جامعه مدنی یا معرفت فردگرایی

( قسمت سوم وچهارم)

 

علی رستمی 

همانطوریکه جامعه مدنی دراوج نظام سرمایداری  بوجود آمد ویکی از پیشگامان تحقق اهداف نظام لیبرالیستی در اروپا  شد اصالت فرد وفردگرایی نیزدر این نظام شکل گرفت ، و در محور اساسی آن به عوض ایده های  جمع گرایی ایده های  فرد گرایی قرار گرفت و رشد نمود. لیبرالیزم به آزادی فردی ارجحت میدهد ودرآن آزادی فردی حاکم است. طوریکه ژان  پل سارتر گفته است:« انسان محکوم به آزادی است».

نمایندگان لیبرالیزم که به فردگرایی معتقد هستند جان لاک ، توماس هابز، جفرسون ، ادم اسمیت وغیره. لیبرالیست ها مخالف ودشمن "عدالت" هستند ومارکسیزم معتقد به عدالت اجتماعی  هستند.

مارکس و سوسیالیستها به "اصالت جامعه" بر فرد هستندولیبرالیزم با تقدم فردیا "اصالت فرد" بر جامعه میباشند.هرد و سیستم میخواهند که رفاه اجتماعی را درجامعه براساس شیوه های مختلف اقتصادی واجتماعی بوجود اورند. سوسیالیزم تسلط اجتماعی  برمناسبات تولیدی  را میخواهد ونظام لیبرالیز م ویا سرمایداری تسلط مالکیت فردی بالای وسایل تولید و ثروتها ی ملی در جامعه میخواهند . درمحورلیبرالیزم فردگرایی قراردارد درمحور دیگری اجتماعِ انسانی ویا جمع گرایی!

 در جمع گرایی یا سوسیالیسم دولت توسط حکومتی اداره میشود که مالک همه ابزار تولید است ، همه فرایند تولید را مطابق پلان نظم میدهد.

درمقابل فردگرایی تولید با ابتکار افراد شکل میگرد وفرد را عنصر مرکزی جامعه میداند. که در بازار ازاد به مثابه نیروی فعال سهم میکرد ومیکوشد درجهت منافع شخصی خویش داخل مبادله ومراوده های اقتصادی شود وجامعه را به "اصطلاح" به سوی پیشرفت بکشاند.

ویژه گیهای فرد گرایی عبارت از:" رفاه شخصی خودرا ارتقاء بدهد، 

داشتن مالکیت شخصی سرمایه ،  وهمچشمی ورقابت بین افراد درکسب ثروت وتنازع بقا، ».

این ویژه گیها فردگرایی را درقلب نظام سرمایداری یا ایدیالوژی بازار ازاد جای میدهد وارتباط تنگاتنگ ان دورا با یکدیگر نشان میدهد،عنصر اساسی سرمایه داری ،  رقابت ازاد است . در این زمینه نقش دولت درمداخله اقتصادی ضعیف است  .این امر که فرد برای بقای خود ثروت اندوزی مینماید،افراد را درسطوح مختلف وادار میساز تا از قدرت وثروت  خویش درمسابقه تنازع بقا استفاده نماید، تا قویتر ثروتمند باقی بماند. طوریکه جان استوارت میل چنین گفته است:" سوسیالیزم وفردگرایی را با عنوان «رقابت» تبین کند که به معنای هرکس برای خودش وعلیه دیگران است میل برخلاف اسمیت، معتقد است که این اصل برتضاد منافع پیریزی شده است، نه برهمگی».

این امر بما نشان میدهد که در نظام لیبرالیزم  هرکس برای تامین منافع خویش علیه دیگران درجنگ وستیزمی باشد تا دیگران را عقب زند ویا توسط دیگران به عقب رانده شود. این فردگرایی که میراث فکری دانشمندان اروپایی درقرن 17، 18،19میباشد جنبه های مختلفی دارد . دراین زمینه دانشمندان مانند تامس هابز،جان لاک وجری بنتام درتبین این فلسفه نقش داشته اند، لاک فردگرایی ملکی را تعریف کرده ، لابز فردگرایی ذره یی یا «اتمی»  ،و فردگرایی اخلاقی را جربنتام .

