نــوای عیــد

نوای عید قربان است

نخست این موهبت را بر شما تبریک می گویم!

ولی ای کاش عید ی واقعی می بود

دلی همواره می آسود

مگر حالا کدام عید است؟

کدام عید است که درهرکوچه خون جاریست

و درهرجا صدای مرگ وبربادیست

به خون آغشته تابوت شهیدان وعزاداریست

کدام عید است که من قربانیی قرنم

به خون خویشتن غرقم

کدام عید است؟

که قربانیی انسان سهل تر از ذبح حیوان است

زمین هر روز ( تر) از خون انسان است

و جوی خون فزون از چشمه نفت است

زبالا آسمان دور و زمین سخت است

کدام عید است که من قربانیی قرنم

به خون خویشتن غـرقـم

برای چیست این آتش، برای چیست این برسات

برای آنکه این خاک وطن موقعیتش زیباست

برای آنکه شهراه تمدن هاست

برای آنکه سرشار از وجود سنگ ومعد ن هاست

ازینرو می فرستند آتش و بم را

که گیرند در ازایش جان مردم را

و ما را در نفاق آتش قومی بسوزانند

برای غارت هستی ما افسانه ها سازند

کدام عید است ؟

کدام عید است که خاک ما

چو دهلیز عبور آتش جنگ است

به فرق این زمین باریدن سنگ است

همه دانند که با این حال ، عید واقعی دور است

هنوز زخم وطن خونین وناسور است

مگر آنکه بتابد آفتاب صلح و آزادی

واین حکم زمان و حکم تاریخ است

که چیزی در گذرگاه زمان ساکن نمی ماند

همه در معرض تبدیل وچرخش هاست

و چرخش این سکون را محوه خواهد ساخت

وآنگاه روشنی بر تیره گی پیروز می گردد

شب این ملت آزاده آخر روز می گردد

که مردم از فروغش دلخوش بهـروز

و من آن عید خوش رابرهمه تبریک خواهم گفت

 

(عبدالوکیل کوچی)