ایده های مانده کار کارل هنریش مارکس ازلابلای کتاب ها در روی پرده سینما

علی رستمی     

به تاریخ ۲ مارچ فیلمی بنام « مارکس جوان » در سینمای المان به نمایش گذشته شد. این فیلم توسط سینماگران اروپایی با هزینه مالی سه کشور ، فرانسه ، اتریش والمان درباره بخشی از زنده گی سیاسی مارکس ساخته شده است. فیلم بدون مبالغه و تحریف  ساخته شده که دیدنی است. به خصوص برای نسل جوان، که کار و مبارزه خستگی ناپذیر داهیانه مارکس و انگلس مستند نشان داده می شود. فیلم  بامقاله مارکس علیه جمع آوری چوب که در سال  ۱۸۴۲ ترسایی در روزنامه «راینیشه پست» منتشر شده بود، آغاز می شود. دهقانان تهیدست  و بی بضاعت برای جمع آوری چوب درجنگل رفته بودند ومی خواستند چوب های خشک شده را جمع آوری و باخود ببرند، اما به تحریک زمینداران بزرگ این دهقانان کوچک  از طرف ارتش دولتی به قتل می رسند. این عمل به شدت خشم مارکس را بر انگیخته،میگفت:«  ثروت ملی به مردم و زحمتکشان تعلق دارد، نه به بورژواها  و زمینداران بزرگ. شما زمینداران  دزدانی هستید که حق مردم را غضب و دزدی می کنید ؛ نه همه مردم زحمتکش وتهی دست» . این موضع گیری مارکس باعث شد که به فرانسه تبعید گردد . این فیلم متباقی فعالیت  سیاسی مارکس را الی تشکیل اتحادیه کمونیستی درلندن وتحریر مانفیست کمونیست با انگلس بازتاب داده وپایان میابد.

 یکی از ویژه گی های بسیار ارزشمند این فیلم اینست که صمیمت واحترام مارکس را نسبت به خانمش و زنان کارگر را نشان می دهند که چقدر باهم صمیمی  وهمکارهستند ، و دوشادوش مارکس کار وفعالیت سیاسی می نماید. این فیلم نشان میدهد ، که خانم مارکس  وانگلس هردو درنوشتن مانفیست با شوهران خویش کمک  وهمکار بوده اند. مارکس میگفت :«  که زنان راه رهایی خود را دربرنامه کارگری بیابند وپشت صفوف کارگران قرار گیرند.»

مارکس درپنجم می سال ۱۸۱۸  درشهر تریرالمان دریک خانواده روشنفکر بدنیا آمد و در ۱۳ مارچ سال ۱۸۸۳  ترسایی درگذشت. ۱۳۴ سال از مرگش  می گذرد،هنوزهم نظرها وایده های وی ورد زبان عناصر فعال سیاسی ، جنبش های کارگری وعدالت خواهانه چپ زنده هست ، و به مثابه الگوی تیوری مترقی وعلمی برای رهایی تهی دستان از زیر فقر وگرسنگی که ناشی از استثمار انسان توسط انسان در نظام سرمایداری می باشد ،رهنما بوده؛ و به نحوی از انحا ، خاطراتش در دانش بشری زنده وجای دارد. کارل مارکس شخصیت مبارز و انسان پرور ، که نامش به صفت رهبر و پیشوای کارگران جهان گره خورده است، از بنیان گذاران و تدوین، مفکوره جدید نظام سوسیالیزم علمی ازتخیل به علم  است. ونخستین بارجهان مدرنیته سرمایداری را به نقد گرفت و اهداف ونظریات آنها را ،« ایدیالوژی کاذب» نامید؛ و زیر ضربات سنگین نظرات انتقادی خود قرارداد وآنرا نظام غیرعادلانه ، مستبد و استثماری  دانست . او شیوه تولید سرمایداری را که مبتنی بر مالکیت خصوصی بالای کارگران حاکم و تحمیل می شد به نقد گرفت. وعلت سودافزایی  را از تولید اضافی که  « ارزش اظافی» بر بنیادر ارزش مبادله بوجود می آورد و مستقم به سرمایدار تعلق می گیرد کشف نمود. جامعه سرمایداری را درتناقض ارزش مصرف و ارزش مبادله می دید.

