نگاهی به تاریخ طنز در افغانستان

فیض محمد عاطفی هروی از بنیانگذاران طنزسیاسی در افغانستان

 

داکتر حمیدالله مفید

 

طنز در افغانستان چهره ای پر هیاهوی دارد. نویسنده گان وپژوهشگرانی که پیرامون طنز در افغانستان چه نگارشی وچه گفتمانی پژوهیده اند همه در یک آواز به این باور اند ، که نخستین هسته های طنز نوین در افغانستان از سده ای چهل وپنجاه خورشیدی می آغازد ، در این مورد به نگاه های که در رسانه ها به نشر رسیده اند رویکرد می شود: پرتونادی در تارنمای مجما« موسسه مجتمع جامعه مدنی افغانستان صدای مردم »( چه نام پر قلقله وعمعمه  می شد نام آن را « پایگاه رسانه یی جامعه مدنی افغانستان » به فارسی برگردانی نمود.)  نوشته است: « دهه  پنجاه سرآغاز طنزنویسی در افغانستان است، اساسآ ( در اساس ویا در بنیاد ) طنز نویسی در افغانستان پیشینه  درازی ندارد وشاید بتوان نخستین آفرینش های مستقل این نوع ادبی و ژورنالیستی را درمطبوعات دهه چهل و پنجاه خورشیدی جست و جو کرد ، برخی از نویسنده گان  استاد عبدالغفور برشنا  واستاد غلام علی امید  را  نیز از  شمار نخستین کسانی  می دانند، که به نوع ادبی طنز توجه داشته اند.، همچنان بنیانگذاران طنز پاییز حنفی وجلال نورانی اند.»

پیداست که پرتو نادری با طنز های بسیار شگردآفرین فیض محمد عاطفی برنخورده است ، ورنه چنین حکم دگم نمی کرد.

جلال نورانی که به حق شایسته ترین پژوهشگر طنز وازچهره های  درخشان طنز نویسی در کشور هستند ، با پژوهش های گسترده وعظیم شان وبا آفرینش های ستودنی شان چون: هنر طنز پردازی کتاب اول و دوم ، چه کنم عادتم شده ، مربای مرچ، نزدیک بود بی آب شوم وده ها اثر دیگر ادبیات دراماتیک ، هنر نمایشنامه نویسی وغیره  جای پای درخشانی در طنز نویسی در کشور دارد، نیز در نگارش های گوناگونش در باره طنز در افغانستان  با دریغ به این باور است ، که هنر طنز نویسی در افغانستان پس از سال های ۱۳۴۴- ۱۳۴۶ آغاز می یابد.

گرچه در یک بخش نگارشش در باره طنز در افغانستان که در تارنمای « بنیاد مطالعات ایران به نشر رسیده است چنین نگاشته است:

« در دهه های سی وچهل ضیآ قاری زاده ، عبدالصبور غفور ، مینه ور ، غلام علی امید ، شایق جمال ، شیرعلی قانون ، طالب قندهاری وناصر نصیب را نامبرده است »، که گویا  با آثار طنزی به طنز روی آورده اند ، مگر برای هیچ کدام نمونه طنز شان را نیاورده است.

سپس در باره طنز در سده ای چهل و پنجاه پرداخته واز علی اصغر بشیر ،  از نشریه هفته گی ترجمان  وشوخک می نویسد که گویا نخستین جوانه های طنزی در آثار شان اشکارا می شود. جلال نورانی نیز از آثار فناناپذیر طنزی عاطفی که در سال ۱۳۳۰ خورشیدی به چاپ رسیده است یادی  نکرده است.

بانو نسرین پوپل در تارنمای ۲۴ ساعت در مقاله ای در باره :« طنز افغانستان در دهه  چهل وپنجاه هجری شمسی (خورشیدی) پس از آنکه به شناسایی گزیده ای طنزی جلال نورانی زیر فرنام ( نزدیک بود که بی آب شوم ) پرداخته است اشاره های به طنز نویسی در افغانستان دارد وچنین می نویسد:

« در بیست سال اخیر تعداد زیاد کتاب های طنزی به چاپ رسیده اند وبسیاری جوانان فکر می کنند که طنز پردازی در ادبیات ما پدیده ای بسیار نو است یک عده (برخی ها)  هم گمان می کنند که آغاز چاپ جریده طنز وفکاهی ترجمان (۱۳۴۷ ش) سرآغاز طنز نویسی در مطبوعات افغانستان است ، در حالی که چنین نیست .

