناپذیر میباشند و اینکه تماس به باورها، همان ترس را که موجب پیدایش و نضج و تداوم آنها شده است، به ضریب بالایی احیا و بیدار میگرداند، از صدورمشکل هاست.
البته خردمندانه نیست و غیرمقدورهم میباشد که به ریز و درشت باورها پرداخته شود. فقط به ستون فقرات و خطوط تعیین کننده بین البینی چند و چندین سیستم باوری که در راه جهانبینی و جهانشناسی کارساز واقع شده اند، ناگزیر باید تاملاتی کرد. ازاین جمله:
میگویند: بلاشک و لا ریبَ فی، که دنیا، "دار امتحان است و مکان آزمایش"!
گویا مؤمنِ اهل کتاب، اگرهیچ چیزی از زمین و آسمان و مافیها و از خالق و مخلوق نداند، این راز و حکمت و حقیقت خداوندی را "میداند" که او تعالی همه خورد و بزرگ و پیدا و پنهانِ عالم را به خاطری آفریده که آنها را "امتحان و آزمایش" کند.
در عین حال فرمایشات داریم که:
ـ خداوند تعالی که عالِم مطلق و دانای کُلِ اَزَل و اَبَد است، پدیده ها و موجودات عالم را به خاطری آزمایش نمی کند که معلوم دارد آنها چه اند و چه می توانند بشوند؟!
چرا که خود ذات اقدسش پیش ازخلق کردن همه و هنگامِ خلق کردن همه، اراده فرموده است که آنها چه و چطور باشند و چه و چگونه رشد و حرکت و سکون و تغییر و تحول ... نموده بتوانند.
اراده خداوند دانا و قادرمطلق نعوذ بالله، مانند مخلوق نحیف و ضعیف از جمله آدمی نیست، که با صد تردد و تذبذب به کاری دست برد و منتظر بماند که نتیجه مطلوب می آورد یا برعکس نه تنها زحمات که حتا سرخودش را به باد میدهد.
ـ اراده خداوندی، مصدر مجبره «کُن فیکن» است، بی اراده او تعالی، هیچ ذره و موج، هیچ کهکشان و کیهان و هیچ ریز و درشت هستی، معنا و مصداق پیدا نمیکند، اصلاً برگی از درخت نمی ریزد و هیچ جمادی را تکانی و هیچ زنده جانی را مرگ و درد و ملالی نمی رسد یا برعکس!
با تمام اینها بازهم خداوند جلت عظمه، فقط "امتحان و آزمایش" میکند و اصلاً دنیا را "دار امتحان" خلق کرده است!
ما آدم های «اهل کتاب» کتاب ناخوان، گاه نیزخیال باطل می کنیم که خداوند، تنها ما ها را امتحان و آزمایش میکند چرا که به ما قدرت و اختیار گناه و ثواب بخشیده است و ما را توسط انبیا و رسولان علیهیم السلام، امربالمعروف و نهی عن المنکر نموده است، لذا اگر طبق فرموده ها عمل کنیم مکافات بی حساب این دنیایی و بهشت ابدی آنجهانی را مزد و بخشش می گیریم و الا ذلت و مجازات تا مرگ و نابودی اینجهانی و عذاب الیم چه بسا ابدی ی آنجهانی را بر ما نازل میدارند....
بدینگونه بقیه عظیم و اصیل دنیا از دایره تفکر و توهم باورمندانه بیرون مانده یا هیچ انگاشته میشود یا اساساً و کلاً مخدوم و مامور «برای ما» پنداشت میگردد.
راستی، چنین ملغمه با خدا شناسی و یکتا پرستی ادعایی چه نسبتی دارد؟
این وهم و خیال اولاً خلاف قدرت مطلق خداوندی است چرا که خداوند را، محتاج یاری و همکاری بعضی مخلوقاتش برای راندن و راه بردن دیگر مخلوقاتش می نمایاند.
ثانیاً این وهم و خیال، برضد علم مطلق خداوندی است چرا که او تعالی را نسبت به آنچه مخلوقاتش خواهند شد و خواهند کرد، مذبذب و مشوش و حتا نعوذ بالله، ناآگاه وانمود می گرداند.
این وهم و خیال، ناشی از بدویت جسمانی و دماغی آدمیان بوده و از اجداد سافل مان به ما رسیده و توسط برخی از همعصران غافل و مغرض ما، حالت های عجیب و غریب و چه بسا وحشتناکی به خود گرفته است..
اصلا آنچه انبیا و پیامبران می خوانیم، شریکان و همکاران و یا اجیران خداوند تعالی نیستند که این یا آن کار خداوند را اجاره کرده یا این و آن بار خداوند را از دوش اوتعالی برداشته باشند.
انبیا و پیامبران، آن آدمیزاده گانی بوده اند که نسبت به باورها و توهمات و رسوم و عادات پدران و نیاکان شان به شک و تردید افتاده کوشیده اند، آنها را کم و بیش که میسر بوده و ممکن شده، اصلاح کنند و تغییر بدهند.
چنانکه "ابراهیم نبی" بر بُت سازی و بُت پرستی "آذر" پدر(یا به روایتی: عموی)ش و عقاید باطل حاکمان و محکومان زمانش شورید و «محمد مصطفی» بُت های پدران و نیاکانش را از خانه کعبه برانداخت و بسی سنت ها و عادات آنها را باطل و ضاله اعلام داشت.
گفتنی است که همچو تلاش های پیامبرانه در زمانش، بیحد خطیر و وخیم و قربانی طلب بوده است، چنانکه پیامبرانی زیاد، توفیقی کسب نکرده و برعکس زیر دست و پای مردمان جاهل و نیمه وحشی گرفتار عذاب و مرگ های فجیع گردیده اند. در مورد روشنگران و کاشفان و مخترعان و مصلحان تاریخ بشر، این مشقات و قربانی ها گسترده تر و لرزاننده تر هم بوده است و هنوز می باشد!