  مارکس بعد از سپری نمودن دوران آموزش در مکاتب درسال ۱۸۳۵  ترسایی وارد دانشگاه  برلین شد، تا دررشته حقوق تحصیل نماید. بعد از آن رشته فلسفه را انتخاب نمود، درآنجا الی کسب دکترا خود درسال ۱۸۴۱ ادامه داد .اندیشه فلسفه مارکس بعد از ارسطو، که درنوشته اولی آن انعکاس یافته است عبارت ازتفاوت میان دانش ماتریالیسیت  دموکریتوس  با دانش ماتریالیستی اپیکور درمورد طبیعت بود. اومی خواست دردانشگاه به رشته حقوق تحصیل نماید، اماسپس رشته فلسفه را ادامه داد. او دربرلین با هگل های جوان معرفی شد ، و با رهبران آنها برونوبویر، موسس هس، وارنولدروگه پیوند دوستی را ایجاد کرد.هگلی های جوان لیبرال های دگراندیش بودند که دیدگاه نقادانه به مسحیت داشتند، ومارکس با آنها همنوا بود. مارکس درهمین سال ها به مطالعه اثار هگل پرداخت و اولین رساله خویش را بنام « درآمدی به نقد  فلسفه حق هگل » درسال ۱۸۴۳  ترسایی منتشر ساخت.  مارکس تحت تاثیر اندیشه ها ی هگل ، فیلسوف کلاسیک المان قرارگرفت و دیالکتیک هگل به تدریج بالای روش وتدوین ایده های مارکس تاثیرگذاشت وآنرا بلاخره از سربه  پای بیستاد. انتقادات مارکس بالای هگل  متاثر از اندیشه های فویرباخ بود که سپس اندیشه و روش فویرباخ را نیزمورد انتقاد شدید خود قرار داد. اما مارکس که پیش از مطالعه  فویرباخ خود را ماتریالیست می دانست، بعد از آشنایی به آثار و اندیشه طبیعت گرایی فویرباخ به  اندیشه خود بیش تر مصمم ترگردید. انتقاد مارکس به فویرباخ ناشی از جزم گرایی فویرباخ که زندانی بودنش درطبیعیت گرایی بود و اندیشه  آنرا به انسان  واقعی، فعال و اجتماعی درپیشبرد و تحقق عمل رادیکال ثمربخش نمی دانست. مارکس بعد از فراغت ازدانشگاه ، دیپلوم خود را د رشته نظریات اپیکور ودموکریت بود ، بدست آورد .مارکس بعد از فراغت نسبت نظریات تند انتقادی اش بویژه عقاید لیبرالی و رادیکال مشهور شد. به همین نسبت نه توانست دردانشگاه اجازه تدریس بیابد و به روزنامه نگاری پرداخت؛ دراکتوبر سال ۱۸۴۲ ترسایی درکلن نشریه  « راینش سایتونگ » را با زبان تند لیبرالی علیه سلطنت استبدادی منتشرکرد و اما دیر نپاید که این روزنامه تعطیل و خودش به پاریس رفت. پاریس آنزمان مرکز فعالیت های اندیشه های انقلابی و سوسیالیستی بود.مارکس در آنجا با گروپ مهاجرین المانی آشنا وهمکار گردید. درماه می ۱۸۴۴ اولین فرزندش که دختر بود به دنیا آمد ونامش را ینی هم مانند  مادرش بود، گذاشتند. درسپتامبر همین سال درپاریس بود که با انگلس آشنا شد. انگلس در ۲۸ نوامبر در وپرتال (بارمن ) به دنیا  آمده بود و فرزند سرمایدار بود که درمانچستر کارخانه پارچه بافی داشت. این امر برای انگلس زمینه ساز شده بود که با طبقه کارگر انگلستان آشنا شود و کتابی را بعد ازیکسال بعد بنام  « موقعیت طبقه کارگرانگلستان » منتشر سازد. به تشویق او بود که مارکس به مطالعه جدی اقتصاد سیاسی پرداخت  و دوستی شان تا اخر تا زمان مرگ مارکس ادامه داشت. پیش از مرگ باهم مشهورترین اثر خویشرا بنام  «  مانفیست کمونیست »  منتشر ساختند، که مهمترین اثر سیاسی وبرنامه  تاریخی سوسیالیسم به حساب میاید.