صرف نظر از شعرهای طنزی حاجی اسماعیل سیاه هروی که در مطبوعات هرات به چاپ رسیده اند ، در صفحه های روزنامه ملی انیس در دهه بیست وچهل هجری خورشیدی ما به طنزهای منثور  ومنظوم وحتا کارتون بر می خوریم .»

سپس به گونه نمونه طنزواره ای را که در شماره اول اپریل ۱۹۴۳ م (شماره ۹ پنجشنبه ۱۱ حمل ۱۳۲۲ در دروزنامه انیس زیر عنوان « اگر دست می داشتم » به قلم جناب وریز(وریح) اشاره می کند. وچنین مثال می آورد : از رجب خان پرسیدند ، اگر دست می داشتی چه می کردی ؟ آهی از دل پردرد کشیده این شعر را زمزمه کرد : ودست کوته  من بین وپوستین دراز ، بعد سر برداشته گفت : بشنو بگویم:

اول لودسپیکر های رادیو را در وقت خواندن تمام بدخوان های مشهور از شاگرد تا استاد از کسبی تا شوقی بسته می کردم .

دوم….

سوم : نشریه انیس را قطغن می کردم که دیگر کاریکاتور وفکاهی وگپ وسخن به نام من نشر نکند و کدام مسخره دیگر را که ماشا الله در محیط زیاد است انتخاب نماید…»

گرچه بانو نسرین  پوپل با این نگارشش به تاریخ طنز در افغانستان به سال های پیش از جریده ترجمان برگشته است ، مگر با انتخاب این نمونه که نمی توان آن را یک طنز نمونه ای دانست ابتکار نموده وطنز را در افغانستان به دوره های پیش از جریده یا هفته نامه ترجمان کشیده است.

با همه حال برخی دیگری از پژوهشگران طنز در افغانستان را با نشر جریده سراج الاخبار ونشر سروده ای حی علی الفلاح پیوند می دهند.

مگر هیچ پژوهشگری به طنز های منظوم سیاسی عاطفی نپرداخته است.

گزیده ای طنز های منظوم فیض محمد عاطفی زیر نام «آیینه   محیط» در سال ۱۳۳۰ خورشیدی به کوشش اسیر هروی به چاپ رسیده است.

در این گزیده  که نزدیک به ۴۵ سروده گنجانیده شده است  وبه حق می توان  آنرا نمونه ای عالی طنز سیاسی در افغانستان دانست ، در۷۶ رویه فراهم شده است. این طنزها در آن جابجا شده است :

طنز : غرور ملی که چنین آغاز می شود:

 

ما قوم که مرد روز جنگیم      در صحنه  رزم چون پلنگیم

در کوه بلند چون عقا بیم        در بادیه همسر شهابیم

در همت خود رقیب نداریم      در غیرت خود حریف نداریم

مایم   دلاوران  آزاد             منصوب  به دولت خداد داد

در پنجه ء پشه ء اسیریم        از نیش خسک به صد نفیریم

با کیک فگنده طرح الفت        داده به شبش همیشه خلعت

ما مملکت  مگس فروشیم       هم خانه ء عنکبوت وموشیم

دلدادهء فال ورمل وجادو        آشفته ء سینما وسارو

شوق همه با گدی پران است    ذوق همه با گدی پران است

یکدانه خروسک کلنگی          یک بودنه ء اصیل جنگی

در ملک ما وطنپرستان          بهتر ز هزار ها دبستان

پس از آن طنز دوم به نام« زمامداران وبزرگان ماست » ، این طنز نیز یک طنز پخته سیاسی است

که یک بخش آن  چنین است :

از بسکه رهین خواب نازند

ما را به شکنجه می نوازند

القصه در این محیط دلتنگ

ما شیشه واین ستمگران سنگ

به همینگونه طنز های وزرا وکابینه ما ، پارلمان ملی ما . وزارت دفاع ملی ، ، وزارت معارف ما ، وزارت داخله ما ، وزارت صحت عامه ، وزارت اقتصاد و دارایی ما ، ریاست مستقل مطبوعات ما ، ریاست مستقل زراعت ما ، ثقافت علمی وکلتوری حقیقی ما ، وضع اجتماعی وپرستیژ کار ما ( در این جا جاه دارد ، که  چند سروده ای این مثنوی  را بنگریم)  :