رویهمرفته بهترین سنت انبیا و پیامبران و دیگر ارباب خرد و درایت بشری، نیز همین است که آیندهگان، میراث فکری و توهمی و اعتیادی گذشته گان را، میمون وار تقلید نکرده غل و غش و گمراهی و جهل را آز آنها، سوا نمایند و فقط درست ها و نیکوها و پسندیده ها را محفوظ و محترم و گرامی بدارند و طبق مقتضیات زمانهِ تغییر خورده خود، بینش درست تر و برنامه اجرایی تر برای خویشتن و نسل اینده خود طراحی نمایند.
چه خداوندِ خالق متعال، ما موجودات دوپای را "امتحان و آزمایش" کند، چه تمامی مخلوقاتش را، در هردو گزینه، امرِ راز ناک "امتحان و آزمایش" الهی، کار خود اوتعالی است.
یعنی که، آدمیزاده گان چه به نام انبیا و پیامبران و چه به نام ها و عناوین دیگری، در این "امتحان و آزمون" آلهی، اصلاً و ابداً دخل و غرضی داشته نمی توانند به این دلیل اظهر من الشمس که در آنصورت نعوذ بالله شریک خلقت و خالقیت خداوند عظیم الشان میگردند و خدا میشوند!.
آدمی و آدمیزاد به یمن دماغ بزرگتر و تکامل یافته تر خویش، فقط همینقدر پنداشته است که دنیا، دار "امتحان و آزمایش" الهی است ولی ( در حالیکه این پنداشت درست باشد ) آدمی و آدمیزاد و هیچ مخلوق دیگر خداوندی، هرگز و ابداً قادر نیست و قادر نمی شود که کُنه و کان و کیف و آماج و مقصود این "امتحان و آزمایش" آلهی را دریابد، همانگونه که هرگز و ابداً قادر نیست و قادر نمی شود که کُنه و کان و کیف و آماج و مقصود خِلقت و آفرینش یا خالقیت و آفریدگاری خداوند را درک و دریافت نماید.
چرا که در صورت چنین درک و دریافت محال اندر محالی، بایستی مرز ازلی و ابدی میان خالق و مخلوق، میان آفریدگار و آفریده و میان صانع و مصنوع شکسته شود و چنین چیزی خیال است و جنون.
به اساس منطق نحیف و نزار بشری هم ـ در حالیکه این پنداشت درست باشد که دنیا دار امتحان خالق تعالی است، این امتحان مربوط و منوط خودِ خِلقت می باشد چون بر اساس همین منطق نحیف و نزار بشری، امتحان باید به نتایجی منتج شود، شاید خالق تعالی نتایج را درخلقت های دیگرمنظور خواهد فرمود، چرا که خداوند جاودان و لایزال است و دنیا فانی و گذرا. احتمالا پیش از این دنیا و پس از آن، خلقت های خداوندی ادامه داشته است و ادامه خواهد یافت و چه بسا در موازات این دنیا هم خلقت های خالق متعال متداوم بوده و خواهد بود.
خلقت های ذات آفریدگاری همه در روال « کون و فساد» یعنی هست شدن و نیست شدن می باشند، و هرگزمخلوقی جاودانه ـ چه خورد، چه بزرگ ـ آفریده نشده است و آفریده نخواهد شد، چرا که جاودانگی فقط و فقط ازآنِ خالق تعالی میباشد!
نمُرده ها و «حیات جاویدان» یافته های اساطیری، فقط افسانه ها استند و اینان، اگر در عالم واقعی بوده اند، اغلب حتا نیمه عمر مقدور و معمول طبیعی را طی نکرده، خاک شده اند!
علوم کیهانشناسی مستدل و مستند و مصور نشان میدهند که مرگ بر خورشید ها و کهکشانها نیز طاری و ساری است و از برهه های زمانی ی به شناخت در آمده در عمر گیتی تا اکنون کم از کم دو نسل خورشیدها و غول های ستاره ای عالم به طریق «سوپر نووا»(انفجار های نواختری) دچار مرگ گردیده و عناصر سنگین تر را که طی فعل و انفعالات هستوی ی عمر آنها ایجاد شده بوده است، به فضا پراکنده اند که در ساختمان نسل جدید تر ستارگان و منظومه های آنها جذب گردیده است.
خورشید ما و سیارات نظام شمسی که از سومین نسل شناخته شده کیهانی میباشند، و اصلاً تمامی نسل های کرات سماوی، همه در خلقت، به گونه ای «پروگرام» شده اند که در مدار های معینی گردش کنند، در فضا، در موقعیت های معینی قرار و نوسان داشته باشند و به لحاظ قوای جاذبه و نور و تأثیرات مد و جذری وغیره که به آنها ارزانی گردیده همدیگر را تکمیل و در ایجاد یک نظام، با هم مشارکت بدارند. البته خورشید ها همه منابع تشعشع و نور و حرارت اند، ولی سیارات نظر به موقعیت های ویژه نسبت به خورشید ها، ندرتاً می توانند کانون حیات و شگوفایی باشند.
چنانکه از سیاره ای چون زهره که در نزدیکی سوزان خورشید ما واقع است یا از سیارات دیگر که بسیار دور از مرکز نور و گرمای نظام شمس یعنی در مناطق زمهریر گونه واقع میباشند، طبق «پروگرام» خلقت خواسته نشده که میزبان حیات باشند ولی از کره زمین که در «منطقه طلایی حیات» در منظومه قرارگرفته است، میزبانی حیات و زنده گی، منظوری محتوم میباشد.
