روزهای خونین یازده ام سپتامبر:

خلق متحد هرگز شکست نخواهد خورد !

 

 

 پنجاه سال پیش در یازده ام سپتامبر ۱۹۷۳ ترسایی خونتای نظامی در تحت رهبری اگوستو پینوشه حکومت قانونی « جبهه وحدت مردمی » را در کشورچیلی در امریکای جنوبی سرنگون نموده ، رسیس جمهور منتخب مردم ، سالوادور الینده را به قتل رسانید . کورت پالم نویسنده وکارگردان اتریشی خاطراتی دارد از آنروزهای کودتا سیاه  و رخدادهای سال های هفتاد سده پیشین که آنها را در روزنامه استاندارد چنین می نگارد :

 روزها بود که از اردو خبری نداشتم تا اینکه در اوایل بهار سال ۱۹۷۵ م کمیسیون منصفه ، جلبیه ای را صادر و مرا احظار نمود . این کمیسیون وظیفه داشت تا توجیه عمل مرا درامتناع از انجام خدمت سربازی دراردو مورد بررسی قرار دهد . اجلاس کمیسیون بار دیگر در سالونی در شهر فوکلابروک ( ایلت اوبراوسترایش ـ اتریش ) دایرگردید و من این بار در آن به تنهایی شرکت داشتم . از بوی پراگنده در اتاق که عرق و پاهای ناشسته را به یاد می آورد دانستم که باید پیش از من در آنجا نشست جلب سربازان صورت گرفته باشد .

در کنار میز پنج تن ، سه نفر با یونیفورم و دو نفر با لباس ملکی نشسته بودند . فضا سرد و در برابر من خصمانه بود . یکی از آن یونیفورم پوش ها را به یاد آوردم ، او کسی بود که در نشست قبلی بمن خاطرنشان کرده بود که ما همدیگر را باردیگر خواهیم دید . یکی از آن دو نفر ملکی در شروع متونی از قوانین را که در آن از جزای زندان سخن گفته میشد برای هراسانیدن من بخوانش گرفت . من بیانیه ایرا آماده ساخته بودم تا بخوانم ولی برایم اجازه سخن گفتن داده نشد . از آنجایی که در کشور المان هم چنین کمیسیون هایی وجود داشت من میدانستم که آنها پرسش های درگیرکننده ایرا مطرح خواهند ساخت ، به گونه مثال آنها خواهند پرسید که اگر با معشوقه ات در جنگلی به گردش بروی و در آنجا به ناگهانی روسی بالای او تجاوز کند آیا برای نجات او از سلاح استفاده خواهی کرد ؟ در واقع کمیسیون در اینجا هم این سوال را مطرح کرد . پاسخ من آرام و پراگماتیک بود : نخست ، من معشوقه ندارم و دوم ، من هیچگاهی مسلح به گردش در جنگل نمی روم .

« به به ، عقل عالم ! گذشته از این ، آدمی با موهای دراز، با کسانی درستی روبرو شده ایم . آیا تو چرس هم میکشی ؟ »

من با سرگشته گی پرسیدم که چرا این را میخواهید بدانید ؟ »  برای اینکه کسانی که از خدمت سربازی ابا می ورزند بیشتر چرسی اند . و یک چیز را برایت خاطر نشان میسازم که اگر پولیس ترا درچرس کشی گرفتار کرده باشد ،‌ما از آن با خبر خواهیم شد . »

لجوجانه جواب دادم که هیچ چیزی را بدست نخواهید آورد. پس ازاینکه چندین مراتبه امتناع خویش را از انجام خدمت سربازی به نسبت دلایل وجدانی وانمود کردم یکی از آن یونیفورم پوش ها دوسیه ای را باز نمود و با ژست پیروزمندانه شماره ای از روزنامه دانش آموزان را بیرون آورد. من از مدت چهار سال مدیر مسوول آن روزنامه ، و ده ها مقاله را در آن به نشررسانیده بودم .

وحدت خلق

 در یکی ازهمین شماره ها در رویه اول با خط درشت نوشته شده بود : خلق متحد هر گز شکست نخواهد خورد !

این شعار جنبش همبستگی بین المللی با مردم چیلی پس ازکودتای خونین علیه حکومت سلوادور الینده به تاریخ ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ ترسایی بود .

