خشونت‌ نژادی در امریکا « نهادینه شده » است


زارعی ‌قنواتی 

جامعه دوقطبی ‌شده امریکا که از زمان جنگ‌ های استقلال و جنگ‌ های داخلی شمال- جنوب همیشه حامل یک منازعه تاریخی بین نژادپرستی و هم‌ گرایی بوده است، حتا در قرن بیست ‌ویکم نیز این مشکل ساختاری را در درون خود نتوانسته حل کند. درحالی‌که جوامع اروپایی و حتا بسیاری از جوامع درحال‌ توسعه به ‌تدریج  با عبور از میراث‌های زشت گذشته موفق به طی ‌کردن دوران‌های گذار شده‌اند؛ اما  در جامعه امریکایی  به موازات رشد شتابناک تکنولوژیک، همچنان با تنازع نژادی سرسختانه از دژ ظاهرا تسخیرناپذیر خود دفاع می ‌کند.


اتفاقا برخلاف تصورعمومی که قانون اساسی امریکا را مظهر رواداری و آزادی مطلق فردی در چارچوب یک جامعه  قانون ‌مدار می ‌دانند، این سند ملی پایه‌ های خود را بر رسمیت‌ بخشیدن به بقای اختلاف‌ها و پذیرش منازعاتی استوار کرده است که حتا برای نفرت‌ پراکنی، نژاد پرستی، حق متوحشانه مالکیت همه‌ گونه اسلحه  سبک جنگی، استثمار مطلق و قانون « چنج » نیز حقوق مشروع  و قانونی را به رسمیت می ‌شناسد؛ به‌همین ‌دلیل جامعه امریکایی تا به امروز به موازات پیشرفت‌ های تکنالوژیک و ایجاد فرصت‌های زیاد برای شهروندان (البته براساس قانون کاپیتالیزم مطلق‌ گرا ) هرگز تنازع در قاعده اجتماعی و هرم سیاسی را در مسیر اصلاح  دموكراتیک تحقق نبخشیده است. در چنین شرایطی است که هرگونه  تلاش برای ترمیم  و اصلاح بعضی قوانین آسیب‌ زننده به ثبات اجتماعی  و حقوق انسانی از جمله مالکیت اسلحه که بعد از بروز فجایع بزرگ جمعی مانند حمله به دانش‌آموزان مدرسه « سندی‌هوک » در دوران ریاست ‌جمهوری باراک اوباما  انجام گرفت، با شکست روبه ‌رو شد.  درگیری و خشونت ‌های نژادپرستانه روزهای اخیر در شهر «شارلوتزویل» در ایالت ویرجینیا، تصویر واقعی همین پارادوکس هژمونی یک فرهنگ طبقاتی- نژادی بر سیستم حقوقی یک جامعه مدرن امروزی است. در این حمله عامدانه به جمعیت تظاهرات‌کننده  دقیقا از الگوی حملات تروریستی اخیر گروه‌های بنیادگرای اسلامی استفاده شده و تفاوت فقط در این است که حمله ‌کننده یک امریکایی سفید  نژادپرست است و قربانیان فعالان ضد نژادپرستی و صلح‌ طلب بوده‌اند. اتفاقا اگر حملات تروریستی بنیادگرایان اسلامی را در راستای نفرت مذهبی طبقه‌ بندی کنیم که با عکس‌العمل قاطع سیستم حاکم روبه‌ رو می ‌شود در حمله شارلوتزویل نفرت نژادی خود را نشان می ‌دهد که با مسامحه و قاطعیت ‌نداشتن در برخورد با این نوع از خشونت همچنان با آن مدارا می‌ شود.
پیام دونالد ترامپ هرچند توصیه‌ های اخلاقی و محکومیت خشونت را در خود داشت، اما به‌ دلیل نام‌ نبردن از مسببان حادثه و توصیه مرضی‌الطرفین به دو طرف منازعه نشان می‌ دهد قربانی و عامل جنایت در یک ردیف قرار داده می ‌شوند. یکی از دلایلی که ترامپ حاضر به محکوم ‌کردن مسببان اصلی این جنایت از جمله « کوکلوكس‌ک لان‌ها، نیونازی‌ها و سفید پوستان ملی ‌گرا » نبوده، دقیقا برمی ‌گردد به اینکه این جماعت‌ بزرگ ‌ترین حامیان و پایگاه رای او بوده‌اند. اصولا تشدید این منازعات و دست بازی که چنین گروه‌هایی برای سازماندهی و اقدام به خشونت پیدا کرده‌اند، در تصویر امروز جامعه