از اینجاست که زمین مهد تنوع بی حساب حیات میکروبی و گیاهی و نباتی و جانوری است که یکی و فقط یکی از آنها آدمی یا بشر میباشد و یکی هم کرونا ویروس ـ موجود نادیدنی مولیکولی که امروزه دنیای هفت و نیم میلیاردی بشری را به تباهی تهدید میکند و تمامی باور ها و آیین های هزاران سال فراهم آمده در تاریخ و گنجینه های فرهنگ را به زلزله انداخته و حتا آیین های دفن و کفن سنتی ـ اخلاقی ـ روانی آدمیان را به جهت غیرممکن و غی اجرایی شدن میکشاند!
در نظام های منظومه ای و کهکشانی و هکذا در ستاره هایی مانند خورشید و سیاراتی مانند زمین، قوانین، حاکم است که متکی بر چار نیروی گرداننده هستی میباشند ولی و معهذا تصادفات و تصادمات نیز منتفی نیست و حتا امکان برخورد کهکشان های ستُرگ و پهناور با همدیکر موجود میباشد، سنگ ها و سیارک هایی که از تشکل کُرات و منظومه های قانونمند دور مانده اند، در فضای گیتی سرگردان میباشند و گاه با ستاره ها و سیارات از جمله با زمین برخورد می نمایند (که چه بسا از نظرگاه ما، فجایع آنی تباه کن ایجاد می نمایند.) تصادفات و تصادمات نیزمطلقاً یا نهایتاً ناشی از انارشی و آشوب نبوده بلکه بالنوبه از نتایج عملکرد قوانین است که مانند خطوط متقاطع در تقابل واقع میگردند. کافیست دراین گستره به تصافات و حادثات ترافیکی در زمین و هوا و ابحار تعمق نماییم!
درعالم حیات نیز فقط قانونمندی ها نیست که عمل میکند بلکه تصادفات و تصادمات حتا بیشتر و به مراتب بیشتر از دنیای غیرِحیه، در آن جاری و ساری میباشد. شگفت آورتر از همه وجود حاکمانه زنجیره غذایی (از نظر گاه ما، ظالمانه!) است که حیات سلسله ای از گیاهان و جانوران، به مرگ و دریده شدن و پایمال گشتن سلسله دیگر از گیاهان و جانوران در ابحار و خشکی ها و فضا ها، وابسته است و ازاین جمله ویروس ها که مستقلاً موجوداتِ اولیه بالقوه حیه یا نیمه حیه میباشند، جز به گونه یافتن و چسپیدن به میزبانی حیه خورد یا بزرگ، اصلاً حیاتیت خویش را از قوه به فعل آورده نمی توانند، لذا خواست و دعای یک ویروس به خدایش جز این نیست که به او امکان تحقق حیاتیت و ادامه نسل اعطا کند ولی این «عطا!» ـ چنانکه این روز ها گویا به ویروسِ نوِ کرونا اعطا شده است، می بینیم که به چه قیمت برای سایر جانوران و به ویژه آدمیان در سراسر کره زمین، تمام شده است و تمام میشود.
براساس دانش های کنونی بشر، حیات پس از تشکل ترکیبات مولیکولی نسبتاً بزرگ که مرکبات آلی یا زیستی خوانده میشوند، به تدریج شروع شده است. اینها عبارت اند از آمینو اسید ها، پروتئین ها، لیپتید (چربی) ها و بالاخره زنجیره های مولیکولی یک ردیفه (RNA) و دو ردیفه (DNA).
(RNA) ها و (DNA) ها معجزه های بی همانند در پیدایش حیات میباشند برای اینکه حاوی اطلاعات و نقشه ژنتیکی نیمه سلول، تک سلول تا موجودات حیه بیش سلولی به سطح آدمی و پُر سلولی های بزرگتر و به مراتب بزرگتر از آدمیان میباشند.
اطلاعات و نقشه ژنتیکی موجودات حیه که البته در پیوند تنگاتنگ با محیط زیستی (ایکوسیستم) بازخوانی و اجرایی میشوند، به تناسب حجم و تفصیل به طریق الفبای ژن هادر مجموعه هایی به هم بسته (DNA) ها که کروموزوم نامیده شده اند، ضبط شده میباشد. و هر موجود حیه با مهیا بودن محیط زیستی مناسب، در تداوم نسلی، طبق همان اطلاعات و نقشه درونِ کروموزوم های اختصاصی اش نطفه می بندد، جنین میشود، به دنیا می آید و مراحل طفلی و جوانی و کمال پخته سالی را طی می نماید.
صرف دراین میان نوع بشر یا آدمی، در پروسه تکاملِ نوعی، دچار تحولاتی گردیده که به دلایلی از او نوع عالی تری ازجانوران ساخته است ولی به دلایلی دیگر، او را گرفتار ناتوانی هایی گردانیده که شباهت هایی به موجودی «ناقص الخلقه» بهم می رساند.
این مورد بی اندازه مهم و مبرم را که پایه و مایه هرگونه تیوری شناختی و برنامه ای ایست، در بخش بعدی خواهیم گشود.
پایا و دانا و توانا باشید!
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۵۰۴
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
ازتاریخ آموختن وبه آن سرزدن ارتجاعی نیست!
