دولت گارنیزیون جهانی
چگونه نظامیگری در دی ان ای (DNA ) ایالات متحده ریشه دوانیده است
ترجمه و تخلیص از : بصیر همت
پیتر هریس ،پروفیسور علوم سیاسی و استاد دانشگاه کلورادوی امریکا در کتاب پرتیراژخویش به اصل های عمده سیستم سیاسی ـ نظامی امریکا اشاره نموده که معرفی دقیق از چهره امریکای کنونیست .
پیتر هریس در کتاب ، چرا امریکا نمیتواند عقب نشینی نماید ،اظهار میدارد که جایگاه جهانی امریکا بیش از انکه یک انتخاب ستراتژیک باشد، یک پیش فرض ریشه دار در دی ان ای آنست ، با موجودیت یک ریاست جمهوری امپریالیستی ، یک مجتمع نظامی ـ صنعتی گسترده و یک فرهنگ سیاسی که نقاط ضعف موجود را تداوم می بخشد ،هرگونه عقب نشینی از برتری نظامی ایالات متحده در ساختار سیاسی فعلی تقریبا غیرقابل تصور است و درتحت رهبری چنین سیستمی امریکایی ها به ندرت میتوانند طیف وسیعی گزینه های واقعی در سیاست خارجی را انتخاب نمایند .
ایالات متحده در شش مرحله گشترش یافت ،که با الحاق جزایر کارایب و اقیانوس آرام آغاز شد و پس از آن با تصرف مناطقی مانند فیلیپین و مشارکت در جنگ جهانی اول ادامه یافت . جنگ جهانی دوم و جنگ سرد شاهد افزایش بیشتر نفوذ ایالات متحده بود که با استقرار حضور نظامی گسترده و پایدار در سراسر اروپا ، آسیا و فراتر از آن برای مقابله با تهدیدات جهانی همراه بود .از سال ۱۹۹۰ این امپراطوری با رشد جاه طلبانه ناتو گسترش یافته و به جلو رفته است .
ایالات متحده بطور مداوم دامنه نفوذ جهانی خود را گسترش و بطور پیوسته تعهدات فرامرزی خود را افزایش داده است .لحظات خروج مانند خروج از فیلیپین ، ویتنام و افغانستان با افزایش مداخله گری در جاهای دیگر جبران شده است . ایالات متحده در طول ۱۶۵ سال نفوذ فزاینده در خارج از کشور، روند توسعه طلبی اشکار را ادامه داده است . هریس ،نشان میدهد که ٬ حضور گسترده و روبجلو ایالات متحده ادامه یی از دوران جنگ جهانی دوم و جنگ سرد است .زمانی که پرسونل نظامی ایالات متحده بصورت میلیونی برای شکست فاشیزم و سپس جلوگیری از نفوذ کمونیزم اعزام می شدند. نظامی سازی جامعه امریکا ،سیستم خود تقویت کننده ای ایجاد نموده است که کاهش هزینه های نظامی و تعدیل نیروهای نظامی را تقریبا غیرممکن میسازد .
هریس ،بطور انتقادی بررسی می نماید که چگونه برتری نظامی ریشه دار، کنترول و توازن را در قوه مجریه از بین برده و ظرفیت های جنگی بسیار پرهزینه را بر رفاه امریکایی ها اولویت داده است و نظامیگری در تارو پود حکومت ایالات متحده تنیده شده و وزارت دفاع با بیش از سه میلیون کارمند ، بزرگترین کارفرمای جهان است .
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ،ایالات متحده فرصتی برای کاهش نقش نظامی خود در خارج از کشور را داشت ، اما کاهش نیروها صرف در اروپا رخ داد که با گسترش ناتو و مشارکت در جنگ های یوگوسلاویا تلافی شد .
بیش از۸۰۰ پایگاه در خارج ،با تقریبا ۱۷۰ هزار پرسونل نظامی فعال مستقر در بیش از هشتاد کشور و سرزمین ( بعلاوه بیش از یک ملیون نفر مستقر در داخل)، بودجه دفاعی بیش از ۸۵۰ میلیارد دالر و اتحاد های مبتنی بر پیمان با بیش از یک چهارم کشورهای جهان ، هیچیک از این آمار ها به بهانه تهدید وجودی برای امنیت ملی، منطقی به نظر نمیرسد .
