پژوهشی در باره شعور، شناخت و جامعه

 

داکترآرین

مقصد از این نوشته بیان کوتاه و گزیده ای عام ترین و مهم ترین مقولات فلسفی و علمی است که میتواند کلیدی برای دانایی و آگاهی دانش آموزان دانشگاه و پژوهشگران جوان باشد.

نظریات در مورد شعور، شناخت و جامعه  در جهان مختلف و گوناگون است، اما اساس و ماهیت نظرگاه نگارنده را در این بیان اجمالی جهان بینی علمی و دستاوردهای جهان پیشرفته  و متمدن تشکیل می دهد، جهت مرزگشایی و گستردن موضوع ضرور است تا به نظریات فلاسفه ای گذشته تکیه و استناد کرد، زیرا یک پژوهشگر و نویسنده امروزی نمی تواند مضمون علمی را بدون اتکا و استناد به تجارب عظیم و نظریات دانشمندان گذشته نوشته و در دانشکده علوم تقدیم نماید.

در زمان و جهانی که ما زنده گی می نماییم کمتر نکته ایست که ناگفته مانده باشد و جامع ترین سخن تکرار است، اما نسل های نو و جوانان نو رسیده بدون تردید که به این تکرار نیاز دارند به خصوص در دو سه دهه ای اخیر که جهان بینی های ساخته و پرداخته شده ای افکار تاریک، تحمیلی  و عامیانه به مثابه رهنمود و رهنما و رسمی در ممالک عقب نگهداشته شده و جهان بدبخت ظهور کرده است و درمحیط های نادان، کم سواد و بی سواد با حقایق مسخ شده برای فریب مردم و سودجویی مستکبران مطرح می گردد. از همین جهت نگارنده تصمیم به نوشتن این مختصر گرفت، زیرا در این لحظه که به نگارش این سطور مشغولم افغانستان را یک شبح سیاه عقب گرایی و استبداد بی سابقه که شباهت به شرایط اجتماعی- سیاسی قرون وسطی دارد فرا گرفته است و درحالیکه افغانستان به وحشتگاه جهانی تبدیل گردیده است و مردم بی دفاع افغانستان استبدادی مذهبی را که مانند عنکبوت به دست و پا و شعور مردم پیچیده و مانند ارواح خبیث و خاکستری شب و روز به تار و پود مردم و میهن ما نفوذ می نماید تحمل می کنند. ایدیالوژی های عقب گرایانه ای جهادی، طالبی و داعشی، مردم و به خصوص اطفال و جوانان افغان را به گمراهی کشانده و جهت برده ساختن، آنان را به تقدیرگرایی های عاجزانه و حقیرانه و صبر نامعلوم تشویق می نمایند.

 در چنین شرایط وقتی جامعه و مردم ما از این فاجعه نجات حاصل می نمایند که اراده ای آگاهانه مردم بر جبر کور سیاهی و عقب مانده گی پیروز شود و تاریخ خود را خود رقم بزنند.

تاریخ انسانی با تاریخ جامعه و تکامل شعور پیوند ویژه و مستقیم دارد، انسان در جامعه و جامعه با انسان به وجود آمده است، جامعه گهواره ای پرورش شعور انسان ها و انسان ها توانایی شناخت، خلاقیت و دگرگونی جامعه را به کمک شعور و کار خویش دارند، اساس جامعه بشری را فعالیت تولیدی یعنی کار مولد انسان ها تشکیل داده و شعور انسان ها به مثابه انعکاس هستی مادی و فقط خاصه انسان ها که اشرف المخلوقات هستند می باشد.

وقتی از نقش شعور در روند تحول آگاهانه در جامعه سخن می گوییم، منظور از جامعه بشری سیاره زیبا و نیلگونی  در نظام شمس یعنی زمین است که ذره ای  از کهکشان بیکران و ورای آن می باشد، اجداد ما برای اینکه زنده گی نمایند به غذا، مسکن و لباس ضرورت داشتند و برای اینکه غذا، مسکن و لباس داشته باشند باید به رزم و پیکار بزرگ با طبیعت سرکش می پرداختن، آنها  در مراحل ابتدایی زنده گی و شرایط نا گوار طبیعی با رنج و فداکاری با ناسازگاری های طبعیت به نبرد برخاسته با مرگ و بیماری، با سیل و  طوفان، با زلزله و خشکسالی دست و پنجه نرم نموده اند، اوقیانوس های بیکران را می پیمودند، صحرا های سوزان را طی می کردند از کوه های سر به فلک و بیابان های یخ بندان می گذشتند، تا اینکه آرام آرام به کمک شعور خویش و با وارد نمودن تغییر و دگرگونی، طبعیت سرکش را رام کرده و برای خود شرایط لازم فعالیتهای زنده گی را ایجاد نموده و جامعه را تشکیل داده و آنرا  انسانی و اجتماعی کردند.

طبیعی است که مضمون و شیوه این نوشته  شکل تکامل یافته ای شعور اجتماعی را در روند شناخت و جامعه به بحث می گیرد، اما بررسی پیشینه و سیر تکامل تاریخی این روند به گشودن بیشتر و فهم بهتر آن ما را کمک می نماید، زیرا هر اندیشه و نوشته علمی که با مراعات منطق و همگام با واقعیات تاریخی و توضیح   « واحد های اولیه » آن تحلیل و تجزیه گردد، می تواند بارور تر، مستند تر و جامع تر باشد. در عین حال نگارنده می کوشد اندیشه، برداشت و طرز تفکر خویش را که با خواننده گان گرامی در میان می گذارم ساده و روان بوده نه « زبان پیچیده فلسفی » تا این بایسته قابل درک، تفهیم و هضم باشد.

 در اوایل تاریخ پیدایش و تکامل علم فلسفه دسته بندی نشده بود و روند معرفت انسان ها در مورد مقولات فلسفی از یک وحدت ساده شروع شد که بعد ها به صنف بندی های متعدد و دسته بندی های مختلف تقسیم گردید، یعنی اگر در یونان قدیم فلسفه را «علم علوم » می گفتند و ارسطو می توانست فلسفه را به « منطقیات، طبیعات، الهیات، خلقیات، اخلاقیات و سیاست » تقسیم نماید بعدها به خصوص از قرن های چهارده الی هژده علوم به طور جداگانه به دسته ها و شاخه های متعدد تقسیم شد مثلا تنها اگر سیاست را در نظر بگیریم: سیاست داخلی، سیاست خارجی، سیاست اجتماعی، سیاست اقتصادی، سیاست ملی، سیاست مصالحه، سیاست جهانی وغیره منشعب شده است و هنوز هم این دسته بندی ها و شاخه دوانی ها به سرعت ادامه دارد.

به این ترتیب شعور که تنها خاصه انسانهاست در ادوار مختلف تاریخی در سطح معینی همان دوره قرار داشته است. اساس نظریه فعالیت شعوری انسان ها را هراکلیت  فیلسوف معروف یونان گذاشت.

ادامه دارد.

بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۲ /۱۶ ـ ۱۰۰۷