مارکس در فرانسه پیشگفتاری به «  درآمدی به نقد فلسفه   حق هگل »  را نوشت.در آن برای اولین بار از «  پرولتاریا و انقلاب کارگری » سخن برده بود.  بعد از آن مارکس یاداشت های زیادی را نوشت که امروز بنام « دستنوشته های اقتصادی وفلسفی یا دستنوشته های ۱۸۴۴  » ویا « دستنوشته های پاریس» می شناسند.در یاداشت های متذکره هدف انسان گرایانه از کمونیسم مطرح کرده است ومحوربحث  آن: «  بحثی تضادی است میان سرشت بیگانه کار درسرمایداری با کارهمبسته تولیدکننده گان درکمونیسم ». مارکس بعداز کشف «  ارزش اضافی » علت اساسی اسثمار انسان از انسا ن را به مفهوم از خود بیگانگی انسان درروند تولید مطرح نمود ،که انسان بکلی درپروسه تولید با آنچه خودش خلق میکنند  بیگانه می شود، ازخود بیگانگی انسان درجامعه مدرن می اندیشید. مارکس در سال ۱۸۴۵ ترسایی نسبت فعالیت ها سیاسی اش از پاریس اخراج  و به بروکسل رفته وسفرهای کوتاه با انگلس به انگلستان کرده است. ازآن سالها به بعد مارکس آثاری زیادی راتحت عناوین ذیل ازخود بجا گذاشت .مشهورترین آنها: خانواده مقدس، تزهایی درانتقادبه فویرباخ، ایدیالوژی المانی، فقر فلسفه، کاپیتال  و مانفیست حزب کمونیست می باشد.درسال ۱۸۴۷ ترسایی  زمانی که مارکس وانگلس  به اتحادیه گروه سوسیالیستی به نام «  اتحادیه کمونیست » پیوست و عضو حزب کمیته فعالین این حزب شدند و سپس در دومین کنگره اتحادیه درلندن شرکت کردند در۱۸۴۷ اتحادیه کمونیست ها به مارکس وانگلس وظیفه داد تا اصول برنامه اتحادیه را بنگارند. آنها متن را با عنوان « مانفیست حزب کمونیست»  نوشتند.این امر بزرگترین سند تاریخیست که نقش طبقه کارگر را در سرنگونی نظام سرمایداری برجسته ساخته؛ و باعث پیدایش گروه ها و احزاب  سیاسی درمیان کارگران و سایر اقشار جامعه درجهان شد. بعد از آن شعله انقلابات ۱۸۴۸ در اروپا بلند شد. مارکس به مثابه رهبر خلاق و پیشوایی جنبش کارگری درجهان تبدیل شد. دراین سند تحلیل وپیشبینی انقلابات کارگری را کرده که منجر به سقوط نظام سرمایداری و پیدایش نطام سوسیالیستی وکمونیستی میشود.با بخش این سند با عظمت تاریخی پیروان  و رفقای هم اندیشه را در سایرنقاط جهان ازجمله در روسیه، ایتالیا، فرانسه ،پولند و زادگاه اش المان پیدا نمود.

مارکس درشروع انقلابات ۱۸۴۸ در اروپا، برای مراقبت اوضاع از فرانسه به المان آمده بود وبازهم  به فعالیت روزنامه نگاری شروع کرد و جریده ای را بنام « نَو راین سایتونگ »  را منتشر و مطاالب انقلابی و تحرک امیز می نوشت و هر روز درمیان رادیکال های انقلابی محبوبت و احترامش افزون می شد. دراثنای انقلاب اروپایی هشتاد نسخه مقالات به این روزنامه ، درمورد پیروزهای مردم وخیانت های بورژوازی وعقب نشینی ها وشکست تحریر نمود.  در اپریل ۱۸۴۹ او سخنرانی سال ۱۸۴۷ خود زیرعنوان « مزد،کار و سرمایه »  را منتشر کرد. بعد از آن درمی ۱۸۴۹ به پاریس  وسپس به لندن رفت. درحالی که مرتجعین و حاکمان ارتجاع  آنرا درغیاب محکمه می کردند . روزهای بعد از شکست انقلابت اروپایی برای مارکس  بنام  آغاز « شب طولانی وظلمانی مهاجرت » خوانده شد. در آخرعمر مارکس کاملآ بی چاره و بینوا شده بود لباس ژنده به تن داشت واز شرم لباس های خویش نمی خواست به کتاب خانه موزه  بریتانیا برود. بعد از انقلابات ۱۸۴۸ بزرگترین حادثه دیگر انقلاب کمون پاریس بود که مارکس از آن شدیدآ حمایت میکرد وبعد از شکست ان درباره کمون درکنگره بین المللی با عنوان « گزارشی درباره جنگ داخلی فرانسه » در دفاع و پشتبانی از داعیه کمون پاریس متن پرشور از اهداف و فعالیت  آن نوشت  و در۱۸۷۱ منتشر شد . مارکس برعلاوه دست نوشته های فلسفی ، نامه ها و یاداشت های پرعظمت دارد . ازجمله بزرگترین اثر مارکس  « کاپیتال »  اثر ناب و بی ماندان است  درسال ۱۸۷۵ منتشر شدکه دساتیر وایده ونظریات آن تابه حال دست به دست دانشمندان می گردد و تحلیل های آن درشرایط مختلف قابل تطبیق  و زنده هست. مارکس بعد از سال های تنهایی و غم وغصه ومصبیت مرگ سه دخترش ، زنده گی سختی را پشت سر گذاشت .او در۱۳ مارچ ۱۸۸۳ پس از صرف نهارهمراه  با سیگارش ، به خواب رفته دوباره بیدار نه شد، درگذشت.