ما قوم اگر چه کوه زادیم      بی تربیه ایم وبیسوادیم

بیکاری ما کرامت ماست     بیخاری ما شرافت ماست

ما مملکتیم چُل بریده          شرم از رُخ جمعیت پریده

نه راه نه سوشه ونه جاده    هرجاه چتلی فرو فتاده

پس از این مثنوی بسیار جالب   فروزنده وهمیشه جاوید « خطاب به شاه» گنجانیده شده است ، که بهتر است تا تمام  آن  اینجا گنجانیده شود:

خطاب به شاه

ای شاه جوان چرا به خوابی        مفتون کدام لعل نابی

رنگ تو پریده  از غم کیست       اشک تو روان به ماتم کیست

دلداهء قامت کی هستی              آشفته ء طلعت کی هستی ؟

تو عالم مقدا ولی چُپ               تو شاه جوان و شانه ها کُپ

حکام تو خون خلق خوردند        عمال تو مال جمله بردند

از بسکه گدا شد است ملت          محکوم فنا شده است ملت

بدخواه تو گشته افسر تو             با خون تو تشنه عسکر تو

از بد وجلوس تا به این دم           بر مسند جم نشسته بی غم

در راه مقام وقوم وتوده              کاری که تو کرده ای چه بوده؟

مردم دل بی قرار دارند              از نزد   تو انتظار    دارند

چون دست تو بر کنار باشد          ما را ز که    انتظار     باشد 

گیریم که نیت تو پاکست              فکر تو به اعتلای خاک است

دانستگیت چه سود  دارد             چون سیر عمل نمی سپارد.

ای شه به خدا توکلی کن              زین بی خبری تحولی کن

بردار بساط خود سری را            منسوخ نما  ستمگری را

آیین فساد را بر آنداز                  از عدل صلای عام انداز

فرهنگ ضعیف را جوان کن         برنامه ء تازه را عیان کن

 از سینه ء کوهسار میهن             بیرون بنما هزار   معدن

بیکاری وفقر را  دوا   کن            آزادی خلق را   عطا کن

بر عکس خویش مهربان شو          تو شاه جوانی وجوان شو

آنها که ترا مدیحه گویند               یا راه خوش آمد تو پویند

زنهار مخور فریب شان را           بردار رژیم وتیپ شان را

کاین ها همه مار آستین اند            آماده   فرصت وکمین اند

خواهند در این بساط یغما             از راه فریب ورمز وایما

همچو پشک وبساط دنبه              بر مقعد ما کنند سنبه

منظور همه گرفت وخور است       کوتی واتومبیل فورد است

دیو اند ولی به شکل انسان       ‌   گرگ اند ولی به رنگ چوپان

همدست مشو به حزب خایین        از قهر خدا مباش ایمن

با قدرت وثروت وصداقت            سهل است ترقی وسعادت

امروز تو اعتبار داری               سرمایه واقتدار داری

یک جنبش مختصر به کار است     یک حرکت با ثمر به کار است

پس از این سروده ای مثنوی دراز « بر مقبره اعلا حضرت شهید » بدیده می آید،  که دارای ۶۹ بیت است ، این مثنوی نیز پُر از شگرد ها طنزی می باشد.

پس از آن سروده ای « عرض حال عاطفی » گنجانیده شده است.

پس از این مثنوی ها به پایان می رسد ونوبت به غزلواره ها می رسد:

نخستین غزلواره این گزیده طنزی غزل « رمز پیشرفت است  ، که در یک بخش آن آمده است:

خیز تا فکر کاروبار کنیم

روش تازه ابتکار    کنیم

من وتو عقل و دانشی داریم

تا به کی ناله های زار کنیم

چقدر لات وغم درون باشیم

تا کجا روز وشب شکارکنیم

راست گوید    عبید زاکانی

ما عمل هم بدین قرار  کنیم

روزگار ار به کام ما نشود

کیر در کون روزگار  کنیم

باید این فکر های مهمل را

از سر خویشتن گذار کنیم

این غزلواره نزدیک به ۲۷ بیت است ، که همه جالب وخواندنی اند.

