بهـارمیـرسـد

 

برخیز با بهار

جوش وگل شگوفه بباریم این چمن

دل را به شهرعشق وهوسها رها کنیم

هرجا که ذوق زیستن است پای آرزو

کوتاه زجور دشنه ی دست قضا کنیم

برخیز با بهار 

هرسو حصار ظلمت دیرینه بشکنیم 

شب رابسوی باور دل ها سفر کنیم

پایی نهیم به گلشن سبزینه ی بهار

زین کوره راه درد و حقارت گذرکنیم

برخیز با بهار 

دربی بسوی لانه ی خورشید واکنیم 

آتش زنیم لانه دیو زمانه را

زنگارتلخ خاطره باد فنا دهیم

ایمن کنیم زدرد ومحن آشیانه را

برخیز با بهار

چون غنچه لب به خنده گشاییم ای سرا

دل را زشورعشق و صفا شعله واکنیم

هرجا که یادگار خزان است بهم زنیم

این خانه پرزحال و هوای دگر کنیم

( نورالدین همسنگر)