عقاید مارکس چه د رزمان زنده گی اش ویا بعد از آن طرفداران زیادی دارد ونام اش با جنبش های کارگری و سوسیالیستی در جهان گره خورده است . بویژه بعداز پیروزی انقلاب اکتوبردر روسیه تزاری که توسط حزب کمونیست روسیه به پیروزی رسید و دولت بزرگ سوسیالیستی تشکیل  شد. باغلبه وشکست فاشیزم هیتلری توسط اردوی سرخ کشورِ شورا ها بعداز جنگ دوم جهانی ،  به مثابه دانشمند پرنبوغ  درجهان معرفی گردید و ایده های وی از تیوری به عمل تحقق یافت. در نظرخواهی های که درسال ۲۰۰۵  ترسایی ازطریق بی بی سی باشنونده گانی خود داشت، به عنوان بزرگترین متفکر هزاره دوم انتخاب شد.

مارکس در آثار به جا مانده خود تزهای را پیشکش کرد که چهره جهان را تغیر داد. وضع طبقه کارگر و مناسبات تولیدی را درکشورهای سرمایداری و پیشبینی هایش درمورد صنعتی  شدن جهان سرمایداری وبوجود آمدن کارگران صنعتی تحلیل ها ی عینی را با رویکردهای دیالکتیکی طرحریزی وفشرده  آنرا درمانفیست کمونیست انعکاس داده است.مارکس همیشه  در آثارخود به عنوان:« صنعت مدرن» ، بورژوازی مدرن، طبقه کارگر مدرن، قدرت سیاسی مدرن، نیروهای تولیدی مدرن،مناسبات تولیدی مدرن، علوم مدرن، اندیشه  مدرن، شیوه های مدرن،زنده گی مدرن وخواست ها ونیازهای مدرن»  بیان و بارها تکرارکرده است. او در جامعه پیشرفته صنعتی ، پرولتاری صنعتی  را عامل اجرای اندیشه های مدرن می دانست و براساس موضع پرولتاریا انتقاد خود را بالای جامعه مدرن وارد می ساخت و به مبارزه طبقاتی معتقد بود . مارکس جامعه مدرن را هم نظر با « دورکیم وبر» چنین تحلیل و اعلام کردند: «  بنیاد زنده گی اجتماعی گرد فعالیت های تولیدی (تولید مادی واقتصادی) انسان ها شکل گرفته است. تقسیم کارگسترده، بخردانگی فراشدهای اقتصادی و تولیدی ، تنش های شدید ناشی ازشهر نشینی وپیدایی جامعه غیرارگانیک  دربرابر مقاومت شکل های سنتی زنده گی درجامعه سنتی و ارگانیک ازجمله مشخصه های زنده گی مدرن است.»

 ازدید مارکس زنده گی مدرن از واقعیت آشکار ولی ازمراحل پیچیده مبارزه طبقاتی می گذرد ،از نظر وی دراین شرایط مبارزه طبقاتی با تمام شکل های تضادها وبرخوردهای اجتماعی ازجمله:«  مبارزه فردگرایی و با زنده گی جمعی ، خردورزی ابزارِی و ارتباطی تا اختلافات جنسیتی میان زن ومرد ،ستم نژادی  ، ستم قومی، اشکار می گرد».  او می گفت که جامعه سرمایداری ازبطن جامعه پیشین خود برمی خزد وبه مثابه نیروی پیشرونده علیه نابسامانی های سنتی جامعه بوده، و آنرا دگرکون می سازد.او پیدایش و رشد جامعه سرمایداری را یکنواخت و درهمه جا یکسان نمی دانست ، بلکه با ترکیبی از شرایط ضروری وخاص دگرگونی شده ،بر شالوده بنیادهای تولیدی واجتماعی پیشین دریک جامعه ،در وضع مختلف شکل می گیرد ، میدانست و الگوی آنها را  عبارت: رشد شهرنشینی  ،آزاد شدن افراد ازبندهای زنده گی و مناسبات پیشن تولیدی جامعه سرمایداری و فروش نیرو کارشان درنهادهای تولیدی سرمایداری. چنانچه درمانفیست کمونیست آمده است:« دوران ما، یعنی دوره بورژوازی .»