سپس نوبت به « یک حکایت »  می رسد  که این سروده نیز بسیار جالب وخواندنی است . پس از    آن غزلواره « فضیلت شعار»

می آید . که یک بخش آن چنین است:‌

خدا اگر نخواهد که کار کند

سر سوزنی را منار کند

عصا از کفت گیرد و بر سرت

فرو کوبد وچوب دار کند

خر را از آخور بیرون آورد

به یک دم سیاست مدار کند

شکم پرور وتنبل وسفله را

وزیر ذوی الاقتدار  کند

چون عاطف نویسنده  خام را

سزد گر فضیلت شعار کند.

پس از آن غزلواره های :‌« سیل اشک» ، ظاهر پرستان ، فلسفه اسلام و داروین ، عاطف و دیوانه ام ، دهن پاره ،ازای  ناکار یک شلغم نمیشه :

این غزلواره نیز بسیار زیبا ودلنشین است: که یک بخش آن چنین است :

مسلمانا دلم بی غم نمیشه

به زخمم یک دوا مرحم نمیشه

به پیش آدم پولدار بیخی

به بی پول نسبت آدم نمیشه

اگر صد کل مکل داری به یک غار

که بی پول هیچکاری سم نمیشه

دوصد طومار گر عاطف بیاره

ازای نا کار یک شلغم نمیشه .

پس از آن نوبت باز به یک مثنوی جالب « منازعه دو عسکر هراتی وکابلی است ، که پر از شگرد های جاب طنزی است ، که نزدیک به ۲۵ بیت پرسش و پاسخ است  می توان آن را یک گنجینه زبان گفتاری هراتی وکابلی پنداشت.

برخی این دیالوگ ها را برخوانید:

هراتی

لالا ای مردم کابل کلگی

می خورند شفتل وسوزن گلکی

که اگر گاو می خوره دم میکنه

تا به یک ماه شیر خود کم میکنه

کابلی

او هراتی مگو ای گپ ها ره

د هراتت دیدم صد باره

بان اقه کتره وتقریر خوده

دغلو تُرشت دیُم کیر خوده

در پایان چنین فرایندی دارد:

جنگ را ختم نمودند به زور

هردو را تیله کنان از رهء دور

طرف قشله وچونی بردند

به چنین جنگ تآسف خوردن

کابلی کیست هراتی کی بود

این نفاقیست که از جهلی بود .

به همین ترتیب  غزلواره ای :‌گلم فقر و مثنوی  خواب نیمه راست ودروغ ،  در رویه های ۵۲ و۵۳ این گزیده چاپ شده اند .

که از آن میان  یک بخش مثنوی  خواب نیمه راست ودروغ را بنگرید:

مردک ساده به آواز کلفت         این سخن را به رفیقش می گفت .

خواب دیدم که بسی کافته ام       گنجی از زیر   زمین    یافته ام

می کشیدم همه الماس وطلا       چشم من خیره شد از  برق و جلا

ناگهان بخت بدم رخ بنمود        سیلی آمد همه گی را   بر بود

غوطه می خوردم وناچار شدم    نا گه با لاخره بیدار    شدم

دیدم از گنج نمانده اثری           آنچه دارم همه تنبان   تری

در رویه های بعدی این گزیده سروده های :‌من که دیوانه نیم ، بوی حافظ شیراز ، حرام تولد ، من پرده پوش ظالم وخایین نمی شوم، دفتر دانش ، ، خطاب به نفس ، یک غزل جالب آن را برنگرید:« با چنین جیب تهی در صف محشر چه کنی +‌ حیف صد حیف که در روز محشر گدا خواهی بود.»  پس از آن سروده ای « خدایا » ، قصیده ای در مدح محمد داوود « رییس الوزرآ» ، مدح کردیم کسی هیچ نداد، بر موزده ای فر ،  برگشته مژگان ، نیم نگه ، آجر مرگ ، همت عاطف  وآخرین سروده غزلواره است به نام :

« چشمک نزند »

مرغ را سخت بگیرید که بالک نزند

نفس صبح ببندید که هک هک نزند

شمس را چهره بپوشید که تاریک شود

ماه را پای به برید ، که لنگک نزند

 به نسیم سحر از ما برسانید سلام

که دگر عطر نخواهیم شمالک نزند

رشوت شحنه مهیاست بگویید که او

دست تهدید به آن ریش مبارک نزند

شب وصل است مرا فارغ از اندیشه کنید

تا کسی بر در این محوطه تک تک نزند

مژه بر هم زدن از عمر نگه می کاهد

دیده باید که ترا بیند وپلکک نزند

بوسه از بوسه لب از لب نتوان کرد جدا

یار را تنگ بگیریم که خیزک نزند

من هم از خیرگی نجم فلک می ترسم

که شب تار به دنبال تو چشمک نزند

پنجه بر مار سیه پیش نمودن غلط است

مرد عاقل بر سر زلف تو کلکک نزند

شکر لله که نمردیم وبه کامت دیدیم

بعد از این غیر بما طعنه وغرتک نزند

عاطفا داد دل خود زلب یار بگیر

که فلک همچو گلت باز تبارک نزند.