رستمی
هفت ثوریک پدیده تاریخیست که فضای وسیع ازحافظه تاریخ کشورما را احتوا کرده که از هم به سطح داخلی وجهانی همه ساله به مثابه پدیده یی تاریخی یاد آوری میشود . هفت ثورتغییر بزرگی سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی را درافغانستان بوجود آورد .این امربرای بعضی پسندیده وبرای بعضی ناپسند بوده است. رخدادهای تاریخی همیشه در تعین سرنوشت توده های انسانها اثر گذار وتعین کننده بوده که باعث رشد تکامل انکشاف درعرصه های گوناگون زنده گی آنها شده است .حزب دموکراتیک حلق افغانستان بعداز قیام ثور به قدرت رسید،که دارای مرام مشحص بر بنیاد تیوری علمی مترقی مطابق دوران وقت تنظیم شده بود . به این رو نظام جدید ملی و دموکراتیک را که مدافع اکثریت طبقه غریب وبیچاره اعم از کارگران (قلیل )، دهقانان ، آن استثمار فرد ازفرد وجود نداشته باشد ، مساعد سازد .یعنی تحقق عدالت اجتماعی و رفاه عامه برای ازبین بردن فقر، گرسنگی وتامین ارزشهای انسانی ومدنی با رشد سکتورمختلط دولتی وخصوصی مطابق پلانهای تنطیم شده دولت صورت بگیرد. طوریکه کشورهای غربی ازجمله درآغاز شکل گیری نظام های سرمایداری ، اروپای غربی وشمالی و اخص سکاندیناوی نیز از نظام های سوسیال دموکراتیک زیر شعار« رفاه عامه » به سوی نیولیبرالیزم عبور کردند. اما دولت جمهوی دموکراتیک خلق افغانستان می خواست بعد ازسپری نمودن رشد روند نهادهای دموکراتیک و ملی درعرصه اجتماعی و اقتصادی به سوی سوسیالیزم عبور بکند که نشد! . برعلاوه کمی و کاستی ها توانست بارویکردهای انقلابی تغییر بزرگی را درعرصه فرهنگی ، اقتصادی واجتماعی درافغاسنتان نهادینه بسازد. ازآنجمله احساس وطن دوستی ،ایجاد سازمانهای اجتماعی ، رشد اگاهی علمی، سطح شعور سیاسی از منابع تاریخی جهانی و ملی ، رشد جراید و کتاب نویسی و وحدت وهمبتسگی اقوام وسایر خدمات اجتماعی ، اقتصادی وغیره به نفع زحمتکشان می باشد. امروز ما نتایج آنرا لمس واحساس میکنیم که مردم به نیکی از آن یاد مینمایند.
تاریخ حافظه فراغ وبا حوصله دارد که واقعیت ها را به تدریج به نسل های امروز و فردا انتقال میدهد. دانشمندان غربی شرقی از آن تعریف های مشخص ارایه داشته اند. به این رو اعضای پرافتخار دیروز حزب دموکراتک خلق افغانستان (حزب وطن) حق دارند که به گذشته خود نظر کنند ازخو بی ها وبدی های آن تجربه حاصل نمایند، میگویند:
« کسی که دیروز نداشته باشد ازفردا هراس دارد. » ظهور حزب دموکراتیک خلق افغانستان وقیام هفت ثور یک پدیده تاریخیست که باید تاریخی بالایش قضاوت نمود. چنانچه هگل میگوید فلسفه فرزند زمان خود است .در آنصورت انقلاب ثوروهدف اش به تاسی ازمرام حزب دموکراتیک خلق افغانستان تنظیم شده بود که الهام از فلسفه زمان خود گرفته و رهنمایی قعالیت وی بود. مارکس میگفت : « زمان هستی فعال انسان است. زمان فقط معیار زنده گی انسان نیست. مکان تکامل اش نیز هست. » به این رو اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان با موجودیت هستی خود در زمان معین تکامل کرده و ناکامی ها ،پیروزی ها را احساس و تجربه کرده است. میتواند از این تجربه های خوب و خراب درشرایط موجود برای استقامت های اهداف انسانی خود درمیدان پیکار حق وعدالت خواهی از آن استفاده نمایند.و سرمشق رویکردهای حال و بعدی خویش قرار دهد. برعلاوه که اصول مبارزه امروزبه سطح ملی وجهانی تغیرات چشمگیری کرده، اما اهداف استراتیژیکی نظام های سرمایداری تغیر نه کرده همان استثمار ، جهان گشایی ،کودتاه ها ولشکر کشی ها بالای کشورهای نادار غریب که منابع سرشار طبیعی دارند هنوزهم ادامه دارد. عقب مانی وعدم انکشاف اقتصادی واجتماعی دراکثریت کشورهای جهان سوم بالخصوص درافغانستان برعلاوه دموکراسی وارداتی بوسیله نیروهای نظامی وسیاسی کشورهای غربی در راس امریکا با مصارف گزاف مالی ومعنوی وجود دارد. وضع اقتصادی و اجتماعی سیاسی افغانستان با رشد نسبی افزاروسایل تولید ، باشرایط بازار آزاد و، تحقق ارزشهای مدنی ،سیاسی ازیک دوران تاریخی فیودالی ماقبل فیودالی به سوی جامعه سرمایداری وارداتی درحال عبور است ، با شرایط که حزب دموکراتیک خلق افغانستان مبارزه عدالتخواهانه مینمود ودرقدرت بود، فر ق بنیادی نکرده است. درآزمان اشرافیون و مالکین زمینداران بزرگ وجود داشت ، بازهم امروزبا ظهور قشر جدیدی دیگری، با تغیر شکل وقیافه از وجود زورمندان و قوماندانان جنگ سالار،درجمع اشرافیون افزون شده، که ازخون مردم پولدارشده اند ومنابع درآمد شان: تمویل اعاشه واباته وزارتخانه ها کشوروبا فروش وخرید محصولات زراعتی کشور به شمول قاچاق مواد مخدره صادرات واردات کرده و موسسات صنعتی مختلف وبنا های آسمان خراش ساخته اند. خود را از این طریق سرمایدارو حاکم بر سرنوشت مردم غریب ساخته که فقیررا فقیر تر وبه سرمایه خود افزوده اند. شرایط اقتصادی ، اجتماعی ، وسایل تولید و نیروهای مولده رشد نسبی کرده است. همچنان افغنانستان را با واردات اموال مصرفی به یک گدام بزرگ جهانی تبدیل کرده اند. این شریان اقتصاد کشور امروز به دست مافیای مواد مخدره و زورسالاران داخلی و دلالان سرمایدارن نظامی کشورهای خارجی میباشد. بعداز قیام هفت ثور نسبت کج روی ها واشتبا ه ها وخیانت های روشن دولتداری حفیطالله امین جنایتکار وباند فاشیستی وی زمینه مداخله نیروهای مسلح را زیر نام جها د که قبلأ برضد دولت جمهوری داوود شکل گرفته بودند و رهبران آنها به پاکستان فرارکرده بودند ،مساعد ساخت، باپشتبانی دولت های منطقه وبین المللی در راس امریکا به مداخله وسیع درافغانستان آغازکردند که باعث جنگ ویرانی و ایجاد فضای ترور اختناق شدند و حزب دموکراتیک خلق افغانستان نتوانست اهداف انسانی واخلاقی خود را عملی نماید، تا اینکه از قدرت ساقط کردید وقدرت نسبت عوامل مختلفی دواطلبانه توسط رهبران حزب وطن به جهادیون انتقال یافت . با انتقال قدرت به آنها تراژیدی بزرگ آغاز که تا به حال ادامه دارد.