من زمانیکه دربامداد روز دوازدهم سپتامبر۱۹۷۳ م از طریق رادیو از این کودتا با خبرشدم جهانی در برابر چشمانم فرو ریخت . من هموند حزب کمونیست شده بودم زیرا به چیزی چون عدالت باور داشتم و این باور را من از شمولیت خود در کلیسای کاتولیک بدست آورده بودم . اما آنچه که در چیلی اتفاق افتاد درست رویدادی در مقابل عدالت بود ، بیداد فریاد برانگیز بود و من از اتفاقات در چیلی چنان شوکه شده بودم که نمی توانستم درک کنم که جهان چگونه با بی تفاوتی نظاره می کند که حکومت دموکراتیک و انتخابی سرنگون شود و هزاران انسان شکنجه و ناپدید گردند و به قتل برسند .

هیچگونه تحریمی صورت نگرفت

کودتاچیان استدیوم چیلی را به زندانی مبدل کرده بودند که در آن ویکتور خارا، خواننده مشهور چیلی جابجا شده بود . زمانیکه سربازان او را شناختند انگشتانش را بریدند تا او گیتار خود را نواخته نتواند .اما او صدای خود را بلند کرد و سرود «  ما پیروز میشویم ! » را خواند . او را کوبیدند و با ۴۴ مرمی از دهن ماشینداری به زندگی اش خاتمه بخشیدند . امروز استدیوم چیلی بنام او یاد میشود : استدیوم ویکتورخارا  !

من از همان روز اول درجنبش همبستگی چیلی فعال بودم و با خود می اندیشیدم که بالاخره حالا باید در برابر چشمان همه انسان ها خصلت واقعی امپریالیزم ایالات متحده امریکا روشن شده باشد. همچنان من از روز اول میدانستم که در پشت سر این کودتا نه تنها کنسرن های بزرگ  و بزرگ مالکین چیلی ، بل شرکت هایی چون کنسرن غول پیکر ایالات متحده امریکا مانند ای تی تی  ( کورپوریشن تلفون و تلگراف بین المللی ) و سازمان استخبارات سیا  قرار داشتند . با وجودیکه ثبوت دست داشتن کنسرن ها و سیا در این کودتا گرانسنگ بود بازهم دولت های بسیاری از ابراز اعتراض و یا وضع تحریمات در مقابل دیکتاتوری نظامی در زیر رهبری اگوستو پینوشه خودداری کردند . این امر برای من غیرقابل فهم بود و من با انزجار میتودهای شکنجه گری سربازان را در زندان ها واردو گاه ها مطالعه می کردم . آنها موش های زنده را در شرمگاه های زنان داخل میکردند ،‌دانشجویان چپ را از هوا پیما ها به بحر می انداختند  ، با انبور ناخن های پای مخالفین را میکشیدند ، سرگین حیوانات را در دهن شان فرومی بردند و با شوک برقی شکنجه می کردند . ما گروه کوچکی در شهر فوکلابروک بودیم که اعلامیه ها را پخش می کردیم تا مردم از حوادث چیلی خبرشوند ولی هیچ کس علاقه نمیگرفت .ما شبانه پلاکات های را نصب میکردیم ولی در روز بعد همه آنها را دور میساختند . ما محافل معلوماتی را بر گزار میکردیم و نمایشگاه هایی را در باره جبهه همبستگی چیلی برپا میکردیم ولی تنها اشخاص اندکی در آنها سهم میگرفتند. من با مادر و پدرخود هم صحبت کرده نمیتوانستم چونکه آنها نه سلوادور الینده و نه جبهه وحدت مردمی را می شناختند .آنها همچنان نمیدانستند که من چرا برای مردمی کارمیکنم که ده هزار کیلومتر دورتر از ما زندگی میکنند . آنها گرفتاری های دیگری داشتند نسبت به اینکه مصروف کودتای چیلی شوند. اما همه اینها برای من غیرقابل فهم بود زیرا از دید من فریاد از بیعدالتی تا به آسمان میرسید ومن یقین داشتم که باید در برابر آن کاری انجام شود. من ازمکتب پاگریزی می کردم تا در مظاهراتی در ویانا و لینز شرکت کنم . پس از مظاهره ای در لینز من در گاهنامه خود یگانه کلمه را یادداشت کردم : سرخوردگی !

