وقتی به رسانه های مجازی سرمیزنید، شما کمتربا اشعار شاعران نامور افغانستان برمیخورید که این کاستی دارای دلیل های گوناگون از جمله عدم دسترسی به اشعار دیجیتال  شاعران بزرگ کشور میباشد .

پیوسته درتلاش هستیم تا با دیجتالیزه و نشر اشعار ناب سروده پردازان متقدم و متاخر کشور خدمتی را به فرهنگ کشور و دوستدارن شعر و ادب انجام دهیم .

اینبار سه غزل زیبا از شاعر شیرین کلام سرور دهقان ، را برگزیده و خدمت علاقمندان شعر و ادب پیشکش مینماییم . امید مورد پسند قرار گیرد . ـ بامداد

 

 

ناله رسواى جهانم كرد

يادگارى هست اين جام مى از كوثر مرا

دست زاهد بشكند كو بشكند ساغر مرا

يكث جهان خونى است از آتش، اگر يک دل بُوَد

دوستان! مى سوزد آخر داغ آن دلبر مرا

ناله رسواى جهانم كرد، درمانم نكرد

پير گردون هم ندارد داروى ديگر مرا

اشک دامن گير من چون كودكان گردیده است

مى برد در كوى او اين طفل بى مادر مرا

سجده گاهم گشته ای ياران! خم ابروى دوست

اى مسلمانان! به مسجد برد اين كافر مرا

دامنم پر گشت از اشک ودلم خالى نشد

كَرچه دهقانم، غنى مى سازد اين گوهر مرا

( سرور دهقان )

 

دهقان همين دشتم

 

بت خانه نشين استم، از كعبه سخن دارم

عيب است مسلمان را زين كيش كه من دارم

هر هشت بهشت اين جا در دامن يک مست است

کوثر به گدا بخشد ساقى اى كه من دارم

تا جان ندهم جانان هرگز ننمايد رخ

جز مرگ علاجى نيست اين درد كه من دارم

از دود در اين صحرا گيريد سراغم را

من دوزخى عشقم در شعله وطن دارم

كَر پوش مزارم را از برگ گیا كردند

دهقان همين دشتم، از سبزه كفن دارم

هم رند همين باغم، هم شيخ همين صحرا

در مغز نمى گنجد معنى اى كه من دارم

( سرور دهقان )

 

چشم به راه خود است

 

قافله ی صبح و شام برخط راه خود است

اين شتر بى زمام در سر راه خود است

من ز خدا هر نفس مى طلبم خويش را

جان كه به جانان رسيد، چشم به راه خود است

همت عالى ما زنده ى جاويد گشت

هر كه شهيد تو شد، زير لواى خود است

بنده ى با اعتبار خواجه سرا مى شود

يوسف اين بارگاه مزد وفاى خود است

هر كه در اين صبح و شام محتسب خويش شد،

گرچه كه دهقان بُوَد، شحنه وشاه خود است

( سرور دهقان )

 

 

بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲۵/۱ـ ۰۴۱۲      

 

Copyright ©bamdaad 2025