نکته محوری دربحث مارکس از آزادی: «  شکوفایی کامل نیروهای تولیدی، محوتقسیم کار یعنی محو تقسیم جامعه به طبقات، ازمیان رفتن شکاف میان توده ها با نیروی اجرایی ، وبه معنای دیگر محودولت بود » . درضمن گفته هست :« کمونیسم دستاورد نظری وعملی سخن وعمل مدرن است. ازاین رو:

۱ـ اشارات تاریخی به هسته های اندیشه کمونیستی در وجوه تولید پیشاسرمایداری راه گشای مسایل عملی امروز نیست،

۲ـ تحلیل نقادانه جامعه سرمایداری ناگزیر ما را باضرورت پذیرش کمونیسم روبرو می کند».

مارکس شیوه تولید نظام سرمایداری را نسبت به نطام پیشن  آن  از جهت نوشدن ابزار کار ودگرگونی های مناسبات اجتماعی  و تولیدی ،مترقی می دانست.

نهادی که برای اولین بار توسط مارکس تدوین و آنرا در پهلوی سایر علم های دیگر قراردادعلم « تاریخ » است یعنی  رهیافت مادی تاریخ را بر شالوده رویکردها وشیوه های وفعالیت زنده گی مادی انسان ها براساس نیازهای روزمره در روند تاریخی ارزیابی کرده که انسان ها درمراحل مختلف تاریخ درمناسبات تولیدی معین  قرار می گیرند که مستقل از آنهاست چنانچه درمانفیست کمونیست نوشته اند: « ..افراد انسان درجریان تولید زنده گی اجتماعی خود وارد مناسباتی تولیدی و اجتماعی می شوند که پیش از آنان وجود داشته ومستقل ازخواست ومیل آنهاست.»

بنابرین انسان ها برای زنده ماندن محبورند باید کارنمایند تا تولید نیازهای خود را خلق نمایند . مطابق ابزار و وسایل کارخود را از وضعیت طبیعی  جدا می سازد؛ دراین صورت درجریان تاریخی است که انسان ها پیشرفت نموده و« تاریخ » را می سازند. تغییراز یک مناسبات تولیدی براساس شیوه جدید وارد مناسبات تولیدی نو مبارزه ایست که انسان ها برای زنده بودن مایحتاج به خوردن ، نوشیدن، پوشیدن دارند. پس اولین کنش  تاریخی تولید برای از بین بردن نیازها است. این امر شرط اساسی تمامی تاریخ  است که از هزارها سال به این سو ادامه دارد. بنابراین مارکس اولین متفکری است که معتقد به مبارزه طبقاتی بوده و بازیگری اصلی را در روند تاریخ طبقات اجتماعی دانسته و آنها را نیروی اصلی و موتور تاریخ می دانست.چنانکه درمانفیست کمونیست تحریرکرده: «  تاریخ کلیه جامعه هایی که تا اکنون وجود داشته تاریخ مبارزه طبقاتی است» ، اومی گفت: « هرمبارزه طبقاتی سیاسی است.»  درجامعه سرمایداری تضاد اصلی را میان طبقه کارگر و سرمایدار که وسایل تولید را به اختیار دارد و براساس ارزش اضافی با کاراضافی استثمار شده وسود آن به سرمایدار تعلق می کرد؛ با مبارزه متشکل کارگران و حزب پیشتازان ، این روند به نفع طبقه کارتغییر  وجامعه نوین سوسیالیستی تشکیل می شود.