 ویژه گی های طنز های عاطفی :

وزن شعر های این گزیده آنچه طنز های سروده ای آیینه ای محیط  را یک سرو وگردن از دیگر طنز ها برجسته تر می سازد، وزن وآهنگ سروده ها اند ،  اغلب مثنوی ها در بحر هزج  مسدس اخرب مقبوض ویا بحر هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف سروده شده اند مانند:

ما قوم که مرد روز جنگیم              درصحنه   رزم چون پلنگیم

             u -uuu-u-  - -

مفعول مفاعلن مفاعیلن

ویا سروده ای :

ای شاه جوان چرا  به خوابی  

  مفعول مفاعلن  فعولن  —uu-u-u —

 مفتون کدام لعل نابی  ‪—uu‪-u‪-u‪—

مفعول مفاعلن فعولن

وزن بیت نخست با بیت دوم ۸۰،۳۱ در صد همخوانی دارد

این سروده به پیروی از وزن شعر حافظ که چنین سروده شده است :

آن کس که به دست جام دارد  ++ سلطانی جم مدام دارد.

غزلواره ها اغلب در بحر رمل مثمن محذوف  سروده شده اند 

مانند:

شب که گیسوی ترا سلسله جنبان دیدم +++تا دل شب بخدا خواب پریشان دیدم

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

——uu—uu—-

این غزلواره هم مانند دیگر سروده ها  موزون بودن مصرع ها نزدیک به ۷۷،۹ درصد تطابق دارند  وزن اغلب غزلواره ها  به پیروی از  سروده های حافظ چون :

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد           دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد .          پی ریزی شده است.

 ویا سروده ای  بوی حافظ شیراز که آغاز آن چنین است :

عجب چشم سیاست باز داری    عجب مژگان تیر انداز داری

مفاعیلن مفاعیلن  فعولن

بحر هزج مسدس محزوف

—u——u—u

تقطیع بیت دوم :

—u———u

وزن تشخیص داده شده بیت نخست با بیت دوم ۷۹،۹۹ درصد

نمونه ای این وزن در شعر خافظ

الا ای طوطی گویای اسرار      مبادا خالیت شکر زمنقار

نمونه ای دیگری از غزلواره ها :

غزلواره من پرده پوش ظالم وخایین نمی شوم : در وزن مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف  سروده شده است که تقطیع آن چنین می شود:

از خون ماست سگرت سرمایه دارها      خونم نمانده است ، که نصوار می کشم

مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن                  مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

-u-u-uu—u-u—

-u-u—uu-uu-uu—

وزن تشخیص داده شده و مطابقت بیت ها ۸۴،۷۸ در صد

این سروده به وزن

دوش آگهی زیار سفر کرده داد باد     من نیز به یاد دهم هرچه بادا باد . 

حافظ سروده شده است.

ترکیب های جدید شعری در سروده های طنزی عاطفی :

دراین گزینه طنز ترکیب های جدید طنزی وافر به دیده می آیند ، که همین مساله موجب شده است ، که طنز لفظی یا طنزی زبانی در هر سروده طنازی می کند. از آن میان در مثنوی غرور ملی : اسیر پنجه ای پشه ،  داده به شپش همیشه خلعت ،

در سروده ای سیاست داخلی وخارجی ما ترکیب های :

ما بی طرفیم وهوشیاریم     در کار کسی غرض نداریم

در بادیه   فنا روانیم         بیگانه پرست وخود کشانیم

در این سروده ترکیب های جان کنی وبیکار ، خود کش و بیگانه پرست ترکیب های جدیدی شعری اند .