فردگرایی ذره یی  انست که انسان  به مثابه ذره در جامعه پرتاب  شده و ازجوهر اجتماعی خود منزوی میکردد .  چنانچه هابز مبلغ این نظریه میگوید:«  افراد به ماننداتمها وذرات مادی متحرکی میباشند که هریک به دنبال قدرت وثروت به هزینه دیگری است. وجامعه ، مجمعی از اتمها متضاد درحرکت است که بی وقفه درپی حداکثر کردن سود ومنافع خود هستند».

 چنانچه ژاک ژاک روسو گفته است:« .. . سعادت یک نفر، استوار بر تیره روزی فرد دیگری است ، ومالکیت ثروتمندان نشانه یی بردگی دیگری است ، هرچند دلیل و رانه اصلی محسوب نمی شود.»

درفرهنگ اقتصادی نئو پالگریو(1978) فردگرایی چنین تعریف شده است :«فردگرایی ،ان نظر یه اجتماعی یا ایدیالوزی اجتماعی است که ارزش اخلاقی بالاتر را به فرد درقبال اجتماع یا جامعه اختصاص میدهید، ودرنتیجه فردگرایی نظریه های است که از اراده گذاری افراد به نحوی که عمل کنند به هرانچه که تصور میکنند به نفع شخصی خود شان حمایت میکتد».

برخلاف دانشمندان غربی فردگرا،  مارکس  مفهوم اصلی  را«انسان اجتماعی» میدانست ونکته مرکزی را درجامعه جستجو وکشف کرد و هرانچه را تازه میدانست جایگزین مفهوم گوهر انسانی کرد، یعنی :«جامعه انسانی یا انسان اجتماعی،  مفهوم« اجتماعی بودن» نشان میدهد که ادمی همواره درکنش های فردی وشخصی خود همان هاکه امروز خصوصی خوانده می شوند، سویه یی اجتماعی را نیز افریده است»

طوریکه گفته است مارکس :«رشد آزادی هر فرد یی شرط رشد آزادی همه افراد است»

 درنتیجه باید گفت، هرانچه امروز بنام جامعه مدنی و فردگرای یا اصالت فردی ورد زبان غربها و جامعه سرمایداری ولیبرالیزم است نتیجه تغیرات وتکامل اقتصادی واجتماعی بعداز انقلابها بالخصوص انقلاب فرانسه وامریکا بوجود آمده است ، میباشد. بدین صورت برای استقرار ومستمر بودن این نهاد با استفاده از نیروهای درونی ان، درجنب  ایدیاالوژی نظام لیبرالیستی برای بقای منافع سیاسی وااقتصادی مناسبات تولیدی حاکم درجهان که دردست ثروتمندان وزورگویان  برپایه اسثمار انسان از انسان وتقسیم جهان ازلحاط منابع طبیعی قراردارد، میباشد . وبه ان شکل شمایل نوینِ بنام جامعه مدنی و اصالت فردی درجهان داده اند .  به این رو نقش فرد را به مثابه انسان ازاد وفردگرا هرانچه برای تامین منافع خود میخواهد ودستش دربازار ازاد است انجام دهد ومنافع خودرا براساس فایده گرایی تامین نماید،تعین کننده میدانند. به این منظور با استفاده ازملکیتهای اجتماعی وملی کشورها، در لابلای تاریخ دارای عقاید وموضع گیری ایدیالوژیکی شده وخودرا مالک و صاحب انها درجهان میدانند. مالکیت که ازخود انسانها اما اختیارش به افراد  دیگری تعلق دارد وسایرین فاقد ان میکردد. طوریکه جان لاک گفته است:« ذهن ادمی را همانند یک« لو نانوشته»  یا صفحه یی سفید می داند که تجارب زندگی ، بعد از تولد انسان بران رقم می زند.».

 همچنان او میگوید:«پیش ازانکه تصرف زمین به میان اید، هرکسی می توانست هرچه قدر می خواهد میوه های خود رو بدست اورد وبه هر تعداد که تمایل دارد حیوانات را بگیرد وانهارا بکشد یا اهلی کنند.. چنین کسی با کار خود انها را تصاحب می کرد ودرنتیجه مالکشان میشد.»

معلوم نیست  که دراغاز کاراین تقسیم براصل  قانونی ویا قرارداد اجتماعی صورت گرفته ویا بر مبنای زور وقدرت! یا  بر اساس حق طبیعی افراد بوده که دروند مناسبات قبیلوی وپدر سالاری بدست اورده شده  است! . 

