وقتی نمایش و بازنمایی جایگزین واقعیت می شود

 

تقی روزبه

پیرامون نمایش « معامله قرن »

 

بالأخره پس از سه سال تبلیغ و هیاهو و این دست و آندست کردن آن لحظه موعود فرارسید و از معامله و معجزه قرن رونمایی شد و البته نکته مهمی هم مزید بر آن چه که قبلا پیش بینی می شد نداشت. چنان که ویرخارجه فلسطین قبل از پرده برداری نهایی پیشاپیش آن را به دلیل نقض حاکمیت فلسطینی ها به جای معامله قرن توطیه قرن نامیده بود که به گفته وی یک فلسطینی هم از این طرح حمایت نخواهد کرد.
بهرحال همانطور که گاردین هم نوشت معامله ای بود بین ترامپ و نتانیاهو که در موردسرنوشت فلسطینی ها و درغیاب آن ها صورت گرفت. نتانیاهو در معیت ترامپ که دم به دم با او دست می داد و با چهره خندان و چشمانی ذوق زده که یک دم لبخند و ذوق زده گی از آن محو نمی شد، ستایش خود را تقدیم ترامپ می کرد که این خود بیش از پیش آن را به یک نمایش کامل مبدل می کرد. هربحران حداقل دوطرف دارد. اگر درموارد مشابه به لحاظ شکلی هم شده روسای جمهوری امریکا در وسط دو طرف حاضر درصحنه و به عنوان میانجی ظاهر می شدند این بار با غیبت یک سوی اصلی بحران، گویی ما با کاریکاتوری از یک معامله آن هم با عنوان پرطمقراق قرن مواجهیم که دوسوی اصلی اش را ترامپ و نتانیاهو تشکیل می دادند. در حقیقت اتلاق عنوان معامله به آن بی مسما هم نبوده و صحنه مربوط به آن جذاب ترین بخش نمایش را تشکیل می داد. چرا که آشکارا معامله ای بوده است( ولونسیه و روی کاغذ) به نرخ روز۵۰ به ارزش میلیاردلار از کیسه دیگران و البته مشروط و همراه با بسته ای شامل بندها و ملاحظاتی که قیمومیت فلسطینی ها را چهارمیخ می کند و بهمین دلیل این بخش به عنوان بخش جذاب نمایش از مدت ها پیش رونمایی شده بود تا پرده ساتری باشد برسایروجوه انقیادآوری که قراربود سرفرصت از کلیت آن پرده برداری بشود. غیرقابل تقسیم بودن اورشلیم یا بیت المقدس (هرتوافق برای حضورفلسطینی ها در مناطقی از آن صورت گیرد جزیی از این چارچوب خواهد بود)، برسمیت شناختن تمامی مناطق الحاقی و اشغالی از مناطقی در دره اردن تا مجمتع های ساخته شده و یا درحال ساخت و تا مالکیت مناطق مهم و استراتیژیکی برای امنیت اسراییل (که شامل جولان هم می شود) و تا خلع سلاح تمامی جریان های مخالف اسراییل،‌ تا فقدان نیرو ارتش مستقل و تامین امنیت آن توسط خود اسراییل و پیشبرد گام به گام و کنترول شده آن ها و روشن کردن جزییات همه این امور درکمیسیون مشترکی که بین امریکا و اسراییل قراراست تشکیل بشود. این که چگونه می توان نام آن را در چارچوب تشکیل دو دولت مستقل گذاشت، البته معمایی است که تنها خود ترامپ می تواند از آن رمززدایی کند. در حقیقت چکیده معامله قرن چیزی جزبلاموضوع کردن آن چه که اشغال از سوی اسراییل خوانده می شد نیست.