هگل دانشمند المانی میگوید : « ذهن درتاریخ است وتاریخ درذهن است. » لاکن رشد واگاهی وآزادی انسان ها در روند پیشرونده تاریخ صورت میکیرد ، موضوع تاریخ آزادی انسان است. اعضای دیروز حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن )حق دارند که در جریان فعالیت های کنونی خویش به مثابه شخصیت های اگاه یی تاریخ ، تا برای کسب تجارب مفید این حزب به گذشته خویش نظری بیندازند ، تا ازآن برای رویکردهای بعدی خود باشرایط حاضراستفاده وسرمشق عمل خویش قرار دهند. چنانچه براساس دیالکتیک هگل : همه چیزدر« شدن » است ؛ پدیده های نو از درون پدیده های کهنه بوجود میاید ، بعضی ازعناصر کهنه بانودر سازش قرارمیگیرد باعث رشد وتکامل بعدی ان میشود. دراینصورت تجربه های تاریخی انسانها را از مراحل ناپخته در مرحله پختگی و رشد فکری کمک ویاری مینماید.
هرآنچه گفته آمدیم یادآوری از یک روند تاریخی بود که مربوط به حزب دموکراتیک خلق افغانستان که حالابه 30 حزب تبدیل شده میباشد. اکثریت اعضای ا حزاب ایجادشده رسالت خویش میدانند ، نظر به وضع ناهنجار فعلی کشوردلسوزانه و آرزومندانه در داخل وخارج کشور قصد دارند، تابرای ایجاد یک حزب فراگیر نقش خود را ادا نمایند. به این رو وظیفه وطن دوستی خود میدانند، تا از تجارب مفید حزب مادر(حزب دموکراتیک خلق افغانستان) برای تسریع روند همسو گرایی برای ایجاد حزب نوین مترقی استفاده عظیمی کنند . عملکردهای مثبت آنرا که امروز باعث تحرک و همبستگی و وحدت مبارزه سازمانی وتشکیلاتی درخارج و داخل کشورمیشود،ملاک عمل قراردهند. ، این امر به معنا عقب گرایی ارتجاعی به گذشته نیست!. اکثریت نیروها و اعضای حزب مادر درآرزوی یک حزب فراقومی زبانی و ایدیالوژیکی هستند . تا تمام ا حزاب مستقل ایجاد شده به طور داوطلبانه درزیر سقف یک حزب واحد تنطیم شوند ، اما درفکرایجاد همان حزب مادر با نام و مرام وآیین نامه مشابه نیستند!. چون زمان تغیرکرده مقوله معروف لینن :« شرایط مشخص از وضع مشخص » ماباید دربستر زمان به پیش رویم نه به عقب !
به گفته هراکلیت فیلسوف یونان باستان : « دریک رود خانه دو بار نمی توان شنا کرد. »
افغانستان به همچو حزب سرسپرده خلاق و پرابتکار ومجرب ضرورت دارد، که از این وضع نابسامان سیاسی ، اختلاف های قومی ،نابرابری های اقتصادی واجتماعی نجات یابد.
زحمتکشان افغانسنتان برای نجات خویش ازبدبختی ، رنج و مرارت وخون ریزی به تحقق این ارزشها ومولفه ضرورت دارد: تحقق کامل حقوق مساوی میان اقوام ،ادیان و مذاهب براساس حقوق شهروندی ، برابر ی میان زنان ومردان ، رشد جامعه مدنی، رشد نهادهای خصوصی وخود گردان ، گسترش نهادهای همگانی دولتی وغیردولتی ، ایجاد و رشد موسسات خدماتی وفرهنگی مانند: بیمه های رایگان بهداشتی بازنشستگی ، کمک خدمات اولیه به سالمندان ، دانشگاه ها ، مکاتب، کودکستانها ازطریق تحصیل وآموزش و رایگان برای همه ، گزینش مسوولین حکومتی از پایین تا به بالا ازطریق آرایی مردم ، حل نابرابری اقتصادی بوسیله نهادهای خدماتی از طریق درآمد اخذ مالیات مترقی ،و سرمایه ملی کشور . مردم احساس بکنند نیروی را که غرض تولید و سهم در سازماندهی ومدیریت دولت بکار میبرند دو باره درعرصه های مختلفی از آن مستفید میشوند. همچنان گزینش قوای سه گانه دولت اجراییه، مقننه وقضایه با آرای مردم. اینها همه خواست وآرزوهای « نیروهای چپ ملی و دموکراتیک » است. نه کمونیستی وسوسیالیستی!
