پیامبرعشق و مردمی

داکتر آرین

هنگامی که تاریخ نبرد و پیکار انقلابی و عدالت خواهانه را در افغانستان ورق می زنیم با نام یکی از برجسته ترین مبارزان راه عدالت اجتماعی و بزرگترین اندیشمند سیاسی کشور بر می خوریم که نه تنها راهگشا و رهنمای خلق های دربند و در اسارت افغانستان بود، بلکه پیامبر ارمغان آرمان های انسانی و آزادی خواهانه عصر ما نیز بوده است؛ و در سراسر منطقه به خصوص میان دری زبانان از احترام، نام و آوازه ای برخوردارمی باشد. خدمات انقلابی و ایثار گرانه اش به آرمان های آزادی و عدالت اجتماعی و رهایی توده های زحمتکس افغانستان و آثار درخشان، پر ارزش و پراحساس او که از جهت غنا و عمق و تنوع مسایل فکری و فرهنگی و اجتماعی بی بدیل می باشد، هیچ انسانی با فرهنگ و با احساس انسانی را یارای بی تفاوت ماندن در برابر آن نیست.

به قول خودش:

او راز ارتباط گل و خار می شناخت

خورشید را به خانه خفاش دیده بود

شبهای بی شمار

در نور مهتاب

بر سبزه، زیر سایه گل در کنار آب

رویای سبز جنگل اندیشه های او

بر سرخ و زرد سیر زمان دیده می گماشت

تصویر آنچه در نظرش جلوه مینمود

چون شعر تر به لوح هستی همی نگاشت

راز بزرگی و یاد جاویدانه ای زنده یاد «بارق شفیعی» در اندیشه های مانده گار او و در آثارش است که بازتاب دهنده حقیقت و واقعیت های تاریخی و زنده گی اجتماعی می باشد. نام او پیوند گسست ناپذیر با شعر و ادبیات نو و انقلابی داشته و نقش بزرگ را در تکامل زنده گی فرهنگی جامعه و ایجاد مرحله کیفیتا نوین معنوی در افغانستان ایفا نموده است.

شبها، به سایه روشن مه، لای برگها

در معبد مقدس اندیشه های خویش

در هر رگ گل، آیت تفسیر عشق را

می خواند و-

صبحگاه:

در اولین درخشش خورشید بی زوال

مستانه می سرود

چشم هزار غنچه نشگفته می گشود

راز هزار نکته بنهفته می نمود

بر تک درخت سرو گشن بیخ دیر سال

بر گلبن جوان،

از جغد پیر تا به شباهنگ زنده جان

مرغان جنگل عاشق آوای او بدند،

رمز آشنای طرز نواهای او بدند.

زنده یاد بارق شفیعی تمام عمر در طوفان زنده گی اجتماعی نبرد کرده و درپیکار پیگیرش در برابر ستمگران و تاریک اندیشان در عمل و با قلم رسایش مبارزه نموده است، مهر او نسبت به انسان و کینه او نسبت به ستمگران در اشعار تا جاویدان ارجمند او می درخشد و در درازی تاریخ چون چراغ فروزان  برای  رزم آوران راه آزادی و عدالت اجتماعی، داد خواهی و مردم سالاری بوده و بر لب پیر و جوان زمزمه خواهد شد، طوریکه گفته است:

گـرچـه پـیـرم بـعـد مـرگـم سـالـها ایـن نـاله هـا

خون هستی در رگ نسل جوان خواهد گداخت.

بارق شفیعی شاعر، روزنامه نگار، دانشمند و از نخستین اساسگذاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان و یکی از ایدیولوگ های جنبش مترقی و دادخواهی در افغانستان بود، او که در جایگاهی مدیر مسوول جریده تابناک « خلق » قرار داشت، پرچم  مبارزات ضد امپریالیستی  را در افغانستان برافراشته ساخت و شخصیتی پیشتاز دموکراسی و عدالت اجتماعی در جنبش جهانی ضد امپریالستی آن زمان می باشد، بارق مدافع راهی رهبر انقلاب کبیر اکتوبر بوده و قهر ستم کشان را در برابر ستمگران مشروع دانسته و توده های مردم را به پیکار و نبرد علیه استکبار جهانی و ستم گران ملی و منطقه وی فرا می خواند و چنین می گوید:

شیپور انقلاب

فریاد توده ها

لرزاند کاخ قدرت سرمایه را چنان

کز رعب و هیبتش

لرزید برج قلعه و پشت ستمگران

اعلام کرد عصر رهایی خلقها

زین کار بی نظیر

هر ساله ميرود ز دل خلق بر زبان،

زانجا بر آسمان

این حرف جاویدان:

« از ما درود باد به آن حزب پیشتاز،

بر خلق قهرمان...»

اشعار این سروده  پرداز انقلابی تصویر زنده ای از تمامی دردهای اجتماعی و محرومیت های جامعه است که خواننده را به میدان حوادث تلخ روزگار می کشاند، این آثار ارزشمند منبع الهام بخش برای مبارزان راه انسانیت و ترقی اجتماعی و کاروان انقلاب است و امواجی از علم و دانش در تاریخ فرهنگی افغانستان می باشد که باز تاب آن در سال های رستاخیز مدنی در میهن ما آشکار است.

