انجوها: در داخل نخبه‌ گرا، در خارج نوکرصفت

جیمزپتراس استاد بازنشسته جامعه شناسی دانشگاه نیویورک ، از شمار پژوهشگران نامور و پرکاری است که پژوهش های ارزشمندی را در باره مسایل مبرم اقتصادی و اجتماعی جهان پیشکش نموده است. وی درتحلیل بلندی به کالبد شناسی پدیده « سازمان ‌های غيردولتی » پرداخته است که پس از حضور امریکا درافغانستان به نام انجوها (NGOs ) شهرت یافته اند. او دربخشی از مقاله اش می نویسد : « ازنشانه‌ های گسترده گی انجوها و قدرت اقتصادی و سياسی آن‌ ها بر به اصطلاح « جهان مترقی » يکی اين است که انتقادات سيستماتيک کمی از سوی چپ پيرامون تاثيرات منفی سازمان ‌های غيردولتی وجود دارد. اين قصور عمدتاً به علت موفقيت  سازمان‌های غيردولتی در ريشه‌ کن ساختن و نابودی جنبش‌های متشکل چپ و جلب استراتژيست‌ های فکری و رهبران سازمانی آن‌هاست». تجربه چندین ساله حضور انجوها در افغانستان ، تجربه ناکام و دردباری بوده ؛ و مردم از این نهادها دل خوشی ندارند. برای آشنایی با ساختارها ، کارکرد و اماج های این سازمان ها اینک پژوهش جیمز پتراس را در دو بخش پیشکش خواننده گان گران ارج بامداد می نماییم. امید مورد توجه قرار گیرد ـ بامداد

 

 جيمز پتراس

در طول تاريخ، طبقات حاکم که اقليت کوچکی را نماينده گی می‌ کنند، هميشه  برای دفاع از قدرت، منافع و امتيارات خود به ابزار قهر دولتی وابسته بوده اند. در گذشته  به ويژه در « جهان سوم »، طبقات حاکم امپرياليستی برای کنترول مردم تحت استثمار و منحرف کردن نارضايتی آن‌ ها به رقابت‌ها و کشمکش‌ های مذهبی و گروه‌ گرايانه، در خارج و داخل بودجه موسسات مذهبی را تامين نموده و از آن‌ها حمايت می‌ کردند.

در حالی که اين اعمال امروز ادامه دارد، در دهه‌ های اخير نوعی موسسه اجتماعی-  سازمان‌های غيردولتی ( انجوها NGOs) ظهور کرده است که همان عملکرد کنترول  و اوهام ‌آفرينی ايدیولوژيک را ارايه می ‌نمايد.

امروزه حداقل ۵۰ هزار انجو در «جهان سوم » وجود دارد که بالغ بر۱٠ميليارد دلار از موسسات مالی بين‌المللی،  آژانس‌های دولتی اروپايی - امريکایی- جاپانی و دولت‌های محلی دريافت می‌ کنند. مديران انجو های بزرگ بودجه‌ های ميليون دلاری را با حقوق‌ها و مزايايی که قابل مقايسه با مديران عامل است، اداره می ‌کنند. آن‌ ها با جت به کنفرانس‌های بين ‌المللی می ‌روند، با مديران ارشد شرکت ‌های سهامی و مالی مشورت می ‌کنند و سياست‌ گذاری‌هايی می ‌نمايند که دراکثر موارد بر سرنوشت ميليون‌ها انسان به ويژه فقرا، زنان  و زحمتکشان بخش غير رسمی تاثير می ‌گذارد.

سازمان‌های غيردولتی بازيگران سياسی و اجتماعی مهمی در سراسر جهان هستند که درمناطق روستايی و شهری در اسيا، امريکای لاتين و افريقا فعاليت می‌ کنند و اغلب در نقشی  وابسته، با کمک ‌دهنده گان مالی اصلی در اروپا، ايالات متحده و جاپان پيوند دارند. از نشانه‌ های گسترده گی انجوها  و قدرت اقتصادی و سياسی آن‌ ها بر به اصطلاح « جهان مترقی » يکی اين است که انتقادات سيستماتيک کمی از سوی  چپ پيرامون تاثيرات منفی سازمان ‌های غيردولتی وجود دارد. اين قصور عمدتاً به علت موفقيت  سازمان‌های غيردولتی در ريشه‌ کن ساختن و نابودی جنبش‌های متشکل چپ و جلب استراتژيست‌ های فکری و رهبران سازمانی آن‌هاست.