در سروده ای زمامداران وبزرگان ما : ترکیب های : چون: شهوت مرغ ، در چون 

مرغ که شهوتش سرآید      بر شانه مادرش برآید . ترکیب : دولت مست بی مروت ، ماشیشه واین ستمگران سنگ . همچو خر نر زکُره فارغ ، ویا :

با صولت گربه های مظلوم        گردن کج وتوبه کار ومعصوم . 

 در سروده ای وزارت داخله ما : 

از مرده خراج ریش خواهند        هم باج سبیل خویش خواهند.

عالم مقدا ولی چُپ ، یا تو شاه جوان وشانه ها کُپ.  منسوخ نما ستمگری را ، ( در سروده ای خطاب به شاه جوان ) یا در سروده ای  : بر مقبره   اعلا حضرت شهید: این ترکیب طنزی جالب:‌            بر خیز که روزگار تنگ است      سرویس زمانه بی درنگ است

( رویه ۲۵) ( سرویس به معنی بس های شهری )‌. یا ترکیب :

با مال دل منه که به شطرنج روزگار      دیدم سوار  را که اسیر پیاده بود

وهم بیت بعدی آن :

عاطف اگر زجاده برآمد از او  مرنج        محکوم عشق بود ، کمب بی اراده بود. ( سروده ای سیل اشک رویه ۳۸) . ترکیب های مرهم مهر به هر زخم نهانی ، وشربت لطف به هر سوخته جانی ( رویه ۵۱ در سروده « ای گلم فقر » ترکیب   پیچ وخم ناز  ونیاز ودست وگریبان با اجل در این بیت :

تا شدم با خبر از پیچ وخم ناز ونیاز      زنده گی را با اجل دست وگریبان دیدم  ( رویه ۵۴) .

فنرهای سر زلفت مریزاد      که ماشین پریشان ساز داری ( از سروده ای  بوی حافظ شیراز رویه ۵۵) . پالیدن دفتر تقدیر در این سروده : 

دفتر تقدیر خود را بار ها پالیده ام     در سطور قسمت ما حرف آسایش نبود( از یروده ای دفتر دانش ، رویه ۵۸) .«رصد گاه قضا»  در بیت: 

در رصد گاه قضا همچو منجم دیده ام ( سروده ای دفتر دانش رویه ۵۸) یا عارضم سرخ شد از سیلی این چرخ کبود. ( از سروده ای قصیده در مدح محمد داود، رویه ۶۲.)

کاربرد واژه های زبان گفتاری  وضرب المثل ها :

در سروده ای غرور ملی واژه های گفتاری چون : فال رمل ، جادو ، گدی پران ، خروس کلنگی ، در سروده ای سیاست داخلی وخارجی ما : ضرب المثل شتر دیدی ندیدی را اینگونه آورده است :‌

پرسید اگر کسی که آدم    دیدی تو شتر بگو ندیدم.

ضرب المثل اجل سنگ است وانسان مثل شیشه را چنین تغییر داده است :

القصه در این محیط دلتنگ     ما شیشه واین ستمگران سنگ.

واژه های گفتاری فال ، رمل ، جادو در این بیت : دلداده ء فال و رمل وجادو. ، گدی پران ، ، بودنه در این بیت :شوق همه با گدی پران است . ویا یک بودنه ء اصیل جنگی . ، کاربرد ضرب المثل : خود کش وبیکانه پرست      بیگانه پرست وخود کشانیم. ویا ضرب المثل : شتر دیدی ندیدی در این بیت : دیدی تو شتر بگو ندیدم. ضرب المثل : پای از گلیم بیرون نماندن در این بیت : بیرون ننهیم از گلیم پای . ویا در سروده ای « پارلمان ملی ما » اصطلاح : « بلی گویک » چه زیبا آمده است : گردیده وکیل ما به هرسوی    قربان ، قربان ، بلی بلی گوی. 

واژه های گفتاری گرو به چم رهن  ، وتاس  جامی که در خمام های عمومی با آن مردم بالای خود آب می اندازند  ، در این سروده :‌ رفته به گرو پیاله وتاس .  واژه تُبره کیسه ای که سادو ها در آنها مواد خوراکه وگدایی را می گذارند ، در این بیت : رشوت نه به تبوره . بل به خاکش.  اصطلاح  گفتاری «خایه مالی» به معنی چاپلوسی وتملق : در سردوه ای «ریاست مستقل مطبوعات ما :

عنوان درشت خایه مالی      القاب بزرگ بی کمالی .