در یک کلام لب طرح، بلاموضوع کردن واقعیت تاریخی اشغال و پاک سازی سرزمین ونفس اشغالگری بود که پس از جنگ ۱۹۶۷ ترسایی به توسط دولت های اسراییل و حامیان بین المللی اش صورت گرفت بود و هیچگاه توسط جامعه جهانی و اسناد سازمان ملل متحد برسمیت شناخت نشد. نتانیاهو آن را یک لحظه تاریخی هم چون زمان تاسیس کشوراسراییل نامید که چه بسا دهه ها و قرن ها بیاد خواهد ماند. اوهمچنین آن را تحقق آن چه که در کتاب مقدس تورات آمده است خواند. بسیاری این نوع حاتم بخشی از کیسه خلیفه را که در پایان سال سوم ریاست جمهوری ترامپ صورت می گرفت و تقارن زمانی آن با استیضاح و جلب لابی های نیرومند اسراییل در امریکا و منافع واهداف سیاسی او برای غلبه بر رقبایش بی ارتباط نمی دانند. همانگونه که از قضا در آنسو هم بطورهمزمان نتانیاهو درداخل مدتهاست که با بحران بزرگی دست و پنچه نرم می کند و به نوبه خود به این گونه نمایشات خیره کننده و پرسروصدا نیازمبرم دارد.
در عین حال این باصطلاح طرح تاریخی صلح، بی ارتباط با سودای برقراری «نظمی جدید» در خاورمیانه نیست. که در آن اسراییل به عنوان قدرت برتر و ژاندارم اصلی درهمکاری با دیگرمتحدین امریکا در منطقه ایفا ‌نقش خواهد کرد. از جانب دیگر ترامپ با سخنان خود در مراسم پرده برداری، به وضوح آشکار ساخت که خروج از برجام و بازگشت تحریم ها و ترورقاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس که داعیه آزادسازی بیت المقدس را داشت و ... همه و همه بی ارتباط با هموارکردن و پیش برد این پروژه نبوده و این که شخص او چه خدمات فوق العاده ای برای اسراییل انجام داده است و حتا به گفته خود بخش های مهمی از آن را پیشاپیش برای اسراییل انجام داده است. در کنارآن ها سعی کرد با برجسته و آب و تاب دادن وعده نسیه و مشروط کمک های۵۰ میلیاردی که از قبل هم اعلام شده بود، و البته مطابق معمول از کیسه دیگران (چون عربستان و دیگرشیوخ ثروتمند منطقه و...) پرداخت می گردد و مشروط به پذیرش کل این معامله، تلاش کرد که این معامله سراپا باخت باخت برای فلسطینی ها را با رنگ و جلادادن به عنوان یک معامله برد برد جابزند.
در بخش دوم این یادداشت سه نکته مهم دیگر را هم باید به بشکل تلگرافی به آن ها اضافه کرد: نخست آن که سوای حق ملی و تعیین سرنوشت و حقوق تاریخی معوق مانده و امثال آن که در جای خود واقعیت داشته و مطرح هستند، اما برخورد با معضلات انباشته شده و معوق تاریخی عموما با بازگشت به گذشته قابل حل نیستند، بلکه لازم است در عین حال از جنبه دیگری مطرح گردند:

تشکیل دولت ملت ها براساس قوم و نژاد و مذهب، بدام رویاهای تاریخی افتادن حتا با استانداردهای متعارف بورژوایی در شکل گیری آن ها هم چندان خوانایی ندارد، بخصوص درعصرجهانی شدن و در قرن بیست و یکم که پیوندها و سرنوشت کشورها خواه ناخواه هم چون ظروف مرتبطه به شکل تنگاتنگی به یکدیگر گره خورده است و مهمترین مشکلات و بحران های جهانی مثل شکاف های طبقاتی و محیط زیست و برقراری دموکراسی و مهاجرت و جنگ ها و... مسایل مشترک و جهانی با پی آمدهای مشترک هستند. فرقی نمی کند که حل این مسایل تاریخی یا معوقه توسط اسراییل باشد و یا فلسطین و یا مثلا در فلان نقطه اروپا و اسپانیا و ... یا مشابه آن چه که در ایران (با نظام مذهبی و تبعیض های اجتماعی و سیاسی ) می گذرد، نهایتا راه به جایی نمی برد. بسیاری از مسایل معوق تاریخی باید درمتن روندهای پیشرو و نوین جهان امروز حل و فصل شوند و البته راهی در چارچوب آن برای گره کشایی از مسایل معوقه یافت شوند. کلاْ چند گونه گی و رنگین کمان بودن بیشتر و بیشتر هم می شود رو به آینده دارد و شکوفایی انسان و جوامع نیز به آن تعلق دارد؛ در رویکردهای صرفا معطوف به گذشته که میل به یکدست سازی دارد و ذاتا غیردموکراتیک و گذشته گراست نفی می شود. همانطور که اشاره شد مساله نه نادیده گرفتن این مسایل معوقه، بلکه حل آن در بسترها پیشروی ها و انکشاف های نوین و ترقی خواهانه امروزین ممکن است. هیچ کشور و جامعه با مردمانی خالص وجود ندارد و حتا اگراز یک جنبه بطورنسبی همسان باشند در وجوه دیگر نیستند. چنین مقولات متوهمانه و ذاتا ارتجاعی به دلیل مناسبات قدرت برساخته می شوند و سعی می کنند که خود را بر واقعیت ها تحمیل کنند و همراه خود بسیاری معضلات مثل جنگ سرد و گرم و انواع تنش ها را دامن می زنند. طبیعی است خواه ناخواه درچنین کشوری خالص نما و متبنی بر سیادت قوم و مذهب بخشی از جمعیت، شرایط برای دیگران تنگ می شود مثلا برای اعراب فلسطینی داخل اسراییل و یا دیگرعقاید و نژاد و قوم حتا برای بخش هایی از یهودیان نیز تنفس کردن در چنین اتمسفری دشوار می گردد. چنان که در خود اسراییل با فضایی که با گسترش نفوذ راست های افراطی ایجادشده است و با تاخت و تازآن ها، بسیاری گرایشات ترقی خواهانه و معطوف به همزیستی با دیگران در صفوف خود یهودیان نیز زیرفشارسنگینی قرارگرفته است. هرتلاش معطوف به هویت سازی بالذات با تلاش برای غیریت سازی همراه است و اساسا این نوع دوگانه سازی ها و برساخت ها و هویت سازی ها که ملازم با غیریت سازی است، در گوهرخود بر پایه مناسبات قدرت و رقابت و حذف و حتا چه بسا تبعیض و آپارتاید استواراست. بهمین دلیل در گوهرخود مغایر با بسط دموکراسی و عدالت و همزیستی و دستاوردهای تمدنی بشراست. و حاصلی هم جز کاشتن بذرهای دشمنی و نفرت و اختلاف و منازعه و تخصیص منابع و ثروت و داشته ها به میلیتاریزم و توسعه طلبی و لاجرم نهادینه و تهاجمی کردن آن هویت های کاذب و برساخته شده و غالبا متکی بر افسانه و اسطوره و توهمات نیست. چنین موازینی در مورد یهودیان و فلسطینی ها و هرنوع جماعت یا نظام های متکی برچنان تبعیض ها به یکسان مصداق دارد. و از همین رو نیروهای پیشرو و مدافع رهایی و آزادی، ضمن دفاع از هرگونه رفع تبعیض و ستم مشخص تاریخی اساسا از این منظر به این نوع گره ها و معضلات معوق تاریخی نزدیک می شوند و تلاش می کنند که آن ها را در اشکال تمدنی جدید و در راستای تقویت همبسته گی ها و صلح حل و فصل کنند.