امروزه اکثر جنبش‌های چپ و سخنگويان مردمی انتقاد خود را بر صندوق بين‌المللی پول، بانک جهانی، شرکت ‌های فرامليتی، بانک‌های خصوصی، وغيره که برنامه کلان اقتصادی برای غارت « جهان سوم » را تعيين می ‌کنند، متمرکز می ‌سازند. اين يک وظيفه مهم است. معهذا، حمله به شالوده صنعتی، استقلال و استانداردهای زنده گی « جهان سوم » هم در سطح کلان اقتصادی و هم درسطح اجتماعی- سياسی خُرد صورت می‌ گيرد. تأثيرات رسوای سياست‌های تعديل ساختاری بر دستمزدها و حقوق کارگران، دهقانان و سرمايه‌ داران ملی کوچک نارضايتی مردمی- ملی بالقوه‌ای به وجود می ‌آورند. و اينجاست که سازمان‌های غيردولتی برای اوهام ‌آفرينی و منحرف کردن آن نارضايتی، از حملات مستقيم به ساختار قدرت شرکت‌ها- بانک‌ها  و به سمت  طرح‌های محلی کوچک و خوداستثماری « توده‌ها » و « آموزش مردمی » که از تحليل طبقاتی امپرياليزم و استثمار سرمايه‌ داری احترازمی کند، وارد صحنه می‌ شوند.

سازمان‌های غيردولتی یا انجوها  در سراسر جهان به تازه‌ ترين وسيله حرکت به سمت بالای طبقات تحصيل کرده جاه‌ طلب: دانشگاهيان، روزنامه‌ نگاران، و متخصصانی بدل شده اند که رفت ‌وآمد پيشين خود در جنبش‌های چپ ‌گرای دارای پاداش کم را به خاطر پُست نان و آب ‌دار اداره يک NGO  کنار گذاشته اند، و مهارت‌های تشکيلاتی و کلامی خود و هم‌ چنين واژه‌ های مردمی معينی را با خود همراه می ‌آورند.

امروزه ، هزاران مدير سازمان ‌های غيردولتی یا انجوها وجود دارند که سوار بر موترهای اسپورت 4WD  چهل هزار دلاری، از خانه‌ ها يا اپارتمان‌ های شيک خود در حومه شهر به دفتر يا مجتمع ساختمانی دارای موبل عالی می ‌روند، فرزندان و کارهای خانه را به خدمتگزاران واگذار می ‌کنند، و باغبان‌ها از حياط و باغچه آن‌ ها مراقبت می ‌کنند. آن‌ها بيش ‌تر با محل کنفرانس‌ های  بين‌المللی خود پيرامون فقر (واشنگتن، بنکاک، توکيو، بروسل، روم …وغيره) آشنا هستند و در آنجا وقت صرف می‌ کنند تا در روستاهای گِلی کشورهای خودشان. آن‌ها بيش ‌تر به نوشتن پيشنهاد‌ های جديد برای گرفتن ارز خارجی برای « متخصصان محتاج »  تمايل دارند تا به خطر تو سری خوردن از پوليس در جريان حمله به تظاهرات آموزگاران مدارس روستايی که حقوق کافی دريافت نمی ‌کنند.

رهبران انجو ها  طبقه جديدی هستند که بر روابط مالکانه يا منابع دولتی تکيه ندارند، بلکه از کمک‌های مالی امپریالیزم و توانايی آن در کنترول گروه‌ های مهم مردمی نشات می ‌گيرند. رهبران سازمان‌ های غيردولتی را می ‌توان به مثابه يک نوع گروه کمپرادور جديد تصورکرد که هيچ کالای مفيدی توليد نمی‌ کند، بلکه عملکرد آن توليد خدمات برای کشورهای کمک ‌دهنده است؛ عمدتاً تجارت فقر داخلی در قبال سود فردی.

ادعا های رسمی مديران سازمان‌ های غيردولتی برای توجيه موضع ‌شان؛ که آن‌ها با فقر، نابرابری، و غيره مبارزه می‌ کنند به سود خود آن‌ها و فريبنده است. يک رابطه مستقيم بين رشد سازمان‌های غيردولتی و کاهش استانداردهای زنده گی وجود دارد: گسترش سازمان‌ های غيردولتی بيکاری ساختاری، ريشه ‌کن شدن عظيم دهقانان را کاهش نداده، يا سطوح قابل زنده گی دستمزدها را برای ارتش رشديابنده کارگران غيررسمی تامين نکرده است. آنچه سازمان‌های غيردولتی کرده اند، اين است که برای قشر باريکی از متخصصان، جهت فرار از ويرانگری اقتصاد نیوليبرالی که بر کشورها و مردم آن‌ها تاثير گذاشته است، درآمدی به ارز خارجی و بالا رفتن در ساختار طبقه اجتماعی موجود را فراهم آورده است.