 مارکس ناقد جدایی انسان های اجتماعی بود، و آنرا ناشی از وضع حاکم مناسبات تولیدی سرمایداری مبنی بر تسلط مالکیت خصوصی  بالای ابزار تولید درک می کرد. انسان ها  در جریان تاریخی تولید وارد مرحله پیشرفته مناسبات تولیدی سرمایداری میشود، که خصلت تولید نه برای مصرف بلکه برای ارزش است .هرانچه تولید میکند به خودش تعلق نه گرفته، بلکه به بازار به نفع سرمایدار بفروش میرسد. یعنی: "بیگانگی "کاراز کارگر.دراینصورت  کیفت کار کارگر تبدیل به کیفت خارجی میشود که به زنده گی او تعلق نمیگرد وباعث ارزوها ونیازهای وی نمیشود وشی تولید شده به مثابه شی یی بیگانه پیش وی قرار میگرد. چنانچه مارکس گفته است:« بیگانگی کارگر از محصولاتی که می افریند نه تنها به معنای ان است که کارش تبدیل به یک شی ویک هستی خارجی شده است ،بلکه به این مفهوم هست که کارش درخارج او، مستقل ازاو، و به عنوان چیزی بیگانه با او موجودیت دارد و قدرتی است که  دربرابراو قرار می گیرد. اشیا یی که کارگر به آن حیات می دهد، چون چیزی بیگانه دربرابر او قرارمی گیرند» ؛ برشالوده ء این امر مزد کارگر مزد ناچیز است که تنها برای بخورنمیر برایش داده میشود تا تمدید انرژی نموده وانر مصرف تولیدی بعدی نماید (کار برای کاراست، نه برای زنده گی کردن )، مقدار کمی  از بهای تولید به ان تعلق میگرد. او مانند یک انسان ماشینی  کارمی کند، و نظارتش بالای روند کار کمتر می شود.  مارکس این مرحله را مرحله « بت واره گی کالاها » که مناسبات انسانی شی واره می شود یاد نموده است. مارکس دراین مورد افزوده است: «... که مناسبات اجتماعی خود تولید کنندگان با یکدیگر، وبا استثمارگران ونظم سرمایداری از راه فراشدپیروی ارزش مصرف از ارزش مبادله، دردنیایی خیالی ودرروابط شیی واره، ودرمنطق بت وارگی کالا، جاودانه به نظر می ایند. همچنین معلوم می شود که درنظام تولید سرمایداری، جهانی مستقل برای کالاهاساخته می شود،وانچه محصول کارخودانسان است مستقل ازاو، وحتی مسلط او، به زنده گی خودادامه می دهد».

نظریات مارکس وانگلس سرچشمه مبارزه انقلابی میلیون ها مردم جهان وطبقه کارگرشد.  انقلابات ۱۸۴۸ اروپایی ،کمون پاریس وانقلاب کبیر اکتوبر۱۹۱۷ درروسیه تزاری که  نظام سوسیالیستی  تشکیل کردید،که بعداز جنگ دوم جهانی به اردوگاهی بزرگ کشورهای های سوسیالیستی تبدیل شد. انقلابهای توده یی ،دموکراتیک وازادیبحش درچین ،امریکایی لاتین وسایر کشورهای جهان سوم وازادی کشورهای مستعمره اززیر یوغ نظام امپریالیزم جهانی درافریقا اسیا واروپا، یکی از دستاوردهای شگرف ودرخشان کشورهای سوسیالیسی در راس اتحاد جماهیر اشتراکیه شوروی سوسیالیستی بود، و جهان به دوقطب، سوسیالیستی وامپریالیستی تبدیل شده بودند.با تشکیل احزاب کمونیستی ودموکراتیک ملی وچپ درجهان ومبارزه علیه استثمار وجهان گشایی نیولیبرالیزم  ماهیت جهان تغییر نمود. ایجاد اتحادیه های کارگری ، نهادهای خدمات اجتماعی برای کارگران، مامورین متوسط وبلند پایه ، مانند: قانون بیمه وتقاعد واموزش وتعلیم وتربیه رایگان و سایر خدمات اجتماعی که باعث رفاه عامه درکشورهای سرمایداری شد ناشی از بوجودامدن اردوگاهی سوسیالیستی که خلق این کشورها ازمزایای  وارزشهای حقوق انسانی رایگان درهمه عرصه ها داشتند، درکشورهای سرمایداری  تاثیر گذاشت ؛وبا ضدیت با کشورهای سوسیالیستی  تغییرات ریفورمی به نفع کارگران (قشر متوسط) بوجود اوردند. با رویکردهای سازش گرانه وریفورمیستی رهبران  جنبشهای کارگری  را تطمیع ودرمیان انها انشعاب بزرگی تیوریکی رادرپراتیک بوجود اوردند. با بوجود امدن احزاب سوسیال دموکرات وتحقق نظریات ریفورمستی ورویزونیستی درجنبش انقلاب کارگری وبرداشت وتحلیل از نظریات مارکس، انگلس وانشعاب درکمنیترن کمونیستی به سطح جهان درمیان احزاب رادیکال انقلابی چپ درشرق وغرب بوجود امد.این رویکرد ضربه بزرگ درجنبش انقلابی طبقه کارگردر روند مبارزه طبقاتی واردنمود. درکشورهای سوسیالیستی تمام نیازمندی های اولیه مردم از  با قیمت نازل بدسترس مردم قرار می گرفت؛  آموزش وتعلیم تربیه درمکاتب و دانشگاه ها و برای اطفال کودکستان و شیرخوارگاه ها رایگان بود، همه کودکان مجبور بودند که شامل کودکستان ویا شیرحوارگاه ها باشند. زن و مرد درعرصه های اقتصادی اجتماعی و سیاسی  برشالوده دانش ، تجارب واسناد مسلکی  آموزشی ، بدون تبعیض به وظایف گماشته می شدند.فقر و گرسنگی قطعأ وجود نداشت.زنان اروپا و سایر کشورهای سرمایداری در۱۹۲۰  ترسایی حق رای وانتخاب شدن راکمایی کردند.اما درکشورهای سوسیالیستی و اتحادشوروی بعد از پیروزی انقلاب اکتوبر زنان به حیث کارمندان بلند پایه دولتی درامور دیپلوماسی درخارج تعین وحقوق شان مانند مردان به مثابه شهروند متساوی الحقوق درهمه عرصه های سیاسی، اجتماعی واقتصادی تامین بود.

