نخـل امیــد

درگلستـان  تمنــا گل چه پـرپـر میشـود

بــاغ سبــز آرزو ها رنگ دیگــرمیشود

میــوزد تنـد بــاد، بـرتـارج گلهـای چمن

بلبل ازرنج چپـاول خـاک بـرسـر میشود

آشیـان افــتـاده و پـرپـرزنـان سـوی دگـر

صیــد دامی حـلقه وبـنــد ستمگــر میشود

بس عـدالت خفته درگلشن بـه افسون عدو

زاغ بــا کبک زریــن اینجا بـرابـر میشود

دربساط چــرخ گــردون گاه گاهی بنگری

شیشه را جــا درمقــام لعل وگـوهر میشود

نخـل امیــد وصفا خشکیـده است ای آسمان

کی زلطفت قطــره بــارانی میسـرمیشود ؟

دست قدرت گرکند کاری دراین باغ وچمن

دیــوغم بـا عـزم شومش زارو ابتـرمیشـود

خون دل ریزد"عزیزه" دیــده ام شبهای تار

لاله گـون دامـان من ازاشک احمــرمیشود


 (عزیزه عنایت)      

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۲۹۱۰