اين واقعيت برخلاف تصوير خودپسندانه ‌ای است که کارگزاران سازمان‌ های غيردولتی از خود شان ارايه می ‌دهند. براساس بيانيه‌های مطبوعاتی و گفتمان عمومی ‌شان، آن‌ ها يک « راه سوم » بين « دولت‌گرايی اقتدارگرايانه » و « سرمايه‌ داری   بازار» را نماينده گی  می‌ کنند: آن‌ها خود را به عنوان پيشاهنگان « جامعه مدنی » که در حفره‌های ريز « اقتصاد جهانی» عمل می ‌کنند، توصيف می ‌نمايند. «توسعه بديل»، هدف مشترکی است که در اکثر کنفرانس‌های سازمان‌های غيردولتی تکرار می ‌شود.

جمله‌ پردازی در باره «جامعه مدنی» نمونه ‌ای از تهی‌ مغزی است. « جامعه مدنی » يک هويت واحد پاکدامن نيست؛ از طبقات تشکيل می‌ شود، احتمالاً تقسيم طبقاتی آن در اين قرن از هر زمان ديگری ژرف ‌تراست. بخش عمده بی‌عدالتی عظيمی که عليه کارگران اعمال می ‌شود از طرف بانکداران ثروتمند درجامعه مدنی است که ربای کمرشکنی از قرض‌های داخلی می ‌گيرند؛ از طرف زميندارانی است که دهقانان را از زمين می ‌رانند و از طرف سرمايه  ‌داران صنعتی است که با دستمزدهای بخور و نمير شيره کارگران را می ‌کشند.

انجوها با صحبت در باره « جامعه مدنی »، تقسيمات طبقاتی عميق، استثمار طبقاتی و مبارزه طبقاتی را که « جامعه مدنی » معاصر را دوقطبی کرده است، پنهان می ‌کنند. مفهوم « جامعه مدنی » که از نظر تحليلی به دردنخور و سردرگم کننده است، در عين حال همدستی انجوها  با منافع سرمايه‌ داری را که تامين کننده منابع مالی آن‌هاست، تسهيل نموده به آن‌ها امکان می ‌دهد طرح‌ها و پيروان خود را به سمت روابط زيردستانه با منافع سرمايه‌ داری بزرگی که اقتصادهای نیوليبرال را هدايت می ‌کند، سوق دهند. علاوه براين، در موارد عديده، لفاظی‌های «غيردولتی»ها يک توطیه حمله به برنامه‌ های عمومی جامع و موسسات دولتی تامين کننده خدمات اجتماعی است. «انجوها » جانب تبليغات « دولت ‌ستيز» سرمايه بزرگ را می ‌گيرند (يکی به نام «جامعه مدنی» ديگری به نام «بازار») تا منابع دولتی را از نو تقسيم کنند. از «دولت ‌ستيزی» سرمايه‌ داران برای افزايش بودجه عمومی جهت دادن يارانه به صادرات و بسته‌ های کمک مالی استفاد می ‌شود، «انجوها » ‌سعی می ‌کنند از طريق « قراردادهای دست چندم» برای ارايه خدمات نازل ‌تر به تعداد کم‌ تری از دريافت‌کننده گان، سهم کوچکی به دست آورند.

برخلاف تصويری که «انجوها » به عنوان رهبران اجتماعی نوآور از خود دارند، آن ‌ها در واقع مرتجعين اجتماعی هستند که از طريق پيش بردن خصوصی‌ سازی «از پايين» و پراکنده نمودن جنبش‌ های مردمی، و نتيجتاً از طريق تضعيف مقاومت، کار صندوق بين‌المللی پول را تکميل می ‌کنند. در نتيجه، سازمان‌های غيردولتی در همه جا حاضر، يک چالش جدی در مقابل چپ قرار می ‌دهند که نقد سياسی  منشا، ساختار و ايدیولوژی آن‌ها را ضروری می‌ سازد.