علاوه برآن، گرچه این باصطلاح طرح قرن با خطوط ترسیمی خود، آن هم در شرایطی که پیشاپیش با نقض حقوق بین الملل، با مخالفت مردم منطقه ومشخصا با مخالفت فلسطینی ها همراه و مواجه است، طبعاْ مرده بدنیا آمده است؛ اما این نافی آن نیست که دولت اسراییل و نیروهای افراطی نخواهند از آن بهره برداری های خود را نکنند و حتا باشوق و عزم و سرعت بیشتری برای گسترش مناطق الحاقی و حذف و آواره کردن فلسطینی ها همت نگمارند. چرا که یک جابنه گی نهفته در آن اساسا مسیراین گونه قلمروسازی و دست اندازی را گشوده نگه می دارد. و بالأخره باید اشاره کرد که ارایه و اصرار براجرایی کردن چنین طرح های یک سویه و بدون ریشه و زمنیه های لازم بجای کاهش بحران در منطقه انباشته از تنش و بحران، به دامنه آن ها خواهد افزود و فضای مستعدی را برای امثال داعش ها و القاعده ها و... فراهم می کند و در خود صفوف فلسطینی ها نیز چه بسا موقعیت و مواضع گرایش های ارتجاعی و مذهبی و ناسیونالیستی را تقویت کند و از سوی دیگر برای رژیم هایی مثل حکومت اسلامی ایران هم فرصت های تازه ای فراهم می سازد تا به بهانه حمایت از حقوق نادیده گرفته شده فلسطینی ها به دامنه مداخلات خود در منطقه بیفزاید. بخصوص در شرایطی که اکثرکشورهای عربی وابسته به شکل منفعلانه با آن برخورد می کنند و یا حتا بعضا به صورت ضمنی و یا رسمی از آن حمایت می کنند، زمینه های مناسبی فراهم شود تا رژیم تحت پوشش دفاع از حقوق فلسطینی ها بر نفودخویش در منطقه بیفزاید و به مداخلات قیم مآبانه خود ادامه بدهد. و حال آن که می دانیم دوقطبی شدن منطقه بین ایران و شمارمهمی از کشورهای عربی و مهم منطقه که خود رژیم ایران در ایجاد آن سهم مهمی داشته است، بهترین فرصت را برای دولت های امریکا و اسراییل فراهم ساخته و می سازد که دست به چنین تهاجماتی بزنند. از همین رو ضمن افشا نتایج مخرب طرح موسوم به قرن نباید از افشا و مداخله رژیم ایران که غافل بود.
نتیجه: این تجربه و این نوع نزدیک شدن به مساله و حل مناقشه و معضل تاریخی، یک باردیگر نشان می دهد که فی الواقع ظهورترامپ و ترامپیزم نه پاسخی به بحران ، بلکه خود تجلی عینی خود بحران هست و بهمین دلیل در کل علیرغم خودشیفته گی زایدالوصف ترامپ و ادعاهای توخالی و بزرگش، قادر به حل هیچ مساله مهمی نیست و نمی تواند هم باشد. برعکس هرجا که دست بگذارد جز دامن زدن به بحران و دامن زدن به واگرایی ها و دشمنی ها حاصلی ندارد، چرا که اساسا هدف حل واقعی یک معضل براساس منطق و اصول دیپلوماسی که طبعا نیازمند گفت و گو و مشارکت همه طرف ها و معادله های کمابیش برد ـ برد هست، نیست. برعکس هیاهو و بهره برداری های سیاسی و دوزدن اصل مساله و دیکته کردن از بالا اساس شیوه کار را تشکیل می دهد. وقتی نمایش خود جایگزین واقعیت می شود، و ابژه سازی آن به اوج خود می رسد، کاری جز انکار و لاپوشانی نمی کند. با این شیوه جزانباشتن بر حجم معضلات حل نشده موجود کاردیگری صورت نمی گیرد. از این منطر ترامپیزم جز به معنای انباشت معضلات جهانی و مزمن ترشدن آن ها نیست. نوعی فرافکنی بحران هاست به قصد بهره برداری های مقطعی و گذرا.

طرح از : عتیق شاهد، کارتونیست توانای کشور

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۰ـ ۳۰۰۱

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2020