بيـا ببيـن

بيا ببين
كه خون سرخ مردم بى دفاع من
چه شب چه روز
در كابلم و هر وجب وجبى وطنم
چسان بي هوده دفن خاک می گردد.

بيا ببين
چسان دل هاى طفل وجوان و پير
چه زن چه مرد
در ماتم سراى سرزمين من
به دست اجنبى
كباب مي گردد.

بيا ببين
كه آرزوى شوم دژخيمان مام ميهن
چه همسايه، چه هم پايه
وآن دشمن ترين دشمن اين كوهپايه
با گسيل سيل آساى
سياهى سياه
بدون مغز و گوش و چشم
بدون قلب و احساس و رحم
در هر فرصتى از زمان
چسان دستياب مي گردد.

بيا ببين
كه آدمک هاى با كله هاى پوچ
و قلب هاى از احساس تهى
براى بى سرنوشتى اين مرز و بوم
با تجارت زر و مقام
و با نوكر منشى بيشتر انعام
در ازاى رنج و درد و فغان و ناله و زارى
در ازاى جنگ تباه كن تبارى
در ازاى حراج خاک و سرنوشت
در ازاى فروش افتخار و تاريخ واگذارى
... و بالاخره
در ازاى ارزانى فرصت مناسب براى انتحارى
چسان رهياب مي گردند.

بيا ببين
سخن از پيشرفت هاى سريع
چه در زمين چه درهوا
گله از كى كنيم ما
براى برگشت به فرسخ ها
تحفه طبيبان انسانيت و آزادى
چسان نسخه هاى تشديدمرض
به سوى مرگ
كامياب ما ميی گردد.

بيا ببين
نهايت معجزه
كه از بسيارى هموطنان
بشمول چيز فهمان
چه اين چه آن ،
با ازدياد انواع فاجعه
در زمانى كوته
ساخته اند گوسفندان بيننده .
بياببين
كه زنده گى بر گردن مردم اين بيشه
چسان تناب مي گردد.

(بهروز)

 

بامداد ـ اجتماعی ـ ۳ /۱۶ ـ ۲۰۰۴