 

منشأ ساختار و ايدیولوژی سازمان‌ های غيردولتی
سازمان‌های غيردولتی به نظر می ‌رسد در سياست نقش متضادی داشته باشند. از يک طرف، آن‌ ها از ديکتاتوری‌ها و زير پا گذاشتن حقوق بشر انتقاد می ‌کنند. از طرف ديگر، آن ‌ها با جنبش‌های اجتماعی- سياسی راديکال رقابت نموده، سعی دارند جنبش‌های مردمی را به روابط همدستانه با نخبه گان نیوليبرال بکشانند. در واقعيت، اين سمت ‌گيری‌ های سياسی، آن‌ طور که به نظر می ‌رسند، متضاد نيستند.

ما با بررسی رشد و گسترش سازمان‌های غيردولتی طی ربع قرن گذشته، می‌بينيم که سازمان‌های غيردولتی در سه مجموعه از شرايط ظهور کردند. قبل از همه، به عنوان يک پناه گاه مطمین برای روشنفکران ناراضی در ديکتاتوری‌ها، که آن ‌ها در آن می‌ توانستند موضوع تجاوزات به حقوق بشر را تعقيب نموده و برای قربانيان برنامه‌ های رياضتی سخت، «استراتیژی‌های بقا» را سازماندهی نمايند. اما، اين سازمان‌های غيردولتی بشردوستانه، مراقب بودند نه نقش ايالات متحده و اروپايی‌ها در همدستی با عاملين محلی تجاوزات به حقوق بشر را محکوم کنند، و نه سياست‌های «بازار آزاد»ی را که توده‌ها را فقير می ‌کرد، زير سوال ببرند. در نتيجه، « غيردولتی »ها به طور استراتیژيک به عنوان « دموکرات‌هايی » قرار داده شدند که با شروع چالش جدی حکام سرکوبگر از طرف جنبش‌های وسيع مردمی، به مثابه جانشينان سياسی برای طبقات حاکم محلی و سياستگذاران امپرياليستی در دسترس باشند. تامين مالی سازمان‌های غيردولتی منتقد از طرف غرب، در حکم يک نوع خريد بيمه برای زمانی بود که مرتجعينی که سر کارند، تزلزل نشان دهند. اين در مورد سازمان‌های غيردولتی «منتقد»ی که طی رژيم مارکوس در فيليپين، رژيم پينوشه در چيلی، ديکتاتوری پارک در کوریای[جنوبی  وغيره ظهور کردند، صدق می ‌کند.

معهذا، کمک واقعی به رشد سمارق گونه سازمان‌ های غيردولتی، در زمان خيزش جنبش ‌های توده‌ای اتفاق افتاد که هژمونی امپریالیزم را چالش می ‌کردند. رشد جنبش‌ ها و مبارزات اجتماعی-سياسی راديکال کالای پُرمنفعتی  را فراهم کرد که روشنفکران راديکال و شبه ‌مردمی سابق می‌ توانستند به بنيادهای خصوصی و عمومی علاقه‌ مند، نگران و دارای منابع مالی که، از نزديک با فرامليتی‌ ها و دولت‌های اروپايی و ايالات متحده درارتباط اند، بفروشند. موسسين به اطلاعات ( اطلاعات علوم اجتماعی )  مانند « گرايش به خشونت در مناطق حاشیه‌ نشين شهری»  (يک طرح سازمان غيردولتی در چيلی در جريان قيام‌ های ۱۹۸۶- ۱۹۸۳ ترسایی ) توانايی « غيردولتی »ها در تاخت‌ وتاز به اجتماعات مردمی و هدايت کردن انرژی به طرح‌ های خودياوری به جای دگرگونی‌ های اجتماعی و معرفی لفاظی‌ های سازشکارنه طبقاتی در بسته ‌بندی « گفتمان ‌های جديد هويت»  که فعالين انقلابی را بی‌اعتبار و منزوی می ‌ساخت، علاقه‌ مند بودند.

شورش‌های مردمی سرِکيسه آژانس‌ های خارحی را شُل کرد و ميليون‌ها دلار در دهه ۱۹۷۰ در اندونزیا، تايلند و پیرو؛ در دهه ۱۹۸۰ ترسایی در نيکاراگوا، فيليپين؛ در دهه ۱۹۹٠ در السالوادور، گواتیمالا و کوریا ريخته شد.  « انجو»ها اساساً برای « اطفای حريق » بودند. آن‌ها تحت پوشش طرح ‌های سازنده گی عليه درگير کردن جنبش‌های ايدیولوژيک استدلال می ‌کردند، نتيجتاً به طورموثر از کمک مالی خارجی برای استخدام رهبران محلی، فرستادن آن‌ها به کنفرانس‌های خارجی جهت ارايه شهادت عينی استفاده نموده، در عين حال به طور کارآمد گروه‌های محلی را به پذيرش واقعيت نئوليبراليزم تشويق می‌ کردند.