موضع استراتیژیک بیش از حد بلند پروازانه آن ، که در میان قدرت های جهانی منحصر به فرد است، مستلزم انست که ایالات متحده برتری نظامی چشمگیری را در هر منطقه جهان حفظ نماید.با تغیر نظام جهانی بسوی چند قطبی و قدرت های نوظهوری مانند چین و روسیه که سلطه ایالات متحده را به چالش میکشند ،ادامه چنین نظامی گری ، وضع امنیتی جهان را طور فزاینده ای خطرناک میسازد .
هریس نشان میدهد که ایالات متحده بخش عمده سکتور دولتی اش را صرف محور اعمال قدرت در خارج از کشور نموده است و برتری نظامی را بعنوان ستون فقرات هویت خویش قرارداده که در نتیجه دولت گارنیزون جهانی متکی بر پایه فساد، در داخل بنا شده است .در سال ۲۰۱۵ محققان دریافتند که ارتش ،سالانه تقریبا ۱۲۱ میلیون دالر در یک حوزه انتخابی کنگره ، سرمایه گزاری می نماید و از حدود ۴۲۰۰ شغل حمایت می نماید و حمایت قوی برای هزینه های بالای دفاعی جلب می نماید تا جامعه را برای ثبات اقتصادی به ارتش وابسته سازد . نخبه های سیاسی جنگ طلب با رسانه های وابسته به شرکت ها ،صنایع تسلیحاتی، نظریه پردازان و لابی های سیاست خارجی و منافع تجاری قدرتمند، رابطه همزیستی بر قرار می نمایند .
هریس، نوع مخرب الحاق گرایی جهانی امریکا را انتقاد میکند که « همه ایی جهان غیرآزاد را بعنوان کشورهای رها نشده و در انتظار آزادی فرض میکند» این طرزتفکر متکبرانه ،غرور پدرسالانه قدرت های استعماری اروپایی گذشته را که ادعا میکردند تمدن را برای باصطلاح « بربرها» می آورند ، تکرار میکند و همه مردمی را که زیر یوغ اقتدار گرایی رنج میبرند ، شایسته ادغام در نظم بین المللی ، روشنگرانه و متمدن به رهبری ایالات متحده میداند.این روایت تقریبا مقدس ، به توجیه سلسله مداخلات نظامی عظیم و بی پایان نظامیان امریکا کمک میکند .
هریس ، چشم انداز دوگانه ای را برای اصلاحات عمیق از طریق « نوسازی داخلی» و « بین الملل گرایی نوین » ترسیم می نماید .پیشنهاد های او برای تقویت نظارت کنگره ، تغیر شکل سیستم دو حزبی به یک دموکراسی مبتنی بر نمایندگی بیشتر و افزایش شفافیت در تصمیم گیری های سیاست خارجی به ویژه برای کسانیکه بدنبال یک سیاست خارجی صلح همیز تر اند مناسب است .
هریس ،طرفدار کثرت گرایی سیاسی بیشتر ، تغیر از برتری نظامی به دیپلوماسی و چند جانبه گرایی و کوچک سازی چشمگیر مجتمع نظامی - صنعتی عمدتا غیرپاسخگو با « ارتش عظیم تکنوکرات هایش که تخصص شان معطوف به مدیریت خشونت است » می باشد .
وی ، چارچوبی را برای امریکا ارایه میدارد که به جای سلطه جویی ، از طریق مشارکت با جهان تعامل داشته باشد .تنها اصلاحات رادیکال در سیاست ایالات متحده میتواند به صداهای منتقدانی که از زمان ورود به امریکا ، بعد از جنگ جهانی دوم، به حاشیه رانده شده اند اجازه دهد تا در نهاد های دولتی جایگاهی خویشرا پیدا کنند. وی ،استدلال دارد که باید به ارزش های امریکایی و میهن پرستی متکی بود، نه بر ارزشهای که ایالات متحده را صرفا به عنوان ستمگر امپریالیستی ( تصویری که احتمالا مردم را از خود بیگانه میسازد ) اتکا نمود . جنایات جنگی نیروهای امریکا در ویتنام ، عراق ، غزه و سایر مناطق خشم اخلاقی جنبش ها و فعالین ضدجنگ را تقویت نموده است و اکثر امریکایی ها به شدت با ارتکاب جنایات توسط دولت شان که ، بنام آنها صورت میگیرد، مخالف اند .
بامـداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۲۵ـ ۰۴۰۷
Copyright ©bamdaad 2025