زمانیکه اگاه شدم که درگردهمایی بزرگی در شهر دورتموند المان خانم سلوادور الینده ، هورتنسیا بوسی ده الینده و گروه هنری مشهور چیلی بنام« اینتی ایلیمانی  » حضور می یابند ، موتر خواهرم را به عاریه گرفتم و با دوستان چندی به دورتموند رفتم . میخکوب شده به بیانیه خانم الینده گوش نهادم و زمانیکه گروه« اینتی ایلیمانی » آهنگ  خود را بنام «  پیروز میشویم ـ  Venceremos » می سرود و هزاران نفر آنرا زمزمه میکرد اشک های تاثر از چشمانم جاری شد .

به یکباره گی پاسیفیست ؟

در روزنامه دانش آموزان مقاله ای در باره چیلی نوشتم و در آنها بدون بدفهمی خواهان مبارزه مسلحانه  برعلیه دیکتاتوری پینوشه شدم :‌ « ما خواهان کمک مادی برای قربانیان خونتای فاشیستی و پیشتیبانی از مقاومت مسلحانه علیه دیکتاتوری نظامی در چیلی می باشیم . »  این مقاله ماه جنوری سال ۱۹۷۴ م مرا افسرکمیسیون به خوانش گرفت و در پایان آن پرسید : امروزهم از این نظر پیروی میکنید و یا اینکه به یکباره گی پاسیفیست شده اید ؟ صدای پایین طعنه آمیز او دراین پرسش بخوبی شنیدنی بود. من در مخمصه ای قرارگرفته بودم زیرا حدس نمی زدم که اعضای کمیسیون منصفه از روزنامه دانش آموزان اگاه باشند . همچنان نمیدانستم که آنها چگونه این مقاله را پیدا کرده اند . اما مثل اینکه آن روزنامه را کسانی بیشتری نسبت به انچه ما فکر میکردیم میخواندند . از آنجاییکه مواضع من در آن مقاله روشن بود فایده ای نداشت تا کناره روی کنم . از این رو به تعرض پرداختم و از دید مارکسیستی حمایت خود را از مبارزه مسلحانه در چیلی توضیح نمودم . من همچنان روی آوردم به دینیات آزادیبخش امریکای لاتین و بگونه مثال از گوستاوو گوتیریس در پیرو ، و یا از کامیلیو توریس در کولمبیا یاد کردم . البته این نام ها برای اعضای کمیسیون همه ناآشنا بودند. زمانیکه واکنش این آقایان پنجگانه را درپایان گفتارخود مشاهده کردم متیقن شدم که درخواست من مبنی بر امتناع از خدمت سربازی در ارتش رد خواهد شد . شگفتی من زمانی بیشتر شد که ششماه بعد نامه ای از سوی وزارت داخله به دستم رسید و در آن پیشنهادم مبنی برانجام خدمت مدنی پذیرفته شده بود. قلبم سبک شد و خاطرم جمع شد که موهایم را کوتاه نمی کنند . از خوشی زیاد در روزنامه دانش آموزان مقاله ای نوشتم و سرنامه را چنین برگزیدم :  دورباد روزنامه دیواری ارتش درمکاتب!

زمانیکه رادیو در یازده ام سپتامبر ۲۰۰۱ م  به ساعت سه پس از نیم روز برای نخستین بار از حمله به مرکز تجارت جهانی در نیویارک گزارش داد در لحظه ای نخست  فکر کردم که این یورش انتقام دیرترمبارزان مقاومت چیلی خواهد بود . به زودی سرود «  گذر کوندور  »  به یادم آمد و تصویری از عقاب بزرگی در ذهنم متبادر گردید که همانند یک فیلم خیالی بر این نماد سرمایه داری امریکا تازیده بود .

ای کوندور با شکوه کوه های اندن

مرا به خانه برگردان ، به کوه های اندن

ای کوندور ،

میخواهم برگردم به میهن عزیزم.

این را که در فرجام هواپیما ها بر دو برج مرکز تجارت بین المللی تعرض کردند و حملات دلایل دیگر داشتند سپس از طریق اخبار تلویزیون دانستم .

 

روزنامه استاندارد ، اتریش

نهم سپتامبر ۲۰۲۳ ترسایی

برگردان از عمرمحسن زاده

 

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۳ـ ‍۱۱۰۹

Copyright ©bamdaad 2023