این دختران تجسم زنده گی میلیونها زن هستند
مینو مرتاضی لنگرودی
موجی به راه افتاده که در آن دختران انقلاب به جای اینکه مانند مادران انقلابی شان با شور و شعارنمایشی چارقدشان را به سر کنند، چارقدشان را بر سر چوب می کشند و بی هیچ شور و شعاری خموشانه چونان مجسمه در گوشه و حاشیه میدان انقلاب میایستند. به نظر خسته می آیند. اعتنایی به موبایلهایی که بسمت شان نشانه رفته ندارند. گوش های بدون پوشش شان انواع متلکها را تاب میآورد. صورت هاشان برای تعریف جدیت اقدامشان به سردی و سختی سنگ در آمده است. خلاف آمد عادت مجسمه ها که شبیه جانداران اما بی جاناند. این بانو مجسمان که جان و رگ و پی و هوش و حواس دارند و نفس می کشند خلاف آمد مجسمه مردان قهرمان و نامدار که وسط میدانها جا خوش کرده و نشسته اند، دختران انقلاب در حاشیه و اطراف میدانه ای شهر روی . جعبه تقسیم برقی، جعبه خالی میوه ایی در سکوت با بیرقی که از چارقدشان ساخته اند ایستادهاند.
در واقع این دختران تجسم زنده گی میلیونها زنی هستند که هر روزدر حواشی میادین و خیابان های هستی شهر را می سازند اما برغم تفاوتها در سبک زنده گی و زیست زنانه شان چندان تکرار شدهاند که دیگر به چشم نمی آیند. آنان برای زدودن تکرار باید مجسمه می شدند تا دیده شوند. استفاده از هنر تجسمی دربرانگیختن احساس دیدن و زدودن آشنایی از امر آشنا، کنش خلاق و نابی است. باشد تا با مجسمه شده گی انکار سیلان زنانه گی و اندام دارای سر زنان را در حیات و هستی جامعه رویت پذیر سازند. دختران انقلاب با نقد رفتار انقلابی و اسلامی که حضور زنان را به صورت اندام های بی سر در متن و بطن اجتماع می پسندد، چارقدهاشان را گل میخ و چوب می زنند تا زن به منزله انسان صاحب اندیشه و اراده و موثر در اداره جامعه را رویت پذیرکنند.
این کنش در عین سکوت؛ هستی سیال زنان و بوده گی آنان در انبوه نابوده گی ها و نا دیده انگاری ها را فریاد می زند. زنانه گی در جامعه ایی که حتا مانکن پلاستیکی اش هم اندام بی سر و صورتش را در چارقد و چادرهای چینی و حاپانی پیچانده است زایده و حد اکثر زینت محسوب می شود و ویژه گی انسانی قابل اعتنا در هستی به حساب نمی آید. از این رو این کنش زنان چونان دردی مشترک درک می شود. دردی که هیچ جناح سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا و چپ و راست و انقلاب و ضد انقلاب قادر به مصادره آن نیست. چنین کنشی برخاسته از جاذبه کشش انسانیت بالقوه زنان برای بالفعل شدن و به حساب آمدن در هستی انسانی جامعه است. دختران انقلاب تلاش دارند زنانه گیشان را ازخفه گی و سوختن زیر خاکسترزنده گی انقلابی نمای والدین شان نجات دهند. آنان درتمنای برسمیت شناختن هستن زنان در متن و بطن حیات اجتماعی شان بیرق افراشته اند. چنین انگیخته گی قابل تقلیل به بود و نبود و گذاشتن و برداشتن تکه پارچه ایی بر سر زنان نیست. باور کنیم این کنشی معطوف به خلق حرکت است و بازنمایی نوستالژیک دوران سپری شده وغیر قابل بازگشت که مدام در فضای مجازی تبلیغ و ترویج می شود نیست. مجسمه گی زنان در پی بر انگیختن احساس مشترک موجود بین تمامی انسانهایی است که امر سیاسی آنها را به منزله بدنهای بی سر از متن به حاشیه رانده است. در این وضعیت به میخ و چوب زدن چارقد کنشی جهت فراتر رفتن از قلمروهایی است که نظام قدرت و سرمایه برای انسانها ساخته و هر کس را به بهانه ایی درون انها جا داده است. قدرت انحصار طلب بر هراندامی برچسبی می زند تا تبعیض علیهان را روا جلوه دهد. رهایی از قلمروهای تبعیض ساخت الزاماً ضد ایده نیستند. بلکه ضد تهی شدن جامعه از حضور همه ایدههای موجود و انکار ایدههای ممکن آینده هستند. و از این روست که هر انقلابی به محض نفی آزادی و ارتکاب تبعیض به دالی میان تهی تبدیل می شود و جامعه را از سرها تهی می سازد. جریان انقلابی از مشروطه به این طرف سرشار از سیلان بی کم و کاست اندیشه ها و انسانها بود. سیلان زنان و مردان اندیشمند، زن و مرد کارگر، زن و مرد دانشجو، بازاری کارمند کشاورز. اما خیلی زود به هزار دلیل و بهانه و به تدریج بهر بهانه جلوی این سیلانات سدها ساخته شدند. در حالی که تمام اندام ها و سرهای سیلان ساز برای بقا و دوام حیات جامعه به انقلاب روی آورد بودند.. اشتباه کلان انقلابیون به قدرت رسیده آن است که با ممانعت از جریان یافتن افکار و تثبیت تبعیضها در سطح و عمق جامعه سبب سر ریز سیلانات و جریانهایی می شوند که ماشین قدرت قادر به شناخت وکنترول آنها از طریق برچسب گذاری نیست. فلذا در وهله نخست انها را به عنوان دشمن سرکوب می کند. کنشهای دردمندانه آنها را به غیر و خارجی نسبت می دهد. اما ایکاش بفهمد باید انها را واقع بینانه بازشناسی کند. حکومت چند سالی است با مردانی که گیسوان شان را بلند می کنند و دخترانی که گیسوان شان را از ته می زنند و با مردانی که گوشوار می اندازند و دخترانی که برای رفتن به ورزشگاه ریش می گذارند مواجه است.
اما با نا دیده گرفتن و یا با سرکوب این ها چشم ها را بر تغییرات بنیادین در شرف وقوع بست. حال به نظر می رسد ناگهان با جامعه ایی بسیار جوان و سرشار از سیلان مواجه شد ه است که قلمرو مطلق و سراسر بدن قدرت را به چالش کشیده است و نمی ترسد. این دختران در درون خانه های انقلابیون و در دل جامعه و فرهنگ انقلابی رشد کرده و بالیدهاند. زیر گوشهایی که خود را به کری زده بودند و چشم هایی که نمی خواستند ببینند و سرهایی ظاهراً به زیرکه جواب سر بالا می دادند. همانها که نفهمیدند اگر تا دو دهه قبل ازدواج راهکار حل مشکلات زنان محسوب می شد امروز. اولین چیزی که در کوچ اختیاری و دسته جمعی زنان کنار زده شده است ازدواج است.
امروز حاکمیت با کنشهای اجتماعی زنان به منزله موج اجتماعی مواجه است. بیش از آنکه زنی در کار باشد، سیلان کنش های اجتماعی است که زنان را از درون خانه ها به جامعه کشاند یا رانده است. به هر روی نگرش زنانه بصورت جریانی مدعی در نظام فکری و ساختار سیاسی اجتماعی کنونی وارد شده و قابل انکار نیست. نمی توان با رفتارهای متناقض این جریان به بازی گرفت و یا انکار کرد./ کانون زنان ایرانی
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۵۰۲