احزاب مترقی باید با احزاب بنیادگرایی اسلامی بر شالوده برنامه های اقتصادی و اجتماعی مطابق وضع عینی که به زنده گی روزمره مردم تعلق میکرد فرق داشته باشند. ما تا زمانی برنامه مترقی و دموکرات ملی نداشته باشیم اعتماد مردم را نمی توان به مثابه مدافع زحمتکشان نسبت به احزاب ارتجاعی قاتل وچپاولگر وغیردموکرات کسب نمود . عدالت خواهی مبازره پیگیر توام با آموزه های مترقی ودانش مترقی می خواهد ؛این امر با چالش های بزرگ همراه است .
بقا و پیروزی ما دروحدت وهمبستگی است!
درغیرآن فرق بین ما واحزب پوپولیست دینی نفاق گر که اوهم ازعدالت ومساوات صوری سخن میزنند وجود نخواهدداشت. این آرمان زمانی تحقق پذیراست تا همه نیروهای ملی، دموکراتیک وعدالتخواه درزیرسقف حزب واحد فراقومی ، فرازبانی وفرامذهبی جمع شوند، برای وصول این اهداف پیگیرانه برزمند.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۲۰ـ ۰۴۲۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
گرامی باد اول می ، روز همبستگی تمام کارگران جهان
علی رستمی
اول می روزی همبستگی کارگران جهان را به تما م کارگران وزحمتکشان ونیروهای ملی دموکراتیک وعدالتخواه درجهان وکشورعزیز خود افغانستان شاد باش میگویم. زنده گی انسانی شرافتمندانه برای همه شما آرزومینمایم.
درعالم امروزی از زمانی که انسانها دارای مغزخردمند و با شعورشدند ،برای بقا ونیازهای زنده گی خویش درمبارزه استند. این مبارزه دراشکال مختلفی در اداوار گوناگون بشری صورت گرفته است . اصول آن بر شالوده مبارزه بین ثروتمندان و مستمندان و یا رعیت ،حاکم ،برده ،برده و غلام کنیز بوده است. اولین بار انسانها با خرد درکشورهای تاریخی ازجمله یونان باستان ،روم ،مصر وبین النهرین قیام های علیه ظلم استبداد اشرافیون ویا کسانی که اختیارات منابعی مادی زنده گی دیگران را دراختیار داشته اند صورت گرفته است. از قیام برده های یهودی علیه فرعون درمصر و سپارتاکوس در روم وانقلاب سولونی زحمتکشان یونان عیله استبداد اشرافیون همه ، مزدبگیران وکارگران بودند که چرخ ماشین اقتصاد به دست شان بوده است. ازنیروی کار وعرق ریزی آنها سود وبهره کمایی کرد ه اند. این چنین شیوه ومناسبات تولیدی در تاریخ قرون وسطی اروپا نیز وجود داشته که با مبارزه کارگران ،کسبه کاران وسرف ها در تشکیل انجمن ها بازتاب یافته است. که به شکل اجتماعی در انجمن های: کارگران وسایط نقلیه درنوشته های روم قرن هفتم وورمس قرن دهم سخن به میان آمده است . اصناف ابتدایی در امپراتوری بیزانس آثارش بحا مانده است : درقرن ششم تحت ا داری بیزانس نانوایان دارای انجمنی بوده اند، درقرن دهم ماهیگیران، درقرن نهم صنعتگران ونیزی به نام مینیستریا ، درقرن یازدهم باغبانان همچنان درسایر کشورهای اروپایی شمالی وجود داشته است. درلومباردی کشور ایتالیا اهسته اهسته این انجمن ها گسترش و نیرومند شده میرفتند. درقرن دوازدهم بود که اتحادیه پیشه های مختلفی ازقبیل: پشم فروشان، بانکداران، پزشکان ،ادویه فروشان حریر فروشان، پوست فروشان، اسلحه سازان، وغیره برمیخوریم. این انجمن ها وظیفه داشتند دستمزدها ، ساعات و شرایط کار ، دوره آموزشی استاد وشاگرد، وفروش وبهای مواد خام واجناس فروش را تعین کنند. جلسه های مختلفی میان خویش داشتند متخلفین که از احکام ودساتیر اتحادیه سرپیچی میکردند،مجازات میشدند. در۱۰۹۹ ترسایی درلندن لینکن، واکسفورد انجمن های نساجیهان ، بعد از آن اتحادیه دباغان، قصابان ، زرگران وغیره وجود داشته است. این گونه تشکیلات ها درقرن سیزدهم به نام های گوناگونی در سراسر اروپا فعال بوده است. درمحدوده دشهرهای : ونیزپنجاه وهشت، جنوا سی وسه، فلورانس بیست ویک، کولونی (شهرکلن المان) بیست وشش ، وپاریس یکصد صنف اتحادیه وجود داشت. دراین انجمن ها افراد جدید تحت تربیه قرار میگرفتند وآموزش دررشته های مختلفی داده می شد. این افراد ازجوانان ونوجوانان به نام شاگرد زیر دست استاد تربیه می شد که بعد از تکمیل دوره آموزش سند فراغت از طرف استادش داده می شد. نوآموزان که درشغل های مختلفی مصروف بودند بعداز دوره تعلیمات اش به درجه نوچه (نوکار یا زیردست) استادی میرسید ، چنین افراد ی را درانگلیس« جرنی من»، یا «کارگر سیار» ودرفرانسه « سرویتور» ،« گارسون» و«کومپانیون» میخواندند.