بی گمان سخن گفتن پیرامون اندیشه های این دانشمند گرانقدر عضو کمیته مرکزی ح.د.خ.ا زنده یاد بارق شفیعی و پرداختن به ویژه گی های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آثار او نه کاری آسان است و نه در این مختصر می گنجد از این رو جای توصیه ای می ماند برای تمام جوانان و رزمنده گان راه ترقی و عدالت اجتماعی که به آثار ژرف پوی این دانشمند گرامی، مبارز مردمی و شخصیت ملی و بین المللی افغانستان مراجعه کرده و مطالعه آنرا از یاد نبرند تا باشد که از«  چامه های شاد»، از « نکته های نغز» و از « ناله های گرم » این سخن سرای بزرگ بیاموزند و رهنمود راهشان گردد.

طوریکه خودش می گوید:

( جامی ) که مرغ جان وی از جنگل جهان

بر شاخسار باغ ( هری ) آشیانه کرد

با چامه های شاد

چون چامه های( بلبل شیراز) دلنشین،

با نکته های نغز

چون نکته های نغز( گلستان ) پر انتقاد

با ناله های گرم

چون ناله های( خواجه انصار) پر ز درد

مانند سرود گر مهر و روشنی،

مانند پیامبر عشق و مردمی

نذر زمانه کرد.

این چامه های شاد

این نکته های نغز

وین ناله های گرم

زانسوی قرنها

در لابلای موج صفیر زمانه ها

می آیدم به گوش؟

مینشنیدم به دل،

میخیزدم زجان،

می ربایدم ز هوش،

با خویش میبرد دل و جان مرا به دوش.

نگارنده از سن چهارده سالگی اشعار ناب این شاعر توانای افغانستان را خوانده و زمزمه می کنم، در زمان مکتب بیشتر در مواقع "شعر جنگی" و " مشاعره " از آن استفاده می نمودم، در همین جا لازم است تا از استاد بزرگوار عزیز احمد "گران " استاد تاریخ و جغرافیه ما تشکر و سپاسگذاری نمایم، زیرا با قبول خطر یکه جان و زنده گی اش را تهدید می کرد، اکثرا در اخیر ساعت درسی پانزده دقیقه را برای مشاعره اختصاص می داد، نیت و هدف محترم " گران " آشکار بود که تبلیغ روشنگری و بیداری جوانان است، زیرا اشعارحماسی و انقلابی بود و در انتقاد از نظام جبار پر از فساد و بی عدالتی ها سروده شده بود که رهگشا و رهنمای جوانان در مبارزه بخاطر دموکراسی و عدالت اجتماعی شده و آنان را به پیروزی انقلاب اجتماعی تشویق و دعوت می نمود. آخر سخن اینکه: خوشبختی معرفت با زنده یاد بارق شفیعی را داشتم، آخرین بار در محفل عروسی دو جوان شاد و رسا در شهر انوفر آلمان باهم ملاقات نمودیم./ 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

نمونه شعر:

به مناسبت پنجصد و هفتادو پنجمین سالگرد تولد عبدالرحمن جامی.

پیامبر عشق و مردمی

برشاخصار جنگل تاریخ در (هری)

این قلب پر تلاش خراسان باستان

بر شاخه بلند یکی کاج سرفراز

عمری دراز، مرغ دلی آشیانه داشت.

شبها، به سایه روشن مه، لای برگها

در معبد مقدس اندیشه های خویش

در هر رگ گل، آیت تفسیر عشق را

می خواند و-

صبحگاه:

در اولین درخشش خورشید بی زوال

مستانه می سرود

چشم هزار غنچه نشگفته می گشود

راز هزار نکته بنهفته می نمود

بر تک درخت سرو گشن بیخ دیر سال

بر گلبن جوان،

از جغد پیر تا به شباهنگ زنده جان

مرغان جنگل عاشق آوای او بدند،

رمز آشنای طرز نواهای او بدند.

او راز ارتباط گل و خار می شناخت

خورشید را به خانه خفاش دیده بود

شبهای بی شمار

در نور مهتاب

بر سبزه، زیر سایه گل در کنار آب

رویای سبز جنگل اندیشه های او

بر سرخ و زرد سیر زمان دیده می گماشت

تصویر آنچه در نظرش جلوه مینمود

چون شعر تر به لوح هستی همی نگاشت

گویی به این هنر،

در ذهن روزگار،

(جامی) جهان به خامه(مانی) نگار کرد.

( جامی ) که مرغ جان وی از جنگل جهان

بر شاخسار باغ ( هری ) آشیانه کرد

با چامه های شاد

چون چامه های( بلبل شیراز) دلنشین،

با نکته های نغز

چون نکته های نغز( گلستان ) پر انتقاد

با ناله های گرم

چون ناله های( خواجه انصار) پر ز درد

مانند سرود گر مهر و روشنی،

مانند پیامبر عشق و مردمی

نذر زمانه کرد.

این چامه های شاد

این نکته های نغز

وین ناله های گرم

زانسوی قرنها

در لابلای موج صفیر زمانه ها

می آیدم به گوش؟

مینشنیدم به دل،

می خیزدم زجـان،

می ربایدم زهوش،

با خویش می برد دل و جان مرا به دوش.

( بارق شفیعی )

کابل - عقرب ۱۳۶۸ مجله  ژوندون

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲ /۱۷ ـ ۱۴۰۲