به این رو ما می بنییم که این شرایط راجامعه های ابتدایی شهر نشین  ویا حاکمان زور که در راس ارکان دولتی قرارداشته اند، بالای انسانها تحمیل کرده و سامان داده اند. بعدن با رشد بازرگانی وتبادل های اقتصادی جامعه مدنی (شهر نشینی) و دولت های مدرن شکل گرفته که به مثابه تامین مالکیت فردی ومالکیت خصوصی ، نه به عنوان پشتبان ووتامین کننده منافع همگانی اجتماع درکل، که همه افراد را وحدت به بخشد، بلکه زمینه انرا ازبین برده است؛ وحقوق هرفرد را براساس  مناسبات مالکیت  تعین کرده است. اینجاست که بیگانگی انسان اغاز شده وبه گفته مارکس به "شی" تقلیل میکند. انسانهای  درجهان مدرن سرمایداری انجا که حقوق فرد توانمند ثروتمند مطرح است کارگر اجتماعی به شی مصرفی  تبدیل میشوند.انسان درتولید سهم دارد اما تولیدش ازوی بیگانه بوده ونمی تواند انرا بدون خرید مصرف نماید. تولید برای ارزش است ونه برای مصرف . فرد درجامعه لیبرالیستی  زنده است برای تولید است نه برای زندگی! یعنی زندگی برای تولید است. برعکس نظریه های لیبرالیستی، که فرد دراین نظام شگوفان میشود! برعکس دراین جامعه به شگوفایی نمی رسد بلکه از شگوفایی ان کاسته میشود!

مارکس در « درآمدی به نقد فلسفه یی هگل» چنین تحریرداشته است:« .. کار کردها وکنش های دولت کارکردهایی انسانی هستند، انسانی به معنایی سیاسی، ونه به معنایی فیزیکی گوهر فردیت ویژه همانا توانایی های اجتماعی است ودولت هیج نیست مگر شیوه های وجود اجتماعی ، وتوانمندی های انسانی یعنی کنش ادمی ».

بر شالوده یی پژوهشهای متون فوق دربالا میتوان چنین نتیجه گرفت: فرد گرایی ویا اصالت فرد که در زیر تاثیر پیشرفت ورشد کشورهای مانند انگلستان وفرانسه وهالند در یک مرحله تاریخی در سده های شانزده تا نوزده صورت گرفت براساس مدلل  شدن پیشرفت این کشورها با سایر کشورهای جهانی پیوند وارتباط برقرارکردیده رونق یافته است. این پیشرفتها درکشورهای اروپایی ناشی از عوامل منطقوی ومحیطی وعوامل داخلی بوده است.  همانطوریکه کشورهای اسیایی وافریقایی وامریکای لاتین نظر به عوامل داخلی خود دچار  عقب مانده گی شدند. در اروپا عقل گرایی وجنبش اصلاح دینی وخرد گرایی  جایگاهی بالای داشته که فرد گرایی ویا اندیویدولیسم پیدا ورشد نموده که متاسفانه  کشورهای اسیای ازاین روند عقب مانده بوده اند.

از انجایکه پیدایش  فلسفه فردگرای خود ناشی از پیآمد های جهانی بود که درکشورهای اروپایی  برای این طبقه وان قشر ازجامعه اجازه داداند تا سهم بیشتر رادر رشد دستاوردهای وافزایش تولید کالایی سهم بیشتر بگیرند. دراغاز هسته های رشد سرمایداری فردگرایی هیچ نوع نقش در افزایش وکسب ثروت دراروپا وجهان نه داشته است .بلکه در جنب مفهوم فردگرایی و سیرتحول اندیشه اجتماعی دراروپا با بوجود آمدن اید یالوژی  های لیبرالی واجرای نقش ان در دادن حقانیت به این یا ان نظم اجتماعی با توجه سمتگری اقتصادی مشخص و در پراتیک عملی شد.