به فارسی آنها را شاگرد و زیر دست استاد یاد مینماید. درقرن سیزدهم این انجمن ها اصناف پیشه وران پرقدرت بود که سپس به بازرگان مشهور و به اریستوکراسی کارگری مبدل شدند. مانند قرن نزدهم در اروپا که توسط سوسیال دموکرات های به قشر متوسط تبدیل وحل شده و روحیه انقلابی شان زودوده وبه بیروکرات های کارگری مبدل شدند.
بعد ازانقلاب ها درجهانی از آنجمله انقلاب صنعتی درانگلستان ،سیاسی درامریکا و اجتماعی درفرانسه انجمن های و اتحادیه کارگران شکل جدیدی و روحیه جدید و آرمان جدید و مترقی پیدا کردند که علیه نظام های زورمند سرمایدار ی قدعلم کرده به خاطر بهبود وضع زنده گی وتقلیل ساعات کارشان درمحل کار تظاهرات و اعتصاب های بزرگی را براه انداختند. که کاخ ستم گران سرمایداری را به لرزه درآوردند . ازجمله قیام وخیزش کارگرانی انقلابی شهر شیگاگوی امریکا با فداکاری و روحیه سرشار از عدالت خواهی علیه دژستمگرانه نظام سرمایدای صدای رسای خود را برای برقراری کارهشت ساعته بلند کردند. اما سرمایه داران خون آشام وحریص امریکایی مانند سایر هم قماشان جهانی خود حوصله نکردند ،دست به توطیه ودسیایس یازیدند. جنگ نابرابری را با کارگران براه انداختند وبا زور وقوای پولیس استفاده کرده و احترازهای قانوی وبشری انسانی آنها را سرکوب وهزارها تن آنها را زخمی و به قتل رسانیدند.
این حادثه خونین زمینه ساز آن شد تا ازاین روزبه حیث روز رستاخیزعدالتخواهانه کارکران درسطح جهانی در ۱۸۸۹ ترسایی در انجمن بین المللی رهبران جنبش های کارگران وکمونیستی یعنی «انترناسیونال دوم» به نام روزهمبتسگی بین المللی کارگران جهان روز اول می ر ا به خاطر یادبود از جان باختگان خیابانهای شیکاگو اعلام دارد. این امر نمایانگر آنست که در جهان امروزی و از آغاز پیدایش سرمایداری کارگران باهم دردهای مشترک و دشمن مشترک داشته و آنها را پیوند داده است. نقش این اتحادیه های کارگری درجهت استرداد حقوق کارگران وشرایط بهتر کاربا بیمه بهداشتی ، سالمندان ، تقاعد، کمک بزرگی را درکشورهای مختلفی انجام داده وبرجسته است . مواظبت و دفاع ازحقوق واقعیی کارگران وظیفه اصلی آنها میباشد. همچنان درسطح جهانی به حیث یاک جنبش قوی ضد امپریالیستی ضدجنگ و مدافع صلح و آزادی کشورهای مستعمره و جنبش های استقلال طلب در دوران جنگ سرد، از جایگاه بزرگی برخور بوده که خاطراتش گرامی است. درشرایط فعلی نظر به وضع ملی بین المللی این جنبش ها با عدم توجه احزاب محافظه کار کارگری و دموکرات از اصول اولی خویش عدول کرده وعاطل باطل واله دست نیروهای لیبرالیزم محافظه کاردموکرات قرارگرفته اند . مبارزه انقلابی واستقامت دهی مبارزه طبقاتی را به باد فراموش سپرده اند! با آنهم اول می به حیث یکروز خجسته ومیمون وانقلابی باگردهمایی ها و راه پیمایی احزاب کمونیستی ودموکرات ترقیخواه عدالت پسند درکشورهای جهان تجلیل بعمل آورده میشود. . درکشور ما نیز ازدهه ۶۰ پیش از هفت ثور وبعد ا ز هفت ثور تحت زعامت حزب دموکراتیک حلق افغانستان از اول می با اشتراک کارگران ، روشنفکران، کسبه کارن وکارمندان دولتی، محصلین وغیره با راه پیمانیی خیابانی ازآن تجلیل شایانی بعمل اورده میشد. این عنعنه تابحال میراث به سایر احزاب گروهای روشنگر ومترقی باقیماند است. طبقه کارگر کم رشد افغانستان به اثر عدم مواظبت شرایط کاری بین المللی ودستمزد پایین وپرداخت به موقع حقوق معیشتی درحالت رقت باری قرار دارد. توجه به ارتقای سطح رهبری اتحادیه های کارگری درسطح نازل قراردارد .دولت هم دراین زمینه پلان های توسعه یی ندارد. فقرگرسنگی بیکاری وعدم سرپناه ، بیمه صحی ، حقوق بازنشته گی واز سایرخدمات اجتماعی محروم اند .
رویکرددها تاریخ تمدن جهان اثر، ویل دورانت
اسناد انترناسیونال دوم احزاب کمونیستی وکارگر
بامداد ـ دیدگاه ـ ۶/ ۲۰ـ ۰۴۳۰
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
دستگاه پروپاگند طالبان نمادی از انکار و دروغ
تبصره بر یک خبر
بصیر دهزاد
طالبان دروغگوترین گروه به مردم خود و وفادار ترین و قابل اعتماد ترین برای ادامه و تطبیق اهداف نظامی و استراتیژیک استخبارات پاکستان اند و در عمل ثابت نموده اند که دروغگو ترین، بی احساس ترین گروه در برابر آرزوهای مردم برای صلح ، امنیت و ثبات ، بی فرهنگ ترین در برابر پذیرش کلتور معمول شهروندی ، خون آشام ترین گروه جنگی در ارتکاب شدید ترین جرایم ضد انسان و انسانیت که بزرگترین رقم قربانی های وحشتناک و وحشیانه را بر مردم خود، از آن خود ساخته اند.