 واژه گفتاری « زولانه» ، آهنی که در پای گنه کاران وزندانیان بندند، در این سروده : مهری به دهان شان نهاده ، زولانه  به پای شان فتاده. واژه گفتاری «الدنگ» کاربرد در هرات که به چم یا معنی آدم بلند بالا ،ی نادان  واحمق ، شخص دراز وسبک عقل در این سروده : یک حجره  تنگ ویار الدنگ.  واژه گفتاری« پسخانه» خانه ای که در آن رخت خواب ودیگر نیازمندی ها را نگهداری کنند. در این بیت :‌ پسخانه پر از هزار اسرار( در سروده ای ثقافت علمی وکلتوری حقیقی ما رویه ۱۴ . ) .  واژه « چتلی » گفتاری به چم یا معنی کثافت ومرداری  در این سروده :  هرجا چتلی فرو فتاده ( رویه ۱۷  سروده ای وضع اجتماعی …) .اصطلاح « دله » به معنی آدم پست ، کوته نظر که کار جا کشی یا مرده گاوی خانم های روسپی ویا فاحشه را انجام دهد. در این بیت :  دروازه ء دله خانه ها باز ( رویه ۱۷ سروده ای وضع اجتماعی ما ) ، واژه گفتاری « پیسه» به معنی پول  در این بیت :‌ از پیسه ء خلق آب ونانش.( رویه ۱۸)  واژه گفتاری« کُپ » به معنی گوژ پشت  در این بیت : تو شاه جوان وشانه ها کُپ( سروده خطاب به شاه ، رویه ۱۹). اصطلاح « چاپلوسی» به معنی تملق در این سروده : استاد فنون چاپلوسی . ( رویه ۲۶) .

اصطلاح : « گردن پیش کسی خم کردن » در این بیت « گردن او پیش ظاهر پرستان خم نشد.) ظاهر پرستان رویه ۳۹)

اصطلاح :« دهن پاره »  کسی که راز دار نباشد. و « کته گوی» به معنی لاف وپتاق زن ودروغ پرداز در این بیت :‌ کته گویی وتکبر همه فضل وهنر است ( سروده دهن پاره رویه ۴۵) .اصطلاح « بیخی» به معنی کامل ودقیق در این بیت : به پیش آدم پولدار بیخی ( سروده ای آزای نا کار یک شلغم رویه ۴۶) . اصطلا های  کل مکل به معنی گفتگو ، دعوا شور وغوغا وواژه «سم»  گفتاری آمده از زبان پشتو به معنی درست وبجا  در این بیت :

اگر صد کل مکل داری به یک غاز    که بی پول هیچ کاری سم نمیشه .

( همان سروده وهمان رویه )  .اصطلا ح های : کلگی به معنی همه وهم کس ، کتره به معنی طعنه وکنایه ، گپ کشال گشتن ، به معنی موضوعی به درازا کشیدن وخراب شدن . در سروده ای« منازعه  دو عسکر هراتی وکابلی » ( رویه ۴۷ تا ۵۰)   ضرب المثل : چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است در  سروده ای  «گلم فقر » ( رویه ۵۲) .واژه های جفنگ ( به چم سخنان بی هوده ونادرست وبی معنی ، ) ، «ملنگ» انسانهای مجرد سر وپا برهنه . ، منگ به معنی گیچ وسراسام در سروده ای ( بر موز ده ای فر  رویه ۶۷)

در سروده ای «آجر مرگ » اصطلاح های بسیار جالب  زبان  گفتاری هراتی بدیده می آید مانند: ترات به معنی به دوش رفتن ، دویدن به سرعت ،« جُل » لباس کهنه وفرسوده ، « فلی لی فس» نادم وسرگشته ،  کچری ( نوعی خورشت شامل ماش ، برنج ، که با گوشت پخته می شود وبالای آن قروت وروغن داغ می ریزند. «گور مشتی » به معنی مشت محکم به دهن ویا  سر کسی زدن ،      ( رویه ۷۲ و ۷۳) .

در فرایند چنین باید پنداشت ، که فیض محمد عاطفی از طنز نویسان پیشکسوت سیاسی وگزیده های طنزی او  « آیینه   محیط» نخستین اثر کامل طنز سیاسی در افغانستان می باشد، که در سال ۱۳۳۰ به چاپ رسیده است وقیمت آن ۱۲۰ تومان بود.

بادرود  ومهر

 

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۲۳۰۵