چنانچه تاریخ گواهی می دهد که اندیشه های مارکس درقرن بیستم هم  وسیله و هم ابزار آزادی بود وهم ابزار قهرامیز دریک عده ازکشورها توسط افراد معین با برداشت غلط وانحرافی از نظریات مارکس مرتکب گناهی بزرگی شده اند.تعداد زیادی از نخبه گان  ودانشمندان که به اندیشه های مارکس باور داشتند وتاویل دقیق ازآن ارایه  می داشتند  ، بنام مخالفین مارکسیزم تبعید ، شکنجه ویا به قتل رسیده اند عده یی از رهبران  گروه ها و احزاب مارکسیستی ، بنام آزادی و استقلال بیرق بلند کردند و بر ضد مهاجمین و بزرگترین نیروی نظامی جهان امپریالیستی رزمیدند، شوربختانه داخل اشتباهات  شده اند.

هگل : « از نیرنگ خرد و ریشخند تاریخ یاد می کرد»  کدام نیرنگ  و ریشخند درکار بود که این بلا را برسراندیشه مارکس آورد؟

امپریالیزم جهانی درراس امریکا با توطیه و دسایس دستگاهی جهنمی جاسوسی خویش ، در طول هفتاد وپنج سال کوشید که باید نظام شوروی را ساقط و ازبین ببرد. ترور، تهدید نظامی ، تحریم های اقتصادی وغیره را دراین مدت بکار برد، تا اینکه این نظام ازدرون در۱۹۹۱ ترسایی ازهم پاشید. جهان بسوی یک قطبی و یکه تازی جهان امپریالیزم جهانی زیرنام  نیولیبرالیزم  وگلوبالیزم رفت. کشورهای که درسابق در اقمار شوروی قرارداشتند به اشکال مختلفی ازبین برده شد و جهان برای چور و چپاول به اختیار شان قرارگرفت.  کشورهای که آماده پذیرش ایده  ونظریات شان نشدند، ونمی خواستند زیر قیادت  حسود گرانه شان قرار بگیرند، با رویکردها و عمال گوناگون ، زیر نام به اصطلاح  « دموکراسی و گلوبالیزم »  به آن کشورها لشکر کشی نظامی  نموده وحکومت های آنرا سرنگون و میلیونها انسان را قتل عام  و بی خانمنان و کشورشانرا به سوی تجزیه  و جنگ های قومی ومذهبی سوق دادند، که هنوزهم  ادامه  دارد. تهاجمات نظامی و صدور جنگ های قومی ومذهبی در عراق ، لیبیا ، افغانستان ، یوگوسلاویا ،یمن، اوکرایین  و سوریه نمونه های بارز جهان گشایی شان می باشد.این عمال چه مستقیم توسط نیروهای نظامی ناتو ،امریکا و انگلیس و چه به شکل نیابتی توسط گروه های تروریستی القاعده، داعش ، جبهه النصر، االشباب وطالب و ده ها نیروهای خورد و برزگ بنیادگرایی اسلامی انجام شده است . چنان قتل و قتال گروهی را این جانیان انجام دادند که تاریخ درحافظه خود ندارد. این گروه کها توسط خود سازمان های جهنمی انگلیس ، امریکا با پشتبانی مالی و نظامی عربستان سعودی، قطر واسراییل صورت گرفته ، که بارها اعضای سنای امریکا  ومسوولین بلند پایه دیپلوماتیک  آنها به افتخار درتلویزیون وسایر رسانه های خبری از ایجاد و تربیه نظامی و سایر کمک های مادی و معنوی علنی بدون شرم به این نیروهای تاریک اندیش وننگ تاریخ اعتراف کرده اند .