امریکایی ریشه دارد که ترامپ نماد قدرت آن در ساختار سیاسی این کشور است. بی‌مسوولیتی و مماشات رییس ‌جمهوری شبه‌ فاشیست کنونی امریکا آن‌ چنان خشم نهادهای مدنی و بسیاری از سیاست‌مداران این کشور را برانگیخت که بسیاری ضمن محکوم‌ کردن موضع‌ گیری او، خواهان شفافیت در برخورد با این موضوع شدند. امریکای امروز در عرصه داخلی و خارجی نماد یک هرج ‌ومرج و لجام‌ گسیخته گی است که هم جامعه مدنی این کشور و هم صلح جهانی را به‌ شدت تهدید می ‌کند. تحولات چند ماه اخیر نشان می‌ دهد نهاد ریاست ‌جمهوری و کنگره با تمام اختلاف‌های بین خود، مانند دو لبه قیچی برای تشدید منازعات درونی و بیرونی با هم در یک مسیر جنون ‌آمیز قرار گرفته ‌اند و هرکدام به فراخور حال و اهداف ذاتی خود سعی می کنند مروج خشونت و بی‌ ثباتی در عرصه ملی و جهانی باشند.
اینکه رییس ‌جمهوری بعد از هر دور بی‌ خوابی‌ های شبانه، با « توییت» کردن، یک کشور مستقل را به حمله نظامی تهدید می ‌کند یا کنگره برای دهن‌کجی به ترامپ قوانین خلاف حقوق بین‌المللی را برای تحمیل اراده خود بر نظام بین‌المللی در چارچوب امپریالیزم هار به تصویب می ‌رساند، دو لبه یک قیچی هستند که گویا در آخرالزمان امریکایی قرار است جهانی را به آشوب بکشند. حادثه جنایت ‌کارانه و به تعبیر درست ‌تر تروریزم داخلی شارلوتزویل، بی‌ شک نماد داخلی همان وضعیتی است که در حوزه خارجی هم امروز زنگ  خطر یک جنگ هسته ‌ای را در شبه ‌جزیره کره، بی‌ ثبات ‌سازی و حتا تهدید به حمله نظامی به ونزویلا و شراکت در بی‌ ثبات ‌سازی خاورمیانه را به صدا درآورده است. در امریکا دروغ و ریاکاری در واشنگتن چه در ساختمان کاخ سفید و چه در عمارت کنگره به یک اصل اساسی و پذیرفته ‌شده تبدیل شده و این اظهارات ظاهرا التیام‌ بخش سیاست ‌مداران حتا منتقد ترامپ، فقط ژست‌های حقوق بشری و توخالی است. بدون تردید کسانی که ساختار سیاسی امریکا را به ‌درستی می‌ شناسند، می‌ دانند حتا اگر رییس‌ جمهوری نیز نخواهد مسولانه عمل کند، قدرت کنگره به حدی است که راسا با تصویب قوانین با رای بالای دو سوم، اراده خود را بر او تحمیل کند. این رییس ‌جمهوری و تک‌ تک نماینده گان کنگره نماینده  واقعی طبقه یک ‌درصدی‌ ها و لابی‌های قدرت هستند  و دموكراتیزه ‌کردن همین قدرت دقیقا همان « پاشنه آشیل»  است که هیچ‌ کدام  سعی ندارند به آن آسیب‌ برسانند. ناآرامی‌ها  و فضای خشونت ‌آمیز این روزهای شهر شارلوتزویل هم طبق معمول بعد از چند روز تسویه‌ حساب‌های سیاسی در واشنگتن به فراموشی سپرده می‌ شود و امریکا همچنان طبق سنت‌ها و فرهنگ غالب کنونی خود که در جامعه قرن هجدهمی ریشه دارد، به بقای خود ادامه می ‌دهد. هیچ‌ کس در امریکا جراات نزدیک ‌شدن به بحث اصلاح قانون اساسی «مقدس» اما سرشار از تناقض و نا هم ‌سازی با دنیای مدرن امروز را ندارد و به خلاف تصویری که ارایه می‌ شود، برتری نژاد سفید در آن تضمین شده و شبه‌ فاشیست‌هایی که امروز در شهری مانند شارلوتزویل با سلام هیتلری رژه می ‌روند و جنایت انجام می ‌دهند نیز تابع همین قانون اساسی با همان قدرت قبل به حیات و ممات خود ادامه خواهند داد.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/  ۱۷ـ ۱۴۰۸