با وجود آنکه این حلقه شیاد میراث شرم آور تنظیم های جهادی اند که با اراده و تحت اداره استخبارات پاکستان و شیادان بین المللی شان عرض وجود نمودند، ولی در پذیرش دموکراسی و ارزش های مدنی تا اوج آسمان ها در فاصله وجدانی و عقلانی قراردارند.
این حلقه به کرات از جنایات خونین خود در شهر ها انکار نموده مسوولیت کشتار،انفجارات و سایر اعمال تروریستی را به عهده نگرفته ولی بعداْ ثابت شده است که طالبان و اداره استخبارات پاکستان در عقب این جنایات قرار داشته اند. طالبان حتا در اعیاد و ماه های مقدس مذهبی مردم به مانند نظامیان یهودی بر مسلمانان فلسطینی ، جنایت، کشتار و تظلم بر مردم مسلمان کشور خود روا داشته اند.
در این اواخر طالبان آزادی ۱۵ تن از قوماندان های خویش را که در زندان های کشور بسر میبرند ، شرط ادامه آزادی زندانیان هردو طرف ، مطابق موافقنامه نامنهاد شان با امریکا دانسته بدان تآکید دارند و با تشدید جنگ و کشتار غیرنظامیان و نظامیان افغان که در حالت دفاع فعال قراردارند، بر دولت افغانستان فشار وارد نمایند. در میان این آدمکشان سه تن از طراحان طالبی مربوط به شبکه حقانی قرار دارند که انفجار خونین چهارراهی زنبق در 31 می ۲۰۱۷ را که بیش از ۹۰ کشته و ۴۵۰ زخمی از خود بجا گذاشت، حمله تروریستی بر شفاخانه سردار محمد داود خان و انفجار خونین بر مراسم تشیع جنازه یکی از قربانیان حمله ترو یستی را طرح و عملی نموده بودند.
این سه تن انجنیر شریف، غلام مصطفی و جاوید باشنده گان اصلی ولسوالی سیدآباد ولایت میدان وردک هستند که از نقش شان در برنامه ریزی و تسهیل حملات یاد شده اعتراف هم نموده اند. اکنون طالبان این آدمکشان را بعد از گذشت قریب به سه سال در صدر لیست زندانیان مربوط خویش قلمداد و خواستار آزادی شان اند. این بدون شک دال بر نقش استخبارات پاکستان و طرح و اجرای سه عمل وحشیانه خونین توسط طالبان است که قبلاْ از آنها انکار نموده بودند.
چگونه میتوان طالبان را دروغگو ترین گروه ننامید که در اول طالبان طی اعلامیه رسمی توسط ذبیح الله مجاهد مسوولیت انفجار چهارراهی زنبق را به عهده نمی گیرند و آنرا محکوم میکنند ، ولی اکنون واقعیت های جدید از زیر آب برون میشود. توجه کنید بر محتوای اعلامیه طالبان مورخ ۳۱ می ۲۰۱۷ که در رسانه های معتبر منجمله بی بی سی دری نشر گردیده بود:
« گروه طالبان در واکنش به حملۀ انتحاری امروز اعلام کرده است که امارت اسلامی هرگونه حمله را که باعث ضرر و آسیب به افراد ملکی شود، محکوم میکند.ذبیحالله مجاهد، سخنگوی گروه طالبان با نشر بیانیه یی میگوید قبل از چاشت امروز انفجار مهیب و بزرگ در شهر کابل رخ داد که صدها تن در آن کشته و زخمی شدند و هدف آن معلوم نیست. به گفته سخنگوی گروه طالبان، این انفجار کار دست این گروه نیست و هیچ ربطی به طالبان ندارد، وی افزوده است که آنها به خود اجازه نمی دهند تا دست به چنین انفجار های بیهدف بزنند. ذبیحالله مجاهد می گوید عاملین این رویداد بعدا معلوم خواهد شد، اما امارت اسلامی هر آن حمله، تخریب و انفجار را نکوهش می کند که هدف آن متضررساختن مردم ملکی باشد و مردم مطمین باشند که رویداد امروز کابل کار طالبان نیست.»
بلی دقیقاْ که این رویداد بعد از گذشت سه سال وضاحت پیدا نمود و ادعای سه سال قبل ارگانهای کشفی و استخباراتی کشور بر واقعیت مبدل شده است.
اکنون که طالبان ادعای ختم جنگ دارند، حرف از کاهش خشونت میزنند، ولی با بالا ترین درجه شدت جنگ، خشونت و کشتار متوسل شده اند.
حرف از ملت مسلمان میزند ولی در وحشتناک تری شرایط ناشی از وسعت دامنه ویروس کرونا که در افغانستان بخصوص در شهرها وحشت ایجاد نموده است ، مجال رسیدن به مریضان مبتلا به ویروس ، خدمات صحی و تطبیق و رعایت دساتیر نهادهای مسوول را مانع میشوند و در عوض انسانها را به گلوله میبندد.
حرف از اسلامیت میزنند ولی در آغاز ماه مبارک رمضان با گستاخی تمام از ادامه جنگ های تعرضی و عدم قبول آتش بس سخن میزند.
کی، با کدام استدلال و به کدام منطق و روی کدام فاکت ها میتواند به گفته ها و وعده های کاذب این شرارت پیشه گان و وسیله اهداف سیاسی- نظامی و استراتیژیک استخبارات پاکستان اعتماد نماید.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۴۲۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020