 هر آنچه توان جنایت کردن را داشتند،  بنام « دموکراسی گلوبالیزم » انجام دادند و افتخار کرده به این عمال دهشت افگنانه خویش ادامه می دهند.امریکا درموجودیت  ۲۳۹ سال ۲۲۲ سال را درجنگ وتجاوز با ۶۵ کشورهای جهان از ۱۹۰۱ ـ ۲۰۱۶ سپری کرده است . به ویژه این مداخلات متوجه کشورهای بود که اکثریت آنها به  آرمان های طبقه کارگر ومارکس معتقد ویا با آرمان های ملی ودموکراتیک برضد نیولیبرالیزم بودند.

 مداخله بی شرمانه وناخواسته ناتو وامریکا بعد از سال ۲۰۰۱ ترسایی تحت نام مبارزه باتروریسم  به افغانستان  ، نتنها  تروریزم وگروه های بنیادگرایی اسلامی ازبین نرفت، بلکه امنیت افغانستان بهبود نیافته ، دوچند زیادتر وخیم تر شده است.  دراین صورت هدفش درافغانستان نه مبارزه با تروریزم ، بلکه ایجاد  پایگاهی نظامی واشغال دایمی افغانستان برای تحقق اهداف خویش به آسیا میانه ، روسیه ، ایران وچین میباشد. با بهانه های گوناگون میخواهد دوباره کمیت سربازهای خود را دوچند ساخته و جنگ را بیشتر شعله ور سازد.طوری که سران بلند پایه کنگره ملی امریکا ادعا کرده اند که « جنگ درافغانستان تا ۲۰۲۰ ادامه خواهد داشت وبه عساکر بیشتری ضرورت است ».هرزمانی که تقاضای بیشترعساکر به افغانستان می شود حملات  نیروهای تباه کن  تروریسم ، نسبت به هروقت دیگر تشدید وبیش تر می گردد . چنانچه  عمال تروریستی دهشت افگنانه و ضد بشری در شفاخانه سردارمحمد داوود مهلک ترین حمله تروریستی درشهرکابل بوده که به کشته شدن صدها تن از داکتران ومریضان داخل بستر کشته و زخمی  شده اند.

شوربختانه دولت افغانستان نسبت عدم توانایی ومدیریت مستقلانه رهبری سیاسی هرروز بی کفایتی خود را تثبیت ساخته وتنها به تقبیح کردن وتعین کمیسیون برای بررسی کردن حوادث اکتفا  ومردم را فریب داده است. .

دردمندانه، با این همه نابسامانی ها و ناهنجاری های  دلخراش هنوزهم نیروهای ملی ودموکراتیک ، براساس خودخواهی های ذهنی گرانه در اختلاف درونی خویش مصروف  و پراگنده بوده  و نتوانستند تا هویت سیاسی  وتوده ای خویش را به مثابه  مدافعین حق وعدالت ، درقبال سیاست های تباه کننده نیروهای هریمنی نیولیبرالیستی  وبنیادگرایان اسلامی  درمیان مردم ، ازخود تبارز بدهند واگرهم رویکردی ازجانب عده از آنها صورت گرفته  آنهم از موضع دولت دست نشانده غرب وسازش با سیاست های آن میباشد.هیچ امیدواری و روشنی دیده نمی شود ، که این نیروها درسیاست های بعدی درافغانستان جای معینی  داشته باشند.

رویکردها:

ـ مارکس وسیاست مدرن ،مولف،بابک احمدی.

ـ مانفیست کمونیست.

ـ مصاحبه فیلم ساز « مارکس جوان » با روزنامه یونگه ولت ـ ترجمه رضانافعی

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۵۰۳