انتخابات ریاست جمهوری برازیل زنگ خطر ظهور فاشیزم نوین

اردشیر زارعی قنواتی  

پیروزی فاشیزم قرن بیست و یکمی در برازیل را باید زنگ خطری جدی برای آنان که صدای آواز پیروزی ترامپ را نشنیده یا به هر دلیلی با آن همراه شدند، به حساب آورد که اگر چاره یی برای آن پیدا نشود می بایست در انتظار یک جهان پرآشوب و ناامن تر از حالا به بعد بود.                  

انتخابات ریاست جمهوری برازیل به دلیل پیروزی ژایر بولسونارو، کاندیدای راست افراطی و چهره فاشیستی وی، ظاهرا همه محافل سیاسی و رسانه یی جهان را شوک زده کرده است. اما تحولات سیاسی برازیل بیش از اینکه شگفتی آور باشد و دروغ های محافل قدرت سرمایه داری و جریان اصلی رسانه برای ابراز ناخرسندی از این انتخاب قابل باور باشد، نتیجه طبیعی دوران « آنارشی » و بحران نظام سرمایه داری است که از سال ۲۰۰۸ ترسایی بروز کرد و امروز پیامدهای آن را می توان در تمامی کشورهای اروپایی، پیروزی دونالد ترامپ،  در امریکا و بولسونارو در برازیل به وضوح دید. تمرکز رسانه های بین المللی بر روی موضوع فساد در دوره دوازده ساله حاکمیت حزب کارگران برازیل در کنار حمایت عینی و علنی تمام احزاب راست میانه و حتا سوسیال دمکرات های برازیلی از کاندیدای حزب اولتراراست « سوسیال لیبرال» برای جلوگیری از پیروزی فرناندو حداد ،از حزب کارگران و چپ های متحد وی، واقعیت تصویری است که بسیاری امروز می خواهند آن را واژگونه جلوه داده و از زیر بار مسوولیت آن شانه خالی کنند. انتخابات دور دوم ریاست جمهوری برازیل در روز یکشنبه ۲۸ اکتوبر که با پیروزی ژایر بولسونارو با کسب بیش از ۵۵ درصد آرا توانست رقیب خود فرناندو حداد با کمتر از ۴۵ درصد رای را شکست دهد، حاصل یک مجموعه از شرایط اساسی بوده است که سطحی نگری های کنونی در برخورد ارباب رسانه و سیاست با این وضعیت تنها پرداختن به « معلول» در مقابل « علت» می باشد. تحلیل این رخداد سیاسی و اصولا چگونگی پیروزی نماد فاشیزم برازیلی بدون در نظر گرفتن روند تحولات جهانی و بازی محافل قدرت در این کشور که حداقل از سال ۲۰۱۶ ترسایی با کودتای پارلمانی برای برکناری “یلما روسف، و جلوگیری از کاندیداتوری لولا داسیلوا ، چهره کاریزماتیک حزب کارگران که در تمامی نظرسنجی ها با فاصله زیاد از دیگر رقبای خود جلو بود، دقیقا فروغلتیدن در یک برداشت انتزاعی از چرایی پیروزی راست افراطی و فاشیستی در برازیل خواهد بود.            

بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ ترسایی چنان زلزله یی در جهان سرمایه داری به پا کرد که به گفته اکثر صاحب نظران و مستندات تاریخی بسیار بزرگ تر از بحران سال ۱۹۲۹ ترسایی بود که منجر به رکود بزرگ و ظهور فاشیزم در اروپا گردید. بحران اقتصادی ۲۰۰۸ در شرایط هژمونی نیولیبرالیزم بر جهان سرمایه داری اتفاق افتاد که دیگر تمامی نسخه های درمانی چون « دولت رفاه کینزی» که برای تعدیل توحش سرمایه و امکان دخالت دولت به نفع طبقات نابرخوردار را ممکن می کرد به بایگانی تاریخ سپرده شده بود. در طی این بحران حتا دخالت دولت های سرمایه داری نیولیبرال به خصوص در امریکا که با ورشکستی « بانک های رهنی» ین کشور جرقه این بحران را زده بودند هم در چارچوب تزریق بیش از ۷۵۰ میلیارد دلار از پول مالیات دهنده گان به بانک ها و موسسات مالی ورشکسته انجام گرفت که هر چند موجب جلوگیری از سقوط اقتصادی شد، اما هم زمان شکاف های طبقاتی را با طرح های « ریاضت اقتصادی»  تشدید کرد. به همین دلیل به همان نسبت که نسخه درمانی دولت های رفاه که موجب تعدیل نظام سرمایه داری برای پاسخگویی به مطالبات طبقات زیرین اقتصادی می شد این بار به عکس موجب خانه خرابی بیشتر این طبقات در زیر چرخ دنده های نهادها و انحصارات مالی گردید. در پیامد این سیاست نیولیبرالی که با برنامه ریاضت اقتصادی مورد تاکید بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بر اقتصاد تمامی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه در نظام سرمایه داری همراه بود، موجب شد تا طبقات زیرین اقتصادی به زیر خط فقر سقوط کرده و در تقابل با « وضع موجود »  قرار گیرند. همواره به تجربه تاریخ نارضایتی از وضع موجود می تواند یک « شمشیر دو لبه » باشد که در دو جهت مخالف یکی مطالبات را در مسیر دمکراتیزم چپ هدایت می کند و دیگری مسیر راست افراطی و ظهور فاشیزم را به دنبال خواهد داشت. زمانی که الیت ها و نهادهای سیستمی در قالب راست و چپ میانه با سیاست های مخرب خود قادر به مدیریت این وضعیت نباشند (دقیقا تصویر امروزجهان) بستر زایش چپ رادیکال و راست افراطی فراهم می شود. از آنجا که نماینده گان سیستمی و حامی وضع موجود طبق تجربه تاریخی راست افراطی و حتا فاشیزم را هم پیمان خود در مقابل تغییرات بنیادین چپ می دانند، نهادهای بروکراتیک حاکم و طبقه الیگارشی در خدمت این پدیده قرارمی گیرند. به همین دلیل تحولات چند سال اخیر برازیل و انتخابات ریاست جمهوری این کشور که به پیروزی بولسونارو انجامید تابع محض این وضعیت کلی بوده است. البته در اینکه دوران دوازه ساله حاکمیت حزب کارگران بخشی از سیستم اجرایی را درگیر فساد مالی هم کرده بود جای هیچ تردیدی وجود ندارد اما فساد بخش جدایی ناپذیر اقتصاد سرمایه داری بود که برازیل این دوره هم در چارچوب آن هویت داشت. مشکل بزرگ حزب کارگران برازیل بیش از آنچه معطوف به این فساد مالی باشد ناشی از اشتباه بزرگ دولت دیلما روسف برای پذیرش توصیه های نهادهای بین المللی جهت اجرای سیاست ریاضت اقتصادی بود که بسیاری از لایه های زیرین که پایگاه اجتماعی آنان بودند را در مخالفت با دولت به خیابان ها کشاند. افزایش این نارضایتی ها که ناشی از تسلیم پذیری دولت در مقابل انحصارات مالی و صنعتی برازیل بود، تبدیل به پاشنه آشیل حزب کارگران گردید و در زمان هجوم جریانات قدرتمند رقیب و قوه قضاییه فاسد این کشور، برای دفاع از آنان به میدان نیامدند.

نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۲۸ اکتوبر برازیل که به پیروزی کاندیدای راست افراطی و چهره بدون رتوش فاشیزم و دوران « خونتای نظامی» این کشور منجر شد حاصل همین تحولات داخلی و خارجی بود. البته یک نکته با اهمیت را هم نباید نادیده گرفت که تا روز آخر مهلت ثبت نام برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری، هنوز حزب کارگران امیدوار بود که می تواند مجوز شرکت لولا داسیلوا برای حضور در رقابت ها را کسب کند و چندان بر روی گزینه جایگزین سرمایه گذاری و تبلیغ هم نمی کرد. فرناندو حداد در شرایطی گام به این رقابت ها گذاشت که فرصت چندانی برای تبلیغات نداشت و حتا گزارشات معتبر نشان می دهد که برای بسیاری از رای دهنده گان فقیر در مناطق حاشیه که همواره پایگاه سنتی رای حزب کارگران بود حتا به اسم هم شناخته شده نبود. در حالی که تفاوت رشد آرای بولسونارو از ۴۷ درصد در دور اول به ۵۵ درصد دور دوم تنها هشت درصد بود اما رشد میزان رای حداد در دور اول از ۲۷ درصد به ۴۵ درصد در دور دوم نشاندهنده رشد هژده درصدی می باشد که همین موضوع نشان می دهد که اگر کاندیدای حزب کارگران فرصت زمانی لازم برای تبلیغات را از قبل داشت بدون تردید شرایط صندوق آرای انتخاباتی متفاوت از آنچه ۲۸ اکتوبر اتفاق افتاد، می توانست باشد. این اشتباه محاسبه انتخاباتی و سیاست به شدت نادرست دولت روسف در دو سال منتهی به زمان کودتای پارلمانی در وضعیت ایتلاف همه جانبه جناح های لیبرال و راست میانه با راست افراطی، در کنار حمایت همه جانبه واشینگتن از بولسونارو برای به قدرت رساندن « ترامپ برازیلی» و حمایت تمام رسانه های الرناتیف برازیل از وی شرایطی را رقم زد که امروز یک چهره فاشیستی حاکم جدید این کشور شود. تجربه برآمدن راست افراطی در اروپا، پیروزی ترامپ در امریکا و امروز بولسونارو در برازیل نشان می دهد که در غیاب یک ایتلاف چپ قدرتمند بسیاری از رای دهنده گان ضد سیستمی به سمت راست افراطی متمایل می شوند. شعارهای بولسونارو قبل و بعد از پیروزی برای مبارزه با تمامی هنجارهای مترقی جامعه و حتا به خدمت گرفتن نظامیان در دولت خود، نشان می دهد که نارضایتی از سیستم و وضع موجود در شرایط ضعف جنبش چپ می تواند به خودویرانگری جامعه و حتا طبقات نابرخوردار نیز منجر شود. رییس جمهوری منتخب بلافاصله بعد از پیروزی تمایل خود را برای به خدمت گرفتن نظامیان دوران خونتای نظامی برازیل بیان کرد و پیش بینی می شود از ژنرال اوگوستو هِلنو ریبِریو پِریِ‌یِرا، که مابین سال های ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ در حکومت نظامیان مصدر کار و مربی نظامی و الهام بخش سیاسی بولسونارو هم بوده است و ژنراال اوسوالدو فِری‌یِرا،  که وی نیز از بازمانده گان همان دوره می باشد، برای تصدی وزارت دفاع و وزارت راه درنظر گرفته شده و به همراه چند نظامی دیگر در کابینه رییس جمهوری منتخب از آنان استفاده شود.                                    

البته نباید فراموش کرد که میراث فقرزدایی و امتیازات رفاهی دوران حاکمیت حزب کارگران برازیل به راحتی در شرایطی که این جامعه دو قطبی شده است قابل حذف توسط رییس جمهوری جدید نخواهد بود. جامعه برازیل در طول سال های اخیر نشان داده است که همواره از یک توان و پتانسیل اعتراضی بسیار بالایی برخوردار بوده است و چنانچه بولسونارو بخواهد به شعارهای انتخاباتی خود در مورد حقوق زنان، اقلیت های نژادی، حذف امتیازات اقتصادی طبقات زیرین، سرکوب امنیتی مخالفان چپ گرای خویش، حذف و کاهش مالیات صاحبان قدرت اقتصادی، تقابل با روابط گسترده با چین و گروه « بریکس»  در مقابل گسترش روابط با دولت ترامپ و بسیاری از دیگر خواسته های خود عمل کند، از یک طرف با تعمیق اعتراضات توده های زیان کننده روبه رو شده و از طرف دیگر حوزه اقتصادی این کشور دستخوش تلاطم های بزرگ خواهد شد. اما در یک موضوع نباید تردید کرد که برازیل به رهبری بولسونارو یک چهره فاشیستی و مطابق الگوی امریکای ترامپ خواهد داشت و وی تمام تلاش خود را برای هماهنگی با کاخ سفید در جهت تحقق اهداف خود به کار خواهد بست. پیروزی ژایر بولسونارو دقیقا مثل پیروزی دونالد ترامپ حاصل شکست سیستم و نظم مالوف کنونی و حاکم بر جهان تحت سلطه نظام سرمایه داری بوده است. چنانچه طبقات و طیف های سیاسی میانه خیلی زود و به طور اساسی در سیاست های شکست خورده خود تجدید نظر نکنند این موج زایش دوباره فاشیزم جغرافیای بسیاری بیشتری را به خود اختصاص خواهد داد و احتمال اینکه از کنترول خارج شود بسیار زیاد خواهد بود. به همین دلیل این پیروزی فاشیزم قرن بیست و یکمی در برازیل را باید زنگ خطری جدی برای آنان که صدای آوار پیروزی ترامپ را نشنیده یا به هر دلیلی با آن همراه شدند، به حساب آورد که اگر چاره یی برای آن پیدا نشود می بایست در انتظار یک جهان پرآشوب و ناامن تر از حالا به بعد بود.  

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۱۱۰۴

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب  ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

  Copyright ©bamdaad 2018