« خدای من همان خدای تکامل است ! »

بمناسبت درگذشت ارنستو کاردینال (۱۹۲۵ تا ۲۰۲۰ میلادی )

 

عمرمحسن زاده

بروز اول مارچ ۲۰۲۰ میلادی فرزانه مردی چشم از جهان پوشید که در پهنه سیاست ، الهیات ، ادب و فرهنگ شهره آفاق بوده  و مردمان جهان او را بخاطر انساندوستی ، آزاد فکری و پیشتیانی اش از فرودستان دوست میداشت . او در سرزمین نیکاراگوا زاده شد و کسی بود که میگفت : « ایمانش به خدا او را انقلابی ساخته است » .

آری ، ارنستوه کاردینال کشیش بود ولی همزمان خود را ساندنیست و مارکسیست نیز میدانست . تفکرش در تاویل مشترک از باورهای متفاوت ایدیالوژیک در پی خواسته های بنیادین انسان های زحمتکش و به ویژه مردمان جوامع فقیر کارساز و اثرگذار بود . این مرد خدا پرست ساز و برگ درگاه غول پیکر واتیکان را که همواره در حمایت از زورمندان قرارداشته  بدیده خوب نمی نگریست . آرزوی آتشین او این بود که « الهیات رهأ یبخش » توده های مردم را فراگیرد و کلیسای رسمی کاتولیک به « کلیسای مردم » مبدل گردد . ارنستو کاردینال در جوانی رو به فلسفه و علوم ادبی آورده و این رشته ها را در دانشگاه های نیکاراگوا ، مکسیکو ، کولمبیا و ایالات متحده امریکا آموخته بود . الهیات را پسانتر فراگرفت . او که چکامه سرا و نویسنده توانا بود با زبان شعر و آنهم در ژانر « هجو» بر دژ استبداد می کوفت و فعالانه درجنبش های مردمی سهم میگرفت. ارنستو کاردینال دردیارغربت ( درکولمبیا )  سرودهای شورانگیز« سالموس » که از زمره نخستین اشعار « الهیات رهایبخش » بشمار می آیند و به ۲۰ زبان برجسته دنیا برگردانیده شده است را نوشت . او پس از سالها دوری از میهن بار دیگر به کشورش باز گشت و اینبار به صفت کشیش در کلیسای بزرگ ماناگوا بکار آغاز کرد . او با الهام از شیوه زنده گی مسیحیان کهن جمیعتی را ایجاد نمود و با دهقانان محله ای بنام  « سولن تی نامه » به مبارزات ضد دیکتاتوری پرداخت . دیری نگذشت که سربازان رژیم٬ سموزا ،  آن محل را به خاک و خون کشانیده و این کشیش مردم دوست را وادار به ترک وطن کرد. کاردینال اینبار به کشور کوستاریکا پناه برده و درآنجا به جبهه آزادیبخش ساندونیست پیوست . با پیروزی انقلاب مردمی نیکاراگوا در نزدهم جولای سال ۱۹۷۹ میلادی زمینه برگشت او به نیکاراگوا فراهم گردید .کاردینال در کابینه ساندونیستی مسوولیت وزارت فرهنگ را بدوش گرفت و برای مدت ده سال در راه شگوفانی فرهنگ ، به خصوص محو بیسوادی درانکشورکوشید. او دراین سالها به نماد کلیسای « رهایبخش » تبدیل ، و مبارزات اش به منبع الهام و امید برای میلیون ها مسیحی زحمتکش نه تنها در قاره امریکای لاتین ، بل درسراسرجهان مبدل گردیده بود . جنبش نو درجهان مسیحت واتیکان را ناراحت ساخت . پاپ پاول دوم به نیکاراگوا سفر کرد و در ملای عام ارنستو کاردینال را توهین و تحقیر نمود ، با انگشت سبابه به او اخطار داد تا خود را «اصلاح » کند . پاپ کاردینال را معزول نمود و خواهان« توبه و تسلیم » او بود . کاردینال سر فرود نیاورد و هرگز در صدد اعاده موقف اش در کلیسای روم نگردید .

این مرد دانا نه تنها درمبارزه سیاسی پیشگام بود ، در ادب هم چنانچه از آثارش پیداست جایگاه رفیعی داشت . از او نوشته های زیرین بجا مانده است :

ـ  « سیم خار دار را قطع کن ! »  ، سرود های امریکای لاتین .