قسمت چهارم

تاریخ گواهی میدهد که تنها فرد گرایی دراروپا وجهان نه بود که عامل پیشرفت چند کشور شد .برعکس افزایش تمرکز دولتی درانها زیادتربود که پیشرفت را میسر ساخت. مداخله وتجاوز کشورهای انگلستان وفرانسه وپرتگال به کشورهای اسیای مانند هند ، ایران ویا چین که ازیک سوی دنیا به وسوی دیگری لشکر کشی مینمودند، ناشی ازهمان تمرکز دولتی بود که برای رشد انکشاف اقتصادی و تولید کالایی به ان کشورهابا صدهاهزار عسکر حمله وبا کشتار میلوینها انسان انها را وادار به تسلیمی کند. این امر ناشی از تمرکز نظامی با وسایل وتکونولوژی پیشرفته بود که حاوی این تمرکز های علمی وفنی بودند. همین تمرکز بود که برای انگلستان امکان میداد تا انسانهای ان سرزمین را به مانند بردگان شکار نماید وبه خدمت نظام سرمایداری بگمارد . تاریخ نکبت بار تجاوزکاران انگلیس پر از کشتارو بی رحمی برای کسب سود سرمایه درجهان بود که داد از فردگرایی میزدند. به این رو تاریخ خود انگلستان هم تاریخ احترام به فرد وحتی سرمایه دار نیست. کشور انگلیس بود که تمام پیداور صنعتی هند را که برای کارخانه های نساجی  بکار گرقته میشد ،به خاطر تولیدات خود ازبین برده و هزاران تن مردم هندی را به زور  برده  خود ساختند. در نیمه سده های قرن نوزدهم پنبه ، شکر وتنباکو انگلستان توسط بردگان تولید میشد. درحالیکه زمآمداران و نیروهای سیاسی این کشور ا سخت  معتقد به فلسفه  احترام به فرد وفرد گرایی بوداند. اکثریت کشورهای جهان دراغاز رشد وانکشاف سرمایداری حکومت های تمرکز گرا بودند که باعث بیشرفت شان گردیده بود .

بارشد نظام سرمایدار ی  وتبدیل ان به نظام امپریالیستی جهانی وتقسیم جهان باپیروزی انقلاب اکتوبر وتشکیل نظام سوسیالیستی درروسیه تزاری  بعدار جنگ دوم جهانی به شرق  غرب و اغازجنگ سرد بین  نظام جمع گرا(اتحادشوروی سابق) وفرد گر(جهان غرب دراس امریکا) مبارزه علیه دیگر تشدید گردید که هرکدام برای انکشاف وگستره سیاسی واقتصادی خودعلیه یکدریگر مبارزه میکردند. بعداز سقوط دولت اتحادشوروی جهان یک قطبی شده ومیدان به امریکا وشرکایی غربیش تنها رها شد. امریکا با استفاده از موضع یکه تازی خود علیه ان کشورهای که درگذشته دراقمار شوروی بودند ؛ازجمله در اروپای شرقی لشکر کشی نموده یوگوسلاویا را تجزیه ودراین کشورها پایگاهیهای نظامی خودرا تاسیس نمود. دراوکراین که دولت طرفدار روسیه بود کودتا نموده ونظامی جدید را که طرفدارش میباشد به قدرت رسانیده وتشنج زدایی بین روسیه واکرداین بالاپس گیری کریمه وجنوب روسی نشینین اوکراین وطرفدار روسیه  داغ تر وپیچیده شده که تابه حال جریان دارد. بر علاوه   مداخله وتجاوز امریکا  وسایر کشورهای غربی برای غضب ثروتهای ملی ایران، لیبی عراق سوریه وکشورهای اروپایی شرقی زیر نام نیولیبرالیزم و گلوبالیزم که درمحور ان فردگرایی واصالت فردیست  ، تجاوز نموده و ثروت وسرمایه صدها تن افراد ازاد پیشه وکسبه کاررا نابود ویا  به یغما برده اند.

 

همچنان درکشور ما بعد از تجاوز امریکا وناتو  وسرنگونی حکومت امارات طالبان سازمانهای را بنام جامعه مدنی یا «انجوها»  که انهارا بنام نهادهای غیر دولتی ومیانجی بین دولت ومردم معرفی شده است، زیر بیرق "دموکراسی  وارداتی" بوجود اوردند که از اینطریق صدها  میلیون دالر برای ترویج وتبلیغ نظام لیبرالی و تشکیل  احزاب جدید دست راستی ومیانه پولهای فراون بخش کردندکه همه به جیب زورسالاران  وجنگ سالاران تعلق گرفته است. ومیلیونهای دالرکه زیر  نام "جامعه مدنی"  به اشخاص وشرکتهای اقتصادی داده شده، اکثرن انهابه فساد اداری ورشوه واختلاس محکوم میباشند. طوریکه جناب گرامی دانشمند فعال سیاسی چپ اقغانستان عبدالله نایبی درقسمت چهارده هم مضمون پرمحتوای علمی وتاریخی خود تحت عنوان«انحطاط جامعه ء افغانی» چنین تحریر نموده اند:«.. نقش جامه مدنی افغانیِ ساخت ناتو درتحقق اهداف ناتو درکشور چگونه بوده است!( می گویند 4500 انجو درکشور زیر پوشش امریکا- ناتو فعال اند)این انجوها به حیث سرپوش هایی که از انفجار های اجتماعی جلوگیری می کنند در واقعیت امر شاه رگهای اشاعه فساد اند».