با در دسترس قرار گرفتن پول از خارج، سازمان ‌های غيردولتی گسترش يافتند، اجتماعات را برای گرفتن سهم به تيول‌ های متخاصم تقسيم کردند. هر « فعال اجتماعی » يک قسمت جديدی از فقرا ( زنان، جوانان از اقليت‌ها  ...وغيره) را برای تاسيس سازمان‌های غيردولتی جديد در نظر گرفت و زائیرين را به امستردام، استکهلم ... وغيره برد تا طرح، فعاليت، موکلين خود را « در بازار عرضه کند » و مرکز و شغل خود را از نظر مالی تامين سازد.

شرايط سومی که در آن سازمان ‌های غيردولتی گسترش يافتند در جريان بحران‌های مداوم و ژرف‌ شونده اقتصادی بود که سرمايه ‌داری بازار آزاد به وجود می ‌آورد. روشنفکران، دانشگاهيان و متخصصان می ‌ديدند که مشاغل ناپديد می ‌شوند يا حقوق‌ها در نتيجه کاهش‌ها در بودجه پايين می ‌روند: داشتن يک شغل دوم به يک ضرورت مبدل شد. سازمان‌های غيردولتی به آژانس کاريابی مبدل شدند و مشاوره دادن يک تور( ايمنی برای روشنفکرانی شد که بالقوه حرکت نزولی داشتند و مايل بودند خط توسعه از طريق جامعه مدنی ) بازار آزاد را با لفت و لعاب تکرار نموده، و سياست‌های همدستی با رژيم‌های نیوليبرال و موسسات مالی بين‌المللی را پيش ببرند. زمانی که ميليون‌ها نفر کار خود را از دست می ‌دهند و فقربه بخش‌ های مهم جمعيت اشاعه می ‌يابد، سازمان‌های غيردولتی دست به اقدام پيشگيرانه می ‌زنند: آن ‌ها بر « استراتیژی‌های بقا» و نه بر اعتصابات عمومی تمرکز می‌ نمايند؛ آن‌ ها آشپزخانه‌ های سيار و نه اعتراضات گسترده عليه محتکرين خواربار، عليه رژيم‌های نیوليبرال يا عليه امپریالیزم ايالات متحده را سازماندهی می ‌کنند.

انجوها  ممکن است در آغاز، در به اصطلاح « گذارهای دمکراتيک »، زمانی که نظم کهنه  فرو می ‌ريخت، و حاکمان فاسد کنترول را از دست می ‌دادند و مبارزات مردمی در حال پيشرفت بود، يک رنگ «مترقی» خفيف می ‌داشتند. اما، به وسيله انتقال رژيم‌ های قديمی با سياستمداران محافظه‌ کار انتخابی مبدل شدند. انجوها از لفاظی‌های مردمی، منابع سازمانی و موقعيت خود به عنوان مناديان  «دموکراتيک» حقوق بشر برای هدايت کردن پشتيبانی مردمی در حمايت از سياستمداران و احزابی استفاده کردند که گذار را به اصلاحات حقوقی- سياسی محدود می ‌کردند و نه به تغييرات اجتماعی- اقتصادی. انجوها  جمعيت را پراکنده و جنبش‌ها را دچار تفرقه کردند. در هر کشوری که در دهه‌ های ۱۹۸٠ و ۱۹۹۰ ترسایی « گذار انتخاباتی » را تجربه کرد، از چيلی و فيليپين گرفته تا کوریای  جنوبی و فراتر از آن، سازمان‌های غيردولتی نقش مهمی در جمع ‌آوری آرا برای رژيم‌ هايی بازی کردند که به وضعيت موجود اقتصادی- اجتماعی ادامه داده يا حتا آن را ژرف تر ساختند. درعوض، بسياری از «غيردولتی »ها به مديريت آژانس‌های دولتی يا حتا به وزارت وزارتخانه‌هايی با نام های مردمی ( حقوق زنان، مشارکت شهروندان، قدرت مردمی... وغيره) رسيدند.

نقش سياسی ارتجاعی سازمان‌ های غيردولتی درهمان ساختاری تعبيه شده بود که آن‌ ها براساس آن سازمان يافتند ( و سازمان می‌ يابند).

( ادامه دارد...)

 بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۱۴۰۳

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 Copyright ©bamdaad 2018