ـ کتاب « زنده گی درعشق » ( ۱۹۵۷ میلادی )

ـ سرود های شور انگیز« سالموس » ( ۱۹۶۹ میلادی )

ـ « سفر نامه کوبا »( ۱۹۷۲ میلادی )

ـ انجیل دهاقین « سولن تی نامه » در دو جلد ( ۱۹۷۶ میلادی )

ـ « عبادت و مقاومت » ( ۱۹۷۷ میلادی )

ـ « در شبِ کلام در خشان » ، مجموعه شعری ( ۱۹۷۹ میلادی )

ـ  آثار شعری در نُه جلد ( ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۹میلادی )

ـ « سرود ه های آسمانی » ( ۱۹۹۰ میلای )

ـ « ما گرد ستاره ها ایم » ، اشعار نو و گزیده ( ۱۹۹۳ میلادی )

ـ « این سیاره آبی را با مهر آگنده سازید ! » ( ۱۹۹۸ میلادی )

ـ « ما زاده ستاره ها ایم » ( ۲۰۱۲ میلادی )

این آثار مورد توجه و قدردانی مراجع علمی و فرهنگی در سراسر جهان قرارگرفته و کاردینال به دریافت جوایز و القاب بیشمار موفق گردید . از آنجمله اند :

ـ «جایزه صلح  بازرگانی کتاب درالمان » ( ۲۰۰۵ میلادی )

ـ   نامزدی  برایجایزه ادبی نوبل ( ۲۰۰۵ میلادی )

ـ جایزه شعر پابلو نرودا ــ ایبیرو ـ امریکا ( ۲۰۰۹ میلادی )

ـ جایزه هنرجهانی  ( ۲۰۰۹ میلادی )

ـ صلیب افتخاری دانش و هنر ( ۲۰۱۰ میلادی )

ـ جایزه ادبی  «ملکه صوفیا » ( ۲۰۱۲ میلادی )

ـ دوکتورای افتخاری دانشگاه هو هیلووا ( ۲۰۱۲ میلادی )

ـ جایزه تیودور ورنر بخاطر دیالوگ میان فرهنگ ها ( ۲۰۱۴ میلادی )

ــ دکتورای افتخاری دانشگاه وپرتال ـ المان ( ۲۰۱۷ میلادی )

خاطرات دیدار نگارنده با ارنستو کاردینال

با نام و آثار او از دیرگاهی آشنا بودم ولی این دوستان نیکاراگوایی من بودند که او را معرفی بیشتر نمودند . برای نخستین بار او را از نزدیک در مراسم تجلیل از ۲۵- مین سالگرد تاسیس « جبهه ساندونیست برای آزادی ملی » نیکاراگوا ( ۱۹۸۶ میلادی ) در شهر مانا گوا  دیدم . دریغا که تشریفات رسمی و ازدحام هیات های خارجی که از سراسر جهان به نیکاراگوا آمده بودند مجال گفتمان خود مانی و ژرف را نمی داد ولی با اغتنام فرصت چند دقیقه ایرا باهم در فضای خیلی دوستانه صحبت نمودیم . درپایان سفرهیات افغانی از نیکاراگوا دوستی از من پرسید که آیا علاقمند اشتراک دریکی از نشست های ساندونیست های بیرون ازپایتخت استید ؟ با خوشی آنرا پذیرفتم . در آنجا ، در شهرک گرینادا او را بار دیگر دیدم ، درمیان مردم ، درمیان ساندونیست های اگاه و مبارز. این شهر زاد گاه او بود و دیدم که مردم آنجا او را چگونه دوست میدارند . حضور مهمانانی از سرزمین دور، از کوه های سربه فلک کشیده هندوکش چنان فضایی را بوجود آورده بود که ما باید بیشتر به پرسش های آنان در باره کشورمان پاسخ میدادیم تا خود چیزی از آنها و به خصوص از ارنستو کاردینال بپرسیم . چند سالی گذشت . من مجبور به ترک وطن گردیدم و او هم دیگر وزیر فرهنگ نبود . روزی در بهار سال ۱۹۹۵ میلادی برای خواندن اخبار به کتابخانه دانشگاه کلاگنفورت ( اتریش ) سرزدم او را باردیگر دیدم با همان کلاه سیاه باسکی وریش سپید ش ، کتاب « سروده های آسمانی» اش را معرفی می نمود و برای علاقمندان خود اوتوگرام مینوشت. در کنارش نشستم و سرسخن را باز کردیم . او که افغانستان و مردمش را دوست داشت از وقایع پرسید و من هم قصه های دردآور میهنم را برایش گفتم . غرق گفتمان بودیم ولی جماعت انبوهی از دانشجویان ، استادان و روشنفکران نمی گذاشتند که ما با آرامی صحبت کنیم . کسی از روشنفکران اتریشی که سخت آرزومند بحث پولیمیک در باره « تیوری خلقت مسیحی » بود از او پرسید که آیا تیوری تکامل تدریجی یا « ایولوسیون » چارلس داروین را می پذیرد و آنرا چگونه با دید مذهبی خود تفسیرمیکند ؟

ارنستو کاردینال با خونسردی جواب داد : « بلی می پذیرم ، خدای من همان خدای تکامل است » .

یادش گرامی باد !

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۳۱۳

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2020