 اخلاق فرد گرایی خلاف اصول وموازین اخلاقی مردم  بدون درک شناخت  دقیق ازدموکراسی و آزادی  وعدم احترام به حریم شخصی افراداز لحاظ حقوق شهروندی وهم وطن بودن همه بر اساس روابط "فایده گرایی" و منافع اقتصادی شخصی بین افراد استوار است. پول وزر وسیم حرف اول را میزند وانسانیت و انسان دوستی جای خودرا به مال اندوزی وثروت اندوزی عوض کرده است.صدها خانواده در غم واندوه ادم ربایی عزیزان خود نشسته وداغدار هستند که  فرزندان و سایر اعضای خانواده شان ازجانب ادم ربایان وقاجااقبران انسان ربوده شده وبرای رهایی آزادی انها پولهای انگفتت مطالبه مینمایند ویا اگر تعلل و نه پردازند به شنیع ترین عمل به قتل میرسند. طوریکه مارکس میگفت:« انسان پول را کشف کرد اما خود بنده ان شد».

 امروز زیادترین پولهای کمک شده ازجانب سازمانها وممالک خارجی به دولت افغانستان ،غرض بازسازی افغانستان ، توسط ارگانهای دولتی وهمچنان "انجوا" حیف ومیل شده وبه کیسه های شخصی انها ریخته است. فقر وگرسنگی ناله میکشد غریب غریب تر وپولدار پولدارتر میشود.  چنانچه گفته هگل است« فقر سایه سرمایه داریست». فرد گرایی که در دوقرن واندی درجهان حاکم است جزو بدبختی ، جنگ ، جدال و کشتار انسان توسط زمآمداران مدافع « فردگرایی» درجهان  دیگر دستاودی ندارد. بزرگترین خدمت مدافعین فرد گرایی وجامعه مدنی عبارت از: معتاد شدن سه میلیون انسان  درافغانستان به مواد مخدره میباشد! اینست دستاوردهای جامعه جهانی زیر نام دموکراسی قلابی وحقوق بشر واصالت فردی درافغانستان.

 کارل مارکس میگفت:«انجا که دولت سیاسی تکامل راستین خودرا به دست اورده است، انسان نه فقط در اندیشه واگاهی ، بل در واقعیت، درزندگانی دوگانه یی به سر می برد: زندگی اسمانی وزندگی زمینی ، یک زندگی اجتماع سیاسی که انجا خودرا به عنوان موجودی همراه ومشترک (بادیگران)می یابد، و یک زندگی درجامعه یی مدنی که انجا همچون یک وجود شخصی عمل می کند، ودیگران را به عنوان ابزار می یابد، وخودرا هم تا حد یک ابزار بی ارزش می کند،وتبدیل به بازیچه یی نیروهای بیگانه می شود».

 دموکراسی سیاسی بدون دموکراسی اجتماعی مشکل تضادهای طبقاتی را حل نمی کند ، دموکراسی سیاسی تنها انسان را به یک انسان شهروند که در برابر قانون مساویست تبدیل میکند ، نه برای تأمین برابری اجتماعی.!

 

رویگردها:

رساله یی درباره مسئله یهود ،اثر: کارل مارکس

 شرح افکار واثار برگزیده دانشمندان : بنتام ومیل،توماس وجان لاک وژاک ژاک روسو

مولف، نیکلولاس کاپالدی و برگردان ،محمد بقایی.

 جامعه مدنی در تئوری وعمل،برگردان وتألیف: ب. بی نیاز(داریوش)

 مارکس وجامه مدرن : بابک احمدی

 

 

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۹ـ ۶۲۸۰

 

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 

 Copyright ©bamdaad 2019